سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

تحول بجای اصلاح در سیاست
و جبهه بجای حزب در سازماندهی

متن سخنرانی در همایش پنجم "اتحاد جمهوریخواهان ایران"


بهزاد کریمی


• موضوع، ارایه چهره اصلی از این حرکت سیاسی به عنوان نیروی سوم و بدیل در میدان سیاست کشور بود همانا درهمان سربزنگاه زایش آن و در طول مسیر زندگی بعدی اش، و نه که صرفاً حرکتی تلقی شود پشت جبهه ایی برای این و یا آن جریان در پی اصلاح نظام ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۲ مهر ۱٣۹۱ -  ۱٣ اکتبر ۲۰۱۲


از دعوت شما سپاسگزارم و برای همایش شما آرزوی کامیابی دارم. در این فرصت کوتاه، می کوشم فقط بر چند نکته گرهی انگشت بگذارم.

۱) نخست لازم می دانم تا بر نسبت خود با نهاد "اتحاد جمهوریخواهان ایران" که از این پس در این سخن آنرا به اختصار با "اتحاد" یاد خواهم کرد، تاکید داشته باشم. اگر چه به گمانم، این موضوع برای شما عزیزان نباید که نکته ناروشنی باشد. من از این "اتحاد" نیستم؛ از همان چند هفته پس از برگزاری نخستین همایش آن و در واقع و اساساً، متاثراز برخی رویکردهای تعیین کننده خود آن همایش. اما در کنار این "اتحاد" بوده ام از همان ابتدای تاسیس اش، زیرا که آنرا ارزشی در جامعه سیاسی ایران شناخته ام؛ و آرزومند پیشرفت آن هستم، چرا که دغدغه ارتقای درخور آن در صفوف اپوزیسیون ایرانی را دارم. سخنان من با شما، از چنین جایگاهی است. سخنانی که، آنها را حرف دوستان دیگری چون من می توانید بدانید.

۲) خرسندم که بحث دیرینه چیستی ساختاری "اتحاد"، در پی دوره ایی سکوت زیانبار، بار دیگر به همت فعالانی از خود این نهاد، در این همایش به میان آمده است. کاری بجا و البته ناشی از ضرورت های حاکم بر این نهاد سیاسی، و امید که این بار به بار نشیند و همچون موارد قبل دچار تعلیق نشود. ظاهر قضیه چنین می نماید که صحبت بر سرساختار "اتحاد"، بحثی پنداشته شود اساساً درون جریانی، ولی در واقع امر، این موضوع، عنصری است از فرایندهای دمکراسی سازی در ایران و هم از اینرو، مربوط به هر علاقمند امر دمکراسی در ایران و بویژه دلسوزان سرنوشت این "اتحاد".
از همان بدو شکل گیری این "اتحاد"، من نیز مانند گروهی از پایه گذاران و دوستداران آن، قایل به ساختار جبهه ایی برای این جمع آمد بودم؛ چه در رابطه با اصولیت ها و چه بخاطر واقعیت ها. هنوز هم اینگونه می اندیشم که ساختار مناسب برای این نهاد، سازمان یابی آن در شکل جبهه بوده وهست. جبهه ایی طبعاً با ساز و کار نوین و امروزین. اکنون، بحث دیگر همچون هشت سال و اندی پیش در همایش برلین صرفاً بر سر انتخاب "آزموده ناشده ایی" از میان این یا آن امکان سازمانگری برای "اتحاد" نیست، بلکه درس آموزی از تجربه سنگین عمر حدوداً نه ساله "اتحاد" در میان است و نیز خسارتی بس گرانبار، با توجه به آثار سوء مترتب بر نپذیرفتن بموقع آن. همایش نخست در اکثریت خود و متاثراز شوروشوق صدها شرکت کننده، متاسفانه پیشنهاد تعریف "اتحاد جمهوریخواهان ایران" به عنوان نهادی مجتمع از نهادهای حقوقی و افراد حقیقی را نپذیرفت و برعکس، زیر سایه سنگین گرایش برپا کردن حزبی تازه در فضای سیاسی ایران، روند تبدیل "اتحاد" به نهادی حزب گونه را در پیش گرفت. در همین رابطه و در همین سمت هم بود که دو تشکل سیاسی چندین ساله انحلال خود و استحاله در نهاد تازه را بر عضویت حقوقی در "اتحاد" ترجیح دادند، و از سوی دیگر تشکل هایی هم که بخشی از اعضای آن به درون "اتحاد" آمده بودند به انحاء متفاوت و از جهات مختلف تحت فشار قرار گرفتند تا شاید که آنها نیز به سیاست "حل شدن" بپیوندند.
این سمتگیری "اتحاد" در رابطه با ساختار چون ناهمخوان با واقعیت ها بود، هم در عمل نمی توانست پیش برود که نرفت، و هم بناگزیر منجر به ریزش های معنی دار در آن می شد که شد. "اتحاد" ی که، در همایش برلین خود، پس از دو دهه تفرق جانکاه در اپوزیسیون دمکراتیک ایرانی مظهر بی مانندی از تجمع و حمایت "نزدیک به هزار کادر اپوزیسیون دمکراتیک" را به نمایش گذاشته بود: با متنوع ترین ترکیب، غنی ترین تجربه سیاسی، و بالاترین کیفیت سیاست ورزی. "اتحاد"، با اتخاذ روش درست در امر خود ساماندهی، می توانست که محل و محملی در تبدیل "اتم" های سیاسی – منفردین همچون یک واقعیت در جنبش ما- به "مولوکول" های سیاسی - همچون تشکل ها که نیاز مفید امر ضرور تحزب در جنبش ما هستند- بشود. ولی دریغا که، نخواست چنین بشود. نتیجه این سمتگیری، بدل شدن "اتحاد" بود به یک تشکل سیاسی خرد دیگر با فونکسیون های حزبی که نه تنها در عرصه حزبیت مدرن هم پیام تازه ایی نداشت، بلکه در موضوع بدیهی سازماندهی بموقع فراکسیون ها در درون "اتحاد" نیز، متاسفانه از خود ناسازگاری برای قبول واقعیت ها و گرفتار ماندن در سیاست تاخیر را نشان داد تا که سرانجام از دل آن، انشعاب بیرون بزند. انشعابی که بر پایه منطق ساختاری مورد نظرکسانی چون من، نه لازم بود و نه مفید؛ ولو اینکه در نقد سیاسی چهره مخدوش "اتحاد"، حق عمدتاً با جداشدگان باشد که از نظر من بود. اما حال که نا خواسته موضوع قضاوت در مورد این انشعاب پیش آمد، جا دارد تا بگویم که متاسفانه ما، تا به امروزهنوزشاهد نقد روشن و آموزنده ایی از سوی دوستان انشعابی در رابطه با سهم خودشان در سمتگیری های سیاسی و ساختاری "اتحاد"، به ویژه در اولین دوره فعالیت آن نشده ایم که ضرورت دارد بشویم.
و اکنون، با همه دیرکردها در این زمینه و علیرغم از دست رفتن فرصت های غیر قابل جبران برای "اتحاد"، آرزوی من باز آنست که "اتحاد" در این همایش، رویکرد جبهه از نوع مدرن و پاسخگونسبت به سطح امروزین پیشرفتگی فرهنگ سیاسی اپوزیسیون را برگزیند و می خواهم امیدوارباشم که با چنین رویکردی، دیگر بار هم با جداشدگان از خود در یک جبهه قرار بگیرید و هم بتوانید دربرگیرنده طیفی از جمهوریخواهان دمکرات سکولاری باشید که جملگی در هدف عمومی مشترکند ولی بگونه فراکسیون ها و تشکل های متشخص، رقیبانی متمدن اند برای همدیگر با سیاست ها و روش هایی متنوع. تنها از این طریق هم است که هیچ کس و هیچ جناح و گرایشی در "اتحاد"، دیگر احساس تحمیل آشکار یا پنهان نمی کند. وقتی ظرف مشترک به طرز صحیحی قالب گرفته شود، دیگر نه رنگ ها درهم می آمیزند و نه حدود و ثغور مسئولیت های سیاسی بهم می ریزند. در چنین صورتی، امکان مانوور گریز از صراحت سیاسی، کمتر و کمتر می شود و بجای آن، با هر چه بیشتر محدود شدن میدان ابهام در تصمیم گیری های سیاسی و نیز بی تصمیمی های سیاسی - و طبعاً به سود اتخاذ تصمیماتی روشن- فضا ی داوری مناسب برای افکار عمومی پیرامون کارکردهای هر سیاست و هر انتخاب سیاسی نیز وسعت فزون تری به خود خواهد گرفت.

٣) در زمینه چهره نمایی سیاسی "اتحاد"
نخستین تمایز سیاسی که در "اتحاد" سر برآورد، در همان همایش اول آن بود و بر سر اینکه، حرکت نوین زیر نام "اتحاد"، خود را اساساً با چه چهره ایی باید معرفی کند و عمدتاً در تمایز با کدام نیرو و جریانی؟ یک گرایش، درعرصه سیاست گذاری ها، هر چه بیشتر بر تمایز "اتحاد" با جبهه سلطنت تصریح داشت و حال آنکه در سیاست ورزی عملی آن، سکولار بودن اش نقش چندانی ایفاء نمی کرد. گرایش دیگر، با بدیهی شمردن جمهوریخواهی "اتحاد" که در نام و منشور آن آمده است، بر تشخص سکولاریسم آن تاکید داشت وترسیم تمایزهایش با جریان های اسلامی ایی که جمهوری را با صفت اسلامی می خواهند.
بکلی دور از واقعیت خواهد بود اگر گفته شود که بحث اصلی در درون "اتحاد"، گویا بر سر آن بوده است که جمهوریخواهان می باید با یکدیگر متحد شوند و یا که با سلطنت طلبان بایستی اتحاد کنند. نه هیچ یک از آن دو گرایش، در پی سیاست متحد کردن "اتحاد جمهوریخواهان ایران" با سلطنت طلبان بودند و نه هیچ یک از آنها، بر وجود جریان اصلاح طلب در درون و حاشیه حکومت به عنوان یک مولفه قابل تاکید در گذار ایران به دمکراسی، چشم می پوشیدند. بحث کمتر یا بیشتر رادیکالیزاسیون هم، در "اتحاد"، جای چندانی نداشت و یا دستکم در اولویت نبود. موضوع، ارایه چهره اصلی از این حرکت سیاسی به عنوان نیروی سوم و بدیل در میدان سیاست کشور بود همانا درهمان سربزنگاه زایش آن و در طول مسیر زندگی بعدی اش، و نه که صرفاً حرکتی تلقی شود پشت جبهه ایی برای این و یا آن جریان در پی اصلاح نظام. به مثابه نیروی تحول با رویکردی سیاست ورزانه و مسالمت آمیز. همایش نخست "اتحاد"، در مجموع و با انگیزه های متنوع ولی به هر حال در نهایت کانونی شده در موضوع سیاست، نخواست در چهره انتخاب دوم – انتخاب مبتنی بر تحول و تغییر- برآمد کند و با جهت گیری به سود انتخاب اول – عمدتاً اصلاح طلب- ، و همراه با ابهام گزینی های سیاسی که به فونکسیون عملاً حزبی هم متکی بود، کاری کرد که حاصل آن نشاندن نا امیدی در دل مدافعان تحول نسبت به جایگاه سیاسی "اتحاد" بود. نتیجه طبیعی و دامنگستر آن نیز منطقاً عبارت شد از: یا کناره گیری های زیاد از "اتحاد"، یا ماندن در آن به گونه منفعل، و یا که نشستن در کنار آن با سیاست صبر فعال.
با آنکه انتخاب صورت گرفته هر چه که جلوتر آمده ایم در مواجهه خود با روندهای واقعی سیاسی کشور، گام به گام عقب نشسته و با از دست دادن نیرو مدام نقش فائقه خود را در "اتحاد" از دست داده است، اما نه هنوز از تاثیر گذاری ولو غیر مستقیم آن بر سیاست های "اتحاد" چیز زیادی کاسته شده است و نه احتمال خیز دیگر باره آن برای اعمال هژمونی با اتکاء به فونکسیون حزبی موجود منتفی است. البته در میان این دو انتخاب شفاف سیاسی اصلی مورد بحث، طیف گسترده ایی وجود داشته و دارد که ناروشنی ها در چهره سیاسی"اتحاد" درهمین سالها از یکسو و فاصله گیری مثبت "اتحاد" ازسیاست های"پشت جبهه ای" انتخاب نخست از دیگر سو را، می باید محصول وجود همین طیف دانست. طیفی که، رقم زننده عمده سرنوشت "اتحاد" شده است.
امروز به راحتی می توان قضاوت کرد که کدامیک از دو انتخاب سیاسی صریح طی این ده سال، درانطباق نزدیک با سیر رویدادها بوده است. اگرچه در نگاهی واقع بینانه، صحت بیشتر انتخاب دوم را نیز می باید که در تصحیح، تکامل وصیقل یابی بعدی آن بر بستر تجارب سیاسی چند سال اخیرش در نظر گرفت. این دو انتخاب، اگر هم نخواهیم آنها را زیر دو استراتژی سیاسی منافی هم تعریف کنیم، دستکم اما حامل جنبه های استراتژیک متفاوت و در بعضی سطوح، حتی متضاد بوده و هستند. انتخاب نخست، همواره تمایز خود با جریان مغلوب سلطنت را عمده کرده است ولی در برابر، اشتراکات خود با جریان های اصلاح طلب حکومتی را مدام پر رنگ تر! انتخاب دوم اما، با ذاتی دانستن تفاوت خود با نیروی سلطنت در موضوع ساختار قدرت سیاسی آتی، وظیفه مقدم خود در سیاست را برآمد دادن دمکرات های جمهوریخواه سکولار در برابر حکومتی تعریف می کرده و می کند که با صفت اسلامی، موصوف جمهوری در ایران را مسخ کرده و ازبین برده است. انتخاب نخست، بویژه در پراتیک مدافعان آشتی ناپذیر آن - این معیار راستین فکر و نظر - دلبسته عقب نشاندن هسته سخت استبداد از طریق عمدتاً هماهنگ کردن خویش با اصلاح طلبان نظام و "ظرفیت" های اصلاح در جمهوری اسلامی است. حال آنکه انتخاب دیگر، تاکید خود را اساساً بر سیاست ورزی در پرتو استراتژی "محاصره مدنی" استبداد دینی و همزمان کمک به اصلاح طلبان حکومتی در استحاله یابی آنها به نیروی تحول می نهد و با آماج قرار دادن ساختار ولایی که بگونه ناگزیر متکی بر نیروی نظامی – امنیتی است، امکان برای عقب نشینی قدرت سیاسی حاکم را اساساً و مقدمتاً در قدرت گیری جنبش اعتراضی می جوید. از این دو سمتگیری، آن یکی - بازهم به تاکید باید گفت که مخصوصاً در قالب طرفداران سرسخت اش- در دوره اخیرمدام نگران آن بوده که نکند جنبش سبز "تند روی" کرده ونا به هنگام ولی فقیه و اصل ولایت فقیه را آماج قرار دهد و این یکی، کمابیش دلنگران اینکه، مبادا که روح شهروندانه آن جنبش در مذبح ساخت و پاخت ها، مسخ و نابود شود. یکی، در عالم اصلاح سیر می کند و دیگری، در سودای تحول است.
با اینهمه اما، باید در نظر داشت که این دو سمتگیری سیاسی، علاوه بر اهداف نسبتاً دور، در مبارزه جاری برای انتخابات آزاد با هم اشتراکات زیادی داشته اند و دارند – اگرچه با تبیین های متفاوت در شرایط موجودیت جمهوری اسلامی – و لذا می توانسته و می توانند که در درون یک ظرف سیاسی جبهه گونه، در رقابتی متمدنانه و دمکراتیک با هم، شریک های سازنده ایی برای یکدیگر باشند.

۴) و سر انجام این پرسش که، سیاست ملی پیشنهادی "اتحاد" چیست؟
پروژه کلان ما جمهوریخواهان دمکرات سکولار برای اینکه وسیع ترین نیرو در برابر استبداد دینی جمع شود، کدام است؟ و این تجمع، حول چه محوری و با چه هدف اثباتی؟ انتظار از "اتحاد" این نبوده و نیست که با یک رشته موضع گیری های واکنشی در قبال رخدادها و روند ها، صرفاً به ترسیم جایگاه خود بپردازد؛ توقع اینست که "اتحاد"، کنشگری شود فعال و صاحب پروژه ایی معین در سمت دهی به روند های سیاسی کشور، و شاخص با عاملیت و فاعلیت تاکتیک - نقشه در صفحه شطرنج سیاسی ملی.
جمهوری خواهی از شاخصه های شناسنامه سیاسی ما جمهوریخواهان است که همواره ضرورت دارد که بر آن تاکید بورزیم و برای رفع صفت اسلامی ازجمهوری و برقراری جمهوری در ایران، پیگیرانه بکوشیم و با استوار ماندن بر آن، مانع از برگشت جامعه ایران از این دستاورد در سمتی واپس روانه بشویم. با اینهمه اما، نمی توان آنرا اراده گرایانه جایگزین امر ملی دمکراسی و آزادی در مرحله گذار از استبداد کرد. باید واقع بینانه پذیرفت که جمهوری خواهی، در دوره گذاری که در آن به سر می بریم الزاماً خواستی همه پوش نیست. سکولاریسم نیزازخصایل پایدار سیاسی سکولارها است و ما می خواهیم که دمکراسی ایران در شکل جمهوری، با این خصیصه برقرار شود. اما این نیز الزاماً همه نیروی ضد استبدادی و در جستجوی ازادی ها طی این دوره گذار را در بر نمی گیرد و نمی تواند که مرزبندی ملی در بین نیروها تلقی شود. خط فاصل و تقسیم کلان سیاسی در ایران امروز، دمکراسی و آزادی است. این، جمهوریت درمعنی دمکراسی آنست که ناظر بر حقوق هر شهروند می شود و جنبه ملی به خود می گیرد. تالی منطقی اشتراک ملی نیز، شراکت در پروژه گذار به دمکراسی و حفظ دمکراسی است. این پروژه، همان انتخابات آزاد است. پروژه انتخابات آزاد است که همه ارزش های پایه ایی اعلام شده توسط "اتحاد" بهنگام تاسیس آنرا می تواند در خود متبلور کند و باز تاب دهد. ارزش هایی چون: اجتناب از سیاست حذف هیچ نیرو و جریان سیاسی از حیات و روند های سیاسی کشور؛ جذب همه نیروی دمکراسی برای هم رایی در امر تاریخی گذر ایران به دمکراسی؛ تاکید بر مسالمت آمیز بودن مبارزه؛ و فهم دمکراسی در پیوندش با آزادی ها و مبتنی بر رفع انواع تبعیضات.
این، واقعیتی است که انتخابات آزاد، از همان نخست، در زمره راهکارهای برجسته "اتحاد" بوده وبنا به شرایط و به صورت موردی، از سوی این نهاد اقداماتی مفیدی نیز درهمین راستا انجام گرفته است. با اینهمه اما، پرسش اصلی همچنان به جای خود باقی است که: آیا پیگیری انتخابات آزاد همچون پروژه اصلی و فرارویاندنش به سطح یک راهبرد پایدار، بهمانگونه نیز در کارنامه "اتحاد" قابل تاکید و تایید است؟ این درست است که پروژه انتخابات آزاد می تواند و باید که در این یا آن انتخابات جمهوری اسلامی زمینه و امکان برآمد و طرح شدن در سطح جامعه را پیدا کند، ولی بهیجوجه نمی توان و نباید انتخابات آزاد را در این یا آن حد از مشارکت آزاد انتخاباتی تقلیل داد. وظیفه اصلی همه ما در عین بهره گیری از فرصت های سیاسی- و کمترین فرصت ها نیز- اینست که نشان دهیم انتخابات آزاد تنها در فرارفتن از قانون اساسی موجود ممکن است و انتخابات آزاد در ایران، یعنی که مقدمتاً حضور نیرومند جنبش شهروندی و مدنی در صحنه. آنکه بر انتخابات آزاد تاکید دارد، می باید که با آن به عنوان یک نقشه عمل سیاسی مستمر برخورد کند و در هرمقطع زمانی هم برای آن، راهکاری داشته باشد، ابتکاری بورزد و همراه و همکاری بجوید. آیا "اتحاد" در کارنامه سیاست ورزی های خویش، چنین تلاش هایی را ثبت بیلان کار خود دارد؟
"اتحاد" می تواند محل حضور همزمان هر دو گرایش سیاسی تغییر قانون اساسی و تغییرات در قانون اساسی باشد و نیز منزلی مشترک برای برداشت های متفاوت از چگونگی تحقق حق شهروند برای انتخاب سیاسی؛ هرگاه و فقط آنگاه که پرچم انتخابات آزاد را درتعریف درست و دمکراتیک آن هرگز بر زمین نگذارد و همواره هم نیروی سیاسی هوشیار و هوشمند تحقق و اجرایی شدن آن باشد و بماند. با این پروژه ملی، "اتحاد" هم در متحد بودنش بر سر جمهوریخواهی و سکولاریسم استحکام بیشتری می یابد و هم با غلبه بر مسائل درونی، عمل در سطح ملی را پیشه خویش می سازد و با تکمیل خود توسط همراهان پیگیرش، می تواند و باید که در همراهی ملی با همه امکانات راه گذر از استبداد به دمکراسی در ایران قرار گیرد. امکاناتی، ولو کمتر پیگیر و هر چند موقتی.

۵) و سخن ناتمام خواهد ماند هرگاه بر این نکته تاکید نداشته باشم که اندک نیستند کسانی چون من، که هنوز هم به این "اتحاد" با آرزو و امید نیک می نگرند و آنرا نیرومند و تاثیر گذار می خواهند. "اتحاد"، می تواند نقش خود را بزرگتر از این ببیند، هرگاه که اساساً به گونه شفاف در مقام نیروی تحول بجای اصلاح رخ نماید، جبهه وار عمل کند و هر آینه به موقعیتی برگردد که به هنگام همایش نخست از آن انتظارمی رفت. آیا چنین خواهد شد؟ پرسش برخاسته از دل، اینست.
بار دیگر برای شما آرزوی کامیابی و تصمیمات راهگشا آرزو دارم.

بهزاد کریمی
شنبه بیست و دوم مهر ماه ۱٣۹۱ برابر با ۱٣ اکتبر ۲۰۱۲


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۹)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست