سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شیشه پاک کن - جواد ولدان

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جواد ولدان

عنوان : در واقع نوشتهء من ...
در واقع نوشتهء من یک نوشتهء سیاسی است. منظور این است که اگر در حیطهء سیاسی خواهان تغییر هستیم، این تغییر را باید از فرد، خوداندیشی و خودآگاهی فردی و تغییر خود آغاز کنیم. با رژیم عوض کردن، با مهره عوض کردن و بحثهای سیاسی این مهمّ میسّر نمی شود. بحث کردن و فحش دادن و کار به اصطلاح سیاسی کردن، چون آسان است، چون بدونِ مسئولیت است خیلِ عظیمی بدان روی می آورند. امّا همین جماعت، اگر بدانها بگویی از خودت آغاز کن، همانندِ آن می ماند که بدانها فحشی رکیک داده باشی. احمدی نژاد، شاه، خامنه ای و دیگر قلدران از کجا می آیند؟ اینها همه ایرانیند و از درون ما می آیند. اینها صورت و سیرت ما هستند. اینها نشان می دهند که ما چه هستیم و که هستیم. حال اگر خواهان تغییر این اوضاعیم، اگر جانمان از دیکتاتور و زورگو به لب رسیده، باید از برخورد با خویش، از اندیشه آغاز کنیم. باید این صورت را از هم بدریم و پاره کنیم. با کار فرهنگی. با کتاب خوانی، با بصیرت. برای جوانان و کودکان عزیزمان با گروههای کتاب و کتابخوانی، با اندیشه و نه اینکه دنبال رضا شاه دوم افتادن.
۵۶۹٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱٣۹۲       

    از : جواد ولدان

عنوان : با تشکر از ...
با تشکر از شما دوست گرامی

برای مِهرِ شما و برای بازگوییِ تجربهء خود

ولدان
۵۶۹۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : آیا گوش شنوائی هست؟!
از شما متواضعانه بخاطر نمایاندن عیبهایمان، تشکر میکنم. راستی بجا نیست تا کمی بخود بپردازیم و کوشش کنیم تا انسان بهتری باشیم؟

بگذارید من هم از تجربه ی خود بگویم. دوستی فرزند خود را از دست داده بود. به مجلس یادبودش رفته بودم تا بداند که من هم در غم مرگ فرزندش با او شریکم. آن مجلس یادبود در یکی از مجامع مسلمانان ایرانی بر پا شده بود. نزدیک پارکینگ آنجا ترافیک زیادی بر اثر توقف بنزها آخرین مدل هموطنان که پشت سرِ هم منتظر وارد شدن به پارکینگ بودند، ایجاد شده بود. رفتم و اتومبیلم را کمی دورتر در کنار خیابان پارک کرده و به آنجا برگشتم. باید آنجا بودید و ناظر پز دادن و فخر فروختن هموطنان به همدیگر میشدید. آنها بجای پارک کردن در خیابان که جای خالی زیادی هم داشت، عمداً میخواستند اتومبیلهایشان را فقط در پارکینگ پارک کنند. اما از طرز لباس پوشیدن و بوی عطر خانمها و ادوکلن آقایان که نگو. از لباسهای دکولته ی خانمها هم که نپرس. انگار که آن جمع نه برای شرکت در مراسم یادبود فرزند یک دوست، بلکه برای شرکت در جشن بالماسکه آمده بودند. مدتها محض کنجکاوی آن جمع خودنما را برانداز میکردم و بخود میگفتم که تا چه اندازه طبقه ی متوسط ما ایرانیها خودفروش و از خود راضی هستند. آیا این همان نشان ایرانیان با فرهنگیست که از شام تا بام در بوق و دهل کرده و تحویل دیگران میدهیم؟ بدون رو دربایستی باید اقرار کنم که بی اندازه به عقده ی حقارت دچاریم.
۵۶۹۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست