سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دو شعر از فتح اله شکیبایی - فتح اله شکیبایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : خشایار

عنوان : این شعر از شما نیست؟
آقای شکیبائی عزیز با سلام
در اواخر سال های ۴۰ یا اوایل دهه پنجاه خورشیدی، شعری را بیاد دارم با امضای « شکیبائی». آیا این شعر از آن شماست؟ شاید اندکی کم و بیش خاطرم مانده باشد. اگر از شماست و حافظه یاری نکرده و ناخواسته شعر را مخدوش کرده باشم، مرا ببخشید.
پیرمرد شهر ما می مرد
روزی بهر عیادت رفتم
پیش او
گفتمش: حرفی، پیامی، سخنی
گفت: گر عمر دگر باقی می بود
نان به نرخ روز می خوردم
اگر این شعر از شما باشد، شما باید دبیر انگلیسی دبیرستان های آبادان، از جمله دبیرستان خلیج فارس بوده باشید و من شاگرد شما بوده ام. آنقدر از شما خاطره خوش دارم و آنزمان برایم آنقدر جالب بود که معلم انگلیسی ما، شعر می گفت و من و برخی از ما، اشعارش را می خواندیم و از بر می کردیم
من ایمیلم را می گذارم، در صورت تمایل، ایمیلی بزنید تا سلامی دوباره و مستقیم به شما بکنم
شاد و سرافراز باشید
mazdakhash@yahoo.fr
۲۲۹۲۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ اسفند ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست