سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جایگاه دیالوگ‌ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن‌ - امیرحسین آمویی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : حالا اقای دوستدار چنان عصبیتی در ضدیت با دین خویی نشان داده که خودش نوعی دینخویی شده است.
آقای آمویی محترم، پیامی که برایم در پای مقاله هان ای شرم! سرخی ات پیدا نیست را باید اینجا در پای مقاله خودتان می گذاشتید تا من زودتر ببینم. یکی از دوستانم امروز مرا مطلع کرد. نه، آقای آمویی، دینخویی نه بمن می چسبد و نه به آرامش دوستدار.

از : امیرحسین آمویی
عنوان : افراط در دین‌ستیزی، خود، نوعی دین‌ورزی است!
به "لیبرالدموکراتچپمیانه"
دوست عزیز نوشته‍ی شما نشان می‌دهد که خودتان متوجه جریان هستید! اما برای احتیاط بخوانید: آقای دوستدار از یک موضع کاملا جزمی و خشک با مفهموی برساخته‍ی خودشان، یعنی "جامعه‍ی دینخو"، در افتاده‌اند. اصلانی و مصداقی هم در این ارکستر، همراه با دوستدار، آکورد ضد گنجی و دیگران گرفته اند. می‌گویند پلیس آلمان روزی مردی را دستگیر کرد. مرد اعتراض کرد که "چرا توقیفم کرده‌اید؟" گفتند: "دستور داده‌اند کومونیست‌ها را دستگیر کنیم." مرد گفت: من کومونیست نیستم، ضد کومونیستم." گفتند: ضد کومونیست هم نوعی کومونیست است!" مارکس در جایی گفته است: "ضد انقلاب هم انقلاب است!" حالا اقای دوستدار چنان عصبیتی در ضدیت با دین خویی نشان داده که خودش نوعی دینخویی شده است. ضمنا شاید خواندن "جایگاه دیالوگ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن" بدک نباشد. ضمنا نوشته‌های دیگران در این ارتباط بیشتر جنگ زرگری است و برای پرت کردن همه از مرحله‍ی وحدت برای دموکراسی، جنجالپردازی شده‌اند.
امیرحسین آمویی
۳۲۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۸۹

من نه دینخو هستم و نه دین ستیز آقای آمویی چون پایبند به منشور جهانی حقوق بشر هستم. آیا گنجی و بنی صدر هم پایبند به این منشور هستند یا نه؟

آقای سالاری گرامی،

خوشحالم که از گفتگوی مشیری با محمد امینی و پرویز دستمالچی خوشتان آمد. امروز هر چه سعی کردم آنرا ضبط کنم نشد که نشد. هر کسی این برنامه را تا حالا دیده از آن تعریف کرده. امیدوارم گنجی و بنی صدر و آقای آمویی هم از این برنامه لذت برده باشند.

دینخو راه درازی در پیش دارد تا خود را برتر از دیگرانی که مثل او نمی اندیشند نپندارد. دینخو زندگی مسالمت آمیز در کنار دگر اندیشان سرش نمی شود. دینخو نه دمکراسی به مفهوم غربی را قبول دارد و نه منشور جهانی حقوق بشر را، ولی از هر دو اینها هر سوء استفاده ای که بتواند می کند تا به هدف خود برسد که رسیدن بقدرت است. به محض آنکه بقدرت رسید در پی حذف مخالفانش برمی آید و وقتی به او یادآوری می کنید پس آن قولهایی که داده بودی چه شد در پاسخ می گوید خدعه کردم و خدعه در دین من مجاز است. در سال ۵۷ ملت ما گرفتار دینخویی و خدعه ی دینخویان شد و ۳۱ سال است که تقاس آنرا پس داده است (تقاص - هجی آنرا فراموش کرده ام). من نامردم اگر آنچه از دستم برمی آید نکنم و بگذارم دوباره دینخویان نقاب به چهره با خدعه دیگری بر گرده هموطنانم سوار شوند و ۳۱ سال دیگر باز در همین نقطه ای که الان در آن ایستاده ایم قرار بگیریم. اینبار نباید کوچکترین اشتباهی از ما سر بزند که بعد پشیمانی ببار بیاورد، سودی هم نخواهد داشت. چطور می توان اطمینان حاصل کرد که اینبار نه اشتباه ۵۷ تکرار خواهد شد و نه اشتباه تازه ای رخ خواهد داد؟

جبهه دمکراتیک واحد - این بجز چند واژه زیبا را در کنار هم گذاشتن نیست مگر آنکه محتوای دقیق آن به زیبایی این واژه ها باشد، یعنی کپی مطابق اصل باشد و نه تقلبی. همه می دانیم هم چین و کوبا و کره شمالی خود را دمکراتیک معرفی می کنند و هم انگلستان و فرانسه و امریکا. آنهایی که بدنبال ایجاد چنین جبهه ای هستند باید دقیقا تعریف خود را از دمکراسی بما ارائه دهند تا از هر گونه سوء تفاهمی جلوگیری شود.

دوم، همه شخصیت ها و احزاب در آپوزیسیون بخصوص دینخویان مزور خود را دمکرات معرفی می کنند تا داخل این جبهه دمکراتیک شوند. هیتلر دینخو وانمود کرد که دمکرات است و به دمکراسی احترام می گذارد ولی با سوء استفاده از دمکراسی بقدرت رسید و نیات پلید خود را پیاده کرد. ما نباید دچار چنین اشتباهی شویم و بدون گرفتن تعهدات لازم از همه شرکت کنندگان و نقد و بررسی سابقه و طرز تفکرشان در را برای هر کسی باز بگذاریم. دمکراسی به مفهوم غربی آن طویله نیست که هر کسی وارد آن شود بلکه کلوبی است که همه ی اعضاء آن پایبند به قوانین و اصولی مثل منشور جهانی حقوق بشر هستند. برای حفظ و سلامتی چنین کلوبی، اعضاء شرائطی قائل می شوند تا هر کس و ناکسی آنرا از محتوا خالی نکند. دینخو نه دمکراسی سرش می شود و نه منشور جهانی حقوق بشر ولی از هر دو اینها کمال سوء استفاده را می کند تا بقدرت برسد. هدف دینخو بقدرت رسیدن است چه از طریق سوء استفاده از دمکراسی و چه بزور اسلحه.

آیا گنجی، بنی صدر، سروش، صدری ها ... به اصول دمکراسی به مفهوم غربی آن و به کلیه ی مفاد منشور جهانی حقوق بشر تعهد سپرده اند یا نه؟ اصلا نظرشان در مورد این مقوله ها چیست؟

آقای سالاری گرامی، خیلی لجم می گیرد وقتی می بینم برخی در مهد آزادی زندگی می کنند ولی همین آزادی را برای ایران و ملت دربند ایران نمی خواهند. خیلی رو می خواهد که آدم از همه موهبات غرب برخوردار شود و لذتش را ببرد ولی انقدر بخیل باشد که آنرا برای دیگر همنوعانش نخواهد.
٣۲۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : نو دینجویان دینخوی گذشته
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه،

‫باتشکر از لینکها و راهنمایی های شما

‫با ارزیابی روانکاوانه شما از عادات و رفتار و پندار غم گرا، عبوس، خسته کننده، ضد شادی و رقص و پایکوبی و ضد جوان شادی و خوش زندگانی کردن مشاهده شده از طرف اکثریت این نو دینجویان دینخوی گذشته، که وجود و حضورشان در یک مجلس شادی و طرب عموماً باری است گران و غیر قابل تحمل برای دیگران! کاملاً موافقم. متأسفانه در دیدگاه تنگ بسیاری از آنها شادی و آزادی و جوانی کردن معادل ولنگ و واری وانحرافات اخلاقی و هجمه های ناپسند غربی تعبیر میشود. و باز موافقم که‫ جواب گنجی به هابرماس اعتبار گنجی را پائین تر برد، در حالیکه، اعتبار دوستدار بیش از پیش افزایش پیدا کرد!

جناب آمویی برداشت من از اعتراض شما بیشتر نوع عمل چسبانیدن خود به لیبرال دموکراسی غرب را عملی بیشرمانه تلقی کردن خواندم، نه اینکه شخص آقای گنجی را بی شرم خوانده باشند! پیروز باشید!

٣۲۴۷٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : برای توجه مسئول محترم سایت اخبار روز
مسئول محترم سایت "اخبار روز"
آیا آنچه که در زیر آمده و توسط لیبرال دموکرات چپ میانه در آخرین کامنت او ذکر شده، توهین به افراد نیست؟ آیا صحیح است که فردی را که به مدت شش سال تمام در زندان و زیر شکنجه برای افشای رژیم مبارزه کرده "بی‌شرم" بخوانند؟ لطفا توجه کنید:

«گنجی ها از زمان خاتمی فرصت داشتند که دوره تکامل خود را از سر بگذرانند و لیبرال دمکرات شوند ولی نه می خواستند و نه استعداد و صداقت آنرا داشتند [...] همه اینها از دم ترجیح داده اند به لیبرال دمکراسی ها پناهنده شوند و از موهبات آن بهره مند شوند ولی با بی شرمی تمام لیبرال دمکراسی را برای ایران نمی خواهند تا ملت ایران هم از همان موهبات بهره مند شود.»
٣۲۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : باید غرب بفهمد که دو گفتمان اصولگرایان دینی و به اصطلاح اصلاح طلبان مرده است و تنها گفتمان باقیمانده و زنده لیبرال دمکراسی است.
با تشکر از آقای سالاری محترم،

منهم اختلاف نظرهایی جزیی با مشیری و دو دیگر دارم ولی آنچه در آن برنامه گفتند درست عقاید منست و من برای این اصول در چند سال اخیر هم در ایران و هم در بیرون از ایران مبارزه کرده و می کنم. خوشبختانه نسل جوان هر چه با مفاد منشور جهانی حقوق بشر و اصول لیبرال دمکراسی بیشتر آشنا می شود بیشتر به آن جذب می شود و به تبلیغ آن می پردازد. جذابیت لیبرال دمکراسی برای ما در وهله اول آزادی هایی است که با خود می آورد تا ما هم مثل جوانان جوامع غربی جوانی کنیم. گنجی ها مانع بزرگی در اینراه هستند و نباید اجازه داشته باشند که برای آموختن الفبای لیبرال دمکراسی چند نسل دیگر را از دوره جوانی شان محروم کنند. خنگ ترین دانش آموز هم اگر می خواست لیبرال دمکراسی را یاد بگیرد تا حالا یاد گرفته بود. احمقانه و ظالمانه است که ۷۵ میلیون ایرانی محکوم شوند که به انتظار گنجی ها بنشینند تا آقایان اصول لیبرال دمکراسی را یاد بگیرند به امید آنکه یکروزی در آینده نامعلوم نسل جوان اجازه داشته باشد جوانی کند و مردم زندگی نرمالی را داشته باشد.

گنجی، سروش، مهاجرانی، برادران صدری، بنی صدر... دینخو، ضد شادی، عبوس و کم استعداد هستند و هیچ درکی از ما ندارند و علاقه ای هم ندارند که داشته باشند. نظامی که آن ها می خواهند بدرد ما نمی خورد چون آنها را آزاد و ما را محدود نگاه خواهد داشت. ما جای آنها را تنگ نمی کنیم ولی آنها جا را برای ما تنگ کرده و می کنند. اینها هیچوقت با رای مردم بقدرت نخواهند رسید و اگر برسند با کمک دولتهای بیگانه خواهد بود. شغلشان هم برای ۳۱ سال دیگر باز جلوگیری از توسعه ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور خواهد بود. در این سالهای تیعیدشان ثابت کرده اند که استعدادهایی بسیار محدود و قدرت یاد گیری بسیار کمی دارند. اینها شایسته کشور و ملتی به بزرگی ایران نیستند و باید کنار زده شوند تا راه برای مستعد ترین، آزادمنش ترین و شاداب ترین ایرانیان برای اداره درست و توسعه هر چه سریعتر کشور باز شود.

گنجی ها از زمان خاتمی فرصت داشتند که دوره تکامل خود را از سر بگذرانند و لیبرال دمکرات شوند ولی نه می خواستند و نه استعداد و صداقت آنرا داشتند و فقط ترمزی در را ه ما بوده اند . چرا شاگرد زرنگ هایی مثل طبرزدی باید قربانی شوند تا شاگرد تنبل هایی مثل گنجی متحول شوند که نخواهند شد، آخر چند سال دیگر ملتی باید زجر بکشد تا گنجی ها و سروش ها و بنی صدرها الفبای دمکراسی را یاد بگیرند، چرا سرنوشت ملتی باید وابسته به این شاگرد تنبل ها باشد، آیا ملت ایران لیاقتش بیش از اینها نیست؟ همه اینها از دم ترجیح داده اند به لیبرال دمکراسی ها پناهنده شوند و از موهبات آن بهره مند شوند ولی با بی شرمی تمام لیبرال دمکراسی را برای ایران نمی خواهند تا ملت ایران هم از همان موهبات بهره مند شود. همگی در اینجا سالها فرصت داشته اند تا از دینخویی و خودخواهی و تنگ نظری خود فاصله بگیرند و حق حیات برای غیر خودی هایشان مثل آرامش دوستدار قائل شوند ولی....

آقای سالاری محترم، آنچه جالب توجه همگان باید باشد، واکنشی است که گنجی ها به آرامش دوستدار نشان دادند چرا که این واکنش آنها جای هیچ شکی باقی نگذاشت که اینها امروز بعد از ۳۱ سال همانی هستند که از اول بوده اند، هنوز دینخو، عبوس، مستبد، مخالف آزادی و حذف کننده دگراندیشان هستند. محتوای نامه های اینها سندی فراموش ناشدنی و بجا ماندنی از خصلت و ماهیت اینهاست. نامه هایشان به هابر ماس که چغلی از آرامش دوستدار و تصویر دروغینی از ایران و ایرانی بود، نقاب آزادیخواهی ای را که سالها به چهره داشتند ناگهان به پایین انداخت. من فکر می کنم که همین برای ما باید کافی باشد که گنجی ها و بنی صدرها را رها کنیم که تا آخر عمرشان دشمن لیبرال دمکراسی باشند ولی به هیچ عنوان نباید اجازه بدهیم که اینها تنها صدایی باشند که بگوش غرب می رسد وانمود کنند که گفتمان دروغین اصلاح طلبی شان هنوز زنده است.

باید غرب بفهمد که دو گفتمان اصولگرایان دینی و به اصطلاح اصلاح طلبان مرده است و تنها گفتمان باقیمانده و زنده لیبرال دمکراسی است. کسانیکه سعی می کنند جنازه گفتمان به اصطلاح اصلاح طلبان را زنده و پویا جلوه دهند فقط ضدیت خود را با لیبرال دمکراسی و جنبش سبز لیبرال دمکرات نمایان می کنند.
٣۲۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : دینخویی، رهبرخویی----، تفکرخویی و بخشش
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه، ‫باتشکر از لینکها و راهنمایی های شما

پرسشهای شما بسیار بجاست و بسیار در جهت عکس فرهنگ پذیرا ، ناپرسا و ‫دینخوی جامعه است که امیذوارم نوسندگان و نظردهنگان کم کم با خوشرویی و میل بیشتر به آن عادت کنند وپاسخهای جدی تر و مربوط تری بدهند!

‫من برای شجاعت و ضد دینخویی آقای مشیری احترام بسیار غائلم، اگرچه در جزئیات کارهای ایشان تفاوت و اختلاف نظر دارم.

‫همینطور نگاه من است نسبت به گنجی، نگاهی است ‫واقع گرا و بیطرف و بخشنده به یک دینخوی متعصب گذشته که اکنون بسیار شجاع و متحول شده که درواقع به جنبش ضد دین دارد کمک میکند، تا این دوره انتقالی نیم دینی−نیم سکولاری را پشت سر بگذاریم و به سکولاریسم کامل برسیم. اگرچه دموکراسی ما با ایشان در هدف غائی فرق بسیار دارد، ولی در این برهه از زمان سمت و جهت حرکت هردو ما یکی است.

در زمان انقلاب ۵۷ بعلت تداخل و مزاحمت دو نحله فکری دینخویی و کمونیستی یا چپ، هردو در تضاد با دموکراسی لیبرال بورژوایی غرب، تقریباً اکثر جامعه هدفی غائی بنام این نوع دموکراسی بشکل امروز نداشت! دینخویان اسلامی مغلطه و صحبت و تصوری کاذب از آزادی و رهایی و دموکراسی قران، و چپها هم که اساساً و آشکارا ضد دموکراسی لیبرالی و منشور سازمان ملل را ترویج میکردند، اکثراًً رژیم های سرکوب گر استالین، مائو و انورخوجه و کاسترو را برلیبرال دموکراسی سرمایه داری ترجیح میدادند. ‫

بعلت همین رهبر محوری و رهبر خویی، اندیشه غالب ضد منشور حقوق بشر و دموکراسی غربی بود!

این ‫دو علت دینخویی و رهبرخویی، که اکنون بعنوان علت شکست در پیروزی دموکراسی در انقلاب ۵۷ ارزیابی میشود، نباید مارا به این اشتباه بیاندازد تا از همان ابتدا از فرصت ها و اتحادهای مشروط و تاکتیک های موجود انتقالی، نظیر پشتیبانی از کارهای متحولینی چون گنجی، چشم بپوشیم و فقط بر هدف و اصول و استراتژی نهایی پافشاری کنیم!

مهم اینست که ما فکر دموکراسی طلبی، ضد دینخویی و ضد رهبر خویی و روشها و روندهای دموکراتیک در تمام لحظه ها و زمانها و برهه ها و بحران ها از یاد نبریم و تمام تصمیمات و تشکیلات و پیمانها و اتحادها و ائتلاف ها و پشتیبانی های ما درراستا و جهت نهایی یعنی دموکراسی و منشور حقوق بشر باشد!
پیروز باشید!

٣۲۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : به خوانندگان عزیز، جهت آگاهی و دسترسی به منابع برای استنتاح بهتر از گفتگوها
به خوانندگان محترم:
برای این که ببینید تا چد حد اکبر گنجی مدافع دموکراسی و حقوق بشر و مبارز راه آزادی ایرانیان است و ضمنا باخبر شوبد که چگونه ایشان آشکارا اعلام می‌کند که مرتکب هیچ جنایتی نشده است و تا چه حد آقایان دوستدار و مصداقی و اصلانی از موضوع باخبر نیستند به سایتهای زیر، و بسیار جاهای دیگر، مراجعه کنید. امیدوازم مشکلات اقای لیبدم چم هم حل شود:
http://www.youtube.com/watch?v=-۰BXHNh۵eIE
http://www.youtube.com/watch?v=ITKhNEAZPTs
http://www.youtube.com/watch?v=IEeOL۴YrN۸Y
http://www.youtube.com/watch?v=k_Rw۳gWl۰T۰

کتاب زیر در باره‍ی راه ایجاد دموکراسی در ایران نوشته‍ی آقای گنجی است:
http://www.amazon.co.uk/s/ref=nb_sb_noss?url=search-alias۳Dstripbooks&field-keywords=Akbar+ganji&x=۰&y=۰
٣۲۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای سالاری محترم - آخرین سخن من با آقای آمویی محترم
آقای سالاری محترم و آقای آمویی محترم،

توجه هر دو شما را به آخرین برنامه بهرام مشیری در تلویزیون پارس جلب می کنم. در این برنامه آقایان پرویز دستمالچی و محمد امینی شرکت داشتند و تمام آنچه من باور دارم را ایندو به زبانی ساده و شیوا توضیح دادند. نکته ای که روی آن تمرکز داشتند منشور جهانی حقوق بشر و دمکراسی پارلمانی بود. درباره گنجی هم سخن گفتند. حتما این برنامه که در آرشیو تلویزیون پارس زیر نام سرزمین جاوید است را ببینید. من از دوستداران این سه هستم و خیلی چیزها از اینها یاد گرفته ام.

در اخبارروز هم این خبر را بخوانید،

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=۳۳۴۴۶

اعلامیه ای با ۴۰، ۵۰ نام در طرفداری از آرامش دوستدار امضاء شده است که جالب توجه است.

آخرین سخنم در اینجا با آقای آمویی محترم،

تفاوت سنی من و شما هیچ ارتباطی به اختلاف نظرهای من و شما ندارد. ما هر دو ایرانی و دردمندیم. برای رفع هر نوع سوء تفاهمی لازم می دانم به شما یادآور شوم که من شخصا آقای گنجی را متهم به جنایت نکرده ام و این هیچ ارتباطی با بحث من با شما نداشت و ندارد. نکته ای که من روی آن پایفشاری کرده و می کنم منشور جهانی حقوق بشر و تعهد بی بر و برگرد همه ی فعالان سیاسی به این منشور است. من معتقدم شخصیت و گروهی که این منشور را قبول نداشته باشد و خواستار اجرای کامل آن در ایران نباشد قابل اطمینان نیست. سابقه ی گنجی، برادران صدری دباشی، کدیور و مهاجرانی و سروش ... بما نشان داده است که اینها نه به جنبش سبز یاری ای رسانده اند بلکه منشور جهانی حقوق بشر را هم قبول ندارند. اینها برای خود حقوق ویژه ای می خواهند که تبعیض را همچنان در ایران نهادینه نگاه دارد. با چنین افرادی نمی توان جبهه دمکراتیک تشکیل داد چون به دمکراسی هیچ اعتقادی ندارند. با آرامش دوستدار می توان کنار آمد و او تنها نیست بخصوص در برون مرز.
٣۲۴۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : دمکراسی
مشغولیات من هم این شده که از دوستان خواهش کنم انشاء ، انهم از نوع احساساتی ننویسند تا تبادل نظرها و فهم مطلب آسان گردد.
آرامش دوستدار نمیتواند برای من مدل دموکراسی و بیطرفی باشد نه اینکه او با گنجی و دینخوئی و هر چیز دیگر مخالف است بلکه ایشان " فرهنگ ایرانی " را میبیند ولی به " فرهنگ آلمانی " نابیناست.
دیگر آنکه دموکراسی که این همه از آن دم میزنیم انواع مختلف دارد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/D۹۸۵D۸B۱D۸AFD۹۸۵E۲۸۰۸CD۸B۳D۸A۷D۹۸۴D۸A۷D۸B۱DB۸C
دو دیگر آنکه اگر ما خیلی ترقی کرده و به حد اروپا برسیم ، باید بدانیم که در آنجا دنباله هر حزب مهم یک کلمه " مسیحی " هم چسبیده است که معادل " اسلامی " ما میباشد. بنا بر این اگر خیال کنیم که با حلوا حلوای دمکراسی ، مذهب را میشود از زندگی جدا کنیم در اشتباهیم و دنبال سراب میدویم.
اکبر گنجی و سروش همانقدر حق آزادی و دموکراسی دارند که ما داریم و هر کدام هم نوع سکولار خود را دارند.
اینهم ویدیوی اظهارات گنجی در کنفرانس مشهور برلین در ۱۳۷۹ (ده سال پیش ) است که بخاطر اینگونه حرفها به زندان افتاد
http://www.youtube.com/watch?v=XvU۰HRd۸AoI
و نوشته های اخیر گنجی و سروش در باره سکولاریسم و حتی منشا قرآن جالب توجه است. نظرات من در باره منشور جهانی حقوق بشر و سکولاریسم روشن است ولی نمیفهمم ما طالب چگونه دمکراسی هستیم که گنجی ها و سروش های سکولار باید از آن حذف شوند و دائما به آنها حمله شود . این چه جور دمکراسی ست ؟. قبلا گفته ام و میگویم که من آدم مذهبی نیستم.
٣۲۴۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : آخرین سخن: حداقل برنامه برای ایجاد جبهه‍ی دموکراسی
خوانندگان محترم،

برخی از علاقه‌مندان به آقای دوستدار، که خوشبختانه به شدت موافق اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند، ادعا می‌کنند که «بدون مدرک» قبول نمی‌کنند کسی واقعا دموکرات هست. اما همین مدافعان آقای دوستدار و حامیانشان، «بدون مدرک» اقای گنجی را متهم به جنایت می‌کنند!

من فکر می‌کنم تا کنون ما به اندازه‍ی فراوان در چند و چون اصل مطلب که حرکت برای رسیدن به حداقل برنامه‍ی برای ایجاد دموکراسی است و این که نباید کسی را بدون مدرک متهم به اتهامی کرد بحث کرده‌ایم.

ضمن قدردانی از تمام کسانی که این مباحث را پی گرفتند و نیز آقای "لیبرال دموکرات چپ میانه"، که با حمایت از آقای دوستدار در عین حال از اعلامیه‍ی جهانی حقوقی بشر هم دفاع می‌کنند، برای بار آخر تأکید می‌کنم که هدف «رسیدن به حداقل برنامه برای ایجاد جبهه‍ی دموکراسی است». اکنون این گوی و میدان: این شما و این تمام مباحث. خود قضاوت کنید چرا که قضاوت جمعی اصل است- چنان قضاوتی که ضامن رسیدن به آن برنامه‍ی حد اقل و ایجاد همان جبهه دموکراتیک باشد. بعید می‌دانم که این دوست جوانمان را در رسیدن به این «برنامه‍ی حداقل» نبینیم.

با احترام به تمامی خوانندگان، آقای دوستدار، و آقایان مصداقی و اصلانی و تمام کسانی که برای ایجاد آزادی و یک نظام دموکراتیک سکولار در ایران به هر طریقی که می‌توانند، می‌کوشند.

امیر حسین
٣۲۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : به زعم شما من لجبازم چون بدنبال اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران هستم که دوباره گرفتار نظامی استبدادی و بدتر از آن گرفتار نظام توتالیتر دیگری نشویم. بدانید که من مشکل آفرین نیستم بلکه کسان و گروههایی که با این منشور سر جنگ دارند مشکل سازند.
آقای آمویی محترم،

به زعم شما من لجبازم چون بدنبال اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران هستم و هر کسی که متعهد به این منشور نباشد را قبول ندارم. شما مرا لجباز می نامید چون من هر کسی که واژه های دمکرات و دمکراسی و جبهه دمکراتیک را بزبان می آورد چشم و گوش بسته نمی پذیرم و از آنها مدرک می خواهم. اگر لجبازی اینست اقلا همین لجبازی جلوی اشتباهات ۵۷ را اینبار می گیرد و اجازه نمی دهد که دوباره گرفتار نظامی استبدادی و یا بسیار بدتر از آن، گرفتار نظام توتالیتر دیگری مثل رژیم کنونی بشویم. شما نتوانستید اعتماد مرا بخودتان در این موارد جلب کنید و برایتان مهم هم نیست چون فکر می کنید امثال من یا کم هستند و یا در معادلات سیاسی بحساب نمی آیند. من معادلات سیاسی خودم را دارم که در آن ملت ایران در آن نقش اساسی را دارد و نه چند گروه و فرقه که به قیمومیت از جانب ملت بخواهند جبهه دمکراتیکی از جنس آن جبهه دمکراتیک افغان و عراقی را قبل از فروپاشی صدام و طالبان بوجود آورند. جبهه دمکراتیک شما باید ثابت کند که با آنها تفاوت دارد و از رک گویی من نباید بترسد و برنجد چون در دمکراسی و بطور کل سیاست ما با هم تعارف نداریم. شک و تردید ما نسبت به اینگونه جبهه ها و شرکت کنندگان در آن کاملا طبیعی و خردورزانه است و نباید اجازه داد کسی ما را با لجباز خواندن مرعوب کند و به عقب براند. سیاست پدر و مادر سرش نمی شود اگر شما پوستتان نازک است بدرد اینکار در صحنه سیاسی امروز ایران نمی خورید.

شرط اصلی برای ایجاد یک جبهه دمکراتیک راستین نمی تواند چیزی بجز قبول کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر و اجرای کامل آن در ایران باشد. این تنها راه جلوگیری از هر گونه سوء تفاهم و به کژراهه رفتن جنبش دمکراسی خواهی ملت ایران است که بیش از ۱۰۰ سالست ملت ما بدنبال آن بوده است. امروز تبلور این خواسته ملی جنبش سبز لیبرال دمکرات ملت ایران است. در سال ۵۷ جبهه ای کلمه دمکراتیک را یدک می کشید که با اتحادش ما را به این روز سیاه کشاند. احمقانه و دیوانگی است که اگر اجازه دهیم دوباره همان اشتباه تکرار شود. امروز اگر جبهه دمکراتیکی قرارست تشکیل شود باید سابقه و تعهدات تک تک شرکت کنندگان در آن برای ملت ایران امروز روشن باشد تا از حالا ببینیم منافع ملی ایران در آن تامین می شود و یا منافع فرقه ای این و آن و بیگانگان.

در جبهه دمکراتیک شما سخنگوی جنبش سبز کیست؟ من بعنوان یک عضو این جنبش نه گنجی را سخنگوی خود می دانم و نه سروش و نه مهاجرانی را ولی آرامش دوستدار را سخنگوی خود می دانم چون هیچ نقشی در این رژیم نداشته است و در رژیم سابق هم نقشی نداشت. با همه افکار او موافق نیستم ولی چون او با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران کوچکترین مشکلی ندارد، سکولار و دمکرات و حامی جنبش سبز است، او را سخنگوی خود می دانم. جای تاسف است که شما چنین اکراهی را نسبت به او از خودتان نشان می دهید و معتقدید، «...اظهارات آقای دوستدار در راه ایجاد جبهه برای دموکراسی مشکل می‌آفریند...». دوستدار چه مشکلی برای شما می آفریند که مهاجرانی نمی آفریند، آقای آمویی؟ نحله ی فکری کدامیک از اینها طرفداران بیشتری در میان مردم دارد، چرا برای شما گنجی و سروش و مهاجرانی در راه ایجاد جبهه برای دمکراسی مشکل نمی آفرینند؟ مگر تاکنون مشکل نیافریده اند و مبارزات مردم بخصوص جنبش سبز را تضعیف نکرده اند؟ اینها دمکراسی سرشان می شود ولی دوستدار سرش نمی شود، اینها منافع ملی سرشان می شود ولی دوستدار سرش نمی شود، اینها به ملت ایران خدمت کرده اند و دوستدار نکرده است؟ عجب حرفهایی می زنید، جناب آمویی!!!

چرا اظهارات دوستدار که نماینده یک نحله فکری بسیار بزرگی در میان ایرانیان است و هیچ مشکلی با لیبرال دمکراسی ندارد در راه ایجاد دمکراسی برای شما مشکل می آفریند ولی اظهارات مهاجرانی و گنجی و سروش و برادران صدری و شیرین عبادی مشکل نمی آفریند؟ چرا او در جبهه دمکراتیک شما با اکراه مورد قبول قرار می گیرد ولی برادران صدری و مهاجرانی نه؟ تطهیر اینها بوسیله شما بنام عدالت قابل قبول نیست وقتی شما همزمان با بی عدالتی کامل با آرامش دوستدار برخورد می کنید. عدالت گزینه ای نمی تواند باشد. اگر شما از موضعی وارد می شدید که نحله فکری آرامش دوستدار را به گرمی در جبهه دمکراتیک تان می پذیرفتید و با اکراه و بنام دمکراسی دیگرانی را که گذشته ی سئوال برانگیزی دارند را هم می پذیرفتید من با شما هیچ مشکلی نمی داشتم ولی برعکس عمل کردید و مرا به شک انداخته اید.

بعد از فاجعه ۵۷ از ما مردم انتظار نداشته باشید که هر که کلمه ی دمکراسی را بزبان آورد و یا صحبت جبهه دمکراتیک را به میان آورد حرفش را باور کنیم. امروز همه مدعیان باید اول ثابت کنند که براستی دمکرات هستند و جبهه دمکراتیک شان براستی دمکراتیک است. اینهم تنها با پاسخگویی خستگی ناپذیرشان به ما و تعهد کاملشان به اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران امکان پذیر است و بس.

جنابعالی برای خرید یک دوربین عکاسی به هزار جا مراجعه می کنید و هزار سئوال می کنید تا بهترین دوربین را با بهترین قیمت و ضمانت خریداری کنید تا بعد پشیمان نشوید و به دردسر نیافتید. آیا این را باید بحساب لجبازی شما گذاشت یا خردورزی شما؟ حال مسئله ما خرید یک دوربین و خانه نیست بلکه سرنوشت کشورمان و ۷۵ میلیون ایرانی دردمندست و شما انتظار دارید که من بدنبال شما و جبهه دمکراتیک شما بیافتم و سئوال زیادی نکنم چون این لجبازی مرا نشان می دهد و نه خردورزی مرا !!! من حتی یک آبکش معمولی را تنها بخاطر تعریف و تمجیدی که از آن می شود نمی خرم چه برسد به جبهه دمکراتیک شما که مرا بخاطر سئوالاتم لجباز می خواند و انتظار دارد بدون رجوع به خرد خود هر چه گفت با بله قربان جواب دهم. بزرگترهای ما این اشتباه را در سال ۵۷ کردند و آن فاجعه را بوجود آوردند. همان ها از اشتباه خود بما گفتند و ما را طوری پرورش دادند که بدنبال کسانیکه مبهم سخن می گویند نیفتیم و به سابقه و پاسخ های آنها به پرسشهای مان خوب توجه کنیم و آنها را با معیارهای بین المللی بسنجیم. یکی از این معیارهای منشور جهانی حقوق بشرست و شناخت مدعیان آن.

اگر لجبازی اینست که شما مرا به آن متهم می کنید معلوم میشود با ۷۰ درصد جامعه ایران که کمتر از ۴۰ سال سن دارد کاملا بیگانه اید. اگر پدران و مادران ما در سال ۵۷ همه مثل من لجباز بودند ما از چاله به چاه نمی افتادیم. آنروزها هر کسی کلمه دمکراسی را ادا می کرد مردم فکر می کردند منظور لیبرال دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشرست و نه می دانستند که چین و شوروی و کره شمالی هم کلمه دمکراسی را یدک می کشند و دمکراسی تعاریف مختلف دارد. امروز ما از همه می خواهیم دمکراسی و آزادی را تعریف کنند تا گرفتار همان اشتباه بزرگترهایمان نشویم. اگر این برای شما ناخوشایندست، خب باشد، اقلا تکلیف ما با شما روشن شد. شما ما را لجباز و خنگ و مخالف ایجاد جبهه دمکراتیک تان ارزیابی کنید و با ما قهر باشید. یادتان باشد ما ۷۰ درصد جمعیت ایرانیم و اکثرا پدر و مادرهایمان با ما هم عقیده هستند و نه با گنجی و سروش و مهاجرانی و برادران صدری ای که حامی شان شمایید.

با احترام
٣۲٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست