سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مبارزه همه چیز، و هدف هیچ چیز
چون مبارزه کسب و کار من است


بهرام خراسانی


• آیا آقای درویش پور به یونانیان نیز دستور میدهند که انتخابات بی سر و ته آن نخست وزیر پوپولیست بدهکار و همتبار احمدی نژاد را تحریم کنند، و از او بپرسند این هیاهو و ناز غمزه پیش کشورهای پولدار اروپا برای چه بود؟ آیا آقای درویش پور هیچ اندیشه ای برای آینده آن سدها هزار نفری که یا از روی پنداربافی و یا به ناگزیر دربدر شده اند، درسر دارد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۷ آبان ۱٣۹۴ -  ٨ نوامبر ۲۰۱۵


۱) دیشب بازپخش برنامه پرگار را در تلویزیون فارسی BBC درباره ی چگونگی پیوند میان اوپوزیسیون درون مرز و برون مرزی حکومت ایران دیدم. گفتگو میان آقای دکتر مهرداد درویش پور که یک "استاد جامعه شناسی" است، و خانم ملیحه محمدی که یک کنشگر سیاسی است، برگزار شد. من پیشتر چند نوشته از آقای درویش پور درباره ی وضعیت پناهندگان یا چیزی همانند در سوئد، گفتارهای فمینیستی، نوشته‌هایی درباره گفتمان‌های اجتماعی روز در کشورهای اروپایی و یا "در صورت حمله نظامی به ایران در کنار جمهوری اسلامی نخواهیم ایستاد" دیده بودم. اما با دیدن این برنامه پرگار و گفتار پوپولیستی و نه چندان پرمایه یک سوی گفتگو، از اینکه ایرانیان چنین اوپوزیسیونی داشته باشند، بر خودم و همه ی ایرانیان بسی دریغ خوردم. من با یک سوی این گفتگو یعنی خانم محمدی و خانم اسدی هیچ سخنی ندارم زیرا دیدگاه خودم و آنها را در زمینه این گفتگو، کمابیش یگانه می‌دانم. اما دیدگاه آقای دکتر مهرداد درویش پور را بسی دور از آن چیزی می‌دانم که اکنون در ایران و جهان می‌گذرد. در این دنیای پر آشوب و جنگ زده، دموکراسی آنچنان آش و لاش و تهی از مفهوم شده، که چیزی بیش از یک ابزار فریب در دست برخی از فرمانروایان، و بازیچه‌ای در دست برخی پنداربافان آرمان گرا یا انقلابی نما برجای نمانده است. در دنیای کنونی جز مشتی اندک از مردم گیتی، هیچ کس حق زندگی کردن را آنچنانکه خودش می‌خواهد ندارد. زندگی بد اقتصادی و اجتماعی در کشورهای نادار مانند کفر ابلیس و آنچنان آشکار است که ما را از هرگونه سخن گفتن بی‌نیاز می‌سازد. اما زندگی در کشورهای اتو کشیده‌ای مانند سوئد که به گفته آقای درویش پور در آن نظر سنجیهای پیش از انتخابات و پس از آن مو نمی‌زند، چگونه است؟ چرا این نظرسنجی ها که توسط شرکتهای مشخصی انجام میشود با نتیجه آن مو نمیزند؟ آقای درویش پور شاید آن را نماد و نمود دموکراسی بدانند. اما در این زمینه من دودل هستم. من میگویم شاید به جای شورای نگهبان آشکار در ساختار یزدان سالار جمهوری اسلامی، یک شورای نگهبان پنهان در همه دستگاه‌های دیوانسالاری سوئد و کشورهای همانند نهفته باشد، که فرمان خود را در بهترین حالت از سرمایه داران، و در بدترین حالت از باندهای گسترده ی فساد و تبهکاری پنهان آن کشورهای دموکراتیک می‌گیرد. برای اینکه در کسی چون من چنان گمانی پدید آید، به اندازه نیاز میتوان نمونه به دست داد. چه در انتخابات رئیسان جمهور، چه در انتخاب رئیس فیفا، و چه در دستکاری سیستم سوخت رسانی خودروهای فولکس واگن و هزاران نمونه مانند در شرق و غرب گیتی.

۲) من نمیدانم آقای درویش پور که یک جامعه شناس است و بیش از ٨۰ درسد از ٨۰ میلیون ایرانی زیر تیغ را محافظه کار و "تقلیل گرا" میداند و بر "مطالبات حداکثری" دموکراسی خواهی پافشاری میکند، چه برداشت و تعریفی از دموکراسی دارد. آیا ایشان که استاد جامعه شناسی است، تاکنون توانسته است این آرمان زیبای دموکراسی و راه کارآمد به دست آوردن آن را به ۱۰ نفر از ایرانیان پهنه کارزار بفهماند و نشان دهد؟ اگر هم خود آقای درویش پور مفهوم دموکراسی را بداند و همانگونه که در گفتگوی خود نشان داد حق طلاق را یک نمود بارز آن در آرمانشهر خود بداند، من چنین برداشتی از دموکراسی ندارم. اینکه آدمیان آزاد باشند آنگونه که می خواهند رخت بر تن خود بپوشانند، یک حق طبیعی آنهاست که نه چون و چرا دارد، و نه نیاز به یک دستگاه اوپوزیسیون گسترده و جامعه شناسان علم مرده ریگ آموخته. باوراندن این حق به زمامداران هم، چندان دشوار نیست. این پنداشت درست نیست که بیندیشیم که چنین چیزی برای گردانندگان جمهوری اسلامی، چیز چندان مهمی باشد. گردانندگان جمهوری اسلامی در همه لایه‌های آن، به روشنی نشان داده‌اند که پندارباف نیستند و آنگاه که نیاز و مصلحت فردی خود یا کشور باشد، به هرگونه رفتاری تن میدهند. بد نیست یک بار هم چنین بیندیشیم که آنها تا اندازه‌ای هم برای سرگرم کردن اوپوزیسیون سکولار دموکرات چنین بهانه‌هایی را ساخته‌اند. چرا همه توطئه‌ها را در برگزاری انتخابات ببینیم؟ دوباره گویی میکنم که من نه میدانم آقای درویش پور چه تعریفی از دموکراسی دارد، و نه خودم تعریفی از این مفهوم دارم. اما میتوانم بگویم که در جامعه‌ای مانند سوئد آقای درویش پور، همه مردم میتوانند رخت تن خود را خودشان برگزینند و یا هیچ رختی بر تن نکنند و برهنه به خیابان بیایند، و شاید در جاهایی همجنس گرایان هم بتوانند آزاد باشند، با هم ازدواج کنند و به چکاد برداشت خود از دموکراسی و آزادی دلخواه و رویایی برسند. اما به همین گونه نیز میدانم که بیش از ۹۹درسد مردم همه گیتی که شیفته ی چنین مدلی از دموکراسی نیستند، در تعیین زندگی اقتصادی خود آزاد نیستند و کسان دیگری این چارچوب را برای آنها میسازند. به همین گونه، چنین میپندارم که همه ی مردم آن کشورها میتوانند خواست حداکثری خود را در زمینه روش فرمانروایی و نمایندگان خویش بر زبان آورند، اما تنها گروه انگشت شماری میتوانند قالب دلخواه را برای این زندگی بتراشند. از بی‌خانمانها که بگذریم، درآمدهای بیشینه مردم آن کشورهای آرمانشهر آقای درویش پور، اندازه و مرزهای تعیین شده‌ای دارند، حسابهای بانکی برای این بیشینه مردم به سختی کنترل میشود و برای آن شاید یک درسد، هیچ کنترلی درکار نیست. آیا آقای درویش پور برای آن کشورها چه برنامه مطالبه محور حداکثری دارند؟ آیا ایشان به یونانیان نیز دستور میدهند که انتخابات بی سر و ته آن نخست وزیر پوپولیست بدهکار و همتبار احمدی نژاد را تحریم کنند، و از او بپرسند این هیاهو و ناز غمزه پیش کشورهای پولدار اروپا برای چه بود؟ آیا آقای درویش پور هیچ اندیشه ای برای آینده آن سدها هزار نفری که یا از روی پنداربافی و یا به ناگزیر دربدر شده اند، درسر دارد؟ آیا این گسست از سرزمین که گاه ناگزیر هم بوده، همان حق طلاقی است که آقای درویش با شور فراوان بر زبان آورد و تبلیغ میکرد؟ به راستی که "چه روزگار تلخ و سیاهی/ نان، نیروی شگفت رسالت را/ مغلوب کرده" است.

٣) آقای دکتر مهرداد درویش پور که یک جامعه شناس هستند، شاید بدانند که ماده بر اندیشه پیشینی دارد. اگر چنین بیندیشند، آنگاه خواهند دانست که در همه ی گیتی، یک "ایران" بیشتر وجود ندارد. تا جایی که به فرستنده یعنی جهان بیرون از ذهن برمیگردد این ایران، هم در ذهن آقای درویش پور و هم در ذهن خانم محمدی، کمابیش به یکسان بازتاب دارد. فراتر از آن اینکه این ایران، در ذهن آقای روحانی و آیت الله خامنه‌ای نیز همان بازتابی را دارد که در ذهن آقای درویش پور و خانم محمدی میگذارد، اما شاید روشنتر و پانورامیک. این دستگاه اندیشگی یا منافع فردی، و یا عواملی محدو کننده هستند که پردازش های جداگانه ای در ذهن های جداگانه انجام میدهند، و یا آن را آگاهانه و برای سود خویش، دکرگونه مینمایاند. در هرحال ما دو ایران نداریم. اگر این گونه نگاه به پرسش درست باشد، آنگاه باید از آقای درویش پور پرسید که چرا جز تنی چند مانند آقای رئیس دانا، دیگر کنشگران درون ایران که زیر تیغ هستند، محافظه کاری میکنند. البته کسانی مانند آقای رئیس دانا یا آقای زرافشان یا خانم ستوده یا خانم بهکیش و یا روزنامه نگارانی که در ایران مانده اند، با همه دشواری ها و خطرهایی که وجود دارد، کار خود را انجام میدهند و نقش خود را بازی میکنند. با آگاهی دورادوری که من از این کسان دارم، گمان نمیکنم که آنها درست همانگونه به رویدادهای اجتماعی درون ایران نگاه کنند که آقای درویش پور نگاه میکند. این نگارنده، شاید بیش از آقای درویش پور زخم تیغ جمهوری اسلامی را بر تن خویش داشته و رفتارهای زشت جمهوری اسلامی به چشم دیده باشد. با همه اینها، در این سالها شاید کمتر از آقای درویش پور دچار ترس و ناامیدی به آینده شده، و از ایران هم طلاق نگرفته است. اما من فرا گرفته‌ام که برای مبارزه کردن زندگی نکنم، و برای مبارزه کردن مبارزه نکنم. تیر مبارزه باید به هدفی بخورد، و اگر چنین نشود، چه سود؟ کوس جنگ زدن از آن سوی جوی، کار دشواری نیست. آقای درویش پور، میلیونها پیر و جوان ایرانی را که بیشتر آنها یا هوادار جنبش سبز بودند یا خواستار شکل نوین فرمانروایی، محافظه کار و تقلیل گرا میداند و خود را هوادار "مطالبات" حداکثری دموکراسی خواهی. من به این دلیل واژه ی "مطالبات" را درون گیومه میگذارم که گاه و نه همیشه، آن را روحیه طلبکاری برای کاری ناکرده میدانم. اما این کدامین مطالبات حداکثری دموکراسی خواهی است که ایشان پرچم آن را بردوش کشیده و راه آن را به مردم ایران نشان داده است اما مردم انجام نداده‌اند؟ آیا آقای درویش پور که یک جامعه شناس هستند و آگاهی کامل به فنون آماری دارند، میدانند که از جمعیت بیش از ۱۰ میلون نفری تهران شاید بیست هزار نفر هم به نماز جمعه نمیروند؟ آیا ایشان میدانند در روز سیزده آبان چند نفر جوان تهرانی به تظاهرات ۱٣ آبان رفته‌اند؟ آیا ایشان میدانند با همه تلاشهای دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی، چند درسد از جوانان شهری ایران نماز میخوانند یا روزه میگیرند؟ برخلاف آقای درویش پور که جامعه شناس هستند و به دقت آمار سوئدی ها نیز میبالند، من نه جامعه شناس هستم و نه آماردان. اما هنگامی که خیابانهای تهران را در ساعت ۵ پس از نیمروز با ساعت یک پس از نیمه شب میسنجم، میفهمم که شمار خودروهای پس از نیمه شب در خیابانها، کمتر از خودروهای ساعت ۵ پس از نیمروز است و برای این کار، نیازی به فنون و مدلهای آماری هم نیست. یک "جنبش یا رفتار اجتماعی" نیز هنگامی اجتماعی است که هر جامعه نشناسی هم بتواند آن را بفهمد و نیاز به یک جامعه شناس آماردان نباشد. مانند همان شمارش ماشین ها در خیابانها. اگر این رویکرد من غیرعلمی است، میتوان گفت آمارگیری های دلخواه آقای درویش پور در سوئد هم یک بازی با علم، و گاه یک رأی سازی و تقلب است. من با دیدن رفتار چیره مردم ایران چه در زندگی روزانه و چه در انتخابات، چنین میپندارم که این مردم بسی بیش از آقای درویش پور و هم اندیشان ایشان، در راه آزاد اندیشی و دموکراسی با هر مفهومی که به آن بدهیم، تلاش میکنند. نتیجه این تلاش نیز، به آرامی و گاه با انباز شدن در انتخابات، جامعه را به جای خوبی میبرد که مذاکرات هسته‌ای یکی از آنها است و آقای درویش پور نمیتواند این کا را بکند. آقای درویش پور برای باوراندن دیدگاه خود به دیگران، به رفتار نخست وزیر یونان که پوپولیستی از تبار چاوز و احمدی نژاد است و کراوات هم نمیزند، چنگ می‌آویزد. اما اگر به من باشد، میگویم آن نخست وزیر، باید به یونانیان بگوید که به جای تظاهرات و اعتصاب کردن هر روزه، بهتر است کار کنند و بدهی خود به دیگران را بدهند. همین اندرز را، به هم میهنان خود نیز میدهم و به جای گدارویی و طلبکاری، از آنها میخواهم که آگاهانه به سازندگی کشور بپردازند، و خود نیز از هر اعتراضی که روشن نیست از کجا بر می‌خیزد، روی خوش نشان نمیدهم. اما چه من بگویم و چه نگویم، همه میدانند که مردم به گاه نیاز، بهتر از هر جامعه شناسی بر ستم میشورند و بر می آشوبند. اما تنها آنگاه که رگ و پی و در و دیوار جامعه این نیاز را نشان دهند، نه اینکه من یا آقای درویش پور بخواهیم. این را نه من که همگان و بیش از همه، حکومت میداند. تغییر سیاستهای انتخاباتی جمهوری اسلامی نیز، نه به فرمان جامعه شناسان اوپوزیسیون، که با بوی آتشهای زیر خاکستر و هیمه های خشک جامعه به دماغ آنها میرسد. این خاکستر و هیمه، دست کم در گذر این سی و چند سال فراهم شده است. اما هر آدم نیک اندیشی میداند که بهتر است راه دلخواه را برویم بی آنکه باد به آن آتش زیر خاکستر بوزیم و تا جایی که بشود، نگذاریم آن آتش به هیمه های خشک برسد. رویدادهای چند سال گذشته در منطقه و جهان، این درس را به دولت و ملت ایران داده است، و همه باید آن را فرا گیریم. آتشی که خانه دیگران را سوزانده است، خانه ما را نیز میتواند بسوزاند. به ویژه آنکه ما داعشی نیرومند اما پنهان و خاموش، در خانه داریم. داعشی نه بیرون از قدرت، که در خود قدرت سیاسی کشور، در مجلس و جاهای دیگر. امروز، پیشنهاد جایزه صلح برای روحانی و ظریف که شاید و نه حتماً ما را از یک جنگ دور ساخته‌اند، جنایتی ضد انقلابی نیست که خانم محمدی را به گناه آن بازجویی کنند. رویکردهای ستیزه گرانه بی پشتوانه و گاه نا آگاهانه با هر دولت یا همه بخشهای حاکمیت، میتواند چه با نام انقلاب و چه با نام ضدانقلاب، آتشی سوزان به پا کند، و خشک و تر را بسوزاند.      

۴) آقای درویش پور، خانم محمدی را بازجویی میکرد که آیا برای پیشنهاد محمدجواد ظریف به دریافت جایزه صلح تلاش کرده یانه؟ یا اینکه آیا میتواند سند یا مقاله‌ای رو کند که او از حسن روحانی انتقاد کرده است. این رویکرد سترون و بی نتیجه که گویا کار روشنفکر تنها انتقاد کردن و بر آشفتن است، چندین دهه است که گروه پرشماری از نخبگان ایرانی را بیش از آنکه به سوی سازندگی و تولید دانش و آگاهی بکشاند، به داغ کردن تنور ستیزه گری و جان باختن رهنمون شده است. آن انقلابی را که آقای درویش پور از آن اظهار برائت میکرد تا اندازه ی بسیار همین رویکرد، آفریده است. هرگاه انقلابی بایسته شود، از من یا آقای درویش پور اجازه نمیگیرد. اما این رویکرد پوچ انگارانه و تلاش برای "سرنگونی" هر حکومتی، چنین میوه‌های تلخی را نیز به بار میآورد، گرچه آقای درویش پور امروز از آن اظهار برائت کند. دریغ من از اینکه ایرانیان چنین اوپوزیسیونی دارند، درست از همینجا بر میخیزد. اکنون چندین دهه است که دوران دولت سازی و ملت سازی در گیتی به پایان رسیده و ایران هم چهار نعل در راه سرمایه داری میتازد. در چنین هنگامه‌ای اینکه میزان ستیز یکان یکان مردم با دولت، تنها معیار داوری درباه آنها باشد، نشان چه چیزی است. اینکه کسی بر تخت بلندی بر قله کوهی بنشیند و با یک کاسه کردن کمابیش ۶ میلیون دیوانسالار و نظامی و دانشگاهی یک سامانه ی اجتماعی، همه را ارتجاعی و پلید بداند نشانه چه چیزی است. دست کم در ۶ ماه گذشته، بیشنه سخنان و سیاستهای حسن روحانی که رئیس دولت عرفی و سکولار ایران است، در برابر سخنان آیت الله خامنه ای یعنی رئیس نهاد یزدان سالاری ایران بوده است. در کمابیش دو سال گذشته، وابستگان به سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات، بخشی از مجلس و بزرگان حوزه علمیه قم، با نهاد دولت ستیز کرده‌اند. همین امروز، روزنامه‌های وابسته به جناح راست، برپایی نمایشگاه مطبوعات و رسانه ای را که از سوی دولت در تهران برگزار میشود، تحریم کرده اند. همگان نیز میدانند که این کارها برای اینست که اصلاح طلبان و میانه روان دست بالا را در انتخابات پیشاروی نداشته باشند. اینها خواب و خیال نیست. این همان عینی است که باید ذهن آدمیان را بسازد. آنگاه آقای درویش پور که من نمیدانم کدام تشکیلات حزبی و گروههای مردمی در ایران پشتیبان او هستند، از هم اکنون آب به آسیاب راست گرایان میریزد و شیپور تحریم انتخابات آینده را به صدا درآورده است. البته کمی دیرتر از خود راست گرایان و دلواپسان.

۵) با رویکردی قبیله سالارانه که زیبنده یک جامعه شناس مدرن نیست، گویا آقای درویش پور بر این باور است که سامانه ی جمهوری اسلامی همچون یک قلوه سنگ یک پارچه و سخت است که هر سبویی که به آن بخورد، این سبو است که میشکند. از اینرو ایشان چنین میپندارند که هر کس در یک انتخابات در ایران شرکت کند، هوادار جمهوری اسلامی است. چنین پنداشتی بیش از آنکه برآمده از یک اندیشه سیاست ورز مدرن باشد، یادگار یک عصبیت قومی و نگرش آیینی است. در میان ٨۰ میلیون ایرانی، هرکسی اندیشه و خواستی دارد و هرجا که باشد، درپی دستیابی به خواست خویش است. فرمان و دستور دموکراسی خواهانه نسیه آقای درویش پور هم شاید بتواند چشم چند نفری را بر دست آوردهای نقدی زندگی ببندد، اما تا آنگاه که دست آوردهای نقدی گیرم بسیار ناچیز وجود داشته باشد، انبوه توده‌ها به سخن نسیه من و آقای درویش پور گوش نمیدهند. به ویژه آنکه من و آقای درویش پور نه بانگ رسایی داریم، و نه توده ها ما را میشناسند. تک رویهای کسانی چون من و آقای درویش پور، و کوبیدن هر دگراندیشی حتی در درون اپوزیسیون، هر مویی را از کف دست این اوپوزیسیون کنده، و از آن اوپوزیسونی ساخته است که در آن هیچ چهره شاخص و شناخته شده با مرجع، وجود ندارد. کسانی چون من و آقای درویش پور این کار را نه تنها در درون اوپوزیسون، که در سراسر جامعه انجام داده ایم. دموکراتهایی چون من و آقای درویش پور، هیچ کسی را در گلیم خود راه نمیدهند. آقایان موسوی و کروبی که توانستند میلیون ها ایرانی را در واکنش به دستکاری در یک انتخابات به خیابان بکشانند، اکنون شش سال است که در حبس خانگی به سر میبرند. همه دنیا و تنی چند از نمایندگان همین مجلس فرمایشی، بارها به این رفتار بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی واکنش نشان دادند و پرخاش کردند. اما کسانی چون آقای درویش نه تنها در این راه لب از لب نجنباندند، که هر کاری توانستند کردند تا بگویند آن دو تن رهبر جنبش سبز نیستند. پس چه کسی رهبر آن جنبش بوده، و اگر آن جنبش ناکارآمد بوده، گناه آن بر گردن چه کسی است؟ آیا در برابر آن جنبش، آقای درویش پور جنبش سرخی پشت سر خود داشته اند؟ و اگر میداشتند، چه میشد؟
بازجویی آقای درویش پور از خانم محمدی برای اعتراف گرفتن از ایشان که آیا از آقایان ظریف و روحانی پشتیبانی میکند یا نه، نه گواه بر توان منطقی و فیزیکی آقای درویش پور است، و نه نشان دهنده یک خرد سیاسی. اگر من به این باور برسم که یک دولت رسمی در کشورم میتواند جامعه را سر سوزنی از خودکامگی دور و به کشورداری خردمندانه نزدیک سازد و با آن دولت همکاری نکنم، کاری بس نادرست انجام داده ام. آن هم در زمانی که خودم هیچ کاری از دستم بر نمیآید. من دوستی دارم که سبیلهایی بسیار درشت دارد و ریش خود را آنچنان میتراشد که هیچگاه یک میکرون مو روی آن نمیتوان دید. روزی به هنگام خوردن نهار که او داشت برایم سخنرانی میکرد، به چهره اش دقیق شدم و دیدم که انبوهی موی سیاه و سفید روی لب بالای او، بالا و پایین میرود. بی آنکه بخواهم، تصویری از ریش یک روحانی یا آدم ریش درار در ذهنم ساخته شد و دیدم که در چهره دوست من و آن آخوند فرضی، تنها جای یک مشت مو عوض شده است. در دوست من، این مو بالای لب است و در آن آخوند پایین لب. جناب آقای درویش پور، راستی آنست که درباره ی آدمها با جای این یک مشت مو نمیتوان داوری کرد. یا اینکه برای نمونه، آقای روحانی اطلاعاتی بوده و رئیس شورای امنیت ملی. آیا باراک اوباما یا پادشاه سوئد و دانمارک، رئیس بریگاد سرخ بوده اند. آیا ولادیمیر پوتین عضو حزب بلشویک بوده یا عضو کا گ ب؟ یک کنشگر سیاسی، یک کنشگر اجتماعی است که بیش و پیش از هر چیز باید به منافع ملی و سرنوشت میلیونها نفر از مردم جامعه خود بیندیشد. در این راه آنگاه که چیزی را به سود درازمدت تاریخی و پایدار این مردم میداند، باید با هر کنشگر سیاسی دیگر چه در درون ساختار فرمانروایی و چه در بیرون آن، همکاری کند. من امروز هر کس یا نهادی را که نیروی موثری داشته باشد و بتواند جامعه ی ایران را سر مویی در راه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی عادلانه و پایدار به پیش ببرد، دوست و همکار و همراه خود میدانم. چه آقای درویش پور باشد، چه خانم محمدی، چه آقایان موسوی، کروبی، ظریف، روحانی، خاتمی و یا رفسنجانی. با اینهمه، من نه پیرو هیچیک از این کسان هستم، نه پیرو نظام جمهوری اسلامی. شرکت در هیچ انتخاباتی را نیز نشانه هواداری از جمهوری اسلامی یا آن چهره هایی که نام بردم نمیدانم. همچنین، شرکت در انتخابات و حتی همسویی با دولت را به هنگام نیاز، به هیچ روی به معنای کنار گذاشتن "مطالبات" از حکومت و یا پیش کشیدن شعاری که باور کسی است، نمیدانم. اگر اوپوزیسیون برون مرزی میتواند شعار درستی پیش بکشد و کاری کند که در درون مرز نمیشود این کار را کرد، چه بهتر از این. برپایه آنچه گذشت، من در انتخابات پیش روی نیز، حتی اگر یک نفر نامزد وجود داشته باشد که اندیشه بهبود و اصلاح داشته باشد، شرکت خواهم کرد و دست کم به آن یک نفر رأی خواهم داد. این کار نه گناه است و نه نشان واپس ماندگی. این نشان کنشگری سیاسی است و هر کس از آن روی بتابد، شاید بیش از آنکه دموکرات باشد، یک خودکامه قبیله گرا است.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
هفدهم آبان ماه ۱٣۹۴


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست