آتش در شهر – لقمان تدین نژاد
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه
۲٨ دی ۱۴۰۱ -
۱٨ ژانويه ۲۰۲٣
شهر در آتش میسوخت
مردم به خیابانها ریخته بودند
و پژواک آی آدمها…،
آی آدمها…،
خانهام آتش گرفتهست*
میپیچید در آسمان شب،
سرخ فام از زبانهها
.
نوجوانان،
دست بسته،
پای بشکسته،
میسوختند پشت دیوارهای بدفرجام
زیر نگاههای پلید دژخیمان،
با چهرههای نورانی،
دستارهای نخنما،
داغ ننگ بر پیشانی،
و پدران را نجات آنان میسّر نبود،
از مرگهای فجیعِ زودآمده
چوب بدستان،
آدمربایان،
و سلّاخان،
ساطور به دست
جولان میدادند در تاریکیها،
کوچه به کوچه
جوانان را بر کفِ خیابان میکشیدند
تا مطبخ ضحّاک،
و همصدا نعره میزدند:
«سلام فرمانده…،
سلام فرمانده…»
از افعیگونه چشمانِ شیطانِ بزرگ،
تصویر بر دیوار،
هنوز آتش میبارید،
و خشم و نفرت
لهیبِ نیرنگی که دههها پیش،
در زمستانی مشئوم،
بر بنیان خانهها در افکنده،
نزد همسانانِ خویش به ارث نهاده،
و به دوزخی ابدی راحِل گشته بود
نِرون پوزخند بر لب،
از بام بیتِ قدّوسیِ خویش نظاره میکرد،
از آن دور دورها،
سرمست…،
از تماشای آتشی که افروخته،
و کاشانهها را به کام خود فرو میبرد
یکدستی تار مینواخت،
در استهزای مادرانی که زار زار میگریستند
بر گورهای تازه بسته
وِرد میخواند زیر لب،
به درگاه جبّاری کینهتوز
و فوت میکرد به دورِ خود،
زیرِ آسمانِ غبارآلودِ شب
دروغین غزلهای عرفانی میسرود،
برای خال لبِ آنیمایی تندخو
که با هر رقص مرگ،
سرِ بریدهیی طلب میکرد
در سینیِ زرّین
در فاصلهی میان دو نماز،
و از خونِ جوانان وضو میساخت
برای طراوت بخشیدن به پوستِ چروکیدهی خویش
آسمان رنگ خونِ تازه یافته بود،
از سوز مردمان،
و فریادهایی که به آسمان میرسید،
-آی آدمها…،
خانهام آتش گرفتهست،
آتشی جانسوز…
هنوز لَختی مانده بود تا سپیدهدم
و پیشوای چوب بدستان،
بر شکّ خود غالب آمده
فرض را بر چهار رکعت نماز خون نهاده بود،
تکبیرزن
همچنان نعرهی اوباش به گوش میرسید
از اعماق تاریکِ میدانچهها،
خیابانها،
و کوچههای قلب شهر
که گرمِ شکار جوانان،
لوحِ خون گرفتهی آسمان شب را،
هرچه خوفناکتر میساختند،
با آوازهای شوم خویش
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، دوازده دی ۱۴۰۱
دوم ژانویه ۲۰۲۳
* از نیما و اخوان ثالث یاد باد
خبرهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز بخوانید
|