یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نقدهای دیروز و امروز فریبرز رئیس‌دانا:
آقای بازرگان! ما نیم درصد نبودیم

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
نظرات جدیدتر
    از : زندانی زنجیری

عنوان : بعید است!
زندانی هم سفره:

با انحلال حزب توده‌ و موفقیت در جبهه‌های جنگ امید می‌رود که ما را هم رهاه کنند ،چونکه کنترل مملکت را بهتر در دست میگیرند!

زندانی زنجیری:

بعید است!

زندانی هم سفره یی:

چرا؟

زندانی زنجیری:

زدن نیروهای دمکرات مثل مجاهدین و بخصوص حزب طبقه کارگر همیشه نشان چرخش به راست است !
۶۶۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹٣       

    از : ‫البرز

عنوان : تاکتیک انتقاد و اتحاد حزب توده ایران
‫آقای رستمی گرامی، بی آنکه بخواهم، طیف بندی نیروهای سیاسی به شیوه شما را تأیید و یا رد کنم، ‫سیاست اتحاد و انتقاد را پذیرفتنی و عاملی در جهت رشد سالم و بی تشنج جامعه میدانم. چه در ‫تشنج و دعوا فقط اوهام و نفرت است که امکان جلوه و رشد می یابند.

‫اما اینکه حزب توده ایران، همواره به این سیاست، یعنی اتحاد و انتقاد مقید بوده باشد، گمان می کنم کمی زیاده روی است.
حزب توده ایران، با شکل دادن به خطی به نام خط امام، شخصی را که طراح اصلی دستگاه ولایت فقیه، یا حکومت سلطنتی روحانیت بود را، چنان به عرش برد. که حتی امروز ‫افرادی چون مهندس میرحسین موسوی که نصف و نیمه از خواب اوهام رسته اند، هنوز هم در خواب روزهای طلایی عصر امام هستند.

‫با اینکه در گمان شما این حزب توده ایران بود، که مهرش را بر انقلاب زد، اگر به پائیز روشهای حزب توده ایران توجه کنی، این آقای خمینی بود که، توسط حزب توده ایران و نیروهای روشنفکری دیگری از این دست، مهرش را بر ایران زده و جایش را به عنوان یگانه مهر قانونی و علنی در کشور تثبیت کرده است.

تاکتیک انتقاد و اتحاد حزب توده ایران صحیح بود، اگر که بواقع اجرا شده و از آن تخطی نمیشد.
اگر حزب توده ایران، در خرداد ماه ۶۰ به همراه فدائیان خلق ایران اکثریت موضعی انفعالی در برابر ماجراجویی های خط رجوی سازمان مجاهدین خلق ایران در پیش نمی گرفت، و به شکلی فعال در حرکتهای اعتراضی سازمان مجاهدین بر علیه اوباش سازمان یافته از سوی مراجع و نهادهای مرتجع شرکت میداشت. آقای خمینی و دستگاه ولایت فقیه اش هرگز قادر نبودند، که سازمانهای ریشه داری چون حزب توده ایران، فدائیان خلق ایران اکثریت و سازمان مجاهدین خلق ایران را از هواداران میلیونی اشان جدا، و هر یک را جداگانه به مسلخ، تبعید و جدایی از صحن علنی جامعه بکشانند

‫در قبال جنبش سبز، آقای خامنه ای دست به همان تاکتیک آقای خمینی زد. با ایجاد تفرقه در بین طیفهای گوناگون جنبش سبز، جنبش را به مسلخ، تبعید و دور کردن از صحن علنی اجتماع کشاند. اینکه این جنبش هنوز گاها در صحن علنی اجتماع‫ نفس می کشد، بواسطه وجود تکنیک اینترنت و تلفنهای پیشرفته همراه است.
و درست به همین دلیل است، که آقای خامنه ای تمام تلاشش را برای حل مسئله ‫هسته ای و همزمان گسترش واحدهای سایبری سپاه گذاشته است. که در این میان شاه قلی هایی چون آقای حسین شریعتمداری با اینکه ذوبند در رهبری آقای خامنه ای، ‫هنوز هم در باب هسته ای ساز مخالف می زنند ، و شاید طبق دستور ولی امر.
۶۶۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : به علی آقای قدیمی خودمان

عنوان : علی جان تو گویا معنای آزادی با لیبرالیسم را یکی می دانی
دوست عزیزم،
قبل از اینکه در محل کار، بزحمت در گویا لاتین را به فارسی تبدیل کنی، سری هم به واژه نامه سیاسی بزن تا خودت و دوستانت مثل من را اینقدر ضایع نکنی.
آخر دوست خوب من گاهی اوقات خوب است که به خواندن نظرات پرمایه امثال نامی آشنا بپردازیم تا شاید بالاخره چیزی دست گیرمان شود. تو، دوست خوب من، از نوشته ات پیداست که هنوز قدرت تشخیص لیلی از مجنون را نداری.
با پوزش از همه خوانندگان!
۶۶۵٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : الف رستمی

عنوان : تاکتیک های سیاسی
در مورد برخورد به دولت بازرگان، همچنانکه برخورد به دولت خاتمی و یا موسوی و کروبی در انتخابات و سپس جنبش سبز سال ۸۸ و ... و همچون همه دیگر شرایط سیاسی مشابه، تاکتیک های سیاسی واحدی در بین اپوزیسیون وجود نداشته و نخواهد داشت. این تنها مربوط به چپ ها نیست، و شامل همه نیروهای سیاسی دیگر می شود. هم اکنون نیز در طیف نیروهای سیاسی ایران هر سه برخورد وجود دارد.

۱- گروه اول باور به برخود مسقل در راه اهدافشان دارند و به هر نوع اتحاد های تاکتیکی با دیگر نیروهای واقعی سیاسی دارای پایگاه وسیع در جامعه روی خوشی نشان نمی دهند.
۲- گروهی که به دنبال روی از جریانات اصلی سیاسی در جامعه می افتند و بر این باورند که چون خود تعیین کننده نیستند باید در این جریان معنی پیدا کنند و با تاثیر بر آن است که سیاست هایشان را پیش می برند.
۳- گروه سوم همزمان با بهره گیری از تاکتیک سیاست اتحاد و انتقاد (گاه انتقادش خیلی کم و گاه بیشتر است) برای پیشبرد سیاست های مورد نظر خود، تلاش می کنند. آن ها در حین داشتن تبلیغ و ترویج مستقل نیرو بگیرند و بر اساس نیروی واقعی کسب شده در جامعه در صحنه سیاسی نقش بیشتری به عهده می گیرند.

دولت بازرگان حتی فرصت نکرد خود را بعنوان یک جریان سیاسی در جامعه مطرح کند و خودش از تاکتیک شماره ۲ یعنی همراهی با خط خمینی (حتی در حد ذوب در آن) بهره می گرفت.
در انقلاب بهمن همه نیروهای سیاسی اپوزیسیون چپ، ملی گرا و ترقیخواه شکست خورده و به طرز وحشیانه ای سرکوب شده اند. آن ها در مجموع هیچگاه فرصت نیافتند به نیرویی قدرتمند تبدیل شوند که توان چرخش اوضاع به نفع خود را داشته باشند، چون به علت سرکوب های سیستماتیک دوران محمدرضاشاهی باید از یک حداقل بسیار محدودی کارشان را آغاز می کردند و در جامعه ریشه می دواندند.
در واقع همه این راه ها آزموده شده و شکست هیچ کدامشان را نمی شود دلیل نادرستی روششان گرفت و از این طریق روش دیگری را درست پنداشت. ( خود آن روش درست پنداشته شده نیز شکست خورده است.)

تجربه سال های گذشته در حرکت های سیاسی اجتماعی کشور ما نشان داده که گروه های برخوردار از تاکتیک سوم یعنی تاکتیک «اتحاد و انتقاد» بهتر رشد کرده و در جامعه ریشه دوانده اند و از پایگاه و نیروی قوی تر برخوردارند.
حزب توده ایران از ابتدای انقلاب این تاکتیک را به درستی اتخاذ کرد و موفق ترین رشد را داشت و افزایش اعضایش در ماه های آخر پیش از سرکوب شکل تصاعدی گرفت و هر چند ماهی دوبرابر می شد. (خود این رشد تصاعدی دلیل تسریع سرکوبش شد.) اگر به مجموعه انتشارات این حزب نگاه کنیم، بخش بسیار بزرگی از آن در خدمت ترویج و تبلیغ اندیشه ی مستقل خود آن حزب بوده است. یعنی همان چیزی که در دوران شاه هم آن را تبلیغ می کرده است. باید متوجه بود این حزب از بدترین وضعیت در میان رقبایش برخوردار بود و در جوی بسیار ضد توده ای ای فعالیت می کرد و سایر نیروهای چپ و دمکرات حاضر در صحنه سیاسی هر کدام صفحه ای از نشریه خود را اختصاص به توده ای ستیزی داده بود.
با کامل شدن حاکمیت ارتجاع اما این حزب هم نتوانست از سرکوب ها جان سالم بدر برد . غرور از موفقیت تاکتیک ها، در کنار عدم شناخت درست از ماهیت اسلام سیاسی بویژه در توان به دنبال کشیدن اقشار میانی و پایینی جامعه در پشت ارتجاع راست در پوشش مذهب، و ... باعث شد یورش قطعی خمینی و باند امنیتی مخوفش به حزب را دیر تشخیص دهد و قدرت چرخش به موقع و عقب نشینی سازمانیافته را نیابد و ضربه سهمگین و مرگباری بر آن فرود آید.
توده ای ها هیچگاه نه در قبل از انقلاب و نه بعد از آن و نه در جنبش سبز و ... تحت تاثیر بیماری توده ای ستیزی نیروهای دیگر سیاست های خود را تعیین نکرده و نمی کنند. آن ها به این فضای تاریخی که دشمنان طبقاتی آن ها براه انداخته و متاسفانه بر ذهن بسیاری از دیگر مبارزان هم سایه می اندازد، عادت کرده اند. به همین دلیل بهتر است اگر با سیاست های آن ها مخالفیم و فکر می کنیم روش های بهتری برای مبارزه وجود دارد، فحش ندهیم و نمونه های آن را با فاکت های مشخص بعد از انقلاب نشان دهیم و بگوییم کدام جریان سیاسی بیش از این حزب مهرش را بر انقلاب زده است؟
به نظر می رسد تنها جریان دیگری که می تواند ادعای چنین چیزی را داشته باشد سازمان مجاهدین خلق است که از سیاست اتحاد و انتقاد به سیاست رویارویی حاد با استفاده از همه روش ها و از جمله تروریسم سازمانیافته و کور چرخش کرد و به مبارزه همه جانبه ای با رژیم پرداخت.
اگر اندکی دقت کنیم، می بینیم که رشد بسیار موفق این سازمان در بعد از انقلاب هم باز درست به علت همان تاکتیک اتحاد و انتقاد رخ داده است و حتی آنان هم همراه با سلطنت طلب های مخالف انقلاب به جنبش سبز که می رسند به نوعی به همین تاکتیک سیاسی شناخته شده و موفق روی می آورند.
۶۶۵۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : نامی شاکری

عنوان : فریبی در کار نبود!
آقای موسوی بجنوردی می نویسند : "... اگر امام خمینی یک چهره انقلابی را به عنوان نخست وزیر معرفی می کردند، آمریکا و نیروهای مخالف داخلی و حتی جبهه ملی -یعنی طیف... و حتی شاید جنگ داخلی می شد..، …"
در آن مقطع تاریخی که "رژیم شاه " عملا متلاشی بوده ، خود آقای خمینی هژمونی بی چون و چرای خود را بر انقلاب و نظام آلترناتیو اعمال کرده بود و آمریکا و شرکای داخلی و خارجی اش به تمامی "تسلیم " واقعیت انقلاب ایران شده بودند ، آقای خمینی در کدام نیروی "رقیب" استعداد هماوردی و به راه انداختن "جنگ داخلی" می دید؟ اصلا مگر چنان نیرویی در ایران وجود داشت ؟
احتمالا این خاطرات بعدا نوشته شده و می خواسته به آقای خمینی نبوغی را نسبت بدهد که اصلا ضرورتی نداشت . خود آقای خمینی بعدا به صراحت اعلام می کند که انتخاب بازرگان اشتباه بوده و از آن اعلام توبه می کند!
اتفاقا روزهای بهمن است و فرصت خوبی برای این گفت و گوها.
۶۶۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : مصدقی

عنوان : خاطره مهندس سحابی از بازجویی شریعتمداری: نامه احمد احراری بدکتر بقایی
شریعتمداری گفت: ” در فاصله مرداد ۱۳۵۸ تا آذرماه همان سال ارتشبد اویسی دو بار از خارج با دکتر بقایی تماس گرفته، گفته است: “ما می خواهیم در ایران اقداماتی انجام دهیم و شما کاندیدای ما هستید!” سپس برای تایید حرف خود نامه ای را به من نشان دادولی دست خود را روی امضای آن گذاشت و گفت: “نامه را بخوان!” آن نامه اصل بود و فتوکپی نبود” جناب آقای دکتر بقایی، در میان رجال ایران من نسبت به شما احترام خاصی قائلم. چندروز پیش از سوی سازمان های سیاه و سفید مرا خواستند و نظر مرا درباره ایران خواستند و من گفتم از نظر من تنها کسی که می تواند سکان این کشتی طوفان زده را در دست بگیرد، شما هستید. آنها یک هفته بعد به من جواب دادند و گفتند”o.k” و یک اکی غلیظ هم گفتند. پس شما خود را آماده کنید.”
متن این نامه عینا در کتاب زندگی نامه سیاسی دکتر بقایی چاپ شده است و من در آن کتاب دیدم که نویسنده نامه احمد احراری است.
۶۶۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : نوروز بیانی

عنوان : چگونه امام خمینی با انتخاب مهندس بازرگان غرب را فریب داد
به گزارش پارسینه، در کتاب خاطرات سیدمحمد کاظم بجنوردی که با نام " مسی به رنگ شفق" منتشر شده است، خاطره و روایت جالبی از نوع نگاه امام خمینی(ره) به گروههای ملی گرا و نهضت آزادی و دلایل انتخاب مهندس مهدی بازرگان به نخست وزیری بیان شده است.

گفتنی است سیدمحمدکاظم بجنوردی متولد ۱۳۲۱ شمسی و از اعضای حزب مسلح ملل اسلامی بود که به دلیل فعالیت های مبارزاتی در رژیم پهلوی به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد، موسوی بجنوردی بعد از پیروزی انقلاب استاندار اصفهان شد و سپس نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی شد، بجنوردی همچنین بنیانگذار دائره المعارف بزرگ اسلامی است و ریاست کتابخانه ملی ایران در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی را برعهده داشت، او از جمله چهره های منتسب به جریان چپ دهه شصت و اصلاح طلب کنونی است.



بعد از انقلاب، آقای دکتر واعظی استانداری اصفهان را برعهده داشت، اما پس از مدت کوتاهی توان جسمی خود را در مقابله با مسائل و مشکلات خاص اصفهان از دست داد و مریض شد، خود دکتر واعظی و چند نفر دیگر نزد من آمدند و گفتند:"شما برای استانداری اصفهان پیشنهاد شده اید و وزیر کشور-آقای احمد صدرحاج سیدجوادی-هم ابلاغ استانداری شما را صادر کرده است!"

چون با دولت مهندس بازرگان شدیدا اختلاف نظر داشتم قبول نکردم، خیلی اصرار کردند و بالاخره قرار شد به قم برویم و از حضرت امام(ره) کسب تکلیف کنیم، همان موقع به طرف قم راه افتادیم، شب را در منزل آیت الله منتظری خوابیدم و فردا صبح به تنهایی به حضور امام رسیدم، جز من و ایشان کسی در اتاق نبود.

به ایشان عرض کردم:"وزیر کشور ابلاغ استانداری اصفهان را برای من صادر کرده ولی اینها را قبول ندارم و حاضر نیستم با آقایان همکاری کنم مگر اینکه حضرت عالی تکلیف فرمایید." امام فرمودند"من تکلیف می کنم شما به استانداری اصفهان بروید." قبول کردم، سپس امام مطلب عجیبی فرمودند و گفتند" به اصفهان که می روی به دو نکته توجه داشته باشید، اول اینکه از این ملیون، جبهه ملی ها و مصدقی ها به دستگاهتان راه ندهید! دوم اینکه در اصفهان، روحانیت دو قطب دارد، یک قطب آقای طاهری و اطرافیانش هستند که همه با ما هستند، قطب دوم آقای خادمی است که خودش آدم خوبی است ولی در اطراف ایشان عده ای جمع شده اند، شما باید طوری عمل کنید که هر دو قطب را با خود داشته باشید و در جهت وحدت عمل کنید" من در اصفهان این دو نکته را محور اصلی سیاست خود قرار دادم.

اما چرا امام بازرگان را نخست وزیر کرد؟ بر هیچ کس از جمله بر حضرت امام پوشیده نبود که مهندس بازرگان شیفته مصدق و از جمله رهروان او بود، اهل مبارزه و خواص طرز فکر بازرگان را به خوبی می شناختند، امام شاید بهتر از همه بازرگان را می شناخت و اتفاقا شاید به دلیل همان شناختی که از ایشان داشتند او را به نخست وزیری منصوب کرد.

به نظر من حضرت امام احتمال می دادند که انقلاب ایران که برای آمریکا و دیگر سمبل های امپریالیسم حادثه بسیار مهمی است، با توجه به شرایط آن روز ایران و جهان، دقیقا زیر ذره بین سرویس های اطلاعاتی دشمنان-از جمله آمریکا-باشد تا هر لحظه علیه انقلاب وارد عمل شوند و ایران در باتلاقی از مشکلات گوناگون غرق کنن و پس از چندماه یا بلکه چند روز فاتحه انقلاب را بخوانند، با توجه به اینکه نیروهای انقلابی به دلیل سرعت حوادث انقلاب و پیروزی سریع آن فرصت تشکل و سازماندهی پیدا نکرده بودند، این خطر وجود داشت که دشمنان خارحی و ابرقدرت ها با چند مانور و عملیات پیچیده انقلاب را به شکست برسانند، پس باید چه کار می کردند؟



بهترین کار این بود که تا فرصت سازمانی و تشکل نیروهای انقلابی پیدا شود، آمریکا و سایر همپیمانانش را به اشتباه می انداختند تا دست به توطئه های وسیع علیه انقلاب نزنند، برای رسیدن به این هدف چه کسی بهتر از مهندس بازرگان؟

به گزارش پارسینه ، بجنوردی در ادامه چنین تحلیل کرده است : به نظر من، امام خمینی با معرفی بازرگان دست به یک انتخاب حکیمانه و ظریف و بسیار سرنوشت ساز زدند، ایشان با این کار سرویس های اطلاعاتی آمریکا و عوامل آنان را فریب دادند، اگر امام خمینی یک چهره انقلابی را به عنوان نخست وزیر معرفی می کردند، آمریکا و نیروهای مخالف داخلی و حتی جبهه ملی -یعنی طیف وسیعی از نیروهای مخالف داخلی و خارجی-فورا پرچم مخالفت را بر می افراشتند و حتی شاید جنگ داخلی می شد، انتخاب مهندس بازرگان باعث شد که اولا در جبهه داخلی عده ای سکوت کنند یا حتی مطمئن شوند و ثانیا-مهم تر از همه-آمریکا و امپریالیسم جهانی با دیدن چهره شناخته شده و بسیار معتدلی چون بازرگان درباره ماهیت اانقلاب و آینده آن به اشتباه بیفتند و از شدت توطئه ها کاسته شود، هیچ بعید نیست که انتخاب بازرگان ختی در تسریع پیروزی نهایی انقلاب هم موثر بوده باشد.
۶۶۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : مهردا د نیاور

عنوان : قشی که مهدی بازرگان در انتقال قدرت ، یعنی در متلاشی کردن کامل رژیم سابق و به تخت نشاندن رژیم فعلی بازی کرد ، نقش کاتالیزور بود
«...یکی ازبزرگترین شانسهای آیت الله خمینی البته وجودشخص مهدی بازرگان بود.نقشی که مهدی بازرگان در انتقال قدرت ، یعنی در متلاشی کردن کامل رژیم سابق و به تخت نشاندن رژیم فعلی بازی کرد ، نقش کاتالیزور بود . بازرگان این نقش را توانست بازی کند ، چون مورد اعتماد آمریکا بود ، مورد اعتماد مردم ایران بود ، مورد اعتماد محافل مذهبی بود ، مورد اعتماد شخص آیت الله خمینی بود ، و غیره و غیره . ولی این آدم قائم بالذات نبود . نقش این آدم ، وظیفه این آدم ، سرنوشت این آدم این بود که محلل واقع شود ، کاتالیزور باشد ، قدرت را از یکی بگیرد و به دیگری منتقل کند . بین کاتالیزورهای دنیا فکر می کنم کسی بهتر از بازرگان این نقش را بازی نکرده است ... »
×
برگرفته از کتاب در همسایگی خرس ، احمد میرفندرسکی در گفتگو با احمد احرار ، به کوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، تهران ، نقش پیکان ، ۱۳۸۲ ، صفحات ۲۴۵ و ۲۴۶
۶۶۵۶٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : نامی شاکری

عنوان : چرا از آن مرده می ترسید ؟
جناب عزتی !
یک - اتفاقا اگر سوراخ دعایی در میان باشد، به نظرم آقای دکتر رئیس دانا آنرا پیدا کرده اند . من همیشه در این سالها از موضع انفعالی آدم شریف و معتبری مثل دکتر رئیس دانا در مورد حزب شگفت زده بودم . حالا خوشحالم که این مرد در مقابل چشمان امثال شما با حفظ موضع انتقادی اش ، از حزب اینجور به انصاف یاد می کند .
دو - خود آن حزب ، "آن مواضع" را اشتباه نخوانده است . افراد و جریان هایی از آن حزب که حالا در خارج از کشور به نام حزب توده ایران فعالند ، احتمالا"کمال همنشین" هایی مثل شما درشان اثر کرده و "آن مواضع" را اشتباه می خوانند.
سه – "حزب توده ی ایران " بیش و پیش از یک "حزب" ، حالا یک " گفتمان معتبر و حی و حاضر چپ "در ایران است . تردید نداشته باشید!
چهار– بسیاری از افراد و جریان های "نسل جدید چپ" به پشتوانه ی امثال شما سالهاست که در زمین "آقایان جهان" بازی می کنند! افراد و عناصری از آنها با کسب دانش و تجربه ی کافی در می یابند که تاریخ را از نو نمی شود آفرید . تاریخ را باید ادامه داد . با نفی و نقد دیالکتیکی کارنامه ها!
چهار- راستی شما چرا از چوب به مرده زدن دکتر رئیس دانا می هراسید ؟
۶۶۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹٣       

    از : بهروز آلف

عنوان : مخالفت چپ -مارکسیست- با بازرگان
اقای البرز ممنون از اشاره شما به نوشته من. یک مارکسیست (بمعنی مواقعی آن، ضد سرمایه داری و موافق برقراری سوسیالیسم بدون عشوه گری در دربار سرمایه برای گرفتن صدقه) بازرگان و همکیشان او را نه لیبرال میداند و نه مذهبی خشک مغز و یا ارتجاعی و یا هر صفت دیگری. بلکه تنها و تنها از زمره سرمایه دارانی میداند که برای بسط و پایداری و تسلط سرمایه بر جامعه و چپاول دسترنج نیروی کار (ارزش اضافه) از هیچ جناتی ابا ندارد. طبقه بندی کردن سرمایه دار به خوب و بد (کاری که توده ای ها در تمام دوران حیاتشان کردند و خوب و بد مرتب جا عوض میکرد) و یا ملی و غیره ملی (اندیشه مائو) تنها برای کمک به برقراری حکومت سرمایه هست و بس. نگاه کنید به انتخابات یونان (که ابدا در راه برقرای سوسیالسم نیست بل تخفیف شرایط سخت بر مردم جامعه) چگونه از دمکرات مسیحی، تا لیبرال و سوسیال دمکرات و سوسیالیست حاکم بر دول اروپایی را به عربده کشی و تهدید کشید. بازرگان و یا موسوی در عمل خواهان حکومت سرمایه هستند و در شرایط مشخص که حکومتشان در معرض تهدید قرار بکیرد همان خواهان کرد که خمینی و خامنه ای و احمدی نژاد و خاتمی کردندو کشتار بیشتر، سرکوب ازادی ها و غارت دسترنج کاربه مزدان.
امیدوارم روزی و روزگاری بیاید که کسانی که ادعا چپ -مارکسیست بودن میکند اینقدر به دامن امامزاده های رنکارنگ سرمایه نچسبند و عاقبت حزب توده را هر روز مرور کند و بکبار هم که شده برپای خود بایستادند و بیش از خود هواداران سرمایه از سرکوبگران رنگارنگ این طبقه دفاع روراست و خجالتی نکنند. عملکرد و خواست های بازرگان ها و موسوی ها و خمینی ها و ........ از دی یک مارکسیست محکوم هست و سری سازگارا و مدارا با آنها ندارد که ندارد
۶۶۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست