سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

رفیق، برو تاریخ ات را بنویس!
درنگی به بهانه ی بحث پیرامون «فدائیان جهل، ...»


سعید حسینی


• از چند استثنا که بگذریم، نگاه تاریخ نویسانه ی دین باوران، اسلامگرایان، ناسیونالیست ها و لیبرال های وطنی به چپ، همواره نگاه «یک وَری» بوده است. همانطور که می دانیم، نگاه یک وری، نگاه دوستانه به دیگری نیست، نگاهی نیست که دیگری را دعوت به گفتگو بکند، او را به اندیشه در باره خود و کردار خود وادارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۴ دی ۱٣۹۲ -  ۱۴ ژانويه ۲۰۱۴



دیباچه:
هر چند مدتی، متکلفین به تاریخ نویسی رسمی، با همراهی راست ترین جریان از لیبرال های وطنی، شخصیت ها و جریانها ی چپ را سوژه "مطلب" خود می کنند. آنها اغلب هدف خود را «بازنگری»، «بازخوانی« یا «روشنگری» در تاریخ می نامند. اما دست آورد این به اصطلاح بازخوانی روشنگرانه، اغلب ساده سازی یا فروکاستِ رویدادهای پیچیده تاریخی است، اغلب دستکاری در هندسه ی رخدادهای تاریخ، پراکندن حرف های گزاف و بیان ادعا های بی پایه است. نوشته ی «فدائیان جهل، ای کاش امیزپرویز پویان خاطرات کاسترو را خوانده بود»، به قلم رضا خجسته رحیمی که در شماره ی ۱۲ مجله «اندیشه پویا» به چاپ رسیده ، یکی از نمونه های بارز این نوع نگاه به تاریخ است. البته این نوشته نخستین نمونه نیست و واپسین نمونه هم نخواهد بود. من در این نوشته، نخست اشاره ای سرسری به پدیده ی چپ ستیزی می کنم و چند نکته درباره ی رابطه ی آن با پیدایش جریان های لیبرالی در ایران خاطر نشان می سازم – خوانندگانی که وقت و حوصله دارند، می توانند در این رابطه به نوشته ی دیگر من رجوع کنند (1). به باور من، پدیده چپ ستیزی یا چپ گریزی، ریشه ی عمیقی در ایران دارد و شعله ور شدن دوباره ی آن را نمی توان، بدون ارتباط با مناسبات و ساختارهای موجود جامعه، و بدون ارتباط با شکل گیری جریان های لیبرالی، بدرستی تحلیل کرد. بخش دوم این نوشته، سپس به این پرسش می پردازد که جریان ها و کنشگران چپ در برابر این هجوم، چه می توانند بکنند. طبیعی است که پیشنهاد من در این نوشته، کوشش کوچکی است، برای دعوت به بحث در باره تاریخ جنبش چپ در ایران. این پیشنهاد نه بدون بدیل است و نه کامل.

۱.
از چند استثنا که بگذریم، نگاه تاریخ نویسانه ی دین باوران، اسلامگرایان، ناسیونالیست ها و لیبرال های وطنی به چپ، همواره نگاه «یک وَری» بوده است. همانطور که می دانیم، نگاه یک وری، نگاه دوستانه به دیگری نیست، نگاهی نیست که دیگری را دعوت به گفتگو بکند، او را به اندیشه در باره خود و کردار خود وادارد. علاوه براین، نگاه یک وری، از آنجا که نگاهی یک سویه هم هست، بنابراین نمی تواند یک نگاه دانشورانه یا سنجشگرانه باشد. ریشه های این "سوء تفاهم" را می توان در مکان و ایستگاه های گوناگون تاریخ اجتماعی و فرهنگی ما جستجو کرد. یک از این مکان ها، سامانه ی ایدئولوژی این جریان ها است. اگر بخشی از لیبرال های وطنی را که بیشتر به "انترناسیونالیسم" نئولیبرالی – به معنی گردش فرامرزی سرمایه و حاکمت جهانی آن – گرایش دارند تا به ناسیونالیسم، به کناری بگذاریم، بخش بزرگی از دین گرایان و ناسیونالیست های وطنی و تقریباً تمام جریان های اسلام گرا بر این باورند که اندیشه های چپ گرا و جریان های چپ، اندیشه ها و ایده های وارداتی اند، با فرهنگ، با روح و روان مردم و سرزمین ما نمی خوانند، «بومی» نیستند و «اصالت» ندارند. به باور آنها، اساساً چپ یک عنصر خارجی است، بی وطن است، منافع «ملت شریف» یا «امت مسلمان» را به منافع یک طبقه یا به منافع «انترناسیونالیسم پرولتری»، به منافع «اجنبی» سرخ و زرد ترجیح می دهد. طبیعی است که از نگاه این حضرات، آنچه که "اصیل" نیست، با «خون» و«ذات»، با «فطرت» و «درون» و «هویت» مردم ناسازگاری دارد، وجود اش دارای چندان مشروعیتی نیست. در واقع چپ در نگاه این جریان های فکری و سیاسی، یک غده، یک وصله ی خارجی است. اقلیتی از توطئه گران خطرناک و چموش است که عامل تمامی بدبختی ها و بیماری های اجتماعی، تاریخی، فرهنگی و غیره می باشد. ناگفته نماند که این گونه پیشداوری ها، با پی آمد های بسیار هولناک، زمانی در اروپا در باره ی جزامی ها، سپس یهودیها و «زنان جادوگر» مرسوم بوده است. در سده ی نوزده و بیستم، جای این گروها یا اقلیت های حاشیه ای و «غیرخودی»، به جریان های آنارشیستی، کمونیستی، سوسیالیستی داده شد. مبارزه دائمی با این گروه ها یکی از اهداف مقدس و مشترک تمامی جریان های ارتجاعی، محافظه کار و میلیتاریستی بود. «جوانک های بی وطن» (Vaterlandslose Gesellen) یکی از توهین ها مرسوم در آلمان آن دوران به کنشگران جریان های چپ بود.
در ساحت جهانی، پدیده چپ ستیزی، پدیده ی نادری نیست. سرمایه در بنیان خود، می خواهد سر به تن چپ ها نباشد. بنابراین سرنوشت کنشگران چپ، تجربه ی های اجتماعی و سیاسی آنها در ایران، سرنوشت و تجربه های چندان بی مانند نیستند. یکی از بخش های جدایی ناپذیر تاریخ تاکنونی میهن «گل و بلبل» ما، تاریخ چپ ستیزی و چپ کشی است. تا به امروز در تقسیم کاری که با پیدایش نخستین جریان های چپ در ایران شکل گرفت، هیچ دگرگونی رخ نداده است: ماشین سرکوب رژیم حاکم، صد البته بنابر "ضرورت"، همچنان به وظیفه ی «ملی» و «اسلامی» خود عمل می کند، قلم بدستان حرفه ای و "روشنفکران" ارگانیک یا نیمه ارگانیک هم، به «مطلب نویسی»، یا به ادعای خودشان، همچنان به "تدقیق" رخداد های تاریخی و به "تنویر" افکار عمومی مشغول اند. آنچه در این میان دگرگون شده، ابزارهای سرکوب فیزیکی و شیوه های مسخ اجتماعی و فرهنگی جریان های چپ است؛ امروز، نه تنها ماشین کنترل و سرکوب رژیم اسلامی گسترده تر از «ساواک» و «رکن دو» رژیم شاه عمل می کند، بلکه حرفه ای تر و مجهزتر از آنها سازماندهی شده است. مفاهیم و مدل ها، شانتازها و ترفندهایی هم که قلم بدستان و عمله گان فرهنگی در این کار و زار علیه ی چپ بکار می برند و می گیرند، مفاهیم و مدل های نوینی هستند که از دل شبه گفتمان های روشنفکری بیرون آمده اند. بخشی از آنها مفاهیم و مقولات جویده شده، اما هضم نشده ی ایدئولوژهای لیبرالی هستند.
چپ ستیزی چه در گذشته و چه در کنون، تجسم یا بیان عملی یک «اتحاد مقدس» است. در دهه های چهل و پنجاه، این اتحاد شامل بنیاد گرایان اسلامی، ملی گرایان ضد کمونیست و اصالت گرایان می شد – منظور از اصالت گرایان همان کسانی هستند که آن زمان به کمک رانت های سلطنتی و با تکیه به «مشاهدات» یا «کشف شهود های» سهروردی و با بکارگیری مفاهیم هستی شناسی هایدگر، آن هم هایدگری که فردید و هانری کربن فهمیده بودند، بدنبال کشف «آنچه خود داشت» بودند. اتحاد مقدسی که امروز گرد مبارزه با چپ شکل گرفته، باز هم اتحادی است بین حاکمان نظم موجود و عمله های فرهنگی، بین صاحبان قدرت و شبه روشنفکران و قلم بدستان با یا بی مزد. در یکسر این اتحاد، مرتجعین هوادار اسلام فقاهتی و در سر دیگر آن، لیبرال های "بسیار مدرن" وطنی ایستاده اند – این دسته آخری، بخشاً از «خط امامی» های سابق و بخشاً از سکولارهای خواهان «تعدیل» وضع موجود هستند. بنیان های ایدئولوژی این جماعت جور و ناجور، از یکسر شامل "تأملات " «امام راحل»، و از سر دیگر شامل اندیشه های هایک، پوپر و برلین است. در بازتولید این اتحاد مقدس و درسگ جانی آن، انواع اقسام رانت و خدمات دولتی – منظور از رانت در اینجا تنها کمک مالی یا مادی نیست – بصورت مستقیم یا غیرمستقیم نقش وافری دارند. بنابراین پرسش که آیا آنهایی که دائماً خود را در جنگی بی پایان با چپ می بینند و هیچ فرصتی را از دست نمی دهند تا چهره چپ را مسخ سازند، عامل رژیم یا مزد بگیر آن هستند یا نه؟ پرسشی است که برای واکاویی پدیده ی چپ ستیزی، دارای چندان اهمیت کلیدی نیست. وصل کردن صفت «امنیتی» به آنها هم، بیش از آنکه مشکل گشا باشد، مشکل زاست.
در این کار و زار نامیمون، حضور بخشی از جریان های لیبرالی بسیار پررنگ است. علت پرچمداری لیبرال های راست در مبارزه علیه چپ، دارای دلایل گوناگونی است که من در اینجا، تنها به یکی از علل آن اشاره می کنم: اگرچه، بخشی از عناصر و جریان های لیبرالی، چهرهای آشنای دهه ی شصت هستند و از خط امامی های "استحاله یافته" می باشند، اما گرایش لیبرالی و نئو لیبرالی بعنوان یک گرایش سیاسی-ایدئولویکی، گرایش نوظهوری در فضای فرهنگی و پهنه سیاسی-اجتماعی ایران است. شاید جامعه ایران، برای نخستین بار دارای گرایشاتی است که خود را لیبرال می نامند و انواع و اقسام ایدئولوژی های لیبرالی را نمایندگی می کنند. این جریان ها، به مانند هر جریان نو ظهوری، شدیداً نیاز به تعریف هویت و اثبات مشروعیت خود را دارند. اندیشه و مدل های اجتماعی چپ، نیروها و کنشگران چپ برای جریان های لیبرالی یک رقیب بزرگ محسوب می شوند. اگر تا همین دیروز این چپ و چپ ها بودند که جامعه ایران را با اندیشه ها، مدل ها و مفاهیم جهان مدرن آشنا می ساختند. امروز این لیبرال های وطنی اند که وارد میدان شده و برآنند که دنیای مدرنی که چپ ها به جامعه ایران معرفی کرده اند، با واقعیت دنیای مدرن چندان خوانایی ندارد، یکسویه و ساده انگارانه است. لیبرال های وطنی خود را نمایندگان و تنها مفسران واقعی دنیای مدرن در ایران می دانند. جدال و ستیز جریان های لیبرالی با چپ را می توان، جدال دو خوانش گوناگون از «مدرنیته»، جدال دو چشم انداز گوناگون و ناسازگار با یکدیگر از جهان مدرن هم دانست. برای جریان های لیبرالی، مرزبندی مشخص با جریان های چپ یک از اساسی ترین گام ها، برای تعریف هویت و اثبات مشروعیت شان ست. برای رسیدن به این هدف، لیبرال ها هم به مانند بسیاری از جریان های اجتماعی و فکری، دست به دامن تاریخ می شوند. اما، بنظر می رسد که از نگاه لیبرال های راست، تعریف هویت و اثبات مشروعیت خود، تنها از راه مسخ و بی اعتبار کردن شخصیت ها و جریان های دیروزی و امروزی چپ ممکن می گردد. برای این بخش از لیبرال های وطنی، رجوع به تاریخ یا بازخوانی آن، به هدف باز کردن گره ها و روشن کرده برخی نقاط تاریک، یا گشودن باب بحثی انتقادی و اثباتی در باره ی تاریخ اجتماعی ایران در صد سال گذشته و نقشِ چپ در آن نیست. این حضرات، برای رسیدن به هدف خود، از هیچ شگردی، از هیچ ترفندی فرو گذاری نمی کنند: ساده سازی رخ دادهای گوناگون در تاریخ چپ، همسان سازی جریان های اجتماعی و فکری کاملاً متضاد، ربط مقولات و مفاهیم بی ربط به یکدیگر، خراب کردن چهره های تاریخی چپ و غیره از شگردها و ابزار های همیشگی این جماعت اند. افرادی به مانند رضا خجسته رحیمی، محمد قوچانی، موسی غنی نژاد و غیره در این زمینه استعداد های بسیار وافری دارند. این مطلب نویسان در تابلوهای قد و نیم قد خود، چهره ی چپ را گاهی به شکل و شمایل احمدی نژاد و برادران اصول گرای او، گاهی بشکل هیتلر و موسولینی ترسیم می کنند. گاهی به این باور دامن می زنند که چپ ها با اسلام گرایان اختلاف اصولی ندارند، مگر نه اینکه یکی سینه ی «مستضعفین» را می زند و دیگری سینه ی «پرولتاریا» را، یکی «حکومت اسلامی» می خواهد و آن دیگری «دیکتاتوری پرولتاریا»!

۲.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود اینست که، چپ در برابر این همه هجوم چه باید بکند؟ نخستین راهکار میتواند این باشد که کنشگران چپ و جریان های سیاسی یا فرهنگی چپ نباید در برابر مسخ چهرهای چپ، در برابر تحریف و دست بردن در تاریخ جریان های چپ ساکت بنشیند. آنها باید دست به قلم ببرند، نقد بکنند و ردیه بنویسند – به مانند خانم فریبا امینی و آقایان فرج سرکوهی، هومن حکمت، بهزاد کریمی (و شاید چند نفر دیگر) که زحمت کشیده، مقاله نوشته اند، کم یا زیاد پاسخ خجسته رحیمی داده اند (2). در ضرورت و در اهمیت نقد و ردیه نویسی هیچ حرف نیست. اما این کوشش ها، به باور من بتنهایی کافی نیستند. من در بخش نخست این نوشتار، بصورت فشرده خاطر نشان کردم که پدیده ی چپ ستیزی، یک پدیده ی اتفاقی یا عرضی نیست، بلکه در کشور ما ریشه های عمیقی دارد و تا حدود بسیار زیادی پدیده ای ساختاری است. چپ بخاطر موقعیت ویژه اش در تاریخ و جامعه ایران تاکنون هم مرغ عزا بوده و هم عروسی. علاوه براین، ما در دهه های پس از انقلاب، به ویژه از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ تا بدینسو، بارها و بارها شاهد مصادره به مطلوب، شاهد دست کاری سازمان یافته در تاریخ معاصر کشورمان بوده ایم و هستیم. کتاب «چریک های فدایی خلق» که به "همت" محمود نادری سر و هم بندی شده، نوشته ی ««جمهوری اسلامی: “رژیم کشتار”؟» به قلم اکبر گنجی یا همین هجونامه ی خجسته رحیمی، تنها چند نمونه ای از این گونه تلاش ها می باشند. با پرسه در سایت نهادهای دولتی و نیمه دولتی که به اصطلاح در باره تاریخ "پژوهش" می کنند، یا با سرک به نشریات جریان های راست لیبرالی به مانند «اندیشه ی پویا» و «مهرنامه» متوجه می شویم که چپ، بصورت مستقیم یا غیر مستقیم، دائماً مورد شماتت و سرزنش قرار می گیرد، تاریخ اش تحریف می شود و چهره های تاریخی اش تیره و تار تصویر می شوند. با پرسه در این رسانه های رسمی و نیمه رسمی متوجه می شویم که جدال و کشمکشی سخت بین جناح های گوناگون رژیم اسلامی و بین گرایش های رنگ و وارنگ لیبرالی بر سر خوانشی "درست" از تاریخ در جریان است.
جنگ و جدال بر سر خوانش از تاریخ و جا انداختن آن در افکار عمومی، همیشه بخش جدایی ناپذیر از جنگ بر سر قدرت و هژمونی بوده و هست. بنابر این، دست انداختن به تاریخ، درآوردن و برجسته کردن برخی از رخداد ها و چهر های تاریخی، نادیده گرفتن یا ناچیز شمردن برخی دیگر، بالاخره اسطوره و افسانه سازی در تاریخ و غیره، کمتر ناشی از "عشق عمیق" ما به گذشته و گذاشته گان است، بلکه بیشتر بیان موقعیت ما در مناسبات اجتماعی و سیاسی کنونی است، و ناشی از ضرورت ها و نیازهای ما در شرایط کنونی می شود. رجوع به تاریخ یا خوانش آن، همیشه و هموار، بر پیشانی خود مهر شرایط کنونی را دارد. هم رژیم اسلامی و هم جریان های لیبرالی نیاز وافری به بازخوانی و تفسیر تاریخ را دارند. برای هر دو جریان، باز خوانی مطلوب به میل رخدادهای تاریخ معاصر، جزو واجبات است. چراکه رژیم اسلامی، پس از نزدیک به سی سال و اندی، هنوز از بحران ها کلاسیک پس از انقلاب کاملاً نجات نیافته و هنوز که هنوز است، با بحران مشروعیت دست وپنجه نرم می کند. و آنچه مربوط به لیبرال های وطنی می شود، باید گفت که آنها کوشش دارند، بعنوان "نمایندگان ایده های نو و مدرن" در زیر آفتاب ایران جایی برای خود دست و پا کنند. البته اغلب به خرج مسخ جنبش چپ و چهره های آن. همانطور که در بالا به آن اشاره شد، باز خوانی این جماعت از تاریخ، از برای هویت و مشروعیت سازی است، نه از برای روشنگری.
اما چپ در این جدال سخت بر سر خوانش از تاریخ معاصر ایران، حضور چشمگیری ندارد. حضور او در این جدال حضوری حاشیه ای یا حضوری واکنشی است. نه تنها جریان ها و کنشگران چپ هنوز نتوانسته اند، گفتگویی انتقادی، باز و فراگروهی، درباره ی تاریخ اجتماعی ایران معاصر و نقش جنبش چپ در آن را سازماندهی کنند، بلکه بنظر می رسد، حتی یکی از بزرگترین طیف چپ ایران، طیف فدایی، از سازماندهی چنین گفتگویی بر سر تاریخ اجتماعی سازمان چریک های فدایی خلق، آن هم تاریخ پیش از انقلاب این سازمان، متاسفانه هنوز ناتوان است. در صورتیکه پتانسیل برای یک همچین پروژه ای، نه تنها نزد بسیاری از هواداران و اعضای فعلی یا سابقِ گرایش های گوناگون فدایی موجود است، بلکه حتی نزد برخی از جریان ها و کنشگران چپ غیر از طیف فدایی. ادعای من واکنش ها و انتقادات وسیعی است که به هجونامه ها، به وارونه گویی های کسانی به مانند محمود نادری یا رضا خجسته رحیمی شد و می شود. در اینجا ما می بینیم، یا حداقل بنظر می آید که در بین گرایش های گوناگون طیف فدایی، بر سر موارد کلّی تاریخِ پیش از انقلابِ سازمان چریک های فدایی، اتفاق نظر وجود دارد. به باور من، این وضعیت پیش شرط خوبی برای دامن زدن به یک گفتگویی انتقادی و روشنگرانه در باره یکی از مهمترین جریان ها ی چپ درتاریخ ایران معاصر است، و می تواند سرمشق خوبی برای جریان های دیگر چپ باشد.
صد البته، عدم تن دادن به این گونه کوشش یا شکست کوشش ها و تلاش های پیشین، دارای دلایل گوناگون سیاسی، ایدئولوژیکی، زندگی نامه ای، شخصی و غیره است. اما، به باور من، یکی از دلایلی که اهمیت و نقش شایانی برای تولید و باز تولید این ضعف و کمبود دارد، عدم وجود نگاه و نگرش جنبشی به جریان ها و شخصیت های چپ است. بخش وسیعی از کنشگران چپ، چه آنهایی که مستقل اند و چه آنهایی که در سازمانی متشکل اند، وقتی از چپ و جنبش چپ گپ می زنند، بیشتر منظور آنها، آن تشکیلات یا طیفی است که آنها به آن تعلق دارند یا داشته اند. دانش بسیاری از این افراد، در باره تاریخ جریان ها و گرایشات گوناگون چپ، در بهترین حالت، محدود به اطلاعاتی در باره طیفی می شود که آنها زمانی به آن تعلق داشته یا هنوز دارند. نگاه جنبشی به چپ، نگاهی است که می پذیرد که چپ ایران یکدست و یک رنگ نبوده نیست و نخواهد بود، می پذیرد که گرایشاتی که زمانی در جنبش چپ وجود داشته اند یا هنوز دارند، صرف نظر از ریز یا درشت بودن آن، ارزش و اهمیت بررسی را دارند، چرا که پیدایش و رشد جریان های سیاسی و فکری، بی ارتباط با وضعیتِ مناسباتِ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه نیست. وجود جریان های سیاسی و گرایشات فکری، به گونه ای بیان تناقضات اجتماعی یک جامعه اند. نگاه جنبشی به جنبش چپ، نه یک نگاه، امتیاز ده به این یا آن گرایش چپ است، نه نگاهی مجرد به چپ و تاریخ آن است. این گونه نگاه با وفا داری به «کل» هگلی (das Ganze)، تاریخ جنبش چپ را از تاریخ اجتماعی ایران جدا نمی کند، بلکه هر دو تاریخ را همبستر و جزیی از یک کل می داند. همانطور که گفته شد، نگاه جنبشی به جنبش چپ، اگر نگویم نزد کنشگران چپ، اصلاً وجود ندارد، اما در هر صورت بسیار بسیار ضعیف است. با اینحال باید در رفع این کاستی گام های نخست را برداشت، البته این گام می تواند، در مرحله نخست، کاملاً پراگماتیستی باشد. اگر فرض من درست باشد که جریان ها موجود از طیف فدایی، بر سر خطوط کلی تاریخ سازمان چریکهای فدایی پیش از انقلاب، توافق دارند، این جریان ها می توانند، به مانند برخی از احزاب اروپایی، از چند تاریخ نویسان مستقل دعوت به همکار بکنند، کمسیون پژوهش در باره ی تاریخ سازمان را تشکیل دهند و سرانجام حاصل این پژوهش را برای بحث و نقد در اختیار افکار عمومی قرار دهند. این عمل می تواند آغاز خوبی برای کند و کاو بیشتر و گسترده تر در تاریخ ایران و جنبش های اجتماعی آن باشد، می تواند، به ویژه برای نسل جوان، امکان شناخت بیشتر از ظرفیت های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه ما را فراهم کند و پرسش اثباتی و انتقادی چپ به تحریف تاریخ او و بخشی از تاریخ اجتماعی معاصر ایران باشد.
جان کلام گفته ی من اینست که: چپ باید از این حالت تدافعی بیرون بیاید. چپ، چه بشکل یک فرد و چه بشکل یک جریان، نباید بگذارد که دیگران برای او، مستقیم یا غیرمستقیم، تعیین کنند که چه وقت او اجازه دارد، از تاریخ خود سخن بگوید. باید بجای واکنش دائمی، دست به کنش زد، باید ابتکار عمل را، خود بدست گرفت. اگر چپ، با چشم اندازی انسانی و رهایی بخش، با نگاهی انتقادی در باره تاریخ خود گفتگو نکند، اگر او تاریخ خود را ننویسد، متکلفین به تاریخ رسمی و نیم رسمی، نادمین و توابین جنبش چپ، تاریخ اش را خواهند نوشت. این حضرات در داوری خود درباره ی جریان های چپ، نه انتقادی اند و نه روشنگر اند، بلکه اغلب بسیار بی رحم و بی حیا اند. پس رفیق، برو از تاریخ ات سخن بگو، برو تاریخ ات را بنویس!
۲۰۱۴ ژانویه ۲۲


1. سعید حسینی: «کند و کاو در خاستگاه اجتماعی جریان های لیبرالی و پدیده ی "چپ گریزی"» (اردیبهشت و خرداد ۱٣٨۷). www.akhbar-rooz.com

2. فریبا امینی:پاسخی به «فدائیان جهل«. کاشکی سر دبیر بیشتر مطالعه می کرد. www.akhbar-rooz.com ، هومن حکمت: وقتی که کوتوله ها به شکار شیر می روند! در باب هیستری چپ ستیزی در برخی نشریات ایران www.akhbar-rooz.com   فرج سرکوهی: وقتی دروغ، تاریخ استفراغ می کند. فدائیان جهل، پویان نادان، کاسترو جنده باز و معرفی یک تیپ www.akhbar-rooz.com بهزاد کریمی: پیرامون «فدائیان جهل» چه خوب حق مطلب ادا شده است. www.akhbar-rooz.com   


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست