سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

این ماجرا، به معنای پیروزی ولی فقیه نیست


محمدعلی اصفهانی


• بدون عبور از نظام کنونی ـ آن هم در مرحله ی فروپاشی آن ـ نمی توان به چیزی که ماهیتاً در تضاد مطلق با موجودیت چنین نظامی است، یعنی آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی دست یافت. اما عبور کردن با عبور داده شدن تفاوت دارد. تفاوتی میان اراده کردن با تسلیم اراده ی دیگران شدن ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲ خرداد ۱٣۹۲ -  ۲٣ می ۲۰۱٣


رفسنجانی و مشایی، رد صلاحیت شده اند، اما در کنار ۶ کاندیدای «طرف مقابل»، به طور حساب شده یی صلاحیت محمد رضا عارف و حسن روحانی هم تأیید شده است.
روی این حساب، به دستور خامنه ای، از طریق شورای نگهبان، توطئه یی به مرحله ی اولیه ی اجرا درآمده است با پیشفرض های زیر:
۱ ـ بخشی از کسانی که می خواستند تحت لوای اصلاح طلبی، به رفسنجانی رأی دهند، برای رأی دادن به محمد رضا عارف، و یا حسن روحانی، به معرکه ی «انتخابات» کذایی کشانیده می شوند.
۲ ـ طبعاً هیچکدام از دو نفر مزبور، قادر به کسب آرا در حد انتخاب شدن به «ریاست جمهوری» نخواهد بود.
۳ ـ و بنابر این، یکی از کاندیدا های مورد نظر خامنه ای (به احتمال زیاد علی اکبر ولایتی) با آرای قلابی و همراه با «مهندسی انتخابات»، به «ریاست جمهوری» منصوب خواهد شد.
۴ ـ به این وسیله:
ـ هم بساط رأی گیری تا حدودی رونق پیدا می کند، تا خامنه ای (البته در عالم خیال خود) بتواند «مشروعیت» ی برای «انتخابات»، دست و پا کند؛
ـ و هم، نتیجه ی «انتخابات»، ظاهراً به نفع خامنه ای رقم می خورد.

این، طرحی است که آن طرف قضیه تهیه کرده است. اما این طرف قضیه هم برای مقابله ی با این طرح، باید طرح خودش را داشته یاشد.
به نظر من، چه آن هایی که قصد رأی دادن داشتند یا دارند، و چه آن هایی که قصد رأی دادن نداشتند و ندارند، قادرند که این توطئه ی ولی فقیهِ در هم فرو پاشیده و رو به زوال را، تا حدودی نافرجام بگذارند.
این هر دو گروه، در پیوند با یک هدف مشترک مقطعی، می توانند حد اقل به صورت زیر عمل کنند:
۱ ـ شرکت در «انتخابات» را تحریم کنند.
۲ ـ یا محمد رضا عارف و حسن روحانی را وادار به کناره گیری از انتخابات سازند، و یا در صورتی که این دو نفر، حاضر به کناره گیری از انتخابات نشوند، همدستی خواسته یا ناخواسته ی این دو را با توطئه ی ولی فقیه، در سطح گسترده ی داخلی و خارجی افشا نمایند.
۳ ـ حد اقل انتظاری که از رفسنجانی می رود این است که ـ به خاطر خودش هم که باشد ـ به هیچ عنوان از مردم نخواهد که به یکی از این دو رأی دهند.

باید خامنه ای را با «انتخابات» خودش و رسوایی آن تنها گذاشت، و به راهکار های دیگری اندیشید. راهکار هایی که بی شک، دیگر نه از مسیر انتخابات، که از مسیر دیگری می گذرند.
مسیری که از آغاز نیز مسیر درست یا درست تر بوده است.
در باره ی این مسیر باید جداگانه نوشت. اما علی الحساب، فقط به چند نکته اشاره می کنم که شایسته است به خرد جمعی سپرده شوند و پاسخ خود را از خرد جمعی بگیرند:

نکته ی اول
آنچه خامنه ای کرده است، نه از موضع قدرت، بلکه از موضع ضعف است. او به شدت ترسیده است، و کوشیده است تا با یکی از آخرین امکان هایی که هنوز در اختیار دارد (شورای نگهبان، و بخشی از نیرو های نظامی) سپری در برابر بلا هایی که از زمین و زمان بر او می بارند بسازد.
مشایی و رفسنجانی و «انتخابات» اخیر، نمود ها هستند، نه ماهیت. ماهیت، به انتهای خط رسیدن نظامی است که مجموعه ی تضاد های ذاتی آن، آن را بیش از حتی همین چند روز پیش، به مرحله ی تعیین تکلیف نهایی نزدیک کرده است.

اگر رفسنجانی به «ریاست جمهوری» می رسید، می توانست این تعیین تکلیف نهایی را تا مدتی به تأخیر بیاندازد.
و این تأخیر، در یک دستگاه دیالکتیک، هم به نفع نظام می بود، هم به نفع رفرم گرایان، و هم به نفع انقلاب گرایان.
به نفع نظام می بود، چرا که امکان دخالت نظامی خارجی، سوریه یی شدن ایران، و یا سنگین تر شدن تحریم ها را کمتر می کرد.
به نفع رفرم گرایان می بود، چرا که امکان جمع و جور آمدن نسبی، تنفس در فضایی کمتر بسته، تبلیغ و ترویج خویش، و بازسازی تشکل های از هم فرو پاشیده یا ساکت و ساکن خود را تا حدودی برایشان فراهم می آورد.
به نفع انقلاب گرایان می بود، چرا که هر گونه خواست رفرم و تلاش در جهت آن از سوی رفرم گرایان، در یک مجموعه ی رفرم ناپذیر، بالقوه می تواند به انقلاب گرایان کمک کند تا با گام های سنجیده، و به دور از هرج و مرج و بی برنامگی یی که در «بهترین» شکل خود به چیزی شبیه انقلاب بهمن ۵۷ یعنی جایگزینی نظامی فاسد با نظامی فاسد تیدیل خواهد شد، راه را برای آینده یی مطمئن هموار سازند.
پیش از این، در این باره بسیار نوشته ام، و اساساً در همین چهارچوب است که همبستگی با «جنبش سبز»، معنا می یابد. (۱)

نکته ی دوم
بدون عبور از نظام کنونی ـ آن هم در مرحله ی فروپاشی آن ـ نمی توان به چیزی که ماهیتاً در تضاد مطلق با موجودیت چنین نظامی است، یعنی آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی دست یافت.
اما عبور کردن با عبور داده شدن تفاوت دارد. تفاوتی میان اراده کردن با تسلیم اراده ی دیگران شدن. میان ابتکار عمل را در دست داشتن با تسلیم شدن به جریان خود به خودی قضایا. میان سرنوشت خویش را به دست خویش رقم زدن با سرنوشت خویش را پذیرفتن.
و میان انسان به عنوان «اراده ی خودآگاه» بودن با جماد و نبات و گیاه به عنوان جزیی عادی از اجزای طبیعت بودن.

نکته ی سوم
میهن ما ایران، جزیره یی پرت و دور افتاده در آن سوی نقشه ی جغرافیا نیست. نگاهی به پیرامون آن بیاندازیم:
ـ عراق و افغانستان، دو نمونه ی بارز دخالت نظامی مستقیم امپریالیسم. و با سرگذشتی که شاهد آنیم.
ـ جمهوری باکو، به عنوان حیاط خلوت اسراییل، مرکز انواع و اقسام توطئه ها علیه ایران، و مدعی «شرمگین» بخش مهمی از ایران، یعنی آذربایجان ما، یا به قول آن ها «آذربایجان جنوبی»، که «دانا روهر باکر» های کذایی در آمریکا، خواهان پیوستن آن به «اصل» خود یعنی همان جمهوری باکو هستند.
ـ ترکیه ی عضو فعال ناتو، که نقش جنایتکارانه ی دولت آن در به خاک و خون کشانیدن سوریه و برافروخته تر کردن هرچه بیشتر جنگ داخلی در آن کشور را شاهدیم، و آمادگی همیشگی اش را برای سرپل شدن دخالت های نظامی مستقیم ناتو در منطقه.
ـ خلیج فارس با شیخ نشین هایش و امیر قطرش و پادشاه عربستان سعودی اش. فرو رفته در بحران های گاه پیدا همچون آنچه در یمن و بحرین می گذرد، و گاه ناپیدا و بسا جدی تر، همچون آنچه در انتظار عربستان سعودی و دیگر پایگاه های امپریالیسم در همان حول و حوش است.

نکته ی چهارم
آیا ما را به حال خود خواهند گذاشت؟ نه تنها طراحان نقشه ی «خاورمیانه ی بزرگ»، بلکه همین دم و دستگاه اوباما و دموکرات های پراگماتیست را می گویم که هم به خاطر منافع درازمدت خود که با بقای نظام غیر قابل اعتماد و غیر قابل اتکای کنونی ایران تحقق پذیر نیست، و هم به خاطر تحت نفوذ دولت های اسراییل بودن، نخواهند توانست تا همیشه به بازی موش و گربه با نظام ملایان ادامه دهند.

تحریم اقتصادی، فقط مقدمه ی کار است.
خیلی ها منتظرند که جنبش «واقعاً موجود»، شکست بخورد؛ مردم در زیر بار فشار های بین المللی ـ مثل تحریم ـ و فشار های داخلی ـ مثل سرکوب ـ آنقدر ضعیف شوند و تا آنجا از پای درآیند که اگرچه آماده ی پذیرش حمله ی نظامی مستقیم، و یا «دخالت های بشردوستانه» از نوع لیبیایی و سوریه یی نیستد، دستکم در برابر همه چیز بی تفاوت بمانند و با خود بگویند که هرچه شود بدتر از این که هست نخواهد بود.

نکته ی پنجم
تحت عنوان «عدم خشونت»، نمی توان مبارزه ی انقلابی قهرآمیز با نظام ملایان را نفی کرد. اما شرایط به گونه یی نیست که این نوع مبارزه بتواند به نتیجه یی بهتر از آنچه در لیبی گذشت، و یا در سوریه می گذرد برسد.
به احتمال زیاد، روزی ـ و یا چند روزی که آرزو کنیم بسیار محدود باشند ـ کار به رویارویی قهرآمیز با این نظام خواهد کشید. در واپسین روز یا روز های عمر آن. همانگونه که در مورد نظام پیشین روی داد.
اما با توجه به شکل توازن قوا، عدم وجود یک سازماندهی بزرگ و فراگیر مستقل و مردمی، شرایط منطقه، و دشمنان بیرونی در کمین نشسته، هیچ استراتژی یی متکی بر نبرد قهرآمیز نمی تواند پاسخگوی نیاز ما به عبور از نظام کنونی باشد.
قبلاً، در دی ماه ۱۳۸۸ بخشی از آنچه در این باب باید نوشت و گفت را در «خشونت و مسالمت را از نو تعریف کنیم» نوشته ام (۲) و تکرار آن بحث مفصل ضرورتی ندارد.

نکته ی ششم
«تحریم فعال» را اگر قرار باشد که نه به عنوان حرفی بی محتوا به منظور پنهان کردن انفعال خود، بلکه به عنوان مجموعه اقداماتی به منظور ابراز عملی عدم انفعال خود به کار بریم، باید بتوانیم با مصادیق معینی تعریف کنیم.
چند مقاله و مصاحبه و گفتار و نوشتار، آن هم در محدوه ی تئوری و نظر، را نمی توان «تحریم فعال» نامید.
تحریم فعال، وقتی معنا پیدا می کند که در فاصله ی باقی مانده تا روز «انتخابات»، و اندکی بعد از آن، در صحنه ی رو در رویی مردم و حاکمیت، عینیت یافته باشد.
من این اصطلاح را به کار نبردم، و به کلمه ی «تحریم» اکتفا کردم. امیدوارم کسانی که این اصطلاح را به کار می برند، مصادیقش را هم بگویند و بنویسند.

و نکته ی هفتم
آن ها دارند فرو می پاشند. از درون. نه مثل میوه یی که فرو می پاشد تا دانه یی را که در دل خود پرورانیده است به سینه ی خاک بسپارد. بلکه مثل لاشه یی که گندیده است و در حال تجزیه شدن است.
آنچه ما به نام میوه می شناسیم و گمان می بریم که غایت گیاه، رسیدن به آن است، هیچ نیست به جز حفاظی برای دانه. برآمده از نیاز گیاه به تکثیر خود در ابعاد مضاعف در مضاعف.
این را من نمی گویم. علم گیاه شناسی، در توضیح شکل گیری میوه، این را می گوید.
لاشه یی که می گندد اما موجود زنده یی بوده است که نیرو های درونیش، بعد از مدتی هماهنگی با همدیگر برای سرپا نگاه داشتن او، رو به اضمحلال گذاشته اند، و سرانجام، امکان حفظ رابطه ی ارگانیک حیات میان خود را از دست داده اند. و شرایط پیرامونشان نیز به گونه یی است که نتوانسته است به در کنار یکدیگر باقی ماندنِ حتی مکانیکی هم کمکشان کند، و از اضمحلال کامل نجاتشان دهد.

گیاهی که به بار می نشیند و میوه می دهد، و میوه یی که فرو می پاشد و دانه ی خود، یعنی نیروی حیات خود را در فروپاشی خود آزاد می کند، و نیز لاشه یی که می گندد و تجزیه می شود و حتی نمی تواند در حد یک فسیل، بر سنگی نقش ببندد، همه از یک قانون واحد پیروی می کنند. و منشأ همه شان هم حیات است...

شرط بیرونی. و بها و اثر شرط بیرونی، کمتر از شرط درونی و بها و اثر شرط درونی ـ که بعضی ها آن را مبنا می خوانند ـ نیست.
اگر لاشه را بتوانند در خلأ نگاه دارند، نخواهد گندید و تجزیه نخواهد شد. و اگر دانه را نتوانند آبیاری کنند و بپرورانند، دل خاک را نخواهد شکافت و بر نخواهد آمد و سبز نخواهد شد. حالا یک وقت هست که دست طبیعت کار آبیاری و پرورش دانه در دل خاک را به سامان می رساند، و یک وقت هست که انسان.
اگر بخواهیم همه چیز را به دست طبیعت بسپاریم، بالاخره اتفاقی خواهد افتاد. اما در غیاب ما. و شاید بعد از آن که خودمان هم لاشه یی شدیم و گندیدیم و تجزیه شدیم... (۳)

۲ خرداد ۱۳۹۲

ــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ به عنوان نمونه:
در باب همراهی سنجیده ی انقلاب گرایان با رفرم گرایان ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

۲ ـ خشونت و مسالمت را از نو تعریف کنیم ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org

۳ ـ آن ها دارند فرو می پاشند ـ به همین قلم
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست