| 
				          		
						            
						            	
						            	
							            
							            	بهار (چند سروده)  
							            
 
						            	
						       			سعید سلطانی طارمی
						       			
						       			
						       			 
									• 
نبض گیاه می طپد اینک میان دشت
در خاطرش خیال کدامین غزال مست
 برقی زد و گذشت
						       		...
 
 
 
						            اخبار روز: 
						            www.iran-chabar.de
						            دوشنبه 
							            ۲۴ اسفند ۱٣٨٨ - 
							            ۱۵ مارس ۲۰۱۰
 
 
					            	
						            
  
		
  
 
 بهار ۱
 
 زن گفت:
 سرشاخه ی چنار ،
 از دکمه های سبز هیاهو ست.
 
 مرد،
 از پنجره نگاه به بیرون کرد.
 در کوچه های شهر زنی سبزه می شکفت.
 
 
 
 بهار ۲  به بهمن اموئی و شیوا نظر آها ری
 
 گنجشک ماده
 آمد کنار پنجره :
 جیک جیک جیک
 گنجشک نر،
 با یک نوار سبز به منقار
 خود را به او رساند.
 و لانه ی جدید
 آغاز شد.
 ۱٨/۱۲/٨٨
 
 
 بهار ٣
 
 یک روز ،
 خورشید پای پنجره ات می آید
 و شیهه می کشد.
 
 بیدار می شوی
 و چشم های قهوه ای ات سبز می شوند.
 
 
 بهار ۴
 
 یک هسته ی هزار ساله ی خواب آلود
 یک روز صبح زود
 حس می کند تمام وجودش
 خیس است و ملتهب
 
 و یک چکاوک شنگول
 از دوردست شرق
 او را به نام می خواند.
 
 ۱۹/ ۱۲ ٨٨
 
 
 بهار ۵
 
 یک روز وقت ظهر
 رنگین کمان شوخ و شلوغی
 از سیم خاردار می گذرد
 و دامن کشیده ی رنگینش را
 توی حیاط کوچک زندان می ریزد
 و چشم بند ها همگی سبزمی شوند
 ۱۹ / ۱۲/ ٨٨
 
 
 
 
 بهار ۶
 
 تهران ،
 احساس می کند
 در این لباس تیره دلش پوکید
 باید
 یک دامن پلیسه ی قرمز
 پیراهن سپید
 و کفش های سبز
 بپوشد
 و از چهار سمت  دلش رو به سوی آزادی
 گردش کند
 ترانه بخواند
 ۲۲/ ۱۲/٨٨
 
 بهار۷
 
 نبض گیاه می طپد اینک میان دشت
 در خاطرش خیال کدامین غزال مست
 برقی زد و گذشت
 کز ماجرای خویشتن آکنده جان دشت.
 
 
 
 |