سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مگر ایران هم جزء «خاورمیانه ی بزرگ» نیست؟ چرا همه آری، و ما نه؟


محمدعلی اصفهانی


• در آستانه ی ۲۲ بهمن، مسئولیتی خطیر، در معنای بزرگ و خطرناک، بر عهده ی اینان است. چه بخواهند، و چه نخواهند. و از «اینان»، منظورم شماست. شما «همراهان جنبش»: خانم رهنورد! آقای کروبی! و آقای موسوی! بی تردید، و بر خلاف همه ی لجن پراکنی ها علیه شما، بسیارانی از مردم، به شما حرمت می نهند، به شما اعتماد کرده اند، و به شما گوش خواهند سپرد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۰ بهمن ۱٣٨۹ -  ٣۰ ژانويه ۲۰۱۱


 
«خاورمیانه ی بزرگ» ـ که از آنچه رسماً در کتاب ها «خاورمیانه» نامیده شده است گسترده تر است ـ به طرز غیر منتظره یی دارد دیگرگون می شود. نه فقط بر خلاف انتظار مردمان محروم این سرزمین، که بر خلاف انتظار طراحان نقش و نقشه یی دیگر از خاورمیانه و «خاورمیانه ی بزرگ» به روایت خودشان نیز. نقش و نقشه یی در تضاد کامل با نقش و نقشه یی که دارد شکل می گیرد.
متحدین آمریکا و اسراییل، به لرزه افتاده اند. در تونس، تقریباً می شود کار مردم را تا حدود قابل قبولی به فرجام نیک رسیده فرض کرد. و برای مصر و یمن نیز باید کمی صبور بود و دید که سیر حوادث، نهایتاً به کجا خواهد انجامید. من فکر می کنم که به سرانجام خوش. حداقل مثل سرانجام تونس.

اما در این «خاور میانه ی بزرگ»، کشور دیگری هم وجود دارد. ناسیونالیست نیستم. اصلاً. یعنی تقریباً اصلاً. ولی با این همه تحقیری که ملت ایران شده است، دلم می خواهد به جای نام ساده ی این کشور، یعنی نام «ایران»، از «سرزمین شیران» یاد کنم. شیرانی متشکل از انواع اقوام. از کرد و بلوچ و آذری و...
به یاد شعر اخوان ثالث می افتم. آن عزیز که بر خلاف تخلص خود (م. امید) پس از کودتای ۲۸ مرداد، سخت نا امید بود، اما باز هم گاه امیدوارانه می سرود:
گرچه می بافند بهر شیر ها زنجیر ها
بگسلند آخر ز هم زنجیر ها را شیر ها!

حاکمیت کنونی ایران، زیاد فکر نکنیم که از متحدین آمریکا و اسراییل نیست. هست. اما به نوعی دیگر. یعنی نه متحد همیشگی. و نه دوست. و نه مورد اعتماد. و نه وابسته، به آن صورت که کسانی می گویند، و حتی «سگ زنجیری امپریالیسم» می نامندش. با همان ادبیات تجربه شده و ناکارآمد گذشته اشان.
هیچ کدام این ها. اما مفید.
موقتاً مفید.
برای غارت. و بیشتر از آن: برای توجیه جنایت در خاورمیانه.
مگر این اسراییل نبود که خواهان انتخاب احمدی نژاد بود، و از سایه ی موسوی می ترسید، و می ترسد؟ و نیز از سایه ی پیروزی جنبش بر کودتاگران که بهترین یاور او در سیاست منطقه یی و جهانی اش هستند؟ (۱)

مفید.
موقتاً مفید.
و تا زمانی محدود. زمانی که به نظر می رسد که در صورت شکست کودتاگران، دیگر به پایان خواهد رسید.
طبعاً اگر شکست کودتاگران، معادل پیروزی ملت باشد، سیاست ایران ِ آزاد و آباد فردا، سیاست موازنه ی منفی خواهد بود. سیاستی که مبنای آن را همزیستی مسالمت آمیز با تمام جهان تشکیل خواهد داد. و این، گرچه با وابستگی نامحدود یا محدود، فرق می کند، اما جهان معاصر، چه بخواهد و چه همچون اسراییل و نئوکان ها (یا بهتر است بگوییم «باز» ها، چون در کان ها و در دموکرات ها هم از این نوع جانوران، به وفور یافت می شوند) نخواهد، چاره یی به جز تمکین در برابرش نخواهد داشت. (۲)

پیش تر از این ـ طی سالیان دراز ـ بار ها این را نوشته ام و شکافته ام که دشمنی خمینی و خمینی گرایان با آمریکا و اروپا ماهیتی ماقبل تاریخی و مربوط به عصر مادون سرمایه داری دارد. (۳)
چیزی که برای آمریکا و اروپا به صورت محدود، قابل تحمل است، در صورتی که سودش بیشتر از زیانش باشد.
و چیزی که برای آمریکا و اروپا به صورت نامحدود، غیر قابل تحمل است در صورتی که زیانش بیشتر از سودش باشد.
دشمنی اسراییل و حکومت هم، حتی در آن زمان که هنوز خمینی یی در کار بود، همان حکایت تحویل گرفتن سلاح های سفارش شده توسط شاه، از اسراییل، به منظور فتح قدس از طریق کربلاست، و حکایت ایران کنترا ست، و باقی ماجرا. یعنی ماجرا ها.

آمریکا، در عصر بوش پسر، تصمیم قطعی به تعیین تکلیف ایران از طریق حمله ی هوایی و زمینی به کشور ما داشت تا مثل آرزوی به گور برده شده ی پطر کبیر، اما درست در جهت جغرافیایی مخالف نظر او، از آب های گرم خلیج فارس تا آن طرف آب های سرد دریای مازندران را در زیر سلطه ی خود در آورد؛ و در این میان، عمده ترین مانع، چه به لحاظ حغرافیایی و چه به لحاظ استراتژیک، کشور ایران بود. و هست، و امیدوار باشیم که همچنان تا به همیشه باشد. و این آخری مشروط است به سرنگونی حکومت خلافت و ولایت، و استقرار یک جمهوری آزاد، مستقل و غیر وابسته، جدا از هر مسلک و مرام و مذهب و ایده ئولوژی، مقتدر، و برقرار کننده ی حداقل های عدالت اجتماعی و اقتصادی، در یک ایران یکپارچه ی یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربعی. و این همه صفات و قیود و غیره، با هم. همه اشان با هم. بدون جا انداختن یکیشان حتی. به دست مردم. فقط مردم. نه کمر خدمت بستگان برای جناح های هار آمریکا و اسراییل و اعضای کابینه ی بوش...

حسنی مبارک که دارد ذوب می شود، می دانید کیست؟ «دوست» ترین متحد قوی آمریکا و اسراییل در منطقه. حتی به تعبیری ـ به لحاظ ساختار سیاسی و اجتماعی مصر ـ بیشتر از عربستان سعودی.
قاتل و به زندان و بند و شکنجه کشاننده ی هزار ها و هزار ها آزادی خواه و مخالف و مبارز. تا گلو فرو رفته در خون مردمان میهن خویش.
همدست جنایتکار اسراییل در قتل عام روزمره ی مردمان غزه، به این جرم که در یک انتخابات آزاد، به کسانی به جز محمود عباس ها اعتماد کردند. درست یا غلط و از سر ناچاری و در غیاب یک آلترناتیو مناسب تر. به جرم این که مبارزه را بر سازشی از ذلت بار ترین موضع با اسراییل ترجیح دادند، و در همان حال، به صدای رسا اعلام داشتند که آماده ی همه گونه مصالحه در صورت حفظ حقوق اولیه ی ملت فلسطین هستند. حتی نه در کادر فلسطین بزرگ. فلسطین دزدیده شده. بلکه در همان کادر مرز های قبل از ۱۹۶۷. یعنی پذیرش چیزی در حدود ۲۲ در صد از خاک فلسطین، و سپردن ۷۸ در صد بقیه به غاصب.
همه اشان. حتی سرسخت ترین هاشان مثل حماس. (۴)

«از سال ۱۹۶۸ سازمان های بزرگ فلسطینی، حتی گذشتی بزرگ کرده اند: با پیشنهاد کردن تشکیل تنها یک کشور واحد، بدون گرایش مذهبی ویژه، که در آن، یهودیان، مسیحیان، و مسلمانان، با یکدیگر در صلح، زندگی کنند؛ و از حقوق مساوی برخوردار باشند.
«این، اسراییل است که پیوسته این پیشنهاد را رد کرده است. پیوسته و پیوسته. این، اسراییل است که همیشه، با سماجت، بر ایده ی یک دولت قومی و نژادی خالص و اختصاص داده شده به یهودیان، چنگ آویخته است.
«فلسطینی ها حتی پذیرفته اند که به این اندک رضایت دهند که فقط ۲۲ در صد از سرزمین اصلی اشان به آن ها باز گردانیده شود. و باز، این، اسراییل است که حتی این خواست آن ها را هم رد می کند، و همزمان، به دزدیدن زمین های بیشتر، آرام آرام، ادامه می دهد.» (۵)

با فروریختن نظام ننگین حسنی مبارک، اسراییل، دیگر نخواهد توانست که گلوی مردم غزه را اینگونه راحت و بی دغدغه بفشارد. و کل محاسباتش در منطقه نیز در هم خواهد ریخت. کوچک ترین شکی در این نداشته باشیم. شکست مبارک، ضربه یی هولناک بر پیکر بنیادگرایی نژاد پرست نسل کش اسراییل خواهد بود.

در پی انتخابات آزاد فلسطین، و تشکیل دولت ائتلافی حماس و فتح، اسراییل و آمریکا و اروپا، به منظور درهم شکستن این حکومت و جدا کردن سست عنصران از بقیه، تحریم های بی رحمانه یی را علیه فلسطین برقرار کردند.
و سرانجام نیز، محمود عباس، به کمک اراذل و اوباش محمد دحلان، که روابط او با دستگاه های امنیتی اسراییل کاملاً رو شده است، در پی همین فشار ها، و در یک عمل تسلیم طلبانه، دست به کودتایی شکست خورده در غزه زد که منجر به اخراج نیرو های او از غزه و دو پاره شدن حکومت در فلسطین شد. (۶)
و از این تاریخ بود که اسراییل علاوه بر تحریم های قبلی، و علاوه بر چندنوبت قتل عام علنی و رسمی که با هجوم همه جانبه ی نیروهای نظامی به غزه انجام داد، به تحریمی بی نهایت بی رحمانه و فراتر از هر مقیاس و معیار تا کنون شناخته شده یی در جهان معاصر، علیه مردم غزه، دست زد. یک و نیم میلیون انسانِ روی هم تل انبار شده در باریکه یی به مساحت مجموعاً ۳۵۰ کیلومتر مربع. یک زندان با دوستاقبانی اسراییل، که هر زمان اراده کند وارد آن می شود و چند تن از زندانیان بی رمق و از پا افتاده به خاطر تحریم ها را یا می کشد، و یا با خود به شکنجه گاهی اختصاصی تر می برد.
و باز، روز از نو، و روزی دوستاقبان شکنجه گاه ۳۵۰ کیلومتر مربعی یک و میلیون نفری از نو.
و این همه، تا نوبت تهاجم نظامی همه جانبه ی بعدی.

غرض از نوشتن این مقاله، پرداختن به مسأله ی فلسطین و اسراییل نیست، و خوانندگان را به مجموعه مقالات مفصلی که در این زمینه، در صفحات خبر و نظر سایت ققنوس وجود دارند احاله می دهم تا از سخن اصلی به دور نمانیم. (۷)
اما حیفم می آید که داخل پرانتز، با اختصار کامل، از کنار دو موضوع زیر بگذرم:
۱ ـ محمود عباس، مزد همکاری با محمد دحلان را در کودتا، به خوبی دریافت کرد. چرا که به گزارش منابع متعدد فلسطینی وابسته یا نزدیک به محمود عباس، و نیز خبرگزاری ها و رسانه های عمومی جهان، محمد دحلان، باز هم با همکاری اسراییل، این بار، کودتای بزرگی را علیه خود محمود عباس تدارک دید، و حتی در همین تازه ترین سالگرد شهادت یاسر عرفات به دست اسراییل، قرار بر این بود که محمد دحلان و تمام اوباش او، به رام الله سرازیر شوند و حکومت محمود عباس را ساقط کنند.
فتح، چند دسته شده است، و دسته ی وفادار به محمود عباس، با اطلاع از این توطئه، تعداد بسیار زیادی از نیرو های محمد دحلان را دستگیر کردند، و همچنین ورود تمام اتوبوس های حامل نیرو های دحلان که به بهانه ی شرکت در مراسم یادبود عرفات، عازم رام الله شده بودند را به این شهر، ممنوع ساختند.
۲ ـ انتشار اسناد محرمانه، همراه با نقشه های علامت گذاری شده، در تلویزیون الجزیره، بازمانده ی اعتبار محمود عباس را نیز به زیر سئوال برد. محمود عباس ـ که رابرت فیسک، گزارشگر بسیار معتبر روزنامه ی ایتندیپندنت انگلستان، او را رسماً «عامل و آژان غرب در فلسطین» می نامد، و جان پیلجر، از برجسته ترین روزنامه نگاران گاردین و مطبوعات دیگر، و از معتبر ترین نویسندگان و مستندسازان جهان، او را کاندیدای دولتی از نوع دولت دست نشانده ی ویشی فرانسه ی هنگام اشغال، برای فلسطین معرفی می کند ـ مطابق این افشاگری جدید، پذیرفته بود که اسراییل با حفظ و گسترش کولونی های خود در سرزمین فلسطین، به فلسطینی ها امکانی بدهد شاید در حد اجازه ی داشتن پلیس مسلح به باتون، به جای ارتش، در کاروانسرایی بی درو پیکر تحت عنوان «کشور فلسطین» که سربازان اسراییل در هر زمان که اراده کنند در آن به رفت و آمد بپردازند، و مثلاً نگذارند که فلسطینی ها در هنگام برداشت محصول زیتونی که می کارند، مانع دزدیده شدن زیتون هاشان به وسیله ی کولون های مسلح شوند. دزدی مسلحانه یی که سال ها و سال ها و سال هاست با قلدری تمام و نفس کش طلبی تکرار می شود. چرا که زیتون مقدس، از آنِ نژاد مقدس و برگزیده ی خداوند است، و نه از آن ِ راهزنان دریایی موسوم به فلسطینی.

بگذاریم این حرف ها را برای بعد. منظور من کمک بی نظیر حسنی مبارک به اسراییل در خفه کردن مردم غزه، با بستن تمامی راه های کمک رسانی دارویی و غذایی به آن ها از طریق تنها امکان در دسترس مردم غزه، یعنی کشور مصر، و قتل روز مره ی مردم غزه، به خصوص کودکان و سالمندان و بیماران وزنان باردار و نوزادان، از گرسنگی و ضعف و نبودن امکانات اولیه ی درمانی بود.
و اینک لاشه ی این اهریمن، این عامل سیه روزی مردم مصر، این صاحب مخوف ترین زندان ها و شکنجه گاه ها، این خصم کارگران و زحمتکشان و تشکل هایشان، این دشمن سوگندخورده ی جهان عرب، در حال متلاشی شدن است.

اصلاً جای تعجب نبود که پریروز و دیروز و امروز، خبرگزازی های جهان، گزارش دادند که محمود عباس، و پادشاه عربستان سعودی، در تماس های تلفنی با حسنی مبارک، حمایت خود را از او در برابر مردم مصر اعلام کرده اند. به زبان دیپلوماتیک البته.

فردا، پس از، و یا همزمان با، تونس و مصر و یمن، نوبت مراکش ، نوبت اردن، نوبت عربستان سعودی، نوبت شیخ نشینان خلیج فارس، و تمامی «خاورمیانه ی بزرگ» فرا خواهد رسید.
نوبت ایران اما کی؟

این، خوشبینی نیست، بلکه واقع بینی است اگر بگوییم همچنان که جنبش دیگر مردمان خاورمیانه ی بزرگ، از جنبش بزرگ مردم ایران بسیار آموخته است، جنبش بزرگ مردم ایران نیز، از جنبش دیگر مردمان خاورمیانه ی بزرگ، بسیار آموخته است و بسیارتر نیز خواهد آموخت.

همه ی مسئولیت ها را بر گردن موسوی و دیگر یاران او نیاندازیم و منصف باشیم. همچنان که نمی توانیم گناه کم کاری های خود را به گردن اینان که صادقند و در حد توان خود و در چهارچوب ظرفیت سیاسی و سقف خواست های خود، به نفع جنبش کوشیده اند بیاندازیم.
اما در آستانه ی ۲۲ بهمن، مسئولیتی خطیر، در معنای بزرگ و خطرناک، بر عهده ی اینان است. چه بخواهند، و چه نخواهند.
و از «اینان»، منظورم شماست. شما «همراهان جنبش»: خانم رهنورد! آقای کروبی! و آقای موسوی! [بدون امام راحل لطفاً اما. امام راحل، رحلت کرد. یعنی به سفر رفت. به کجا؟ شما بهتر از من می دانید! به همانجا. مگر نمی گویید «ره»؟ ره، مخفف رفته همانجاست. چند دفعه این را باید گفت؟]
بی تردید، و بر خلاف همه ی لجن پراکنی ها علیه شما، بسیارانی از مردم، به شما حرمت می نهند، به شما اعتماد کرده اند، و به شما گوش خواهند سپرد.
... در این یک سال و نیم که از آغاز جنبش گذشته است، بارها دیده شده است که موسوی، در هزینه کردن از خویش، دست و دل باز است، اما همین که نوبت به مردم می رسد، او نگران هزینه ی نابجا کردن از آن هاست. نگرانی یی که نشان از احساس مسئولیت او دارد. چرا که آن کس که در هزینه کردن از خویش و چند تن از جنس و جنم خویش می هراسد، اما با دست و دلی باز، از دیگران هزینه می کند، دیگران را پول خرد هایی در جیب خود به حساب می آورد برای خرید مایحتاج خویش و چند تن از جنس و جنم خویش.
نگرانی موسوی و «همراهان جنبش»، قابل درک است. قابل درک و قابل احترام. اما به هر حال، مسئولیت سنگینی که بر دوش او و آن هاست، گاهی فراخواندن دیگران به خطر را نیز ایجاب می کند. خطری که نمی توان با «جنبش کور» از آن نام برد... (۸)

«خاورمیانه ی بزرگ»، به طرز غیر منتظره یی دارد دیگرگون می شود.
این فرصت را، این فرصت استثنایی را، و شاید این بهترین فرصت را، از دست ندهید.
و ندهیم!
چگونه؟
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود، راه بگویدت که چون باید رفت!
۱۱ بهمن ۱۳۸۹


توضیحات:
۱ ـ سخنان آتش افروزانه ی احمدی نژاد، جامعه ی جهانی را علیه کشور او متحد کرده است. و این یک خدمت بزرگ و کلیدی به اسراییل است.
این را رییس سابق موساد، افراییم هالیوی (هالیفی)، درتلویزیون عربی زبان «الحرّه» که تحت کارفرمایی آمریکا قرار دارد اظهار داشت.
او گفت که احمدی نژاد، هدیه یی بزرگ به اسراییل است. ما هرگز در موساد قادر نبودیم عملیاتی بهتر از آنچه احمدی نژاد برای ما انجام می دهد انجام دهیم.
«رییس سابق موساد: احمدی نژاد، هدیه یی بزرگ به اسراییل است!»، به همین قلم:
www.ghoghnoos.org

اگر محمود احمدی نژاد را مرم ایران در انتخابات ماه ژوئن، بار دیگر به عنوان رییس جمهوری خود انتخاب کنند، این هدیه یی به ما و لطفی در حق ماست... ما نیازمند به احمدی نژاد هستیم... بدون احمدی نژاد، کار ما در چالش با ایران دشوار خواهد بود...
این ها را در نشست بزرگ و تعیین کننده و پر سر و صدای ماه مه ۲۰۰۹«آیپاک»، بزرگترین و نیرومند ترین لابی اسراییل در آمریکا، دو تن از سخنرانان برجسته ی این لابی اظهار داشتند.
«بزرگترین لابی اسراییل در آمریکا خواهان انتخاب دوباره احمدی نژاد است!» ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۲ ـ و از همین رو باید نسبت به آلترناتیو سازی در برابر جنبش مردمی مستقل ایران، به وسیله ی اینان حساس بود، که طبعاً فرمانبرداران زبون و دست نشانده و محتاج به خود را بر مردم و جنبش مردم ترجیح می دهند، و ای بسا اگر این جنبش به نقطه ی پیروزی نهایی نزدیک شود، دست به ماجراجویی هایی هم بزنند.

۳ ـ این موضوع، چه به صورت مستقل و چه در خلال ترجمه هایی یا مقاله هایی، به کرّات، مورد اشاره ی راقم این سطور قرار گرفته است. به عنوان نمونه:
«جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمینی»:
www.ghoghnoos.org

۴ ـ در نوامبر ۲۰۰۸، روزنامه ی بزرگ اسراییلی ها آرتص، در گزارشی به قلم خانم «امیره هس»روزنامه نگار صلح طلب و پرآوازه ی یهودی اسراییل، گزارش داد:
اسماعیل هنیه در ملاقات خود با ۱۱ نماینده ی پارلمان اروپا که به قصد اعتراض به محاصره ی غزه، به فلسطین رفته بودند اطلاع داده است که دولت حماس، علاوه بر یک «هدنه» (معادل «صلح» با اسراییل) حاضر است که اسراییل را در مرز های ۱۹۶۷ بپذیرد؛ و این پیشنهاد را هم به اسراییل ارائه داده است، اما اسراییل پیشنهاد او را رد کرده است. اسماعیل هنیه، به درخواست یکی از نمایندگان، بار دیگر پیشنهاد خود را تکرار کرد.» و... خیلی ساده: چند هفته بعد، تهاجم اسراییل به نوار غزه آغاز شد! تهاجمی کاملاً برنامه ریزی شده، و بعد از شکست بوش در انتخابات، و قبل از ورود رسمی اوباما به کاخ سفید. در مرحله ی انتقال قدرت در آمریکا.
در این باره، مقاله ی بسیار ارزشمند جان پیلجر با عنوان «هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقیقت را می دانند»، به ترجمه ی همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۵ ـ «گفتگوی دموکراتیک دزد ها با هم بر سر شیوه ی هرچه بهتر دزدیدن ـ پاسخ میشل کُلُن به مدافعان تعقیب قضایی فعالان کمپین بایکوت اسراییل»، به ترجمه ی همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۶ ـ میشل وارشاوسکی، روزنامه نگار و نویسنده ی برجسته ی یهودی، در این مورد، توضیحات دقیقی داده است: «در فلسطین، چه کسی علیه چه کسی کودتا کرد؟» ، به ترجمه ی همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۷ ـ از جمله به دو مقاله ی زیر، به همین قلم، همراه با لینک های آمده در آن ها:
«استریپ تیز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراییل به غزه»:
www.ghoghnoos.org

« غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعیان»:
www.ghoghnoos.org

۸ ـ «بزن، وگرنه می زنندت موسوی»، از راقم این سطور:
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست