سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سخنی با حجت الاسلام یوسفی اشکوری


ج. پاکنژاد


• جناب حجت الاسلام اشکوری! گناه بسیار یاران و به تعبیر شما حامیان بنی صدر چه بود که باید با قاطعیت با آنها برخورد میشد؟ شما با این موضع گیری که به عنوان نماینده مجلس کردید دربرابر خانواده کسانی که صرفا مخالف نظام بودند و مخالفت خود را غیر مسلحانه ابراز میکردند و بدین سبب اعدام شدند چه احساسی دارید؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ فروردين ۱٣٨۹ -  ۶ آوريل ۲۰۱۰


 آقای اشکوری، با سلام به شما، جوابیه شما به آقای شکوهی فرد را که در سایت های مختلف درج شده است من نیز خواندم. ابتدا لازم میدانم به طور کوتاه به معرفی خودم بپردازم تا شما در ذهن خود از من تصویری خلاف نسازید. در کوران انقلاب ایران از هوادارن انقلاب و از پیروان آقای خمینی بودم و او را مردی میدانستم که استقلال و آزادی را با اسلام آشتی داده بود. نسل جوان آن دوره که دین اسلام را قبول داشت و حتی آنانی که قبول نداشتند، موضع گیری های آقای خمینی را در فرانسه عامل اتحادی یافتند و امیدوار شدند که ایران فردای انقلاب، ایرانی آزاد و آباد خواهد بود. او وعده داد که همه عقاید و افکار در ایران آزادند. وعده داد که زنان با مردان برابرند و... با پیروزی انقلاب و به همت مردم ایران او پیروزمندانه به ایران بازگشت. اما از همان ابتدا خلف وعده کرد و دم از ولایت فقیه زد. او عهدی را که بسته بود شکست اما من بسان بسیاری دیگر از ایرانیان بر اصولی که بدان اعتقاد داشتم، پایبند بودم وایستادگی بر حق، ایجاب میکرد که به نقد او که ناقض حقوق بود بپردازم. من و اکثریت عظیمی از مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری با علم و آگاهی به اینکه آقای بنی صدر مخالف ولایت فقیه و جانبدار حق حاکمیت مردم و استقرار آزادی و بر قراری استقلال ایران است به او رای دادیم. امروز به این رای خود افتخار میکنم و بر آن استوارم چه او نیز که افتخار یافت اولین منتخب تاریخ ایران باشد، بر عهد خود با مردم پا بر جا و استوار ماند. این مختصر را در معرفی خود نوشتم تا بدانید از هواداران آقای بنی صدرم نه به این خاطرکه به او رای دادم، بلکه بدین خاطر که او دفاع از حق مردم را به ماندن در قدرت و پشت پا زدن به آرمانهای حد اقل یکصد ساله جنبشهای مردم ایران ترجیح داد و به وعده هایی که داده بود وفادار ماند. امروز نیز تا زمانی که او همچنان بر موضع حقمداری بایستد، از او حمایت میکنم. معیار برای من حق و حقوق است ونه اشخاص.
در جوابیه خود به نکته ای اشاره نموده اید که حائز اهمیت است. زیرا سرنوشت ایران و مردم آن را تغییر داد و آن هم، رای غیر قانونی به عدم "کفایت سیاسی" اما در واقع کودتا علیه منتخب مردم در سال شصت بود. به بخشی از جوابیه شما که به بخشی از تاریخ ایران اشاره دارد که آغازگر فصلی سیاه است، نگاهی می اندازیم و جهت تنویر افکار عمومی، چند سئوالی را مطرح میکنم. امیدوارم که پاسخ آن را مرقوم می فرمائید. نوشته اید:
«..... زمانی که طرح (نه البته نامه) نمایندگان خط امامی مجلس اول در مورد بررسی استیضاح رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنی صدر را به من دادند تا امضا کنم، آن را به دلایلی که اکنون جای شرح آن نیست، امضا نکردم. هرچند که پس از آن در رأی گیری شرکت کردم و به استیضاح، رأی مثبت دادم.... و اگر در مورد امضای طرح است که باز خلاف است. اما احتمالا مراد ایشان رأی مثبت من به طرح استیضاح رئیس جمهور وقت است. در این مورد به اشاره عرض می کنم که از این نظر و رأی خود در آن روز دفاع می کنم و آن را درست و واقع بینانه می دانم. در همان زمان ده نفر از نمایندگان مستقل مجلس، که از قضا جملگی از حامیان رئیس جمهور در برابر رفتارهای نادرست جناح مقابل در مجلس اول بودیم و سرانجام به دلایل خاص و مستقل خودمان، رأی به عدم صلاحیت ایشان دادیم، بیانیه ای منتشر کردیم که در آن دیدگاه تحلیلی خود درباره شرایط روز را ارائه دادیم و در نهایت با مرزبندی روشن در برابر دو طرف، هم دلایل خود مبنی بر رأی به استیضاح را گفتیم و هم انتقادات مان را به طیف حزب جمهوری اسلامی و خط امامی های آن روز مطرح کردیم. این سند در روزنامه های کیهان و اطلاعات اوایل تیرماه ۶۰ منتشره شده و اکنون نیز قابل دسترسی است. گرچه امروز تمام گزاره های آن بیانیه را قابل دفاع نمی دانم، اما تصمیم به رأی موافق با استیضاح را صائب می دانم و با گذشت زمان بر صائب بودن آن مطمئن تر شده ام. این که جناح مقابل هزار خلاف کرده دلیلی بر برائت این طرف نمی شود. از قضا من از آن روز تا کنون بر این گمانم که برخی گفتارها و رفتارهای جناب بنی صدر و شماری از حامیانش (از جمله سازمان مجاهدین خلق) بیشتر در سقوط ایشان نقش داشت تا توطئه جناح مقابل. البته این دیگر تحلیلی است که صحت و سقم آن را نمی توان در این مجال به محک داوری گذاشت و ربطی هم به سخن جناب شکوهی فرد ندارد.»
آقای اشکوری! شاید برای شما مهم نباشد به شرح ماوقع و چرایی آن "تصمیم به رای" بپردازید اما برای من و امثال من که سی سال از عمر خود را در دیار غربت و دور از وطن و عزیزان خود گذرانده ایم، برای مردمی که بیش از سی سال است گرفتار استبداد سیاهی هستند که دین و ایمان و هستی آنها را سوزانده و می سوزاند برای خانواده های داغداری که پس از تصفیه خونین سال شصت و پس از آن، کشتار ۶۷ و بسیار جنایات مرتکب شده توسط نظامی که شما منتخب مردم را به عنوان مخالفت با آن متهم نموده و رای به عدم کفایتش دادید، مهم است که دلایل شما را بدانند.
   آخر شما مدعی نمایندگی از بخشی از همین مردم بودید و به استناد به این ادعا به خود اجازه داده اید چنین رایی را بدهید. امروز که دوباره جنبش مردمی ندای حق طلبی سر داده است من لااقل از جانب خودم، این سئوال را از شما دارم که چرا؟ شما که آن موقع در کسوت نمایندگی مجلس بودید و سوگند یاد کرده بودید پاسدارقانون اساسی باشید، آیا کودتا بقصد تصرف دولت و خلع ید ملت از حاکمیت را نمی دیدید؟ بستن روزنامه ها از جمله میزان، ارگان نهضت آزادی که شما دم از نزدیکی با آنها را میزدید را ندیدید؟ جو خفقان و تروری که ایجاد شده بود را ندیدید؟ چندی از نمایندگان مجلس از ترس جان در مجلس حاضر نشدند وحتی رئیس جمهور امکان دفاع از خود را نیافت، زیرا کودتا از قبل طراحی و تصمیم آن گرفته شده بود و توسط "نمایندگان" مجلس از جمله شما به اجرا گذاشته شد.
نمیدانستید این کار شما غیر قانونی و شرکت در کودتا است؟ البته شما مختارید هم چون این سی سال گذشته دم از گفتن و نوشتن فرو بندید. شما در این توضیح کوتاه، دو طرف دعوا را نا حق میدانید و خود را در جناح حق فرض میکنید و عمل استیضاح را حق و صائب میدانید و بر اثر مرور زمان، بر صائب بودن آن اطمینان بیشتر یافته اید. می گوئید که در آن زمان دلایل خود و شرکایتان را در بیانیه ای به اطلاع مردم رسانده اید. حال نیز چه اشکالی دارد این بیانیه را مجددا و در محیط آزاد و نه محیط خفقان آور بعد از کودتا که هر نفسی را می بریدند به اطلاع مردم برسانید تا از این حقانیت شما آگاه شوند و از ابهام بدر آیند. آنچه که آقای شکوهی فرد از دلایل شما و یارانتان برای اصرار بر تصویب عدم صلاحیت و استیضاح رئیس جمهور از این بیانیه نقل کرده است یعنی:« مقابله آقای بنی صدر با نظام و رهبری امام، عمده ساختن اختلاف با جناح مقابل و تبدیل شدن به مرکز وحدت اکثر مخالفین جمهوری اسلامی، غرور و خودمداری و کیش شخصیت و مخالفت با نهادهای انقلابی» را صائب میدانید و با استناد به این دلایل خود را مجاز و محق دانستید تا بر ضد حق حاکمیت مردم رای بدهید؟ شما خوب آگاهید که آقای بنی صدر با نظام جمهوری مخالف نبود. مخالفت او با نظامی بر پایه و اساس ولایت فقیه بود. او نگران باز سازی استبداد بود. آیا شما بر اساس باور و التزامی که به ولایت فقیه و رهبری داشتید، مخالفت با قانون شکنی های آقای خمینی را مخالفت با نظام میدانستید؟ آیا هنوز هم مخالفت آقای بنی صدر با نهادهای انقلابی یعنی سپاه و دادگاه های انقلاب و کمیته ها و.... که آفت مردمسالاری بودند و شدند را دلیل محق بودن خود و عدم کفایت ایشان میدانید؟ شما نمیدانستید و فراموش کرده اید که دعوای دو طرف، بر سر استقلال و آزادی و استبداد و وابستگی بود؟ آیا آقای بنی صدر قصد شکستن قلمها و خرد کردن دهانها و بریدن زبانها و بر دار کردن سرها را داشت و دعوایش با طرف مقابل بر سر اجرای این احکام بود؟ احکامی که شیفتگان قدرت در ردای روحانیت و دستیاران عمله ظلم شده آنها در حق مردم به اجرا گذاشته بودند؟ شما می گوئید «از قضا من از آن روز تاکنون بر این گمانم که برخی گفتارها و رفتارهای جناب بنی صدر و شماری از حامیانش(از جمله مجاهدین خلق) بیشتر در سقوط ایشان نقش داشت تا توطئه جناح مقابل.» شما گمان نمیکنید از خط عدالت و انصاف دور شده اید یا اصلا در این خط بوده اید؟
گیریم رفتار و گفتار آقای بنی صدر به مذاق عده ای خوش نمی آمد و یا با امام و رهبر شما مخالف بود، آیا در انجام وظیفه خود در دفاع از حقوق و آزادی همگان کوتاهی کرد؟ حاکمیت مردم را به زیر سئوال برد و یا در اداره جنگ کوتاهی کرد؟ جنگی که بنا بر اسناد و شواهد میرفت تا با کمترین خسارت و به سود ایران بلکه دو کشور و منطقه تمام بشود و با کودتایی که شما با رایی که دادید در آن شریکید به مدت هشت سال با خسارات مالی و جانی بسیار ادامه یافت تا با خوردن جام زهر توسط آقای خمینی پایان یابد. در آن جنگ که به استناد نطق قبل از دستور شما در تاریخ ۲۱ مرداد ۶۰، شما با ادامه آن موافق بودید، یک نسل ایرانی نفله شد و بنا بر برآورد ادامه دهندگانش ۱۰۰۰ میلیارد دلار زیان به کشور وارد آمد.
گفتارها ورفتارهای حامیان آقای بنی صدررا میشود به پای ایشان نوشت؟ کدام رفتار و گفتار بود که شما را واداشت در همان نطق پیش از دستور خود به فاصله دو ماه پس از کودتا بفرمائید:
« ٣ - قاطعیت اسلامی در برابر تمامی کسانیکه مسلحانه و غیرمسلحانه در صدد براندازی جمهوری اسلامی هستند و دست به ترور و کشتار مردم میزنند».
جناب حجت الاسلام اشکوری! در دید شما در یک نظام مردمسالار مخالفت غیر مسلحانه ولو به قصد تغییر نظام جرم است و در قضاوت شما باید با قاطعیت اسلامی که همه از این قاطعیت در آن زمان آگاهند و شما نیز قطعا مطلعید با آنها رفتار کرد و قاضی های شرع و درواقع "شر" را با محاکمات خلق الساعه ای به جان خردسالان و جوانان و پیران از زن ومرد انداخت؟ ویا با شکنجه و ارعاب به مصاحبه های تلویزیونی واداشت و یا در نهایت مجبور به جلای وطن کرد؟ گناه بسیار یاران و به تعبیر شما حامیان بنی صدر چه بود که باید با قاطعیت با آنها برخورد میشد؟ شما با این موضع گیری که به عنوان نماینده مجلس کردید دربرابر خانواده کسانی که صرفا مخالف نظام بودند و مخالفت خود را غیر مسلحانه ابراز میکردند و بدین سبب اعدام شدند چه احساسی دارید؟ حسین نواب صفوی، رشید صدرالحفاظی، منوچهر مسعودی و ذوالفقاری و... از حامیان آقای بنی صدر و بسیاری دیگر که بانام و بی نام شهید شدند با نظام جمهوری مخالف بودند و ضد انقلاب یا درد وطن و مردم را داشتند و لذا مخالف استبداد بودند؟ امروز هم این نظر خود را صائب میدانید؟ پس دعوای شما با حاکمیت و آقای خامنه ای و روش النصر بالرعب چیست؟ شما همچنان در خط امام خمینی و خواهان بازگشت به آن "دوران طلایی" هستید؟ آری یا نه را صریح بفرمائید و از سفسطه که روش وسط بازان است دست بردارید!
   شما به آقای شکوهی فرد که جوان و جویای نامش خوانده اید، پاسخ داده اید «... که نه مخالفت با بازرگان و دولت او(و البته هرکس و مقام دیگر) جرم است و نه لزوما دلیلی است بر دشمنی و یا بدکاری و بد عملی...» این نظر را امروز یافته اید یا در آن زمان هم بر این نظر بودید؟ اگر در آن زمان هم همین نظر را داشتید چرا مخالفت آقای بنی صدر با نظرات امام و رهبر وقت تان جرمی در خوراستیضاح بود؟ چرا مخالفین حتی غیرمسلح مستوجب عقوبت بودند؟ نظر امروزتان با عمل دیروزتان در تناقض نیست؟ در اصلاحاتی که شما به جامعه امروز ایران در اطاق فکرتان پیشنهاد میکنید، جای رهبری و چنین طرز تفکری کجاست؟ مخالفت با نظرات رهبری و یا حتی مخالفت غیرمسلحانه با نظام مورد نظرتان مستوجب چه عقوبتی است؟ حتی اگر مرجعی چون آیت الله شریعتمداری نظری مخالف نظر امام و رهبر شما داشت، باید کودتا چی و توطئه گر و به قول شما شاه بدون عمامه خواندش و عمامه از سرش برگرفت و به اعترافات تلویزیونی وادارش کرد؟
اما دیگران از جمله آقای بنی صدر را فراخوانده اید تا به خاطر خدا قصور وتقصیر خویش را قبول کنند. وااسفا! شما در طول ٣۰ سال لازم ندیده اید بفهمید بنی صدری کسی که به دستور آقای خمینی (هاشمی رفسنجانی –عبور از بحران)، بنا بر این برخلاف قانون اساسی، در کودتا، بر ضد او شرکت کردید، چه گفته و نوشته است؟ ایشان در کتابها، از جمله خیانت به امید و درس تجربه و در اغلب مقاله ها و مصاحبه های فراوان به اشتباه های خویش و تجربه ای که از آنها آموخته، تصریح کرده است. حال آنکه شما، بنا بر پاسختان به آقای شکوهی فرد،گویی، مصون از خطا بوده اید! آیا متوجه تناقض گوئی فاحش خود نیستید؟ شما بنا به گفته خویش، یکی از دو طرف را انتخاب کرده اید. پس بیرون از تفکر آن طرفی که انتخاب کرده اید و آنچه کرده است نبوده اید. امروز، بعد از تجربه هستیم و همگان می دانند هشدارهای همه روزه آقای بنی صدر که نزاع بر سر حق حاکمیت مردم و غصب این حق و استقرار استبداد خون ریز توسط طرف مقابل بود، بجا بوده است. شما نمی توانید بگوئید آن روز نشنیدید که بر طبق اصل ۵۹ قانون اساسی(۱) آقای بنی صدر پیشنهاد رفراندوم کرد و خواهان قضاوت مردم برای حل اختلاف شد و در برابر، رهبر و امام شما، خمینی در ۶ خرداد، در حضور نمایندگان مجلس، از جمله شما، گفت: ملت موافقت کند، من مخالفت می کنم و در ۲۵ خرداد گفت: ٣۵ میلیون بگویند بله من می گویم نه! پس انتخاب واقعی که شما امروز نیز می کوشید از دیدها مخفی کنید، روشن بود: یک طرف بنا بر قانون اساسی، مرجع و قاضی را مردم می دانست و طرف دیگر، می خواست دست مردم را از حاکمیت کوتاه کند. شما جانب این طرف و ضد حاکمیت مردم را گرفتید. آیا با گذشت ٣۰ سال که این واقعیت بر همگان مسلم گشته است، شما هنوز ولایت را تمام و کمال از آن «رهبر فقیه» میدانید و برای مردم حاکمیتی بر سرنوشت خود قائل نیستید؟
   شما لطف کنید و در مورد این حق، یعنی عمل استیضاح رئیس جمهور که امروز پس از مرورزمان صائب ترش میدانید و نقش این عمل در باز سازی استبداد، توضیح بفرمائید تا نسل جوان از این تجربه و نظر صائب شما بیاموزد، بلکه در نظام مردمسالاری که قرار است انشا الله در ایران استقرار یابد بکار بندد!


۱-« در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم با آراء عمومی صورت گیرد. در خواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دو سوم مجموع نمایندگان مجلس برسد»

jmpaknejad@yahoo.fr


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست