از : امیر آمویی
عنوان : جزمیت جز جبر و ارتجاع چیزی به ارمغان نخواهد آورد
آقای کبیری نازنین
با سلام. حق کاملا با شماست که می گویید آزموده را نباید دو باره آزمود. اما آقای بنیصدر هرگز این فرصت را نیافت که آزموده شود و اگر شد به گونه ای دیگر شد و در تبعید. اگر توجه کرده باشید ایشان اخیرا دیگر پسوند "اسلامی" را در حرفهایشان به کار نمیبرند و این "عنوان" که روی سایت اینترنتی ایشان باقی مانده میراث گذشته است و شاید هم بد نباشد که برداشته شود. در مورد کلمات "اقتصاد توحیدی" و "ولایت جمهور مردم ایران" اگر خوب توجه کنید خواهید دید که مقصود نه "اقتصادی اسلامی" است و نه "ولایت اسلامی از جنس ولایت فقیه" به نظر من ایشان این مفاهیم را همسنگ "اقتصاد ملی و مردمی" و "کنترل جمهور مردم" به کار می برند. در هر حال همه می دانیم که امروز دیگر اسلام هیچ چیزی برای عرضه به مردم ندارد و آنچه که دارد هرج و مرج و استبداد و تنگ نظری و زندان و اعدام است و این داستان تمام حکومتهای دینی است. ایدئولوژی هم باید خود را در برابر واقعیات و به خاطر همان آرمانی که در پیش رو دارد مرتبا نفی و بازسازی و تصحیح کند. جزمیت چیزی جز جبر کور و تحجر به ارمغان نخواهد آورد.
من هیچ شک ندارم که آقای بنی صدر با "انقلاب اسلامی" در پی «انقلاب اسلامی» نیست و این را شاید ایشان بهتر از هرکس دیگری بداند. بعید می دانم که قول نویسنده هم شخصیت سازی کاذب و بی پایه و اساس باشد.
در هرحال امیدوارم که این نظرات بیش تر به روشن شدن موضوع برای همه مفید باشد تا ایجاد جدال بر سر شخصیت ها.
پیروز باشید
آمویی
۵۲٨۶۲ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : اندیشه راهنما!
با امتنان از دوست گرامی آقای آموئی. فقط مختصر عرض کنم که یک رهبر سیاسی دارای شخصیت و خصوصیاتی است که در دیگران نیست. آقای بنی صدر میتواند در گوشه ای نشسته و تئوری بافی برای آنهائی که هنوز از شکم مادرشان در نیامده اند، کرده و یا در دانشگاه به تدریس رشته ی تخصصی خودشان "اقتصاد توحیدی" بپردازند. ولی اینکه با بزرگ جلوه دادن ایشان و بالمآل اندیشه ی راهنمای انقلاب اسلامیشان، دوباره بخواهیم با رنگ کردن صورت عفریته ی ۱۴۰۰ ساله ی اسلامی، دگر باره پای در همان راهی گذاریم که تکرار اشتباههای گذشته ی مرارت بار باشد، امری بس خطاست که آزموده را دوباره آزمودن خطاست! با تشکر مجدد.
۵۲٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : امیر آمویی
عنوان : از ماست که برماست
آقای کبیری نازنین
من میل دارم فقط راجع به بند سوم سخن شما نظری بدهم. این است پاراگراف سوم شما با اندکی حذفیات:
نوشته اید: "حالا شما از ما چه توقعی دارید؟ برویم به پیشگاه ایشان در ورسای و بگوئیم که آقا دست مریزاد که دلال مظلمه شدید!"
خیر بعید است چنین تصور برود! پرسش شما در واقع مربوط به موضوع اصلی نیست.
نوشته اید: "و بگوییم که آقا (خطاب به دکتر بنی صدر) دست مریزاد که دلال مظلمه شدید و ملت وکشور و ما و صغیر وکبیر را در آتش افکندید!"
دوست عزیز اولا آقای بنی صدر ملت و کشور را در آتش نیانداخت! بل که بر عکس کوشید آتش جنگ را بخواباند و دشمن را از کشور بیرون براند و تا زمانی هم که ایشان جنگ را فرماندهی می کرد موفق هم بود. همینجا خدمتتان بگویم که پیروزی های بعدی ایشان می توانست قدرت را از دست حضرات آیات خارج و در مسیر نسبتا درستی بیاندازد. آنان که برای جمهوریت مردم توطئه می کردند- که فقط ایرانی هم نبودند - به مقصود رسیدند! کسانی که ملت را در آتش جنگ انداختند دشمنان مردم و مملکت بودند که آسایش و آرامش و پیشرفت را برای ایرانیان نخواستند و نمی خواهند و نخواهند خواست (در مورد اخیر باید خیلی مواظب باشید). این ها کسانی بودند و هستند و خواهند بود که بخشی در خارج اند، قبل از همه امپریالیزم، و بخشی در داخل آلات دست اینها و دیگر فرصت طلبان! اما افسوس که مردم بی گناه گول آقا را خوردند و با ریسمان ایشان وارد چاه آتشفشان شدند، و می کشیم هنوز!
نوشته اید: " چون قافیه تنگ آمد، فرار را برقرار ترجیح دادند. آیا مصدق چنین کرد که بنی صدر کرد؟ "
نخست این که شرایط حاکم بر زمان مصدق بسیار متفاوت با شرایط حاکم بر زمان انقلاب بود! همان طور که می دانید حتی انقلابهای به اصطلاح بینا هم کور از آب در می آیند، چه رسد به انقلابهایی با رهبران نابینا! امیدوارم مخالف این نظر نباشید! دیگر این که اگر حتی مصدق هم به جای آقای بنی صدر میبود ایران را ترک میکرد: نمی بینید در این دوره حتی خاطره ی مصدق را سالی چند بار اعدام میکنند!! دیگر این که اگر آقای بنی صدر به جای مصدق بود، کشور را ترک نمیکرد! همان کار را می کرد که مصدق کرد: میان دیکتاتوری شاه که دست کم تا حدی حزم و احتیاط را ملاک عمل قرار می داد و فاشیزم فناتیک مذهبی که جفت پاهایش در خونخواری و ارتجاع فرو رفته چندین فصل سیاسی-عقلی فاصله است و شاه هم آنقدرها که "انقلابیون پیر و جوان" ادعا می کردند، خونخوار و ابله نبود. فراموش نکنید که بهترین سخن از دهان او در آمد مدتی قبل از رفتنش که گفت: "کشور را به دست ارتجاع سیاه ندهید!" و ما نفهمیدیم! و کاش می فهمیدیم! و شاید هنوز هم نفهمیم!
نوشته اید: " اگر همان محمد رضا شاه [...] در کشور می ماند و حتی کشته می شد [...] الآن مردم فرزندش را به طیب خاطر به پادشاهی می پذیرفتند." اشتباه می کنید: آن رژیم فاشیستی مذهبی کور و انتقامجو که رحمی به هیچ کس و هیچ چیز، حتی جانوران و گیاهان، نداشت و ندارد، نه فقط شاه که همسرش و فرزندانش را که دخالتی در کارهای منفی و مثبت شاه نداشتند (در مثبتهایش شاید داشتند) بله همه را، همچنان که در روسیه اتفاق افتاد، می کشت و امروز دیگر اثری از این خاندان برجای نبود! می بینید که هم اکنون تنی از افراد این خاندان جرأت سفر به ایران ندارد!
نوشته اید: "یک فرمانده از مقابل دشمن نمیگریزد. نبرد می کند تا یا پیروز یا کشته شود." چنین فرماندهی که شما می گویید، در جبهه ها دیده شده اند، مخصوصا در قرون وسطی، آن هم در جنگ با دشمنان خارجی، نه با رهبر کودتاچی ملتی که با چشمهای بسته گوش به فرمان او دارد و ایمان نسنجیده اش توان تفکر را از او گرفته است! و!! اصلا اس و اساس رهبری در امر سیاست، رفتار قهرمانی نیست (قهرمانان جوان فدایی و مجاهد که می دانید چه رشادتها کردند و چه ها شد!) اصل در سیاست، دوست محترم، این است: چگونه با اتکاء به یک برنامه ی درست و با ایجاد حزبی سازمان یافته و آهنین، بتوان در شرایط داده شده ی سیاسی-طبقاتی-تاریخی ، با تاکتیکهای سنجیده ی سیاسی و مورد لزوم، از جمله مبارزات سیاسی تئوریک، روشنگری، افشاگری، اعتصاب، تظاهرات آرام، حرکت قهر آمیز (در صورتی که به آن تحمیل شود)، و نیز جنگ و گریز، ملتی را رهبری و به مقصود تاریخی اش که آزادی است نائل کرد.
در مبارزه ی سیاسی، قهرمانی "زیبا"ست ولی "کارا" نیست! قهرمانی زمانی به جاست که قهرمان، با فدا کردن خود، «توده ها» را به قهرمانی وادارد. رهبر سیاسی داهی و آگاه برای به حرکت در آوردن تودههایی که در برزخ شک و یقین غوطه می خورند و علی رغم میل خویش به انحراف کشیده شده اند، و از سوی دیگر خطر دشمن خارجیِ تحریک شده توسط امپریالیزم هستی اش را تهدید می کند، نمیتواند و نباید به سادگی جان خود را به خطر بیاندازد! چنین قهرمانی به دنیای اسطوره تعلق دارد و واقعی نیست. و اصلا چنین کاری خودکشی ساسی و فیزیکی محسوب می شود و تاریخ را به عقب می راند! گاه گریختن برای تاریخ بهتر است! باید دید که ثمره ی این گریز چیست، و بعد به ارزیابی آن نشست!
نوشته اید: "الآن مردم فرزند [محمد رضا پهلوی] را به طیب خاطر (چرا می گویید "با طیب خاطر؟") به پادشاهی می پذیرفتند."
بعید می دانم که چنین باشد. شاید طبقات مرفه و متوسط الحال چنین تمایلی داشته باشند! اما رسالت تاریخی انقلاب بیست و دوم بهمن که جا در جا به دست روحانیت و انواع هوادارانش از چپ گرفته تا راست، مثله و شهید شد، پایان دادن به سلطنت و پادشاهی و برقراری حکومت قانون و جمهوری بود. اکنون بعد از سی و چهار سال فاجعه ی فقاهت اسلامی، البته از برکت پراکندگی اپوزیسیون سوسیالیست و دموکرات و نیروهای ملی، شاید امکان بازگشت یک "رضا پهلوی سکولار دموکرات" به ایران با شرط و شروطی میسر باشد و دلیلش هم مواضع نسبتا متعادل و درستی است که توسط او اتخاذ می شود. همین جا بگویم که رضا پهلوی یک ایرانی دارای کلیه ی حقوق سیاسی مدنی کشور ایران است و هیچ گونه خطایی از او سرنزده که مانع شرکت فعال او در تحولات سیاسی آینده باشد.
امید ایرانیان در اصل برقراری و اجرای قانون اساسی سکولار دموکراتیک و شکل جمهوری است که شکل نوین اداره ی سیاسی کشور است. هر کس بتواند قدمش بالای چشم - حتی آقای کبیری نازنین.
با احترام
آمویی
۵۲٨۴۴ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : پاسخی کوتاه به آقا پنهان
با تشکر از ادامه بحث
فرمودید:"جناب دلخواسته، حتمن توجه کردید که افعال جمله های من در مورد بنی صدر همه ماضی و منطبق با دوران بنی صدر دوران رئیس جمهوری بود، نه بنی صدری که بعد از آن شکست تاریخی درس گرفته و متحول شده و بسیاری آلودگی های اسلامی را از فلسفه و اندیشه های خود زدوده است."
این صحیح است که افکار بنی صدر مانند هر متفکر دیگری همیشه رو برشد دارد. ولی اندیشه راهنمای ایشان از پیش از انقلاب و در زمان انقلاب و بعد از انقلاب فرقی نکرده است. شما کتاب تضاد و توحید ایشان را که قبل از انقلاب نوشته بودند را بخوانید، همان اندیشه ای را می یابید که در کتاب عقل ازاد و توتالیتاریسم بیان شده است، منتهی با شناختی عمیقتر و آگاهی ای بیشتر.
بنی صدر در قبل از انقلاب وقتی در پاریس به میز هواداران حزب توده حمله کردند، به دفاع از آنها بر خواست و بعد رفت و پشت میز آنها قرار گرفت و شروع کرد به فروختن کتابهای حزب توده و این توده ای بود که سخت با بنی صدر مخالف بود. این عمل سیاسی بر فلسفه ای بنا شده استبود که در زمان انقلاب نیز حامل آن بود و مکرر در زمان ریاست جمهوری خود تکرار می کرد که جامعه ایران باید جامعه ای بشود تا دیگر زبان سرخ سر سبز را بر باد ندهد. در همان زمان کتاب تعمیم امامت و مبارزه با سانسور را نوشته بود که روحانیت قدرت طلب می گفت که اگر مسلمانان این نظرات را بپذیرند دیگر ما چه کاره ایم...بعد هم خمینی از او خواسته بود که هشت گروه سیاسی را محکوم کند ( تا بعد بسراغشان برود و آنها را سرکوب کند.) اکثریت این احراب مانند فداییان، توده بر ضد بنی صدر عمل می کردند ولی او حاضر نشد این کار را بکند. حالا هم اینگونه است و از این منظر فرقی نکرده است.
ولی و البته حق با شماست و در طول این مدت نظراتش پختگی بیشتری پیدا کرده است و علت این است که همیشه مشغول کار و تولید است و انتقاد پذیر.
چند روزی است که آقای اشکوری برای خود شیرینی برای کسانی چون رفسنجانی و خامنه ای حمله ای سخت توهین آمیز در سایت بی بی سی به او کرده است. ولی هیچ قصد پاسخ ندارد. چرا؟ برای اینکه می گوید من اگر بخواهم وقت را به اینگونه پاسخها بگذرانم، وقت تحقیق ندارم. منظور اینکه کار فکری برایش بسیار بیشتر از کار سیاسی اهمیت دارد
۵۲٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : امیر آمویی
عنوان : از تاریخ بیاموزیم و از سابوتاژ بپرهیزیم
جناب پیروز Peerooz
چشمتان، به قول معروف، بی بلا، علی الخصوص بلاهایی از نوع تنگ نظری و تعجیل در محاکمه ی افرادی که به قول خودتان "تاریخ باید در باره ی آنها قضاوت کند و در باره شان کتاب ها نوشته شود." (قول خودتان با اندکی تغییر).
من خیلی خوشحالم که عبارت مکتوب بنده نظر شما را جلب کرده است: نوشته ام "اسلامی اش بیمسمی شده" این نکته را شاید آقای بنی صدر هم فهمیده باشند! اسلام در روزگار کنونی راهش پسرفت است، نه پیشرفت! هر دارودسته، گروه، سازمان و حزبی که بخواهد با اتکاء به اسلام (و اصلا هر ایدئولوژی جزمی و کهنه) کشوری و یا سیستمی سیاسی-اجتماعی را اداره ی یا رهبری کند کلاهش پس معرکه و آبرویش ریخته است! بعید می دانم که با من در اینجا مخالف باشید. اما:
بنده در یادداشت خودم، که نقدی بر یادداشت شما بود، کوشیده بودم نظر شما را متوجه تناقضات گفتارتان کنم. به نظر من شما در قضاوتتان تعجیل کرده بودید، و هنوز هم دچار آن هستید: من در آن یادداشت نه در مخالفت با آقای بنی صدر چیزی گفته ام و نه در موافقت با ایشان. حتی چیزی هم در مورد نوشته ی نویسنده ی مقاله نگفته ام. اما شما من را طرفدار ایشان خوانده اید. البته جناب اقای بنی صدر از نظر من همچنان رئیس جمهور ایرانیان هستند، زیرا که با رأی مردم انتخاب شدند و با کودتای حضرات بر کنار و این کودتا پذیرفته نیست. رأی تاریخی مردم نیز همچنان به قوت خود باقی است، مگر این که آنان در جریان رأگیری یا رفراندومی فرد دیگری را انتخاب کنند. من همچنان در اینجا از رأی مردم دفاع می کنم. اما برای خود اقای بنی صدر احترام فراوان قائلم، زیرا ایشان آلودهی قدرت نشدند!
ولی آیا شما معتقدید که در مجله ی اینترتنی «انقلاب اسلامی» هیچ مطلب مفیدی نیست؟ بعید می دانم که چنین عقیده ای داشته باشد، می دانید که آقای بنی صدر پیش از انقلاب و بعد در اوایل انقلاب در مرکز قدرت بودند و این حائز اهمیت فراوان است. اطلاعات ایشان که در طی سالهای گذشته از طریق مجله «انقلاب اسلامی» منتشر شده واجد اهمیت فراوان است و هر فرد یا حزبی که بخواهد در آینده واقعا قدرت را به دست گیرد و ایرانی سرافراز بسازد باید از تجربیات ایشان صد در صد استفاده کند. این امر نشانه ی واقع بینی و واقع گرایی و حرکتی درست به سوی کسب قدرت و ایجاد ایرانی سرافراز است. اگر رهبران آینده ی ایران به این نکته توجه نداشته باشند، بدون شک خود را از بخشی از تجربیات مهم تاریخ معاصر و نوین ایران محروم کرده اند و این یعنی تکرار خطا: این سخن به هیچ وجه به معنی تکرار تاریخ به سبکی که آن را در سی سال گذشته تجربه کردیم نیست! این آموختن از تاریخ و رهبران است به قصد تجدید بنای درست کشور و اجتناب از افتادن در ورطههای هولناک خطاکاری و افراطیگری و نیز سابوتاژ اندیشه ها و شخصیت ها.
امیدوارم توانسته باشم روشن گفته باشم. با شخص شما و اندیشه ی شما مخالفتی نیست اما نقد اندیشه ها همیشه روشنگر است.
موفق باشید
آمویی
۵۲٨٣٨ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : شاه بخشید، گماشته خیر!
جناب اصلی،
شما مثال علویانی هستید که دیگر از فرط پرستش علی خدای خودرا هم فراموش کرده اند. شما که دیگر منکر روایت خود آقای بنی صدر هم شده اید؟ انکار واقعیات تاریخ بهر قیمتی و تا این حد؟
هموطن که پیشنهاد خواندن سطحی خاطرات و آثار وی را توصیه می کنید، من پیشنهاد میکنم عمیقن پیامد کارهای اورا بررسی کنید. اگر شما با خاطرات و آثار وی از واقعیت بنی صدر آگاه شده اید. من از نزدیک شاهد حرفها و گفته ها و مصاحبه ها و کارهای او، و از همه مهمتر حوداث ناشی از زورچپان انقلاب اسلامی و پیامد اطاعت او از رهبری بودم. او از رهبر اطاعت محض میکرد. در هیچ تریبونی یک سخن برعلیه رهبر و افکار و منویات شیطانی و ارتجاعی اش نگفت. از حقوق زن، که هر روز بیرون از سخرانیهای او به آن سخت حمله و تجاوز بیرحمانه میشد، دفاع نکرد. البته که جزئیات حوادث و واقعیات مذهبی آنروز در آثار وخاطراتش رنگ باخته اند! زمانیکه دختران و زنان خواهران و مادران ما را با چماق رعایت حجاب میزدند، آقای بنی صدر یا سکوت کرد، یا بی تفاوت بود، یا تئوری بافت و یا تئوریهای بافته شده مصلحتی را پذیرفت و یا کاری در رد آنها نکرد. نباید واقعیت تاریخ را ماستمالی کنید. روایت خود آقای بنی صدر:
خانم دانشجوی جوانی از آقای بنی صدر سوآل کرد:
«من با چند نفر از پسرهای دانشجو در مورد پوشیدن موی سر زن بحث میکردم و ﺁن را به عنوان حجاب قبول نداشتم و معتقد بودم که اگر لباسم متناسب باشد و خودم را بپوشم همین حجاب است. «هریک از اینان دلیلی بر پوشاندن سر میآورد. و یکی از ﺁنها دلیلی را پیش کشید که میگفت: ثابت شده است که موی سر زن اشعهای تولید میکند که روی مرد اثر میگذارد. به طوری که این باعث میشود مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما میخواهم بگوئید این نظریه تا چه اندازه درست است؟»»(بنیصدر، ابوالحسن. خانواده در اسلام، مسئله حجاب، سیستمهای اطلاعاتی. چاپ ششم ۱۳۵۸. صفحه ۹۹)
آقای بنی صدر: «البته من نخواستم که این مسئله را روی این گونه تأثیرات ببرم و الا چنین چیزی ممکن است. زیرا اگر قرار بود این گونه تأثیرات نباشد که زن و مردم با هم جمع نمیشدند. و اصلا بشری به وجود نمیآمد. ناچار باید جاذبهها باشند و برهم اثر بگذارند. و این نظریه علمی علی الاصل صحیح است.»
شاید هیچوقت صابون طالبانی حجاب اجباری اسلامی به تن شما و دوستان و خویشان و نزدیکان شما نخورده تا متوجه یکی از بزگترین وهولناکترین حوداث تخریبی تاریخ انقلاب ایران باشید...... بیشک سکوت و مماشت در مقابل حجاب اجباری عواقب بسیار بدی برای میلیونها زن ایرانی به همراه داشت و هنوز دارد یکی از نکات تاریک و تلخ و سیاهی است که اکثریت مردم ایران که در آن سالها زنده گی میکردند و آسیب بسیار خوردند. بنی صدر و بقیه سیاستمندان فوکولی نسبت به این حجاب اجباری چندان که باید و شاید اعتراض نکردند. پس در مقابل آن مسئول هستند. همین!
۵۲٨٣۶ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی اصلی
عنوان : ما به واقع بینی و خرد و انصاف و اندیشه عمل گرا بسیار نیازمندیم
بسیار شگفت انگیز است که بعضی دوستان بدون حتی مطالعه سطحی نظرات بنی صدر چنین بی مهابا احکام شدید آنچنانی صادر می کنند. من واقعا نمی دانم چنین "شهامتی" را بعضی از کجا کسب می کنند. حتی یکنفر هنوز قصه "اشعه ایکس و موی زنان" را به بنی صدر منتسب می کند - قصه ای که مدتهاست که بی اعتباری و مضحک بودن آن به روشنی بارها و بارها نشان داده شده است.خب دوست گرامی - اگر بنا بر ردیف کردن ادعا های شکمی باشد - که بهتر است در قسمت طنز و جوک قلمفرسایی بفرمایید.
جناب پنهان گرامی - با طرز نگاه "حداکثری" و "سیاه و سفید" جنابعالی ظاهرا هیچ مسلمانی حق و لیاقت فعالیت یا رهبری سیاسی را نمی تواند داشته باشد. پس شما با این حکم پر نبوغ خود و با یک چرخش قلم براحتی نود و اندی در صد مردم ایران را از چنین صحنه ای حذف می کنید. این شما هستید که باید سوال خود را از خود بپرسید که :
"" اصلن چنین چیزی ممکن است؟ تا کی و چقدر افکار و اندیشه های تخیلی؟ آیا واقعن نویسنده این سخنها را جدی میگوید یا اینکه ما کاربران را سر کار گذاشته اند؟""
جناب پنهان حال شما بفرمایید و کاندیدا یا کاندیدا های خود را برای رهبری معرفی بفرمایید. بیصبرانه منتظر شنیدن نام آنها می باشم.
ضمنا جناب پنهان - فرق بزرگیست میان "عیبجویی" و "عیب یابی" !! شما هم بهتر است کمی به دومی بیشتر بپردازید.
-----------------------------------------------------------------
پیروز گرامی - با شما تا حدی در مورد ادبیات و طرز نوشتن بنی صدر - خصوصا در گذشته - و کم رسایی و نا رسایی آن موافقم. من هم به سهم خود در گذشته ها برای ایشان پیامهایی در اینمورد فرستادم و متعاقبا بهبود در اینموارد را نیز شاهد بودم هر چند هنوز می تواند بسیار بهتر شود.
۵۲٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : آیا قرار بود بنی صدر با خمینی پالوده بخورد؟
آقای دلخواسته گرامی،
از توضیحات شما قانع نشدم. چرا؟
۱- فرموده اید بنی صدر فقط یک بار بمناسبت فوت پدرش در عراق، با آقای خمینی ملاقات کرده و شدیداً هم به او در مورد نظریه ولایت فقیه تاخته بود. خمینی هم موضوع را با جواب سربالا دادن ماستمالی کرده بود( به زبان خودمانی). این توضیح شما قابل قبول نیست چون در چهارچوب حدیث و روایت اظهار شده است. اصولاً یکی از اشکالاتی که در مورد تاریحنگاری شما دارم آنست که واقعیات را با روایات شخصی خود و افراد دیگر مخلوط کرده و آنها را به عنوان واقعیات تاریخی وانمود میکنید. روایت بالا نیز بر همین منوال ذکر شده است. این کار شما را نمی پسندم چون کیفیت اظهارات شما را بطور یکجا مورد سئوال قرار میدهد. خوب بود تا اگر چنین بود که شما بیان میکنید، بنی صدر که مدافع پاکی ایشان هستید، بعداً از نظر سیاسی سنگ خود را با خمینی با مطرح کردن علنی ولایت فقیه، وامیکند که چنین نکرد. همانطور که میدانید، وکلای دعاوی در دادگاهها، سوای دوستی فیمابین، در مورد اظهارات یکدیگر به هم میتازند و در بیرون دادگاه هم باهم چلوکباب میخورند. سیاستمداران نیز بهمین روال رفتار میکنند چون مسأله شخصیت آنها و اثبات نظرشان در بین است. ولی بنی صدر چنین نکرد و بنابراین ادعای شما در این مورد وارد نیست.
۲- شما مارا به پاکی و صداقت بنی صدر رجوع داده اید. من هم که قبلاً و قبل از شما این موضوع را مورد تأئید قرار داده بودم. ولی همانطور که جناب پیروز نیز توضیح داده اند، پاکی و صداقت لازم است ولی کافی نیست. در غیر این صورت، هر یقین علی درستکار و پاکی میتواند رئیس جمهور یک مملکت بشود بدون آنکه در پیشگاه مردم قابلیت خود را نشان داده باشد. آقای بنی صدر هم به همین نحو ارزیابی میشود. ایشان برای تدریس در دانشگاه فرد مناسبی است. ولی برای رهبری یک ملت خیر.
۳- حالا شما از ما چه توقعی دارید؟ برویم به پیشگاه ایشان در ورسای و بگوئیم که آقا دست مریزاد که دلال مظلمه شدید و ملت وکشور و ما و صغیر وکبیر را در آتش افکندید و چون قافیه تنگ آمد، فرار را برقرار ترجیح دادید. آیا مصدق چنین کرد که بنی صدر کرد؟ برایتان یک نمونه میآورم. اگر همین محمد رضا شاه، با وجود خیانت و بقیه اعمال قبیحش، در کشور میماند و حتی کشته میشد، که خود میدانست دیر یا زود خواهد مرد، الآن مردم فرزندش را به طیب خاطر به پادشاهی می پذیرفتند. یک فرمانده از مقابل دشمن نمی گریزد. نبرد میکند تا یا پیروز شود و یا کشته.
۴- تازه ایشان هنوز که هنوز است روزنامه ی انقلاب اسلامی منتشر میکند و هنوز هم برای راه انداختن یک انقلاب اسلامی دیگر دارد تمهید میکند. درحالی که اکنون دیگر تشت رسوائی اسلام و مسلمانی بر سر هر بام به صدا در آمده و مردم دارند گروه گروه یا زرتشتی میشوند یا به کیش مسیحی در آمده و یا اصلاً از بیخ منکر خدا ودین و پیغمبر میشوند. به نظر میرسد که ایشان هنوز هم بقول معروف دوزاریشون نیفتاده.
جناب دلخواسته، مردم در هر کوی و برزن و تاکسی واتوبوس و غیره... از هر چه دین ومسلمانی و آخوند و امثالهم، بیزار شده و رکیک ترین فحشها را نثار دین و آخوند میکنند. ولی آقای بنی صدر قرص ومحکم سر جایش ایستاده و میخواهد یک انقلاب اسلامی دیگر برپا کند!! کدام دین؟ کدام مسلمانی؟ بقول معروف مسلمان در بغداد بود که آمریکائیها با ناپالم و بمبهای خوشه ای و هسته ای، کلک هرچه مسلمان را کندند. اسلام در ایران دارد نفسهای آخر را میکشد. فاتحه مع الصلوات!
۵- دیدم که در مورد انقلاب مصر اظهار نظر غیر منطقی کرده اید. کاش رهبران و احزاب ملی ما هم در بدو انقلاب همچون رهبران و احزاب ملی و سکولار مصر عمل کرده و دم حجله گربه را میکشتند ونه آنکه بی عملانه شعار "من آنجا که رستم بود پهلوان" سر میدادند.
امیدوارم شما هم بعداز این بحثها بخود آمده و همچنانکه از سکوی شریعتی به سکوی بنی صدر پریدید، اکنون به سکوی ملت بپرید که شعار بنی صدر و بنی صدریان دیگر خریداری ندارد.
۵۲٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : توجه کنید به افعال بکار برده شده!
جناب دلخواسته، حتمن توجه کردید که افعال جمله های من در مورد بنی صدر همه ماضی و منطبق با دوران بنی صدر دوران رئیس جمهوری بود، نه بنی صدری که بعد از آن شکست تاریخی درس گرفته و متحول شده و بسیاری آلودگی های اسلامی را از فلسفه و اندیشه های خود زدوده است.
من هیچ خصومت شخصی با بنی صدر نداشته و ندارم. اتفاقن برعکس حزب توده، که بی دلیل و منطق با بنی صدر دشمنی میکرد، من خواستار پیروزی او بودم، ولی بوضوح میدیدم که این مرد مومن و ساده لوح با تحصیلات و مدارج بالا چگونه بازیچه خمینی و آخوندهای بی سواد آن زمان قرار گرفته. آخوندها از او و بقیه تحصیل کرده ها پل خوبی برای پیروزی خود ساختند.
من متوجه تحول پا به پای شما هم هستم که شما هم همراه با ایشان متحول شده اید. نگاه من همه مربوط به نقد عمل کرد گذشته اوست. اگر من امروز ناچار باشم از جمع کاندید اهای بین بنی صدر رضا پهلوی، عباس میلانی، موسوی و یا خاتمی یکی را انتخاب کنم، انتخاب من هنوز به طرف بنی صدر هشتاد ساله سنگینی خواهد کرد. مسائل را قاطی نکنید و اینقدر ملت را ناآگاه تلقی نکنید طوری که ناجی هایش توابانی چون شما، صدری و آمویی مدام برای ما منبر بروند و موعظه کنند و روضه وامصیبتا سردهند از درجه و میزان ناآگاهی ما کاربران که ای امت اگر فلان کتاب فلان نویسنده را نخوانده اید، نصف عمرتان برباد است.
موعظه متقابل من این است اینقدر زود تحت تأثیر یک کتاب و نوشته قرار نگیرید تا دیگر چشمتان واقعیات تاریخی را هم کتمان کند و بدتر از همه احساس فضیلت و برتری و خودخواهی به شما دست دهد. بکار بردن اینچنینی لفظ ناآگاه را من ضعفی در متقاعد نمودن و نگرش و استدلال نویسنده همراه با حسی از برتری جویی و خودخواهی و مسلمن توهینی به شعور و فهم کلی و جهان بینی کاربران قلمداد میکنم.
۵۲٨۲۹ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : خود سانسوری با سانسور شکنی برطرف می شود
هموطن ما آقای پنهان نوشته اند:
"۱. قوانین اصلی و اساسی دموکراسی و حقوق بشری هرچه تعداشان با ایده ها، مکمل ها و کاتالیزورهای اسلامی بیشتر شود، بیشتر به گمراهی، خطا، سوء استفاده و شرطی شدن سوق میابد. مثال بارز همان دمکراسی اسلامی است که ایشان بدان اعتقاد داشت. و یا اقتصاد توحیدی و یا حتا اقتصاد بی ربح و ربای اسلامی که ایشان از خود ساخته بود. برهنگی و نیمه برهنگی و دموکراسی و آزادی مرد در قبال حجاب و پوشش زن بدلیل تأثیر اشعه ایکس ناشی از رویت موی زن!"
این نوع سخن گفتن و نظر دادن نشان از آن دارد که هیچ یک از کتابهای بنی صدر را نخوانده اید و روایت تان از بنی صدر بیشتر روایت سلطنت طلبان و نیز دیگر جریانهایی می باشد که آنها نیز ،حداکثر، شاید نام چند کتاب از او را بدانند. این ظلمی است که شما بر خود می کنید. نمی خواهم نظر خود را عوض کنید فقط می گویم از نظر خود با آگاهی دفاع کنید و چند عدد از کتابهای ایشان مانند (عقل آزاد)، (عدالت اجتماعی) و (توتالیتاریسم) را مطالعه فرمایید.
عدم آگاهی شما از نظرات بین صدر در همین چند خط واضح است. برای نمونه، اقتصاد توحیدی را معادل اقتصاد اسلامی می گیرید. در حالیکه اقتصاد توحیدی در پی پیشنهاد نگاه جدیدی به اقتصاد است که در آن اقتصاد بجای سود-محور بودن انسان محور می شود. به بیان دیگر، این اقتصاد است که در خدمت رشد و ازادی انسان بکار گرفته می شود و نه انسان در خدمت سرمایه و سود از خود بیگانه می شود. همین دیدگاه به اقتصاد و تولید محور کردن آن بود که بعد از انقلاب و با وجود شرایط گذر و جنگ داخل و خارجی و محاصره اقتصادی، کمتر از نصف کردن صدور نفت، برای اولین بار حداقل از دوران مشروطه، در دو سال اول انقلاب، در آمد متوسط خانواده ایرانی بر هزینه اشان فزونی گرفت.
یا اینکه می گویید دموکراسی اسلامی! هموطن عزیز چرا سخنی را به فردی نسبت می دهید که واقعیت ندارد؟ بنی صدر به تکرار گفته و نوشته که ازادی و مردم سالاری نباید پسوند بر دارد که اگر بردارد این به معنا محدود کردن ان است.
سخنان بعدی شما نیز حاکی از ناآگاهی شگفت شما در رابطه با نظراتی کسی می باشد که او را بر نمی تابید. پیشنهاد می کنم که حداقل این چند کتابی را که اسم بردم مطالعه کرده تا حداقل، مخالفتتان، مخالفتی از روی اگاهی باشد. البته امیدوارم که بعد از مطالعه مشتاق به گفتگو باشید که در حد امکان طرف دیگر شما در گفتگو خواهم شد.
۵۲٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : " تمام افراطی ها باید اعدام شوند "!!!
جناب صدری،
با تشکر از حسن ظن، طنزمعروفی هست که " تمام افراطی ها باید اعدام شوند" که البته شامل خود گوینده نیز میشود ومنظور آنست که اینها مزاحم و مخربند. تاریخ در باره جناب بنی صدر قضاوت خواهد کرد و در باره ایشان کتاب ها نوشته شده و نوشته
خواهد شد. آنچه بنظرمن در حال حاضر اهمیت دارد اینست که ایشان هنوز به "انقلاب اسلامی " چسبیده اند که حتی طرفداران ایشان " اسلامیش را بی مسمی " میدانند. یعنی اینکه اگر ایشان در قدرت باقی میماندند و یا بفرض در هشتاد سالگی بقدرت برسند باز ما همان " جمهوری اسلامی را خواهیم داشت که داریم و شیفتگانی چون جناب دلخواسته با این افراط نویسی " زحمات ما میدارند".
۵۲٨۲۴ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : داوری واقعبینانه یا...
ازآن جایی که تاکنون از نظرات کاربران خوب اخبارروز چون "پیروز" و "حافظه تاریخ" چیزهای زیادی آموخته ام و گرایشات عمده سیاسی آنان راهم به باور خود، صحیح می دانم، دوست دارم پیرامون ارزیابی کارنامه سیاسی آقای بنی صدر، که مورد اختلاف ماست نکاتی را به دوکامنت دیگرم اضافه کنم:
-درسیاست بسیار بیشتر ازهر عرصه دیگری ما با احکام نسبی روبروهستیم. همچنین اگرما صرفا آرمان و یا ایدئولوژی خود را معیارسنجش شخصیت های سیاسی قرار دهیم، دست آخرعلی می ماند وحوضش واسیر دگم های ذهنی مان می شویم. تعاریف شما دوستان در برخورد با آقای بنی صدر و جدول ذهنیتان دراین رابطه، "حداکثری" است که اگر نیک بنگرید هیچ کس درآن نمی گنجد.
-تفاوت بین فرد سیاسی درگیر در امور اجرایی وغیردرگیر، از زمین تا آسمان است. آقای خمینی که به بتی تبدیل شده بود، زمانی که پادرهواپیما گذاشت تا باز گردد وکشور را رهبری کند، تنها درهمان روز با بیان اینکه از بازگشت به ایران هیچ احساسی ندارد ویا در بهشت زهرا: من دولت تعیین می کنم...،و ..امتیاز منفی بزرگی برای خود به ثبت رساند که در طول دودهه مبارزه سیاسیش، چون در جایگاه دیگری قرار داشت، چنین هم نکرده بود. از این رو قضاوت در مورد بنی صدری که درگیر امور اجرایی ،آن هم ریاست جمهوری بوده است، با کسانی که به این کوره آزمون وارد نشده اند، بسیار متفاوت است. به عبارت دیگر به کسی که از این باتلاق عبور می کند نمی توان ایراد گرفت که چرا سرآستینش کثیف شده است.
-من به عنوان یک چپ و منتقد بنی صدر، از همان آغاز ورودش به ایران وشروع سخنرانی هایش از دانشگاه صنعتی تا ۱۴اسفند ۵۹ دانشگاه تهران، از بحث های آزاد و مناظره هایش تا تلاشش برای افشای حقیقت پیرامون قتل ۴ فدایی ترکمن، رفتارو منش او را خوب به خاطر دارم.حداقل کارمثبت او آن بود که به افراد متعصب مذهبی جامعه ما که هواداران نظام جدید بودند، بردباری و تحمل شنیدن اندیشه دیگران را می آموخت. در اینجا هم تاثیراو به عنوان رئیس جمهور با مصلحان خارج از گود قابل قیاس نیست.
- بنی صدردر مقام اجرایی نیز کمابیش همانگونه رفتار کرد که پیش ازآن می گفت وحرف و عمل او در رابطه با زورگویان داخلی و خارجی، در تناقض نبوده و نیست. ما کنشگران سیاسی بسیارتند گو تر از او در مبارزه با قلدران داشتیم که به عمله های قدرت تبدیل شدند.
- داوری در مورد افراد و گرایشات مختلف، ازمیزان التزامشان به منافع ملی مشترک همه ما ناشی می شود. قضاوت تاریخ هم در بسیاری موارد درست نبوده است، زیرا تاریخ را هم زورمندان نوشته اند و آن ها صداقت و پاکی را ،وقتی به کامشان نبود به جلاد تاریخ داده اند. درست به همین خاطراست که من و شما مردم عادی می بایست مانع آن شویم که فرزندان خلف این آب و خاک، بخاطر آن که در مقابل زورمندان به خاک نیافتادند، مورد بی مهری تاریخ هم قرارگیرند.
۵۲٨۱٨ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : قحط الرجال مسبب اصلی مصیبت سازی و ویرانگری کشورهای در دست مومنین
جناب دلخواسته، استدلال میکنید که
«بعد از تمام شدن جلسه رفتم پیشش و با او در اینمورد صحبت کردم و پیشنهاد کردم کتاب حقوق انسان در قران بنی صدر را و چند مقاله دیگر را بخواند. به او گفتم این کتاب را مبارک اجازه نممی داد در مصر منتشر شود و اینکه در این کتاب ده ماده حقوقی بیشتر از اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل برای انسان در نظر گرفته شده است. و با اشتیاق بسیاری از من خواست که برایش بفرستم.»
چون بنی صدر ده تا بیشتر از مواد حقوق بشر بین الملل قانون پیشنهاد کرده، پس اورا باید بر تاج سر نهاد و قدرش را دانست، چون دیگر چنین عجوبه و نابغه ای، و یا بقول شما مسلمانان، چنین رجل سیاسی، که از همان اوان تسخیر و غصب اسلامی انقلاب مردم، هو و هیاهو بر پاداشتید که علت عدم پیشرفت درست و سالم انقلاب و اشکال دولت اسلامی، نبودن و نداشتن رجال سیاسی واقعن مومن و پرهیزکار به قدر کافی است، در تمام کهکشان یکی است!
مطابق روش عیبجویی و عیب یابی مرسوم و آشنای همان بنی صدر مورد علاقه شما، کار شما « شش اشکال» دارد؟
۱. قوانین اصلی و اساسی دموکراسی و حقوق بشری هرچه تعداشان با ایده ها، مکمل ها و کاتالیزورهای اسلامی بیشتر شود، بیشتر به گمراهی، خطا، سوء استفاده و شرطی شدن سوق میابد. مثال بارز همان دمکراسی اسلامی است که ایشان بدان اعتقاد داشت. و یا اقتصاد توحیدی و یا حتا اقتصاد بی ربح و ربای اسلامی که ایشان از خود ساخته بود. برهنگی و نیمه برهنگی و دموکراسی و آزادی مرد در قبال حجاب و پوشش زن بدلیل تأثیر اشعه ایکس ناشی از رویت موی زن!
۲. اعتقاد و باور دینی پیوسته به دنبال ایده ال های غیرواقعبین در دایره ای محدود و بسته خرافی و رویایی با برداشتی جبروتی و ملکوتی و اسطوره ای از اولیا و انبیا و امامان و معصومین سیر و توسعه میابد. در این دایره بسته همیشه تعداد مومنین و رجل و مردان واقعی اندک و کمتر از حد کفایت است. پس نتیجتن دنیای مسلمین همواره با کمبود مردم خوب سپری میشود! بعبارت دیگر مومنین هیچوقت آدم خوب و مناسب و شایسته به اندازه کافی ندارند!
۳. پس به دو دلیل بالا بهترین گزینه سیاسی مردم مومن و باورمند بیعت مجدد با بنی صدر است! از بنی صدر بهتر اصلن وجود ندارد!
۴. تعریف و معیار بهتر بودن و مدیرتر و مدبرتر و با تجربه تر بودن چیست؟ تجربه در چی؟ تکرار انقلاب ۵۷؟
۵. آیا بنی صدر هم مطابق نظر نویسنده فکر میکند او خودش از همه بهتر است؟ هیچ کس دیگری را نمیشناسد که شاید از او بهتر و مناسبتر باشد؟ تخصص و تجربه مدیریت و کشور داری بنی صدر چیست؟ چقدر احتمال تکرار شدن تجربه همان ۱۸ ماهه دولتداری قدیم اوست، که بنی صدر را بعنوان نادرترین رجل و بهترین گزینه انتخاب مجدد میکند؟ بنی صدری که در هشتاد سالگی احتمالن بسیاری از انرژی، نیرو، سلولها و توانائیهای فیزیکی و فکری خود را از دست داده، چگون میتواند بهترین بهترینها باشد؟
۶. فرض کنیم طبق توصیه نویسنده مقاله، همین امسال بنی صدر هم رای آورد و هم انتخاب شد. خوب بنی صدر هشتاد ساله چه تغییر جدی در سیاست ایران ایجاد خواهد کرد؟ برنامه اش چیست؟ قانون اساسی اش چیست؟
اصلن چنین چیزی ممکن است؟ تا کی و چقدر افکار و اندیشه های تخیلی؟ آیا واقعن نویسنده این سخنها را جدی میگوید یا اینکه ما کاربران را سر کار گذاشته اند؟
۵۲٨۱۶ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : شخصیتهای چندگونه
همواره شنیده میشد که «هنر نزد ایرانیان است و بس» ولی امروزه بایستی گفت که «غلو کردن نزد ایرانیان است و بس». هنوز مدت طولانی از مبارزات درخشان آقای بنی صدر در حول مبارزات دانشجوئی و سیاسی دوران محمدرضا شاهی نگذشته است و هنوز جانفشانیهای ایشان در دوران و بعد از انقلاب ۵۷ و خصوصآ سخنرانیهای وی در ایران و منجمله در رشت که منجر بکشتار دانشجویان شده بود، در خاطره ها زنده است، هنوز تاثیر مخرب تز «اقتصاد اسلامی» ایشان که تا امروز مثل بختک سیاه بر جامعه ایران سایه افکنده، از نظرها دور نشده است. حالا اثر اشتباهات فاحش ایشان برای قوام گیری این رژیم نکبت و وحشت آخوندهای ضد ایرانی، ضد آزادی، ضد انسانی را دو قالب « تاکتیکی و یا استراتژی» ریخته و سعی در پرکردن کفه ترازوی اشتباهات تاکتیکی بطرز مبالغه آمیزی بریزیم و بیاییم بگویم که « هشتادمین سالگرد تولد مردی را که در عمرش، با وجود اشتباهات تاکتیکی نه چندان کم، هیچگاه مرتکب خطای استراتژیک نشده» است و وی را مبرا از آنچه بسر مردم، ایران وانقلاب ایران آمده، بدانیم و اعمال او را در حد «اشتباهات تاکتیکی» بنامیم و حتی غلو کردن را تا آنحد بجلو ببریم که وی را در جوار مبارزات و ملیون اصیل ایرانی قرار بدهیم. فرم استفاده از جملات و سخنانیکه درتائید آقای بنی صدر در این مقال شده، در ایران در باره آقای خمینی بسیار غلیظ تر از جانب پامنبری ها انجام میشود. کاشکی قضاوت تاریخ بهمین سادگی میبود و همه کس از اعمال خود «تبرئه» میشدند.آقای دلخواسته بدانید که در امر مبارزه آزادیخواهی و استقلال طلبانه انقلاب بهمن ۵۷ در ایران، عناصر مذهبی و غیر مذهبی مومن و مبارز زیادی بودند که خیلی بیشتر از آقای بنی صدر صلاحیت بکف گرفتن مسولیتهای خطیر اداره جامعه آزاد، مستقل درنظام جمهوری ایران را داشتند ولی بخاطر اینکه «مسلمان» و «آخوندزاده» و در رکاب خمینی و آخوندها نبودند، بکنار زده شدند و سرنوشت آنها یا در سیاچالهای بازمانده از رژیم منفور پهلوی بپایان رسید و یا اینکه تن بمهاجرت داده اند. انتخاب اصحاب آقای خمینی برای اداره امور مملکتی بدترین گزینش بوده است و تا بامروزه هم همان سیاست غلط و ضد ایرانی، معیار «سرسپردگی» به نظام جمهوری اسلامی است. تاریخ خود بی رحمترین قضاوتگر است.
۵۲٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۴ فروردين ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : (اسلامی اش بی مسمی شده)
جناب آمویی ،
فرمودید " اگر شما مجله ی اینترنتی "انقلاب اسلامی" را دوست ندارید، این چه ربطی به دیگران دارد؟ کسانی هستند که در این مجله (هرچند که اسلامی اش بی مسمی شده) به دنبال حقایقی میگردند که پیدا هم می کنند! شما ایدئولوژی و علم را مخلوط فرموده و قیاس به نفس را ملاک قضاوت کرده اید. خواننده ی محترم این قیاس درست نیست. متوجه منظورم هستید؟".
بله قربان ، کاملا متوجه ام. برای اطمینان اجازه بفرمائید که درکم را بیان کنم که مبادا چیزی از قلم افتاده باشد. یعنی چون " کسانی هستند که در این مجله (هرچند که اسلامی اش بی مسمی شده) به دنبال حقایقی میگردند که پیدا هم می کنند! " بنده هم یا باید سکوت کنم و یا زمین را بوسیده و بخاطر چنین نعمتی خداوند را شاکر باشم وگرنه عقیده متفاوت من قیاس به نفس است و اظهارات من باید در قیاس با نفس دیگران باشد. چشم قربان . از این به بعد یک پاراگراف کلیشه ای سرا پا تعریف آماده کرده و در پای هر مقاله میگذارم و البته (اسلامی اش بی مسمی شده) را هم حذف نخواهم کرد. ممنون از نصیحت و راهنمایی.
۵۲٨۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : گزارش از سخنرانی استاد مصری در مورد بهار عرب
گزارشی از جلسه سخنرانی یا استاد علوم سیاسی مصر در فیس بوک خود گذاشته بودم که دیدم ربط مستقیم دارد به محتوای بحث ها در اینجا و، با اضافاتی ، گفتم با هموطنان آن را شریک شوم:
به جلسه سخنرانی یکی از اساتید علوم سیاسی مصر در دانشگاه در رابطه با بهار عرب رفته بودم. خانم دکتر مصری بسیار صمیمی و متین سخن می گفتند و رفتار می کردند و معلوم بود آنچه را می گفتند از روی باور بود. اطلاعات جالبی از انقلاب مصر و وضعیت جامعه مصر داد که از آن اطلاع نداشتم. ولی عدم پیچیدگی لازم در آنالیز وضعیت و نیز راه حلها ناامید کننده بود. بعنوان مثال، راه حل ایشان برای وقتی که اکثریت جمعیت جامعه مصر بیسواد هستند و حتی بسیاری از باسوادها نیز از نظر سیاسی بیسواد و اینکه چگونه می شود مردم سالاری را در چنین جامعه ای نهادینه کرد این بود که باید جمهوری نخبه گان ایجاد شود.
در طی سخنرانی، متوجه شدم که نظراتی را که می دهند نه فقط نظر شخصی ایشان بلکه اکثریت روشنفکران مصری می باشد و حتی ممکن است که به گفتمان غالب نیز تبدیل شده باشد.
در آخر از ایشان سوال کردم که شما این جمهوری نخبه گان خود را چگونه برقرار می کنید؟ پاسخ دست و پا شکسته ایشان نشان داد که تا بحال راجع به این فکر نکرده بود. در طی سوالات و کامنتهای بعد گفتم البته برای برقراری دموکراسی نخبه گان راهی جز کنترل و سرکوب آن اکثریتی که بیسواد می دانید نمی ماند و اینگونه دوباره باز خواهید گشت به جای اول.
دیگر اینکه این مدل شما الهام گرفته شده از همان مدل ارسطویی و افلاطونی و دموکراسی یونان باستان است که در واقع دموکراسی پنج تا ده درصد جامعه بود. گرچه نوع پیشرفته ان مدل در اروپا بعد از انقلاب فرانسه شروع به زایش کرد ولی در آخر راهی جز یک نفر یک رای را نیافت. به ایشان پیشنهاد خواهم کرد کتابهای پائولو فریرر (Paulo Freire) فیلسوف و معلم و پداگوگ که بیشتر عمر خود را برای رشد فکری دهقانان برزیلی صرف کرد، را بخواند و به دیگران پیشنهاد کند. بیسواد مصری را از راه ایجاد تبعیض بر ضد او نمی شود رشد داد، بلکه از طریق کوشش در فعال کردن استعداهایی که ذاتی همه انسانها هستند می شود.
بعد سوال کردم که چگونه شد که انقلاب را جوانان کردند و این اخوان المسلمین که تقریبا نقشی در انقلاب نداشت، دولت را در اختیار گرفت؟ برای این هم پاسخ روشنی نداشت. گفتم آیا علت این نبود که انقلابیون از قبل آلتر ناتیوی را تدارک ندیده بودند و اندیشه و رهبریتی که بتواند با جامعه ارتباط و نیز مورد اعتماد جامعه باشد ایجاد نکرده بودند؟
بعد از سوالات و نظرات دیگران سوال دیگر ی پرسیدم و آن اینکه ایا شما فکر می کنید با شریعت حاکم بر فضای دینی مصر امکان دارد مردم سالاری را بر قرار کرد؟ پاسخش دفاعی بود و گفت که من مسلمان هستم و البته شریعت با مردم سالاری می تواند همزیستی داشته باشد. پاسخ دادم کدام شریعت را می گویید؟ شریعتی که در طول تاریخ از فیلترهای استبداد سیاسی و فرهنگی و نظام مرد سالار عبور کرده و رنگ و طعم و جنس اینها را گرفته است، حتما ضد دموکراسی است. حتما ضد حقوق انسان است. بعد توضیح دادم که راه به جلو بنظر من، آشنا شدن با شریعتی می باشد که در درون گفتمان آزادی شکل گرفته است و ازادی و استقلال را ذاتی انسان می داند و حقوق محور است و نه تکلیف پرور و تکلیف را هم هیچ نمی داند جز اجرا به اجرا در آوردن حقوق ذاتی انسان. اصلا متوجه منظورم نمی شد . انگار به زبان مریخی صحبت می کنم. مقوله هایی در کنار هم قررا داده شده بود که اصلا تا به حال آنها را نشنیده بود.
بعد از تمام شدن جلسه رفتم پیشش و با او در اینمورد صحبت کردم و پیشنهاد کردم کتاب حقوق انسان در قران بنی صدر را و چند مقاله دیگر را بخواند. به او گفتم این کتاب را مبارک اجازه نممی داد در مصر منتشر شود و اینکه در این کتاب ده ماده حقوقی بیشتر از اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل برای انسان در نظر گرفته شده است. و با اشتیاق بسیاری از من خواست که برایش بفرستم.
خلاصه اینکه هموطنان عزیز، حواسمان خوب جمع باشد که به یمن حدود ۱۲۰ سال مبارزه برای استقلال و آزادی و ایجاد و عرضه دین به عنوان گفتمان آزادی، ما چند سال نوری از این کشورها جلو هستیم. لازم است موقعیت خود را بهتر متوجه شویم. در ایران هم اندیشه راهنما برای ادامه انقلاب بهمن وجود دارد و هم آلترناتیو مردم سالار. در این آلترناتیو، نظام سیاسی لائیسته می شود . نهاد دین از نهاد دولت مجزا و دین از نوک سر نیزه قدرت/دولت به محل اصلی خود که قلبهای باورندان است باز می گردد و...و فقط باید خود را از هفت خوان ترسهای خود ساخته رها کرده و به تواناییهای خود را باور کرده، به قهر بزرگ خود با انقلاب بهمن خاتمه داده و کار را ادامه دهیم، تا در زمانی که به یمن مبارزه طولانی تمامی ساختارهایی که استبداد تاریخی بر آن بنا شده بود فرو ریخته و یا در حال فرو ریخته شدن است، می توانیم یکی از پویاترین مردم سالاری ها را در جهان ایجاد کنیم. برای رسیدن به چنین هدفی، جنبش نیاز دارد که بر دو اصل راهنمای استقلال و آزادی به حرکت در آید. جنبش شکل گرفته بر این دو اصل است که توانایی استقرار چنین مردم سالاری را در ایران مستقل خواهد داشت و اینگونه خواهد بود که از طریق رشد بر اصل عدالت اجتماعی، بگونه ای ساختاری در ایران دست به فقر زدایی خواهیم و ایرانیان دارای زندگانی خواهند شد که لیاقتش را دارند.
۵۲۷۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲
|
از : امیر آمویی
عنوان : ناکامیم ای دوست ز خودکامی تست / وین سوختگیهای من از خامی تست
در باره ی فرمایشات آقای (؟) پیروز [ peerooz]
۱- عنوان یادداشتتان: خدای ناکرده منظور جلالت مآبتان این است که دکتر بنی صدر "مرده" است؟ جا دارد که زبان در کام دیگر نگردد: کمی پایین تر این سخنِ ظاهرا زیادی استعاری را با اردنگ فراموش کاری از ذهن مبارک بیرون انداخته و چنین افاضات فرموده اید: "آدم زنده وکیل و وصی نمی خواهد." این باید از کرامات حضرت عالی باشد که مرده را نیم خط پایین تر زنده میفرمایید!
۲- چه زیبا فرمودهاید که "مشک آنست که خود ببوید" (داستان محضر ملالت مکانتان) خب اجازه میفرمودید مُشک نویسنده خود ببوید؛ چرا این همه بوپراکنی می کنید!؟ می خواهید بفرمایید "عطار" هستید!؟
۳- به چه دلیل این عقیده ی معلق و معطل به ذهنیت شریفتان راه یافته که "این که فلان... در باره ی شخصی چه گفته توهین به شعور مردم است"؟ آیا آستان مبارک و مرتبت والایتان تا کنون اندکی عرش اندیشه را رنجور نفرموده تا به یاد خطیرتان بیاورید که ناقدان و تذکره نویسان کارشان همین است که "میبینید"؟ و بدون این نقل اقوال شاید بخشی از تاریخ می توانست ناخوانده و نامعلوم بماند؟ به چه دلیل اصلا فکر می کنید که مردم از خواندن مقاله ی نویسنده احساس می کنند که به آنها توهین شده؟
۴- یکی دیگر از فرازهای نظرپردازی های جناب عالی این است که "آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد!" کمی یکی از پلکهای مبارک را باز بفرمایید ببینید که چه تعداد انسان بی گناه واقعی در دنیا هست که زنده اند و به وکیل نیاز دارند، نه فقط در جلوی دادگاهها، بل که حتی در برابر تاریخ زنده ی تاریخ معاصر!
۵- یکی از فرمایشاتتان پر بیهوده است (جسارت بنده را می بخشید): به چه دلیل گمان شما این است که بقیه خوانندگان هم مثل حضرت عالی از مقالات آقای بنی صدر چیزی دستگیرشان نمی شوند.
۶- لطفا دنب خروس را زیر ردای شریف پنهان بفرمایید که بیرون زده است: قلمرنجه فرموده اید که «پس از "نظری" به یکی دو پاراگراف و "گشتی ملالت بار" عطایش را به لقایش می بخشید». آیا بهتر نبود که اولا به جای انداختن "نظر" به فقط "یکی دو پاراگراف"، اولا آن را "میخواندید" و ثانیا "تمام مقاله یا مقالات" را هم میخواندید، نه یکی دو پاراگراف را. این سخن دیگر دکان اظهار نظرات متناقض شما را تخته میکند، قربان!
۷-یک نکته ی دیگر اما مهم: حضرتعالی تعجب فرموده اید که "ایشان چگونه با این طرز بیان و تفهیم به ریاست جمهوری انتخاب شدند." خیلی کم لطفی میفرمایید. ایشان بر اساس "طرز بیانشان" نبوده که به ریاست جمهوری انتخاب شدند. به واسطه ی سابقه ی مبارزاتشان و فعالیتهای آتی شان و مهم تر از همه مواضع ملی شان بوده که به ریاست جمهوری انتخاب شدند. چطور است کتابهایتان از داخل گنجه بیرون بیاورید و شخصا تاریخ شصت هفتاد سال گذشته را بخوانید (مواظب باشید که فقط نظر نیندازید).
۸-یک نکته ی مهم دیگر: رأی خطیرتان در باب علت العلل آن انتخاب چنین است که «لابد در شهر کوران یک چشم پادشاه است»! خب اگر معتقدید که آن توده های انبوه همه کور بوده اند، در این صورت مسلم است که فردی با یک چشم بینا باید رئیس باشد! قبول ندارید؟ ممکن است بگویید: "نه! و های هوّزش را هم مثل عین ادا کنید". در این صورت باید حرفتان را در مورد کور بودن ملت تماما پس بگیرید! خب در این صورت پایه های استدلال شما بر هو است، زیرا ایشان در آن صورت منتخب کسانی هستند که کور نبودهاند!
۹-آخرین سخن "طلایی" شما هم دو قسمت دارد: هردو قسمتش هم نادرست است: اولا چشم مردم به واسطه ی سرمه ی اینترنت نیست که بینا شده، چه میلیونها کارگران و مردمی که در ایران زندگی میکنند از چنین نعمتی محروم اند، و تازه اگر هم کامپیوترکی داشته باشند که کار بکند، از سد سانسور و فیلتر نمی توانند بگذرند، ثانیا مردم بر اساس تجربیات خودشان از نحوه ی حکومتها، از جمله حکومت این آقایان، است که آگاه شده اند. حتی اگر اینترنت هم نبود یکی دو سال حکومت آقایان کافی بود چشمها را بر سیاهی کارنامه آنان بگشاید که گشود. قسمت دوم: اگر شما مجله ی اینترنتی "انقلاب اسلامی" را دوست ندارید، این چه ربطی به دیگران دارد؟ کسانی هستند که در این مجله (هرچند که اسلامی اش بی مسمی شده) به دنبال حقایقی میگردند که پیدا هم می کنند! شما ایدئولوژی و علم را مخلوط فرموده و قیاس به نفس را ملاک قضاوت کرده اید. خواننده ی محترم این قیاس درست نیست. متوجه منظورم هستید؟
۱۰-جمله ی آخرتان: مرقوم فرموده اید که "نمیدانم منظور این مقاله چیست". ترسم این است که به جای خواندن مقاله فقط به آن "نظری انداخته باشید".
۱۱- راستی فراموش کردم عرض کنم که آن داستان پنج انگشت مورد استعمال شما هم که مربوط به میدان و جهت جاذبه مغناطیسی است و در جای دیگری به جامه ی ابریشم گفتارتان نازنینتان پوشانده اید مناسبتی با هیچ موضوعی ندارد و در هردو جا باز نادرست و نابجا مطرح شده است. اما اگر هم بخواهیم آن را به وادی اندیشه و بیانات حضرت عالی ربط دهیم، باید بگویم که در چیزهایی که مینویسید نه حوزه ی جاذبهای هست و نه جهتی و نه معنایی. کاش دست کم می توانستید جاذبهای در گفتارتان ایجاد کنید. کار شما، اما، اگر هم جاذبه ای داشته باشد، جاذبه ی منفی است و جهت آن هم معکوس.
با علم اگر عمل برابر گردد / کام دو جهان ترا میسر گردد
خوش باشید.
۵۲۷۹٣ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی اصلی
عنوان : به گاه زندگی زندگان را قدر دانیم در عمل ! فردا دیر است!
آقای کبیری گرامی و دیگر هم میهنان گرانقدر - نوروزتان بسی پیروز باد.
خواست بزرگ من نیز همچون شما رهایی ایران و حاکمیت مردم ایران بر سرنوشت خویش است. راه را در ایستادن بر " استقلال و آزادی و سکولاریسم و حقوق بشر و عدالت اجتماعی" می دانم. خدا دوستم ولی از اسلام هم - رک بگویم - بیزارم و دیر زمانیست که آن را از ابتدایش فاجعه ای برای ایران می دیده ام. با این وجود برای پیروان ادیان - تا جایی که به هیچگونه زور و تحمیل خود بر دیگران متوسل نشوند - احترام قایلم و مذهب را امری خصوصی قلمداد می کنم. اینرا هم امری بدیهی به حساب می آورم که در میان هر مردم و پیروان هر مرامی - طیفهایی از خوب و بد وجود داشته و دارند.
حال اگر قرار بود شورایی صرفا برای گذار دمکراتیک از این رژیم و رهبری حرکت مردم در این مقطع تشکیل شود - بنی صدر از نخستین کاندیدا های من می بود - با وجود تمام اختلافات عقیدتی و شخصیتی و غیره که بین ما وجود دارند ! نکته عملی آن است که اشخاصی چون او - که از کوران تجارب و اشتباهات گذشته اند - و صداقت و پایمردی نیز نشان داده اند - در امر سیاست دخیل بوده و دارای معروفیت کافی و بالانس سیاسی لازم هم هستند - از بهترین کاندیدا ها برای چنین گذاری هستند. نخبگان باید دور چنین اشخاصی را بگیرند و حمایت کنند - وگرنه "رهبریت و رهبری" از آسمانها در صبحی رویایی که قرار نیست معصومانه بر زمین فرود آیند! نخبگان منتظر چه هستند؟! آیا باید ما همه افراد لایقمان را یکی یکی از دست بدهیم و تازه پس از مرگشان از آنهمه محاسن آنها یاد کرده و تجلیل کنیم ؟! تا کی ؟!
تا کی به بهانه این و آن اشتباه اشخاص متین و معتمد - می خواهیم از وجود این افراد - تا زمانی که زنده هستند و می توانند کارهای بزرگی برای رهایی میهن در بند انجام دهند - غافل بمانیم و استفاده نکنیم؟! دوستان - آن که از کوران اشتباهات با صداقت عبور کرده - اقرار به اشتباهات کرده و درس گرفته و پخته تر شده و بهتر به کار می آید - چرا برای ارتقای میهن - آنهم در این وانفسای خطرناک استعماری و غیره - استفاده نشود ؟! نه تنها بنی صدر - بلکه از همه این افراد باید استفاده احسن شود. دوستان - قدر زندگان گرام را بدانید - قدر بدانید - نیک بیندیشید - تعصبات و کینه ها را کمرنگتر و تعدیل کنید - فرصت چندانی نمانده - بجنبید دوستان - بجنبید.... !
می توان در اینموارد توضیحات فراوان داد و شکافت و شکافت اما من در اینجا باید به همین نت پر شتاب تلگرافی بسنده کنم.
یه هر روی - اگر هر کدام از شما اگر افراد لایق و واجد شرایط یا لایقتری برای رهبری گذار سراغ دارید - خواهش می کنم و التماس می کنم - مثل همیشه - که هر چه زودتر معرفی بفرمایید.
نوروز ایران پیروز
پاینده ایران
۵۲۷۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما
جناب صدری،
اگر اصطلاحات ریاضی را فراموش نکرده باشم منظورفرجه گرفتن از وطن دوست برای [ یک سیاستمدار و رییس جمهور و رهبر( وطن دوست )] بود و دیگر آنکه شرایط انتخاب یک حسابدار و یک مکتبدار خوب با شرایط انتخاب یک رهبر و رییس جمهور خوب فرق دارد. یعنی هر آدم پاک و صادق و شرافتمندی الزاما یک رهبر و یا رییس جمهور خوب نخواهد ساخت. گر چه مطمئنم احتیاج به توضیح نیست ولی برای دریدن شغال بیشه مازندران ، حاضرم از یکی دوشرط خوب سگ مازندرانی خود بگذرم تا اینکه " عمل صالح " کرده باشم. اگر قبول ندارید، " انقلاب اسلامی " هنوز سر و مر و گنده پا برجاست و تا ریشه درآبست امید ثمری هست. ولی من یک بارمیوه شجره طیبه " انقلاب اسلامی " را چشیدم و بمزاجم سازگار نبود.
و با یک فرمایش شما موافق نیستم. کسی از اینها به گرد راه مصدق مسلمان مومن معتقد سکولار و حقوق دان " سرمایه دار" نمیرسد , تحصیل کرده فرنگی که سالها مشقات دوران رضا شاه را از سر گذراند و در زندان خانگی همانها جان سپرد نه انکه هنوز از گرد راه فرنگ نرسیده دنباله رو شغال بیشه مازندران گردد. گفت آنکه یافت می نشود انم آرزوست.
۵۲۷٨۶ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : چرا گفتم؟
خواندن چند کامنت آخر من را از نتیجه کارم مطمئن تر کرد. توضیح اینکه قبل از انتشار، بعضی از دوستان نزدیکم که مقاله را دیده بودند بسیار اصرار کردند که مقاله را منتشر نکنم. می گفتند که برای من خوب نیست و به بسیار چیزها متهم خواهم شد. ولی قانع نشدم و گفتم خود سانسوری نخواهم کرد و منتشر کردم. چند علت داشت، اول اینکه متاسفانه عده نه چندان کمی از ما وقتی در قضاوت خود در مورد افراد انصاف بخرج می دهیم که شخص از میان ما رفته باشد و دیگر قادر بکاری نباشد. یاد این شعر کوچه و بازار افتادم که می گفت:
تا زنده بودم آبم ندادی/ وقتی که مردم زر زر نهادی
در زمانی که در فضای سیاسی وطن از زمین و هوا فساد و فرصت طلبی و بی اخلاقی می بارد، لازم است، خصوص، نسل جوان کسانی را بشناسند که با وجود اشتباهات در قضاوت و روش عمل، هیچوقت از مردم استفاده ابزاری نکردند، به مردم دروغ نگفتند، عهد نشکستند، نظریه توهین آمیز فشار از پایین و معامله از بالا را طرح نکردند، هر روز در کارنامه به مردم گزارش دادند و هیچ چیز برای پنهان نکردن ندارند را بشناسند. این شناختن ها از عواملی می شود که جامعه سیاسی ببیند که می شود نوع دیگری هم زندگی کرد و مبارزه سیاسی کرد. می شود در استقلال کامل و لحاظ اخلاق در مبارزه و کار سیاسی، زندگی سیاسی داشت. وقتی جامعه سیاسی اینگونه بودن را مشاهده کند، و آلتر ناتیوی را ببیند که هدف از مبارزه سیاسی را نه قدرت( که اگر هدف قدرت بود یا در همانجا مانده بود و بقول خمینی که در پیام آخرش در کرمانشاه به بنی صدر گفت که اگر بنی صدر اینکارها- دفع هشت گروه سیاسی و...و- را بکند عزیز ماست و نخست وزیر را هم مطابق میل او عوض خواهم کرد و یا در زمانی که به خارج آمد، مانند سلطنت طلبان و فرقه رجوی و اصلاح طلبان سابق و نو کانزواتیوهای حاضر، خود را در اختیار قدرتهای خارجی گذاشته بود.) که ازادی می بیند و تنها و تنها روش عمل را از طریق مردم و با مردم انتخاب کرده است، آنگاه ترسش از جنبش کاسته و امیدش به آینده بهتر در نتیجه جنبش بیشتر خواهد شد.
اثرات مخرب خیانتی که خمینی به اعتماد مردم کرد هنوز با ماست و این یکی از علل عدم جنبشی سراسری برای سرنگونی مافیای حاکم می باشد. چگونه این کمبود را باید جبران کرد؟ بنظر من یکی از روشهای جبران این است که انسانهایی را که بر عهد خود با مردم وفادار ماندند را به آنها معرفی کرد. عده نه چندان کمی از ما مانند فردی می مانند که معشوقی که به او عشق می ورزیده است به او خیانت کرده است. چنین فردی توان اعتماد دوباره عاشق شدن را از دست می دهد و البته تا زمانی که این توان را دوباره در خود بازتولید نکند، دوباره نمی تواند عاشق شود. اگر مرد است از زنها متنفر خواهد شد و اگر زن است، از مردها.
جامعه هم به نوعی دیگر اینگونه است. البته این روش باید در کنار روشهای دیگر بکار گرفته شود تا جامعه توان دوباره اعتماد به خود و دیگران و سخنگویان جنبش را بیابد. اگر اینکار انجام بگیرد ، یکی از اصلی ترین موانع جنبش عمومی از پیش پای برداشته خواهد شد.
امروز در اخبار دیدم که سارکوزی به علت فساد تحت بازجویی قرار دارد و یاد سخن کارمند فرانسوی در سفارت فرانسه در لندن افتادم که در مقام تعریف از بنی صدر گفت که ما در فرانسه سیاستمدار با کرامت نداریم. به احتمال قوی این کارمند می دانست که زمانی که میتران از وضعیت سخت مالی بنی صدر مطلع شده بود بطوری که به استفاده از کرسی روی آورده بود، دو بار به او اطلاع داده بود که مطابق قوانین فرانسه به روسای جمهور اسبق دیگر کشورهای ساکن در فرانسه حقوق بازنشستگی معادل روسای جمهوری فرانسه( که مبلغ بسیار قابل توجهی می باشد.) تعلق می گیرد. ولی بنی صدر نپذیرفته بود. یا زمانی که پاسکوا، وزیر کشور فرانسه خشمگین از افشاگری ها و اعتراضات بنی صدر می شود، به وکیل بنی صدر می گوید که مشکل ما با بنی صدر این است که وقتی ما حرف می زنیم مطبوعات ما را باور نمی کنند ولی وقتی بنی صدر حرف می زند انگار انجیل صحبت کرده است و سخن ما در برابر سخن او رنگ می بازد.
یکی از دوستان خوبم در انتقادی خصوصی بمن گفت که نوشته شما انباشته از کاریزمای بنی صدر می باشد. گفتم که والله بنی صدر هیچوقت برای من کاریزما نداشته است، گفتم سالها شریعتی برایم کاریزما داشت ولی بنی صدر نه. ولی نظرم این است که اطلاعاتی را که بیشتر جامعه ما بعد از از دست رفتن افراد در دسترش قرار می گیرد، قبل از آن در دسترس هموطنان قرار دهم. حال آنها با این اطلاعات چه می خواهند بکنند، خود دانند.
حرف و نظر من اینست که اگر سانسور و ترور شخصیت همه جانبه بنی صدر انجام نشده بود، جامعه سیاسی در برابر خود التر ناتیوی را می یافت که هم امتحان خود را در دفاع از آزادیها و حقوق مردم داده بود و هم در تبعید نشان داده بود که در استقلال کامل از هر قدرت خارجی عمل کرده است و هم هدف از مبارزه را قدرت قرار نداده است. اینگونه، باز به نظر من، سالهای سال بود که ااز طریق جنبشی عمومی و سراسری سالهای سال بود که از شر نظام جنایت، خیانت و فساد رها شده بودیم و یکی از پویاترین مردم سالاری ها را در جهان بر قرار کرده بودیم. حال هم دیر نشده است. به مصر نگاه کنیم، نبود این التر ناتیو بود که سبب شد اخوان المسلمین به راحتی خلا را پر کند. این التر ناتیو را ما داریم. چرا در عین بکار گیری و فعال کردن و فعال نگاه داشتن عقل نقاد و انتقاد، از آن استفاده نکنیم؟
۵۲۷٨۵ - تاریخ انتشار : ٣ فروردين ۱٣۹۲
|
از : عباسعلی م
عنوان : نظر
اگر منظور شما از سلامت شخصی و رفتار ی بنی صدر در محدوده بیوگرافی شخصی اوست به این معنی که دزد نبوده و یا تن به ذلت نداده و یا دنبال جاه و مقام به قیمت نابودی کشور نبوده من هم با شما موافقم اما اگر پای داوری ایشان در حد یک شخصیت مهم کشوری و سیاست مدار در بین است در بهترین حالات باید گفت که ایشان هیچ چیز از عامی ترین مردم بیشتر نمیدانست و هیچ گفتاری و عملی که نشان دهنده نبوغی و فهم خاصی باشه از ایشان ظاهر نشده ایشان هم مثل میلیونها نفر دیگه دل در گروی همان نظام داشت منتها به قرائت خاص خودش معتقد بود نه آنچه مثلا خامنه ای و رفسنجانی میگفتند علتش هم روشن است بالاخره او سالها بود که در فرانسه بود و آن آقایان در قم و خمین و خونسار و این اندک تفاوت و زاویه طبیعی مینمود در انتها اضافه کنم که منظور من ین نیست که بنی صدر آدم بدی بود خیر فقط میخوام بگم چیز بهتر از بقیه هم نبود او هم یکی مثل میلیونها بود نه چیزی بیشتر . موی زنان اشعه داره را که یادتان میاد؟
۵۲۷٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : در پاسخ به آقا پیروز:
کجا در سیاست پاکی و صداقت شرط لازم بوده است؟ این ها متاع نایاب در سیاستند وبرای همین در کسانی چون بنی صدر و فیدل کاسترو( به باور من)، وجودش قابل تقدیر است.
مصدق ملی گرا وطرفدار سرمایه داری و طالقانی هم مذهبی و آخوند بود. ولی هردو مورد احترام اقشار گوناگون مردم از جمله من لامذهب و مخالف سرمایه داری هستند.
بنی صدر رئیس جمهورو شخصیتی بانفوذ، نه فقط در بین مردم بلکه در میان ارگان های اجرایی بوده و هست. در شرایطی که پیشخدمت کروبی و موسوی را هم از ما بهتران الآن باد و خرجشان می کنند تا به ساز آنها برقصند ، تصورش دشوار نیست که کسی چون او جاه طلبی خود را، اگر داشت، به چه بهای گزافی می توانست به فروش رساند. خیل چپ های سابق را ببینید که چگونه کاسه گدایی جلوی آمریکا گرفته اند تا قدر بنی صدر بهتر دانید.
این خط کش سیاه و سفید شما هم خط بطلان به روی همه، و نه فقط او خواهد کشید.
نوروزتان هم پیروز!
۵۲۷۷۷ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : پاکی و صداقت
جناب صدری،
شرایط لازم برای یک حسابدار و ملای مکتب و مشاغل مشابه , پاکی و صداقت و شرافت است. برای یک سیاستمدار و رییس جمهور و رهبر وطن دوست ، پاکی و صداقت و شرافت شرط لازم ولی ناکافی ست. شرایط لازم , دیگر زیرکی ، قدرت درک موقعییت و پیشبینی ، نچسبیدن به یک ایدولوژی و مذهب و دیگر لزومات رهبری ست.
بنده به مسئولیت ایشان در بر پا کردن جمهوری اسلامی کاری ندارم ولی کسی که بعد از سی و پنج سال بدبختی هنوز " انقلاب اسلامی " منتشر میکند آیا شایسته تعظیم و تکریم است؟ این نشان میدهد که ایشان هنوز هم مساله را درک نکرده اند چه برسد به ۳۵ سال پیش.
۵۲۷۶۹ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : خواننده
عنوان : با درود به آقای خسرو صدری محترم
آقای صدری محترم،
من با سخنانِ شما کاملاً موافق و همنظرم.
منتهی بگذارید نظرم را، و واقعیت را چنانکه من می بینم، عرض کنم:
همانطور که فرموده اید، ما نظیرِ بنی صدر و بختیار و مصدق (علیرغمِ همه اشتباهاتِ این عزیزان) بی نهایت کم داریم. برای همین هم نه جامعه و نه روشنفکران به بنی صدر توجه ائی نخواهند داشت تا اینکه ایشان هم مرحوم بشوند. بعد از "رفتنِ" ایشان همه خواهند نشست و خواهند گفت "چه مردِ خوب و بزرگی بود".
ایران "همین" بوده است و خواهد بود.
۵۲۷۶۶ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : پاسخ به نظرات و سوالات اقای کبیری در حد امکان
آقای کبیری فرمودید:" دکترای به گمانم جامعه شناسی و از دانشگاه معتبری چون سوربُن، شخصیتی که در محیط باز فرانسه زندگی کرده و در مقامیست تا مردم و جوامع را بررسی و راه حل ارائه دهد."
پاسخ: تحصیلات بنی صدر در سوربن در رشته اقتصاد بود.
فرمودید:
، "قطعاً به عنوان یک فعال سیاسی مسلمان، از نظریات و روحیات و شخصیت خمینی خیلی بیشتر از شخص جنابعالی و علی کبیری و دیگران که در ایرانِ دوران شاه، با اطلاعاتی ناقص و اکثراً هم بی اطلاع از رخدادهای خارج از ایران بودند، با اطلاع بود. مضافاً به اینکه به علت اشتراک مذهبی با آقای خمینی و طبق اظهاراتی که بعداً کرده اند، از هنگام تبعید خمینی به عراق با او در ارتباط مداوم بوده اند. پس باید اذعان کرد که آقای بنی صدر از دکترین ولایت فقیه یا حکومت اسلامی خمینی که بصورت کتابی در سال ۱۳۴۸ از سوی شاگردان و هوا داران او منتشر شده بود، هم با اطلاع بودند."
پاسخ: بنی صدر قبل از انقلاب تنها یکبار اقای خمینی را ملاقات کرد. پدر ایشان فوت شده بود و در نجف به خاک سپرده شده بودند. در آنجا با اقای خمین ملاقات می کند و از کتاب ولایت فقیه ایشان سخت انتقاد که شما این کتاب را نوشتید تا شاه همیشه در ایران ماندگار شود چرا که هیچ مردی دست به انقلاب نمی زنند تا مستبدی را جانشین مستبد دیگر کنند. خمینی می گوید که این فقط فتح الباب می باشد و بر عهده امثال شما و مطهری ات که طرح را بریزید. بنی صدر کتاب اصول راهنمای اسلام را می نویسد که نقطه مقابل ولایت فقیه بود و جامعه شورایی و مردم سالار و مبارزه با انواع سانسور اصول راهنمای آن بود. یعنی همین اسلامی که به نام اسلام پاریس از دهان آقای خمینی بیرون آمد و در آن ولایت از آن مردم و میزان رای مردم شد.
گفته اید:
"در حالیکه کتاب نامبرده توسط خانم عذرا بنی صدر هم به فرانسه ترجمه شده و ناگزیر آقای بنی صدر هم در جریان مفاد و ترجمه ی کتاب مزبور بودند. کتاب تحت عنوان Pour un gouvernement islamique : le manifeste de l"Ayatollah / Ayatollah Seyyed Ruhollah Khomeyni"
خانم عذرا بنی صدر مترجم کتاب نبود، بلکه مترجم از ایشان خواسته بود که به ایشان کمک کنند و خانم بنی صدر بدون آگاهی از محتوای کتاب پذیرفته بود. بعد که متوجه شده بود که محتوای چیست، به بنی صدر که در ایران بود زنگ زده بود و گفته بود که این مزخرفات چیست که ایشان نوشته است. ... در هر حال همیشه نفس ترجمه هر کتابی خوب است. حال می خواهد کتاب نبرد من هیتلر باشد یا استالین و خمینی. این از طریق ارتباط با نظرات است که فرد و نظراتش شناخته می شود. من همیشه از ترجمه هر کتابی استقبال می کنم.
گفته اید:
" لازم به تذکر است که زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی، در مقاله ی مفصلی با اشاره به جزئیات کتاب نامبرده، به همگان در مورد نیات و قصد خمینی مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه، در مجله ی فردوسی هشدار داده و افکار ارتجاعی ویرا بطور کامل به نمایش گذاشته بود. بنابراین ادعای آقای بنی صدر و دیگران که از قصد خمینی بی خبر بودند، ادعائی کذب است. باید اضافه کنم که مخالفت خمینی با حق رأی زنان، در خرداد ۱۳۴۲، دلیل واضح دیگری بر مرتجع بودن خمینی بود. "
پاسخ:
در مورد کتاب گفتم. دیگر اینکه لطفا دقت کنید که در پیش نویس قانون اساسی که به امضای آقای خمینی هم رسید، اصلا چیزی بنام ولایت فقیه وجود ندارد. و منبع قانونیت و مشروعیت تنها رای مردم است. بنا براین تا اینجای کار امثال بنی صدر به پیروزی بزرگی دست یافته بودند. اینکه چطور شد در مجلس خبرگان دست به کودتا زدند و آقای آیت و حزب زحمتکشان انگلیسی، ولایت فقیه را وارد کردند و نقش حمله به سفارت آمریکا در موفق شدن این کودتا سخنی است دیگر که بیشمار در اینباره بنی صدر سخن گفته است و هیمن اخیرا هم در رابطه با فیلم ارگو مقاله ای در مطبوعات آمریکا منتشر کرد و سخن از این گفت که چگونه رابطه پنهانی خمینی و حزب جمهوری با جناح ریگان، این بلای عظمی را بر سر ایران و آمریکا و جان آورد. از جمله به این مقاله ایشان در Christian Science Monitor
http://www.csmonitor.com/Commentary/Global-Viewpoint/۲۰۱۳/۰۳۰۵/Argo-helps-Iran-s-dictatorship-harms-democracy
علل دیگری که باعث شد کودتای بر ضد اندیشه راهنما و اهداف انقلاب موفق شود بطور خلاطه اینها بودند:
- تحمیل جنگ مسلحانه در بعد از انقلاب بخصوص در کردستان و اینگونه توجیه بکار گیری خشونت بر ضد کسانی که در انقلاب شرکت کرده بودند ایجاد شد.
- ایجاد نهادهای "انقلابی" که همگی به پیشنهاد دولت موقت و بیشتر به پیشنهاد اقای یزدی ایجاد شد. مانند سپاه پاسداران و دادگاه های انقلاب و... حمینی و نیروهای استبدادی بدون اهرمهای استبدادی موفق به استقرار استبداد خود نمی شد.
- گروگانگیری و تبعات وحشتناک آن که هوز مشغول پرداختن آن هستیم.
- کودتای نوژه و نقش آقای بختیار در آن که سبب شد روحانیت قدرت طلب دمار از روزگار ارتش در آورند.
- حمله عراق و نقش آمریکا و اقای بختیار و تیمسار اویسی در آن.
"
۵۲۷۶۴ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : خسرو صدری
عنوان : بنی صدر سیاستمداری قابل احترام است!
من عضو حزب توده ایران بودم و همه می دانند که حزب ما وآقای بنی صدر آبشان در یک جوی نمی رفت. مسلما جهانبینی آن روز و امروز آقای بنی صدر نیز با افرادی مثل من کاملا متفاوت است. با این حال نگاهی به کارنامه سیاسی آقای بنی صدر، جزسلامت و صداقت ایشان نشانمان نمی دهد. بنی صدر نه زیر بار زور انحصارگران داخلی رفت، که اگر رفته بود از قدرت رانده نمی شد و نه مثل رجوی به آغوش صدام افتاد ونه از غیض انحصارگران به دامان با سخاوت گشوده شده آمریکا پناه برد، که اگر چنین کرده بود مسلما گرداننده کنفرانس پراک و غیره او بود و نه کسی چون شهریارآهی. مثل او را کم داریم، اگر اصلا داشته باشیم.
در این شلخته بازار سیاسی مشمئز کننده بهتر آن است که سیاست مردان نیک صفت سرزمینمان را قدر بدانیم تا مبلغ و مشوق نیکی وپاک دامنی باشیم.
۵۲۷۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : لطفآ تاریخ را ماستمالی نکنید.
جناب دلخواسته ، اگر بنی صدر و هم پیالگان مذهبی او، و سایر نخبگان سیاسی و یا سیاستمندان تحصیل کرده، با ارتجاع دست اخوت و وحدت و بیعت، تا حد کوری و نادیدن واقعیات ارتجاعی این طبقه خود سانسور و خود منزوی، که همچون آ فتاب و روز روشن برای مردم با وجدان آشکار و پیدا بود، نمیدادند و ایستادگی و مقاومت میکردند، ما انقلاب و تجربه شکستی اینقدر سنگین، تلخ و شرمنده و طولانی و سرکوبگر نداشتیم. برای هر یک ساعت همکاری بنی صدر اکنون باید هزاران ساعت تاوان و مکافات پس بدهیم. آنها دوشیزه پاک ایران را با هم دزدیدند، به بیابان جاهلیت اسلام به یغما بردند و دسته جمعی به رهبری خمینی به آن بی رحمانه تجاوز کردند و سپس وی را به قتل رساندند. شرف و شرافت ایرانی را به باد دادند. خمینی به کمک این نخبگان سیاسی به شعور و حیثیت و شرف و انقلاب مردم تجا وز کرد.
پیر ورسا ی هشصد ساله هم بشود تاریخ همان طور میماند. لطفآ مردم را گمراه نکنید و دین را دوباره سازی نکنید . ما صد پنجاه سال است که چوب دوباره سازی دین بجای خلق قوانین اساسی مترقی را میخوریم. دیگر به شریعتی ها، بنی صدری ها، بازرگان ها، سروش ها نیازی نیست. دست از سر ملت بردارید!
لطفآ تاریخ را ماستمالی نکنید.
۵۲۷۵۰ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : مرده را زنده کنی معجز عیسی داری! شهریار
مشک آنست که خود ببوید نه که عطار بگوید. اینکه فلان آقا و خانم در باره این شخص چه گفته اند توهین به شعور مردم است. کارنامه اعمال کسی که "مصدق با ملی شدن نفت جاودانه شد و بنی صدر با بحث آزاد"!! در تاریخ ثبت است و آدم زنده وکیل و وصی نمی خواهد.
جناب بنی صدر هر چند وقت مقاله ای در سایت ها منتشر میکنند و کسی هم بر آنها کامنت و حاشیه ای نمینویسد. گمان من انست که بقیه هم مانند من چیزی از این مقالات دستگیرشان نمیشود و پس از نظری به یکی دو پاراگراف و " گشتی ملالت بار" " عطایش را به لقایش" میبخشند و میگذرند. تعجب من در اینست که ایشان چگونه با این طرز بیان و تفهیم به ریاست جمهوری انتخاب شدند. لابد در شهر کوران شیفته اسلام آنروز ، یک چشم ، پادشاه! بوده است. امروز به معجز سرمه اینترنت و کارنامه سیاه جمهوری اسلامی مردم بینا شده و" انقلاب اسلامی " خریداری ندارد. نمیدانم منظور این مقاله چیست.
۵۲۷۴۵ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : خمینی و اسلام بنی صدر
دوست عزیز اقای پرچی زاده
سخن فقط این نیست که دوستی، نباید مانع نقد شود تا مبادا دوست ناراحت شود، بلکه لازم است تا دوست، نقد و انتقاد را جدی تر و شفاف تر هم بکند. چرا که همگی به عنوان انسانهایی نسبی و با علم نسبی، بگونه ای اجتناب ناپذیر خطا و اشتباه می کنیم و این تنها از طریق بکار گیری عقل نقاد و در درون گفتمان آزادی می باشد که از طریق نقد، اشتباه تبدیل به تجربه می شود و اینگونه است که در صد اشتباهات احتمالی بعدی پایین می آید. وقتی این پروسه در فضایی آزاد و از طریق عقل جمعی و در فضایی رها از هر گونه سانسور درونی و برونی انجام می شود، اثر بخشی بسیار بیشتری دارد. یکی از عللی که طرفدار ازادی بیان مطلق هستم همین است.
در مورد متن و پیشهاد شما باید بگویم که پیشنهاد شما برای کاری صرفا آکادمیک و علمی صحیح است و حق با شماست. ولی این نوشته از آنجا هدف را این قرار داده است تا از محیط محدود آکادمیک خارج شود و برد وسیعتری داشته باشد، محتوای پلمیک آن را پر رنگ تر کرده است. در اینجا کوشش این است که از منظر روشنفکر عمومی (public intellectual) ارتباط بر قرار شود. بنظرم این روش بسیار لازم و ضروری برای کار است. محدود به ایران هم نیست. برای مثال، چند روز قبل یکی از مجلات آمریکایی از من خواست مقاله ای در مورد حقوق و منافع ملی بنویسم، ولی گفت که باید گونه ای نوشته شود که مادرم هم آن را براحتی بفهمد!
در مورد علاقه داشتن به بنی صدر حق با شماست. ولی این علاقه مشروط به استمرار عمل بر دو اصل راهنمای استقلال و ازادی است. آخر در زمانی که رهبر انقلاب و مرجع تقلید مثل آب خودرن نقض عهد می کند، عهد می شکند، دروغ می گوید و دیگر رهبران حتی خوب یا از سر ترس یا خود و مردم را قربانی منطق مصلحت( که همیشه حقیقت را در کشتارگاه خود سلاخی می کند.) در برابر چنین فردی سر خم می کنند و یا مخالفان برای بدست گرفتن قدرت هر روز برنگی در می آیند و با نقض استقلال وطن به خدمت قدرت خارجی در می آیند، شاهد این بودن که انسانی وجود دارد که در عین حال که وسوسه قدرت شد، ولی میوه ممنوعه قدرت را قورت نداد و در تنهایی تقریبا کامل در برابر غولی چون خمینی ایستاد و بعد که از وطن هجرت می کند، با وجود فرو افتادن در فقر، با وجود پیشنهادهای دول مختلف، حاضر نمی شود قرانی بگیرد، به کنگره آمریکا برود و بر ضد سه رئیس جمهور آمریکا شهادت بدهد، و با امکانات حداقل در میکونوس هم دولت آلمان و هم دولت ایران را به انزوا در آورد( دولت المان حداکثر کوشش خود را کرد تا مانع رای دادگاه بر ضد رهبران تروریست ایران شود، ولی عمل ماهرانه بنی صدر بود که مانع این اعمال نفوذ شد. پیشنهاد می متن کتاب میکونوس را که دادستان آلمانی نوشت حتما بخوانی.) و ... خب مگر می شود برای چنین انسانی در عصر انسانهای بی هویت ذوب شده در قدرت، احترام قائل نشد؟ ولی این احترام و علاق نه تنها نباید مانع نقد فرد شود بلکه باید با مشاهده کوچکترنی لغزشی بر دو اصل استقلال و آزادی، بسرعت و با صراحت، فرد را به نقد گرفت. انسانها تا لحظه اخر عمر امانش را دارند که موه ممنوعه قدرت را بخورند.
در مورد نزدیکی بنی صدر با آقای خمینی و اینکه در اینمورد صحبت نمی کند، منظور شما را متوجه نمی شوم. بنی صدر بارها و بارها از سیر تا پیاز این رابطه را شرح داده است. البته باید گفت که بنا بر تصور عموم و بنا بر تحقیقات و مشاهدات اقای محمد جعفری، بنی صدر هیچوقت جزء حلقه درون خمینی نبود. حلقه درون همان حلقه ای بود که آقای خمینی از طریق انها به روابط پنهان با ریگان دست زد. حلقه درون آنها بودند که کارنامه اقای خمینی دستشان بود و از همکارانش بودند. حتی منتظری هم جز حلقه درون نبود. برای مثال بنی صدر تا زمان سخنرانی ۲۵ خرداد شصت اقای خمینی که گفت مصدق مسلم نبود و از اسلام سیلی خورد نمی دانست که ایشان از هواداران کودتای ۲۸ مرداد بوده اند. باید بیست، بیست و پنج سال می گذشت تا خاطرات آقایان حائری و منتظری بیرون بیاید تا متوجه شود که ایشان در این کودتا نقش هم داشته اند و با جناح انگلیسی روحانیت که آیت الله طباطبایی و کاشانی بود روابط بسیار نزدیک داشته اند( اگر اطلاعات بیشتری در این رابطه منتشر شود اصلا نباید تعجب کرد.)
دیگر اینکه اگر بنی صدر نظر همسر خود در مورد آقای خمینی باور می کرد وضع بکلی فرق می کرد. توضیح اینکه بعد از دیدار اول همسر بنی صدر با اقای خمینی، ایشان به بنی صدر گفته بود که این آدم تظاهر به معنویت می کند و من هیچ معنویتی در او حس نکردم و بعد به بنی صدر هشدار داده بود که به این آدم اعتماد نکن. بنی صدر گوش نکرده بود چرا که خود را در باره خمینی سانسور می کرد. درست مثل کسی که علاقه شدیدی به فردی پیدا کرده باشد و نخواهد نقاط منفی فرد را ببیند. قبلا گفتم، بنظر من منشائ بسیاری از اشتباهات بنی صدر اعتماد مطلق به خمینی بود. دفتر او چندین بار به او اطلاع داده بود که شخص اقای خمینی در معامله پنهانی اکتبر سورپرایز دست دارد( حسین نواب صفوی و صدر الحفاظی هم همین بود که به این رابطه بود که اعدام شدند.) ولی او باور نمی کرد و فکر می کرد انتهای رابطه احمد خمینی است و نه خود خمینی.
در مورد سوال/انتقاد اینکه چرا از اسلام حرف می زند. دلیل ان واضح است و آن اینکه تا دین استبدادی که در طول تاریخ توجیه گر استبداد بوده است تحول نکند و به گفتمان آزادی نکند، آزادیها و مردم سالاری در آن جامعه، بر فرض استقرار، نهادینه نخواهد شد و همیشه خطر عود استبداد وجود دارد. از این منظر بنی صدر با عرضه اسلام به عنوان گفتمان آزادی ( که در نتیجه ان، نهاد دین از نهاد دولت جدا می شود و دولت در نقش بیطرف عمل می کند و قانون اساسی دین رسمی نخواهد داشت و همه گونه تبعیض دینی/باوری، جنسی، قومی و طبقاتی لغو خواهد شد و..و.) دست به انقلاب عظیمی زده است( به همین علت، اسم نشریه نه اصلاح طلبی اسلامی که انقلاب اسلامی. یعنی انقلاب در درون اسلام.) لازم نیست مسلمان بود تا اهمیت این کار فرهنگی پی برد. فقط لازم بود که ازادیخواه بود و در فکر این بود که چگونه بعد از استقرار ازادیها، دوباره از دست نروند.
پاسخ طولانی شد و وقت پاسخ به اقای کبیری نرسید. روز اول عید است و وقت کم. در اولین فرصت پاسخ ایشان را خواهم داد. فقط این را بگویم که رفرنسها از اول همراه مقاله به سایت فرستاده شده بود ولی احتمالا به علت مشکلات فنی، همراه مقاله منتشر نشد. به همین علت در بخش کامنت ها با توضیحی آن را منتشر کردم.
۵۲۷۴۰ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : قدردان دید ناقدانه و روشنگرانه
آقای دلخواسته، توضیحات مورد اشاره شما، که همه حکایت از نحوه نقد گرایانه دید شما دارد، به من این اطمینان را داد که شما در پی بت سازی و دعوت دیگران به بت پرستی نیستید. لذا قدردان دید ناقدانه و روشنگرانه شما هستم.
اما در مورد رأی یا عدم رأی آقای بنی صدر به قانون اساسی نوشته شده پس از قیام بهمن۵۷ ، تنها میتوانم بگویم، اگر ایشان به آن قانون رأی نداده بود و التزام خود را به آن را اعلام نکرده بود، نمیتوانست رئیس جمهور برآمده از همان قانون باشد. حال بعدش چه شد، و ایشان چه کردند، حکایت و داستان دیگری است
۵۲۷٣۵ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : گناه اصلی بنی صدر پرده و پوشش و حائل بر نیات ارتجاعی خمینی شدن بود
همچون جناب کبیری، من بیشترین اعتبار و احترام سیاسی را به زنده یاد مصطفی رحیمی میدهم. اوست که از خود الگو و شخصیتی ماندنی و فراموش نشدنی و تاریخی باقی گذاشت. نه آقای بنی صدر شما. بزرگترین گناه بنی صدر ناآگاهی اوست از تبعات بیعت خود و بیعت تحقیر آمیز طبقه بسیار تحصیل کرده با مدارج بالای دکترا با آخوندهای حوزه علمیه و روضه خوانها و معممینی که وی یا از روی ضعف اندیشه، یا ایمان و آگاهی مذهبی و یا حتا شاید ناآگاهی و ساده لوحی اسیر و بازیچه طبقه ای قرار گرفته بود که در دوران پهلوی به ناخوشنامی، ارتجاعی، کارکشته در امور حیله گری و مکاری و روبه صفتی معروف گشته بود.
بنی صدر متوجه نبود که این خمینی است که به او احتیاج دارد، نه او به خمینی.
آخوند در پیش و اوایل انقلاب آنقدر بدنام و منفور جامعه بود که خمینی هم قبل از انقلاب و هم اوایل انقلاب علیرغم فشار شاگردان و مریدان اش، از جمله بهشتی−رفسنجانی−خامنه ای، زیر بار روی کار آوردن یک دولت آشکار آخوندی نرفت. او واقعن برای تحکیم خود و حکومت آخوندی نیاز به بنی صدر و بازرگان داشت.
در زمان پهلوی ها، مردم به فارغ التحصیلان دانشگاه های معتبر دنیا، بویژه آنان که مدارج بالای استادی، دکتری و مهندسی را گذرانده بودند، بیشتر اعتماد و احترام علمی میگذاشتند و تحت تأثیر قرار میگرفتند تا آخوندهای حوزه های دینی و مذهبی. اکثر تحصیل کرده ها سابقه و تاریخچه ناشایستگی، ناتوانی و ناکارائی علمی، عملی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، آخوند را میدانستند!
مردم و بخصوص زنان کارمند و تحصیل کرده به خوبی از نیات متحجر آخوندها آگاه بودند. فقط وجود تئوریسین های فرنگ رفته ای چون بنی صدر میتوانست این دید درست مردم در مورد آخوند به خدشه و گمراهی بکشاند. گناه اصلی هم از این جا شروع میشود. آقای بنی صدر فرنگ تحصیل کرده، که دروس علمی جدید از جمله اقتصاد و علوم انسانی را خوانده، پرده ای گمراه کننده جلوی شخصیت و ذهنیات واقعی خمینی افکند و بدینوسیله مردم را به اشتباه انداخت تا فکر کنند پس خمینی هم همچون بنی صدر متجدد و مترقی فکر میکند و به مسائل با دید علمی، نه حوزوی و ارتجاعی،مینگرد. گناه اصلی بنی صدر پرده و پوشش و حائل بر نیات ارتجاعی خمینی شدن بود
۵۲۷٣۴ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : بحث بر سرِ چیست؟
آقای دلخواسته گرامی، با تشکر از تبریک نوروزی شما و عرض تبریک متقابل. گو اینکه با این اوضاع و احوال هموطنان در داخل ایران، دلِ خوشی نمانده تا لذت نوروز را بهره ی وجود نماید. به هرحال، پیش از وارد شدن در بحث، مطمئن نیستم که آیا منظور شما از دادن چند رفرانس در مورد بختیار، انحراف اذهان خوانندگان از موضوع مربوطه است یا به صورت اتفاقی آن چند رفرانس از جانب شما فراموش شده بود و حالا برای محکم کاری آنها را در قسمت نظرات قرار داده اید؟ به منظور اطمینان از لوث نشدن موضوع بحث، مایلم به شما و خوانندگان تذکر دهم که آوردن آن رفرانسها در اینجا به موضوع بحث ما ربطی ندارد. علت هم آنست که آن جریانها و اینکه آیا بختیار چه و که بوده است، از نظر منطقی به اعمال آقای بنی صدر و قبل از ورود ایشان به ایران بوده است، اینکه شما کارنامه ی بنی صدر را در ایران بررسی کرده و به او نمره ی قبولی میدهید، مشابه آنست که کتابی را از وسط آن خوانده و نسبت به محتویات آن دست به قضاوت بزنند. در حالی که اظهار نیمی از واقعیت جز ناراستی نبوده و قطعاً نادرست نیز هست. ایشان که شخصی با تحصیلات دکترای به گمانم جامعه شناسی و از دانشگاه معتبری چون سوربُن، شخصیتی که در محیط باز فرانسه زندگی کرده و در مقامیست تا مردم و جوامع را بررسی و راه حل ارائه دهد، قطعاً به عنوان یک فعال سیاسی مسلمان، از نظریات و روحیات و شخصیت خمینی خیلی بیشتر از شخص جنابعالی و علی کبیری و دیگران که در ایرانِ دوران شاه، با اطلاعاتی ناقص و اکثراً هم بی اطلاع از رخدادهای خارج از ایران بودند، با اطلاع بود. مضافاً به اینکه به علت اشتراک مذهبی با آقای خمینی و طبق اظهاراتی که بعداً کرده اند، از هنگام تبعید خمینی به عراق با او در ارتباط مداوم بوده اند. پس باید اذعان کرد که آقای بنی صدر از دکترین ولایت فقیه یا حکومت اسلامی خمینی که بصورت کتابی در سال ۱۳۴۸ از سوی شاگردان و هوا داران او منتشر شده بود، هم با اطلاع بودند. در حالیکه کتاب نامبرده توسط خانم عذرا بنی صدر هم به فرانسه ترجمه شده و ناگزیر آقای بنی صدر هم در جریان مفاد و ترجمه ی کتاب مزبور بودند. کتاب تحت عنوان Pour un gouvernement islamique : le manifeste de l"Ayatollah / Ayatollah Seyyed Ruhollah Khomeyni منتشر شده بود. بنابراین ادعای آقای بنی صدر مبنی بر این که قبل از دنباله روی از خمینی، ایشان از مکنونات وی با خبر نبوده اند، از نظر منطقی قابل پذیرش نیست. لازم به توضیح است که این کتاب به فارسی، از یک سال قبل از وقوع بقول شما "انقلاب" و بقول من "منجلاب" دردسترس فعالان سیاسی و نیز حدود چند ماه قبل از آن رویداد در پیشخوان کتابفروشیها در ایران در دسترس قرار داشت. لازم به تذکر است که زنده یاد دکتر مصطفی رحیمی، در مقاله ی مفصلی با اشاره به جزئیات کتاب نامبرده، به همگان در مورد نیات و قصد خمینی مبنی بر تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای ولایت فقیه، در مجله ی فردوسی هشدار داده و افکار ارتجاعی ویرا بطور کامل به نمایش گذاشته بود. بنابراین ادعای آقای بنی صدر و دیگران که از قصد خمینی بی خبر بودند، ادعائی کذب است. باید اضافه کنم که مخالفت خمینی با حق رأی زنان، در خرداد ۱۳۴۲، دلیل واضح دیگری بر مرتجع بودن خمینی بود. من یکی از کسانی بودم که تا آخرین لحظه در بازداشتن افراد و گروههای سیاسی از دنباله روی آنها از خمینی، کوشش بسیار کرده و بهای آنرا هم با به خطر انداختن جان و از دست دادن هستیم، پرداخت کردم. چه بهای سنگینی... حال لابد میخواهید از من سئوال کنید که پس در آن لحظات بحرانی چه پیشنهادی بجز دنباله روی از خمینی و آخوندها ارائه کردم؟ پیشنهاد این بود تا بطور موازی با خمینی و متحداً با ارائه ی برنامه ای مدون و جداگانه، به مانوورهای سیاسی ادامه دهند تا در صورت بروز خطر بتوانند پشتیبانی طبقه ی متوسط و روشنفکران را داشته باشند. ولی کو گوش شنوائی؟ همه ی آنها از چپ و لیبرال و غیره، آگاهانه یا ناآگانه مسحور خمینی شده بودند. که البته این یکی از خصوصیات بسیار بد ما ایرانیان است که همواره میخواهیم کسی همت کرده و جلو بیافتد تا ما هم به دنبالش روان شویم. تاریخ ایران و حتی هم امروز هم جز این نیست. به همین علت است که وقتی کسی هم با به خطر انداختن جانش بر ضد حکومتهای جائر قیام میکند، بعد از مردن یا کشته شدن او، سکوت و رکود سنگینی جامعه را فرا میگیرد. ولی بجای آن مراسم برگزاری شب هفت و چهلم و سال و دو سال و غیره...مرتباً برپاست. حال اگر آن فرد مثل خمینی باشد، شک نیست که خدعه کرده و داغ آزادی و دمکراسی را بر دلها خواهد گذاشت. از مطلب دور شدم. باری، شاهد زنده ی شبیه کتاب ولایت فقیه خمینی، کتاب نبرد من هیتلر بود که در آن برنامه ی خود را بصورت نوشته به مردم آلمان و اروپا و دنیا، عرضه کرده بود، چنانچه خمینی کرده. آقای بنی صدر از پیش بخوبی میدانست که خمینی چه برنامه ای در سر دارد. منتها نوید تشکیل حکومت اسلامی از جانب خمینی، حواس ویرا از سایر برنامه های او منحرف کرده و کشور و ملتی را به جهنم رهنمون شد. اصولاً این اسلامگرائی به اصطلاح روشنفکران مذهبی، به آنها اجازه نمیدهد تا بدون تعصب و غیر مرتجعانه به بررسی عواقب دخالت دین در زندگی مردم بپردازند. نقطه ی ضعف اینها "دین" است و تمرکزشان بر دین است که از جوانب و عاقبت دخالت دین در تمشیت اوضاع کشور، غافل میمانند. به همین دلیل است که من اشتباه آقای بنی صدر را از نوع اشتباه آگاهانه ی استراتژیکی میدانم. در اینجا اقرار آقای بنی صدر در کتاب خیانت به امید را درز میگیرم که اظهار کرده اند در پاریس مراقب خمینی بودند تا بند را آب ندهد(نقل به مضمون). متشکرم.
۵۲۷۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : رضا پرچی زاده
عنوان : نقد باید حتی الامکان به تمام و کمال باشد
دوست گرامی، جناب آقای دلخواسته،
ابتدا نوروز را به شما و خانواده محترم تبریک می گویم و پس از آن بابت نگارش این مقاله جامع از شما سپاسگزاری می کنم. خدمت شما عرض کنم که شایسته بود مقاله را در دو بخش جداگانه می نگاشتید: بخشی را به تاریخ اختصاص می دادید و بخشی را به تئوری. اینطوری که الان هست کمی آشفته است. دیگر اینکه علی رغم اینکه به نکات خوبی اشاره کرده بودید، اما از توضیح برخی حقایق تاریخی هم چشم پوشی کرده بودید. دو تا از مهمترینهایش را من اینجا برای ثبت در تاریخ می گویم تا همگان بدانند که علی رغم علاقه قلبی زیادی که به شما و احترامی که به آقای بنی صدر دارم اما موقع نقد دوست و دشمن نمی شناسم. اول اینکه چرا آقای بنی صدر از همکاری نزدیک با آقای خمینی چیزی نمی گوید، و از اینکه خود ایشان از نزدیک ترین کسانی بوده که برای ایشان تبلیغ می کرد و کارهای ایشان را پیش می برد؟ دیگر اینکه چرا ایشان دست از اسلام ایدئولوژیک برنمی دارد؟ بنده با مسلمان بودن مردم هیچ مشکلی ندارم، که آن انتخاب شخصی است. اما وقتی قرار است اسلام ایدئولوژیک باشد آن وقت بنده زیر بار نمی روم. هرچه باشد دین ایدئولوژیک هرگز ختم به خیر نشده. در نهایت، برای شما و آقای بنی صدر آرزوی نوروزی شاد و سالی خوب می کنم.
ارادتمند،
رضا پرچی زاده
۵۲۷۲۰ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : چند رفرنس
سلامی دوباره
چند رفرنس زیر در رابطه با متن می باشد. هموطنانی که مایل به اطلاع بیشتری هستند می توانند به آن مراجعه کنند:
در مورد کار کرد آقای بختیار در زمان نخست وزیری و بعد از خروج از ایران و نقش ایشان در کودتای نوژه و حمله عراق به ایران می توانید به این تحقیق مراجعه کنید. لازم به یاد آوریست که این تحقیق قبل از انتشار اسناد دولت انگلیس در باره ایشان انجام شد. ولی اسناد تنها صحت یافته های این تحقیق را فقط با اطلاعات بیشتری تایید کرد:
بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی (قسمت اول)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۱۹۵۵.php
بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی (قسمت اول - بخش دوم)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۱۹۵۶.php
بختیار: اسطوره و واقعیت، هدف از کودتای نوژه (بخش دوم)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۲۱۳۱.php#more
بختیار: اسطوره و واقعیت (بخش پایانی)، نقش بختیار در حمله عراق به ایران، محمود دلخواسته
http://open.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۲۴۰۴print.php
**********************************************
: در مورد کودتای خرداد شصت می توانید به تحقیق زیر مراجعه کنید و برای سخنرانی های موافقان و مخالفان در مجلس به بخش آخر
تبار شناسی کودتای خرداد شصت_ بخش اول
جنبش سبز در پیوند با کودتای خرداد شصت؟
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۶/post_۷۸.html
تبار شناسی کودتای شصت – بخش دوم
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۷/post_۸۳.html
تبار شناسی کودتای شصت – بخش سوم
خمینی و انتخاب بنیصدر
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۷/post_۸۷.html
تبار شناسی کودتای خرداد شصت – بخش چهارم
نبرد نخبگان بر سر قدرت یا آزادی؟
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۷/post_۸۱.html#comments
تبار شناسی انقلاب- بخش پنجم
خطاهای جبرانناپذیر
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۸/post_۱۰۰.html
تبار شناسی انقلاب_ بخش ششم
حملهی خشونتبار به دانشگاهها
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۸/post_۱۱۰.html#comments
تبار شناسی کودتای خرداد شصت- بخش هفتم
جنگ قدرت یا تقابل اسلامها
http://zamaaneh.com/Khiyaban/۲۰۱۰/۰۹/post_۱۲۰.html
تبار شناسی کودتای خرداد شصت- بخش هشتم- آخر
تبار شناسی کودتای خرداد شصت_ بخش هشتم_ آخر - جنبش سبز در ارتباط با کودتای خرداد شصت
http://enghelabe-eslami.com/component/content/article/۸-maghalat/۴۱۵۸-۲۰۱۰-۱۰-۱۰-۲۰-۵۸-۴۰.html
****************
نامهی سرگشادهی آرامش دوستدار به یورگن هابرماس
http://www.aramesh-dustdar.com/index.php/article/۹۸/
در این رابطه نقدی بر نامه ایشان تحت عنوان:"نامه به هابر ماس چرا" انجام دادم
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۰/۱۰/۱۱۲۰۷۵.php
البته بعد هابر ماس در یاداشتی با ایشان سخن گفت و وجد ایشان از پاسخ هابرماس هم خود دلیلی بر صحت نظر اینجانب شد.
http://mag.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۰/۱۱/۱۱۳۸۱۹.php
***************
Dabashi, Hamid. Theology of Discontent. New York: New York University Press, ۱۹۹۳.
۵۲۷۱۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : به هیچ فردی نگاه ملکوتی نباید داشت
هموطن عزیز آقایان البرز و کبیری
قبل از هر چیز نوروز را به شما و دیگر هموطنانم تبریک می گویم. نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز و صد سال بهتر از این سالها.
نگاه ملکوتی به انسانها، به عنوان موجوداتی نسبی، داشتن بسیار خطرناک است چرا که هم فردی را که در ملکوت اعلا قرار گرفته داده شده است را آنسوی نقد و انتقاد قرار می دهد و هم باعث می شود که صاحبان نگاه ملکوتی، عقل خود را از کار خود که همان نقد کردن است باز دارند و در نتیجه از رشد وا بمانند. هیچوقت و به هیچ علت، هیچ فردی نباید ورای نقد قرار بگیرد و یا قرار داده شود. استبداد اینگونه است که زاده می شود. اگر اقای خمینی را در چنین مقامی قرار داده نشده بود، به ضرس قاطع می گویم که خمینی جماران نمی توانست بر ضد خمینی پاریس کودتا کند.
در مورد بنی صدر نوشتم گفته ام که بنی صدر اشتباهات نه چندان کم تاکتیکی انجام داد ولی از منظر استراتژیک مرتکب هیچ اشتباهی نشد چرا که هیچوقت اصول استقلال و ازادی را که بر آن ایستاده بود و ایستاده است، نقض نکرد. من تا بحال حتی یکمورد نقض را نیافته ام، اگر شما می دانید لطفا با من/ما در میان بگذارید.
ولی همانطور که گفته ام،خطاهای تاکتیکی نه چندان کمی مرتکب شد. خود او در کتاب خیانت به امید که بیشتر آن را در زمانی که در ایران پنهان بود نوشت و در واقع حکم وصیت نامه اش را داشت، دوازده خطای خود را ذکر می کند. من در تحقیقاتم بر آنها هم افزوده ام. باورم نیز این است که علت العلل بسیاری از این خطاها ، اعتماد مطلق ناشی از عشقی بود که به آقای خمینی داشت. باور نمی کرد که مرجع تقلید و رهبر انقلاب، دروغ بگوید و وارد روابط و سازشهای پنهانی با دستگاه ریگان بشود.
- نمی دانم که آیا بنی صدر به قانونی اساسی رای داد یا نه ( فکر کنم نداد ولی مطمئن نیستم.) ولی در این شک نیست که از مخالفان صریح اصل ولایت فقیه بود. مذاکرات مجلس خبرگان موجود است. آقای منتظری هم می گوید که بنی صدر مخالف ولایت فقیه بود. مخالفانش در خیابانها نیز فریاد می زدند نرگ بر ضد ولایت فقیه. در مجلس کودتا هم شش دلیل برای عدم صلاحیت او طرح شد و اصلی ترین آن این بود که با ولایت فقیه مخالف است. این در حالتی بود که در قانون اساسی اول، ولایت فقیه حق نظارت داشت و بهمین دلیل بود که آقای خمینی که اصل را بر دخالت گذاشته بود، بیش از ۷۵ بار قانون را نقض کرد.
- اگر قضاوتهایم را در موارد دیگر افراد و جریانها صحیح نمی دانید لطفا به نمونه های آن اشاره کنید تا در ان موارد گفتگو کنیم. نمی دانم منظورتان چه افرادی می باشند که از آن اسم بردم. اسم هیچ فرد و گروهی را بدون اطمینان صد در صد از صحت اطلاعات، ذکر نکرده ام. اگر اشتباهی وجود دارد اکثر افراد، در قید حیات هستند و می توانند روایت خود را ذکر کنند. بعضی از اسمها را به عمد ذکر کردم تا نسل جوان عقبه این افراد را بشناسد چرا که ما در انقلاب ضربه را از ناشناخته ها خوردیم. نباید هیچ ناشناخته ای را بر جا گذاشت.( در کارهای دیگر نیز چنین کاری را انجام داده ام.)
برای نمونه خانم اعظم طالقانی هنوز توضیح نداده اند که چرا در نمایش مجلس، به عنوان مدافع بنی صدر اسم نویسی کردند و بعد شمشیر را بر ضد ایشان از رو بستند؟ اینکار نه اخلاقی بود و نه قانونی. اگر می خواستند به عنوان مخالف صحبت کنند وظیفه داشتند که به عنوان مخالف اسم نویسی کنند. یا اقای صباغیان که حالا سعی در اختراع تاریخ می کنند و می گویند که اگر بنی صدر در مجلس حاضر می شد، وضع عوض می شد و می توانست خلع نشود. نمی گویند که خود ایشان که به عنوان موافق بنی صدر اسم نویس کرده بودند از ترس جماعت چماقدار در داخل و خارج مجلس که پیوسته شعار مرگ بر می دادند، جرئت نکردند حتی به پشت میکروفون بروند. دیگر اینکه می دانند که به قول آقای معین فر، تصمیم به برکناری از قبل گرفته شده بود ( کارنامه عبور از بحران آقای رفسنجانی نیز همین را تایید می کند.) و دیگر اینکه علت عدم حضور بنی صدر در مجلس همین بود که نمی خواست با حضور خود ( که البته امکان نداشت بگذارند پایش به مجلس برسد و حرف بزند. آدمکشانی که مجلس را در محاصره خود گرفته بودند، پایش به مجلس نرسیده او را به قتل می رساندند.) و بنی صدر نمی خواست با فرض حضور خود به این شوی مجلس تقلبی، رسمیت ببخشد.
مصدق نتیجه انقلاب مشروطه و از مبارزان این انقلاب بود که تجربه را رها نکرد و در نتیجه توانست آن نقش تاریخی را در ملی کردن نفت بازی کند. بنظر من، بنی صدر که نتیجه جنبش ملی شدن نفت و جنبش دانشجویی و انقلاب بهمن است، در موقعیتی قرار دارد که می تواند همین نقش را بازی کند. همه چیز بستگی به ما دارد. البته تنها زمانی قادر به انجام این نقش است که سخت بر دو اصل راهنمای استقلال و ازادی بایستد.
حرف بسیار است و شب عید فرصت کم
مخلص همگی
۵۲۷۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : علی اصلی
عنوان : نوروزتان پیروز
با درود بر بنی صدر و آقای دلخواسته . بله کیست که اشتباه نکرده باشد - مهم طرز برخورد با آن اشتباه و تصحیح آن است. بنی صدر خود اشتباهاتش را توضیح داده است . به نظر من - که بارها و بارها گفته ام - اگر نخبگان ما حواس جمعی بیشتری به خرج می دادند متوجه می شدند که تشکیل شورایی با شرکت بنی صدر جهت گذار دمکراتیک از رژیم و رهبری این گذار می توانست بسیار بسیار راهگشا باشد.
۵۲۷۱۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : علی کبیری
عنوان : مخدوش کردن وقایع تاریخی!
مایل نیستم در آستانه ی فرا رسیدن سال نو، بر مرده های سیاسی چوب بزنم. آنها چه بد و چه خوب دیگر در میان مردم نیستند و اکنون دستشان از دنیای سیاسی کوتاه شده است. ولی ناگزیر از گفتن این حقیقت هستم که معیار سنجش شخصیت هر فردی در برخورد با بحرانهائی است که در زندگی وی بروز کرده اند. همچنین، معیار هر شخصیت سیاسی نه از گفتارش بلکه از کردارش در برخورد با بحرانهای سیاسی سنجیده میشود.
در اینکه آقای بنی صدر شخص تحصیلکرده، مومن، درستکار و وطن پرستی است، شکی نیست. ولی همه ی اینها دلیلی بر برائت ایشان از یک اشتباه هولناک استراتژیکی، نمیباشد. آن اشتباه هولناک استراتژیکی ایشان، گام نهادن در راهی بود که کشور و ملت ما را به این روزگار تباهی کشاند. و آن اشتباه هولناک، قالب کردن دیو فرشته نمائی همچون خمینی و حکومت اسلامی به مردم ناآگاه ما بود. البته تنها نمیتوان ایشان را در این شعبده بازی سیاسی مقصر شناخت. ولی چون شما با نگارش دیدگاه حاضر و همچنین دیدگاههای پیشین، همواره قصد دادن غسل جنابت ایشان را داشته اید، ناچار شدم تا من هم دیدگاه خود را که شما احتمالاً از آن مطلعید، چون به کررات آنرا به عنوان پامنبری موعظه های شما در تطهیر آقای بنی صدر بیان داشته ام ، باز هم تکرار مکررات کنم. بارها تکرار کردم که قرار نیست تا ما جهنمی بدست خود ایجاد کرده، مردم و کشورمان را در لهیب آتش سوزاننده ی آن قرار داده و بعد به اشتباه خود واقف شده و با سطل آبی بخواهیم شعله های آتش جهنم را خاموش کرده و مردم و کشورمان را از این ورطه رهائی بخشیم، که این همان اشتباه هولناکیست که آقای بنی صدر و شرکاء، به دنبال اندیشه ی راهنمای راه انداختن انقلاب اسلامی و نیز تشکیل حکومت اسلامی، مرتکب شدند. بَل که هنوز هم که هنوز است دست از انقلاب اسلامیشان برنداشته اند. در مقابل ایشان باید به این سئوال کلیدی پاسخ دهند که چگونه است که این دینِ نزدیک به ۱۴۰۰ ساله، هیچگونه انقلابی جز انقلاب اسلامیِ من درآوردیِ خمینی-بنی صدر-بازرگان-سنجابی-یزدی، از آن نمود نکرده است؟ مایلم از شما بپرسم که این چه دینی بود که بضرب شمشیر و جزیه (باج گرفتن) و خونهای ناحق ریختن و تجاوز به حقوق و مال وجان و ناموس دیگرانی که جز اعتقاد به وحدانیت خداوند گناه دیگری نداشتند، در زیر سرپوش ترویج دین جدید الحدوث اسلام، موفق به تشکیل امپراتوری شدند که در تمام خطه ی آن احدی از ملل مغلوب حق حمل سلاح نداشتند تا لااقل در مقابل دزدان سرِ گردنه و اوباش و اراذل، بتوانند از جان ومال خود دفاع کنند. و اگر صدایشان شنیده نمیشد، باز به همت شمشیر آنها را قلع وقمع کرده و با اسیر کرده رهبرانشان چون مازیارها، بدن آنان را که هر سلولش از میهن پرستی مملو بود، در پوست گاو کرده و بر دروازه های بغداد بیاویزند تا در زیر تابش آفتاب سوزان، در پوست خشک شده به فجیع ترین وجهی جان دهند، تا از آن پس دیگر از کسی صدائی در مخالفت با خلفای جائر مسلمان، برنیآید. آیا برخورد کنونی حکام جائر اسلامی با آزاد اندیشان و آزادیخواهان جز تکرار همان برخوردهای وحشیانه ی خلفای جائر نیست؟ آقای بنی صدر و شرکاء در بوجود آوردن این همه فضای غیر انسانی شریک جرم حکام جائر جمهوری اسلامی هستند. اندیشه ی راهنمای ایشان و همکارانشان، راه انداختن انقلاب اسلامی و تشکیل حکومتی متکی بر رهنمودهای ارتجاعی اسلام بوده، هست و خواهد بود. اگر ایشان مدعی دارا بودن وجدانی پاک هستند، شایسته است تا در این اوان پیری که چند قدمی تا رسیدن به کرام الکاتبین فاصله ندارند، از پیشگاه ملت ستمدیده بخاطر آن اشتباه سهمگین استراتژیکشان، طلب بخشش و مغفرت کنند. که این ملت چه بسیار که بخشنده بوده و هنوز هم بر همان مرام است.
امیدوارم در سال نوئی که در آستانه ی آن هستیم، بجای شخصیت سازی، در پی یافتن راهی برای نجات ملک و ملت از این وضع اسفناک، باشیم.
۵۲۷۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : خواننده
عنوان : آقای البرز محترم: شاید بد نباشد که کمی با دقت بخوانید
آقای البرز: اگر با دقت بخوانید، این سطور را در همان بالای متن می بینید:
"با وجود اشتباهات تاکتیکی نه چندان کم، هیچگاه مرتکب خطای استراتژیک نشده و همیشه بر خط استقلال و آزادی ایستاده است"
۵۲۷۰۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : خواننده
عنوان : من در صداقتِ بنی صدر شکی نداشتم و ندارم
کیست که اشتباه نکند؟ همه ما اشتباه می کنیم. منتهی "خیانت و جنایت و غیره" چیز دیگری ست. بنی صدر در نگاه من از صادق ترین سیاست مردانِ ایران بوده است. همیشه هر قدمی که برداشته است، با این فکر و نیت بوده است که این قدم، در این لحظه، برای ایران ومردم "بهترین کارِ ممکنه" بوده است.
البته ما در میانمان بسیاری داریم که همیشه با همه مخالف اند. با شاه مخالف اند، با خمینی مخالف اند، با بنی صدر مخالف اند، با من و شما مخالف اند، با خودشان مخالف اند، و و و
۵۲۷۰۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : البرز
عنوان : رأی مثبت داد یا منفی
جناب آقای دلخواسته، شما چنان تصویر زیبا و ملکوتی از آقای بنی صدر ساخته، و چنان تصویر اهریمنی از دیگران به نمایش گذاشته اید، که خواننده نوشتارتان را به یکباره یاد مثل معروف، آش کشک خاله، می اندازید.
دوست گرامی، گرچه ممکن است که جناب بنی صدر در مقایسه با بسیاری از کنشگران سیاسی ایرانی با وزن تر و با کمالتر به نظر آید، اما اگر شما قصد توصیف ایشان را داشتید، هر کسی جدای نقاط مثبت در فعالیتهای خود، نقاط منفی هم دارد. به عنوان مثال وقتی قانون اساسی ایران، پس از قیام بهمن ۵۷ ، در دست تهیه بود، آقای بنی صدر که یکی از نزدیکان آن زمانی آقای خمینی به شمار می رفت، در برابر این مهم و اصل ولایت فقیه آن چه موضعی داشت. آیا آقای بنی صدر به قانون اساسی جمهوری اسلامی که حاوی اصل ولایت فقیه و شمار فراوان دیگری از اصول ضد دموکراتیک هست، رأی مثبت داد یا منفی.
دوست گرامی، اگر من، اگر شما و اگر همه فعالین سیاسی معتقد به دموکراسی هستیم، و میخواهیم به یاری یکدیگر حکومتی مردمی و بر پایه اصول دموکراتیک و احترام به حقوق شهروندی تک تک شهروندان ایرانی بر پا ساخته و دموکراسی را در جامعه ایرانی نهادینه کنیم، لازمه اش از جمله این است، که از بت سازی و بت پرستی پرهیز کنیم.
نوروزتان شاد
۵۲۶۹۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|