جایگاه دیالوگ‌ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن‌ - امیرحسین آمویی

نظرات دیگران
  
    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : حالا اقای دوستدار چنان عصبیتی در ضدیت با دین خویی نشان داده که خودش نوعی دینخویی شده است.
آقای آمویی محترم، پیامی که برایم در پای مقاله هان ای شرم! سرخی ات پیدا نیست را باید اینجا در پای مقاله خودتان می گذاشتید تا من زودتر ببینم. یکی از دوستانم امروز مرا مطلع کرد. نه، آقای آمویی، دینخویی نه بمن می چسبد و نه به آرامش دوستدار.

از : امیرحسین آمویی
عنوان : افراط در دین‌ستیزی، خود، نوعی دین‌ورزی است!
به "لیبرالدموکراتچپمیانه"
دوست عزیز نوشته‍ی شما نشان می‌دهد که خودتان متوجه جریان هستید! اما برای احتیاط بخوانید: آقای دوستدار از یک موضع کاملا جزمی و خشک با مفهموی برساخته‍ی خودشان، یعنی "جامعه‍ی دینخو"، در افتاده‌اند. اصلانی و مصداقی هم در این ارکستر، همراه با دوستدار، آکورد ضد گنجی و دیگران گرفته اند. می‌گویند پلیس آلمان روزی مردی را دستگیر کرد. مرد اعتراض کرد که "چرا توقیفم کرده‌اید؟" گفتند: "دستور داده‌اند کومونیست‌ها را دستگیر کنیم." مرد گفت: من کومونیست نیستم، ضد کومونیستم." گفتند: ضد کومونیست هم نوعی کومونیست است!" مارکس در جایی گفته است: "ضد انقلاب هم انقلاب است!" حالا اقای دوستدار چنان عصبیتی در ضدیت با دین خویی نشان داده که خودش نوعی دینخویی شده است. ضمنا شاید خواندن "جایگاه دیالوگ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن" بدک نباشد. ضمنا نوشته‌های دیگران در این ارتباط بیشتر جنگ زرگری است و برای پرت کردن همه از مرحله‍ی وحدت برای دموکراسی، جنجالپردازی شده‌اند.
امیرحسین آمویی
۳۲۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۳۸۹

من نه دینخو هستم و نه دین ستیز آقای آمویی چون پایبند به منشور جهانی حقوق بشر هستم. آیا گنجی و بنی صدر هم پایبند به این منشور هستند یا نه؟

آقای سالاری گرامی،

خوشحالم که از گفتگوی مشیری با محمد امینی و پرویز دستمالچی خوشتان آمد. امروز هر چه سعی کردم آنرا ضبط کنم نشد که نشد. هر کسی این برنامه را تا حالا دیده از آن تعریف کرده. امیدوارم گنجی و بنی صدر و آقای آمویی هم از این برنامه لذت برده باشند.

دینخو راه درازی در پیش دارد تا خود را برتر از دیگرانی که مثل او نمی اندیشند نپندارد. دینخو زندگی مسالمت آمیز در کنار دگر اندیشان سرش نمی شود. دینخو نه دمکراسی به مفهوم غربی را قبول دارد و نه منشور جهانی حقوق بشر را، ولی از هر دو اینها هر سوء استفاده ای که بتواند می کند تا به هدف خود برسد که رسیدن بقدرت است. به محض آنکه بقدرت رسید در پی حذف مخالفانش برمی آید و وقتی به او یادآوری می کنید پس آن قولهایی که داده بودی چه شد در پاسخ می گوید خدعه کردم و خدعه در دین من مجاز است. در سال ۵۷ ملت ما گرفتار دینخویی و خدعه ی دینخویان شد و ۳۱ سال است که تقاس آنرا پس داده است (تقاص - هجی آنرا فراموش کرده ام). من نامردم اگر آنچه از دستم برمی آید نکنم و بگذارم دوباره دینخویان نقاب به چهره با خدعه دیگری بر گرده هموطنانم سوار شوند و ۳۱ سال دیگر باز در همین نقطه ای که الان در آن ایستاده ایم قرار بگیریم. اینبار نباید کوچکترین اشتباهی از ما سر بزند که بعد پشیمانی ببار بیاورد، سودی هم نخواهد داشت. چطور می توان اطمینان حاصل کرد که اینبار نه اشتباه ۵۷ تکرار خواهد شد و نه اشتباه تازه ای رخ خواهد داد؟

جبهه دمکراتیک واحد - این بجز چند واژه زیبا را در کنار هم گذاشتن نیست مگر آنکه محتوای دقیق آن به زیبایی این واژه ها باشد، یعنی کپی مطابق اصل باشد و نه تقلبی. همه می دانیم هم چین و کوبا و کره شمالی خود را دمکراتیک معرفی می کنند و هم انگلستان و فرانسه و امریکا. آنهایی که بدنبال ایجاد چنین جبهه ای هستند باید دقیقا تعریف خود را از دمکراسی بما ارائه دهند تا از هر گونه سوء تفاهمی جلوگیری شود.

دوم، همه شخصیت ها و احزاب در آپوزیسیون بخصوص دینخویان مزور خود را دمکرات معرفی می کنند تا داخل این جبهه دمکراتیک شوند. هیتلر دینخو وانمود کرد که دمکرات است و به دمکراسی احترام می گذارد ولی با سوء استفاده از دمکراسی بقدرت رسید و نیات پلید خود را پیاده کرد. ما نباید دچار چنین اشتباهی شویم و بدون گرفتن تعهدات لازم از همه شرکت کنندگان و نقد و بررسی سابقه و طرز تفکرشان در را برای هر کسی باز بگذاریم. دمکراسی به مفهوم غربی آن طویله نیست که هر کسی وارد آن شود بلکه کلوبی است که همه ی اعضاء آن پایبند به قوانین و اصولی مثل منشور جهانی حقوق بشر هستند. برای حفظ و سلامتی چنین کلوبی، اعضاء شرائطی قائل می شوند تا هر کس و ناکسی آنرا از محتوا خالی نکند. دینخو نه دمکراسی سرش می شود و نه منشور جهانی حقوق بشر ولی از هر دو اینها کمال سوء استفاده را می کند تا بقدرت برسد. هدف دینخو بقدرت رسیدن است چه از طریق سوء استفاده از دمکراسی و چه بزور اسلحه.

آیا گنجی، بنی صدر، سروش، صدری ها ... به اصول دمکراسی به مفهوم غربی آن و به کلیه ی مفاد منشور جهانی حقوق بشر تعهد سپرده اند یا نه؟ اصلا نظرشان در مورد این مقوله ها چیست؟

آقای سالاری گرامی، خیلی لجم می گیرد وقتی می بینم برخی در مهد آزادی زندگی می کنند ولی همین آزادی را برای ایران و ملت دربند ایران نمی خواهند. خیلی رو می خواهد که آدم از همه موهبات غرب برخوردار شود و لذتش را ببرد ولی انقدر بخیل باشد که آنرا برای دیگر همنوعانش نخواهد.
٣۲۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : نو دینجویان دینخوی گذشته
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه،

‫باتشکر از لینکها و راهنمایی های شما

‫با ارزیابی روانکاوانه شما از عادات و رفتار و پندار غم گرا، عبوس، خسته کننده، ضد شادی و رقص و پایکوبی و ضد جوان شادی و خوش زندگانی کردن مشاهده شده از طرف اکثریت این نو دینجویان دینخوی گذشته، که وجود و حضورشان در یک مجلس شادی و طرب عموماً باری است گران و غیر قابل تحمل برای دیگران! کاملاً موافقم. متأسفانه در دیدگاه تنگ بسیاری از آنها شادی و آزادی و جوانی کردن معادل ولنگ و واری وانحرافات اخلاقی و هجمه های ناپسند غربی تعبیر میشود. و باز موافقم که‫ جواب گنجی به هابرماس اعتبار گنجی را پائین تر برد، در حالیکه، اعتبار دوستدار بیش از پیش افزایش پیدا کرد!

جناب آمویی برداشت من از اعتراض شما بیشتر نوع عمل چسبانیدن خود به لیبرال دموکراسی غرب را عملی بیشرمانه تلقی کردن خواندم، نه اینکه شخص آقای گنجی را بی شرم خوانده باشند! پیروز باشید!

٣۲۴۷٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : برای توجه مسئول محترم سایت اخبار روز
مسئول محترم سایت "اخبار روز"
آیا آنچه که در زیر آمده و توسط لیبرال دموکرات چپ میانه در آخرین کامنت او ذکر شده، توهین به افراد نیست؟ آیا صحیح است که فردی را که به مدت شش سال تمام در زندان و زیر شکنجه برای افشای رژیم مبارزه کرده "بی‌شرم" بخوانند؟ لطفا توجه کنید:

«گنجی ها از زمان خاتمی فرصت داشتند که دوره تکامل خود را از سر بگذرانند و لیبرال دمکرات شوند ولی نه می خواستند و نه استعداد و صداقت آنرا داشتند [...] همه اینها از دم ترجیح داده اند به لیبرال دمکراسی ها پناهنده شوند و از موهبات آن بهره مند شوند ولی با بی شرمی تمام لیبرال دمکراسی را برای ایران نمی خواهند تا ملت ایران هم از همان موهبات بهره مند شود.»
٣۲۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : باید غرب بفهمد که دو گفتمان اصولگرایان دینی و به اصطلاح اصلاح طلبان مرده است و تنها گفتمان باقیمانده و زنده لیبرال دمکراسی است.
با تشکر از آقای سالاری محترم،

منهم اختلاف نظرهایی جزیی با مشیری و دو دیگر دارم ولی آنچه در آن برنامه گفتند درست عقاید منست و من برای این اصول در چند سال اخیر هم در ایران و هم در بیرون از ایران مبارزه کرده و می کنم. خوشبختانه نسل جوان هر چه با مفاد منشور جهانی حقوق بشر و اصول لیبرال دمکراسی بیشتر آشنا می شود بیشتر به آن جذب می شود و به تبلیغ آن می پردازد. جذابیت لیبرال دمکراسی برای ما در وهله اول آزادی هایی است که با خود می آورد تا ما هم مثل جوانان جوامع غربی جوانی کنیم. گنجی ها مانع بزرگی در اینراه هستند و نباید اجازه داشته باشند که برای آموختن الفبای لیبرال دمکراسی چند نسل دیگر را از دوره جوانی شان محروم کنند. خنگ ترین دانش آموز هم اگر می خواست لیبرال دمکراسی را یاد بگیرد تا حالا یاد گرفته بود. احمقانه و ظالمانه است که ۷۵ میلیون ایرانی محکوم شوند که به انتظار گنجی ها بنشینند تا آقایان اصول لیبرال دمکراسی را یاد بگیرند به امید آنکه یکروزی در آینده نامعلوم نسل جوان اجازه داشته باشد جوانی کند و مردم زندگی نرمالی را داشته باشد.

گنجی، سروش، مهاجرانی، برادران صدری، بنی صدر... دینخو، ضد شادی، عبوس و کم استعداد هستند و هیچ درکی از ما ندارند و علاقه ای هم ندارند که داشته باشند. نظامی که آن ها می خواهند بدرد ما نمی خورد چون آنها را آزاد و ما را محدود نگاه خواهد داشت. ما جای آنها را تنگ نمی کنیم ولی آنها جا را برای ما تنگ کرده و می کنند. اینها هیچوقت با رای مردم بقدرت نخواهند رسید و اگر برسند با کمک دولتهای بیگانه خواهد بود. شغلشان هم برای ۳۱ سال دیگر باز جلوگیری از توسعه ی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور خواهد بود. در این سالهای تیعیدشان ثابت کرده اند که استعدادهایی بسیار محدود و قدرت یاد گیری بسیار کمی دارند. اینها شایسته کشور و ملتی به بزرگی ایران نیستند و باید کنار زده شوند تا راه برای مستعد ترین، آزادمنش ترین و شاداب ترین ایرانیان برای اداره درست و توسعه هر چه سریعتر کشور باز شود.

گنجی ها از زمان خاتمی فرصت داشتند که دوره تکامل خود را از سر بگذرانند و لیبرال دمکرات شوند ولی نه می خواستند و نه استعداد و صداقت آنرا داشتند و فقط ترمزی در را ه ما بوده اند . چرا شاگرد زرنگ هایی مثل طبرزدی باید قربانی شوند تا شاگرد تنبل هایی مثل گنجی متحول شوند که نخواهند شد، آخر چند سال دیگر ملتی باید زجر بکشد تا گنجی ها و سروش ها و بنی صدرها الفبای دمکراسی را یاد بگیرند، چرا سرنوشت ملتی باید وابسته به این شاگرد تنبل ها باشد، آیا ملت ایران لیاقتش بیش از اینها نیست؟ همه اینها از دم ترجیح داده اند به لیبرال دمکراسی ها پناهنده شوند و از موهبات آن بهره مند شوند ولی با بی شرمی تمام لیبرال دمکراسی را برای ایران نمی خواهند تا ملت ایران هم از همان موهبات بهره مند شود. همگی در اینجا سالها فرصت داشته اند تا از دینخویی و خودخواهی و تنگ نظری خود فاصله بگیرند و حق حیات برای غیر خودی هایشان مثل آرامش دوستدار قائل شوند ولی....

آقای سالاری محترم، آنچه جالب توجه همگان باید باشد، واکنشی است که گنجی ها به آرامش دوستدار نشان دادند چرا که این واکنش آنها جای هیچ شکی باقی نگذاشت که اینها امروز بعد از ۳۱ سال همانی هستند که از اول بوده اند، هنوز دینخو، عبوس، مستبد، مخالف آزادی و حذف کننده دگراندیشان هستند. محتوای نامه های اینها سندی فراموش ناشدنی و بجا ماندنی از خصلت و ماهیت اینهاست. نامه هایشان به هابر ماس که چغلی از آرامش دوستدار و تصویر دروغینی از ایران و ایرانی بود، نقاب آزادیخواهی ای را که سالها به چهره داشتند ناگهان به پایین انداخت. من فکر می کنم که همین برای ما باید کافی باشد که گنجی ها و بنی صدرها را رها کنیم که تا آخر عمرشان دشمن لیبرال دمکراسی باشند ولی به هیچ عنوان نباید اجازه بدهیم که اینها تنها صدایی باشند که بگوش غرب می رسد وانمود کنند که گفتمان دروغین اصلاح طلبی شان هنوز زنده است.

باید غرب بفهمد که دو گفتمان اصولگرایان دینی و به اصطلاح اصلاح طلبان مرده است و تنها گفتمان باقیمانده و زنده لیبرال دمکراسی است. کسانیکه سعی می کنند جنازه گفتمان به اصطلاح اصلاح طلبان را زنده و پویا جلوه دهند فقط ضدیت خود را با لیبرال دمکراسی و جنبش سبز لیبرال دمکرات نمایان می کنند.
٣۲۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : دینخویی، رهبرخویی----، تفکرخویی و بخشش
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه، ‫باتشکر از لینکها و راهنمایی های شما

پرسشهای شما بسیار بجاست و بسیار در جهت عکس فرهنگ پذیرا ، ناپرسا و ‫دینخوی جامعه است که امیذوارم نوسندگان و نظردهنگان کم کم با خوشرویی و میل بیشتر به آن عادت کنند وپاسخهای جدی تر و مربوط تری بدهند!

‫من برای شجاعت و ضد دینخویی آقای مشیری احترام بسیار غائلم، اگرچه در جزئیات کارهای ایشان تفاوت و اختلاف نظر دارم.

‫همینطور نگاه من است نسبت به گنجی، نگاهی است ‫واقع گرا و بیطرف و بخشنده به یک دینخوی متعصب گذشته که اکنون بسیار شجاع و متحول شده که درواقع به جنبش ضد دین دارد کمک میکند، تا این دوره انتقالی نیم دینی−نیم سکولاری را پشت سر بگذاریم و به سکولاریسم کامل برسیم. اگرچه دموکراسی ما با ایشان در هدف غائی فرق بسیار دارد، ولی در این برهه از زمان سمت و جهت حرکت هردو ما یکی است.

در زمان انقلاب ۵۷ بعلت تداخل و مزاحمت دو نحله فکری دینخویی و کمونیستی یا چپ، هردو در تضاد با دموکراسی لیبرال بورژوایی غرب، تقریباً اکثر جامعه هدفی غائی بنام این نوع دموکراسی بشکل امروز نداشت! دینخویان اسلامی مغلطه و صحبت و تصوری کاذب از آزادی و رهایی و دموکراسی قران، و چپها هم که اساساً و آشکارا ضد دموکراسی لیبرالی و منشور سازمان ملل را ترویج میکردند، اکثراًً رژیم های سرکوب گر استالین، مائو و انورخوجه و کاسترو را برلیبرال دموکراسی سرمایه داری ترجیح میدادند. ‫

بعلت همین رهبر محوری و رهبر خویی، اندیشه غالب ضد منشور حقوق بشر و دموکراسی غربی بود!

این ‫دو علت دینخویی و رهبرخویی، که اکنون بعنوان علت شکست در پیروزی دموکراسی در انقلاب ۵۷ ارزیابی میشود، نباید مارا به این اشتباه بیاندازد تا از همان ابتدا از فرصت ها و اتحادهای مشروط و تاکتیک های موجود انتقالی، نظیر پشتیبانی از کارهای متحولینی چون گنجی، چشم بپوشیم و فقط بر هدف و اصول و استراتژی نهایی پافشاری کنیم!

مهم اینست که ما فکر دموکراسی طلبی، ضد دینخویی و ضد رهبر خویی و روشها و روندهای دموکراتیک در تمام لحظه ها و زمانها و برهه ها و بحران ها از یاد نبریم و تمام تصمیمات و تشکیلات و پیمانها و اتحادها و ائتلاف ها و پشتیبانی های ما درراستا و جهت نهایی یعنی دموکراسی و منشور حقوق بشر باشد!
پیروز باشید!

٣۲۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : به خوانندگان عزیز، جهت آگاهی و دسترسی به منابع برای استنتاح بهتر از گفتگوها
به خوانندگان محترم:
برای این که ببینید تا چد حد اکبر گنجی مدافع دموکراسی و حقوق بشر و مبارز راه آزادی ایرانیان است و ضمنا باخبر شوبد که چگونه ایشان آشکارا اعلام می‌کند که مرتکب هیچ جنایتی نشده است و تا چه حد آقایان دوستدار و مصداقی و اصلانی از موضوع باخبر نیستند به سایتهای زیر، و بسیار جاهای دیگر، مراجعه کنید. امیدوازم مشکلات اقای لیبدم چم هم حل شود:
http://www.youtube.com/watch?v=-۰BXHNh۵eIE
http://www.youtube.com/watch?v=ITKhNEAZPTs
http://www.youtube.com/watch?v=IEeOL۴YrN۸Y
http://www.youtube.com/watch?v=k_Rw۳gWl۰T۰

کتاب زیر در باره‍ی راه ایجاد دموکراسی در ایران نوشته‍ی آقای گنجی است:
http://www.amazon.co.uk/s/ref=nb_sb_noss?url=search-alias۳Dstripbooks&field-keywords=Akbar+ganji&x=۰&y=۰
٣۲۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای سالاری محترم - آخرین سخن من با آقای آمویی محترم
آقای سالاری محترم و آقای آمویی محترم،

توجه هر دو شما را به آخرین برنامه بهرام مشیری در تلویزیون پارس جلب می کنم. در این برنامه آقایان پرویز دستمالچی و محمد امینی شرکت داشتند و تمام آنچه من باور دارم را ایندو به زبانی ساده و شیوا توضیح دادند. نکته ای که روی آن تمرکز داشتند منشور جهانی حقوق بشر و دمکراسی پارلمانی بود. درباره گنجی هم سخن گفتند. حتما این برنامه که در آرشیو تلویزیون پارس زیر نام سرزمین جاوید است را ببینید. من از دوستداران این سه هستم و خیلی چیزها از اینها یاد گرفته ام.

در اخبارروز هم این خبر را بخوانید،

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=۳۳۴۴۶

اعلامیه ای با ۴۰، ۵۰ نام در طرفداری از آرامش دوستدار امضاء شده است که جالب توجه است.

آخرین سخنم در اینجا با آقای آمویی محترم،

تفاوت سنی من و شما هیچ ارتباطی به اختلاف نظرهای من و شما ندارد. ما هر دو ایرانی و دردمندیم. برای رفع هر نوع سوء تفاهمی لازم می دانم به شما یادآور شوم که من شخصا آقای گنجی را متهم به جنایت نکرده ام و این هیچ ارتباطی با بحث من با شما نداشت و ندارد. نکته ای که من روی آن پایفشاری کرده و می کنم منشور جهانی حقوق بشر و تعهد بی بر و برگرد همه ی فعالان سیاسی به این منشور است. من معتقدم شخصیت و گروهی که این منشور را قبول نداشته باشد و خواستار اجرای کامل آن در ایران نباشد قابل اطمینان نیست. سابقه ی گنجی، برادران صدری دباشی، کدیور و مهاجرانی و سروش ... بما نشان داده است که اینها نه به جنبش سبز یاری ای رسانده اند بلکه منشور جهانی حقوق بشر را هم قبول ندارند. اینها برای خود حقوق ویژه ای می خواهند که تبعیض را همچنان در ایران نهادینه نگاه دارد. با چنین افرادی نمی توان جبهه دمکراتیک تشکیل داد چون به دمکراسی هیچ اعتقادی ندارند. با آرامش دوستدار می توان کنار آمد و او تنها نیست بخصوص در برون مرز.
٣۲۴۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : دمکراسی
مشغولیات من هم این شده که از دوستان خواهش کنم انشاء ، انهم از نوع احساساتی ننویسند تا تبادل نظرها و فهم مطلب آسان گردد.
آرامش دوستدار نمیتواند برای من مدل دموکراسی و بیطرفی باشد نه اینکه او با گنجی و دینخوئی و هر چیز دیگر مخالف است بلکه ایشان " فرهنگ ایرانی " را میبیند ولی به " فرهنگ آلمانی " نابیناست.
دیگر آنکه دموکراسی که این همه از آن دم میزنیم انواع مختلف دارد:
http://fa.wikipedia.org/wiki/D۹۸۵D۸B۱D۸AFD۹۸۵E۲۸۰۸CD۸B۳D۸A۷D۹۸۴D۸A۷D۸B۱DB۸C
دو دیگر آنکه اگر ما خیلی ترقی کرده و به حد اروپا برسیم ، باید بدانیم که در آنجا دنباله هر حزب مهم یک کلمه " مسیحی " هم چسبیده است که معادل " اسلامی " ما میباشد. بنا بر این اگر خیال کنیم که با حلوا حلوای دمکراسی ، مذهب را میشود از زندگی جدا کنیم در اشتباهیم و دنبال سراب میدویم.
اکبر گنجی و سروش همانقدر حق آزادی و دموکراسی دارند که ما داریم و هر کدام هم نوع سکولار خود را دارند.
اینهم ویدیوی اظهارات گنجی در کنفرانس مشهور برلین در ۱۳۷۹ (ده سال پیش ) است که بخاطر اینگونه حرفها به زندان افتاد
http://www.youtube.com/watch?v=XvU۰HRd۸AoI
و نوشته های اخیر گنجی و سروش در باره سکولاریسم و حتی منشا قرآن جالب توجه است. نظرات من در باره منشور جهانی حقوق بشر و سکولاریسم روشن است ولی نمیفهمم ما طالب چگونه دمکراسی هستیم که گنجی ها و سروش های سکولار باید از آن حذف شوند و دائما به آنها حمله شود . این چه جور دمکراسی ست ؟. قبلا گفته ام و میگویم که من آدم مذهبی نیستم.
٣۲۴۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : آخرین سخن: حداقل برنامه برای ایجاد جبهه‍ی دموکراسی
خوانندگان محترم،

برخی از علاقه‌مندان به آقای دوستدار، که خوشبختانه به شدت موافق اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند، ادعا می‌کنند که «بدون مدرک» قبول نمی‌کنند کسی واقعا دموکرات هست. اما همین مدافعان آقای دوستدار و حامیانشان، «بدون مدرک» اقای گنجی را متهم به جنایت می‌کنند!

من فکر می‌کنم تا کنون ما به اندازه‍ی فراوان در چند و چون اصل مطلب که حرکت برای رسیدن به حداقل برنامه‍ی برای ایجاد دموکراسی است و این که نباید کسی را بدون مدرک متهم به اتهامی کرد بحث کرده‌ایم.

ضمن قدردانی از تمام کسانی که این مباحث را پی گرفتند و نیز آقای "لیبرال دموکرات چپ میانه"، که با حمایت از آقای دوستدار در عین حال از اعلامیه‍ی جهانی حقوقی بشر هم دفاع می‌کنند، برای بار آخر تأکید می‌کنم که هدف «رسیدن به حداقل برنامه برای ایجاد جبهه‍ی دموکراسی است». اکنون این گوی و میدان: این شما و این تمام مباحث. خود قضاوت کنید چرا که قضاوت جمعی اصل است- چنان قضاوتی که ضامن رسیدن به آن برنامه‍ی حد اقل و ایجاد همان جبهه دموکراتیک باشد. بعید می‌دانم که این دوست جوانمان را در رسیدن به این «برنامه‍ی حداقل» نبینیم.

با احترام به تمامی خوانندگان، آقای دوستدار، و آقایان مصداقی و اصلانی و تمام کسانی که برای ایجاد آزادی و یک نظام دموکراتیک سکولار در ایران به هر طریقی که می‌توانند، می‌کوشند.

امیر حسین
٣۲۴۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : به زعم شما من لجبازم چون بدنبال اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران هستم که دوباره گرفتار نظامی استبدادی و بدتر از آن گرفتار نظام توتالیتر دیگری نشویم. بدانید که من مشکل آفرین نیستم بلکه کسان و گروههایی که با این منشور سر جنگ دارند مشکل سازند.
آقای آمویی محترم،

به زعم شما من لجبازم چون بدنبال اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران هستم و هر کسی که متعهد به این منشور نباشد را قبول ندارم. شما مرا لجباز می نامید چون من هر کسی که واژه های دمکرات و دمکراسی و جبهه دمکراتیک را بزبان می آورد چشم و گوش بسته نمی پذیرم و از آنها مدرک می خواهم. اگر لجبازی اینست اقلا همین لجبازی جلوی اشتباهات ۵۷ را اینبار می گیرد و اجازه نمی دهد که دوباره گرفتار نظامی استبدادی و یا بسیار بدتر از آن، گرفتار نظام توتالیتر دیگری مثل رژیم کنونی بشویم. شما نتوانستید اعتماد مرا بخودتان در این موارد جلب کنید و برایتان مهم هم نیست چون فکر می کنید امثال من یا کم هستند و یا در معادلات سیاسی بحساب نمی آیند. من معادلات سیاسی خودم را دارم که در آن ملت ایران در آن نقش اساسی را دارد و نه چند گروه و فرقه که به قیمومیت از جانب ملت بخواهند جبهه دمکراتیکی از جنس آن جبهه دمکراتیک افغان و عراقی را قبل از فروپاشی صدام و طالبان بوجود آورند. جبهه دمکراتیک شما باید ثابت کند که با آنها تفاوت دارد و از رک گویی من نباید بترسد و برنجد چون در دمکراسی و بطور کل سیاست ما با هم تعارف نداریم. شک و تردید ما نسبت به اینگونه جبهه ها و شرکت کنندگان در آن کاملا طبیعی و خردورزانه است و نباید اجازه داد کسی ما را با لجباز خواندن مرعوب کند و به عقب براند. سیاست پدر و مادر سرش نمی شود اگر شما پوستتان نازک است بدرد اینکار در صحنه سیاسی امروز ایران نمی خورید.

شرط اصلی برای ایجاد یک جبهه دمکراتیک راستین نمی تواند چیزی بجز قبول کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر و اجرای کامل آن در ایران باشد. این تنها راه جلوگیری از هر گونه سوء تفاهم و به کژراهه رفتن جنبش دمکراسی خواهی ملت ایران است که بیش از ۱۰۰ سالست ملت ما بدنبال آن بوده است. امروز تبلور این خواسته ملی جنبش سبز لیبرال دمکرات ملت ایران است. در سال ۵۷ جبهه ای کلمه دمکراتیک را یدک می کشید که با اتحادش ما را به این روز سیاه کشاند. احمقانه و دیوانگی است که اگر اجازه دهیم دوباره همان اشتباه تکرار شود. امروز اگر جبهه دمکراتیکی قرارست تشکیل شود باید سابقه و تعهدات تک تک شرکت کنندگان در آن برای ملت ایران امروز روشن باشد تا از حالا ببینیم منافع ملی ایران در آن تامین می شود و یا منافع فرقه ای این و آن و بیگانگان.

در جبهه دمکراتیک شما سخنگوی جنبش سبز کیست؟ من بعنوان یک عضو این جنبش نه گنجی را سخنگوی خود می دانم و نه سروش و نه مهاجرانی را ولی آرامش دوستدار را سخنگوی خود می دانم چون هیچ نقشی در این رژیم نداشته است و در رژیم سابق هم نقشی نداشت. با همه افکار او موافق نیستم ولی چون او با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران کوچکترین مشکلی ندارد، سکولار و دمکرات و حامی جنبش سبز است، او را سخنگوی خود می دانم. جای تاسف است که شما چنین اکراهی را نسبت به او از خودتان نشان می دهید و معتقدید، «...اظهارات آقای دوستدار در راه ایجاد جبهه برای دموکراسی مشکل می‌آفریند...». دوستدار چه مشکلی برای شما می آفریند که مهاجرانی نمی آفریند، آقای آمویی؟ نحله ی فکری کدامیک از اینها طرفداران بیشتری در میان مردم دارد، چرا برای شما گنجی و سروش و مهاجرانی در راه ایجاد جبهه برای دمکراسی مشکل نمی آفرینند؟ مگر تاکنون مشکل نیافریده اند و مبارزات مردم بخصوص جنبش سبز را تضعیف نکرده اند؟ اینها دمکراسی سرشان می شود ولی دوستدار سرش نمی شود، اینها منافع ملی سرشان می شود ولی دوستدار سرش نمی شود، اینها به ملت ایران خدمت کرده اند و دوستدار نکرده است؟ عجب حرفهایی می زنید، جناب آمویی!!!

چرا اظهارات دوستدار که نماینده یک نحله فکری بسیار بزرگی در میان ایرانیان است و هیچ مشکلی با لیبرال دمکراسی ندارد در راه ایجاد دمکراسی برای شما مشکل می آفریند ولی اظهارات مهاجرانی و گنجی و سروش و برادران صدری و شیرین عبادی مشکل نمی آفریند؟ چرا او در جبهه دمکراتیک شما با اکراه مورد قبول قرار می گیرد ولی برادران صدری و مهاجرانی نه؟ تطهیر اینها بوسیله شما بنام عدالت قابل قبول نیست وقتی شما همزمان با بی عدالتی کامل با آرامش دوستدار برخورد می کنید. عدالت گزینه ای نمی تواند باشد. اگر شما از موضعی وارد می شدید که نحله فکری آرامش دوستدار را به گرمی در جبهه دمکراتیک تان می پذیرفتید و با اکراه و بنام دمکراسی دیگرانی را که گذشته ی سئوال برانگیزی دارند را هم می پذیرفتید من با شما هیچ مشکلی نمی داشتم ولی برعکس عمل کردید و مرا به شک انداخته اید.

بعد از فاجعه ۵۷ از ما مردم انتظار نداشته باشید که هر که کلمه ی دمکراسی را بزبان آورد و یا صحبت جبهه دمکراتیک را به میان آورد حرفش را باور کنیم. امروز همه مدعیان باید اول ثابت کنند که براستی دمکرات هستند و جبهه دمکراتیک شان براستی دمکراتیک است. اینهم تنها با پاسخگویی خستگی ناپذیرشان به ما و تعهد کاملشان به اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران امکان پذیر است و بس.

جنابعالی برای خرید یک دوربین عکاسی به هزار جا مراجعه می کنید و هزار سئوال می کنید تا بهترین دوربین را با بهترین قیمت و ضمانت خریداری کنید تا بعد پشیمان نشوید و به دردسر نیافتید. آیا این را باید بحساب لجبازی شما گذاشت یا خردورزی شما؟ حال مسئله ما خرید یک دوربین و خانه نیست بلکه سرنوشت کشورمان و ۷۵ میلیون ایرانی دردمندست و شما انتظار دارید که من بدنبال شما و جبهه دمکراتیک شما بیافتم و سئوال زیادی نکنم چون این لجبازی مرا نشان می دهد و نه خردورزی مرا !!! من حتی یک آبکش معمولی را تنها بخاطر تعریف و تمجیدی که از آن می شود نمی خرم چه برسد به جبهه دمکراتیک شما که مرا بخاطر سئوالاتم لجباز می خواند و انتظار دارد بدون رجوع به خرد خود هر چه گفت با بله قربان جواب دهم. بزرگترهای ما این اشتباه را در سال ۵۷ کردند و آن فاجعه را بوجود آوردند. همان ها از اشتباه خود بما گفتند و ما را طوری پرورش دادند که بدنبال کسانیکه مبهم سخن می گویند نیفتیم و به سابقه و پاسخ های آنها به پرسشهای مان خوب توجه کنیم و آنها را با معیارهای بین المللی بسنجیم. یکی از این معیارهای منشور جهانی حقوق بشرست و شناخت مدعیان آن.

اگر لجبازی اینست که شما مرا به آن متهم می کنید معلوم میشود با ۷۰ درصد جامعه ایران که کمتر از ۴۰ سال سن دارد کاملا بیگانه اید. اگر پدران و مادران ما در سال ۵۷ همه مثل من لجباز بودند ما از چاله به چاه نمی افتادیم. آنروزها هر کسی کلمه دمکراسی را ادا می کرد مردم فکر می کردند منظور لیبرال دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشرست و نه می دانستند که چین و شوروی و کره شمالی هم کلمه دمکراسی را یدک می کشند و دمکراسی تعاریف مختلف دارد. امروز ما از همه می خواهیم دمکراسی و آزادی را تعریف کنند تا گرفتار همان اشتباه بزرگترهایمان نشویم. اگر این برای شما ناخوشایندست، خب باشد، اقلا تکلیف ما با شما روشن شد. شما ما را لجباز و خنگ و مخالف ایجاد جبهه دمکراتیک تان ارزیابی کنید و با ما قهر باشید. یادتان باشد ما ۷۰ درصد جمعیت ایرانیم و اکثرا پدر و مادرهایمان با ما هم عقیده هستند و نه با گنجی و سروش و مهاجرانی و برادران صدری ای که حامی شان شمایید.

با احترام
٣۲٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫مشکل توافق و تفاهم برسر جزئیات و اجزاء میباشد!
‫جناب آمویی و ل د چ م محترم
‫مشکل توافق و تفاهم برسر جزئیات و اجزاء میباشد!

‫دو جبهه متفاوت مدعی دموکراسی احتمالاً در کلیات دموکراسی مورد نطرشان توافق دارند، حتی مثلاً به منشور جهانی حقوق بشر، ولی در جزئیات و اجزاء و در نتیجه در کاربرد عملی، به اختلاف و تناقض میرسند.

تا احزاب و تشکیلات مختلف دموکراسی تشکیل نشوند، موضع یک حزب دموکرات در قبال کلیه مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی کشور نا پیدا و پنهان میماند. مسلماً خط مشی و مواضع سوسیال دموکراتها با لیبرال دموکراتها و یا سبز های دمکرات متفاوت خواهد بود.

برگردیم به ایران استبدادی و غیر دموکرات امروز. درست است که سروش و گنجی امروز شعار جدایی دین از سیاست را وعده میدهند، ولی چون دیندار و دین محورند، هنگامیکه قدرت بگیرند و دولت تشکیل دهند، آیا همانند دوستار آزادی و شادخواری، ویا بقول خودشان بی بند و باری و انحطاط اخلاقی بی دینان و نامسلمانان را بر میتابند؟ آیا هر دو با رهبران سندیکاها و نمایندگان چپ های افراطی که مدام در جنگ با دولت میباشند، یک نوع برخورد دموکراتیک خواهند داشت؟

چه تفاوتی در رفتار بین المللی شان و روابطشان با کشورهای مسلمان و غیر مسلمان است؟ احزاب بدلیل همین تفاوت در جزئیات تشکیل میشوند و مرامنامه و اساسنامه حزبی بیرون میدهند.

‫واقعی تر این است که ‫بپذیریم، مستقل از اراده و کنترل ما، آقای دوستار و سروش و گنجی و غیره آنچه را خودشان لازم ‫میدانند مینویسند، نه آنچه را ما از آنها می خواهیم‫! شما از سروش و گنجی میخواهید همچون نوریزاد در زندان از پیشگاه ملت، بعلت سوابق همکاری با رژیم ستم پیشه، عذر خواهی کنند، خوب نمیکنند! پس حالا شما دارید میروید توی جزئیات! خوب، چاره ای ندارید جز اینکه یا بروید عضو حزبی مطابق میل خود شوید و یا خودتان حزب و تشکیلات نویی را مطابق سلیقه خود راه بیندازید و چون اولش خیلی کوچک و ناموثر است، هراز گاه پاندول حزبتان ناچاراً بطرف یکی از احزاب گنده تر تمایل و ائتلاف پیدا میکنه تا سرانجام با تلاش و کار زیاد همه اعضایش به حزب و وزنه ای تبدیل می شود که میتواند بخوبی و مستقل تأثیر گذار باشد و روی پای خود بایستد.

نظیر رشد تدریجی احزاب سبز در ممالک غرب. مهم اینست که اکنون بتوانیم میدان و جو و محیطی را فراهم کنیم که امکان پوشش تمامی انواع افکار دموکراتیک، حتی آنهائیکه بنظر شما ظاهری و مشکوک میباشند میسر گردد، تا امکان پوشش همه در میدان نبرد و مسابقات سیاسی و انتخاباتی کاملاً آزاد و دموکراتیک، مبارزه و رقابت کنند و ماهیت و برنامه خود را معرفی کنند و به مردم بشناسانند هر آنچه نقش و سهم و اثری درقدرت سیاسی میخواهند، که حدود و امکان آن فقط باید مطابق رأی مردم تعیین و تأیید شود......
پیروز باشید!
٣۲٣٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : در باره‍ی مهمترین مسأله: ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراتیک
آقای لیبرال دمکرات چپ میانه

نام شما برای من الهام بخش است: مجموع آراء گوناگون. مرحبا! آیا این نشانه‍ی شیوه‍ی شیوای فکر شما نیست؟ دموکراسی هم یک همچین جور چیزهایی است! از شما الهام می‌گیرد و به شما الهام می‌بخشد! پس دیگر چرا مغلطه می‌کنید؟

هرکس که واقعا به دموکراسی اعتقاد دارد وارد این جبهه می‌شود. هر کس که به آن باور ندارد وارد آن نمی‌شود. نیروهای ترقیخواه تا حدودی که بتوانند حداقل برنامه برای چنین جبهه‌ای را ایجاد کنند از دموکراسی و مفهوم آن خبر دارند. همه هم می‌دانند که اعلامیه‍ی حقوق بشر مورد پذیرش یک تشکیلات دموکراتیک و مترقی امروزی هست. بسیار عجیب خواهد بود اگر در روزگار ما یک نظام دموکراتیک شکل بگیرد ولی به اعلامیه جهانی حقوق بشر بی‌اعتنا بماند! منظور من هم این است نمایندگان افکار و اندیشه‌های گوناگون باید فرصت بیان آراء خود را داشته باشند. در غیر این صورت مقدمات شکاف و نارضایتی شکل خواهد گرفت. در قسمت‌های گوناگون مطالبی که مطرح کرده‌ام به صورت پراکنده پاسخ این سوالها را داده‌ام.

تعجب می‌کنم که این همه لجاج می‌ورزید. شاید با اساس این صحبت‌ها مخالفید؟ در کجای دنیا غرب برای مشارکت در یک جبهه‍ی دموکراتیک اول تعریف آن را از افراد پرسیده‌اند و [احتمالا از آنها امتحان هم گرفته‌اند- رویکرد و سوال شما خود حاوی و حامل این طنز است!]، بعد به آنان اجازه‍ی ورود به جبهه داده‌اند!؟ آیا مطالب کتب تاریخی را که خوانده‌اید فراموش کرده‌اید؟

از تمام این ها گذشته بحث اصلی من با آقایان دوستدار و مصداقی و اصلانی این بوده و هست که اظهارات آقای دوستدار در راه ایجاد جبهه برای دموکراسی مشکل می‌آفریند و ضمنا نباید افراد را بدون داشتن مدرک محکمه پسند به جنایت متهم ‌کرد. کوشیده‌ام به آنان بگویم که باید افراد را تشویق به پیوستن به این جبهه کرد نه این که آنان را از خود برانیم و به طرف مقابل سوق دهیم! از این گذشته هرکس حق دارد برای ایجاد دموکراسی مبارزه کند. این حق افراد و هر شهروندی است.

دیگر این که مردم منتظر ننشسته‌اند حضرت عالی از آنها پرسش بفرمایید و آنان بلافاصله پاسخ شما را بدهند، جناب آقای لیبرال دموکرات چپ میانه! پاسخ پرسش‌های بعدی خود را در جاهای دیگر بیابید. اگر معنی دموکراسی را نمی‌دانید، به چند کتاب در این مورد رجوع کنید. من ممکن است در اینده مطلبی در این مورد برای اخبار روز ارسال کنم. ولی این کاملا به میل من بستگی دارد!

اما به یک سوال شما به طور دموکراتیک می‌خواهم جواب بدهم، شما هم مختارید به شکلی دموکراتیک پاسخ را بخوانید یا نخوانید: "اراده‍ی خردمندانه" چیست؟ بین کاربست "اراده‍ی خردمندانه"، "اراده‍ی خردورزانه" و "خرد جمعی ترقیخواهانه" مردد بودم. اولی را برگزیدم. اما منظور چیست؟ در آلمان میان دو جنگ جهانی بخش بزرگی از آلمانی‌ها به حزب هیتلر (ناسیونال سوسیالیست) پیوستند و به طریقی، مقدمات بدبختی خود را آماده کردند. در همین مملکت خودمان مردمی از رهبری روحانیت حمایت و بدبختی خود را پایه‌گذاری کردند. گاه ملت‌ها اشتباه می‌کنند و از مسیر خردورزی سیاسی خارج می‌شوند. نام دیگرش ناآگاهی ملی است که هیچ ربطی به دین ندارد. هم آلمانی‌ها و هم ایرانی‌ها در این دام افتادند. هرکدام به شکلی؛ ولی علت آن ناآگاهی یا خطای سیاسی بود. نمونه‌های دیگرش را خودتان پیدا کنید. و این که آن مفهوم با عوامگرایی هم فرق دارد. تفاوت معنی باید پس از توضیحی که دادم روشن شده باشد.

باز هم تکرار می‌کنم: «هدف ایجاد جبهه‍ی واحد برای دموکراسی است!»

به نظرم می‌رسید که به اندازه‍ی کافی در چند و چون نامه‍ی آقای دوستدار و آن دو عزیز دیگر نیز بحث شده است. امیدوارم روشن باشد.

امیرحسین آمویی
٣۲٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : شرائط برای شرکت کنندگان در جبهه دمکراتیک شما چیست، آقای آمویی؟
آقای آمویی می فرمایند:

«...شکل دادن به جبهه‍ی واحد برای ایجاد دموکراسی. تشکیل چنین جبهه‌ای نیازمند حضور و مشارکت نمایندگان تمامی افکار و آراء سیاسی است،...»

ماهیت یک جبهه ی واحد دمکراتیک با ماهیت یک جبهه غیر دمکراتیک تفاوت دارد. در ضمن هر فرد و گروهی که خود را دمکراتیک معرفی می کند لزوما دمکراتیک نیست، باید اول ما اطمینان حاصل کنیم که همه شرکت کنندگان در این جبهه بواقع دمکرات هستند یا نه. آقای آمویی شما چه مشکلی با این حرف من دارید؟

آیا برای شما مهم است که شرکت کنندگان پایبند به اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران باشند یا نه، آقای آمویی؟

آقای آمویی، هر فرد و گروهی که می گوید دمکراتیک است باید بلافاصله از او پرسید که آزادی و دمکراسی را تعریف کند، شما چه مشکلی با این حرف من دارید؟

چگونه می توان به افراد و گروههایی که هیچ اعتقادی به دمکراسی مبتنی بر کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر ندارند اطمینان کرد، آقای آمویی؟

شرائط برای شرکت کنندگان در جبهه دمکراتیک شما چیست، آقای آمویی؟ اینکه سئوال سختی نیست که نتوانید جواب دهید. ناسلامتی شما مرتب جبهه دمکراتیک را تکرار می کنید و شاخصه ی مهم دمکراسی پاسخگویی است. شما نشان دهید پاسخگو هستید.

مرسی
٣۲٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : ۱. «اراده خردمندانه مردم» یعنی چه و تفاوت آن با اراده منشور جهانی حقوق بشر چیست؟ ۲. فرق دمکراسی سکولاری که شما می خواهید با لیبرال دمکراسی که من می خواهم در چیست؟
آقای آمویی محترم، شما نظر مرا یا نخوانده پاسخ داده اید و یا خدا نکرده عمدا آنرا وارونه جلوه داده اید. قبل از آنکه به آن بپردازم مایلم اول بطور شفاف به سوالات زیر پاسخ دهید.

آقای آمویی می فرمایید،

«... ایرانیان در حال حاضر به دنبال دموکراسی سکولار هستند. در این دموکراسی، قدرت مانور دولت به حداقل ممکن تقلیل می‌یابد، در حالی که به قدرت مانور مردم، و آحاد مردم و نمایندگانشان، به آزادی مطبوعات و انتشار کتب، به تأمین حق دفاع عادلانه و قضاوت، به قدرت دستگاه قضایی مستقل و تهی از نفوذ دولت، و خلاصه آنچه که به اراده‍ی خردمندانه‍ی مردم برای تأمین بهترین سرنوشت آنان و تک تک آنان افزوده می‌شود.».

۱. آیا این دمکراسی سکولار بر مبنای کلیه مفاد منشور جهانی حقوق بشر هست یا نیست؟ اگر هست چرا آنرا لیبرال دمکراسی نمی نامید و بجایش انقدر شرح آنرا می دهید؟ اگر نیست، بفرمایید این دمکراسی سکولار شما با دمکراسی لیبرال دقیقا چه تفاوت هایی دارد.

۲. «اراده خردمندانه مردم» را اول تعریف کنید و بعد ثابت کنید که این با عوامگرایی فرق دارد. سپس تفاوت «اراده خردمندانه مردم» را با اراده منشور جهانی حقوق بشر توضیح دهید و ثابت کنید که اولی بهتر از منشور حقوق بشرست.

مرسی

۱. «اراده خردمندانه مردم» یعنی چه و تفاوت آن با اراده منشور جهانی حقوق بشر چیست؟ ۲. فرق دمکراسی سکولاری که شما می خواهید با لیبرال دمکراسی که من می خواهم در چیست؟
٣۲٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫دردل ویا دلخوشی فردی و غیر مسئولانه
‫دردل ویا دلخوشی فردی و غیر مسئولانه
‫‫بنظر میآید یک درصد قابل توجه یی از ما، هم نویسندگان و هم نظر دهندگان این سایت، فقط برای دردل و یا دلخوشی خود پیوسته نوشته و باز هم مینویسیم، و کاری هم به نظرات دیگران نداریم، چون مرغمان از روز ازل یک پا بیشتر نداشته! مثلاً هرقدر با نویسندگان مجذوب و متعصب افراطی بنی صدر و گنجی، سروش، مهاجرانی، موسوی و غیره، و یا نظردهندگان مخالف و متعصب و ضد مصدقی، یا طرفداران افراطی شاه، تابحال بحث و تبادل نظر شده به هیچ جایی نرسیده و هیچ تفاهمی تاکنون بدست نیامده. کم و بیش، اکثراً، در همان مواضع قبلی خود میخکوب ایستاده اند. چرا و دلیل آن چیست؟

۱. تاریخ گذشته ما، حتی همین پنجاه، صد سال قبل ما، پیوسته زیر سایه سه عامل خودسانسوری، دگر سانسوری و رژیم سانسوری، بسیار خام و ناقص ثبت شده و میشود. هیچ خبر و نظر و نقل قولی دقیق نیست :

‫۲. عامل خودسانسوری بیشتر ناشی از کمبود دانش و دانایی و علم و اعتماد و عزت به نفس، و برعکس، پربود خرافات و تعصب و دینخویی و فرهنگ سنت گرای ماست، که همواره از انتقاد به خود میگریزد.

‫۳. سرچشمه دگرسانسوری بیشتر در جهت حذف و کوچک کردن دیگران و میل به قدرت و برتری دادن ایدئولوژی خود میباشد.

‫۴. رژیم سانسوری همان استبدادی است که از جانب رژیم حاکم میبینیم که هر چیزی مخالف رأی و فرمان و احکام خودرا در همان نطفه و جنین حذف و سانسور و سر به نیست میکند.

‫۵. بعلت رشد و نمو در محیط استبدادی، از ایجاد گفتگو و گفتمانی هدفمند و مسئول گرا و دموکراتیک که یا موجب تفاهم و توافق کامل شود، ویا نقاط مشترک را سریع بشناسد و کنار بگذارد و به نقاط افتراق باقی مانده، بازهم برای رسیدن به تفاهم و توافق بیشتر، بپردازد، سخت عاجز و درمانده ایم. اصولاً تا بحال توی کار علوم انسانی و اجتماعی از جمله تعامل و بحث و مذاکره سیاسی، تاریخی، فکری و فلسفی پیشرفت قابل توجهی نداشتیم!

‫۶. خودرا پیوسته صاحب حقیقت مطلق میدانیم و حاضر نیستیم حتی یک درصد احتمال دهیم که گفتمان و یا نظر مان اشتباه باشد!

‫۷. به علت سایه مستمر استبداد بر عمر و زندگی خود، بطور ناخودآگاه به تمام مردم دیگر بی اعتمادیم و بهمین دلیل نه تاریخ و نظرات دیگران را دقیق و بی تعصب میخوانیم، و نه به جزئیات آنها توجه میکنیم و گوش میدهیم و نه واقعگرا و بی تعصب حقایق و واقعیت های خلاف میل را میپذیریم!

‫۸. هزاربار دم از دموکراسی و تفاهم حقوق مدرن شهروندی و بشری میزنیم، ولی در گفتگو و عمل نه هدف داریم و نه به پیمان و عهد خود برای کمک به ایجاد و رشد و دوام دموکراسی مردم ایران کمکی میکنیم. تو گویی، در رفاه و لم ممالک دموکراتیک، دموکراسی دیگر نیاز و هدف مهاجرینش نیست، آنچه مانده دملی است از عقده ها و تسویه حساب ها با عاملان بیشتر نامعلوم و ذهنی و مسبب هجرتش، چه در وطن و چه در هجر، کسانی را که او مسبب آوارگی و خانه بدوشی خود میداند و دسترسی به خاک وطن را دور و نامعلوم!

‫خلاصه، تعصب در خود و عقاید و ذهنیات خود عامل اصلی نپذیرفتن حرف درست تر از طرف دیگران است!

٣۲٣۵۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : همین دیالوگ کنونی جلوه‌ای از حرکت برای همگرایی مقدماتی به منظور ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراسی است
آقای نادر مظفری
تمام کوشش من در آن مقاله و این گفتارها این بوده که نظر خوانندگان را به اصلی‌ترین موضوع حیات سیاسی امروزمان جلب کنم و آن چیزی نیست جز شکل دادن به جبهه‍ی واحد برای ایجاد دموکراسی. تشکیل چنین جبهه‌ای نیازمند حضور و مشارکت نمایندگان تمامی افکار و آراء سیاسی است، زیرا دموکراسی نیازمند به این مشارکت است. عرصه‍ی تفکر تنها عرصه‌ای است که متفکر حق دارد «در آن»، نه «بر آن»، آزادانه فکر و داوری کند و نتیجه‍ی داوری خود را در معرض داوری دیگران بگذارد. به این فرایند، با چشم پوشی از کاستی‌ها و نارسایی‌هایش، می‌توان گفت "دیالوگ" سیاسی. اگر فردی مانع ابراز نظر کسی شود، ممکن است به تخطئه و تعطیل بیان آزادانه‍ی افکار منجر گردد. ما «حق داریم و باید» (به عنوان یک مسئولیت سیاسی-اجتماعی-مدنی) در باره‍ی «افکار» و «آراء» دیگران «قضاوت» کنیم، «حق داریم» در باره‍ی «قضاوت» دیگران «قضاوت کنیم»، اما «حق نداریم» که «بدون در دست داشتن مدرک قابل اعتماد» به دیگران «اتهام جنایی وارد کنیم»- اتهامی که منجر به تحدید حقوق و آزادی‌های دیگران و احیاناً زیان و تحدید آزادی‌های مدنی و فعالیت آنان شود. اگر وضع گذشته‍ی سیاسی ایران را در نظر آورید خواهید دید که رژیم‌های سرکوبگر با بستن باب بیان افکار سیاسی و ایجاد خفقان زمینه را برای شکل‌گیری وضع امروز ما آماده و آن را ایجاد کردند. این کاری که است که برخی امروز هم می‌کنند و به همین دلیل پایشان را از دایره‍ی یک دیالوگ سیاسی اصولی، که به شدت به آن نیازمندیم، بیرون می‌گذارند. به عقیده‍ی من این پاسخ باید برای همه روشنگر باشد. به نظر شما آیا ما حق نداریم که در دنیای مجازی در باره‍ی «افکار و اندیشه‌ها»ی واقعی به بحث و داوری بنشینیم؟
نکته‍ی آخر این که اولین گام برای همگرایی در ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراسی همین همنشینی و مشارکت افکار است برای تعیین مبادی و اصولی که آزادی و دموکراسی را تحقق می‌بخشند.
نسبت به دسیسه‌های دشمنان دموکراسی آگاه و در عین حال پیروز باشید.

امیرحسین آمویی
٣۲٣۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : نادر مظفری

عنوان : همگرائی؟!!
خودمانیم کجای مطلب آقای آموئی باعث همگرائی بین ما شد و کمکی است به "جنبش".ایشان خودش یک پا قاضی القضات همه است، فرقی هم نمی کند دوستدار باشد یا گنجی، یا طرفداران دو طرف، به همه می تازد. من نمی دانم این مسند را چگونه به دست آورده،با چنین مصلحانی خدا آخر و عاقبت "جنبش" را به خیر کند! این بیشتر اثبات بی دلیل "خودهمه فن حریف" است تا کوششئ برای
تا تلاشی برای برقراری یک دیالوگ آنطور که ادعا می کند
٣۲٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : هشیار باشید! هدف ایجاد جبهه‍ی واحد برای دموکراسی است. پاسخ به عزیزانی که اظهار نظر کرده‌اند
به تمامی خوانندگان و نظردهندگان
خطر برخورد خردگریزانه و عاطفی با افراد و شخصیت‌ها اگر امروز به حذف آنان و برخی دیگران از میدان مبارزه برای ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراسی شود، فردا منجر به ایجاد دستگاه استبدادی دیگری خواهد شد که قربانیان آن نه تنها روشنفکران خردورز، بلکه همان افراد خردگریز و عاطفی نیز خواهند بود. اگر ما امروز افرادی را که می‌خواهند و باید در جبهه‍ی دموکراسی باشند با عدم تحمل دموکراتیک و انساندوستانه از میدان عمل جنبش برای دموکراسی خارج کنیم، فردا خودمان به دست افرادی نظیر خویش از صحنه رانده خواهیم شد.

دوست ارجمند آقای الهیاری عزیز
از توضیح شما ممنون هستم. اگر در اثر تعجیل در دادن پاسخ یا احیانا بی‌دقتی متوجه نقطه‍ی نظر شما نشده‌ام پوزش می‌طلبم. اما در هر حال باید این را هم عرض کنم که شرایط چنین است که گفته اید. در کودکستان (؟) دموکراسی، اگر کودکستانی اصلا موجود باشد، این است رفتار ما- شما را عرض نمی‌کنم. جای بزرگان ما در مباحث کنونی خالی است و من بسیار از این بابت متعجبم. در مورد قسمت پایانی نظر شما: صد در صد مطمئنم که دکتر سروش با نامه‌ای که خطاب به ملت ایران نوشت، نشان داد که شایستگی کامل برای مبارزه برای دموکراسی را دارد و تا جایی که من دریافته‌ام ایشان اکنون معتقد به جدایی دین از سیاست است. در مورد آقای گنجی معتقدم ایشان در هیچ یک از جنایات رژیم جمهوری اسلامی مشارکت نداشته است و ایشان حتما باید در مبارزه برای دموکراسی فعالیت‌های ارزشمند خود را ادامه دهند و بزرگان و صاحبنظران، از جمله خود آقای دوستدار، را نیز، در صورت تمایل آقای دوستدار، برای پیوستن به این جبهه تشویق کنند. در مورد آقای مهاجرانی، با شناختی که از عملکرد ایشان دارم، دوره‍ی وزارت ایشان به نفع ملت ایران و در جهت اشاعه و گسترش آگاهی ایرانیان بود. این افراد همه به همین دلایل مغضوب رژیم واقع شده اند. هر سه نفر را افرادی بسیار درستکار و دونفر نخست را بسیار شجاع می‌دانم. همین جا خدمت شما عرض کنم که من نیز مثل تقریبا تمام ایرانیان، از جمله خود شما و این آقایان از قربانیان حرکت ارتجاعی و ناپحته‍ی انقلاب بیست و دوم بهمن و ارتجاع دینی هستم، اما چه کنیم که این ناشی از ذات ناآگاهی‌های جامعه‍ی ایران و سرشت نطامهای مستبدانه‍ی کوتاه مدت است. مفهومی که بدان توجه نمی‌کنند و همین است رمز حب و بغض‌های آنی و عاطفی ما که خانمان برانداز است. در ضمن فکر می‌کنم منظور شما unreliability باشد. واژه پیشنهادی شما در مورد دیگری به کار گرفته می‌شود. امیدوارم خطا از من باشد.
پاسخ با آقای (درسته؟) "لیبدم چم"
فرض کنید با شما موافقت کنم. می‌توانید بگویید چند نفر را به می‌خواهید به پای میز محاکمه بکشید و با چه مدارک متقنی (متقن یعنی مدرکی که درستی آن مورد یقین دادگاه صالح است). ضمنآ در قیاس با معشوقه‍ی هیتلر میل دارید معشوقه‌های همه‍ی حضرات آیات و اعوان و انصار و پاسداران و سربازانشان را هم به محاکمه بکشید؟ باید محاکمه‍ی جالبی از آب در بیاید! دوست عزیز این ره که تو میروی به کجاست؟ اگر به ایجاد نظام دموکراسی است، ما هم همه با شما همراهیم. سوال دیگر: این همه افراد را پس از ایجاد دموکراسی می‌خواهید محاکمه کنید یا قبل از آن؟ نمیدانم چند سال دارید. امیدوارم روزهای مسموم، کور و کشنده‍ی پس از انقلاب را به یاد آورید یا چیزی در باره‍ی ان شنیده باشید! ایرانیان در حال حاضر به دنبال دموکراسی سکولار هستند. در این دموکراسی، قدرت مانور دولت به حداقل ممکن تقلیل می‌یابد، در حالی که به قدرت مانور مردم، و آحاد مردم و نمایندگانشان، به آزادی مطبوعات و انتشار کتب، به تأمین حق دفاع عادلانه و قضاوت، به قدرت دستگاه قضایی مستقل و تهی از نفوذ دولت، و خلاصه آنچه که به اراده‍ی خردمندانه‍ی مردم برای تأمین بهترین سرنوشت آنان و تک تک آنان افزوده می‌شود. سخن آخر با شما (!) به عقیده‍ی من شما از روح سخن و استدال من به شکل مناسب و درستی برداشت نمی‌کنید. متأسفم که بیان من قاصر و ناروشن است. این خود شاید از نارسایی‌های کاربست زبان در انتقال معنی و مقصود باشد.
دوست ارجمند، پیروز عزیز،
از شما نهایت تشکر را دارم. نکته‍ی بجایی بود.
سرکار خانم مریم آرامیان (!)
امیدوارم شما نادانسته در دام مطالب به غایت مشکوک و بی‌ربط "الله کرم" نیفتاده باشید. آقای الله کرم ادعاهای محیرالعقولی دارد که مرغ دوتشه را داخل تنور نانوایی غش غش می‌خنداند (آقای الهیاری پوزش می‌خواهم). ببینید ایشان خودش می‌گوید: مهندس مکانیک است و دوتا درجه‍ی دکتری دارد (؟؟)، و ما میدانیم که فیلم‌سازی هم کرده و تازه همه‍ی این ها را درست در همان روزهایی که سرپرستی چمافداران و غداره بندان را هم به عهده داشته است انجام داده. درثانی شما اگر متن کامل مصاحبه را که بسیار در اصالت آن شک هست بار دیگری با دقت بخوانید و بکوشید مفاهیم بیناسطری و فراسطری و روح آن را ازلابلای منافذ و درزهای آن دریابید. خواهید دید که به کذب بودن فرمایشات فرمانده‍ی فرهیخته و چماقدار خط مقدم جبهه‍ی باطل علیه حق پی‌خواهید برد. اگر فردی بخواهد به سخن چنین کسی برای طرح دعوی علیه دیگری استناد کند، بدون شک با اعتراض حتی یک دادگاه نیمه صالح هم روبرو خواهد شد. فراموش نکنید که جبهه‍ی ضددموکراسی از هر روش، تاکتیک و استراتژی برای ایجاد شکاف و شکستن جبهه‍ی دموکراسی سود می‌جوید و جبهه‍ی زار دموکراسی (آیا خوشحال هستید؟) در این زمینه به گرد پای آنان هم نمی‌رسد. باید به غایت هشیار و محتاط بود. مگر سیل مصاحبه‌های دروغین را نمی‌بینید! راستی عرض کنم که تنها ارزش آن مصاحبه این است که به چهره‍ی زشت آن استبداد و روشهای جدیدتر آن بیشتر پی ببرید!
آقای (درسته؟) "نگران"
پاسخ شما را در حین دادن پاسخ به دوست ارجمندتان آقای لیبدم چم داده‌ام.

برای ایجاد جبهه‍ی واد دموکراسی علیه استبدا و ارتجاع حاکم متحد و پیروز باشید.

امیر حسین آمویی
٣۲٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای آمویی منظورتان چیست؟
آقای آمویی محترم،

۱. می فرمایید، « آراء آقای دوستدار، محترم، و برای "فلسفه" تا حدی ارزشمند است، هرچند که متأسفانه برای ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراسی مضر. افکار ایشان در جهت راندن نیروهای فعال برای تحقق دموکراسی قرار دارد.». افکار دوستدار برای ایجاد جبهه ی واحد دمکراسی مضر است ولی افکار سروش و گنجی و صدری ها نه؟ عجب!!! لطفا در این مورد توضیح دهید.

۲. بمن بگویید ملت ما بدنبال دمکراسی اسلامی است یا دمکراسی لیبرال؟ من مایلم تعریف شما از دمکراسی را بدانم و آنرا با دمکراسی ای که در جهان آزاد است مقایسه کنم. آیا شما مخالف لیبرال دمکراسی هستید یا نه؟ لطفا در این مورد یک جواب صریح بدهید تا من تکلیف خود را با شما روشن کنم.

۳. آیا حزب نازی با افکار نژادپرستانه و فاشیستی خود جایی در دمکراسی آلمان پس از جنگ داشته است یا خیر؟ چرا؟

۴. دمکراسی بی بند و باری نیست که هر کس و ناکسی هر چه می خواهد بگوید و بکند. با دمکراسی مسئولیتهای فردی و اجتماعی ای هم می آید که در ازای آزادی هایی است که انسان دارد. در یک دمکراسی حتی جوک نژادپرستانه گفتن هم عواقبی دارد چه برسد به اینکه فردی مثل احمدی نژاد هر چه دلش خواست بگوید و آزاد باشد. دمکراسی محدودیت های زیادی ایجاد می کند تا کسانی مثل احمدی نژادها نتوانند آزادی را بی بند و باری عوضی بگیرند. همان محدودیت هایی که برای فعالیت احزاب در آلمان هست در ایران دمکرات هم باید باشد تا همانطور که نازی ها دیگر قادر نیستند در آلمان بقدرت برسند خمینی ها و همدستانش هم دیگر نتوانند در ایران بقدرت برسند.

۵. افکار دوستدار هر چقدر هم ناپسند برای شما باشد ولی ایران را زودتر به امنیت و رفاه و آزادی می رساند تا افکار سروش ها و گنجی ها چون اقلا دین را از سیاست کاملا جدا می کند و ما را مجبور می کند دینخو و غیر دینخو را از هم تمیز دهیم و از خرافه پرستی متنفر شویم و از آن دوری کنیم. با احترام
٣۲٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : عروه الوثقی
"حسین الله کرم از فعالان عرصه سیاست در ایران و از پیشکسوتان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌باشد.وی هم اکنون رییس شورای هماهنگی نیروهای حزب الله است.

وی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی اغلب توسط رسانه‌های اصلاح طلب به عنوان عامل اصلی گروه موسوم به فشار معرفی شد.". (ویکیپدیای فارسی ).

سرکار خانم آرامیان،

آدم زنده وکیل و وصی نمیخواهد و جواب الله کرم را باید گنجی بدهد اما شما با طناب

پوسیده الله کرم و یا هر حزب الهی دیگر میخواهید به چاه حقیقت فرو روید که چه چیز را کشف کنید؟
٣۲٣۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : مریم آرامیان

عنوان : برای آقای محمد حسین آمویی وهم چنین برای آقای اکبر گنچی
ازآقای اکبر گنجی خواهش می کنم که خودشان توضیح بدهند.

بخشی از مناظره صادق زیباکلام و حسین الله‌کرم در دانشگاه شریف...
"الله کرم اظهارکرد:چهره هایی مثل هادی غفاری، اکبر گنجی، مخملباف پیرو موسوی هستند. در اوایل انقلاب اکبر گنجی معروف به اکبر پونز بود که روسری‌ها را جلو می‌کشید و پونز می‌زد و اقداماتی از جمله رنگ کردن دست‌ها و کارهایی از این دست توسط این گروه انجام می‌شد."

مناظره داغ الله‌کرم و صادق زیباکلام در دانشگاه شریف
آدرس : http://ammariyon.ir/fa/pages/?cid=۲۶۱۴
٣۲٣۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : نگران آینده

عنوان : مسئله ی مجرم بودن ما و مصون بودن آقای گنجی!
حضرت آقای آمویی می فرمائید شخصی باید حتما دستش به خون دیگری آلوده شده باشد و یا کسی را شکنجه داده باشد تا بتواند مورد اتهام همدستی در سرکوب مردم قرار بگیرد؟ من فکر می کنم شما باید کمی بروید تاریخ دادگاههای مدنی - سیاسی را علیه افرادی که در دستگاههای سرکوب به خدمت مشغول بودند دنبال کنید تا مطلع شوید که این تنها شکنجه گران و تیر خلاص زنان نیستند که باید پاسخگوی مردم باشند و به دادگاهها احضار شوند. هر فردی که در آن دستگاه جهنمی جمهوری اسلامی کار کرده، در ساخت و سازش دست داشته و برای پیشبرد سیاست سرکوبش در جایی در هیرارشی قدرت تلاش کرده باید در پیشگاه مردم و دادگاههای ذیصلاح پاسخ بدهد. از آمران تا مهره های مأمور و معذور و تا جلادان و شکنجه گران جمهوری اسلامی همه با هم یک سیستم سرکوب را ساخته اند. معشوقه هیتلر هم دستش به خونی آلوده نشد، اما اگر زنده می ماند به جرم سکوت و هم پیمانی با یکی از خونخوارترین دولتمردان تاریخ به دادگاه کشانده می شد، در این هیچ جای شکی نیست!

آقای گنجی هم در خونبار ترین سالهای پاگیری و تثبیت نظام جمهوری اسلامی به سپاه پاسداران پیوسته، آیا شما سپاه پاسداران را به عنوان ارگان سرکوب می شناسید یا نه؟ والله خود گنجی هم توان انکار این فاکتهای تاریخی را ندارد و حالا شما شده اید دایه مهربانتر از مادر؟ ایشان در تمام این سالها در برابر کشتارهای سالهای ۶۰ و پیش از آن هیچ صدای اعتراضی بلند نکردو مشغول خدمت به امام امتش بود. روشن است که وی یک مهره موثر در نظام جمهوری اسلامی بوده، همین کافیست که علیه وی و مانند او دادخواستهایی به جریان بیافتد.

اگر نمی دانید، بدانید که حقوقدانهایی ایرانی در تلاش به جریان انداختن قانونی این دادخواستها در دادگاههای بین الملی هستند. شما هم اگر خیلی درصدد حمایت از از گنجی ها و ... هستید که تعدادشان زیاد است، بروید علیه آن حقوق دانها برای دادخواهی شان شکایت کنید. تمام.
٣۲٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد الهیاری

عنوان : در باره ی رفتار سیاسی آقای گنجی صحبت کنیم.
با تشکر از پاسخ نویسنده ی محترم آقای آمویی.
لازم دیدم جهت سوءتفاهم درخواست کنم که پاراگراف ذیل را که این قلم در کامنت قبلی نوشته را بازخوانی فرمائید:
« این قبیل کنش و واکنش ها در دنیای سیاست رایج ست ولی «دیالوگ » محسوب نمیشود. طرفین بحث با خاستگاههای مختلف سیاسی - اجتماعی ، جایگاههای کاملا متفاوت فکری و اهداف مغایر از یکدیگر انگیزه ای برای «همگرائی» نمی توانند داشته باشند که به پرنسیب های دیالوگ اهمیت دهند. بهمین دلیل با تکیه بر «اجزائی» از «کل» عملکرد های ، نادرست و انحرافی دیگری تلاش به « بی اعتباری » Incredible رقیب دارند. »

این برداشت عمومی من از طرفین بحث ( از شروع امر ، یعنی نامه ی آقای دوستدار به هابر ماس تا امروز ست ) و منظورم شما نبودید که این نوشته را « جایگاه دیالوگ ... » را نوشتید.
بنظر من اصلاح طلبان مذهبی حالا حالا ها تمام تریبونها و رسانه ها را بخود اختصاص میدهند، تا مبادا دگراندیشان ابتکار عمل بدستشان بیفتد. بهمین دلیل عموما در خارج از کشور در تمام برخورد های سیاسی ، «جانگیر » و سرنوشت ساز که منقدین حکومت اسلامی سامان میدهند ، سر و کله ی اصلاح طلبان مذهبی پیدا میشود و از «اسلام عزیز» دفاع می کنند. این موضوع اصلا معرفتی نیست.
من فکر نمی کنم که آقای دوستدار انتظار داشت که گنجی در مقام پاسخگوئی نامه اش به هابرماس بر آید. چه ربطی به گنجی دارد ؟
در باره ی رفتار آقای گنجی صحبت کنیم. بنظر من عمل آقای گنجی فقط افشاگری ست و اصلا به «دیالوگ » با هیچ نرمی انطباق نمی نماید.
البته ،در ایران ما هرکس بخود حق میدهد که وارد هر مقوله و مسئله ای شوند آقای گنجی که جای خود دارد.
البته چند نفر دیگر هم وارد این بحث شدند که بنظر من باید بر نوشته ی گنجی به آقای دوستدار مکث کرد. البته در جریانات آکسیونهای سیاسی که معمولا شخصیت های سیاسی فرهنگی جهان برای حمایت شرکت می کنند . خط و ربط ها کمی در لحظه مغشوش میشود و یک دفعه گنجی دچار احساس «فیلسوف » زدگی و یا «تئوریسین» شدن مینماید و در هر زمینه «صاحب نظر» میشود.
البته بعداز انقلاب در بسیاری زمینه ها؛ هنرمندان، نویسندگان، فرهنگ ورزان ، ورزشکاران ، مدیران ، متخصصان ، روزنامه نگاران به بهانه های مسخره مورد آزار قرار گرفتند ، در بهترین حالت کنار گذاشته شدند و «برادران» و «خواهران» را بجای متخصصان ، بکاری که بلد نبودند گماردند و مضحکه ای درست کردند که هنوز فرصت بازسازی آنها ذصورت داستان و فیلم نشده تا جهانی را بر آنچه بر سر مردم ما آمد بگریاند . گنجی ها از دستاوردهای حکومت اسلامی هستند.
چه بحث های مبتذلی در باره «مدیر » - «مدبر» و «متعهد» صورت گرفت تا نیروهای سکولار را کنار بگذارند و هنوز ادامه دارد.
آیا گنجی،سروش ، مهاجرانی و همفکران آنها حاضرند اعمال ضدمردمی حکومت از اول انقلاب تا امروز که با پاکسازی های مسخره صورت گرفت را محکوم کنند و از قربانیان آن اعاده حیثیت شود ؟ هزاران ایرانی شریف و کارآمد بیکار شدند ، به بند کشیده شدند و حتی کشته شدند . هزاران تولید فرهنگی از بین رفت و هنرمندان خانه نشین شدند. موضوع فعالان سیاسی را که همه میدانند. همه بنام اسلام !
٣۲۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : پاسخ به خوانندگان محترم، عزیزان "لیبدم چم"، حشمت، بهروز و رضا سالاری
به خوانندگان گرامی و اشخاص محترمی که از بنده پرسش فرموده‌اند
توضیح: پاسخ‌های داده شد به افراد زیر به ترتیب تقدم طرح پرسش‌ها قرار دارند.
آقای "لیبدم چم" (مخفف "لیبرال دموکرات چپ میانه")
دوست ارجمند، آنچه که به درد شما می‌خورد دموکراسی و پس از آن هم سوسیال دموکراسی است. آراء آقای دوستدار، محترم، و برای "فلسفه" تا حدی ارزشمند است، هرچند که متأسفانه برای ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراسی مضر. افکار ایشان در جهت راندن نیروهای فعال برای تحقق دموکراسی قرار دارد.
صادق هدایت قاضی محکمه‍ی جنبش دموکراسی نیست. کتاب او هم، که بازتاب کننده‍ی نگاه انتقادی صادق به وجهی از زندگی خرافی ایرانیان حدود پنجاه تا صد سال پیش است، کتاب قانون اساسی دموکراسی یا سنگ محک چند و چون خلقیات امروز ما ایرانیان آن نیست. امروز دیگر وضع فرق کرده (خودتان هم به این واقعیت اشاره کرده اید!). مگر نمی بینید در ایران چه جریانهایی وجود دارد. با مطالب نیرنگستان دیگر نمی‌توان شناخت کامل و درستی از جامعه‍ی ایران امروز به دست داد. در یک نظام دموکراسی اندیشه‌ها و افکار و بیان آنها آزادند، قدرت دولت محدود است، به طریقی که نمی‌توان با سرکوب اجتماعات آرام و اعمال اراده‍ی خرد جمعی مخالفت یا آن را سرکوب کرد. احزاب را نمی‌توان محدود و ممنوع کرد، افراد را به صرف بیان افکار سیاسی‌شان و بخشی از فعالیت سیاسی آنان که در چهارچوب قانون قرار می‌گیرد، نیز نمی‌توان محدود و محبوس کرد. آنچه که به درد همه‍ی ما می‌خورد دموکراسی است نه افکار آقای دوستدار و هوادارانش، هرچند که ابراز این افکار در یک دموکراسی آزاد و مفیدِ فایده‌ای است.
فرموده‌اید: "آمویی از دمکراسی حرف می زند ولی طرز تفکر آرامش دوستدارها را تحمل نمی کند. باید دید که در جبهه دمکراتیک او چه نیروهایی نباید حضور داشته باشند و آیا او برای آرامش دوستدارها جایی در این جبهه قائل است یا نه."
پاسخ شما این است: دموکراسی مجموع افکار متنوع، از جمله افکار آقای دوستدار و مشابهاتش را پاسداری می‌کند به شرط این که آن افکار به اعمال اراده‍ی جمعی و خردمندانه‍ی مردم و حفظ منافع و حقوق شهروندی تک تک آنان زیانی نرساند. تعیین زیانبار بودن یا نبودن "فکر"ی با منتقدان آن فکر یا صاحبان افکار دیگر است. مسلما آقای دوستدار در جبهه جای دارند.
به جناب حشمت محترم،
پرسیده‌اید: "به چه دلیل اظهارات من جرم است؟ در همکاری اکبر گنجی و بسیاری دیگر با نظام جمهوری اسلامی که از همان آغاز موجودیتش دست به کشتار و شکنجه و سرکوب و سانسور زد، هیچ شکی نیست!"
پاسخ این است: اگر اظهارات ما، بیانِ اتهامی علیه کسی باشد و ما برای اثبات آن اتهام دلیل و مدرکی متقن و قابل قبول نداشته باشیم، آنگاه مطابق قوانین امروز جامعه‍ی بشری، از جمله همین قانون بی‌خاصیت جمهوری اسلامی، مرتکب جرم شده‌ایم و قانونا قابل تعقیب هستیم. آیا ما مدرکی در دست داریم که نشان دهد آقای گنجی دستش به خون مردم آلوده شده یا کسی را شکنجه کرده؟ به شایعات به هیچ وجه نباید و نمی‌توان استناد کرد. همچنان که بارها عرض کرده‌ام قانون تسری مسئولیت در "نظامهای استبدادی کوتاه مدت" قانون قابل قبولی نیست!
به آقای بهروز عزیز،
از اظهار نظر شما ممنونم.
به آقای رضا سالاری گرامی،
خیر به هیچ وجه شما را در صف سلطنت‌طلبان نمی‌بینم. اما چگونه به آن نتیجه رسیدم: با تأمل و تفکر دقیق در دو نامه‍ی آقای دوستدار و متن یک مصاحبه از ایشان! آراء ایشان را از آن نامه‌ها و مصاحبه استخراج و سپس با یکدیگر مقایسه کردم. اگر شما هم چنین کنید، خواهید دید که آقای دوستدار، دست کم در آن منابع، به خوبی نشان داده که هم با تفکر دینی مخالف است، هم از سوسیالیستها بدش میاید، و هم مدافع محمد رضا شاه و پدرش است و هم کل انتلکتول‌های ایرانی را مخبط می‌داند. ضمنا توجه کنید که رضا شاه سواد درستی نداشت، و محمد رضا شاه فقط در دانشکده‍ی افسری لیسانس گرفته بود و آقای دوستدار معتقد است که عمل این دو بهتر بود از کل جامعه‍ی انتلکنول ایران. حالا شما مساحت سیاسی-ایدئولوزیک این پنج ضلعی را حساب کنید و در شرمندگی از بیان سلطنت‌طلب بودن خویش ضرب کنید تا ببینید چه می‌شود. اشخاص که همه آشکارا نمی‌گویند مدافع چه مکتب سیاسی هستند!

به امید ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراتیک و پیروزی و بهروزی همه!

امیرحسین آمویی
٣۲۲٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : ناپاک
جناب لیبرال دمکرات چپ میانه،
من قصد ندارم بیش از این در گفتگو در باره مردی که فرهنگ ایرانی را علت بدبختی های ما میداند و در باره فرهنگ آلمانی ساکت است چیزی بگویم ولی در باره کامنت آخری شما که " اکبر گنجی ها پاک نیستند چون از جنایات رژیم از اول آگاه بودند و سکوت کردند" و " هانا آرنت در مورد سکوت مردم و کارگزاران آلمان هیتلری حرفهای بسیار جالبی زده است که آقای آمویی مثل اینکه خبر ندارد. کسی که در برابر جنایات دیگران سکوت می کند پاک نیست و باید توضیح دهد که چرا سکوت می کند" باید چیزی بگویم.
من طرفدار اکبر گنجی نیستم چون حوصله رستم نامه خواندن ندارم ولی زندگی گنجی و هانا آرنت در مقاطعی به هم شبیه است. هردو مدتی توسط رژیم های خونخواری زندانی و هردو موفق به فرار به امریکا شدند. گنجی از قراری که خوانده ام مرد بسیار شجاع و بی باکی ست که کتابهای او در باره عالیجنابان معروف است ( آنها را نخوانده ام ) و روزه ها را تا سرحد مرگ ادامه داد. گنجی در این موارد اگر از آرنت بالاتر نباشد پایین تر هم نیست. اگر هریک از ما ایرانیان به اندازه گنجی در ایران شجاعت و فعالیت داشتیم اوضاع ما خیلی بهتر از این بود.
دوست عزیز ، گنجی را ناپاک خواندن شرط انصاف نیست و طغیان احساسات راه چاره نمیباشد. آیا ما میدانیم که به تحقیق گنجی چه قدر در جنایات دست و یا از آنها خبر داشته است؟ زندان رفتن و شکنجه شدن و روشنگری های او حساب نیست؟ ما "پاکان" چه کرده ایم که او را ناپاک میخوانیم ؟
٣۲۲۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : تناقضات آقای آمویی
دوست گرام آقای سالاری
در تکمیل گفته شما باید اضافه کرد که تناقض در گفتار آقای آمویی کم نیست. او تقریبا دوستدار را متهم به سلطنت طلب بودن می کند و او را ستایشگر پهلوی های می داند اما اگر به جملات زیر نگاه کنید می بینید که خود او نیز را می توان هدف همین اتهامات قرار داد:
"اگر بخواهیم هرکس را بنا به سهمی که در استقرار جمهوری اسلامی دارد مورد بازخواست و محاکمه قرار دهیم، آنگاه باید بیش از نیمی از ایرانیان را به پای میز محاکمه و به زندان بکشیم. همین که ایرانیان و نا آگاهی تاریخی آنان موجب شده که بیش از سی سال از شاهراه ترقی و دموکراسی عقب بیافتیم و..."
ایشان می گویند که ما بیش از سی سال است که از شاهراه ترقی و دمکراسی عقب افتاده ایم. آیا چنین مستفاد نمی شود که تا قبل از آن ما در این راه گام می زده ایم؟
٣۲۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری‫

عنوان : داوری‫ و ‫عمومیت دادن در خارج از ‫محدوده معلوماتمان!!
داوری‫ و ‫عمومیت دادن در خارج از ‫محدوده معلوماتمان!!
‫جناب آمویی،
‫امیدوارم به طرفداری از شاه و سلطنت طلبی متهم نشوم، ولی چگونه شما از این جمله دوستار:

‫« "پنجاه سال طول کشید تا شاه، با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئل‌ها نبودند، و پدر او بنیادگذار ایران نوین، کشور ما را به آستانه‌ی زندگی شهروندی متمدنانه رساندند." ‫»

‫به این پیش دواری و فرافکنی سیدید؟ :

« اما یک چیز دیگر را هم باید بگویم: آقای دوستدار در نامه ی خود به هابر ماس نشان داده که سلطنت‌طلب سکولاری هم هست. ببینید چه گفته و چه دفاعی از سلطنت کرده است: ‫»

‫باز امیدوارم به مرید و مدهوش افکار دوستار متهم نشوم. ولی چگونه دوستاری که کاملاً ناباور، لائیک، ایتئیست، سوسیالیست چپ با دیدی منحصربفرد و مختص خود و محققی آکادمیک از افکار فلسفی و نواندیشی، ‫این گونه که شما حکم فرمودید باید باورمند و طرفدار سلطنت باشد!؟ امیدوارم شما با کوشش و حسن نیت تان در درک و مقایسه نسبی دو رژیم پهلوی و ملایی دچار مشکل ارزیابی نشده باشید؟ ‫پیروز باشید!
٣۲۲۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آقای آمویی از دمکراسی حرف می زند ولی طرز تفکر آرامش دوستدارها را تحمل نمی کند. باید دید که در جبهه دمکراتیک او چه نیروهایی نباید حضور داشته باشند و آیا او برای آرامش دوستدارها جایی در این جبهه قائل است یا نه.
آیا آقای آمویی ضد سرمایه است؟ اگر چنین است چگونه با نیروهای لیبرال دمکرات می تواند به توافق برسد؟ اکبر گنجی ها پاک نیستند چون از جنایات رژیم از اول آگاه بودند و سکوت کردند تا نوبت بخودشان رسید. هانا آرنت در مورد سکوت مردم و کارگزاران آلمان هیتلری حرفهای بسیار جالبی زده است که آقای آمویی مثل اینکه خبر ندارد. کسی که در برابر جنایات دیگران سکوت می کند پاک نیست و باید توضیح دهد که چرا سکوت می کند، آیا گنجی تا حالا دلیل سکوت خود را در همه آن سالها توضیح داده، اگر نه، چرا نه؟ گنجی، سروش، شیرین عبادی...همه در امنیت برون مرزی می توانستند با همکاری یکدیگر جبهه ای دمکراتیک بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل تشکیل دهند تا همه ی آزادیخواهان را بخود جلب کنند ولی نکردند. می توانستند حداقل در سالروز انتخابات کذایی پارسال تظاهرات گسترده ای را تدارک ببینند ولی نکردند. می توانستند خیلی کارها بکنند ولی نکردند. آرامش دوستدار بخوبی دست همه ی اینها را خوانده است که در غرب چه ناجوانمردانه از پشت به مبارزات ملت ایران خنجر می زنند و در حفظ رژیم می کوشند. آقای آمویی از دمکراسی حرف می زند ولی طرز تفکر آرامش دوستدارها را تحمل نمی کند. باید دید که در جبهه دمکراتیک او چه نیروهایی نباید حضور داشته باشند و آیا او برای آرامش دوستدارها جایی در این جبهه قائل است یا نه. آقای آمویی، آیا بعد از سرنگونی هیتلر، حزب توتالیتر سوسیالیست فاشیست نازی اجازه فعالیت سیاسی در عرصه سیاسی آلمان داشت یا نه؟ اگر نداشت و ندارد، چرا باید بعد از سرنگونی این رژیم توتالیتر فاشیست مذهبی در ایران، بعنوان حزب فعالیت داشته باشند؟ هیتلر با سوء استفاده از انتخابات آزاد لیبرال دمکراسی در آلمان بقدرت رسید و بعد از جنگ جهانی دوم لیبرال دمکراسی ها بوسیله قوانین نوینی راه را برای بقدرت رسیدن احزاب مستبد و توتالیتر بکلی بستند تا دیگر هیتلرها از صندوق رای بیرون نیایند. ما هم باید از حالا چنین کنیم و احزاب و شخصیت هایی که مخالف منشور جهانی حقوق بشر و اجرای کامل آن در ایران فردا هستند را معرفی کنیم و کنار بگذاریم. آرامش دوستدار و الاهه بقراط ها با این منشور هیچ مشکلی ندارند ولی گنجی و سروش و شیرین عبادی و صدری ها ... دارند و همیشه برای ایران مشکل ساز بوده و هستند و خواهند بود. آقای آمویی باید توضیح دهند که این چه جبهه ی دمکراتیکی است که او می خواهد که در آن هم افکار توتالیتر می تواند جا بگیرد و هم لیبرال دمکراسی؟ اصلا چنین چیزی ممکن است؟
٣۲۲۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : دیالوگ؟
من نمی دانم دیالوگ شاخ و دم دارد. خب مصداقی و اصلانی گنجی و صدری را نقد می کنند، حال با زبانی تند یا لطیف، این دیالوگ است. به یمن و برکت اینترنت هم طرف مقابل فوری جواب می دهد. اگر این دیالوگ نیست پس چیست. اگر درک تان از دیالوگ تکه پاره کردن تعارف و بعد رسیدن به اتحادهای آبکی و پادرهواست بیگمان برخطا هستید. من تفاوتی بین دیالوگ و پلمیک نمی بینم. بگذارید این دیالوگ یا پلمیک یا هر چه اسمش میگذارید در فضای مجازی جریان یابد. این خوانندگان و در نهایت مردم هستند که سره را از ناسره تشخیص می دهند. این که با نقد بی رحمانه - با سلاح انتقاد و کسی به جبهه ارتجاع رانده می شود بگذار چنین شود. آنکس که در مواجهه با حاملان سلاح نقد به جبهه سلاح بدستان می پیوندد همان به که زودتر نقاب اندازد و به اصل خویش بازگردد.
٣۲۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣٨۹       

    از : حشمت

عنوان : نگران آینده!!!
آقای آمویی به چه دلیل اظهارات من جرم است؟ در همکاری اکبر گنجی و بسیاری دیگر با نظام جمهوری اسلامی که از همان آغاز موجودیتش دست به کشتار و شکنجه و سرکوب و سانسور زد، هیچ شکی نیست! بسیار مضحک است که کسی این واقعیت را انکار کند و فکر نمی کنم که حتا اکبر گنجی هم انکار کند که خود از سازندگان و خدمتگزاران خمینی و جمهوری اسلامی بود. اتهاماتی که به ایشان و هر کس دیگری که با نظامهای سرکوبگر همدستی و همکاری داشته، باید حتما در یک دادگاه ذیصلاح و حقوق بشری مورد بررسی قرار بگیرد. این مسئله به وجدان عمومی یک جامعه مربوط می شود و بجز شاکیان فردی، کل دستگاه قضایی آن جامعه موظف است در برپائی آن دادگاهها بکوشد. همانطور که اشاره کردم محکومیت یا برائت همه ی افراد سازنده و همدست با نظام جمهوری اسلام با آن دادگاه است، نه با من و شما. بنابراین شما هیچ حقی ندارید که طبق نظر شخصی تان به فردی که متعلق به یک نظام خونریز و سرکوبگر بوده، مصونیت ببخشید. این یک مسئله ی وجدانی و حقوقی و قضایی عمومی بسیار فراتر از "راهکارهای سیاسی" جنابعالی است.

هنگام سقوط دولت آلمان شرقی پرونده ی مهره ها و کادرها و خدمتگزاران دستگاه دولتی هونکر زیر بررسی قضایی رفت. حتا کسانی که به زندان نرفتند از مناصب اداری و سیاسی و اجتماعی حساس کنار رفتند/کنار گذاشته شدند. در شیلی هم همین روند طی شد و الان هم دادگاهها جریان دارد. پرونده همکارانی از دولت آلمان نازی پس از گذشت شصت و پنج سال همچنان باز است و آنها مورد تعقیب هستند، اینجا و آنجا اگر مشخص شود که فردی در دستگاه دولتی از مهره های نظام فاشیستی هیتلر بوده، بلافاصله باید از سمت خود کناره گیری کند و پاسخگو به مقامات قضایی و افکار عمومی باشد.

اکبر گنجی ها که جای خود دارند، حتا کسی مثل منتظری هم که از بانیان نظری ولایت فقیه بود و در اوائل قدرت گیری در سرکوب مخالفان جمهوری اسلامی نقش داشت، و در مقطعی حساس جان تنی چند را از اعدام نجات داد، اگر زنده می بود، باز هم می بایست در دادگاهی ذیصلاح حاضر شود و به پرسشها و اتهامات وارده پاسخ دهد. این راه و رسم یک جامعه ی مدنی و دمکراتیک است و هیچ پارتی بازی و استثنائی هم نمی شناسد.

آقای آمویی شما که هنوز قدرت نگرفته اید، دارید کسانی مانند مرا که مسئله دادخواهی در مورد کل همکاران نظامهای سرکوبگر را مطرح می کنند، مجرم می شناسید، وقتی که به قدرت برسید، چکار خواهید کرد؟ پس باز هم باید گفت که خدا آخر و عاقبت ما را زیر حکومت گنجی ها و دوستانشان بخیر کند.
٣۲۲۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : شرایط حاکم بر دیالوگ سیاسی، در گفتگو با آقای الهیاری
آقای الهیاری
من نمی‌خواهم با شما وارد بحثی شوم که از حدود پتانسیل گفتگوهای کنونی خارج است. احتمالا می‌دانید که من خود نیز همچون هرکس دیگری هردو پای تفکر و اندیشه‌ام بر شرایط واقعی قرار گرفته و از همین رو در تحت تأثیر یک فضای پُربعدی هستم. هر فردی همچنان که باید بدانید، نقطه‍ی اثر و منشاء آثاری است در این فضای پربعدی که ابعاد آن خود در کنش و واکنش دائمی و متقابل اند. ممکن است، در این میان، گاه، در تحت تأثیر فکری یا اثر قولی پایم را از دایره‍ی دیالوگ "ناب" سیاسی خارج گذاشته باشم که بدون تردید گذاشته‌ام- امری که اجتناب از آن ناممکن است.
داستان "وابستگی رسانه‌ها" حقیقتی است اجتناب ناپذیر و علت‌العلل آن هم همان اصل مالکیت خصوصی است که به صورت نظام سرمایه‌سالاری قصد دارد بی‌چون و چرا از خویش محافظت کند و لذا در مثله کردن دیالوگ ناب سیاسی، از طریق تملک آن وسایل، اندک درنگی ندارد. اما ما درست در همین شرایط است که باید به چنان دیالوگی هستی و جان ببخشیم. من کوشیدم چنین کنم. موفق نشدم؟ پایم لغزید؟ خب شما آغاز کنید. از سوی دیگر در این جهان چند قطبی، مردم ایران هم باید از خود دفاع کنند و این مردم جمعی ناهمگون اند. اما این ناهمگونی‌ها، بدون این که همگون کردنشان کار درستی باشد، ظاهرا باید برای شکل بخشیدن به یک جامعه‍ی آزاد و دموکراتیک در مسیری همگون و همسو قرار گیرند. فکر می‌کنم این نکته را به صُوَری دیگر به عنوان هدف آن دیالوگ روشن کرده‌ام.
این که می‌فرمایید با تکیه بر "اجزائی" از "کل" تلاش به بی‌اعتبار کردن کسی داشته‌ام، پذیرفته نیست: من به وجهی از افکار دیگران پرداخته‌ام که آنها را، در این زمینه، برای ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراتیک ضروری دیده‌ام. "بی‌اعتبار شدن" امری "کردنی" نیست بلکه "شدنی" است. اندیشه‍ی بی‌اعتبار خود سرانجام در نظر دیگران نامعتبر می‌شود: از این زمره است اندیشه‍ی آقای دوستدار و مدافعانش- بدون که بخواهم تمامی وجوه اندیشگی آنان را تخطئه کرده باشم. در دل مباحث آقایان دوستدار، مصداقی و اصلانی گوهرهای فراوانی وجود دارد که ناسفته و ناصاف اند. عمل سیاسی آنان در صورتی که در جهت ایجاد نظامی آزاد و دموکراتیک باشد معتبر و در غیر این صورت نامقبول است.
در عین حال لزومی نمی‌بینم که به مباحثی روی بیاروم که به مفاهیمی پیچیده‌تر مانند "تعامل درونی بینا گفتاری" یا دیسکورس ویژه‍ی سیاسی میان "متفکر"، "فکر"، "فضای حاکم بر تفکر"، و "مخاطب آن فکر" مربوط است- مفاهیمی که هر دیالوگی، مخصوصا دیالوگ سیاسی، را دستخوش نوسان می‌کنند.
همان طور که ملاحظه فرمودید ما هنوز در محیط کودکستان به این گفتگوها پرداخته‌ایم نه در دانشگاه. و باز هم همانطور که فرموده‌اید در سطح ملی، نیز، از این جهت دوران کودکی رنجور خود را پشت سر می‌گذاریم. و این است چگونگی رشد این کودک! مادران و دایگانش کجا هستند؟ همین رهبران و متفکران و نویسندگان و دیگران.
حرف آخر که دقیقا به همان موضوع اصلی دیالوگ باز می‌گردد این است: باید برای ایجاد شرایطی کوشید که در آن منِ من و منِ شما ومنِ او و منِ ما فرصت بیان و هستی آزادانه بیابند: این همان چیزی است که نام دیگرش دموکراسی است.
در مجموع از توجهی که به بنده داده‌اید بسیار ممنونم و امیدوارم که خوانندگان نیز از این بابت در مسیری قرار گیرند که لازم است. شایستگی ملت بزرگ ما و سزاواریش به واسطه‍ی تمدن بزرگی که تا کنون پاسدار آن بوده به تمامی نشان می‌دهد که ما توان چنین تحولی داریم.
راستی چرا خوانندگان را بیشتر از آراءتان بهره‌مند نمی‌کنید؟
توفیقتان را آرزومندم.
٣۲۲۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : آرامش دوستدار و صادق هدایت. آرامش دوستدار هر چقدر هم اشتباه کند باز بهتر از مخالفانش است چون او بیشتر امروز بدرد من می خورد تا بقیه ای که تا حالا دیده ام.
یک پرسش از جناب آمویی محترم،

تفاوت آنچه آرامش دوستدار می گوید با آنچه صادق هدایت در نیرنگستان خود گفته است در چیست؟ آیا هر دو از دینخویی (خرافه پرستی) ایرانیان ننالیده اند و آنرا مانع رشد ایران ندانسته اند.

وقتی یک جامعه کربلایی و عاشورایی است و تمدن غرب را مساوی با رفتن به جهنم در آن دنیا می داند (البته نه امروزه روز که ۷۰ درصد جامعه ایران زیر ۴۰ سال دارد و تره هم برای دین و ایمان خرد نمی کند) و روشنفکرانش جلال آل احمد و علی شریعتی و بنی صدر و ابراهیم یزدی ها باشند که گول یک آخوند شپشو را به آسانی می خورند و ملتی را ۳۲ سال اسیر بختک ج.ا می کنند، چه باید کرد؟ امروز من بعنوان یکی از قربانیان عملکرد این جماعت ترجیح می دهم طرف آرامش دوستدار را بگیرم تا با استفاده از او دین و سیاست را از هم کاملا جدا کنیم و بگذاریم زشتی دینخویی و خرافه زدگی در جامعه ایران نمایان شود. بدین ترتیب است که مردم به خود در آینه نگاه خواهند کرد و خواهند دید که با رجوع به خرد خود و خرد جمعی خودشان است که می توانند به همان امنیت و آزادی و رفاهی برسند که در لیبرال دمکراسی های غربی مردم به ان رسیده اند. در این کشورها برخلاف ما فرهنگشان اجازه نمی دهد که فرد خود را انقدر عاجز و زبون فرض کند که برای تغییر سرنوشت خود منتظر یک ناجی باشد یا خود را تسلیم قضا و قدر کند و نسل به نسل بگوید همینست که هست، صلاح همه را خدا می داند و هرچه خدا بخواهد همان می شود، و یا کار کار انگلیسیاس خودشون میارن و می برن....
با چنین طرز فکری بود که ما دچار فاجعه ی ۵۷ شدیم و امروز این حقیقت را بسیاری از ما دریافته ایم که خرافه پرستی و دینخویی جز بدبختی فلاکت چیزی برای بشریت به ارمغان نیاورده است. برای فرار از این دایره وحشت ما باید از آرامش دوستدارها و الاهه بقراط ها حمایت کنیم تا با فروپاشی این رژیم گرفتار یک مشت تبهکار دینخوی دیگر نشویم که بما وعده بهشت برین را بدهد و ما مثل گاو و گوسفند دنبالشان بیافتیم و خود چند نسل بعدی را بدبخت کنیم. دینخو و خرافه پرست رفتارش، اقتصادش، سیاستش، علوم انسانی اش .... هیچ شباهتی به رفتار، اقتصاد، سیاست و علوم انسانی وووو با جهان آزاد و موفق غرب ندارد. ما لایق یک زندگی خوب مثل غربیها هستیم که لازمه اش پی بردن به گوهری است که در وجود یکایک ماست و آن خرد است که ذهنیت پرسشگر ما را تقویت می کند تا با اتکا بنفس خود سرنوشت خود را بسازیم و نه آنکه عقل خود را دو دستی تقدیم کسانی کنیم که فکر می کنیم از ما بهترانند. آرامش دوستدار هر چقدر هم اشتباه کند باز بهتر از مخالفانش است چون او بیشتر امروز بدرد من می خورد تا بقیه ای که تا حالا دیده ام. با احترام
٣۲۲۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : اخلاق ایرانیان و اپوزیسیون داخل و خارج
پیروز عزیز
ممنون از توضیحی که دادید. موضوع اصلی بحث شما "اخلاق ما ایرانیان" است و این که در واقع ناشنوا، لجوج، منفعل و همه از جنس کرباس واحد و بدی هستیم. به نظرم می‌رسد در جایی خواندم که جمال‌زاده قصد داشت مطلبی در باره‍ی محاسن اخلاق ایرانیان هم بنویسد ولی بعد چه اتفاق افتاده نمی‌دانم. این که ما ایرانیان دستخوش یا اسیر چنین رفتاری هستیم (ناشنوا و لجوج) ناشی از ویژگی‌های تحولات تاریخی ماست: جامعه‌ای که آن را می‌توان استبداد کوتاه مدت و بی‌قانون (قانون‌ستیز و قانون‌گریز) نامید. اگر به آثار دوره‍ی مشروطه و مباحث امروز مطبوعات ایران توجه کنید می‌بینید که "قانون‌خواهی" همچنان سخن اصلی ماست. نام روزنامه‍ی ملکم خان "قانون" بود، نام رساله‍ی معروف مستشارالدوله "یک کلمه" (یعنی قانون) بود. در دوره‍ی پهلوی‌ها قانونی روی کاغذ وجود داشت، ولی توسط حکومت نادیده گرفته می‌شد. خمینی رأی خود را صدها بار از قانون مهم‌تر می‌دانست و اکنون هم قانون از نظر ولی فقیه حرف مفتی بیش نیست! بی‌هوده نیست که جنبش سبز خواهان اجرای قانون و زدودن اختیارات ولی فقیه از همین قانون اساسی پرپرکی است تا شاید پنجره‌ای برای نفس کشیدن بگشاید.
داستان سرشت مردم یا بهتر است بگوییم دولت آلمان داستان رقت‌آوری است. نباید فراموش کرد که جنگ جهانی اول و دوم محصول ددمنشی امپریالیست‌های جنایتکاری بود که بر سر تقسیم جهان به جان هم افتادند و در نبردی خوفناک و خونین و خودخواسته که ناشی از ذات نظام سرمایه‌داری و اخلاقیات چنین شکل اجتماعی است، آلمان را که به رقابت با انگلیس و فرانسه به پا خاسته بود در هم کوبیدند و به این ترتیب مردم آلمان را دچار عقده‌ای کردند که خود در کنار دیگر عوامل منجر به شکل‌گیری شخصیت هیتلر شد: تجسم تاریخی خشونت مردمی ناراضی از شکست خویش.
در مورد اختلافات درونی اپوزیسیون خارج از کشور و اختلافات درونی اپوزیسیون داخلی، میل دارم توجه شما را به یک قانون فیزیکی جلب کنم . از مثالی بهره می‌گیرم: اگر ما گلوله‌ای فلزی را در میان دهانه‍ی گازانبری بگذاریم و با حداکثر نیرو آن را فشار دهیم: امکان دارد یکی از این دو اتفاق روی دهد: اول: گلوله‍ی فلزی پس از مقداری مقاومت فشرده و پهن می‌شود و ملکولهای آن در مسیر راستای دهانه‍ی گاز انبر صف‌آرایی می‌کنند و احتمالا گلوله به شکل سکه‌ای در میاید. دوم: مقاومت گلوله در مرحله‌ای در اثر تراکم ملکولهای آن به قدری زیاد می‌شود که فشار را پس میزند و یا منجر به شکستن فک یکی از طرفین دهانه‍ی گازانبر یا دسته‍ی آن می‌گردد. با این مثال می‌خواهم بگویم که صف‌آرایی ملکول‌های یک سیستم (مثلا جامعه) در جهتی خاص، نه تنها به ویزگی شکل پذیری آن، بلکه به فشار بیرونی هم مربوط است و بدون آن فشار تغییری در آن ایجاد نمی‌شود. اکنون بر گردیم به سخن اصلی: ایرانیان مخالف خارج از کشور در تحت چنان فشاری نیستند، چرا که غالبا در دل دموکراسی زندگی می‌کنند و شاید سرنوشت کشوری هم که در آن هستند برایشان اهمیت چندانی نداشته باشد. به همین دلیل شکل نمی‌گیرند و متحد نمی‌شوند و اگر بشوند بر پایه‍ی فشار از بیرون (که در اینجا همان تحولات داخلی درون ایران است) آرایش جدیدی به خود می‌دهند. این مسأله در داخل به کلی متفاوت است. زمانی که فشار استبداد پهلوی مردم را به سوی تنها مسیر رهایی (انقلاب مذهبی)، که "راهبرش" خمینی بود، راند، خلافت اسلامی شکل گرفت. آن مردم اکنون هم به سوی تنها راه رهایی که جنبش سبز به رهبری موسوی و کروبی و خاتمی است رانده شده‌اند. با تأسف فراوان باید عرض کنم که سخن شما مظهر راستین و اسف‌بار حقیقتی هم هست و آن این که "ینگه نشینان" مخالف چندان هم گوششان به این حرفها بدهکار نیست. جز این‌ها ویژگی‌های اخلاقی کادرهای مرکزی سازمانها و گروههای اپوزیسیون هم در ایجاد این وضع اسفبار دخیل است که بر حجم و چگالی فاجعه می‌افزاید. با همه‍ی این احوال نباید زیاد هم بدبین بود. همانطور که گفتید "داخل" تعیین کننده و خارج "تابع" آن است. این است وجوه مثبت و منفی شرایط حاضر! به نظرم می‌رسد که اپوزیسیون دموکرات، چپ و سکولار ایران یک بار دیگر و با نهایت تآسف دوباره ناگزیر از دنباله روی از نیروهای عقب مانده‌تر شده است. سی ویک سال گذشته است و هنوز وحدتی شکل نگرفته است.
موفق باشید.
امیرحسین
٣۲۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : احمد الهیاری

عنوان : مانع اصلی نبود «دیالوگ» چیست؟
موضوع بحث « جایگاه دیالوگ‌ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن‌ » بسیار مهم ست و در این زمینه خیلی کار ها می توان کرد.
ولی در جهانی که «رسانه ها» در «خدمت» منافع و مصالح قطب های انتخاب شده selective فعالیت می نمایند چگونه باید عمل کرد که بحث « «دیالوگ سیاسی ...»در خدمت مصالح ملی و مردمی ما قرار گیرد؟

بنظر من آقای آمویی در این نوشته تحت تاثیر پیامدهای نوشته ی آقای آرامش دوستدار قرار گرفتند که موجی هواداری و مخالفت در پی داشت. این قبیل کنش و واکنش ها در دنیای سیاسیت رایج ست ولی «دیالوگ » محسوب نمیشود. طرفین بحث با خاستگاههای مختلف سیاسی - اجتماعی ، جایگاههای کاملا متفاوت فکری و اهداف مغایر از یکدیگر انگیزه ای برای «همگرائی» نمی توانند داشته باشند که به پرنسیب های دیالوگ اهمیت دهند.

بهمین دلیل با تکیه بر «اجزائی» از «کل» عملکرد ها نادرست و انحرافی دیگری تلاش به « بی اعتباری » Incredible رقیب دارند.
حتی نویسنده ی این مقاله ««دیالوگ سیاسی ...» آقای آمویی انگیزه ی اولیه از نوشتن مقاله را فراموش کرده و در حین نوشتن مقاله به نشان دادن جانبدارانه از این یا آن طرفین بحث دارد و معلوم نیست در کجای بحث «دیالوگ سیاسی ...» قرار می گیرد.
مثال : مراجعه به مصاحبه ی آقای دوستدار با نشریه آرش ربطی به «وقایعه اتفاقیه» بعداز نامه ی او به هابرماس دارد یا ندارد؟

نتیجه : هیچیک از کسانی که در این نوشته از آنها نامبرده شد اصلا قصد «دیالوگ » نداشته و ندارند و ما اصولا در سطح ملی از این حیث بسیار رنج میبریم.
هزاران نفر از شخصیت های سیاسی و فرهنگی که از دو رژیم سفاک و جنایتکار خوشبختانه جان سالم بدر برده اند، بخصوص در خارج از کشور و در سراسر جهان پراکنده با راندمانی پائین به کار و زندگی مشغولند و بسیاری هنوز تنوانسته اند بر اختلافات فکری و سیاسی خود غلبه کنند و با کمک «دیالوگ » به همکاری و همراهی برای تغییر در ایران آمادگی نشان دهند.

ببخشید! مانع اصلی نبود «دیالوگ» در بین فعالان سیاسی و فرهنگی در «من» نهفته ست.
٣۲۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : کتیبه II
جناب آمویی ،
چون توضیح خواستید مجبورم دراز تر بنویسم . زمانی که آن سویس نشین ایرانی " خلقیات ما ایرانیان " را نوشت و ناصر آنرا علیه ما به کار برد شاه به حق خشمگین و بر او غضب کرد. جرم او به نظر من نیم حقیقت گویی بود ؛ که ایرانیان خلقیات بدی دارند گویی همسایگان ما خلقیات خوبی دارند در حالی که همه سرو ته یک کرباسیم. تازه جمال زاده عقده ای هم نداشت.
اکنون هم این آلمانی نشین ایرانی الاصل که به گمان من خالی از عقده هم نیست فرهنگ ایرانی را سبب گرفتاری های ما میداند بدون آنکه مثلا فرهنگ آلمانی را سبب به قدرت آمدن فاشیست های نازی ( تا آنجا که من میدانم ) و وحشیگری های آنها بداند . این سنگ بزرگی است که او در چاه انداخته و ما اینسو- خارج از ایران - نشسته ، خسته انبوهی زن و مرد و جوان و پیر ، همه با یکدیگر پیوسته ، لیک بازنجیر - ایرانی بودن - در تقلای حل این مشکل ایم . من به شما قول میدهم که بعد از همه این گفتگو ها و تقلا ها با تمام حسن نیتی که دوطرف سعی میکنیم که نشان بدهیم ، هیچ یک از ما یک قدم از عقیده خود بر نمیگردیم و این کاری ست که سی و دو سال است کرده ایم و حتی جنبش سبز خود جوش را تکه پاره نموده ایم و اگر این سنگ را ده بار هم بگردانیم همان کتیبه تکرار خواهد شد و شب شط علیلی خواهد بود .

خوشبختانه اختیار و سر نوشت ایران به دست خارج نشینان نیست . مثلا علی رغم تفرقه افکن هایی چون جناب نوری علا که سعی دارد شعبه بانک صادرات و معادن سکولار سبز را در هر دهکده با یک و نیم کارمند و مشتری - و هر کدام با پرچم های خاص خود - را باز کرده و نقشه حکومت آلترناتیو و حمله به ایران را بکشد امیدواریم که ایرانیان داخل گود خود تصمیم خود را بگیرند و محتاج آقا بالا سر نباشند. امیدوار باشیم که اختلافات ما خارج نشین ها درس خوبی برای آنها باشد که وقتی سنگ را برگرداندند کتیبه تازه ای بیابند.
٣۲۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : حقوق دموکراتیک چیست
به خواننده‍ی ارجمند "نگران آینده"
۱- ممنون از این که وجه مفیدی در نوشته‍ی من یافتید.
۲- من برای کسی سینه نمی‌زنم. از آقای گنجی و همه‍ی ایرانیان آزادیخواه با قلم خود و افکار خود دفاع می‌کنم. آقای گنجی تا جایی که من می‌دانم مرتکب خطایی نشده‌‍‌اند و به همین دلیل مصون هستند. اگر هم خطایی کرده باشند نه من و نه شما در مقامی نیستیم که ایشان را تطهیر و مصون کنیم . این عمل در صلاحیت یک دادگاه صالح است. دوست عزیز این حرف شما علیه آقای گنجی در واقع یک جرم به حساب میاید! باید در یک نظام دموکراتیک مواظب اظهار نظرهای خود باشیم.
۳- همه‍ی ایرانیان، جز اندک افرادی که قربانیان اخلاقی جامعه شده‌اند و به ناپاکی گراییده‌اند، خانواده‍ی پاک دارند، اما تنها پاکی خانواده نشانه‍ی پاکی کارنامه‍ی آنان نیست. پاکی خانواده‍ی آقای گنجی را به عنوان سرآعاز یک فرایند که از مراحل گوناگون گذشته و تا پایان دوره‍ی محبس آقای گنجی را در بر گرفته، همه را مسیر تحول شخصیت و بلوغ سیاسی ایشان دانسته‌ام. تمام کسانی که حتی نیمی از این مسیر را طی کرده باشند و یا عملا و جبرا در جنایات رژیمی منحط و جانی شرکت نکرده باشند از نظر وجاهت اجتماعی و حقوقی و قانونی در کنار آقای گنجی و خود شما قرار دارند.
۴- یکی از ویژگی‌های نظام‌های دموکراتیک به رسمیت شناختن حقوق شهروندی تمامی افراد بدون استثناء است، حتی حق خود مستبدان جنایتکار! مسلم است کسانی که علنا با صدور فرمانها و احکام شرعی دستور قتل عام مردم را می‌دهند اسناد جرمشان در مصبوعات و خاطره‍ی مردم باقی می‌ماند. مع‌هذا همین ها هم باید در دادگاه محاکمه شوند. افراد، بدون استثنا، پیش از این که جرمشان در دادگاه صالح ثابت شود، دارای همه‍ی حقوق سیاسی اجتماعی هستند و حق دارند در مبارزه برای آزادی و دموکراسی مبارزه کنند و اگر بتوانند حتی رهبری آن را به عهده بگیرند! اقدام به مبارزه‍ی سیاسی در انحصار کسی نیست و نمی‌توان آن را تیول کسی دانست. چنین طرز فکری به دوره‍ی ارباب و رعیتی تعلق دارد و جرثومه‍ی نظام نابرابر و مستبدانه است.
۵- نظام دموکراتیک، جامع و مدافع تمامی افراد، افکار و اندیشه‌هاست: دموکراسی یعنی دفاع قانونی از اقلیت و تک تک افراد در پناه قانون دموکراتیک.
۶- دوست عزیز من گرایش خاصی به حزب و جریانی خاص ندارم، اما به شدت معتقدم که راه تحول و تعالی جامعه و نظام سیاسی با شناخت دقیق اوضاع و شرایط تاریخی-طبقاتی و ویژگی‌های آن و بر پایه‍ی یک استراتزی و تاکتیک درست و مهندسی سنجیده‍ی نیروهای درگیر در جنبش ممکن است، نه با چسبیدن به مکاتب سیاسی و ایدئولوژی صرف. و چون هنوز ایران را در مرحله‍ی انقلاب مشروطه، یعنی در مرحله‍ی "حکومت قانون" می‌دانم، قانونی که متضمن ایجاد احزاب و آزادی افکار خواهد بود، توجه همه را به تشکیل یک جبهه‍ی دموکراتیک جلب کرده‌ام.
۷- کسی، از جمله شما، حق ندارید دیگران را بدون تشکیل دادگاه صالح متهم کنید و از آنان بخواهید که گرد عمل سیاسی نگردند! با این کارتان آب را به آسیاب دشمن خواهید ریخت! هیچ مید‌انید که در طی سالیان گذشته چه تعداد از وابستگان به سازمان مجاهدین و یا دیگران، که از آن سازمان یا سازمان‌ها بریدند به ایران بازگشتند و از کل بدنه اپوزیسیون جدا گشتند؟
۸- خدا نمی‌تواند آخر و عاقبت کسی را به خیر کند. آن عامل "به خیر کننده" خود شما هستید، که اگر واقعا به احقاق حقوق خود نیاز و ایمان دارید باید فعالانه برای آن بکوشید و در اتحاد با دیگر کسانی که مثل شما و دیگران طالب حقوق دموکراتیک هستند برای ایجاد آن یک جبهه‍ی دموکراتیک ایجاد کنید، در غیر این صورت ممکن است جای شما در میان همه خالی باشد و این بسیار اسف انگیز است.
موفق و سربلند باشید

امیرحسین آمویی
٣۲۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : نگران آینده!!!

عنوان : آری... اما نه!
تناقضها و ضعفهای پلمیک دوستدار با هابرماس و مصداقی و اصلانی با دوستدار را تا حدی زیادی خوب نشان دادید، اما در عوض بدجوری درغلتیدید به سینه زنی برای اکبر گنجی! نمی دانستیم که داشتن "خانواده ی پاک" هم دلیلی برای بر حق بودن فردی در عرصه ی سیاست و حکومت می شود! این تطهیر گنجی و مصونیت بخشیدن به وی برابر اتهاماتی که به او وارد است چه معنی دارد؟

با این طرز استدلال چطور و چرا صدری ها و دباشی ها از حمایت شما نباید بهره ای ببرند؟ لابد چون خانواده ی آنها "پاک" نیست، نه؟ راستی از این هفتاد میلیون ایرانی چند درصد شان دارای خانواده های "پاک" هستند؟ اینجوری بخواهید پیش بروید، باید اکثریت خلایق در ایران "ناپاک" به شمار آیند.

به هر حال اکبر گنجی چون همه ی مهره ها و مأموران و خدمتگزاران نظام با جمهوری اسلامی همکاری و همذاتی کرده، به او و دهها تن دیگر که در مقاطع متفاوتی از جناحهایی از رژیم فاصله گرفته اند، اتهاماتی وارد است. شاکیان و "دولت دمکراتیک" آینده ی ایران حق دارند و موظفند که برای آنها دادگاههای ذیصلاح و حقوق بشری برپا دارند، همه ی این متهمان نیز موظف هستند که در این دادگاهها حاضر شوند و به اتهامات اتهامات پاسخ دهند. محکومیت یا عدم محکومیت اینان را هم واگذار می کنیم به همان دادگاههای ذیصلاح. رسم و قاعده بر این است که متهمان، اگر در زندان نیستند، تا روشن شدن حکم برائت یا محکومیت شان از هر گونه فعالیت سیاسی کناره گیری کنند و دارای مناصب حساس سیاسی - اجتماعی نباشند. اگر هنوز به رعایت این الفبای مدنی و دمکراتیک باور ندارید، چگونه دم از دمکراسی برای آینده ی ایران می زنید؟

در ضمن سینه زنی برای هابرماس هم دلیلی ندارد، امثال او هم زیر نقد روشنفکران و اهل فلسفه غرب (که با مکتب فرانکفورت هم خویشی داشتند) هستند، البته نه از موضع آقای دوستدار.

موضع سیاسی شما هم روشن است: جنبش سبز (که خودش کلی مسئله دارد) + اصلاح طلبان + ملی - مذهبی ها + سکولارها + چپهای نزدیک به این خطوط (که اکثرا از طیفهای اکثریتی ها + بخشهایی از توده ای های سابق /فعلی هستند) آینده "دموکراتیک" ایران را می سازند. ما که با شما کمترین توافقی در این زمینه نداریم، بالطبع از چنین آینده ای بسیار وحشت داریم و مثل روز برایمان روشن است که در چنان آینده ای نه تنها آخر و عاقبت امثال ما بلکه آخر و عاقبت همه ی مردم ایران که نیازها و منافعشان در تضاد با چنین سیاستهایی است، با همان سانسور و زندان و سرکوب و تبعیض و بی حقوقی خواهد شد. خدا آخر و عاقبت ما را در زیر حکومت شمایان به خیر کند!
٣۲۲٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیر حسین آمویی

عنوان : به دوستان عزیز پیروز و حمید هوشور
دوستان ارجمند پیروز عزیز و حمید هوشور.
پیروز عزیز:

حقیقتش را بخواهید هرچه کوشیدم منظور شما را از زبان اخوان بفهمم ممکن نشد. روشن یا روشن‌تر بفرمایید که در این شط غلیظ شب این خستگان چه باید بکنند؟ ضمنا همان طور که در نوشته‍ی اصلی من ملاحظه کردید، کوشیده‌ام تنها به وجه سیاسی نوشته‍ی آقای دوستدار بپردازم و از پرداختن به مابقی وجوه آن اجتناب کنم، چون آن وجه سیاسی مورد نظر همه و منظور اصلی است! برای قسمت اول کامنتتان از شما ممنونم. در مورد قسمت دوم من با شخص آقای دوستدار به عنوان فیلسوف، حتی اگر سراپای آراء ایشان نادرست باشد، مشکلی ندارم و ایشان مورد احترام بنده است. یک بار دیگر توجه شما را به اصل مطلب جلب می‌کنم: هدف اصلی ایجاد جبهه‍ی واحد دموکراسی است و باید برای آن به دور از تهمت زدن و تفرقه افکنی به اتحاد برای برنامه‍ی حد اقل رسید. موفق باشید.

حمید هوشور عزیز:

اول: لطفا یک بار دیگر مقاله را بخوانید ببینید من فقط از «یک» نامه حرف زده‌ام؟ آن مقاله دست کم در مورد «پنج نامه و یک مصاحبه» است! دوم: مقایسه‍ی مطلب چند صفحه‌ای من که در باره‍ی مبرمترین مسئله‍ی روز است با مثنوی که سه جلد اشعار قرون وسطایی مولوی است نشانه‍ی کم لطفی شماست. یا آن را نخوانده‌اید و یا بدون توجه کامل خوانده‌اید.

پیروزباشید

امیرحسین
٣۲۲٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : امضا محفوظ

عنوان : مقاله ای مسئولانه
مقاله ای است قابل تأمل و تدقیق، و مسئولانه نوشته شده است. با خواندن این مقاله، و در همین ارتباط، فکر کردم خوب است کامنتی را که در ۱۱ آبان در «روشنگری» زیر نامه آقای آرامش دوستدار نوشته بودم در این جا هم بیاورم:

آرامش دوستدار در این نامه:
«پنجاه سال طول کشید تا شاه، با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئل‌ها نبودند، و پدر او بنیادگذار ایران نوین، کشور ما را به آستانه‌ی زندگی شهروندی متمدنانه رساندند.»

اینجانب در این کامنت:
«بنیادگذار ایران نوین ِ» آقای آرامش دوستدار، همان کسی است که دست آورد های انقلاب مشروطیت را لگدمال کرد و مانع تحقق آرمان های آزادی خواهانه و عدالت طلبانه آن حرکت ارتجاعی و زشت مردم ایران شد.
و پسر او « شاه، «با وجود خطاهای بزرگ سیاسی، که قطعا به بزرگی خطاهای سیاسی ما انتلکتوئل‌ها نبودند» با قیام ملی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد علیه حکومت ارتجاعی و ضد دموکراتیک دکتر مصدق ملی گرا که تازه از همه بدتر، مسلمان هم بود، و با پذیرایی صمیمانه و پر مهر، از یک مشت تحصیل کرده نادان ماجراجوی تاریک فکر بی شعور نمک نشناس، همراه با کمی شلاق و کابل و کمی تکه تکه کردن وکمی کشتن در زیر شکنجه و کمی تیرباران مانع رشد آخوند ها و خمینی گرایان شد، و رو آمدن این ها هیچ ربطی به اعلیحضرت دوم، پسر اعلیحضرت اول نداشت.

آرامش دوستدار در این نامه:
«فقط دین‌های توحیدی‌اند که هدف‌های برونی و سازمانی دارند. از این‌گونه دین، در حدی که حضورشان همه جا محسوس است، دو تا بیشتر نداریم، یکی مسیحیت و دیگری اسلام.»
اینجانب در این کامنت:
«دین یهودی» البته نه اصلا وجود دارد و نه اصلا کاری به کار کسی دارد و نه اصلا حضور لابی های اسراییلی اش در سراسر دنیا محسوس است. همان «دین» که اسراییل بر مبنای آن استوار شده است و تنها کشور شناخته شده جهان است که قانون اساسی ندارد و تصریح می کند که قوانینش آمیزه ای از آموزش های عهد عتیق و «جهان مدرن» مطلوب آقای دوستدار است، و کاری نکرده است به جز اسقرار در «سرزمین موعود خداوندی»، با قتل عام غاصبان بی سر وپای عرب آن سرزمین.

آرامش دوستدار در این نامه:
«شما در غرب خواستار «آزادی عادلانه» برای دیگردینان می‌شوید، منظورتان طبعا آزادی برای مسلمانان دراروپا و آمریکاست. نقطه‌ی کانونی برای شما، آنطور که من می‌فهمم، این است که مسلمانان از حقوق کامل خود برخوردار گردند.»
اینجانب در این کامنت:
عجب خواسته زشت و ضد انسانی و غیر متمدنانه ای دارد این آقای هابرماس!

و یک تقاضای کوچک از آقای هابرماس:
لطفاً در آینده وقتی به ایران سفر می کنید ضمن زیارت مزار «بنیادگذار ایران نوین»، و وقتی به مصر سفر می کنید ضمن زیارت مزار فرزند او که در ادامه راه پدرش «کشور ما را به آستانه‌ی زندگی شهروندی متمدنانه رساند»، درود های ویژه «فیلسوف بزرگ» مان را به آن دو برسانید.
امیدوارم در سفر به اسرییل هم فراموش نکنید که در پای «دیوار ندبه»، از گناه نپذیرفتن نصایح مشفانه آقای دوستدار، استغفار نمایید.
٣۲۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : حمید هوشور

عنوان : جایگاه دیالوگ‌ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن‌
نویسنده عزیز، شما در چند خط اول ادعا کردید که این همه بحث در رابطه با یک نامه موجب تلف انرژی آنها که خود را مخالف رژیم ایران میدانند میشود اما بعد خود شما یک مثنوی در همان رابطه نوشتید. این هم ظاهراً مدل جدید درس گرفتن از اشتباه دیگران است. حکومت اسلامی ایران از داشتن چنین مخالفینی به خود میبالد.
٣۲۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : مهدی

عنوان : تفاوت
تفاوت اصلی این نوشته با آن دو نوشته ای که آقایان مصداقی و اصلانی منتشر کردند در این نکته بنیادی است که نوشته آقای آمویی ضمن آرام کردن فضا، به بحث اصلی برمی گردد؛ در حالی که آن دو نفر با نوشته هایشان فضا را پُرآشوب، رادیکال و تهاجمی کردند و با تحریک مخاطبان، بحث را به سطحی نازل کشاندند. ما در نوشته ها و در پی آن در کامنت های دو مطلب آقایان دیدیم که موضوع بحث به کل به کژراهه کشانده شد و هم این دو نفر و هم کسانی که به بحث وارد شدند به جای استدلال های منطقی و پرداختن به اصل موضوع، حالت تدافعی و تهاجمی به خود گرفتند؛ یعنی واکنشی که دو مقاله آقایان مصداقی و اصلانی بر اساس و با هدف بوجود آوردن چنین فضایی نگاشته شده بود. به باور من این شیوه و سبکی برخاسته از تفکرات رادیکال و ویژگی بارز افراد، سازمان ها و گروه ها یا حکومت های ایدئولوژیکی و انقلاب زده مانند حکومت اسلامی و سازمان هایی نظیر مجاهدین است که بقای خود را نه در آرامش محیط و تبادل و تعامل افکار، بلکه در بوجود آوردن تنش و بحران می بینند. اصولاً دولت ها و سازمانهای تمامیت خواه (توتالیتاریستی) در چنین فضای پُرتنشی است که می توانند به حیات خود ادامه دهند. آنان حتی از مرگ و مراسم به خاکسپاری هنرمندی هم سوءاستفاده ایدئولوژیکی می کنند؛ تا جایی که شاهد بودیم مثلاً پس از مرگ قیصر امین پور حکومت اسلامی با سوءاستفاده از این شاعر چنان وانمود کرد که قیصر امین پور حامی و طرفدار سیاست های هیئت حاکمه اسلامی بوده است. یا پس از مرگ مرضیه، کمتر کسی به هنر خوانندگی و میراث هنری او پرداخت و مراسم خاکسپاری به گونه ای برنامه ریزی شده بود که همه را و حتی طنزپرداز حاضر جوابی مثل هادی خرسندی را هم "جوگیر" کرد و به جای قدردانی از هنر زنده یاد مرضیه، در دام طرفداری از سازمان مجاهدین افتاد.
دوستان! سخن کوتاه، در موقعیت کنونی نگذاریم بحث ها - هر بحثی - به تنش و تهاجم و افراط گرایی کشانده شود.
با مهر/ مهدی
٣۲۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : کتیبه
" آرامش دوستدار، متولد سال ۱۳۱۰ ه.ش در تهران است. وی به سال ۱۳۳۶ ه.ش برای تحصیل فلسفه به آلمان رفت و مدتی بعد موفق به اخذ مدرک دکترا از دانشگاه بن شد. عنوان رساله دکتری دوستدار رابطه اخلاق و ارادهٔ سلطه‌گرا در آثار نیچه بود. وی از سال ۱۳۵۱ ه.ش تا ۱۳۵۸ ه.ش به عنوان استاد به تدریس در گروه فلسفه دانشگاه تهران پرداخت و در پی بسته شدن دانشگاه ها؛ موسوم به انقلاب فرهنگی ایران از دانشگاه اخراج و دیگر بار به آلمان مهاجرت کرد." .
" شهرت دوستدار به خاطر نظریات انتقادی معروفش درباره دین و فرهنگ دینی در جامعه ایران است. وی بر این باور است که فرهنگ ایرانی فرهنگی دین‌خو است و از این روی قدرت اندیشیدن ندارد. او روشنفکری است که در مواجهه با حوادث پس از انقلاب نظیر قتل‌های زنجیره‌ای و حکومت روحانیان مردم ایران و فرهنگ ایرانی را مقصر می‌داند و نه حزب، گروه یا دسته خاصی ". (ویکیپدیای فارسی).

خلاصه آنکه ایشان مرد سالخورده ایست که عمری را در آلمان صرف فلسفه کرده و بجز هفت سال که به اختیار به ایران رفته بعد از آنرا به جبر حکومت اسلامی ظاهرا مجبور به اقامت مجدد در آلمان شده است. این خود باید قاعدتا موجب عقده بزرگی شده باشد بطوری که فرهنگ ایرانی را مسئول قتل های زنجیره ای و حکومت روحانیان میداند. نمیدانم آیا ایشان آلمانی ها را هم مسئول حکومت نازی و قتل ۳۰ میلیون بی گناه میداند یا نه ؟
بهر حال این " فیلسوف " سنگی در چاه انداخته و خلق خدا با خوش خلقی یا بد خلقی مشغول در آوردن آنند. فکر کنم بعد از همه تقلاها همگی بنشینیم و این شاهکار م. اخوان را برای صد مین بار بخوانیم :

فتاده تخته سنگ آنسوی تر ، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته ، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدیگر پیوسته ، لیک از پای
با زنجیر
.........
فرود آمد ، گرفتیمش که پنداری که می افتاد
نشاندیمش
بدست ما و دست خویش لعنت کرد
چه خواندی ، هان ؟
مکید آب دهانش را و گفت آرام
نوشته بود
همان
کسی راز مرا داند
که از اینرو به آنرویم بگرداند
نشستیم
و به مهتاب و شب روشن نگه کردیم
و شب شط علیلی بود.
٣۲۲۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : یک ناظر

عنوان : نوشته‍ی شما زاویه ی تازه ای از نگاه به این
آقای محترم،
نوشته‍ی شما زاویه ی تازه ای از نگاه به این "دعوای سر لحافِ ملا" را باز کرد و این خوب است.
هنوز ندیده ام کسی پرسیده باشد:
۱- جوابِ آن متهم (هابرماس) کجاست؟
۲- چرا کسی باید حدودِ ۸ سالِ بعد برای سفری به جائی موردِ انتقاد قرار گیرد؟
۳- بر اساسِ منطقِ آقای دوستدار، باید که فیلسوفان هر قوم و ملتی برای امثالِ هابرماس برنامه ی سفر درست کنند و بگویند فلان جا نرو؛ بهمان جا برو؛ فلان جا نروی بهتر است؛ بهمان جا اصلاً نباید بروی؛ و غیره.

با احترام: یک ناظر
٣۲۲۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹