سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از رایش رانیسکی بپرسید (بخش چهارم)
"کلاوس مان" از درگیری با هیچ تابویی هراس نداشت


رایش رانیسکی - مترجم: علی صیامی


• در مرکز کارهایش آدم های لاابالی، مردد، هوموسکسوئل، معتادان مواد مخدر و خودکشی کنندگان را جا می داد. کارهای ادبی اش گاهی درخشندگی بالایی دارند. شگفتی کارش، بخصوص آنجایی که انگیزه ها را بیان، توصیف و تشریح می کند، پدیدار می شود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۲ مهر ۱٣٨٨ -  ۴ اکتبر ۲۰۰۹


 
"مارسل رایش رانیسکی" [1] یکی از سنجشگر های ادبیِ آلمان است که به "پاپ ادبی" مشهور است. اودر سایت اینترنتی روزنامه ی آلمانیِ "فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ" [2] ( FAZ.NET ) در   بخشی به نام " از رایش رانیسکی بپرسید " [3] به پرسش خواننده ها پاسخ می دهد. [4]
 
پرسش یکم: در پهنه ی ادبی آلمان کارهای ویلیام فالکنر همیشه زیر سایه ی همینگوی هستند. آیا فالکنر سزاوار چنین جایگاهی هست؟
رایش رانیسکی: واقعا همیشه؟ مطمئن نیستم که چنین باشد. برفرضِ درستیِ چنین ادعایی؛ شاید چون همینگوی آسانخوان تر و مردم پسندتر از فالکنر بود و هست. دلیل دیگری نمی تواند به چشمم بیاید.
حالا یک پرسش از شما: اگر موردِ بالا را قبول کنیم که فالکنر زیر سایه ی همینگوی، و یا همینگوی زیر سایه ی فالکنر است- آیا این یک بدبختی است؟ چه کسی اذیت می شود؟ مثلا، من به یکی این داستان نویس و به دیگری آن داستان نویس ِ را توصیه می کنم، اما تصمیم گیرنده در نهایت فردِ توصیه شده است که کدام را بخواند یا به کدامیک علاقمند باشد- لطفا بیائید و دست از سر مردم بردارید. من که نمی توانم دستگاه تشخیص دهنده ای باشم   که مشخص کند کدام نویسنده زیر سایه ی کدام نویسنده قرار می گیرد.
یکبارِ دیگر: این دو نفر، دو پیشگام دررمان و داستانِ کوتاه نویسی هستند.
 
پرسش دوم: جایزه ی نوبل هم نتوانست برای "الیاس کانتی" [5] هوادارن زیادی فراهم آورد، او هیچگاه   نویسنده ی پرطرفداری نبوده است. چرا؟
رایش رانیسکی: کانِتی آشکارا برای خواننده ی آلمانی تاحدی بیگانه بود و هست. مثلا „Blendung“ کتابی آسانخوان نیست. کتاب های اتوبیوگرافی اش موفق بودند، اما هیچگاه پرطرفدار نشدند.
 
پرسش چهارم: " فیلیپ روت" با رمان هایش در اروپا   هم   مانند آمریکا به کامیابی های بزرگی دست یافته است- حتا سال های متمادی. آیا نمی بایست با جایزه ی نوبل از او قدردانی می شد؟
رایش رانیسکی: بله، مسلم است که او باید این جایزه را بگیرد. در اینباره چندین مطلب هم نوشته ام. اما تصمیم را هیئت ژوریِ نوبل می گیرد نه من. تمی دانم چرا مدام از من انتظاردارند که در این زمینه کاری کنم؟ افزون بر این ندادنِ جایزه ی نوبل تنها به فیلیپ روت بر نمی گردد، بلکه به "جان آپدایک" هم.
اما برای شما و تمام دوستدارانِ فیلیپ روت و جان آپدایک پیشنهاد کاملا جدی ای دارم: کتابی هست از "فولکر هاگه" [6] ، یکی از کارشناسان تراز اولِ ادبیاتِ آمریکایی با عنوانِ" جان آپدایک- یک بیوگرافی" [7]   و کتابی دیگر، بازهم از فولکر هاگه؛ " فیلیپ روت، کتابها و برخوردها" [8]
بجای آن که چنین نامه هایی بنویسید، که هیچ تاثیری هم ندارد، این کتاب ها را بخوانید. خواندنِ این کتاب ها به همه ی ما اطلاعات درخشانی می دهند، لذت زیادی را فراهم می آورند و سختیِ انتظارِ رسیدن به   روزی که   شاهد اجرای عدالت درباره ی   آپدایک و روت باشیم را آسان می کنند.
 
پرسش پنجم: به گفته ی شما، ادبیات می بایست "فراهم آورنده ی لذت باشد". آیا این وظیفه ی ادبیاتِ کمدی نیست؟ آن هم اگر شکسپیر و مولیر را در صف اول در نظربگیریم. کدامیک از کمدی های آلمانی می توانند موید گفته ی شما باشند؟
رایش رانیسکی: این ادعا؛ که در پهنه ی زبان آلمانی ادبیات کمدی نیست و یا به چندتایی محدودند، چیزی بیش ازتحقیرِ بزرگان است. برایم کسالت آوراست که برای چندمین بار از کمدی های " مینا از بارنهلم" از "لسینگ" و" "کوزه ی شکسته" از "کلایست" نام ببرم، از" گرابس": "شوخی، طنز، کنایه و معنای عمیق شان"و از "گریلپارتسرز": وای به حالِ اونی که دروغ میگه" [9] ، از " رایموندز":" شاه آلپ و دشمن بشر" و " مسرف" [10] ، از " نسترویز": " ولگردِ آواره "، "طلسم" و "از هم گسیخته" [11] ، از "هوفمنزتال" :" سخت ترین" [12] . کافی تان شد؟ یا باید چند کمدی دیگر ویا   "نمایشنامه های فولکوریک" [13] مثلا از "هوروات" [14] را هم   یادآوری کنم؟
واقعیت این است که شمار تراژدی های آلمانی   خیلی بیشتر از کمدی هایش است. در ادبیات آنتیک یونانی و در آثارشکسپیر هم چنین است. شیلرِ ما اصلا کمدی ننوشته است.
خانم خواننده ی روزنامه ی ما در عین حال اشتباهی دیگری را هم مرتکب شده   و فکر می کند که لذت، همانی که قرار است ادبیات برآوردش کند، برابر با خوشحالی، خوشی و تفریح معمولیِ است. از این قرار می بایست تمامی آثار هنری   تفریح و شادی و سرخوشی برای مردم فراهم کنند.   شیلر بارها با این پرسش درگیر بوده و در مقاله ای کامل و منسجم به این پرسش پاسخ داده است:" درباره ی پایه های لذت در آثار تراژیک" [15]
 
پرسش ششم: در 28 فوریه ی 1937 "کلاوس مان" [16] در دفتر یادداشت های روزانه اش می نویسد:>" کورت هیلر" [17] فکر می کند که من یک منتقد، بحث و جدل کن، مقاله نویسی   بهتر، مهمتر و بی همتاتر از یک داستان نویس هستم... درست می گوید؟< نظر شما چیست؟
 
رایش رانیسکی: می توان گفت سه رمانی که جزو آثار اصلی کلاوس مان محسوب می شوند: رمانِ "ولکان" [18] ؛ بازنمایی اتوبیوگرافیکِ رنج های یک معتاد به مواد مخدر، رمانِ   " سمفونی پاتتیک" [19] ؛ درباره ی چایکوفسکی و رمانِ "مفیستو" [20] ؛ در باره ی گروندگنز [21] دستِ کم تاثیراتی دوگانه برجا می گذارند. کلاوس مان از ادبیات خیلی می فهمید. مقاله هایش این حرف را می اثباتند. در عین حال او به گروهی ازمنتقدین و مقاله نویس هایی تعلق دارد که حس کیفیت شناسی و چشاییِ شان فقط وقتی خوب کار می کنند که آثار دیگر نویسنده ها را برمی رسند.
او ستایشگرآندره ژید، ویرجینیا وولف و "کوکتو" [22] ، کافکا، "بن" [23] و "هوروات" [24] است. درباره ی این نویسنده ها با دقتِ کامل و حواسِ جمع نوشته است. اما این حسِ کیفیت شناسی و چشایی قوی و دقیقش کمترین تاثیری بر ادبیات داستانیِ خودش نگذاشته اند. هیچکدام از رمان هایش از تلخ-مزگی و بی مبالاتیِ نثری رها نیستند، تا جایی که کارهایش به سطح ادبیات عامه پسند نزدیک می شوند. کوتاه: کلاوس مان در دهه ی سی طوری داستان نوشته، انگار که که هنوز نثر مدرن به ظهور نرسیده بوده است.
او عاشق موضوعات حساس و پیچیده بود. البته قابل فهم هم هست، چون از درگیری با هیچ تابویی هراس نداشت؛ در مرکز کارهایش آدم های لاابالی، مردد، هوموسکسوئل، معتادان مواد مخدر و خودکشی کنندگان را جا می داد. کارهای ادبی اش گاهی درخشندگی بالایی دارند. شگفتی کارش، بخصوص آنجایی که انگیزه ها را بیان، توصیف و تشریح می کند، پدیدار می شود.   
چیزی که به راستی شگفت آور است علاقه ی سفت و سختِ کلاوس مان به کلیشه هاست.   زبان نادقیقِ کاملا مشهود در تمامی رمان هایش مشخصا مربوط به خلق و خوی اوست. او توانست با کمترین و ساده ترین واژه ها موضوعی را به روشنی بیان کند، اما آنچنان نابردبار و آشفته بود که نمی خواست بریک مقاله و یا حتا یک جمله کارکند: گاه همان کلمه ای را که در لحظه به دهنش می رسید بکار می گرفت. در جستجوی واژه ی دقیقتر و بهتر درکارش نبود. آیا جای تعجب است که این دیوار دفاعی، که مدام او را شتابمندتر و عصبی تر می کرد، عموما در کارهایش بروزمی کند؟ بیش از همه باید متعجب بود که چطور او به سیاهی بیشتری فرونرفت. غم و شادی در زندگی کلاوس مان دو عنصر از هم جداناشدنی اند. او در بسیاری از ماه ها و هفته های ناگوارش نامه های شادِ توام با احساس خوشبختی هم نوشته است. البته در همین نامه های با نشاط و مفرحش نواهایی تهدیدکننده در خشکترین حالتش [25] به گوش می رسد.
او "یکشنبه کودک" [26] بود، اما از بدبخترین نوعش. عاشق زیستن بود و می خواست از آن با گرمیِ تمام لذت ببرد. همچنین از همان ابتدا کاندیدای خودکشی بود: هیچ کودکی در جهان به مانند او شیفته ی خودکشی نبود.
 
 
[1] -Marcel Reich-Ranicki
[2] - Frankfurter Allgemeine Zeitung: FAZ
[3] - Fragen Sie Reich-Ranicki
[4] - منبع www.faz.net
[5] - Elias Canetti
[6] - Volker Hage
[7] - John Updike - Eine Biographie“ ( Rowohlt in Reinbek bei Hamburg)
[8] - Philip Roth. Bücher und Begegnungen“ (Carl-Hanser-Verlag, München).
[9] - Grillparzers „Weh dem, der lügt!“
[10] - Raimunds „Alpenkönig und Menschenfeind“ und „Der Verschwender“
[11] - Nestroys „Lumpazivagabundus“, „Talisman“ und „Der Zerrissene“
[12] - Hofmannsthals „Der Schwierige“
[13] - „Volksstücke“
[14] - Horváth
[15] - Über den Grund des Vergnügens an tragischen Gegenständen
[16] - Klaus Mann
[17] - Kurt Hiller
[18] - Vulkan
[19] - Symphonie Pathétique
[20] - Mephisto
[21] - Gründgens-Roman باجناق کلاوس مان که بازیگر تئاتر بود و درپی شهرت، که جذب دستگاه فاشیسم نازی شد.  
[22] - Cocteau
[23] - Benn
[24] - Horváth
[25] = نواهایی تهدیدکننده در خشکترین حالتش/اصطلاحی که در موسیقی کاربرد دارد و رایش رانیسکی که گهگاه نقد بر موسیقی اپرا هم می نویسد، آن را در اینجا بکاربرده است. drohende Akkorde ein düsteres, ein acherontisches Ostinato.
 
[26] - Sonntagskind کودکانی که در روز یکشنبه به دنیا آمده باشند. ریشه در اعتقاد یهودیت به "شنبه کودک" دارد؛ کودکانی که دارای نیروهای ماوراء طبیعی و پیش گوئی هستند.   
 
Alisiami1332@yahoo.de
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست