سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آقایان جبهه ملی، خانمهای کارزار زنان، رفقای چپ سابق و...
بعد از شرمگین بودن در مقابل جامعه بهایی نوبت زنان است!


منیره کاظمی


• زمان آن نرسیده است که آنها خطاب به زنانی که به خیابانها آمده بودند تا در مقابل ماشین تازه راه اندازی شده سرکوب حکومت اسلامی نه بگویند اعلام کنند که شرمگین اند؟ شرمگینند چرا که علیرغم ادعای سکولار و لائیک بودن، زنان را در مقابل اسلامیست ها تنها گذاشته و به وظیفه ای که مدعی بودن آن را داشته و دارند عمل نکردند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ اسفند ۱٣٨۷ -  ۵ مارس ۲۰۰۹


در تاریخ ١٢ فوریه در وب سایت "اخبار روز" از سوی جبهه ملی متنی خواندم با عنوان «برابری حقوق زن و مرد یک اصل سازش ناپذیر است» [١]. این متن دارای اشتباهاتی بود که لااقل یک مورد آن حکایت از عدم آشنائی نویسندگان این متن با جنبش نوین زنان ایران میکرد. آنان علت گردهمائی زنان در روز ٢٢ خرداد ٨٥ در میدان هفت تیر تهران را، گرامیداشت روز زن قلمداد کرده اند. این اطلاعیه اما افکار مرا دوباره به مسئله ای که سالها است با آن دست به گریبانم بیشتر جلب کرد و آن نقش احزاب و سازمانهای سیاسی فعال دوران انقلاب بهمن و پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، در موقعیت کنونی زنان ایران است.

قبلاً نیز از سوی "کارزار زنان" اطلاعیه ای در مورد هشت مارس منتشر شده بود [٢]. در عنوان اطلاعیه ایشان آمده بود: «در سی امین سالگرد تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری، کارزار زنان به استقبال روز جهانی زن در ٨ مارس ٢٠٠٩ می رود!»
سراسر متن این اطلاعیه از مبارزات زنان در فردای به قدرت رسیدن اسلامیستها سخن گفته میشود بدون آنکه کلامی از عدم حمایت سازمانهای سیاسی که اتفاقاً زنان فعال در "کارزار زنان" از کادرها و هوادران آن بوده یا هنوز می باشند، صحبتی به میان آید. به خاطر میآورم که در آن روزها زنانی که برای اعتراض به تحمیلی بودن حجاب و یا لغو شدن قانون حمایت از خانواده به خیابانها میآمدند به عنوان مشروطه طلب، طرفدار بختیار و درکل، ضدانقلاب لقب میگرفتند. به خصوص از سوی گروه های چپ بارها (به طور غیر رسمی) عنوان میشد که: "این زنان شیلیایی بودند که نقش جاده صاف کن کودتای آمریکائی علیه سالوادور آلنده را به عهده دار شدند".   

چند سال پیش با اعتقاد به اینکه "مسئله زن" در ایران را باید به میان فعالین سیاسی مرد برده و با جلب کردن توجه آنان به این مهم که "مسئله زن" در ایران تنها مربوط به زنان نیست و اینکه برقراری دموکراسی، نهادینه شدن مدرنیت و بالاخره رفع تبعیض در ایران از حل "مسئله زن" عبور میکند، چند صباحی را با جمهوری‌خواهان دموکرات و لائیک همراه شدم. جالب آنجا بود که همه آقایان از این که این حرکت مورد بی مهری زنان قرار گرفته است ابراز ناخرسندی میکردند، ولی حاضر هم نبودند که در این مورد دست به اقدامی زنند. البته در اینجا نباید از یاد برد که این جریان با پذیرش سهمیه پنجاه درصد در تصدی پستهای اجرائی برای زنان، خواست نشان دهد که جلب کردن نظر زنان برایش مهم است. اما آنان اولاً آنقدر در این مورد بدون اطلاع و شاید از روی احساسات دست به عمل زده بودند که فکر میکردند تنها درج بند "سهمیه بندی مثبت" برای زنان در اساسنامه معجزه کرده و سیل زنان را به سوی این جریان در حرکت خواهد آورد. دوماً آقایان این حرکت، طرح سهمیه بندی را تبدیل کرده بودند به چماقی بر بالای سر همان چند زن همراه. با این انگیزه که دیدید؟ ما مرحمت نمودیم و از زنها خبری نشد! در آخر هم نتیجه میگرفتند که زنها اصلاً علاقه ای به مسائل سیاسی ندارند.
اعلام مداوم این نظر مرا به یاد آخرین سالهای حکومت شاه می برد. در آن دوران از دانشجویان سیاسی مخالف شاه در دانشگاه علم و صنعت شنیده بودم که ساواک دو سال پی درپی برای اینکه بتواند از شدت جو سیاسی دانشگاه بکاهد و به خیال آنکه دانشجویان دختر به مسائل سیاسی علاقه ای نخواهند داشت، سهمیه پذیرش برای داوطلبان دختر را بالا برده بود و این طرح اتفاقاً برعکس عمل کرد. یعنی اکثر دختران ورودی آن سالها نه تنها علاقه مند به مسائل سیاسی بودند، بلکه باعث شدند جو دانشگاه علم و صنعت سیاسی تر شود. و یا همین اواخر نیز در کتاب «گریز ناگزیر» از قول ناهید نصرت خواندم: "لیست اخراجی ها را به نرده های دانشگاه زده بودند. بسیاری از اعدام شده ها در این لیست بودند. سر انگشتی حساب کردم، با اینکه درصد دختران دانشکده ١٠% بودند، نزدیک به نیمی از اخراجی ها را دخترها تشکیل میدادند." [٣]

در همان روزهای همکاری من با جمهوریخواهان دموکرات و لائیک بارها من به همراه دو تن از زنان همراه، متذکر میشدیم که مشکل اما جای دیگری است و آن عدم اعتماد زنان به تشکیلات مردان (مردسالار) است. مشکل سرخوردگی های زنان از زمان مشروطه تا انقلاب بهمن و به خصوص مبارزات زنان در فردای به قدرت رسیدن ولایت فقیه و تنها ماندن زنان در مقابل دستگاه سرکوب آن است.
در همین مورد پیشنهادی را با شورای هماهنگی جمهوری خواهان دموکرات لائیک مطرح کردم. از آنجائیکه اکثر فعالین مرد این جریان را کادرهای سابق سازمانهای سیاسی چپ تشکیل میدادند، این پیشنهاد شامل طرح یک نامه به افکار عمومی ایرانی به همراه امضای آنان و با این مضمون بود:

« حقوق زنان نه شرقیه نه غربیه؛ جهانیه جهانیه [٤]
ما فعالین سابق جنبش چپ ایران با درآیت به این مهم که جنبش مردم میهنمان برای ساختن دنیایی دیگر و تلاش برای رسیدن به آزادی بدون قید و شرط ، دموکراسی و حقوق بشر، بدون برابری کامل زنان با مردان در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی ناممکن است، در اینجا اعلام میداریم که در گذشته بخصوص در آغاز دست‌درازی های متجاوزین تازه به قدرت رسیده در پس پیروزی جنبش ضدسلطنتی به حقوق اولیهَ انسانی و دموکراتیک نیمی از جامعه مان نه تنها کم بها داده حتی در مواردی توجیح گر این برخوردهای ارتجائی به آنان بوده و سدی در مقابل مبارزات وسیع زنان چه در داخل و چه در خارج از تشکیلاتی که به آن تعلق داشتیم بوده‌ایم.
اکنون با آگاهی به اینکه خمینی و دار و دسته‌اش به علت عدم توجه و غفلت ما به حقوقهای دموکراتیک در جامعه آن کرد که همه شاهد آنیم معتقدیم نه تنها زمان آن رسیده که باید این خسارت بزرگ را جبران کرد بلکه باید کوشید نقائص و ضعفهای کنونی خود را در این مورد دیده، به آن اذعان کرده و بر طرف سازیم. در این مورد ما را یاری دهید.» [٥]   

از این پیشنهاد در صحبتهای اولیه استقبالی نشد و هفته ای بعد از طرح آن در مکالمه تلفنی ای دوستی برایم تعریف کرد که حتی یکی از آقایان گفته بوده است که: "یعنی حالا ما (مردان) بیائیم بگوئیم غلط کرده ایم؟"

مگر میشود به عنوان یک فعال و یا صاحب نظر ادعای مدرن بود داشت، ادعای نقش آفرینی در زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیرو داشت ولی به گفتار و کردار حال و گذشته خود احساس مسئولیت نداشت؟ مگر می شود به سردمداران رژیم پهلوی، حکومت ولایت فقیه اتهام تحریف تاریخ را زد وقتی خود به گونه دیگری دست به تحریف تاریخ نشسته ایم؟ من معتقدم که نه، نمی شود و نباید هم آنرا تحمل کرد. و این دلیلی است که ما را به مانند مارگزیدگان از هرچه ریسمان سیاه و سفید است فراری میدهد. و این همان عاملی است که بذر بی اعتمادی به سازمان ها و جریان های سیاسی را میان ما پراکنده است. اتفاقاً بدون دلیل نیست که گرایش عمده در بدنه جنبش نوین زنان ایران بر "جنبش مستقل" تاکید دارد و خود را درگیر این و آن حزب، جبهه، دسته و گروه نمی کند. و باز بی مورد نیست که از هر سو به فراایدئولوژیک بودن این جنبش اشاره میشود.

طرح یک سوال
درتاریخ ١٣ فوریه بیانیه ای منتشر شد با عنوان «ما شرمگینیم!» [٦] که من خود نیز یکی از امضا کنندگان آن میباشم. در آغاز این بیانیه آمده است:
"نامه ی سرگشاده گروهی از دانشگاهیان، نویسندگان، هنرمندان، روزنامه نگاران و فعالان ایرانی در سراسر جهان به جامعه بهایی; ما شرمگینیم! یک و نیم قرن سرکوب و سکوت کافیست!"
با الهام گرفتن از این بیانیه حال سوال این است که آیا نوبت اعتراف کردن اکتورهای سیاسی سال ١٣٥٧ که حمایت و پشتیبانی خود را از زنان ایرانی دریغ داشته اند نرسیده است؟ زمان آن نرسیده است که آنها خطاب به زنانی که به خیابانها آمده بودند تا در مقابل ماشین تازه راه اندازی شده سرکوب حکومت اسلامی نه بگویند اعلام کنند که شرمگین اند؟ شرمگینند چرا که علیرغم ادعای سکولار و لائیک بودن، زنان را در مقابل اسلامیست ها تنها گذاشته و به وظیفه ای که مدعی بودن آن را داشته و دارند عمل نکردند؟


-----------------------------
توضیحات

[١]-   www.akhbar-rooz.com
[٢]- www.iran-women-solidarity.net
[٣]- گریز ناگزیر، نشر نقطه، جلد اول، صفحه ٢٢٩
[٤]- یکی از شعارهایی که ٣٠ سال پبش زنان ایرانی در تظاهرات خود فریاد می‌زدند.
[٥]- این طرح در تاریخ اول مارس ٢٠٠٥ به شورای هماهنگی جمهوری خواهان دموکرات لائیک ایمیل شده بود.
[٦]- www.akhbar-rooz.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست