سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

می خواهم از پدرم حرف بزنم... کهریزک نمی گذارد!
سخنرانی ایمان شیرعلی، فرزند جان باخته ایرج شیرعلی در استکهلم


ایمان شیرعلی


• من امروز می خواستم راجع به جانباختگان دهه شصت و از جمله پدر خودم ایرج شیرعلی حرف بزنم، اما کهریزک نمیذاره! من امروز می خواستم راجع به پدر خودم و زندگی فرزندان اعدامیان سال شصت حرف بزنم، اما ترانه موسوی نمیذاره! مهدی و رضا، اشکان و ترانه، امیر جواد و سهراب و ندا نمیذارن. پس اجازه بدید اول از اینها حرف بزنم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۷ شهريور ۱٣٨٨ -  ۱٨ سپتامبر ۲۰۰۹


با سلام و ادای احترام به همه شما که امروز در اینجا برای گرامیداشت یاد جانباختگان راه آزادی جمع شدید
من امروز می خواستم راجع به جانباختگان دهه شصت و از جمله پدر خودم ایرج شیرعلی حرف بزنم، اما کهریزک نمیذاره!
من امروز می خواستم راجع به پدر خودم و زندگی فرزندان اعدامیان سال شصت حرف بزنم، اما ترانه موسوی نمیذاره!
مهدی و رضا، اشکان و ترانه، امیر جواد و سهراب و ندا نمیذارن. پس اجازه بدید اول از اینها حرف بزنم.
از هم نسلی های خودم و نسل جوانتر از من، همون پانزده شانزده ساله هایی که برای گرفتن حق خودشون به خیابان رفتند و تحت بدترین و هولناک ترین جنایت ها قرار گرفتند. تو خیابون اونها را کشتند و در کهریزک و دیگر بازداشت گاه های مخوف رژیم به اتاق های تجاوز گروهی بردند و حتما وقیحانه این جنایات رو فتح المبینی می دونستند برای خودشون! نظام جمهوری اسلامی اعلام کرد که بالاخره با مردم ایران در حال جنگ هست و توی قاموس اینها تجاوز جنسی هم، مثل تصرف سرزمین و غنائم جنگی دشمن محسوب میشه. همونجوری بهش نگاه می کنند.
من می خوام اینجا در حضور شما عزیزان بگم نسل امروز با چی دشمنه، و با چی نیست، می خوام بگم چی جوونا می خواستند و چی میخوان و مهمتر از همه چی نمی خوان. می خوام بگم اینها چه می خواستند که نظام بهشون اعلان جنگ داد و با تموم قوا علیه شون به میدون اومد. من می خوام به عنوان یکی از افراد این نسل روایت خودم را از مبارزه این نسل بگم. برای اینکه مثل فریاد پدر من سی سال طول نکشه تا نسل بعد از ما بفهمند اسرای امروز ما تو کهریزک چی می خواستند؟! نسل جوون سال ٨٨ برای چی بلند شد، فریاد زد، فریادی که توی ایران، توی خاورمیانه و توی دنیا طنین انداز شد.
عده ای هستند که ادعا می کنند نسل ما و جوون های ایران، واسه انتخابات به خیابون اومدن، اینها می خواستند آرای آقای موسوی را از احمدی نژاد پس بگیرند. این هم نظری هست و به نظر من باید هر کسی آزاد باشه نظرشو بگه. اما وقتی خود ما جوون ها از خود آقای موسوی پرسیدیم شما چی می خواهید؟ ایشون به ما و جوون های ایران گفت هیچی! همین قانون اساسی که هست! همین نظام جمهوری اسلامی که هست. منتهی جمهوری اول! یعنی جمهوری دوره امام که امثال پدر من رو توی دادگاه های چند دقیقه ای به جرم مخالفت با نظام اعدام کرد! همون جمهوری که اقتصادش قرار بود زیر بناش الاغ باشه، اما یک اژدهای چند سری شد که یک سرش تو سپاه هست، یک سرش تو بیت آیت الله های میلیاردر و یک سر دیگش دست آقازاده هایی مثل یاسر رفسنجانی و حسن خمینی و بقیه آقازاده های حکومت! احیا و تضمین همین قوانین اسلامی که به من جوون حق زندگی نداده. همین قانون اسلامی که من رو از همکلاسیم جدا می کنه و سر مادر من و زن های نسل اون با زور روسری کرد. نوبت خواهرم که شد، دیگه فرض بود که باید از بچگی مقنعه سرش بکنه. همون قوانین اسلامی امام که توش موسیقی حرووم بود، شطرنج حتی حرووم بود، جوون بودن و زن بودن جرم بود.
من می خوام اینجا صدای ندا، اشکان، امیر، جواد، مهدی و رضا و ترانه و بقیه باشم و بگم نه! این جوون هایی که به خیابون اومدن و کشته و لت و پار شدند و بعضی هاشون بعد از آزادی از زندان خودشون با دست خودشون خودکشی کردند. برای این نظام، برای این قانون و برای خمینی به خیابون نیومدن! برای همین جهنمی که تو ایران اسمش را زندگی گذاشتند نیومدند. نمی تونستند واسه این چیزا بیان و کشته بشن! آخه چطور می تونه جوونی که به گردنش آفتابه آویزون می کنند فقط به این دلیل که لباساش یه مدله، موهاش بلند و مدل دار بوده، بره تو خیابون های تهران، شیراز و اصفهان و مشهد فریاد بزنه امام را به من پس بدید! نظام را به من پس بدید! قانون اسلام را به من پس بدید! محاله! به نظر من حتی منتسب کردن جوون هایی که در این چند هفته بلند شدند و جنگیدند و خون دادند به این مسائل ظلم است به اونها! باور کنید ظلم است! می دونید چرا؟ واسه این که وقتی امثال پدر من را اعدام کردند، خودشان گفتند، همشون آز آقای خمینی تا خامنه ای، از آقای موسوی تا احمدی نژاد که: این زندانی ها را می بینید ما اعدام می کنیم، اینها دشمن نظامند! شاید عجیب باشه بگم، اما نسل پدر من از این لحاظ خوشبخت بود، چونکه نرفتند هم اعدام شون کنند، هم به سرنوشتشون، به آرزوهاشون، به ایده آل هاشون، به چیزهایی که میخواستند و چیزهایی که نمی خواستند ظلم کنند. به اسم شون بیان و بگن اینها التزام به نظام و قانون اساسی دارند و امام را می خواهند! یعنی در واقع کاری کنند که صداشون دوقبضه خفه بشه. تازه یک عده مثل من بیان و گلوشون را پاره کنند و بگن جوون امروز مملکت ما آزادی می خواد نه التزام به قانونی که برای سلب آزادی من و تو نوشته شده! بگن جوون مملکت ما برابری می خواد و نه اتوبوس های جداگانه!نه ستم و تبعیض جنسی! اصلن جوون های ایران از هر نوع ستم و تبعیض بیزارند! اگر این جوون ها نخوان حجاب بذارند رو سرشون باید کی رو ببینند؟ اگر نخوان نماز و روزه اجباری بجا بیارن باید کی رو ببینند؟ اگر نخوان مدام تو دانشگاه و مدرسه بازرسی بشن، مدام بوسیله بسیج و انجمن اسلامی و لباس شخصی ها مورد توهین و تحقیر قرار گیرند باید کی رو ببینند!
چقدر داد بزنن که ما آزادی بی قید و شرط بیان می خوایم؟ چقدر فریاد بزنن که تجمع و تشکل و اعتصاب حق ماست؟ چقدر فریاد بزنن که از این فقر و فلاکتی که از سوی رژیم بهشون تحمیل شده، اونم در کشوری که یکی از ثروتمندترین کشورهای خاورمیانه است، خسته شدن! ذله شدن! چقدر حسرت یه کفش فوتبال، یه شلوار جین، یه مدرسه خوب، یه دانشگاهی که مجبور نباشی واسه دادن شهریه اش به زخم های فقر توی صورت پدر و مادر و خونوادت نگاه کنی، چقدر حسرت بخورن! چقدر بگن بابا ما اصلا حکومت مذهبی نمی خوایم! نه حکومت اسلامی نوع احمدی نژاد، نه نوع موسوی، نه نوع کروبی، نه نوع رفسنجانی و نه نوع "امام" را. برای اینکه تحت حکومت همه اینها ما را کوبیدند. به ذلت کشاندند و دستگیر کردند. موهامون رو با آتیش فندک سوزوندند. اگه ما حکومت اسلامی نخواهیم باید بریم کی رو ببینیم؟
الان جوون تو مملکت ما یعنی حسرت! حسرت یه قطره آزادی! حسرت یک چکه حرمت! چقدر اینها رو فریاد بزنیم. وقتی هم دست خالی بلند شدیم، یک عده شون بیان مارو بزنند، بهمون تجاوز کنند. یک عده دیگه هم ادعا کنند که ما هیچ درد دیگه ای جز پس گرفتن رای هامون نداریم! نیان به اسم ما چیزهایی را بخوان که یک ذره اش مال ما نیست! واقعن برید تو خیابون های تهران، شیراز، اصفهان، مشهد، همین جا تو پاریس و فرانکفورت و استکهلم و لس آنجلس از جوون های ایرانی بپرسید جوون دردت چیه؟ چی می خوای؟ بهتون نمیگه التزام به امام! نمی گه برگشت به دهه شصت! نمی گه آقا دردم اینه که قانون اساسی را زیاد یا کم رعایت می کنند! همون قانونی که اعدام توش هست، سنگسار توش هست، حجاب توش هست، جوون کشی و زن کشی توش هست. نمیگه دردم اینه که این نظام بمونه یه هوا رنگ و روغنش بزنیم. می گه آزادی می خوام! آزادی! مردم از اختناق! میگه حرمت انسانی و حقوق مدنی می خوام! میگه رفاه می خوام! آینده می خوام! عشق می خوام! شادی می خوام! همه اون چیزایی که واسه همه شما از سبز و سیاه و خاکستری و راه راه، حرام محسوب میشه را من جوون قرن بیست و یکم می خوام! یک بار بدنیا اومدم حق مه می خوام مثل آدم زندگی کنم. به نظر من اگر ایران آینده ای داشته باشه، تو بلند پروازیه همین جوون هاست و نه تو محافظه کاری کسایی که می خوان سی سال دیگه ما را عقب ببرند.
من می خوام بگم در اوضاع امروز ایران ما صدها گلسرخی داشتیم. هزاران هزار قهرمان بی نام و نشان و نشاندار داشتیم. فقط باید اجازه بدهند تا صدایشان را کسی بشنود. باید اجازه بدهند آرمانهای اونها تحریف نشود تا دنیا بفهمد که این نسل تا به کجا جلو چشم همه ما قهرمانی کرد. سرموضعی های سال ٨٨ در کهریزک بودند. تمام گزارشاتی که تاکنون از کهریزک منتشر شده همین را نشان می دهد که جوان هایی را که گرفتند و به آنجا بردند مقاومت کردند. خیلی ها با بازجوها جر و بحث کردند. از حق شان دفاع کردند. در مقابل سرکشی این نسل، در مقابل مقاومت قهرمانانه این نسل بود که بوسیله سربازان امام زمان به اونها تجاوز شد. زدند و له و لورده کردند. بله قهرمانان نسل من بی شمارند و از شدت وفور الان بسیاری در مضیقه اند. لذا من می گم جای دور نرید. قهرمان های امروز جامعه ایران همین جا هستند. همون هایی که تغییر اساسی این جامعه را می خواند. راستش این قهرمانی ها یک روزه نشد! سی سال می خواستند از ما سرباز امام زمان بسازند، نگذاشتیم! سی سال خواستند عشق را حرام و مستوجب مجازات کنند، نگذاشتینم. سی سال خواستند ما را به خشونت عادت بدند نگذاشتیم. همه اینها با دلاوری بود. با قهرمانی بود. با دادن هزینه بود. اگر یک تعدادی از همکاران آقای موسوی تازه روی زندان را دیدند، ما جوون ها طعمه شکار طرحهای مختلف امنیت اجتماعی در طی سالیان سال بودیم. مدام درگیر بودیم. تو دانشگاه، تو کارخونه، تو مدرسه، تو خیابون، تو کافی شاپ، تو سینما و نتیجه ی این جنگ قیام ٢٢خرداد ٨٨ بود. من مبارزه نسل خودم را ادامه همون جنگ قبلی با نیروهای ناجا می دونم. من فکر می کنم ادامه قهرمانی اون دانشجوی دانشگاه شیراز رودرروی لاریجانی بود. ادامه ایستادن بچه های دانشگاه تهران و مازندران بود. ادامه روزهای جهانی زن و روز جهانی کارگر و ادامه اون همایش های سر مزار عزیزان ما در خاوران بود.
ادامه دادخواهی امثال ایرج ها بود. امثال پدر من! صدای امثال پدر من و هزاران هزار جوون دوره اون هیچ وقت تو ایران خاموش نشد. هیچوقت. نه فقط به خاطر این که ما بچه های انها نذاشتیم و نمی ذاریم. چون که حرفشون حرف عدالت و حق بود و این خاموش کردنی نیست!
من فکر می کنم از روزی که امثال پدر من بلند شدند و به نظام نه گفتند تا همین امروز که من اینجا ایستاده ام هیچ وقت مردم ما دست از عدالتخواهی و مبارزه با استبداد برنداشتند. گاها پنهان و گاها آشکار اومدند و به خودشون و به جهان اعلام کردند که این نظام در شان ما نیست. شاید مجبور شدند بعضی وقت ها پشت این یا اون بهونه برند، اما حقیقت اینه که مردم ما این نظام و این استبداد را با هیچ رنگ و لعابی نمی خواند. هم ایرج نمی خواست، هم ترانه، هم ندا، هم سهراب اعرابی، هم مهدی، هم رضا و هم بقیه اونها!
اما امروز بار بسیار سنگینی روی دوش ما و بویژه نسل من است. ما یک پلی هستیم میان این نسل جدید و نسل قدیم و حتی قدیم تر. فشار زیادی هم روی ماست. اما راستش دیگه الان حتی دست خودمون هم نیست. یک کاری را شروع کردیم باید به پایان ببریم. اولین قدم ما در این راهی که می پیمائیم خواست ما مبنی بر محاکمه سران نظام جمهوری اسلامی به جرم سی سال جنایت علیه بشریته. همراه همه شما آرزو می کنم که هر چه زودتر به این خواست برسیم و پایانی بر اینهمه درد و رنج بگذاریم. ما و مردم حق داریم از یک زندگی خوب و شایسته انسان برخوردار باشیم.
به امید پیروزی .خیلی متشکرم

سخنرانی ایمان شیرعلی، فعال سیاسی اجتماعی، قرزند جان باخته ایرج شیرعلی در برنامه بیست و یکمین سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در استکهلم
منبع: کانون زندانیان سیاسی ایران (در تبعید)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست