سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پیر ورسای هشتاد ساله شد - محمود دلخواسته

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر آمویی

عنوان : جزمیت جز جبر و ارتجاع چیزی به ارمغان نخواهد آورد
آقای کبیری نازنین

با سلام. حق کاملا با شماست که می گویید آزموده را نباید دو باره آزمود. اما آقای بنی‌صدر هرگز این فرصت را نیافت که آزموده شود و اگر شد به گونه ای دیگر شد و در تبعید. اگر توجه کرده باشید ایشان اخیرا دیگر پسوند "اسلامی" را در حرفهایشان به کار نمی‌برند و این "عنوان" که روی سایت اینترنتی ایشان باقی مانده میراث گذشته است و شاید هم بد نباشد که برداشته شود. در مورد کلمات "اقتصاد توحیدی" و "ولایت جمهور مردم ایران" اگر خوب توجه کنید خواهید دید که مقصود نه "اقتصادی اسلامی" است و نه "ولایت اسلامی از جنس ولایت فقیه" به نظر من ایشان این مفاهیم را همسنگ "اقتصاد ملی و مردمی" و "کنترل جمهور مردم" به کار می برند. در هر حال همه می دانیم که امروز دیگر اسلام هیچ چیزی برای عرضه به مردم ندارد و آنچه که دارد هرج و مرج و استبداد و تنگ نظری و زندان و اعدام است و این داستان تمام حکومتهای دینی است. ایدئولوژی هم باید خود را در برابر واقعیات و به خاطر همان آرمانی که در پیش رو دارد مرتبا نفی و بازسازی و تصحیح کند. جزمیت چیزی جز جبر کور و تحجر به ارمغان نخواهد آورد.

من هیچ شک ندارم که آقای بنی صدر با "انقلاب اسلامی" در پی «انقلاب اسلامی» نیست و این را شاید ایشان بهتر از هرکس دیگری بداند. بعید می دانم که قول نویسنده هم شخصیت سازی کاذب و بی پایه و اساس باشد.

در هرحال امیدوارم که این نظرات بیش تر به روشن شدن موضوع برای همه مفید باشد تا ایجاد جدال بر سر شخصیت ها.

پیروز باشید

آمویی
۵۲٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : اندیشه راهنما!
با امتنان از دوست گرامی آقای آموئی. فقط مختصر عرض کنم که یک رهبر سیاسی دارای شخصیت و خصوصیاتی است که در دیگران نیست. آقای بنی صدر میتواند در گوشه ای نشسته و تئوری بافی برای آنهائی که هنوز از شکم مادرشان در نیامده اند، کرده و یا در دانشگاه به تدریس رشته ی تخصصی خودشان "اقتصاد توحیدی" بپردازند. ولی اینکه با بزرگ جلوه دادن ایشان و بالمآل اندیشه ی راهنمای انقلاب اسلامیشان، دوباره بخواهیم با رنگ کردن صورت عفریته ی ۱۴۰۰ ساله ی اسلامی، دگر باره پای در همان راهی گذاریم که تکرار اشتباههای گذشته ی مرارت بار باشد، امری بس خطاست که آزموده را دوباره آزمودن خطاست! با تشکر مجدد.
۵۲٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : امیر آمویی

عنوان : از ماست که برماست
آقای کبیری نازنین

من میل دارم فقط راجع به بند سوم سخن شما نظری بدهم. این است پاراگراف سوم شما با اندکی حذفیات:

نوشته اید: "حالا شما از ما چه توقعی دارید؟ برویم به پیشگاه ایشان در ورسای و بگوئیم که آقا دست مریزاد که دلال مظلمه شدید!"

خیر بعید است چنین تصور برود! پرسش شما در واقع مربوط به موضوع اصلی نیست.

نوشته اید: "و بگوییم که آقا (خطاب به دکتر بنی صدر) دست مریزاد که دلال مظلمه شدید و ملت وکشور و ما و صغیر وکبیر را در آتش افکندید!"

دوست عزیز اولا آقای بنی صدر ملت و کشور را در آتش نیانداخت! بل که بر عکس کوشید آتش جنگ را بخواباند و دشمن را از کشور بیرون براند و تا زمانی هم که ایشان جنگ را فرماندهی می کرد موفق هم بود. همینجا خدمتتان بگویم که پیروزی های بعدی ایشان می توانست قدرت را از دست حضرات آیات خارج و در مسیر نسبتا درستی بیاندازد. آنان که برای جمهوریت مردم توطئه می کردند- که فقط ایرانی هم نبودند - به مقصود رسیدند! کسانی که ملت را در آتش جنگ انداختند دشمنان مردم و مملکت بودند که آسایش و آرامش و پیشرفت را برای ایرانیان نخواستند و نمی خواهند و نخواهند خواست (در مورد اخیر باید خیلی مواظب باشید). این ها کسانی بودند و هستند و خواهند بود که بخشی در خارج اند، قبل از همه امپریالیزم، و بخشی در داخل آلات دست اینها و دیگر فرصت طلبان! اما افسوس که مردم بی گناه گول آقا را خوردند و با ریسمان ایشان وارد چاه آتشفشان شدند، و می کشیم هنوز!

نوشته اید: " چون قافیه تنگ آمد، فرار را برقرار ترجیح دادند. آیا مصدق چنین کرد که بنی صدر کرد؟ "

نخست این که شرایط حاکم بر زمان مصدق بسیار متفاوت با شرایط حاکم بر زمان انقلاب بود! همان طور که می دانید حتی انقلابهای به اصطلاح بینا هم کور از آب در می آیند، چه رسد به انقلابهایی با رهبران نابینا! امیدوارم مخالف این نظر نباشید! دیگر این که اگر حتی مصدق هم به جای آقای بنی صدر می‌بود ایران را ترک می‌کرد: نمی بینید در این دوره حتی خاطره ی مصدق را سالی چند بار اعدام می‌کنند!! دیگر این که اگر آقای بنی صدر به جای مصدق بود، کشور را ترک نمی‌کرد! همان کار را می کرد که مصدق کرد: میان دیکتاتوری شاه که دست کم تا حدی حزم و احتیاط را ملاک عمل قرار می داد و فاشیزم فناتیک مذهبی که جفت پاهایش در خونخواری و ارتجاع فرو رفته چندین فصل سیاسی-عقلی فاصله است و شاه هم آنقدرها که "انقلابیون پیر و جوان" ادعا می کردند، خونخوار و ابله نبود. فراموش نکنید که بهترین سخن از دهان او در آمد مدتی قبل از رفتنش که گفت: "کشور را به دست ارتجاع سیاه ندهید!" و ما نفهمیدیم! و کاش می فهمیدیم! و شاید هنوز هم نفهمیم!
نوشته اید: " اگر همان محمد رضا شاه [...] در کشور می ماند و حتی کشته می شد [...] الآن مردم فرزندش را به طیب خاطر به پادشاهی می پذیرفتند." اشتباه می کنید: آن رژیم فاشیستی مذهبی کور و انتقامجو که رحمی به هیچ کس و هیچ چیز، حتی جانوران و گیاهان، نداشت و ندارد، نه فقط شاه که همسرش و فرزندانش را که دخالتی در کارهای منفی و مثبت شاه نداشتند (در مثبتهایش شاید داشتند) بله همه را، همچنان که در روسیه اتفاق افتاد، می کشت و امروز دیگر اثری از این خاندان برجای نبود! می بینید که هم اکنون تنی از افراد این خاندان جرأت سفر به ایران ندارد!

نوشته اید: "یک فرمانده از مقابل دشمن نمی‌گریزد. نبرد می کند تا یا پیروز یا کشته شود." چنین فرماندهی که شما می گویید، در جبهه ها دیده شده اند، مخصوصا در قرون وسطی، آن هم در جنگ با دشمنان خارجی، نه با رهبر کودتاچی ملتی که با چشمهای بسته گوش به فرمان او دارد و ایمان نسنجیده اش توان تفکر را از او گرفته است! و!! اصلا اس و اساس رهبری در امر سیاست، رفتار قهرمانی نیست (قهرمانان جوان فدایی و مجاهد که می دانید چه رشادتها کردند و چه ها شد!) اصل در سیاست، دوست محترم، این است: چگونه با اتکاء به یک برنامه ی درست و با ایجاد حزبی سازمان یافته و آهنین، بتوان در شرایط داده شده ی سیاسی-طبقاتی-تاریخی ، با تاکتیکهای سنجیده ی سیاسی و مورد لزوم، از جمله مبارزات سیاسی تئوریک، روشنگری، افشاگری، اعتصاب، تظاهرات آرام، حرکت قهر آمیز (در صورتی که به آن تحمیل شود)، و نیز جنگ و گریز، ملتی را رهبری و به مقصود تاریخی اش که آزادی است نائل کرد.

در مبارزه ی سیاسی، قهرمانی "زیبا"ست ولی "کارا" نیست! قهرمانی زمانی به جاست که قهرمان، با فدا کردن خود، «توده ها» را به قهرمانی وادارد. رهبر سیاسی داهی و آگاه برای به حرکت در آوردن توده‌هایی که در برزخ شک و یقین غوطه می خورند و علی رغم میل خویش به انحراف کشیده شده اند، و از سوی دیگر خطر دشمن خارجیِ تحریک شده توسط امپریالیزم هستی اش را تهدید می کند، نمی‌تواند و نباید به سادگی جان خود را به خطر بیاندازد! چنین قهرمانی به دنیای اسطوره تعلق دارد و واقعی نیست. و اصلا چنین کاری خودکشی ساسی و فیزیکی محسوب می شود و تاریخ را به عقب می راند! گاه گریختن برای تاریخ بهتر است! باید دید که ثمره ی این گریز چیست، و بعد به ارزیابی آن نشست!

نوشته اید: "الآن مردم فرزند [محمد رضا پهلوی] را به طیب خاطر (چرا می گویید "با طیب خاطر؟") به پادشاهی می پذیرفتند."

بعید می دانم که چنین باشد. شاید طبقات مرفه و متوسط الحال چنین تمایلی داشته باشند! اما رسالت تاریخی انقلاب بیست و دوم بهمن که جا در جا به دست روحانیت و انواع هوادارانش از چپ گرفته تا راست، مثله و شهید شد، پایان دادن به سلطنت و پادشاهی و برقراری حکومت قانون و جمهوری بود. اکنون بعد از سی و چهار سال فاجعه ی فقاهت اسلامی، البته از برکت پراکندگی اپوزیسیون سوسیالیست و دموکرات و نیروهای ملی، شاید امکان بازگشت یک "رضا پهلوی سکولار دموکرات" به ایران با شرط و شروطی میسر باشد و دلیلش هم مواضع نسبتا متعادل و درستی است که توسط او اتخاذ می شود. همین جا بگویم که رضا پهلوی یک ایرانی دارای کلیه ی حقوق سیاسی مدنی کشور ایران است و هیچ گونه خطایی از او سرنزده که مانع شرکت فعال او در تحولات سیاسی آینده باشد.

امید ایرانیان در اصل برقراری و اجرای قانون اساسی سکولار دموکراتیک و شکل جمهوری است که شکل نوین اداره ی سیاسی کشور است. هر کس بتواند قدمش بالای چشم - حتی آقای کبیری نازنین.

با احترام

آمویی
۵۲٨۴۴ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : پاسخی کوتاه به آقا پنهان
با تشکر از ادامه بحث

فرمودید:"جناب دلخواسته، حتمن توجه کردید که افعال جمله های من در مورد بنی صدر همه ماضی و منطبق با دوران بنی صدر دوران رئیس جمهوری بود، نه بنی صدری که بعد از آن شکست تاریخی درس گرفته و متحول شده و بسیاری آلودگی های اسلامی را از فلسفه و اندیشه های خود زدوده است."

این صحیح است که افکار بنی صدر مانند هر متفکر دیگری همیشه رو برشد دارد. ولی اندیشه راهنمای ایشان از پیش از انقلاب و در زمان انقلاب و بعد از انقلاب فرقی نکرده است. شما کتاب تضاد و توحید ایشان را که قبل از انقلاب نوشته بودند را بخوانید، همان اندیشه ای را می یابید که در کتاب عقل ازاد و توتالیتاریسم بیان شده است، منتهی با شناختی عمیقتر و آگاهی ای بیشتر.
بنی صدر در قبل از انقلاب وقتی در پاریس به میز هواداران حزب توده حمله کردند، به دفاع از آنها بر خواست و بعد رفت و پشت میز آنها قرار گرفت و شروع کرد به فروختن کتابهای حزب توده و این توده ای بود که سخت با بنی صدر مخالف بود. این عمل سیاسی بر فلسفه ای بنا شده استبود که در زمان انقلاب نیز حامل آن بود و مکرر در زمان ریاست جمهوری خود تکرار می کرد که جامعه ایران باید جامعه ای بشود تا دیگر زبان سرخ سر سبز را بر باد ندهد. در همان زمان کتاب تعمیم امامت و مبارزه با سانسور را نوشته بود که روحانیت قدرت طلب می گفت که اگر مسلمانان این نظرات را بپذیرند دیگر ما چه کاره ایم...بعد هم خمینی از او خواسته بود که هشت گروه سیاسی را محکوم کند ( تا بعد بسراغشان برود و آنها را سرکوب کند.) اکثریت این احراب مانند فداییان، توده بر ضد بنی صدر عمل می کردند ولی او حاضر نشد این کار را بکند. حالا هم اینگونه است و از این منظر فرقی نکرده است.

ولی و البته حق با شماست و در طول این مدت نظراتش پختگی بیشتری پیدا کرده است و علت این است که همیشه مشغول کار و تولید است و انتقاد پذیر.

چند روزی است که آقای اشکوری برای خود شیرینی برای کسانی چون رفسنجانی و خامنه ای حمله ای سخت توهین آمیز در سایت بی بی سی به او کرده است. ولی هیچ قصد پاسخ ندارد. چرا؟ برای اینکه می گوید من اگر بخواهم وقت را به اینگونه پاسخها بگذرانم، وقت تحقیق ندارم. منظور اینکه کار فکری برایش بسیار بیشتر از کار سیاسی اهمیت دارد
۵۲٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : امیر آمویی

عنوان : از تاریخ بیاموزیم و از سابوتاژ بپرهیزیم
جناب پیروز Peerooz

چشمتان، به قول معروف، بی بلا، علی الخصوص بلاهایی از نوع تنگ نظری و تعجیل در محاکمه ی افرادی که به قول خودتان "تاریخ باید در باره ی آنها قضاوت کند و در باره شان کتاب ها نوشته شود." (قول خودتان با اندکی تغییر).

من خیلی خوشحالم که عبارت مکتوب بنده نظر شما را جلب کرده است: نوشته ام "اسلامی اش بی‌مسمی شده" این نکته را شاید آقای بنی صدر هم فهمیده باشند! اسلام در روزگار کنونی راهش پسرفت است، نه پیشرفت! هر دارودسته، گروه، سازمان و حزبی که بخواهد با اتکاء به اسلام (و اصلا هر ایدئولوژی جزمی و کهنه) کشوری و یا سیستمی سیاسی-اجتماعی را اداره ی یا رهبری کند کلاهش پس معرکه و آبرویش ریخته است! بعید می دانم که با من در اینجا مخالف باشید. اما:
بنده در یادداشت خودم، که نقدی بر یادداشت شما بود، کوشیده بودم نظر شما را متوجه تناقضات گفتارتان کنم. به نظر من شما در قضاوتتان تعجیل کرده بودید، و هنوز هم دچار آن هستید: من در آن یادداشت نه در مخالفت با آقای بنی صدر چیزی گفته ام و نه در موافقت با ایشان. حتی چیزی هم در مورد نوشته ی نویسنده ی مقاله نگفته ام. اما شما من را طرفدار ایشان خوانده اید. البته جناب اقای بنی صدر از نظر من همچنان رئیس جمهور ایرانیان هستند، زیرا که با رأی مردم انتخاب شدند و با کودتای حضرات بر کنار و این کودتا پذیرفته نیست. رأی تاریخی مردم نیز همچنان به قوت خود باقی است، مگر این که آنان در جریان رأگیری یا رفراندومی فرد دیگری را انتخاب کنند. من همچنان در اینجا از رأی مردم دفاع می کنم. اما برای خود اقای بنی صدر احترام فراوان قائلم، زیرا ایشان آلوده‍ی قدرت نشدند!

ولی آیا شما معتقدید که در مجله ی اینترتنی «انقلاب اسلامی» هیچ مطلب مفیدی نیست؟ بعید می دانم که چنین عقیده ای داشته باشد، می دانید که آقای بنی صدر پیش از انقلاب و بعد در اوایل انقلاب در مرکز قدرت بودند و این حائز اهمیت فراوان است. اطلاعات ایشان که در طی سالهای گذشته از طریق مجله «انقلاب اسلامی» منتشر شده واجد اهمیت فراوان است و هر فرد یا حزبی که بخواهد در آینده واقعا قدرت را به دست گیرد و ایرانی سرافراز بسازد باید از تجربیات ایشان صد در صد استفاده کند. این امر نشانه ی واقع بینی و واقع گرایی و حرکتی درست به سوی کسب قدرت و ایجاد ایرانی سرافراز است. اگر رهبران آینده ی ایران به این نکته توجه نداشته باشند، بدون شک خود را از بخشی از تجربیات مهم تاریخ معاصر و نوین ایران محروم کرده اند و این یعنی تکرار خطا: این سخن به هیچ وجه به معنی تکرار تاریخ به سبکی که آن را در سی سال گذشته تجربه کردیم نیست! این آموختن از تاریخ و رهبران است به قصد تجدید بنای درست کشور و اجتناب از افتادن در ورطه‌های هولناک خطاکاری و افراطی‌گری و نیز سابوتاژ اندیشه ها و شخصیت ها.

امیدوارم توانسته باشم روشن گفته باشم. با شخص شما و اندیشه ی شما مخالفتی نیست اما نقد اندیشه ها همیشه روشنگر است.

موفق باشید

آمویی
۵۲٨٣٨ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : ‫پنهان

عنوان : ‫شاه بخشید، گماشته خیر!
جناب اصلی،
‫شما مثال علویانی هستید که دیگر از فرط پرستش علی خدای خودرا هم فراموش کرده اند. شما که دیگر منکر روایت خود آقای بنی صدر هم شده اید؟ ‫انکار واقعیات تاریخ بهر قیمتی و تا این حد؟


هموطن که پیشنهاد خواندن سطحی خاطرات و آثار وی را توصیه می کنید، من پیشنهاد میکنم عمیقن پیامد کارهای اورا بررسی کنید. اگر شما با خاطرات و آثار وی از واقعیت بنی صدر آگاه شده اید. من از نزدیک شاهد حرفها و گفته ها و مصاحبه ها و کارهای او، و از همه مهمتر حوداث ناشی از زورچپان انقلاب اسلامی و پیامد اطاعت او از رهبری بودم. او از رهبر اطاعت محض میکرد. در هیچ تریبونی یک سخن برعلیه رهبر و افکار و منویات شیطانی و ارتجاعی اش نگفت. از حقوق زن، ‫که هر روز بیرون از سخرانیهای او به آن سخت حمله و تجاوز بیرحمانه میشد، دفاع نکرد. البته که جزئیات حوادث و واقعیات مذهبی آنروز در آثار وخاطراتش رنگ باخته اند! ‫زمانیکه دختران و زنان خواهران و مادران ما را با چماق رعایت حجاب میزدند، آقای بنی صدر یا سکوت کرد، یا بی تفاوت بود، ‫‫یا تئوری بافت و یا تئوریهای بافته شده مصلحتی را پذیرفت و یا کاری در رد آنها نکرد. نباید واقعیت تاریخ را ماستمالی کنید. روایت خود آقای بنی صدر:‫

خانم دانشجوی جوانی از آقای بنی صدر سوآل کرد:

«من با چند نفر از پسرهای دانشجو در مورد پوشیدن موی سر زن بحث میکردم و ﺁن را به عنوان حجاب قبول نداشتم و معتقد بودم که اگر لباسم متناسب باشد و خودم را بپوشم همین حجاب است. «هریک از اینان دلیلی بر پوشاندن سر میآورد. و یکی از ﺁنها دلیلی را پیش کشید که میگفت: ثابت شده است که موی سر زن اشعهای تولید میکند که روی مرد اثر میگذارد. به طوری که این باعث میشود مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما میخواهم بگوئید این نظریه تا چه اندازه درست است؟»»(بنیصدر، ابوالحسن. خانواده در اسلام، مسئله حجاب، سیستمهای اطلاعاتی. چاپ ششم ۱۳۵۸. صفحه ۹۹)

آقای بنی صدر:‫ «البته من نخواستم که این مسئله را روی این گونه تأثیرات ببرم و الا چنین چیزی ممکن است. زیرا اگر قرار بود این گونه تأثیرات نباشد که زن و مردم با هم جمع نمیشدند. و اصلا بشری به وجود نمیآمد. ناچار باید جاذبهها باشند و برهم اثر بگذارند. و این نظریه علمی علی الاصل صحیح است.»

شاید هیچوقت صابون طالبانی حجاب اجباری اسلامی به ‫تن شما و دوستان و خویشان و نزدیکان شما نخورده تا متوجه یکی از بزگترین وهولناکترین حوداث تخریبی تاریخ انقلاب ایران باشید...... بیشک سکوت و مماشت در مقابل حجاب اجباری عواقب بسیار بدی برای میلیونها زن ایرانی به همراه داشت و هنوز دارد یکی از نکات تاریک و تلخ و سیاهی است که اکثریت مردم ایران که در آن سالها زنده گی میکردند و ‫آسیب بسیار خوردند. بنی صدر و بقیه سیاستمندان فوکولی نسبت به این حجاب اجباری چندان که باید و شاید اعتراض نکردند. پس در مقابل آن مسئول هستند. ‫همین!


۵۲٨٣۶ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی اصلی

عنوان : ما به واقع بینی و خرد و انصاف و اندیشه عمل گرا بسیار نیازمندیم
بسیار شگفت انگیز است که بعضی دوستان بدون حتی مطالعه سطحی نظرات بنی صدر چنین بی مهابا احکام شدید آنچنانی صادر می کنند. من واقعا نمی دانم چنین "شهامتی" را بعضی از کجا کسب می کنند. حتی یکنفر هنوز قصه "اشعه ایکس و موی زنان" را به بنی صدر منتسب می کند - قصه ای که مدتهاست که بی اعتباری و مضحک بودن آن به روشنی بارها و بارها نشان داده شده است.خب دوست گرامی - اگر بنا بر ردیف کردن ادعا های شکمی باشد - که بهتر است در قسمت طنز و جوک قلمفرسایی بفرمایید.

جناب پنهان گرامی - با طرز نگاه "حداکثری" و "سیاه و سفید" جنابعالی ظاهرا هیچ مسلمانی حق و لیاقت فعالیت یا رهبری سیاسی را نمی تواند داشته باشد. پس شما با این حکم پر نبوغ خود و با یک چرخش قلم براحتی نود و اندی در صد مردم ایران را از چنین صحنه ای حذف می کنید. این شما هستید که باید سوال خود را از خود بپرسید که :

"" ‫اصلن چنین چیزی ممکن است؟ تا کی و چقدر افکار و اندیشه های تخیلی؟ آیا واقعن نویسنده این سخنها را جدی میگوید یا اینکه ما کاربران را سر کار گذاشته اند؟""



جناب پنهان حال شما بفرمایید و کاندیدا یا کاندیدا های خود را برای رهبری معرفی بفرمایید. بیصبرانه منتظر شنیدن نام آنها می باشم.

ضمنا جناب پنهان - فرق بزرگیست میان "عیبجویی" و "عیب یابی" !! شما هم بهتر است کمی به دومی بیشتر بپردازید.
-----------------------------------------------------------------
پیروز گرامی - با شما تا حدی در مورد ادبیات و طرز نوشتن بنی صدر - خصوصا در گذشته - و کم رسایی و نا رسایی آن موافقم. من هم به سهم خود در گذشته ها برای ایشان پیامهایی در اینمورد فرستادم و متعاقبا بهبود در اینموارد را نیز شاهد بودم هر چند هنوز می تواند بسیار بهتر شود.
۵۲٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : آیا قرار بود بنی صدر با خمینی پالوده بخورد؟
آقای دلخواسته گرامی،

از توضیحات شما قانع نشدم. چرا؟

۱- فرموده اید بنی صدر فقط یک بار بمناسبت فوت پدرش در عراق، با آقای خمینی ملاقات کرده و شدیداً هم به او در مورد نظریه ولایت فقیه تاخته بود. خمینی هم موضوع را با جواب سربالا دادن ماستمالی کرده بود( به زبان خودمانی). این توضیح شما قابل قبول نیست چون در چهارچوب حدیث و روایت اظهار شده است. اصولاً یکی از اشکالاتی که در مورد تاریحنگاری شما دارم آنست که واقعیات را با روایات شخصی خود و افراد دیگر مخلوط کرده و آنها را به عنوان واقعیات تاریخی وانمود میکنید. روایت بالا نیز بر همین منوال ذکر شده است. این کار شما را نمی پسندم چون کیفیت اظهارات شما را بطور یکجا مورد سئوال قرار میدهد. خوب بود تا اگر چنین بود که شما بیان میکنید، بنی صدر که مدافع پاکی ایشان هستید، بعداً از نظر سیاسی سنگ خود را با خمینی با مطرح کردن علنی ولایت فقیه، وامیکند که چنین نکرد. همانطور که میدانید، وکلای دعاوی در دادگاهها، سوای دوستی فیمابین، در مورد اظهارات یکدیگر به هم میتازند و در بیرون دادگاه هم باهم چلوکباب میخورند. سیاستمداران نیز بهمین روال رفتار میکنند چون مسأله شخصیت آنها و اثبات نظرشان در بین است. ولی بنی صدر چنین نکرد و بنابراین ادعای شما در این مورد وارد نیست.

۲- شما مارا به پاکی و صداقت بنی صدر رجوع داده اید. من هم که قبلاً و قبل از شما این موضوع را مورد تأئید قرار داده بودم. ولی همانطور که جناب پیروز نیز توضیح داده اند، پاکی و صداقت لازم است ولی کافی نیست. در غیر این صورت، هر یقین علی درستکار و پاکی میتواند رئیس جمهور یک مملکت بشود بدون آنکه در پیشگاه مردم قابلیت خود را نشان داده باشد. آقای بنی صدر هم به همین نحو ارزیابی میشود. ایشان برای تدریس در دانشگاه فرد مناسبی است. ولی برای رهبری یک ملت خیر.

۳- حالا شما از ما چه توقعی دارید؟ برویم به پیشگاه ایشان در ورسای و بگوئیم که آقا دست مریزاد که دلال مظلمه شدید و ملت وکشور و ما و صغیر وکبیر را در آتش افکندید و چون قافیه تنگ آمد، فرار را برقرار ترجیح دادید. آیا مصدق چنین کرد که بنی صدر کرد؟ برایتان یک نمونه میآورم. اگر همین محمد رضا شاه، با وجود خیانت و بقیه اعمال قبیحش، در کشور میماند و حتی کشته میشد، که خود میدانست دیر یا زود خواهد مرد، الآن مردم فرزندش را به طیب خاطر به پادشاهی می پذیرفتند. یک فرمانده از مقابل دشمن نمی گریزد. نبرد میکند تا یا پیروز شود و یا کشته.

۴- تازه ایشان هنوز که هنوز است روزنامه ی انقلاب اسلامی منتشر میکند و هنوز هم برای راه انداختن یک انقلاب اسلامی دیگر دارد تمهید میکند. درحالی که اکنون دیگر تشت رسوائی اسلام و مسلمانی بر سر هر بام به صدا در آمده و مردم دارند گروه گروه یا زرتشتی میشوند یا به کیش مسیحی در آمده و یا اصلاً از بیخ منکر خدا ودین و پیغمبر میشوند. به نظر میرسد که ایشان هنوز هم بقول معروف دوزاریشون نیفتاده.

جناب دلخواسته، مردم در هر کوی و برزن و تاکسی واتوبوس و غیره... از هر چه دین ومسلمانی و آخوند و امثالهم، بیزار شده و رکیک ترین فحشها را نثار دین و آخوند میکنند. ولی آقای بنی صدر قرص ومحکم سر جایش ایستاده و میخواهد یک انقلاب اسلامی دیگر برپا کند!! کدام دین؟ کدام مسلمانی؟ بقول معروف مسلمان در بغداد بود که آمریکائیها با ناپالم و بمبهای خوشه ای و هسته ای، کلک هرچه مسلمان را کندند. اسلام در ایران دارد نفسهای آخر را میکشد. فاتحه مع الصلوات!

۵- دیدم که در مورد انقلاب مصر اظهار نظر غیر منطقی کرده اید. کاش رهبران و احزاب ملی ما هم در بدو انقلاب همچون رهبران و احزاب ملی و سکولار مصر عمل کرده و دم حجله گربه را میکشتند ونه آنکه بی عملانه شعار "من آنجا که رستم بود پهلوان" سر میدادند.

امیدوارم شما هم بعداز این بحثها بخود آمده و همچنانکه از سکوی شریعتی به سکوی بنی صدر پریدید، اکنون به سکوی ملت بپرید که شعار بنی صدر و بنی صدریان دیگر خریداری ندارد.
۵۲٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : پنهان

عنوان : ‫توجه کنید به افعال بکار برده شده!
‫جناب دلخواسته، حتمن توجه کردید که افعال جمله های من در مورد بنی صدر همه ماضی و منطبق با دوران بنی صدر دوران رئیس جمهوری بود، نه بنی صدری که بعد از آن شکست تاریخی درس گرفته و متحول شده و بسیاری آلودگی های اسلامی را از فلسفه و اندیشه های خود زدوده است.

من هیچ خصومت شخصی با بنی صدر نداشته و ندارم. اتفاقن برعکس حزب توده، که بی دلیل و منطق با بنی صدر دشمنی میکرد، من خواستار پیروزی او بودم، ولی بوضوح میدیدم که این مرد مومن و ساده لوح با تحصیلات و مدارج بالا چگونه بازیچه خمینی و آخوندهای بی سواد آن زمان قرار گرفته. آخوندها از او و بقیه تحصیل کرده ها پل خوبی برای پیروزی خود ساختند.

‫من متوجه تحول پا به پای شما هم هستم که شما هم همراه با ایشان متحول شده اید. نگاه من همه مربوط به نقد عمل کرد گذشته اوست. اگر من امروز ناچار باشم از جمع کاندید اهای بین بنی صدر رضا پهلوی، عباس میلانی، موسوی و یا خاتمی یکی را انتخاب کنم، انتخاب من هنوز به طرف بنی صدر هشتاد ساله سنگینی خواهد کرد. مسائل را قاطی نکنید و اینقدر ملت را ناآگاه تلقی نکنید طوری که ناجی هایش توابانی چون شما، صدری و آمویی مدام برای ما منبر بروند و موعظه کنند و روضه وامصیبتا سردهند از درجه و میزان ناآگاهی ما کاربران که ای امت اگر فلان کتاب فلان نویسنده را نخوانده اید، نصف عمرتان برباد است.

موعظه متقابل من این است اینقدر زود تحت تأثیر یک کتاب و نوشته قرار نگیرید تا دیگر چشمتان واقعیات تاریخی را هم کتمان کند و بدتر از همه احساس فضیلت و برتری و خودخواهی به شما دست دهد. بکار بردن اینچنینی لفظ ناآگاه را من ضعفی در متقاعد نمودن و نگرش و استدلال نویسنده همراه با حسی از برتری جویی و خودخواهی و مسلمن توهینی به شعور و فهم کلی و جهان بینی کاربران قلمداد میکنم.
۵۲٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : خود سانسوری با سانسور شکنی برطرف می شود
هموطن ما آقای پنهان نوشته اند:
"۱. قوانین اصلی و اساسی دموکراسی و حقوق بشری هرچه تعداشان با ایده ها، مکمل ها و کاتالیزورهای اسلامی بیشتر شود، بیشتر به گمراهی، خطا، سوء استفاده و شرطی شدن سوق میابد. مثال بارز همان دمکراسی اسلامی است که ایشان بدان اعتقاد داشت. و یا اقتصاد توحیدی و یا حتا اقتصاد بی ربح و ربای اسلامی که ایشان از خود ساخته بود. برهنگی و نیمه برهنگی و دموکراسی و آزادی مرد در قبال حجاب و پوشش زن بدلیل تأثیر اشعه ایکس ناشی از رویت موی زن!"

این نوع سخن گفتن و نظر دادن نشان از آن دارد که هیچ یک از کتابهای بنی صدر را نخوانده اید و روایت تان از بنی صدر بیشتر روایت سلطنت طلبان و نیز دیگر جریانهایی می باشد که آنها نیز ،حداکثر، شاید نام چند کتاب از او را بدانند. این ظلمی است که شما بر خود می کنید. نمی خواهم نظر خود را عوض کنید فقط می گویم از نظر خود با آگاهی دفاع کنید و چند عدد از کتابهای ایشان مانند (عقل آزاد)، (عدالت اجتماعی) و (توتالیتاریسم) را مطالعه فرمایید.

عدم آگاهی شما از نظرات بین صدر در همین چند خط واضح است. برای نمونه، اقتصاد توحیدی را معادل اقتصاد اسلامی می گیرید. در حالیکه اقتصاد توحیدی در پی پیشنهاد نگاه جدیدی به اقتصاد است که در آن اقتصاد بجای سود-محور بودن انسان محور می شود. به بیان دیگر، این اقتصاد است که در خدمت رشد و ازادی انسان بکار گرفته می شود و نه انسان در خدمت سرمایه و سود از خود بیگانه می شود. همین دیدگاه به اقتصاد و تولید محور کردن آن بود که بعد از انقلاب و با وجود شرایط گذر و جنگ داخل و خارجی و محاصره اقتصادی، کمتر از نصف کردن صدور نفت، برای اولین بار حداقل از دوران مشروطه، در دو سال اول انقلاب، در آمد متوسط خانواده ایرانی بر هزینه اشان فزونی گرفت.

یا اینکه می گویید دموکراسی اسلامی! هموطن عزیز چرا سخنی را به فردی نسبت می دهید که واقعیت ندارد؟ بنی صدر به تکرار گفته و نوشته که ازادی و مردم سالاری نباید پسوند بر دارد که اگر بردارد این به معنا محدود کردن ان است.

سخنان بعدی شما نیز حاکی از ناآگاهی شگفت شما در رابطه با نظراتی کسی می باشد که او را بر نمی تابید. پیشنهاد می کنم که حداقل این چند کتابی را که اسم بردم مطالعه کرده تا حداقل، مخالفتتان، مخالفتی از روی اگاهی باشد. البته امیدوارم که بعد از مطالعه مشتاق به گفتگو باشید که در حد امکان طرف دیگر شما در گفتگو خواهم شد.
۵۲٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست