از : لیثی حبیبی --- م. تلنگر
عنوان : دار
شعر خوبی است. گرچه ساده است ، اما حرف دارد برای گفتن.
وقتی به این نقطه ی شعر رسیدم ، نهال داستان غریبی ناخود آکاه در باغ جان رویید
"شاخه هایش همه از نخ پُربار
هر گره رنگی و آن زیبا بود"
به یاد دار قالی افتادم و گفتم این داستان اینگونه نیز می توانست باشد: کودکی قالی باف از رنج خود از "گره" از دار ، از نخ های مار سخن بگوید و بجوید گوشی شنوا را ، دلی مهربان را تا بنالد نغمه های دلخراش و بعد به خود بگوید: چه ساده ای دخترک تو. مردم کاردارند ، باید برای خود و کودکان خود به هر قیمتی ، جمع آورند ثروتی . دختر کی وقت دارد به حرف تو گوش دهد. مگر یک دخترک یتیم به گروگان گرفته شده در گارکاه چقدر ارزش دارد؟ و بعد دیدم با سر آستینش اشکهایش را پاک کرد و ادامه داد بافتن را و دیدم که می بافت و می خواند:
منو هر روزدار می زنند
درد رو کولم بار می زنند
از پنجه هام خون میریزه
خونم روی نون میریزه
شعله ها که بر می خیزند
آتیش توی دل می ریزند
چشام می سوزه بدجوری
"آقا" میگه مگو کوری
تو یه آدم ناجوری
چرا می بافی اینجوری
.............
توی دلم پر شده غم
هی ... چه بگم
خوار و گرفتار شده ام
اسیر این دار شده ام
غصه ی دل فراوونه
زندگی در ب داغونه
دلم شکسته بسته است
آخ دل من چه خسته است
تو کودکی بزرگ شدم
اسیر دست گرگ شدم
گرگ من دار قالیه
دلم ز شادی خالیه
"آقا" وقتی سر میزنه
شعله تو دل پر می زنه
هزار تا سگ داره صداش
سگ پدره - عین باباش
تا کمی آروم بگیرم
دلم میخواد که بمیرم
راستی وقتی میری رو قالی
هیچ میشی حالی به حالی
رو گل وقتی پا میذاری
تو منو هیچ یاد می آری
هیچ دیده ای حال منو
سکوت بی بال منو
تو میدونی شانه چیه
لچک میان دانه چیه
آتیش به جان هیچ دیده ای
هیچوقت به مرگ رسیده ای
وقتی که غم زور می آره
نخ دیگه نخ نیست و ماره
آتیش رو پنجه می باره
درد و شکنجه می باره
از بچگی دل می کنم
گره توی اشک می زنم
شب و روزم فرق نداره
زندگی هیچ برق نداره
از این جهان من بیزارم
هشت ساله پای این دارم
....................
شعر خوب آن است که چیزی را در آدم بر انگیزد...
۲٨۲۵ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣٨۷
|
از : حمید ساعدی
عنوان : واقعی
به نظر من این شعر خوبی است که دارد با راحتی بسیار خرافاتی را که سالیان سال است مردم را مشغول و سرگرم کرده است رد می کند و می گوید اگر آن درخت می توانست برای مردم حاجتخواه کاری بکند اول برای خودش می کرد که خشک و بی بار شده است.
نظر من بطورکلی روی این شعر مثبت است و امیدوارم بازهم از این شعرهای واقعی در اینجا چاپ بشود.
۲٨۱۹ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣٨۷
|
از : امیر حامدی
عنوان : منتقدان شعر
آقای فرخ فروز، شما منتقد شعر هستید، درست است؟
۲٨۱۷ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣٨۷
|
از : abbass rohan
عنوان : salam shaere man
besiyar ali bood va hal kardim dar vaghe mojeze kardi ey mojeze gar
۲٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|
از : farrokh fooroz
عنوان : salam
kheyli bahal bood dameton garm va bazam az in sheraye bahal besoraiid va online konid ke ma lezat bebarim.
۲٨۰۴ - تاریخ انتشار : ۷ شهريور ۱٣٨۷
|