سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

کمی کمتر از یک گفتار - عباس سماکار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر آمویی

عنوان : پوزش خواهی به واسطه‍ی اشتباه در تایپ
با سلام

از خوانندگان و جناب «پیروز» پوزش می طلبم که در دو پاگراف آخر یادداشت آخرم اشتباها به جای «بهروز»، "پیروز" تایپ کرده ام . بدین وسیله تصحیح می کنم.

جناب پیروز و عزیزان دیگر پیروز باشید.
۶۶٣۴۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد
جناب امیر آمویی, بنده هیچ سابقه ذهنی از شما نداشته و افتخار آشنایی ندارم. ساده ترین راه این بود و هست که در اینترنت بگردم که اثری از شما بیابم و خوش وقتم که ظاهرا فرمودید شما جناب امیر حسین آمویی نیستید و من از این کم اطلاعی خود عذر میخواهم. ولی این تغییری در اصل قضییه نمیدهد و آن اینکه آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد و وجدانا موظف است که وظیفه اخلاقی و اجتماعی خود را انجام دهد که قبلا اشاره شد. ضمنا یکی دو خط در پاسخ هر منتقد کافی بود و اینکه شما اشخاص را با این بحر طویل باهم قاطی کرده اید مانند کامنت های شما راه بجایی نمیبرد.
۶۶٣۲۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : ما یک ملت زندانی و شهیدیم
به خوانندگان محترم، پیرور، البرز و بهروز (می بخشید که نمی توانم از عنوان مطمئن استفاده کنم)

تشکر فراوان از حضور محترم "پیروز" که امیر آمویی را از جهل در آورده و با امیرحسین آمویی آشنا و یکسانی آنان را آشکار کرده اند. نمی دانم کدامش را می فرمایید ولی به نظر من هر دو از تنبلی یا گرفتاری یا یکی از این دو نتوانسته اند آن مقاله را بخوانند. و البته این تنبلی یا گرفتاری ربطی به اصل موضوع ندارد. در پایان این یادداشت اشاره کرده‌ام.

از البرز محترم تشکر می کنم که در نکته ای اساسی با بنده ی خود گم کرده در سراب هویت خویش، همرأیی دارند. امیدوارم جنبش آزادی بخش کنونی در تمام سطوح خود به بلوغ فکری "حقوقی" برسد و آن اصل را به کار بندد.

از جناب بهروز بدون شک سپاسگزارم، که این فرصت را به من دادند تا یک بار دیگر بر درستی اصول پیشنهاد شده تأکید کنم. اما اضافه می کنم که ماجرای مبارزه برای آزادی و دموکراسی یا سکولار دموکراسی یک چیز است و شاخ و شانه کشیدن برای کسی که با او اختلاف فکری و اخلاقی داریم چیزی دیگر. من قبلا اشاره کرده ام که در یک مبارزه ی سیاسی "نظامهای حقوقی سیاسی" در برابر هم صف آرایی می کنند، "نه افراد". دست و پنجه نرم کردن کسانی هم که مدعی نمایندگی خط فکری ویژه ای هستند باید به دور از دعواهای شخصی و کشاندن پای مسائل خصوصی آنان به میدان مبارزه ی ایدئولوژیک باشد. عدم رعایت این اصل به معنی استهلاک نیرو و انرژی و گم کردن راه است (و این چیزی است که خیلی ها منتظرش هستند!). من آن سخن را به شکل دیگری و در جای دیگری و قبل از طرح ماجراهای مربوط به دو بخش متخاصم و بدون ارتباط با این اتهامات بی ارزش مطرح کرده ام. قبلا تأکید کردم که قاتلان گل سرخی و دانشیان و انبوه دیگری از زندانیان سیاسی و در بند کردن بسیار و بسیار دیگر در دوره فقط و فقط ساواک شاه و خود شاه و اضافه می کنم اکنون که نزدیکانِ همفکرشان در این موارد هستند، و البته نه خانم دیبا و فرزندان شاه.

اما جناب پیروز عزیز، شما یک سخن عالی هم گفته اید که تنها به اندکی تصحیح نیاز دارد. نوشته اید: «شانس آوردید که در دوران شاه بخصوص همراه خانم ... دستگیر نشدید، والا با اخلاقی که شما دارید حتماً عذر خواهی نمیکردید و بدبخی شاه مجبور میشد که دستور قتل شما را هم بدهد.» حقیقت این است که شاه با ساواک نفهمی که ایجاد کرد (افراد درستکاری هم شاید در میانشان بود!) و دادن اختیار مملکت به دست احمق ترینشان، و با محدودیتی که ایجاد کرد و با توسعه‍ی تدبیر (؟) بند و زنجیر و اعدام، «در واقع یک ملت را به دیار نیستی و نابودی کشاند و یک تاریخ را به دست مأموران اعدام خویش و سپس دیگران سپرد». ظاهرا شاهدش هستید و رنجش را می کشید. در تاریخمان ما تنها دو نفر شهید نداشتیم. ما یک ملت شهیدیم، از زمانی که در برابر اعراب ایستادیم و شکست خوردیم تا زمانی که به جنبش رأی من کو رسیدیم. فکر می کنید چند میلیون نفر ایرانی در این راه دراز شهید شدند و چه تعدا زندانی و چه تعداد آواره در دنیا؟

جناب پیروز به نظر من می توان با زاویه‍ی بازتری به مسائل سیاسی نگریست. موضوع فقط شکنجه دادن یک یا دو فرد و نتیجه گرفتن به میل خویش نیست. موضوع یک تاریخ و یک ملت است و این تاریخ و ملت طیفی است وسیع که باید هم احترام و آزادی اش را پاس داشت و هم به پتانسل ها و توانایی هایش مسئولانه اندیشید. همه ایرانیان حق دارند در ایجاد ایرانی دموکراتیک شرکت ورزند، جتی کسانی که روزی در گمراهی یا کجراهه بودند و حتی هم اکنون هستند!

پیروزی همه ی عزیزان را آرزومندم.
۶۶٣۲۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹٣       

    از : بهروز الف

عنوان : به آقای آموئی
جناب اقای آمویی این افتخاری نیست که بگوئید من هنوز بر حرف خودم هستم یا چیزی دراین چارچوب. انسان آگاه نوشته های حتی مخالفش را میخواند ، بررسی میکند، حلاجی میکند بخش های درست اش را قبول میکند و بخش اشتباهش را نقد. تنها مسلمین ناب محمدی ها هستند که چنین امری را قبول ندارند. سعی نکنید همانند آنها باشید در جایی که بحث ها شما بسیار سوال برانگیز هست. اجازه بدهید تنها یک مورد را برای شما نشان دهم (امید هست که باز نگوئید حرف مرد یکی هست و سر حرف خودم هستم)
خانم میرزاده گی در پاسخ به یکی از مسئولین جبهه ملی میگوید: "من معذرت (لغتی در این ردیف) خواستم و بخشوده شدم ولی آن دو (منظورش زنده یادان دانشیان و گلسرخی هست که یا شرم دارد نام آنها را بیاورد یا کسر شان اش میشود) معذرت نخواستند و اعدام شدند" بلی بهمین ساده گی طبق نظرات گهربار خانم میرازده گی هرکسی که از حضور شاهنشاه آریامهر عذر خواهی نکند مستحق اعدام هست و یا ایشان قبول دارند که در رژیم آریامهری حزای عدم عذر خواهی اعدام بوده. دلوابستگی ایشان به "دمکرات" بودن مادر زادی ولیعهد محبوشان آنقدر زیاد هست که از حول گوشت افتادند تو دیگ. به دید ایشان در رژیمی که جزای عدم عذر خواهی اعدام هست، فرزند آن رژیم که یک ثانیه هم که شده وحشی گری ها و دیکتاتاتور بازی های پدر تاحدارش را نقد نکرده و کلمه ای از آن نیاورده و رئیس ساواک (ثابتی) آدمکش پدر را مسئول مسائلی امنیتی خودش کرده،فردی است مادرزاد دمکرات و میباید گونه های را او را بوسید. معلوم نیست اگر ملکه فرح را میدید چه ها که نمیکرد! همه بختی کشور و مردم ایران در این هست که عده ای نمیتوانند عذر خواهی بکند و یا قبول اشتیاه (بیچاره شاه که مرض آدمکشی نداشت!) آقای آمویی شانس آوردید که در دوران شاه بخصوص همراه خانم میرزاده گی دستگیر نشدید والا با اخلاقی که شما دارید حتمن عذر خواهی نمیکرید و بدبخی شاه مجبور میشد که دستور قتل شما را هم بدهد
حال شما به ای "آدم" ها چه نامی میگذارید جناب آمویی؟
۶۶٣۱٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : به میل خود به گروهای سپید و سیاه تقسیم [نکنیم]
ضمن پیوستن به این نکته مهم آقای آمویی، که مینویسد، «...آدمیان را به میل خود به گروهای سپید و سیاه تقسیم [نکنیم]...»، میخواهم اضافه کنم، آنچه بیش از مطالب دیگر چاشنی این بحث شده، بوسه ای است، که گویا خانم میرزادگی بر گونه یا گونه های آقای شاهزاده رضا پهلوی نشانده است.

‫قبل از هر مطلبی، لازم میدانم که بنویسم، از مردمانی که جرم پدر را به پای پسر مینویسند نیستم، ولی در این مورد بخصوص، و از جایی که آقای شاهزاده رضا پهلوی در مورد حکومت پدرش و تخطی جنایتکارانه ایشان از قانون مشروطه کشور، صراحتا دوری ‫نجسته است، بسیار طبیعی و منطقی است، که بسیارانی، آن بوسه را بر گونه های آقای محمدرضاشاه پهلوی، یعنی قاتل زنده یادان دانشیان و گلسرخی تصور و نتیجه بگیرند.

‫محمدرضاشاهی که بجای تکیه بر میهندوستانی از نوع زنده یادان مصدق، فاطمی، تختی، جزنی، سیامک، روزبه و....، همدم اوباشی از نوع شعبان، طیب و... در همه سطوح تصمیم گیری و اجرایی کشور بود. و نهایت بزهکاریهای سیاسی و اجتماعی شاه، یعنی رأس خودکامه کشور، به قیام بهمن ۵۷ کشور ختم شد. قیامی که در انفجار بی شکل و قاعده‫ خود، به استبدادی به مراتب خشن تر منتهی شده است.

‫بنابراین، گمان می کنم، پسندیده آن باشد، که خانم میرزادگی بوسه خود را پس گرفته، و از قرار دادن خود در کنار تمجید کنندگان قاتلین زنده یادان گلسرخی و دانشیان حذر کند.
۶۶٣۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : کین عمر طی نمودیم اندر امیدواری
گاهی - شاید هم نه گاهی - آدم از سادگی خود شرمنده میشود. با جستجویی در اینترنت برای شناسایی " امیر آمویی ", به نام جناب امیر حسین آمویی بر میخوری و گمان میبری که ایشان همان فردند که این کامنت ها را نوشته اند زیرا دو سه مقاله از ایشان همگی در سایت های مربوط به جناب نوری علا منتشر شده است. سپس آدم تعجب میکند که در اینصورت چطور ایشان مقاله آن جناب را نخوانده و حتی از محل انتشار آن نیز خبر ندارند. همانطور که گفتم کسانی که به نحوی در وقایع گذشته بنحوی تاثیر گذار بوده اند به تاریخ و اصالت و وجدان مدیونند تا آنچه را که میدانند بخاطر انسانیت بر ملا سازند و مانند شریف امامی و صدها بلکه هزاران افراد دیگر به گور نبرند. ظاهرا حجاب اسلامی نه تنها چنین اجازه ای را نمیدهد بلکه دفاع از این رفتار را به عهده همسر و نوچه ها میگذارد.
۶۶٣۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹٣       

    از : امیر آمویی

عنوان : هشیار باشید
«خواننده»ی عزیز

گفتار آقای نوری علا را خواندم و نه تنها همچنان به درستی دیدگاه خود معتقدم، بل که دلائل بیشتری هم در تقویت آن یافتم. نکته ی اصلی این است که عده ای قصد مبارزه با آقای نوری علا را دارند و از این لحاظ تصمیم گرفته اند به طرح مسائل خصوصی زندگی ایشان بپردازند تا ظاهرا نقطه ی استحکامی بیابند. نفس این عمل، چه مطالب مربوط به خانم میرزادگی درست باشد چه نباشد، نادرست و ناپذیرفتنی و از اخلاق سیاسی سالم به دور است. این که فشار و انگیزه ی قائلان سخن نخست چیست، مسأله ی مهمی است. چرا پس از نزدیک به چهل سال باید عده ای به طرح مسأله ای بپردازند که جای طرح و حلش مطبوعات اپوزیسیون نیست؟ این نکته ی ظریفی است کی می تواند آبروی طراحان آن را به باد دهد. از سوی دیگر ظاهرا خانم میرزادگی به آقایان پاسخ داده اند. برای من شکی باقی نمانده است که خانم میرزادگی در تحت فشار ساواک خونخوار شاه قرار داشته و ناگزیر از گفتن برخی مطالب شده اند. دوستان هم دلیل درستی مبنی بر همکاری عامدانه و آگاهانه‍ی آن خانم ارائه نداده اند. لذا مسأله فاقد هرگونه وجاهت و استواری اخلاقی و حقوقی است و باید هرچه زودتر پایان یابد. هشیار باشید که کسانی دیگر از ماجراسازی ها سود می برند.
۶۶٣۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : عمری دگر بباید بعد از وفات مارا
چهل پنجاه سال پس از " وقوع واقعه ", حتی سازمان های جاسوسی " امپریالیسم " هم برای روشن شدن گوشه های " تاریک " " تاریخ " پرده از بسیاری از اسرار برمیکشند که آیندگان درهمان چاه نیفتند. فرهنگ حجاب اسلامی ما حتی به سکولار ها هم چنین اجازه ای نمیدهد چه برسد به آیت الله زاده شریف امامی که گنجینه ای از اسرار و داستان حقوق بگیری های خود از ده ها موسسه را به زیر خاک برد. انشالله این عزیزان در خدمت به فرهنگ غیر اسلامی ما موفق باشند.
۶۶٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹٣       

    از : خواننده

عنوان : آقای آموئی ...
لطفاً نخست نوشته آقای «نوری اعلا» را بخوانید. خواهید دید که ایشان چه لحن زننده و لمپن واری داشته اند. کسی که مدعی است، حتی هنگام خشم، چنین لحنی به خود نمی گیرد.

در ضمن خانمِ «میرزادگی» در مورد این مسئله مهم و تاریخی سکوت کرده و می کنند. من بارها نوشتم که نه کسی به دنبال محاکمه کسی است و نه اصلاً بحث این حرفهاست. ایشان فقط و فقط برای روشن شدن تاریخ بهتر بود که توضیحات خویش را می نوشتند و به اطلاع عموم می رساندند. تا جائی که من خبر دارم ایشان این کار را هنوز نکرده اند. و این صحیح نیست.
۶۶٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹٣       

    از : peerooz

عنوان : گامی چند در احوالات کاشف «راز گل سرخ»!
جناب امیر آمویی, جناب نوری علا ماشالله چنان پرکارند که تعقیب فرمایشات ایشان مشکل میباشد و حتی جناب سماکار را هم سر در گم کرده اند . مقاله مورد نظر احتمالا اقلا در سایت های بالاترین و گویا نیوز و ایران گلوبال منتشر شده است. نسخه اصلی که مورد نظر جناب سماکار است احتمالا مقاله گامی چند در احوالات کاشف «راز گل سرخ»! میباشد که در سایت " جنبش سکولار دمکراسی ایران " به آدرس زیر قابل دسترسی ست.

http://isdmovement.com/۲۰۱۴/۱۲/۱۲۲۴۱۴/۱۲۲۴۱۴.Esmail-Nooriala-On-Davarpanahs-attach-on-Mirzadegi.htm
۶۶۲۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست