سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

«کشته ندادیم که سازش کنیم!» - محمدعلی اصفهانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫شاگرد ‫و جویای اخلاق نه معلم اخلاق!
(...) محترم، همانطوری که خطاب به (...) و یا به (....) چندان شبهه ای و یا کار تحریفی عمدی در جواب به کامنت شما نباید ایجاد کند، اگرچه باعرض پوزش از اشتباه سهوی من در اضافه «ما» در جلو «کشته ندادیم که ... » که بودن و یا نبودنش مفهوم و معنی و منظور جمله را بهیچوجه تحریف و تغییر نمیدهد، نبایستی برداشت و تعبیر ‫و قضاوتی این چنین منفی و خطرناک در ذهن شما ایجاد کند، که احیاناً تحریفی عمدی صورت گرفته! شاید نگاه و دیدگاه ‫«لیوان نیمه پر» درمقایسه با نگاه ‫«لیوان نیمه خالی» انعطاف پذیری و مثبت نگری بیشتری در ما ایجاد کند!


بعنوان شاگرد ‫و جویای اخلاق و وجدان و هنجار، و مهیا و مدعی مصر تغییر خود، جهت تعالی و بهبود رفتار خود، ولی دارای حق نقد از گفتار و نوشتار و رفتار جامعه اطراف خود، من نه تنها معلم اخلاق نیستم، بلکه با جان و دل راهنمایی های همه ‫منتقدان و منقدان و معلمان علم و اخلاق و وجدان بشری را پذیرا میباشم! با آرزوی ذهن ‫و ضمیری مثبت گرا و سپاس از کامنت شما.

‫ ‫
٣٨۹۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ تير ۱٣۹۰       

    از : (...)

عنوان : معلم اخلاق شدن آقای «رضا سالاری»، طنز است یا ... ؟
آقای «رضا سالاری»، کار خودش را خوب بلد است. به دروغ و جلو چشم همه هم تیتر و هم متن مقاله را تحریف می کند . هم در تیتر مقاله و هم در محتوای مقاله آمده است «کشته ندادیم که سازش کنیم»، ولی این بزرگوار از قول نویسنده، هم تیتر و هم محتوا را اینطور تحریف می کند و داخل گیومه می گذارد: «ما کشته ندادیم که سازش کنیم»!
و نتیجه هم می گیرد که درست نیست که بفرمائید «ما کشته ندادیم که سازش کنیم!».
تیتر مقاله را همینجا پیش روی خودتان دارید و می توانید به آن نگاه کنید.
قسمت مربوط به شعار هم در مقاله اینطور است (آخرین سطور):
«اما فاجعه را جدی تر از این حرف ها یافتم. به جدیت، و به قاطعیت شعار پر معنای توده های جنبش، که شاید بیش از یک سالی است که تکرارش می کنند، و مورد تأیید عینی و عملی «همراهان جنبش» نیز بود و هست:
ـ کشته ندادیم که سازش کنیم!»
و حتی نویسنده، در تیتر مقاله هم، این جمله راداخل گیومه گذاشته شده است. یعنی از همان تیتر مقاله و قبل ازشروع متن هم با این در گیومه قرار دادن تیتر، اعلام کرده است که دارد چیزی را نقل قول می کند!

آقای رضا سالاری باز هم خوب بلد است چیزی را که به نفع خودش نیست با وجودی که بسیار اندک است از وسط متن داخل گیومه ی خودش، خارج کند تا دستش رو نشود و بتواند به اتهام زنی های خود ادامه دهد:
ایشان، نه برای صرفه جویی در وقت خواننده، بلکه برای جا انداختن حرف خود، به جای این ها که در متن آمده است چند نقطه می گذارد:
«و آن همه همراهی های عینی او با خواست های جنبش (حد اقل، با خواست های مدنی اما به غایت سیاسی جنبش)، و آن همه و این همه اعتمادی که نسبت به او در جوانان و دانشجویان و فعالان شناخته شده ی مبارزات سیاسی و مدنی (که بخش بزرگی از آن ها را یا شهیدان یا زندانیان جنبش تشکیل می دادند و می دهند) وجود داشت و دارد، »
چرا؟ چون توجه به این قسمت به صرفه ی خطی که ایشان دنبال می کند نیست، و خدای نکرده ممکن است باعث شود که خواننده، درست تر در جریان نتیجه گیری نویسنده ی مقاله قرار گیرد.
بگذریم از این که در همین گیومه، باز هم ایشان چند کلمه ی «و برای خودم، و به نزد خودم ـ و نه برای دیگران، و به نزد دیگران، و نه به عنوان یک حُکم ـ » را با چند نقطه حذف می کند ولی بقیه ی مطلب را ادامه می دهد. یعنی ای خواننده ی عزیزی که به دلایلی که خودم می دانم و بعضی های دیگر هم شاید بدانند و به روی خودشان نیاوند می خواهم ترا بفریبم و کاری که باید به انجام برسانم را به انجام برسانم! من این همه زحمت کشیده ام، و حیف است که با وجو این زحمتم از نصیب و بهره ی لازم، محروم بمانم.

جالب است که آقای «رضاسالاری»، با این همه خصائل اخلاقی درخشان خود، معلم اخلاق هم می شود! در روزگار ما این چیز ها خیلی عادی شده اند. اما قباحشان هرگز عادی نخواهد شد.
البته انصافاً این سخن او کاملاً به جا و درست است. البته قبل از همه در مورد خودش، با شرحی که آمد:
«‫کلام ما معرف و انعکاس دهنده هویت و افکار و پیشینه و فرهنگ ماست!

کار خودتان را ادامه بدهید آقای «رضا سالاری»! خوانندگان این سایت آن اندازه هوشیار هستند که بفهمند چه کسی چه می کند و در پی چیست و چرا و کجا به میدان می آید.
٣٨۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : «برای خودم، و به نزد خودم»
جناب سالاری،
آمین.
زمانی که من کامنتی با این کلمات و شاید بدتر میفرستم , معمولا سانسور میشود و بعد از تفکر از ادیتور ممنون میشوم که چنین کرد و مرا از شرمندگی نجات داد.

جناب اصفهانی فرمودید " بگذاریم و بگذریم.". اجازه بفرمائید نگذریم.
فرمودید " تکلیفم را، برای خودم، و به نزد خودم، با او روشن می کنم. و «برای خودم، و به نزد خودم» ـ و نه برای دیگران، و به نزد دیگران ".
کاش این کلمات را " برای خودم ، و به نزد خودم " نگهدارید و برای کسانی که با نظر شما موافق نیستند احترامی قائل شوید. شاید آنها هم همین فکر را میکنند ولی به زبان نمیآورند.
٣٨۹۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۰       

    از : ‫رضا ‫سالاری‫

عنوان : ‫بدرستی شما نه کشته دادید و نه صاحب و مالک کشته ها هستید
‫چند انتقاد ساده از نویسنده محترم
‫احساس تملک خصوصی ما ایرانیان بر هرکس و هر چیز سبب شده مرتکب بعضی اشتباهات لپی شویم:
‫شما نه کشته دادید و نه صاحب و مالک کشته ها هستید و نه صحیح و درست است که بفرمائید « ما کشته ندادیم که سازش کنیم! »

‫میتوانستید فروتننانه تر‫ بفرمائید « مردم ایران کشته ندادند که سازش کنند! »
‫رهبران احزاب و سازمانهای قدرت طلب و تمامیت خواه معمولاً اینگونه به اعضاء و فرودستان و مردم مینگرند!

‫و یا ‫آنجا که حاکم و قاضی میشوید، هنگامیکه ‫گفته صدبار تکرار ‫و تأیید شده موسوی را در مورد تعلق خاطر وافرش به امام راحلش را شما در ذهن خود خیال سازی و سانسور می کنید، در حالیکه اگر این واقعیت را اگر کسی دیگر بگوید شمشیر شما از نیام بیرون می ‫میآید و زبان دراز را به زبان ‫بریدگی محکوم میکند:

« شخصاً هر وقت در نوشته یی یا گفتاری، می خوانم یا می شنوم که کسی یا جریانی، با نادیده گرفتن آن همه موضع گیری های صریح موسوی، و .....، به استناد یک سخن نادرست و ناسنجیده ی او، با لودگی یا بی لودگی، از «عصر طلایی امام راحل» سخن می گوید و مدعی می شود که موسوی خواهان باز گشت به بساط اختناق و سانسور و زندان و شکنجه و اعدام است، تکلیفم را، برای خودم، و به نزد خودم، با او روشن می کنم..... او را در یکی این دو فقره آدم ها می بینم:
ـ فاقد ابتدایی ترین توانمندی های ذهنی برای یک تجزیه و تحلیل و استنتاج ساده ی منطقی، حتی در همین حد از سادگی و روشنی و روانی و راحتی.
ـ مغرض... ریاکار... دروغگو... کلاش... اسنوب (در خوشبینانه ترین شکل)... و یا از قماش همان سفلگانی که در آغاز از آن ها یاد کردم.... »

‫کلام ما معرف و انعکاس دهنده هویت و افکار و پیشینه و فرهنگ ماست!


٣٨۹۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ تير ۱٣۹۰       

    از : دوست قدیمی آقای اصفهانی

عنوان : هم متشکرم و هم گله مند
فقط می خواستم از دوست عزیزم، شاعر، ترانه سرا، و نویسنده مبارز سیاسی و شرافتمند میهنمان محمدعلی اصفهانی تشکر کنم که همیشه بر سر بزنگاه های مهم برای دفاع از حقوق مردم ما حاضر و آماده بوده است.
او را همه ما به عنوان یک انقلابی سرنگونی طلب می شناسیم، اما تفاوت او با بسیاری از انقلابیون دیگر در درک درست او از مراحل مختلف مبارزه و داشتن تحلیل مشخص از شرایط مشخص است.
من از آغاز جنبش سبز تا امروز، تمام نوشته های او در مورد این جنبش را چه از طریق سایت هایی مثل اخبار روز و چه از طریق سایت خودش "ققنوس" دنبال کرده م و همیشه او را بر سر بزنگاه هایی مثل همین فتنه "چشمک زدن" بعضی از اصلاح طلبان حکومتی با سوء استفاده از در حصر بودن آقایان موسوی و کروبی، بیدار و هوشیار و گاهی هم مثل آن چه در این مقاله می بینیم بی رو در بایستی با دیگران دیده ام.

نمی دانم کامنتی که با نام (...) در پاسخ به یک هوادار یا شاید هم مأمور رسمی مجاهدین نوشته شده است را خود او نوشته است یا یکی از علاقمندان به او. کامنت خیلی خوبی است اما گله من از آن قسمت کامنت است که (...) می پرسد گناه نویسنده (منظورش آقای اصفهانی است) چه بود مگر مخالفت با جنگ طلبی و تنور جنگ را افروختن به علاوه کناره گیری بی سر و صدا از شورای مقاومت مجاهدین در یازده سال پیش؟
من در مورد قسمت اول، یعنی ترجمه ها و نوشته های بسیار آگاه کننده آقای اصفهانی در مورد خطرات جنگ و جنگ طلبی حرفی ندارم و مثل دیگران می دانم که به همین دلیل بود که بالاخره بعد از چند سال "کناره گیری بی سرو صدا" ی او مجاهدین خلق آبروی خودشان را با فحاشی های چارواداری به او بردند و همه فهمیدند که این شاعر و نویسنده مبارز و پرتوان ما سال هاست که دیگر با آن ها نیست.
گله من از آقای اصفهانی در همان "کناره گیری بی سر و صدا" ی اوست. چرا بی سر و صدا؟
چرا آقای اصفهانی هنوز هم وقتی می نویسد خیلی بیش از اندازه لازم ملاحظه مجاهدین را می کند و کار را به جایی می رساند که حتی آن «ایرانی» هم بتواند از او طلبکار در آید؟

مگر قابل تصور است که سازمانی که رهبرانش خدمتگزاران صدیق صدام حسین و جرج بوش بودند و حالا هم آلت دست باند نومحافظه کاران که در زمان جنگ عراق همرزمان این را هم به دلیل روابط مجاهدین با صدام حسین بمباران کرده بودند و کشته بودند و رقبای سیاسی اوباما برای شکست دادن اوباما و آوردن مک کین ها شده اند هنوز هم قابل ملاحظه هایی باشد که آقای اصفهانی دارد؟
همین موضوع استفاده نومحافظه کاران و رقبای سیاسی اوباما از مجاهدین را من در یکی از مقالات آقای اصفهانی خوانده بودم، اما در لفافه و تلویح و صد نوع ملاحظه کاری بی دلیل.

فکر می کنم آن چیزی که مجاهدین را خیلی از مقاله هوشمندانه اخیر آقای اصفهانی (کشته ندادیم که سازش کنیم) عصبانی کرده است یکی تعیین مرز سرخی که ایشان به عنوان انقلابی سرنگونی طلب در مورد حمایت خودشان از اصلاح طلبان راستینی مثل خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی ترسیم کرده اند است در حالی که مجاهدین عقب افتاده از کاروان مردم می خواهند با استفاده از فرصت طلبی های کسانی که "به خاطر یک مشت زالزالک" به یاران دیروز خود خیانت می کنند و "همرهان سست عناصر" هستند کل جنبش سبز را بیش تر از پیش زیر سئوال ببرند.
و یکی دیگر هم اشاره آقای اصفهانی در این مقاله است به خائنانی که در لیبی دست در دست امپریالیسم گذاشته اند و جنبش مردم لیبی را آلوده ساخته اند. چون مجاهدین چهره خودشان را در آن ها می بینند و سایت های خود را پر از تبلیغ برای آن ها و شبیه سازی موقعیت ایران با لیبی و به اصطلاح ارتش خودشان با آن خائنان کرده اند.
اگر به کامنت های پر از نفرت و دریدگی فرستاده "ایرانی" مجاهدین و مخصوصا کامنت دوم او دقت کنید می توانید متوجه شوید که من زیاد اشتباه نمی کنم.

به عنوان یک دوست نزدیک و همفکر با آقای اصفهانی همان طور که با خودش هم در میان گذاشتم بی صبرانه منتظر مقالات صریح او در باره نیات مجاهدین، یا اگر همچنان می خواهد به ملاحظه کاری های بی دلیل خود ادامه دهد اقلا در مورد اپوزیسیون مزدور و دست ساخت امپریالیسم در لیبی و زیانی که او در این مقاله از آن به عنوان "کاری ترین ضربه بر پیکر جنبش مستقل و سربلند مردم لیبی علیه دیکتاتور خونریز" یاد کرده است هستم.

خودش به من می گفت که جالب است مجاهدین یقه مهندس موسوی را به خاطر جنایتی که اصلا از آن خبر نداشته است و یا نخست وزیری خمینی چسبیده اند اما .... وزیر استخبارات لیبی و عامل شکنجه و کشتار مردم لیبی و عضو شورای انتقالی را ... می...
نقطه چین ها از من است و امیدوارم آقای اصفهانی به زودی خودش این نقطه چین ها را در مقاله ای که مثل همه نوشته های او پربار خواهد بود پر کند.
٣٨۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ تير ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ؟!
کارگری که در کارخانه‌ای استخدام میشود باید تابع مقررات آن کارخانه باشد و همینطور کارمند یک بانک و یا یک پلیس در شهربانی. یک کارگر، یک کارمند بانک و یا یک پلیس نمیتوانند قوانین و سیستمهای محل کاری خود را به میل خویش تغییر داده و یا عوض کنند.سیستم ولایت فقیه کمتر از یک کارخانه نیست ! هر دولت با هر کابینه‌ای که بر سر کار آید مستخدم ولایت فقیه خواهد بود.خوب و بدی افراد در این سیستم فقاهتی تاثیر چندانی در ماهیت نظام ندارد و مهره هایی که در جهت مخالف این سیستم حکومتی حرکت کنند خرد و حذف خواهند شد ! آیا با آگاهی بر این واقعیت تاریخی‌ باز هم باید قورباغه رنگ شده‌ای را بجای قناری خرید ؟
٣٨۹٣۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ تير ۱٣۹۰       

    از : ایرانی

عنوان : اصرار به تکرار تاریخ
شاید باور کردنش سخت باشد اما باید هم انتظار داشت که جناح "خط امام" رژیم در آرزوی برگشت به قدرت باز تلاش کند که امید به اصلاح لاشه متعفن رژیم را به مردم ایران بقبولانند!

همچنین عده ای از باقی مانده های اردوگاه "خط ضد امپریالیستی امام خمینی" نیز امیدوارند که بتوانند مردم ایران را دوباره به سراب مرگبار رژیم باز گردانند.

در صداقت این افراد شاید می شد زمانی فکر کرد اما گذشت بیش سه دهه از حیات جنایتکارانه رژیم دیگر نمی تواند تردیدی در ماهیت دروغ گویی آنها داشت.

توجیح رژیم جنایتکار و تلاش در گمراهی مردم ایران از این جماعت اندک تنها تنفر بیشتر مردم ایران را برایشان خواهد آورد.

نباید در ماهیت حیله گرانه آنها کوچکترین شکی داشت و چه بسا آنها یکی از هزار چهره های رژیم آدمکشان هستند که باز برای زنده نگهداشتن رژیم تبهکار به شکل موذی وار به تمجید و تعریف از دست اندرکاران کهنه و جدید رژیم جنایتکار می پردازند.

مردم ایران بارها دست رد به این مزدوران زده اند و بارها به صراحت اعلام کرده اند که کل رژیم جنایتکار را با تمام اراذل و اوباش دست اندکار آن نمی خواهند.

باید به این تعداد اندک گفت که رسواتر از آن هستند که بتوانید رژیم متعفن و ایادی رنگارنگ آن را دوباره به مردم ایران تحمیل کنند.

مردم ایران خواهان نابودی کامل رژیم جنایتکار می باشند و پاسداران سیاسی رژیم هرگز نخواهند توانست این رژیم پلید را در نزد مردم ایران نیک جلوه دهند.

داستان های گذایی آنها از اوین و زندان نیز تنها ماهیت مشکوک آنها را دوباره نمایان می کند!
باید فقط به آنها گفت که رژیم تبهکار آنها به آخر خط رسیده است و این همان خط "امام" شان است که به زودی به گورستان جنایتکاران سپرده خواهد شد!
٣٨۹۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۰       

    از : رضا سالاری‫

عنوان : ‫چند قضیه اسلام ولایی
‫کارنامه ۳۲ ساله ‫جمهوری دغلکار آخوندها و نوچه آخوندها و لاتهای متعصب و بی سواد و بی فرهنگ سرزمین سر و زبان بریده ایران اسلامزده‫!

‫فرض:
قضیه هندسی حمار = کوتاهترین فاصله بین دو نقطه خط راست است

‫و چون در عمل بسیار اثبات شده ‫است که:

‫ ‫کوتاهترین حکم حکومتی بر هر معترض و مخالف سیاسی دولت و حکومت اسلامی = اعدام و سربریدن

‫کوتاه ترین فاصله حاکمان مسلمان قدرتمدار خودی با دیگر مردمان ناخودی و ناباور = دروغ و تقیه و حیله و مکر و مصلحت اسلامی است

‫کوتاهترین بهانه برای کشتن و سربریدن دیگران = بهتان و انگ بی احترامی و توهین زدن به الله و امام ‫راحل و ولی فقیه اش

‫پس:

‫همه مردم ایران منهای حاکمان وقت = مفسد فی الارض، طاغوتی، ساواکی، ضدانقلاب، منافق، گروهک، محارب، لیبرال، اجنبی پرست، غربزده، کمونیست، عوامل غربی و استکبار و صهیونیست، خس و خاشاک، فتنه گر، انحرافی و منحرف‫، بی حجاب‫، ‫بدحجاب، ‫،مالیخولیایی، ‫.....

شطرنج مصلحتی، ‫کلاه شرعی، مکروالماکرین سیاسی ایران در سی و دو سال گذشته =
۸ سال نخست وزیری موسوی + ۸ سال ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی + ۸ سال ریاست جمهوری خاتمی = سران فتنه (۲۴ سال)

۶ سال ریاست جمهوری احمدی نژاد = جریان انحرافی

بازرگان + بنی صدر (حدود ۲ سال جمعا ) = عوامل غربی و استکبار و صهیونیست و سیا و ... = طرفداری از دشمنان منجمله همراهی با ‫منافق و آمریکا و اسرائیل جهانخوار


۲۴ سال سران فتنه + ۶ سال جریان انحرافی + ۲ سال طرفداری از دشمنان منجمله همراهی با آمریکا و اسرائیل جهانخوار
= ۳۲ سال ( کل نظام اسلامی )

باتوجه به فرض و قضایای اثبات شده بالا یا ثابت و یا پیداکنید که:

۱- دوران طلائی امام راحل کی بوده است ؟
۲- سران, دلسوزان و مسئولان جمهوری اسلامی کی حکومت کرده اند ؟
۳- این چه جور مملکتی است ؟ ‫چگونه و چطوری و ‫بدست چه کسانی اداره میشود‫؟
۴. مردم و ملت کیستند و چیستند و به چه کار آیند؟ چرا ج.ا. مردم را برای فقط عبادت، عبودیت و بندگی و بیعت و تأیید و رأی دادن به آنان آفریده است؟!‫

٣٨٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱٣۹۰       

    از : (...)

عنوان : گناه نویسنده چیست؟
از متن مقاله:
«طبعاً روی چنین سخنی با توده ها نمی تواند باشد...»
کامنت گذار محترم آن جریان محترم «ایرانی»! آیا در اینجا نویسنده روی سخنش با مردم بوده است یا با با مدعیان حمایت از «جنبش سبز» همانگونه که در چند سطر پایین تر از همین جمله توضیح داده است؟
تقصیر نویسنده چیست آخر مگر مخالفت با تجاوز به ایران، و مخالفت با تنور جنگ را افروختن، به علاوه ی کناره گیری بی سر و صدا (تا زمانی که در آستانه ی احتمال جدی تجاوز به ایران در عهد جرج بوش پسر، خودشان صدایش را در آوردند) از یازده سال پیش تا به حال از شورای کذایی «ملی» «مقاومت» «ایران»، که این همه مورد «الطاف» رهبران شما قرار گرفته است و امثال شما را هم به تکاپو انداخته است؟

از متن مقاله:
«شخصاً هر وقت در نوشته یی یا گفتاری، می خوانم یا می شنوم که کسی یا جریانی، با نادیده گرفتن آن همه موضع گیری های صریح موسوی، و آن همه همراهی های عینی او با خواست های جنبش (حد اقل، با خواست های مدنی اما به غایت سیاسی جنبش)، و آن همه و این همه اعتمادی که نسبت به او در جوانان و دانشجویان و فعالان شناخته شده ی مبارزات سیاسی و مدنی (که بخش بزرگی از آن ها را یا شهیدان یا زندانیان جنبش تشکیل می دادند و می دهند) وجود داشت و دارد، به استناد یک سخن نادرست و ناسنجیده ی او، با لودگی یا بی لودگی، از «عصر طلایی امام راحل» سخن می گوید و مدعی می شود که موسوی خواهان باز گشت به بساط اختناق و سانسور و زندان و شکنجه و اعدام است، تکلیفم را، برای خودم، و به نزد خودم، با او روشن می کنم. و «برای خودم، و به نزد خودم» ـ و نه برای دیگران، و به نزد دیگران، و نه به عنوان یک حُکم ـ او را در یکی این دو فقره آدم ها می بینم:
ـ فاقد ابتدایی ترین توانمندی های ذهنی برای یک تجزیه و تحلیل و استنتاج ساده ی منطقی، حتی در همین حد از سادگی و روشنی و روانی و راحتی.
ـ مغرض... ریاکار... دروغگو... کلاش... اسنوب (در خوشبینانه ترین شکل)... و یا از قماش همان سفلگانی که در آغاز از آن ها یاد کردم.»

آیا این حرف غلطی است؟ آیا در این حرف، پیشاپیش پاسخ شما داده نشده است؟
٣٨٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : دوستان گرامی موسوم به یاران خاتمی ، حامیان موسوی
در مورد این تذکر متشکرم . حتما در موردش تامل می کنم . اما برادرانه پبشنهاد می کنم که خود شما اول ، اصلاح شیوه ی حرف زدن در مورد خودتان را خیلی جدی بگیرید. این واژه ها در مورد فعالان یک جنبش سیاسی – اجتماعی بسیار نابخردانه است . اگر طاقت حضور در مبارزه ی اجتماعی و برد و باختش را ندارید ، تا بیشتر از این مورد "سوء استفاده " واقع نشده اید، عرصه را ترک کنید. در مبارزه برای آزادی و دمکراسی در جامعه ی توسعه نیافته ایران ، "نهایت" و "لذت" چندان نزدیک نیست ! خیال می کنید که به پیک نیک آمده اید؟ در شرایطی که مادر داغداری مثل خانم فهیمی به صراحت اعلام می کند که در همین نظام و به شرط اعاده ی حداقلی از حقوق مردم ، قربانیان و زندانیان سیاسی ، از خون سهرابش خواهد گذشت ، امثال شما چکاره اید که به نام "کشته " ها دست از ادب سیاسی حتی در مورد خودتان برداشته اید؟ اگر شما "جان" گرامی تان را صرف " شور و نشاط و رونق یک جریان" کرده اید، بهایش را چرا از دیگران طلب می کنید؟ اصلا چرا اینهمه نومیدی؟ چه کسی شما را به گوشه ای پرت کرده ؟ چرا دستاوردهای بزرگ آن "ازجان و دل و تمام توان برای آوردن مردم به پای صندوق های رای "را اینقدر تنزل می دهید؟ فکر نمی کنید دستاورد انتخابات ۸۸ در همین حصر خانگی آقای مهندس موسوی ، بسیار بیش از حضورش در پست ریاست جمهوری برای مردم ایران برکت داشته است ؟
اگر جزو گرفتاران پس از انتخابات ۸۸ بوده اید (وکم هم نیستید) احتمالا آن گفت و گوهای طولانی پنهان آشکارمان را در آن سالن های گرم ، خفه و متراکم اوین به یاد دارید؟ حتما این را هم به یاد دارید که بازجوهایتان چقدر خودشان را باخته بوند و اصرارداشتندکه یک رویداد ساده ی سیاسی اعتراض به نتایح انتخابات را به " توطئه" سازمان یافته از دوسال قبل آقای خاتمی و موسوی و بچه های مجاهدین انقلاب اسلامی "ارتقاء" دهند تا کارشان کمی با ابهت جلوه کند! حتما یادتان هست که از ترسشان حتی تلویزیون هایی را که چیزی جز "سیمای جمهوری " نشان نمی دهند، باعجله ازبندهای موقت جاکن کرده و برده بودند! حتما یادتان هست که آن شب برای تماشای سریال "جومونگ" با هم متحد شدید وفضایی درست کردید که آن مسئول بند "ج"، به ناگزیردو تا تلویزیون به زندان آورد و همگی نه برای تلویزیون و جومونگ ، که به آن پیروزی کوچک ، کف زدید و"ج" چقدر حالش گرفته شدوکاری از دستش برنیامد ، حتی آن ناسزاهای لایق خودش! حتما یادتان هست وقتی که آقایان بروجردی و جلالی به نمایندگی از مجلس برای بازدید ازوضعیت بازداشت شدگان به اوین آمده بودند، "بچه ها" با چه جرات و جسارتی در حضور مسئولان بازداشتگاه، "گزارش حال" دادند و حال آقایان را گرفتند... مبارزه برای آزادی همین هاست دیگر!
ازهمین متنی که برای آقای دکتر نوشته اید ، پیداست که حتی "روحیات خاتمی عزیز" را هم خوب نمی شناسید .آقای خاتمی به عنوان "آقا زاده" ای که از حوزه ی فرهنگ به گرداب سیاست پرتاب شده است ، یک دغدغه ی اصلی دارد و آنهم "اخلاق" است و نه قدرت ! او اتفاقا موضوع آزادی را هم از منظر همین اخلاق می نگرد تا سیاست، از این رو اگر مفهوم "سازش" را با مفهوم "خیانت" مترادف نمی گیرید، بگذارید اطمینان داشته باشیم که آقای خاتمی به اهداف جنبش سبز خیانت نخواهد کرد ... اما "سازش" را با "ستایش" حاکم ظالم هم مترادف نگیریم. عرصه سیاست، عرصه ی برآورد شرایط عینی ، تناسب نیروهای سیاسی و اجتماعی واتخاذ تصمیم هایی با فایده ی زیاد وهزینه ی کم است ! ایران پر تلاطم امروز مستعد حوادث پیش بینی نشده ای است . هردو جناح اقتدارگرای حاکم برای حفظ ثبات سیاسی ، نظام ، سهم شان از قدرت و کسب مشروعیت به ناگزیربه سوی اصلاح طلبان خواهند آمد که آمده اند.رجزخوانی های دیروز فرمانده سپاه را چندان چدی نگیرید! حالا هر جناح برای اینکه خودش را نزد مردم شیرین تر کند، حرف ها ومواضع سبزها را به افکار عمومی "پیشکش" می کند!
با اعتماد به رهبران جنبش سبزمی توان شرایط ذهنی مناسب برای تحصیل حداکثرامتیاز را برای مردم فراهم نمود...خوشبختانه اگر یک روز آقای خاتمی در رهبری جنبش اصلاحات ، تنها بود، امروز چنین نیست ! یکیش همین دکتر شکوری راد که مواضع و رفتارهایش در این سال ها "مصداق" بارز اصلاح طلبی بوده است ...
٣٨٨۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱٣۹۰       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست