سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آمریکا، آمریکا* - عسگر آهنین

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : امریکا ستیز
آری وقتی که شما امریکا را کعبه آمال خود قرار میدهید؛ خون بابک در رگهای ما زلزله میکند.
خوش باشید
۲۷۰۵ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣٨۷       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز ...
عسگر آقای قلم بر کف دست
شعر تو آبکی و بیمزه ست

آخر این چیست سرودی، ای جان؟
ایزد شعر ز تو شد گریان

تو که با مایه تر از اینهایی
رندی و شوخ و قلم فرسایی

پس چه شد کز سر بی حوصله گی
ناتوان شد سخنت در گله گی؟

اگرت گفته ام این بی پروا
جان بابا که نرنجی از ما

چون که دانم که توانی عسگر،
بسرایی، بسرایی بهتر
۲٣۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱٣٨۷       

    از : پریسا حیدری

عنوان : چه ربطی داشت؟
آقای "جواد مفرد کهلان"، این حرفهایی که زدید، به چی ربط داشت؟ مثل اینکه قصدتان فقط ابراز احساسات آمریکاستیزانه تان بود. اینجور که از یادداشتتان برمیاید، هنوز در همان حال و هوای زمان انقلاب باقی مانده اید!
۲٣۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱٣٨۷       

    از : جواد مفرد کهلان

عنوان : در تأیید
ما وقت انقلاب دانشجوی دانشگاه تبریز بودیم و سال بعد از انقلاب عضو دانشجویان پیشگام. در آن سالها علامیه ای را پخش کردیم که سند پول کلانی بود که از امریکا به حساب قطب زاده واریز شده و توسط کارمندان بانک به سازمان فداییها تحویل داده شده بود. قطب زاده ای که حامل غول ارتجاع در شیشه جهانخواران بود تا جایگزین غول سرطانی تاجدار گردد که شد.
خوش باشیم و بیشتر از این خواب نمانیم
۲٣۹۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱٣٨۷       

    از : خدنگ مارکش

عنوان : سایه راست می گوید
عسگر جان من در ایران نیستم، ولی می فهمم حال و وضع پسر آن مردک (رضایی) را که توانست و گریخت به آمریکا. با وضعی که آن جا بیداد می کند من حتما به بابام می گفتم:


وای! بابا جون پاشو بریم اوگاندا!
ویزا اگه نمیده آمه ریکا

جونمونو در ببریم از این جا
بریم جهنم، بزنیم به دریا

آدمخورا اینجا چه قد زیادن
حجت الاسلام، آیت الله، ملا

بهایی ام، چپم، بلوچ وکردم
چریک بشم؟ یا بزنم به صحرا؟

نه آب داریم نه گاز، نه نون، نه رختی
کارمونم دعا به جون "آقا"!
۲٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱٣٨۷       

    از : عسگر آهنین

عنوان : سلام و پاسخ
سایه گرامی
درپانوشت آمده است: بر اساس یک ماجرای واقعی، اما
بی گمان می دانید که سیاوش کسرایی شعری دارد با همین عنوان: آمریکا، آمریکا، که آغازه اش چنین است: فرودگاه ِ خشم ِ جهانیانی...که به نوبه خود یادآور ِ فیلم و کتاب ِ کارگردان مشهورآمریکایی « الیا کازان » است و کنایه ای درآن نامگذاری نهفته!
حال، یکی دونسل عوض شده و بسیاری از جوانان خواهان گریز از بهشت اسلامی وفرود آمدن در همان فرودگاه اند.
باری، ایده ای در ذهن نطفه می بندد، پس ازآن سلسله تداعی معانی است و سر ریز شدن آنچه درذخیره ذهن داری در شعر! مثل دادن کلمات کلیدی به ماشین جستجوی در کمپیوتر و سرریز شدن یافته ها.
برای آن که بدانید « فقط به دلیل جور شدن وزن و قافیه نبوده است، بفرمایید:
بابا جون پاشو بریم از اینجا
یا : باباجون پاشو بریم بریتانیا
یا: بابا جون پاشو ایتالیا
و، استرالیا...و و و...
امادر مورد ناقص بودن: ناقص نیست، موجزاست، به خوانندگان امکان نوشتن بخش نا نوشته را می دهد و آزادی تخیل آنان را محترم می دارد.
به امیدآن که آفتابی شوید: عسگرآهنین
۲٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱٣٨۷       

    از : سایه

عنوان : شعر شما
شعر شما خوب شروع شده و کشش دارد، ولی پایانش ناگهانی ست و همچنین قصدتان از مطرح کردن رفتن به آمریکا گنگ میماند. (چرا آمریکا؟ فقط بدلیل جور شدن قافیه؟) این باعث میشود که شعرتان ناقص به نظر برسد.
۲٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣٨۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست