سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سیاست مدنی و رادیکالیسم شعارها


جمشید طاهری پور


• اکنون هرگام پیشروی علیه استبداد دینی در راه رسیدن به آزادی، با اتکاء به جنبش های اجتماعی مردم و تشکیل و تحکیم همرأئی ملی در صفوف رنگارنگ دموکراسی خواهان کشور، اعم از اصلاح طلبان اسلامگرا و تحولخواهان سکولار- دموکرات ممکن می شود. جنبش سیاسی اپوزسیون ایران برای پیمودن این راه محتاج دو چیز است، اول؛ فروتنی سرشار از واقعبینی و دوم؛ شجاعت آموختن از گذشته ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۴ آذر ۱٣٨٨ -  ۲۵ نوامبر ۲۰۰۹


برآمد نیرومند جنبش سبز در روز قدس و ۱٣ آبان، برای تداوم بالنده آن در سالروز های آتی، چشم انداز تازه-ای گشوده است. اهمیت آینده ساز بالندگی جنبش سبز در عین صیانت از تنوع گرایش ها و سمت ها در آن، باعث آن شده تا کم و کیف طرح شعارها و سمتگیری ها در راهپیمائی های اعتراضی، مورد تأئید و تکذیب های پرکشاکش قرار گیرد. نگرانی هائی بمیان آمده که نکند شعارهای تند و تیز، بهانه تازه ای برای گسترش دامنه ی سرکوبگری ها علیه جنبش سبز فراهم آورد. دیگر خاستگاه این نگرانی ها، بیم انشقاق در صفوف جنبش سبز است. همه ی هشدار ها متوجه "خطر طرح شعارهای رادیکال، خارج از گفتمان جنبش سبز" است.

یکرشته تجارب در صفوف اپوزسیون ایران گواهی می دهد که عوامل ناکامی های جنبش ملی-دموکراتیک مردم ایران را نباید تنها در سمت حکومت کنندگان جستجو کرد، بلکه خطاهای کوچک و بزرگ حکومت شوندگان، در ناکام ماندن جنبش آزادیخواهی در ایران نقش خود را بازی کرده است. از این منظر که نگاه کنیم؛ راهکار درست برخورداری نقادانه از تجارب گذشته است. با گشایش فضای گفتگو و نقد و نظر، می توان به دیدگاه عام تری دست یافت. دیدگاهی که با شناسائی ویژگی های عمومی جنبش سبز و سرشت و ماهیت اهداف کنونی آن، معیارهائی بیرون از سلایق شخصی و علایق گروهی برای سنجش و داوری شعارها فراهم آورد. نوشتار حاضر، کوششی در این راستاست.

جنبش سبز به شبکه های اجتماعی موجود و فعال در جامعه اتکاء دارد. پدیداری برخاسته از متن جامعه و تضادها و تعارض های فعال در حیات اجتماعی و سیاسی ایران امروز است. جنبش سبز برساخته زندگی جاری در ایران و معطوف به مطالبات مردم کوچه و خیابان است. اما این شبکه های اجتماعی و این زندگی که جاری است و این مردم کوچه و خیابان، یکدست و یکرنگ نیستند بلکه متفاوت و رنگارنگ هستند. از اینجاست که جنبش سبز یک جنبش چند صدائی است و هرکس بخواهد این چند صدائی را در یک صدا تقلیل دهد و تحلیل برد، حاصل کارش جدائی از جنبش سبز و زوال این جنبش است. تکثر و تنوع بافت های اجتماعی، قومی، جنسیتی، سیاسی و فرهنگی و نیز تکثر باورهای دینی - وجدانی، نخستین خاستگاه ظهور گرایش ها و سمت ها و به تبع آن شعارها و کردار متفاوت در صفوف سبزهای ایران است. اظهار نگرانی ها و یا خوش آمد گوئی ها، نیز سرچشمه اش همین واقعیت رنگارنگ بودن جنبش است. آنچه که به این رنگارنگی، همرأئی می تواند ببخشد آرمان مشترک آزادی است. آیا می توان نشان داد که جنبش سبز با تمام تنوع و تکثری که در آن جاری است، رو بسوی آزادی دارد؟

واقعبینی حکم می کند که میان جنبش سبز و راه سبز امید، علامت مساوی نگذاریم. اما این واقعبینی وقتی در راه صیانت از یکپارچگی جنبش سبز اثر گذار خواهد بود که فروتن باشیم و درک کنیم که راه سبز امید – بیانیه شماره ۱۱ آقای موسوی- دستکم در مرحله کنونی و نزدیک ترین چشم انداز، اثربخش ترین موألفه سیاسی- مدنی در پیکار علیه استبداد دینی در کشور است. رویکرد "حمایت انتقادی"، تا زمانی که رهبران راه سبز امید، از جنبش اعتراضی مردم و مطالبات آنان پشتیبانی می کنند، سمت و سیاست درستی است. راهکار "راه سبز امید"، در تثبیت موقعیت و منزلت خود بعنوان اپوزسیون در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، نقطه قوت آن است. این راهکار در جهت گشایش فضای باز سیاسی – مدنی در کشور موثر خواهد بود و هرگاه با الغای نظارت استصوابی و تغییر اصولی از قانون اساسی که ناقض حقوق اساسی مردم و حق حاکمیت ملت است، همراه شود در صورت پیروزی، یک گام بلند در عبور کشور از حکومت اسلامی در مسیر دستیابی مردم ایران به آزادی خواهد بود.

راه سبز امید، وجه ایجابی تجربه ی شکست اصلاح طلبی حکومتی در جمهوری اسلامی است. نظام اسلامی، در دفاع از موجودیت خود باید با دموکراسی، با حقوق شهروندی مردم، با ارزش ها و معیارهای جامعه و جهان مدنی سازگاری پیدا می کرد. این سازگاری ناممکن بود زیرا ساختار حقوقی و حقیقی قدرت، در تعارض آشکار با چنین سمت و سوئی قرار داشته است و همه مجاری اثرگذاری در این راستا، در آن با انسداد رو برو می بود. اصلاح طلبی از "بالا" همچنین به این علل که اصلاح طلبان حکومتی از متکی ساختن خود به مردم و جنبش های اجتماعی آنان گریزان و از ائتلاف با آزادیخواهان دگراندیش، رویگردان بودند و نیز بخاطر دلبستگی و پایبندی تسلیم آورشان به "ولایت مطلقه فقیه"، شکست خورد و در نزد مردم بی اعتبار گردید! کودتای ولائی- نظامی علیه آرای مردم در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، بر توهم اصلاحات از "بالا" نقطه پایان گذارد.

اکنون هرگام پیشروی علیه استبداد دینی در راه رسیدن به آزادی، با اتکاء به جنبش های اجتماعی مردم و تشکیل و تحکیم همرأئی ملی در صفوف رنگارنگ دموکراسی خواهان کشور، اعم از اصلاح طلبان اسلامگرا و تحولخواهان سکولار- دموکرات ممکن می شود. جنبش سیاسی اپوزسیون ایران برای پیمودن این راه محتاج دو چیز است، اول؛ فروتنی سرشار از واقعبینی و دوم؛ شجاعت آموختن از گذشته. نشانه ها حاکی از شرکت فعال عمده ترین نیروهای اپوزسیون در جنبش سبز است و اگر همرأئی ملی علیه استبداد دینی صورتبندی سیاسی - مدنی پیدا کند، ظرفیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عظیمی برای بیرون کشیدن ایران از مرداب انحطاطی که بدان گرفتار آمده، گرد خواهد آمد که آینده کشور را در منظر تازه ای رقم خواهد زد.

شاخص با اهمیت دیگر، تشخیص درست آماج های مرحله ایست. می توان از زاویه های مختلف به این مسأله پرداخت و مثلا" روی فقدان مشروعیت دینی- فقهی "رهبری" و یا فقدان مشروعیت سیاسی دولت کودتا متمرکز شد و یا عدم دخالت سپاه در حیات سیاسی و اقتصادی کشور را – موافق قانون اساسی- در کانون پیکار قرار داد. اما باید تأکید کرد که منزوی و منفرد کردن گرایش سرکوب، کماکان از اولویت برخوردار است. تا آنجا که به جنبش سبز مربوط است؛ خشونت پرهیزی و پایبندی اکید به روش های مدنی و مسالمت آمیز پیکار، بستر اصلی برای گردآوری بیشترین نیرو علیه هارترین و افراطی ترین حلقات در حکومت ولائی و دولت پادگانی کودتا است!

همانگونه که آقای موسوی گفت- جنبش سبز را باید زندگی کرد. این یک معنایش پیوند زدن پیکار با نیازها و خواست های متعارف زندگی است که گسترش و تعمیق بحران اقتصادی و فلاکت دامنگستر آن، زمینه را برای آن مساعد تر می کند. اما دهها معنی می توان از آن بدست داد! مردم در ایران امروز برای ابتدائی ترین حقوق خود و در پهنه ی تمام زندگی پیکار می کنند. حتی می توان گفت برای یک نفس آزاد پیکار می کنند. برای یک دلبخواه لباس پوشیدن، بی سرخر جای دنجی نشستن، نگاه کردن و راحت خیال نوشیدن. برای یک لبخند، یک بوسه به دلدار، برای نوازش دست های دختری، زنی که دوستش می دارند. برای ترنم یک آواز، یک آزادانه قدم زدن، دست در دست یار. و یا گیسو افشاندن با دست های باد! و یا بی دلهره؛ تماشای فرزند، در رفتن به مدرسه و دانشگاه...! برای همین متعارف ترین چیزها، که مفهوم آزادی را وارد زندگی می کند، مردم ما پیکار می کنند! همه این چیزها در جمهوری اسلامی غیرشرعی یعنی غیرقانونی است و چه بسیار موارد هزینه آن، ضربت باتم و تازیانه و شلاق، زندان و تجاوز و شکنجه و کشتار و اعدام است. در ایران ضد اخلاقی ترین رژیم، حکومت می کند. در برابر چنین جباریت بدوی و بربریت خونریز، تنها با انسانیت مدنی می توان در افتاد و برآن چیرگی یافت. واکنش خشونت آمیز در برابر سرکوبگری های نظام حاکم، بربریت خونریز حکومت کنندگان را پرده پوشی می کند، در حالی که مسالمت و انسانیت و مدارای شهروندی و شهامت مدنی، خشونت بدوی آنان را عریان تر می کند و سخت دل ترین آدمیان را نیز مستعد همدلی با خالی دست؛ به خاک و خون غلتیده زنان و مردان سبز می کند! روشنگرترین شعارها و صحنه ها، شعارها و صحنه هائیست که میان خشونت نظام اسلامی و خشونت پرهیزی جنبش سبز، میان بربریت حکومت کنندگان و مدنیت حکومت شوندگان، خط تمایز هرچه شفاف تر و نمایان تر می کشد!

برای تحکیم جنبش سبز مردم ایران و گسترش یکپارچگی آن، نیازمند آن هستیم که در راه تجهیز به سیاست مدنی، چند گام فرجامین را نیز بی ترس و واهمه طی کنیم. جنبش سبز در شمار با اهمیت ترین رویدادهای تاریخ معاصر ایران است و اهمیت دارد توضیح دهیم که این جنبش منشاء چه تأثیرات و دگرگونی عمیق و ژرف در افکار و رفتار سیاسی ما شده است! اصالت یک تغییر وقتی است که تو توان آنرا پیدا می کنی تا گزارش کنی که این تغییر چگونه در تو رخ داده است!:

وقتی در دوم خرداد ۷۶ جنبش مدنی ملت ایران از درون شکافی که در صفوف حکومت کنندگان بوجود آمده بود بظهور رسید، شعارهای مرکزی آن، برپائی جامعه مدنی و ایران برای همه ایرانیان بود. سرشت این جنبش که به شیوه مدنی، خشونت گریز و با قانونگرائی و مسالمت و مدارا در پی اصلاح نظام تبعیض برآمد، نخستین فصل های فرهنگ سیاسی مدنی را باز نوشت، به گونه ای که بسیاران از ما خود را در برابر سرنوشت تازه ای یافتیم و این درک و دریافت گسترده تر شد که در استقبال از این سرنوشت تازه " گام اول ترک فرهنگ پرخاش و طرد خشونت و خانه کردن در فرهنگ گفتگو و مدارا و مسالمت است."

این طرز نگاه یک خط مشی اصلاح طلبانه مستقل را پیشنهاد می کرد که جامعه محور بود، یعنی ضمن حمایت انتقادی از رویکرد اصلاح طلبانه خاتمی، نیروی محرکه اصلی اصلاح و تغییر را بیرون از ساختار های قدرت، اما در جنبش های اجتماعی و نیروها و نهادهای جامعه مدنی ایران باز می شناخت و در راه تقویت و تحکیم نهادهای مدنی، ایجاد انگیزش های حقوق بشری و برابر حقوقی شهروندی و بالندگی گرایش سکولار- دموکرات در اپوزسیون می کوشید. در برابر این طرز نگاه، جانبداری از اصلاح طلبی حکومتی قرار داشت و از نظرگاهی دفاع می کرد که نیروی ثقل اصلاح و تغییر را در درون ساختار حقیقی و حقوقی "نظام اسلامی" می دید. موافق این نظرگاه، ثمربخشی فعالیت اپوزسیون در سازگاری و همسوئی آن با اصلاح طلبان حکومتی جستجو می شد که در عمل، معنای آن دنباله روی از خاتمی و فراتر از آن سایش و انحلال گرایش سکولار – دموکراتیک در بخش هائی از اپوزسیون جمهوریخواه ایران بوده است.

جنبش سبز، به ترتیبی که امروز شاهد آن هستیم، تحقق عینی اما بالنده-ی شناخت و شناسائی پیش گفته است. یک صورت این بالندگی را می توان در شعار "رأی من کو؟" بازشناخت. برای نخستین بار مطالبه-ای در مقام اول شخص مفرد، بعنوان مطالبه –ی حق انتخاب، توسط چندین و چند ملیون انسان ایرانی فریاد شد. در جنبش سیاسی ایران "من" همیشه مغلوب "ما" بوده است. بنیاد فرهنگ سیاسی سنتی، ذوب "فرد" در "جمع" بوده و هم از این رو باز شناخت انسان در مقام فرد؛ با موجودیتی دارای اختیار و آزادی، هیچگاه محل اعتناء و احترام نبوده است. همین نکته در شمار اساسی ترین علت ناکامی مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران در ۱۵۰ سال اخیر بوده است! به این ترتیب اگر بکوشیم از عامی گری در سیاست فاصله گرفته و به مضمون عمیقی که در پرسش "رأی من کو؟" متبلور است دست پیدا کنیم خواهیم دید که "رأی من کو؟" بسی فراتر از استیفای آرای داده شده به موسوی و یا کروبی، بل مطالبه حق انتخاب در معنای گسترده آنست، یعنی فراخوانی است به مبارزه علیه نظام تبعیض و پیکار علیه استبداد دینی که اختیار و آزادی شهروندان را در گستره-ی همه-ی وجوه زندگی فردی و اجتماعی نقض کرده و می کند. مطالبه حق انتخاب؛ فراخوان پیکار برای آزادی باورهای دینی و وجدانی، آزادی های مدنی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است و در افق جدا خواستن دین از سیاست و دولت، در راه نهادینه کردن دموکراسی و حقوق بشر در ایران می کوشد. اما الهام دگرگون ساز جنبش سبز مردم ایران، الهامی است که دموکراسی را محصول جامعه مدنی توانمند می شناسد و ما را به وداع با بقایای فرهنگ سیاسی قدرت مدار و تجهیز عام و تام به فرهنگ سیاسی مدنی، یعنی فرهنگ سیاسی جامعه محور فرا می خواند.

در فرهنگ سیاسی قدرت مدار، هدف سیاست؛ کسب قدرت است. در فرهنگ سیاسی جامعه محور، قدرت، وسیله است و هدف سیاست؛ خدمت به مردم و مقصود آن توسعه و تعالی جامعه است. فرهنگ سیاسی قدرت مدار، هژمون خواه است و پاسخ هر مسأله سیاسی را در معادله "زور" جستجو می کند. در حالیکه فرهنگ سیاسی جامعه محور، میدان سیاست را عرصه رقابت دموکراتیک می فهمد و هژمونی را در انتخاب آزاد مردم و در صندوق رأی جستجو می کند.

در فرهنگ سیاسی قدرت مدار، سیاست، اعمال سیطره است. و هم از این رو ضد اخلاق، تمامیت خواه و مبتنی بر شبان- رمگی است و اما فرهنگ سیاسی جامعه محور، اخلاقگراست و سیاست را اثرگذاری و مشارکت دموکراتیک در نهادی کردن مقررات ناظر بر عرصه عمومی، موافق اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه شهروندی درک می کند.

وقتی تجارب انباشت شده با نگاهی نقاد کاویده می شوند، قبل از هر چیز نقش و اثر مخرب و بازدارنده ی فرهنگ سیاسی قدرتمدار، در پیشروی ما ایرانیان بسوی آزادی و در مسیر دستیابی به دموکراسی آشکار می شود. بویژه اگر توجه کنیم که در دو دهه اخیر، راندن بخش های موثری از اپوزسیون جمهوریخواه ایران به میدان نبرد "که بر که" در نظام اسلامی، از محرک های بی اعتنائی به جنبش مدنی و دموکراسی خواهی ملت ایران بوده است.

از منظر فرهنگ سیاسی جامعه محور، موضوع محوری در جنبش سبز؛ کسب قدرت نیست! بلکه برپائی و تحکیم جامعه مدنی نیرومندی است که می تواند اراده حکومت کنندگان را تحت نظارت و کنترل خود در آورد و جامعه را در مدار قانونگرائی قرار دهد- قانون اساسی بمثابه میثاق ملی- که بتواند اراده دموکراتیک اقشار ملت را در ساختار قدرت – بر دولت - اعمال کند و عزل و نصب حکومت کنندگان را در حیطه انتخاب و آرای آحاد شهروندان کشور قرار دهد.

فرهنگ سیاسی قدرت مدار، خوشبختی را برای "خودی" هایش می خواهد، اما فرهنگ سیاسی جامعه محور؛ بیشترین خوشبختی را برای بیشترین کسان طلب می کند. شناخت خاستگاه اجتماعی - فرهنگی شعارها بسیار اهمیت دارد و در شرایط امروز ایران؛ لایه های اجتماعی مدرن جامعه و شبکه های اجتماعی که در بر گیرنده آگاه ترین زنان و مردان نسل های جوان کشورند، منبع اصلی سنجش و گزینش شعارها و سمت ها شناحته می آیند.

                                                             *

اکنون در آستانه ۱۶ آذر – روز دانشجو – قرار داریم. ۱۶ آذر در هر مقطع زمانی، جلوه گاه خودآگاهی تاریخی – اجتماعی بوده که جنبش دانشجوئی ایران خود را حامل آن احساس می کرده و بیان آنرا رسالت خود می شناخته است. این آگاهی در زمان، همیشه و همواره، تبلور خود را در مطالبه آزادی و عدالت باز می یافته است، چرا که دانشگاه؛ استوار ترین سنگر آزادیخواهی و تجدد طلبی ایرانیان در نبرد علیه دیکتاتوری و استبداد، و تبعیض و غارتگری و بی عدالتی ها و نیز انحطاط و عقب ماندگی ها بوده است.
امید این است که ۱۶ آذر ٨٨، گام تازه ای در پیشروی جنبش سبز بسوی آزادی و عدالت باشد. گامی از جنس زمان در راه همرأئی ملی علیه استبداد دینی، در راه بالندگی آزادی و نواندیشی در حیات جنبش دانشجوئی سرفراز ایران.

                                                                                                            ج – ط
                                                                                                          ۴ آذرماه ٨٨


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست