سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

هجمه ی "دین خویان" دانشگاهی به آرامش دوستدار - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : ...

عنوان : حقیقت را از دکتر آرامش دوستدار عزیزتر می‌شمارم.
به اندیشمند عزیز آقای دکتر آرامش دوستدار سلام می‌کنم و به شجاعت و فرزانگی احترام می گذارم. اما، قلم عبوس ایشان و امتناع انصاف و واقع بینی را نمی‌پسندم.
تمامی نوشته‌هایشان را به دقت خوانده‌ام و البته بسیار از ایشان آموخته‌ام.

آنچه پیشتر (در همین ستون نظرات) یادآورشدم، دقیقاً شاگردانه و از سر مهر بود و امیدوارم با همین چشم، نگاه شود.
صادقانه بگویم که آن چون و چراها را که اشاره نمودم، برحق می‌دانم و حقیقت را از دکتر آرامش دوستدار عزیزتر می‌شمارم. اگر «نیچه» نیز که ایشان، به دنبال نگاه اوست، زنده بود، ابدا بر کبر و غرور و تحقیر تاریخ و فرهنگ یک ملت بزرگ، صحه نمی گذاشت.
٣۱٨٨۶ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : ابراهیم اسکافی

عنوان : لات‌بازی در فضای روشنفکری
این جماعت که اسم خود را دگراندیش می‌گذارد، چه گلی بر سر این فرهنگ ایرانی زده است که این قدر مغرور و پرمدعاست. حال آن که اگر حکومت را ملاک بگیریم این‌ها بیشتر با حکومت هم‌اندیش‌اند تا دگراندیش.
آقای نقره‌کار اگر فرصت کرد به این پرسش جواب بدهد که این سه استاد دانشگاه در کجا و چطور از حکومت، خمینی و مسائل دیگری که در بند آخر نام برده‌اند دفاع کرده اند. جز این است که خواسته‌اند برداشت دوستدار از ایران را تصحیح کنند؟ اگر هوادار دوستدار هستید که اشکالی ندارد اما چرا تحریف می‌کنید و این همه توهین؟
٣۱٨۷٨ - تاریخ انتشار : ۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : ‫رضا سالاری

عنوان : ‫فرق اسلام با بقیه ادیان ابراهیمی‫
‫با معیار امروز، که علم مدرن بسیاری از اصول و فروع و فقه و مدعیات آفرینشی و کائناتی و تعالیم فقهی انواع ادیان را بکل رد کرده است، ‫فارابی، رازی و خیام ما مقام بسیار شامختری میگیرند، چون با معیار امروز آنان مطلقاً ایتیئست ها و ناباوران ما می باشند. درست است که داروین، نیوتون، کانت، لایب نیتس و بسیاری دانشمندان و فیلسوفان جهان غرب ابتدا دیندار بودند ولی با فراگیری و تعقل و رشد علم و دانش خود ابتدا به سمت شک و بعد ایتیئسم، نه بالعکس آن، حرکت کردند و رشد و نمو کردند. هیچکام متعصب مذهب و دین خود نبودند و انتقاد را براحتی میپذیرفتند. بقول شما هیچکدام نه دینخو ونه دین محور بودند و عقل را بالای احکام دگم دینی میانگاشتند و میپذیرفتند. گالیله هم ظاهراً کاتولیک بود ولی حرفی خلاف احکام دینی خود زد و بطریقی شروع شک و ایتیسیم خود را نشان داد. اینشتین بکل ایتیئیست و ناباور درآمد! این مقایسه اما مقایسه چندان انطبقایی نیست! ‫مسئله ما اسلام با ماهیت بسیار دگمتر و ثابت تر و بکل غیر قابل تغییر و رشد با زمان است که در طول چهارده قرن متوالی و بی نفس گریبان و خرفت همه ما را گرفته است! برخی دلایل کوچک را ملاحظه بفرمائید:

‫علیرغم اینکه تمام ادیان در تضاد با رشد انسان مدرن میباشند، ‫متأسفانه بدترین و عقب افتاده ترین ‫و متحجرترین دین نصیب مردم ایران شده است، که حتی در صورت روشنگری، تعویض آن و یا بیرون رفتن از آن هم برایشان مشکلترین و غیرممکنترین کار تاریخی و سیاسی بوده است. علت ها بطور فشرده بشرح زیر میباشند، که امیدوارم آقای نجومی در مقالات آتی خود به هریک از این دلایل به تفصیل بپردازند:

‫۱. برخلاف اسلام دین یهود و مسیحیت به تقدیر و مشیت الهی ثابت و از قبل تعیین شده معتقد نیست و در نتیجه انسان قادر است در اثر تغییر خود و محیط و همسایگان و دنیا و افکارش زندگی بهتری داشته باشد. همان عاملی که باعث جهانگردی و جهانگیری و تغییر دنیا توسط غربیان اروپای قرون ۱۵ و ۱۶ شد.

‫۲. تعویض دین در یهودیت و مسیحیت بسیار راحتتر از اسلام بوده است. تعویض دین مسلمان عین خودکشی و مساوی با مجازات مرگ بوده است.

‫۳. مطالعه و علم گرایی مسیحیت و یهودیت در مقایسه با اسلام. از زمان کوروش تاکنون همواره و فقط در خانواده های یهودی همه اعضا و افراد باسواد بار می آمدند و تمام علوم مهم زمان را فرا میگرفتند، و در نتیجه کنترل علم و تکنولوژی و اقتصاد و بانک و دارایی و اختیار و مدیریت جامعه وسیع بیسوادان اطراف خود را بدست میآوردند و احیاناً از بیسوادی آنها سوء استفاده میکردند. تعداد جوایز نوبل یهودیان نسبت به بقیه اقوام و جوامع به نسبت ۲۵ به ۱ است.

‫۴. تکثر و تنوع و شاخه شاخه شدن و اختلاف در عقاید و مذاهب مختلف مسیحیت و یهودیت بمراتب بیشتر از اسلام بوده است، که خود باعث کاهش و توزیع قدرت مطلقه مذهب بوده است.

۵. سرچمشه ایجاد دانشگا های غرب از کلیساها شروع شد و یادگیری و آزمایشات و اکتشاف علوم و اسرار طبیعت توسط کشیشان کلیساها و کنیساها صورت گرفت.

‫۶. تمام مردم در هر دو مذهب یهودیت و مسیحیت میتوانند دچار وحی شوند و در نتیجه مقدس و متعالی شوند. درحالیکه دراسلام وحی فقط مختص پیغمبر اسلام است و بس. این محدودیت وحی ضربه مهلکی به تغییر و اصلاح دین اسلام توسط روشنفکران و فرهیختگان و متفکران مومن در طول تاریخ زده است. مثلاً افکار و اندیشه های افرادی و بزرگانی چون مولوی و حافظ و سعدی و غیره هیچوقت دینی و قسمتی از اصلاحات دینی نشدند. همین نقد و انتقاد از اسلام را مساوی با مرگ کرده است!!!

‫۷. اعلام خاتم النبیین بودن پیغمبر توسط ابوبکر، خلیفه مسلمین، بدلایل سیاسی جهت جلوگیری از تفرقه مسلمین، ضربه مهلک دیگری بر جمود و ثابت و تحجری کردن اسلام زد. توجه داشته باشید از عقل خارج است اگر تصور کنیم که پیغمبری چون محمد خود بگوید: « بنام خدا و من» و یا «من اخرین پیغمبر شما هستم» و یا اذان بنام خود بگوید. هر سه ادیان ابراهیمی سالها و قرنها بعد از فوت پیغمبر انشان در اثر گفته های شفاهی و بسیاری گفتار دروغ و غیر مستند دارای نوشته و فقهی فربه و سرطانی شدند. مثلاً حکایتی معروف وجود دارد که عایشه همسر پیغمبر آیه ای از شوهرش محمد در مورد سنگسار زانی نوشته شده روی پوست در خانه خود داشته که تصادفاً بزشان آنرا خورده و از بین برده!!! این حکایت حاکی از آنست که محمد در زمان حیات چه اندازه مانند یک انسان و بشر و چقدر زمینی و چقدر بسیار عادی و غیر مقدس و بدون «ص» بشمار میامده!! و چقدر بمرور زمان همزمان با رشد فقر اندیشه و بیسوادی مردم و استبداد غالب جامعه چقدر مقدس وخدایی و غیر بشری و آسمانی میشود!.

‫‫۸. عبادت خفت بار بندگی و بردگی الله با پنج بار بخاک افتادن در کف خاک و در کف مساجد در پشت و ودر تحکیم قدرت فقها و آخوندان در مقایسه با عبادات محترامنه تر نشستن در نیمکتهای کلیسا.

‫۹. مجاز بودن دروغ و مکر و تملق و هر عمل خلاف و ناهنجار و غیراخلاقی و غیر قانونی و غیر اجتماعی براساس اصل مصلحت در اسلام.

‫۱۰. عدم نیاز به دانش جدید و تغییر بعلت کامل و تمام بودن قران و کلیه دستورات اسلام و بسیاری دلایل دیگر........
٣۱٨۲۷ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : ...

عنوان : «دینخویی» یعنی ترس از پرسش گری و چون و چرا کردن
هیچ چیز برای اندیشیدن ضروری تر از این نیست که مخالفان از حقوق برابر در رد یا تأیید این یا آن اندیشه، از آزادی تام برخوردار باشند.
دکتر آرامش دوستدار (در مصاحبه با نیلگون):
..................
۱- همه‌ی هیچ فرهنگی، در هیچ جامعه‌ای، نمی‌تواند سراپا دین‌زده باشد. چرا باید هر کس را که به خدا باور داشت، دینخو دانست؟ امثال دکارت و جان لاک هم دیندار بوده‌اند و هم اهل چون و چرا.
۲- «دینخویی» یعنی ترس از پرسش گری و چون و چرا کردن. دینخو نبودن با بی دین بودن ابدا یکی نیست. مگر ضدمذهبی های بی مایه و «دینخو» کم داشته و داریم؟
۳- دین خویی تنها خصلت ادیان نیست، ایدئولوژیها و ایسم های بسیاری از جمله مارکسیسم که خود را در ساختار و روش و اصول و مبانی، کامل و جامع می دانند، اگر «دینخو» نیستند، پس چی هستند؟
خدا نا باوری هم چون خدا باوری اعتقادی است که اگر بر خصلت دین خویی آن سماجت ورزیده شود، انسان را در ظلمت اعتقاد قرار می دهد .
۴- بنیان گذاران عقلانیت خود بنیاد انتقادی اکثرا خدا باور بوده اند. اگر چه در اصول و روش و مبانی خدا باوری اتفاق نظر نداشته اند و این نشانه ی آزادی عقل از بند ظلمت و تاریکی اعتقادات است.
۵- آیا صادقانه نبود آقای دکتر آرامش دوستدار به خوانندگان آثار خودشان یادآور شوند که «مفهوم نیندیشیدن» و «امتناع تفکر»را از هایدگر (در مورد علم و فن سالاری مدرن)، گرفته اند؟
ایشان بدون اشاره به امثال «محمد آرکون» Mohammed Arkoun اصطلاح «امتناع تفکر» را ابداع خویش و دینخویی را ویژه ایران و ایرانی جلوه می‌دهند!!

امثال هگل و هایدگر و فیخته و لایپتنیس و کانت را که به نوعی ایمان دینی باور داشتند، دینخو نمی شناسند اما سهروردی و ابن سینا و فارابی را (که لابد کر و کور بودند و با پرسش و دانش بیگانه) ـ دینخو می‌پندارند !!
عبوسی و کینه‌توزی در شأن فرهیختگان نیست. کسانی که دیگران را به ناپرسایی و نادانی متهم می‌کنند، قبل از هر چیز باید دوستدار متانت و آرامش باشند و آنرا از جمله در آثار خویش نشان دهند. یکسونگری و بحث جَدلی و حق به جانبی از پیش و رنجیدن از پرسش و کنکاش، رقم مغلطه بر دفتر دانش کشیدن است.
رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم
سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم
انکار و تحقیر تاریخ و فرهنگ ایران زمین، راه به جائی نبرده و نخواهد بُرد.
٣۱٨۱۱ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : رضا سالاری

عنوان : محرک بیرونی ==) پاسخ باور−فکر−احساس−واکنش ==) پاسخ ما
‫درود بر نقره کار و دوستار و اکثر خوانندگان آگاه این سایت، و بویژه دانش آموز−دانشجوی متهور و شجاع و بسیار آگاه تهران.

وقتی محرکی بیرونی، یعنی حرفی، گفته ای، یا عملی، مغز ما و خود ما را وادار به یک واکنش و یا عکس العملی اجتناب ناپذیر و ناخودآگاه و آنی میکند، تا به محرک پاسخ دهیم، پاسخ و رفتار ما بدون اینکه شاید خود بدانیم از یک مسیر و فرایندی محدود رد میشود که قبلاً چهار مرحله را پشت سر گذاشته و یا از چهار اتاق کنترل فیلتر روانی رد شده است:

۱. مرحله اول باورهای ما. اول اثر محرک بیرونی وارد اتاق معیارها و معتقدات و باورهای ما میشود که بر آن اساس شخصیت و فردیت و فرهنگ ما شکل گرفته است. در این قسمت باور مغز است که شخصیتی یکدست و یک شکل به تمام افراد ایدئولوژیست ویا دیندار و دینمحور و دینخو میدهد. مثلاً بخاطر وجوه بسیار مشترکی که در باورهای آنها وجود دارد و بخاطر انعکاس ان باورها در رفتار و گفتار و پندارشان، تمام دینداران و مسلمانان ایران دارای فرهنگی یک شکل و شیوه برخورد متعصبانه ای یکنواخت میباشند، همان چیزی که مثلاً شخصیت فرهنگی مردم قم و مشهد و نجف و اسلام آباد را از دیگر مردمان شهرها و کشورها متمایز میکند. مثال دیگر رفتار متعصبانه و نهادینه شده تمام مسلمانان ایران است که با شنیدن نقدی از پیغمبر و امامان خود براشفته شده و در نهایت عصبانیت و تعصب معمولاً دست به یقه میشوند.... پس از نظر علمی آنچه برسر ما ‫ویا فرهنگ و هنر و رفتار و کردار و پندار ناخودآگاه ما آمده دقیقاً ناشی از همین تأثیرات و تعلیمات دین و مذهب اسلام است. دوستار جز افشای یک حقیقیت علمی کار و گناهی مرتکب نشده. نتیجه این تأثیر یک بیماری روانی و فرهنگی تاریخی حداقل چهارده قرنی است که تا نگوئیم و نپذیریم آنرا داریم نمی توانیم به مداوایش با تغییر خود بپردازیم!

‫۲. مرحله دوم فکر کردن و تفکر و تشخیص درست از غلط. پس ما و یا مغز ما فقط میتواند براساس معتقدات و باورهای ما فکر کند و تصمیم بگیرد. اگر باور ما بی ارزش و مهمل و خرافی و غیر علمی و مخالف واقعیت و واقعیت گرایی باشد، مسلماً همواره کار مغز ما و تصمیم های ما هم بی ارزش و نامربوط و نادرست در میآیند.

‫۳. مرحله سوم مربوط به احساس ماست. براساس ابتدا باورها و بعد تفکرات وابسته به آن ما به یک احساس و درک احساسی از محرک بیرونی میرسیم. این احساس میتواند نوعی احساس خشم و کینه و قهر و غضب باشد و یا توام با شادی و نشاط و هیجان و یا حتی بی تفاوتی و بی احساسی باشد. خبرنگاری خارجی از خمینی بعد از ۱۵ سال جلای وطن قبل از فرودش در فرودگاه مهراباد در بهمن ۵۷ پرسید احساس شما الان چیست؟ جواب داد هیچی! یعنی در باور خمینی اصلاً از همان روز نخست ایران و ایرانی مکان و مقامی نداشت. هرچه در ذهن او بود باورهای دینی بود.

‫۴. مرحله چهارم مرحله انعکاسی و یا واکنشی ما بر اساس احساسمان هست. اگر احساس ما خشم آلود و کینه توز شود ما بدنبال پاسخی متناسب با این احساس خواهیم بود. وقتی قاضی خمینی از جانب اسیرش، که دختری دانش آموز ‫ ۱۳−۱۵ ساله مجاهد و یا کمونیست است، میشنود که از امام و مراد و جیره پردازش خمینی انتقاد می کند، و بعد یکباره دستور قتل و اعدام اورا صادر میکند، نتیجه همین احساس خشمگین شده او در این لحظه است. سه آکادمسین های مخالف دوستار هم بهمین دلیل از نوشتار و نقد دوستار دچار خشم عجولانه شده اند. مذهبیون متعصب و جیره خوار دولت کنونی هم به همین سبب با بی صبری و عجولانه عمل کردن زودتر از هر حکم دادگاهی خود را رسوا می کنند.

خلاصه
افکارو اعمال و رفتار و گفتار ما در پاسخ و یا واکنش به هر متحرک بیرونی شامل چهار مرحله: باور−فکر−احساس−واکنش میباشد. پاسخ نهایی ما جداً تحت تأثیر باورهای ما و جداً تحت تأثیر تعالیم و فرهنگ دین و مذهب و فقه نهادینه شده در تک تک ماست. چون از نظر علمی جداً و وسیعاً ثابت شده که این دین مهملاتی خرافی بیش نبوده، راه حل علمی برای تغییر ما اول از نقد و دور ریختن این باورهای نهادینه شروع میشود. منتهی بعضی از ما، از جمله مدعیان نشر و تعلیم علم، از قبول آن یا عمداً و یا سهواً عاجزند!

٣۱٨۰٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : ...

عنوان : نکند مرتجعین دینخو و ناپُرسا، این پاسخها را داده باشند.
جناب آقای دکتر آرامش دوستدار در پاسخ به سئوالات پرویز قلیچ‌خانی ، کمال فرهیختگی و اوج متانت و برهان را با پاسخهای خودشان نشان دادند. دقت در نظرات مشعشع ایشان خیلی چیزها را روشن میکند. صادقانه بگویم تا مدتها فکر میکردم نکند مرتجعین دینخو و ناپُرسا، این پاسخها را به اسم ایشان داده باشند.
(چند پرسش و پاسخ، برگرفته از مجله آرش شماره ۱۰۱، صفحه ۳۷)
.........................................
سئوال: شما، نقش تاریخی جریانات چپِ طرفدار سوسیالیسم ایرانی را در تحولات اجتماعی٬ سیاسی٬ فرهنگی و فکری کشورمان، چگونه ارزیابی می کنید؟
آرامش دوستدار : همانگونه که سزاوارش است. یعنی اصلا به سطحی در خور ارزیابی نمی رسد.
...
سئوال : شما برخورد نیروهای سوسیالیستی به مذهب و تحلیلِ اندیشههای مذهبی، خصوصاٌ در ایران پیش و پس از انقلاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
آرامش دوستدار : پیش از انقلاب افتضاح، پس از انقلاب افتضاح تر. به همین سبب این هر دو مقوله همکار فطری اند.
...
سئوال : در تاریخ عقاید اسلام همیشه، جریانات عقلگرا در مقابل جزمگرایی بنیادگرا وجود داشته است. شما در ایران امروز چنین جریاناتی را چگونه تبیین میکنید، ویژگیِ آنها چیست، و تفاوتها و وجوه تشابه آنها با برداشتهای گذشته کدامند؟
آرامش دوستدار : در ایران کنونی در حد یک ذهن مخبط . آن عقل گرایی دوره های نخستین اسلام در واقع ناقص العقل گرایی بوده است.
...
سئوال : نظر شما در مورد جدائی دین از دولت چیست و نفش مذهب را در یک نظام دموکراتیک چگونه میبینید؟
آرامش دوستدار : همه کسانی که طالب جدائی دین و دولت اند ، از استثناها که بگدریم خودشان یک نه بلکه چند پا مسلمانند
...
سئوال : نظر شما در موردِ اقدامات و عملیات ضد آمریکایی و اسرائیلیِ بنیادگرایانِ اسلامی چیست؟
آرامش دوستدار : بنیادگرایان را باید تنبیه و تربیت کرد، بی تفاوت است که بر ضد چه چیزی بنیادگرا باشند.
...
سئوال : بنظر شما موانع عمده در راه همکاری نیروهای سکولار و مذهبی، برای ایجاد یک نظام سیاسی دموکراتیک در ایران کدامند؟
آرامش دوستدار : تنها و بزرگترین مانع ، نبود نیروهای سکولار در کشور ماست.
...
سئوال : در چه عرصه ها و با چه شرایطی نیروهای ملی ـ مذهبی و روشنفکران مذهبی میتوانند و مایلند که با نیروهای غیر مذهبی و مارکسیست، همکاری کنند؟
آرامش دوستدار : ملی ـ مذهبی. ملغمه ای است از بلاهت و وقاحت. مارکسیست ها رقیب ملی ـ مذهبی ها درسیاست هستند.
...
سئوال: یک دولت کارگری آتئیست و ضدمذهب، چگونه میتواند دولتی دموکراتیک و مقید به آزادی های سیاسی و مدنی هم باشد؟ آیا چنین ویژگیهایی قابل جمع است؟
آرامش دوستدار : آتیئسم با دموکراسی کمترین منافاتی ندارد، اما دولت کارگری به صرف محتوایش ضد دموکراسی است.
...
سئوال : با توجه به این که در بیشتر جوامع، اکثریت مردم، به ویژه طبقات پایین، به درجات مختلف اعتقادات مذهبی دارند، طبقه ی کارگر چگونه می تواند نیروی اصلی مبارزه برای سوسیالیسمی باشد که آتئیسم یکی از عناصر ضروری آن محسوب می شود؟
آرامش دوستدار : اولأ ما طبقه ی کارگر نه داریم و نه داشته ایم.ثانیأ آتیئسم کمترین نقشی برای طبقه ی کارگر ندارد. ثالثأ طبقه ی کارگر عملأ در حال اضمحلال است.
...
سئوال : از آنجا که همه ی ادیان نهادی شده و مسلط، پاسدار سلسه مراتب اجتماعی و بهره کشیهای طبقاتی و جنسی هستند، آیا جنبش سوسیالیستی میتواند این نوع کارکردهای ادیان را هم امری خصوصی تلقی کند؟ اگر نه، آیا برای مبارزه با این کارکردها باید با هر نوع اعتقاد مذهبی مبارزه کرد؟
آرامش دوستدار : جنبش سوسیالیستی در اصل مدتهاست به رحمت ایزدی پیوسته!. نمونه های معقولش به صورت سوسیال دموکراسی در اروپای غربی به وجود آمده اند، و متأسفانه در حال احتضارند، اگر تاکنون جان نداده باشند.
٣۱٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : .. از تهران

عنوان : لطفا اینرا نگاه کنید و برای آن سه استاد دانشگاه بفرستید
لطفا اینرا نگاه کنید و برای آن سه استاد دانشگاه بفرستید شاید فراموششان شده که اسلام این است
بسیار مهم است! این یک دکان آخوند است. و این عصاره ی اسلام ناب است. شماره ها اگر به فارسی ست به لاتین کنید

http://www.lenziran.com/۲۰۱۰/۱۰/۲۳/disgusting-way-of-misuse-of-religion-in-tv-broadcasting/
٣۱٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : من شانزده ساله از تهران

عنوان : من این اسلام رو نمیخامش!
من اصلا میخام بگم که اسلام خوبه، بده من نمی خامش! اگرم عسه من فکرم اینه که این سمه! من نمی خامش، من دوستدار موسدار رو نمی شناسم اما حرفش خیلی ضعیف اسلامی الکی الکی مردم رو میکنه تو کثافت و در میاره بعدم میگه حالا بییین بلیسینش! اسلام اینه، من پونزده ساله یازده ماهمه. من میگم از روزی که چشمامو وا کردم این اسلام اینهو یه سیخ تو چشمام بوده من میگم میخام مثل همه ی جوونای دنیا زندگی کنم، منم بابا این اسلامو نمی خام.مگه زوره، من حاظرم بمیرم اما این اسلام زورکی رو نمی خام، من بابا دیونه شدم من این اسلام رو نمیخام، چند روز پیش من یه صفحه کاغذ ورداشتم روش صد بار نوشتم که من این اسلام زورکی و آدئمکش و این روحانیت مادر قهوره رو نمی خام مگه بابا زوره، من هر شب کاووس می بینم، من توی اولمپیاد قبول شدم، من رفتم به کشور خارجی دیدم که بدبختی ما از قرآنه، از اسلامه، از آخونده، باید ریشه ی آخوند رو از ایران کند، آخوند خودشو مالک ما میدونه، من اگه آدم بیشعوری بودم که المپیاد نمی رفتم، اگه آدم با شعوریم پس میگم من آخوند رو نمیخام، من آقا بالا سر نمی خام. من میگم اسلام برا هر کی خوبه برا من برا ایران خیلی بده. برا همینم من با اسلام ضدم و از این ضد بودنم خیلی خوشحالم چون خر نیستم. اگه خر بودم وزیر خود ارشاد هم به من تبریک نمی گفت. من از اسلام و از دین متنفرم، به بچه های دبیرستان و دانشگاه پیشنهاد می کنم که اونها هم تا میتونن از اسلام متنفر باشن.
مرگ هیچی نباشه ولی آخوندم سرکار نباشه تا آخوند باشه ایران جای اوباشه.
خداحافظ
٣۱۷۹۶ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : کوروش مهر

عنوان : در برابر این ها باید ایستاد.
قبل از هر چیز یک دست مریزاد برای دکتر مسعود نقره کار عزیز, که به موقع و کوتاه حرفش را می زند و خوب هم می زند, ایکاش تعداد بیشتری نقره کار در اپوزیسیون می داشتیم. نکته دیگر این که هواداران و عوامل جمهوری اسلامی بیش از حد از تساهل و سازش اپوزیسیون سوء استفاده کرده اند , به نظر من کافیست و می باید قاطعانه تر در برابر آنان ایستاد.
٣۱۷۹٣ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹       

    از : شکوه از تهران

عنوان : اگر اسلام اینقدر خوب و مامانی ست چرا رفته اید در آمریکا و آنجا مکتبخانه باز کرده اید؟؟؟
اینها به خیال خودشون سه نفری شدند تا از پس دوستدار برآیند. البته من همسر یکی از کسانی هستم که در اینجا نظر داده است اما خواستم بگویم که این آقایان که از اسلام دفاع کرده اند واقعا دفاعشان مردانه است. زیرا که، تنها زن ستیزی اسلام کافی ست تا آنرا سزاور ریختن در چاهش کند. خوب است کسانی که در دانشگاهای این اساتید اسلامگرا دانشجو هستند دانشجویان دیگر این حضرات را در دفاعشان از اسلام ناب محمدی آگاه کنند.اینان دوستدار را متهم می کنند که از غرب چیزی یاد نگرفته است، اما خود این بیچاره ها را بگو که حوزوی می اندیشند علوی و نبوی می نویسند. آقایان شما ها اگر یک مثقال خرد و آزادگی داشتید دست کم در برابر راستی افشاگرانه ی این نامه سکوت می کردید، نه اینکه این چنین خودتان را افشا کنید!!! در ضمن اگر اسلام اینقدر خوب و مامانی ست چرا رفته اید در آمریکا و آنجا مکتبخانه باز کرده اید!!!
٣۱۷٨۹ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست