سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

حماسه سیاهکل، انوش صالحی و انتقام به حاشیه‌رانده‌شدگان - مزدک دانشور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : شیوا فرهمند راد

عنوان : پیروز دوانی و کتابچه حقیقت
من در بحث میان این دو گرامی ارجمند، فرج سرکوهی و مزدک دانشور، که هر دو در پرتو افکندن بر ‏تاریکی‌ها می‌کوشند، می‌خواهم میانه را بگیرم:‏

‏۱- من در خریدن کتاب اغلب دست‌ودل بازم، اما با وجود خواندن نوشته‌هایی در تأیید اصالت کتاب ‏‏«حماسه سیاهکل» که حاصل تراوش قلم حمید اشرف قلمداد شده، بارها این کتاب را تماشا کردم ‏و ورق زدم، اما دست و دلم نرفت که بخرمش. اکنون چه خوب که هر دوی این اشخاص آگاه از امور، ‏انتساب «حماسه سیاهکل» به حمید اشرف را معتبر نمی‌دانند و مشکل مرا حل کرده‌اند.‏

‏۲- از بیش از ۲۰ سال پیش با «کتابچه حقیقت» سروکار داشته‌ام و در نوشته‌هایم بارها تکه‌هایی از ‏آن را نقل کرده‌ام. اما نام نویسنده و ناشر آن همواره در هاله‌ای از ابهام بوده‌است. نخستین بار در ‏مهرماه ۱۳۷۷ و در هفته‌نامه‌ی کاغذی و تابلویید «نیمروز» (لندن) با این جزوه آشنا شدم. «نیمروز» ‏هر هفته تکه‌ای از این کتابچه را منتشر می‌کرد. در سرآغاز بخش‌های نخست و دوم می‌نوشتند: ‏‏«چندی پیش خبر دادیم که پیروز دوانی یک نویسنده ایرانی بازداشت و به اوین منتقل شده‌است. از ‏آن‌جا که کسی خبر نیافت که چرا وی بازداشت شده‌است، این دستگیری در هاله‌ای از ابهام باقی ‏ماند تا آن‌که ما به جزوه تایپ‌شده‌ای که گفته می‌شود توسط وی نوشته شده‌است دسترسی ‏یافتیم که گفته می‌شود به همین دلیل بار زندان را به دوش کشیده‌است.» (شماره‌های ۱۶ و ۲۳ ‏مهرماه ۱۳۷۷)‏

اما از بخش سوم تا هشتم، توضیح سرلوحه‌ی هر بخش تغییر کرد: «[...] دوستانی که [کتابچه ‏حقیقت] را دیده‌اند گفته‌اند ممکن است انتشار این کتابچه، کار پیروز دوانی باشد که اخیراً بازداشت ‏و به نقطه نامعلومی برده شده‌است. اما خانواده دوانی، در تماس با نیمروز جز این می‌گویند. آن‌ها ‏معتقدند اگر این جزوه کار پیروز دوانی بود، او حتماً نام انتشارات یا شرکت سهامی پیروز را بر آن ‏می‌گذاشت، کما این که تا کنون چنین می‌کرده‌است و چون این نام بر این کتابچه نیامده، پس ‏می‌تواند به او ارتباط نداشته‌باشد. [...] و خبر بد آن که مادر پیروز ده روز پیش در فقدان فرزند جان ‏باخت.» (شماره‌های ۳۰ مهر تا ۶ آذر ۱۳۷۷)‏

و از بخش نهم تا بخش چهاردهم توضیح تازه‌ای بر پیشانی هر بخش نوشتند: «در حالی که نمیروز ‏قبلاً با استناد به گفته‌های چند تن، پیروز دوانی را تنظیم‌کننده این یادداشت‌ها معرفی کرده‌بود، ‏معذالک اطلاع یافتیم نویسنده این کتابچه عبدالله شهبازی عضو سابق دبیرخانه [کذا] حزب توده و ‏یکی از شاگردان احسان طبری [کذا] است که می‌گویند یکی از بازجویان اصلی کیانوری و مریم ‏فیروز است که متن آن چندی پیش منتشر شد. وی که اینک مسئول موسسه تحقیقاتی و ‏انتشاراتی دیدگاه است، در انتشارات و پژوهش‌های سیاسی [کذا] نیز کار می‌کند که گفته ‏می‌شود همه آن‌هاسازمان‌های تئوریک واواک است. مجموعه این کتابچه در حقیقت اطلاعات ‏سوخته‌ای است که برای توجیه دستگاه ولایت فقیه تهیه شده‌است.» (شماره‌های ۲۰ آذر تا ۲ ‏بهمن ۱۳۷۷)‏

اکنون برای نخستین بار و به برکت بحث میان این دو گرامی، شاهد زنده، فرج سرکوهی، شهادت ‏می‌دهد که «کتابچه حقیقت» به دست پیروز دوانی تهیه شده‌است. اما هاله‌ی ابهام برای من ‏هنوز از میان نرفته‌است.‏

نویسنده یا نویسندگان کتابچه در مقدمه می‌نویسند:‏

‏«۲- منابع اطلاعاتی ما از افرادی از رھبران حزب توده ایران بودند. عده‌ای در زندان با این افراد در ‏محل و زمان واحدی در حبس بودند و در این رابطه با آن‌ھا صحبت و گفتگو داشتند و عده‌ای نیز پس ‏از آزادی آن افراد به‌طور دوستانه پیرامون این مسائل صحبت داشتند. از مجموع تمامی گفته‌ھای ‏آن‌ھا، این اطلاعات کسب و جمع‌بندی شده است. این امر به منزله آن نیست که این افراد رھبری ‏حزب از قصد چاپ این مسائل آگاه بودند ولی آن‌ھا داوطلبانه، آگاھانه، و آزادانه نه تنھا در زندان بلکه ‏در دوران آزادی خود، این مسائل را برای برخی از دوستداران خود و افرادی که با آن‌ھا ارتباط داشتند، ‏بیان می‌کردند.‏

‏۳- از رھبران حزب توده ایران، بسیاری اعدام و اندکی قلیل نیز آزاد شده‌اند. دوستداران، ھواداران و ‏آشنایان این افراد آزادشده رھبری حزب، آزادانه به منزل آن‌ھا رفت‌وآمد دارند و می‌توانند با آن‌ھا ‏آزادانه به گفتگو بنشینند. برخی از آن‌ھا به طور آزاد و داوطلبانه خاطرات خود را منتشر ساخته‌اند. ‏برخی از آن‌ھا که از این مسائل آگاه بودند ھم‌اینک در داخل کشور زندگی می‌کنند (مانند کیانوری، ‏عموئی، فم تفرشی، مھدی پرتوی) و دسترسی به ھمه آن‌ھا مقدور است و برخی نیز درخارج از ‏کشور ھستند.»‏

من هر جا که چیزی از کتابچه حقیقت نقل کرده‌ام، در کنارش نوشته‌ام که اطلاعاتی در آن هست ‏که فقط محمدمهدی پرتوی داشت. دخالت پرتوی در اطلاعات موجود در کتابچه حقیقت را در ‏مصاحبه‌های منتشرشده از او هم می‌توان دید. از جمله، گذشته از محتوا، حتی برخی از جمله‌های ‏او در مصاحبه با «اندیشه پویا» شماره ۳۸ (مهر و آبان ۱۳۹۵) شباهت زیادی به جمله‌های موجود ‏در کتابچه حقیقت دارد.‏

پرتوی هنگام تهیه و انتشار کتابچه حقیقت بیرون از زندان بود. او در سال ۱۳۷۰ آزاد شد و به ‏نوشته‌ی خسرو صدری در مطلبی با عنوان «مهدی پرتوی، محمد پورهرمزان و پاسداران!» ‏https://khosro-sadri.blogspot.com/۲۰۱۰/۰۶/blog-post_۰۶.html‏ پرتوی در «موسسه مطالعات ‏و پژوهش‌های سیاسی» (یعنی در کنار عبدالله شهبازی) کار می‌کرد، و در تابستان ۱۳۷۳ اداره‌ی ‏کتابفروشی «ابوریحان» واقع در نبش جنوب غربی تقاطع خیابان‌های ابوریحان و مشتاق (شهدای ‏ژاندارمری) را به دست داشته‌است. این کتابفروشی از صاحبان توده‌ای آن مصادره شده‌بود و امروزه ‏گویا با سقفی فروریخته ویرانه‌ای بیش از آن باقی نیست. اما پیروز دوانی، چنان که در توضیح ‏‏«نیمروز» دیدیم، هنگام انتشار گسترده‌ی «کتابچه حقیقت» اسیر دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی ‏‏(عوامل محسنی اژه‌ای) بوده‌است.‏

حال پرسشی که پیش می‌آید (و مزدک دانشور هم به حق می‌پرسد) این است: آیا می‌دانیم که ‏متن «کتابچه حقیقت» که در غیاب پیروز دوانی انتشار گسترده یافته و امروزه در فضای مجازی ‏موجود است، و به جرئت می‌گویم که حتی یک جمله در آن نیست که چندین غلط تایپی ‏نداشته‌باشد، همان است که پیروز دوانی به فرج سرکوهی و کسانی دیگر نشان داد؟

راستش را بخواهید آن‌چه از مقدمه‌ی کتابچه حقیقت که در بالا نقل کردم، به‌ویژه بند ۳ آن، برای من ‏رنگ‌وبوی تبلیغات و ادعاهای آن زمان دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، با اداره‌ی سعید امامی و ‏‏«آقای هاشمی و شرکا» را (آن گونه که فرج سرکوهی، رضا براهنی و دیگران در نوشته‌هایشان ‏توصیف کرده‌اند) دارد. فراموش نکنیم که در آن سال‌ها در اوج قتل‌های زنجیره‌ای، اتوبوس مرگ، و ‏ماجرای فرج سرکوهی در فرودگاه هستیم.‏

پس آن‌چه من می‌گویم این است: اکنون می‌دانیم که پیروز دوانی در تهیه‌ی «کتابچه حقیقت» ‏فعالانه دست داشت (سپاس از فرج سرکوهی که این شهادت را داد)، اما هنوز مشخص نیست که ‏آیا متن انتشاریافته همان است که پیروز دوانی تهیه کرده‌بود، یا آن که «هاشمی»ها پس از ‏دستگیری پیروز در ۳ شهریور ۱۳۷۷ جزوه‌اش را گرفتند، اثر خود را بر آن نهادند، و سپس با زدن تاریخ ‏‏«تیرماه ۱۳۷۷» منتشرش کردند؟
۹۰۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣۹٨       

    از : مزدک دانشور

عنوان : کتابچه حقیقت
آقای سرکوهی
از پاسخ دیرهنگام پوزش می خواهم. وضعیت اینترنت در ایران در این روزها بسیار آزاردهنده است و استفاده از فیلترشکن سخت. در پاسخ توجه شما را به چند نکته جلب می کنم:
۱) در یک نگرش علمی شرایط شهادت باید سنجیده شود. اینطور نیست که شما بگویید من چیزی را دیده ام و همین است که هست. شما باید به مخاطبان توضیح بدهید که در چه تاریخی پیروز دوانی در دفتر مجله شما این مطالب را نوشت و به شما داد. آیا شما نسخه ای از آن را دارید تا ملاک مقایسه با دفترچه بعدی باشد؟ شما در دوسال آخر اقامت در ایران گرفتار نیروهای امنیتی بودید. آیا در این مدت نیز پیروز را دیدید؟ آیا در آن تاریخ این کتابچه مستقیما از طریق پیروز به دست شما رسیده و یا شما آن مسیر ارتباط غیرمستقیم را سالم می دانید؟ آیا فرصت شد که متن تایپ شده را با متن موجود در اینترنت (مورخ تیرماه ۱۳۷۷) تطبیق دهید؟ آیا این تطبیق را در آن روزها (که نزدیک به خواندن متن اصلی بوده) انجام دادید و یا در این چند روز متن را دوباره خوانده اید؟ به هر حال چگونه می توان مطمئن بود که محتوای جزوه پیروز با محتوای آنچه در اینترنت به عنوان کتابچه حقیقت وجود دارد، یکی است؟ لطفا حوصله بفرمایید و با توجه به وضعیتی که درآن روزگار داشتید و البته پیروز داشت، پاسخهای کانکرت به مخاطبان بدهید
۲) پس از پاسخ به سوالات ابژکتیو بالا، و در هنگام مقایسه دو متن باید به این سوال جواب بدهید که آیا حب و بغض، دوری و نزدیکی، منافع و حرمتها می تواند در شیوه بازیابی حافظه تأثیر بگذارد یا خیر؟ شما در کتاب یاس و داس شهادت داده اید (و این شهادت بر اساس مشاهده عینی و مستقیم شما بوده) که بیژن جزنی نظرات و نگرش خاصی به هنر داشته است. حال آنکه نظر اکثر افرادی که با بیژن جزنی همبند بوده اند و البته خود نمونه کارهای هنری او (با مایه های کوبیسم) بسیار با آنچه "شهادت" داده اید، تفاوت دارد. وقتی حافظه تا این حد می تواند دستخوش جریانهای ناخودآگاه شود و دستکاریهای غیرعمدی در آن اتفاق بیفتد، شهادت شما در رابطه با یکی بودن نوشته های پیروز دوانی و کتابچه حقیقت فعلی تا چه حد معتبر است؟ شما فردی هستید که در مخالفت با حزب توده ایران یادداشتهای زیادی نوشته و سخنان بسیاری گفته اید. آیا می توان مطمئن بود که به مخاطب تصویری دقیق ارائه می دهید؟ آیا بازیهای حافظه در شما (البته ناخودآگاه) به نفع روایتی ضد توده ای کشیده نمی شود؟ پس وقتی متنی را که خوانده اید با متن حاضر تطبیق می دهید، خوب است این نگاه رفلکسیو (یا تأمیل بازاندیشانه) را همراه خود داشته باشید
۳) تناقضهای موجود در سخن شما وقتی خود را نشان می دهد که می گویید من با محتوای متن کاری ندارم. به این جمله خود دقت کنید:" این را این جا اضافه می کنم که به نظر من نقد متن تفاوت بسیار دارد با انگ های زشتی علیه شخصیت نویسنده متن چون « واگویه سخنان مهدی پرتوی» « بازی خورده نیروهای امنیتی» که شما نوشته اید مگر آن که دلایل جدی و محکم و مستندی برای اتهام های سنگین خود ذکر کنید"
شما اگر به محتوای جزوه کاری ندارید، پس چرا نظر مرا "انگهای زشت" می دانید. من که نویسنده را به امنیتی بودن متهم نکرده ام. من مدعی ام و برای نظراتم هم به اندازه کافی دلیل ارائه دادم که منبع اطلاعات این جزوه کجاست. اگر شما به محتوا کاری ندارید چرا دلسوز محتوا هستید؟ این جزوه واگویه سخنان مهدی پرتوی است یا بازی خوردن از طریق نیروهای امنیتی. شما هم که به محتوا کاری ندارید. پس حداقل مدافع محتوا نباشید و اگر هستید رک و راست آن را بیان کنید.
۹۰۲۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣۹٨       

    از : نا صر

عنوان : یک سوال از آقای سرکوهی
یکی از یادمانده هایم از کتابچه مورد بحث این است که در جایی اشاره می شود به شرح ماجرای اعدام کیومرث سرشناس. و در آنجا ادعا می شود که نامبرده در برابر جوخه اعدام شعار داده "مرگ بر خدا"! (نقل به مضمون). حال سوال این است که آیا نویسنده کتابچه در هنگام اعدام حاضر بوده، آیا از دژخیمان شنیده یا از پرتوی؟ که من آخرین را محتمل تر می دانم. تا بامروز من هم نویسنده را با توجه به جزئیاتی ازین دست پرتوی قلمداد می کردم.
۹۰۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹٨       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : بار دیگر برای اقای دانشور
آقای دانشور
۱ ــ من در کامنت های قبلی خود فقط نوشته ام: متنی که به نام کتابچه حقیقت منتشر شده است نوشته پیروز فقهای دوانی است. او پیش از انتشار نسخه اولیه آن را، که هنوز عنوانی نداشت، به چند نفر از جمله به من داد و بر آن بود تا پس از نظرخواهی از این کسان آن را بازنویسی و با نام مناسبی منتشر کند . این که بعد چه شد نمی دانم... (اگر همین جمله های مرا به دقت می خواندید نمی نوشتید متن در زمان زندانی بودن شما منتشر شده است پس .... روشن است که تاریخ انتشار یک متن بعد از نظرخواهی در باره نسخه اولیه یک متن است) .
۲ ــ من چند بار تاکید کرده ام که نمی خواهم در باره محتوای متن نظر بدهم و نداده ام. حتا ننوشتم در زمان خواندن متن نظرم چه بود (. این جا می نویسم که به پیروز گفتم زبان و ساختار این متن و بافت آن به نظر من کلا باید تغییر کند و..)
۳ــ شما نوشته اید «شهادت داده اید که این متن را پیروز دوانی نوشته است و متنی جعلی نیست. من شهادت شما را می پذیرم و شما را انسان صادقی می دانم.»
ممنون . بحث بین ما همین جا تمام است چون من هیچ نکته دیگری جز نام نویسنده متن مطرح نکرده ام و هیچ سخنی در باره درستی یا نادرستی محتوای متن ننوشته ام . پس همه ان چه که در باره محتوای متن از جمله اتهام جاسوسی و.. خطاب به من نوشته اید هیچ ربط و نسبتی با من و سخن من ندارد .
۴ ـ پیش از این هم نوشتم که می توان از نوشته پیروز،چون نوشته هر کسی، انتقاد کرد. شما با محتوای متن او مخالف اید . بر آن نقد بنویسید اما نه خطاب به من چون شما نظر مرا در باره محتوای متن نمی دانید. بر نادانسته ها نمی توان نقد نوشت.
یک بار نوشتم « من هم حوصله این گونه بحث ها را با این شیوه ها ندارم. چیزی دیده ام و نوشته ام و اصراری ندارم شما یا دیگران بپذیرید و بپذیرند»
شما از این جمله انتقاد و آن را «آستفاده از موقعیت قدرت و شهرت» ارزبابی کرده اید . من شهادت می دهم که الف را دیده ام . شهادت نظر نیست که برای ان استدلال کنند .شهادت را یا می پذیرند یا نمی پذیرند. تمام
۵ ـ .اما حوصله کدام شیوه ها را ندارم؟ یکی همین که ادمی را به نوشتن حرف هائی که ننوشته است متهم کنند و ... کاری که شما کرده اید به مثل:
مرا متهم کرده اید که اعترافات اجباری زندانیان را معتبر می دانم ؟
مرا متهم کرده ای که اتهام جاسوسی برخی اعضای حزب توده را بر اساس اعترافت اجباری معتبر می دانم
مرا متهم به برخورد دوگانه کرده اید حال آن که نظر مرا در باره کتابچه حقیقت نمی دانید
و...
من فقط یک نکته نوشته بودم . نویسنده این متن پیروز فقهای دوانی است . استنتاج این همه اتهام از این نکته شیوه ای است که حوصله آن را ندارم
۹۰۱۹۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹٨       

    از : فریدون بی بیان

عنوان : هدف و پیام این نوشته چیست؟
اقای مزدک دانشور ، شما در مورد خیلی چیزها ی دیگر در این نوشته که به یهانه ی کتاب «حماسه ساهکل ، انوش صالحی و انتقام به حاشیه رانده شدگان » در این جا درج شده است بحث کرده اید در پایان نوشته هم آمده است :
«سبک نوشته های جعلی چون خاطرات لاهوتی (در رژیم سابق) و یا کتابچه حقیقت (در رژیم فعلی) را نمی توان در این جزوه رصد کرد. »
این چه نوع انتقاد کتابی ست ؟
شما عملا گفته اید که حماسه سیاهل به «سبک نوشته های جعلی » رژیم های گذشته و فعلی نیست و آقای سرکوهی می خواهد که شما این ادعا را در مورد کتابچه حقیقت را با مدرک و دلیل ثابت کنید. والسلام !
در ضمن همان طور که عرض شد شما بجای تمرکز بر نقد «حماسه سیاهکل ،انوش صالحی ......» گریزی به کتابهای دیگر انوش صالحی هم کرده اید ، راوی بهاران ، رمانتیسم انقلابی و.... و از همه شکسته بسته و «تلگرافی» چند جمله نوشته اید «احساسی » نوشته اید که اینها همه از انتقاد کتاب و معرفی کتاب و نقد ادبی فرسنگها دور است. هدف و پیام این نوشته چیست؟
۹۰۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹٨       

    از : علی صادقی

عنوان : استاندار دوگانه
من تاکنون فکر میکردم باصطلاح "استاندارد دوگانه" در برخوردهای آقای سرکوهی با نیروهای چپ، در هیاهوی هوراهائی برای ایشان توسط نیروهای ضد چپ (ف.م.سخن و..) و هواداران رادیکالش در فیسبوک گم شده است. نگاه دقیق آقای دانشور به این مساله باعث خوشحالی و امیدواری است.
۹۰۱٨٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ خرداد ۱٣۹٨       

    از : مزدک دانشور

عنوان : اعترافات اجباری
آقای سرکوهی محترم درود
من یادداشت مفصل شما را خواندم. نکاتی که در ذیل می آورم شاید راهگشا باشد:
۱) شهادت داده اید که این متن را پیروز دوانی نوشته است و متنی جعلی نیست. من شهادت شما را می پذیرمو شما را انسان صادقی می دانم. با این حال خوب است نظری دوباره به این جزوه داشته باشید. در پیشانی کار تاریخ نشر تیرماه ۱۳۷۷ ذکر شده است. در آن تاریخ شما در سناریوهای نیروهای امنیتی گرفتار بوده اید و در تکاپوی خروج از ایران. شاید این متنی که شما از آن صحبت می کنید و آن را در دفترتان خوانده اید با این متن متفاوت باشد. لطفا فاصله زمانی بین خواندن آن متن و امروز را محاسبه کنید و اعوجاجهای حافظه را نیز به حساب بیاورید.
۲) نوشته اید: "البته شما حق دارید شهادت مرا دروغین بپندارید و نپذیرید چنان که در کامنت خود کرده اید . من هم حوصله این گونه بحث ها را با این شیوه ها ندارم. چیزی دیده ام و نوشته ام و اصراری ندارم شما یا دیگران بپذیرید و بپذیرند. "من هرچه در متن خودم جستجو کردم اتهام دروغ زنی به شما را نیافتم. به هر حال شما بر یک امر واقعی شهادت داده اید ولزومی ندارد با این شیوه غیرعلمی برخورد کنید: "می خواهید بپذیرید می خواهید نپذیرید." می توانید بگویید من شاهدانی نیز دارم و یا بر طبق روال زندگی ام دروغ نگفته ام و یا... اینکه در مقابل انتقادات از لغتهایی مثل "من حوصله ندارم" و "اصراری ندارم" و امثال آن استفاده می کنید، استفاده از موقعیت قدرت و شهرت است. منِ گمنام برای هر حرفم باید دلیل بیاورم ولی از شما کسی دلیل نمی خواهد و اگر هم بخواهد شما حوصله اش را ندارید. البته باز هم تکرار می کنم من حرف شما را می پذیرم و این نوشته (با ذکر شروطی که در بالا ذکر کردم و اگر شواهدی برای نقض حرف شما پیدا نشود) از آن پیروز دوانی است
۳) نوشته اید که پیروز فردی مقاوم بود و بسیاری از افراد مورد وثوق شما ایشان را تایید می کردند. من هم که نوشته ام که در سلامت امنیتی پیروز شکی نیست. اما این نوشته و اطلاعات موجود درآن آنقدر جزئی و دقیق است که باید یک فرد بسیار مطلع و درگیر آنها را بیان کرده باشد (قسمت صحبتهای درگوشی و شایعات زندان را در نظر نمی گیرم). من مدعی هستم که ۸۰ درصد رهبری حزب توده ایران در سالهای پس از انقلاب از وجود شبکه نظامی خبر نداشت. از مسایل مربوط به سازمان مخفی بی اطلاع و یا بسیار کم اطلاع بود. مطلعان فقط همان سه نفرند که گفتم. هیچ یک از این سه نفر به جز مهدی پرتوی تا این حد از جزییات باخبر نبوده اند. در این متن از جلساتی سخن رانده می شود که فقط سه نفر درآن شرکت داشته اند و در آن به پرتوی حرفهایی زده می شود. یا در فاصله دو ضربه اطلاعاتی از شبکه مخفی آورده می شود که فقط مسوول سازمان می توانسته باخبر باشد. حتی دکتر کیانوری و جوانشیر هم بنا به مسایل امنیتی فعالیت علنی از جزئیات بسیاری خود را بی خبر نگاه می داشته اند. برای تدقیق این مساله تماسی با ناخدا انور بگیرید. ایشان در همان ولایت به سر می برد و می تواند چارت سازمانی شبکه نظامی را به شما بدهد و شما تمرکز مسوولیتها و اطلاعات را در دست پرتوی ببینید. پس اگر کسی از این اطلاعات باخبر است یا به صورت مستقیم و غیرمستقیم آن را از پرتوی شنیده و یا از بازجویان و نیروهای امنیتی. شما کدام را ترجیح می دهید؟
۴) شما خود قربانی اعترافات اجباری بوده اید. در آن لحظات سخت درهم شکستن آیا هر اعترافی از زبان شما جاری می شد؟ آیا شما به تمامی خواستهای بازجویان تن دادید و هرچه خواستند گفتید؟ آیا شایسته است که کسی این اعترافات را جمع آوری کند و بعد از اعدام (احتمالی) شما آنها را نشر کند و بگوید این حقیقت است که من یافتم؟ آیا احتمال دارد بخش کوچکی از جزئیاتی که شما در اعترافات اجباری تان گفته اید، حقیقت داشته باشد؟ از نظر اخلاقی تکلیف این جزوه چیست؟ از نظر حقوقی این جزوه جعلی است یا واقعی؟ یعنی اطلاعات جعلی را بیان می کند و یا اطلاعات حقیقی را ؟
البته شما در آن روزگار تجربه اعتراف اجباری نداشتید اما چرا از پیروز دوانی نپرسیدید که اینهمه جزئیات را از کجا آورده است؟ ایشان که آن موقع اسناد آلمان شرقی را نداشت که اطلاعاتش را راستی آزمایی کند. چرا همان روزکه این جزوه را خواندید به ایشان هشدار ندادید که پذیرش اتهام جاسوسی شاید در زیر شکنجه حاصل شده باشد و نوشتن و تأیید آن در یک جزوه علاوه بر اینکه غیراخلاقی است در حقیقت حرکت در راستای خواست نیروهای اطلاعاتی و امنیتی است که حزبی را منحل کرده، اعضایش را دستگیر کرده اند و بعد که مانده اند چه اتهامی به آنها بزنند، آنقدر تحت فشار قرارشان داده اند که مجبور به اعتراف شوند! (در مصاحبه ای که با سعید حجاریان داشتم، ایشان گفته بود که امور مربوط به جاسوسی بر عهده اطلاعات نخست وزیری بود و نه اطلاعات سپاه. ما هم دلایلی داشتیم ولی برای دستگیری کافی نبود و در حال جمع آوری اطلاعات بیشتر بودیم که سپاه سرخود وارد کار شد و وقتی دید اطلاعات دندانگیری نصیبش نشده فشار برای اعتراف به کودتا را دستور کار خود گذاشت)
من ممکن است موافق این باشم که در حزب جاسوسانی وجود داشته اند، اما باید دید که اطلاعات من از کجا آمده است. از اعترافات صرف یا مقایسه با دیگر اسناد؟ تا آنجا که من می دانم و استادم هم می تواند آن را تأیید کند، اسناد شوروی در رابطه با فعالیت حزب توده در سالهای انقلاب هنوز آزاد نشده است و در دسترس کسی قرار ندارد. اعترافات هم که بنا به نامه کیانوری، شهادت گالیندوپل و دیگران زیر شکنجه حاصل شده است. حال شما باز هم اطلاعات این جزوه را "جعلی" نمی دانید؟
۵) متاسفانه شما در پردازش به تاریخ چپ دارای استاندارد دوگانه هستید. با اطمینان می شود گفت که اگر پیروز دوانی خاطراتی از رهبران جانباخته فداییان (آنهم شاخه احمدزاده و پویان نه آن کمیسر ژدانفی زندان قصر) داشت و این خاطرات از صحبتهای درگوشی زندان و اعترافات زیرشکنجه حاصل آمده و در رد و نفی آنان بود، شما نوشته های پیروز را پاره می کردید و خود او را از دفترتان بیرون می انداختید. اما حزب توده فرزند راحیل نیست. اصلا خود زن باباست! هر چه بدی در رابطه با آن گفته می شود حاصل شرافتمدانه نظرات هوشیارترین و مورد اطمینان ترین فرزندان خلق است ولی وای به حال کسی که بد عزیران مرا بگوید.


در پایان اگر شما برای حفظ اعتبار و احترام پیروز دوانی تلاش می کنید، اعدام شدگان دهه ۱۳۶۰ چون مهدی کیهان و انوشیروان ابراهیمی نیز شایسته چنین دفاعی هستند. آنها باید نقد شوند. اصلا باید پای میز محاکمه بیایند که چرا آن اشتباهات و حماقتها را انجام داده اند. ولی به داوری من اسناد و مدارکی که برای اینکار نیاز است نباید حاصل اعترافات اجباری باشد. اگر که مدرکی بر این اساس ساخت یافته، جعلی است و بی اعتبار. هرکس که می خواهد آن را نوشته باشد، باشد! در رابطه با این جزوه نیز همین داوری را دارم. یا واگویه های مهدی پرتوی است که پیروز، ذوق زده و بدون فکر آنان را منتشر کرده و یا یک بازی‌خوردن امنیتی...والسلام
۹۰۱٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹٨       

    از : آرمان شیرازی

عنوان : یافتن حقیقت چراغی ست, رهنمای پیروزی...
هم میهن گرامی, آقای فرج سرکوهی, درود بر شما!
در جایی گفته اید که "در باره پیروز (دوانی) در متنی مستقل خواهم نوشت" در جای دیگر اما می گویید که "من اصلا و ابدا نمی خواهم در باره محتوای کتابچه حقیقت بحث کنم." امیدوارم که چنین نباشد و شما در آن "متن مستقل" ضمن برشماری چگونگی مبارزه, رفتار و اندیشه پیروز, نوشته ی او (در کتابچه حقیقت) را نیز راستی آزمایی کنید. چرا که بگمانم باور دارید که حقیقت در تنگنای یک نگاه و یک کتابچه جای نمی گیرد. دیگر اینکه, بازیگران دیروز چه کسانی و چگونه بودند, ضمن لازم بودن, نقشی در دگرگونیهای پیش روی بازی نخواهد کرد. یافتن حقیقت اما چراغی ست که رهنمای پیروزیست...
۹۰۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱٣۹٨       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : در پاسخ به اقای دانشور و داده هائی در باره نام نویسنده کتابچه حقیقت
۱ ــ چند ساعت پیش در پاسخ به کامنت آقای کارو پاسخی نوشتم که خوب است پیش از خواندن این کامنت خوانده شود. ان جا نوشته ام که «متن موسوم به «کتابچه حقیقت» را پیروز فقهای دوانی بعد از آزادی از زندان نوشت .. . نام ان در اغاز کتابچه حقیقت نبود . بدون نام بود و پیروز می خواست پس از شنیدن نظریات رفقا و دوستان خود ان را بازنویسی و نامی مناسب برای ان انتخاب کند و... . همان زمان به من هم داد و خواندم . .....
۲ ـ اول به یک سوال شما پاسخ می دهم. در آخر کامنت خود پرسیده اید «حال شما می خواهید با دفاع از نویسنده این جزوه از محتوای آن نیز دفاع کنید؟ و یا این دو مقوله را جدا در نظر می گیرید؟»

اگر کامنت مرا به دقت خوانده بودید این پرسش برای شما مطرح نمی شد. من در کامنت اول خود در اخبار روز، نوشته ام «بحث در باره درستی یا نادرستی نظریات و داده های کتابچه حقیقت یک مساله است و بحث نویسنده مساله ای دیگر» پس بحث «دفاع» یا رد «محتوای» متن در کامنت من مطرح نیست. بحث من در باره هویت نویسنده است . حرف من فقط این است که پیروز فقهای دوانی این متن را نوشته است و چون هر متنی می توان آن را نقد کرد

۳ـ این را این جا اضافه می کنم که به نظر من نقد متن تفاوت بسیار دارد با انگ های زشتی علیه شخصیت نویسنده متن چون « واگویه سخنان مهدی پرتوی» « بازی خورده نیروهای امنیتی» که شما نوشته اید مگر ان که دلایل جدی و محکم و مستندی برای اتهام های سنگین خود ذکر کنید .اما حتا اگر اتهامات شما درست باشند ، باز هم حرف من نفی نمی شود : نویسنده متن پیروز فقهای دوانی است
.
۴ـ نوشته اید که در متن خود از «نوشته های جعلی» نام برده اید. کتابچه حقیقت نوشته پیروز فقهای دوانی است . می توان داده ها و تحلیل های آن را نقد و برخی را قبول و برخی را رد کرد اما «جعلی» نیست

۵ـ کامنت من برخلاف برداشت شما در «دفاع از نویسنده این جزوه» یا در حمله به او نیست. تنها گزارش رخدادی است که خود شاهد آن بوده ام . اتهام های « واگویه سخنان مهدی پرتوی» و « بازی خورده نیروهای امنیتی» شیوه درستی برای نقد یک متن نیست . هم من و هم پیروز فقهای دوانی و هم بسیاری در ان زمان می دانستیم و می دانستند که پرتوی،حتا پیش از دستگیری دوم، با پلیس امنیتی همکاری می کرده است. این که نوشته ام نویسنده متن پیروز فقهای دوانی است بر اساس تحلیل و تخییل نیست. بر اساس دیده های من است . البته شما حق دارید شهادت مرا دروغین بپندارید و نپذیرید چنان که در کامنت خود کرده اید . من هم حوصله این گونه بحث ها را با این شیوه ها ندارم. چیزی دیده ام و نوشته ام و اصراری ندارم شما یا دیگران بپذیرید و بپذیرند.
۶ ـ نوشته اید «کتابچه حقیقت شامل اطلاعاتی است که فقط سه نفر از رهبران حزب از آن خبر داشته اند». و «دوانی یک عضو ساده حزب توده بوده و این اطلاعات را یا از طریق بازجویان متوجه شده و یا از طریق مهدی پرتوی» یعنی رهبران حزب که همبند او بودند نمی توانستند داده هائی را که پلیس امنیتی می دانسته به او گفته باشند؟ به مثل به این دلیل که فکر می کردند او به زودی آزاد می شود و خوب است تا برخی واقعیت ها را به بیرون از زندان متتقل کند؟ این فقط یک حدس است اما فقط خواستم نشان دهم که جمله شما می تواند بدیل دیگری هم داشته باشد

۷ ـ در کامنت اول خود نوشته ام «این متن را ادمی معتقد به مواضع چپ و بر اساس دیده ها و تحقیقات خود در دورانی که به اتهام عضویت در حزب توده در زندان بود، بعد از آزادی از زندان نوشت و خود تایپ و به صورت پلی کپی تکثیر و توزیع کرد»

پیروز فقهای دوانی را در آغاز همسر یکی از زندانیان سیاسی توده ای که زنده است و در ایران و بسیار معروف و در زمان شاه همبند بودیم، به عنوان فرد مورد اعتماد آن زندانی به من معرفی کرد ... بعدها که خود به زندان افتادم از مقاوم ترین بچه های چپ و مجاهد، که برخی تا آن زمان ۱۵ سال یا بیش تر در زندان بودند، شنیدم که پیروز از مقاوم ترین و با هوش ترین و مطلع ترین چهره ها در زندان بوده است و مورد اعتماد همه .... پس این که به او اعتماد داشتند و برخی مسائل را که پلیس می دانست به او گفته اند عجیب نیست . ..... در باره پیروز در متنی مستقل خواهم نوشت .... این چند جمله را این جا نوشتم با توجه به برخی شایعات به نظر من بی اساس. من البته نه هرگز توده ای بوده ام و نه هرگز همفکر و همراه پیروز فقهای دوانی .. این ها بحث های دیگری است ...اما واقعیت را چنان که دیده ام گزارش می کنم

۸ـ نوشته اید « کیانوری و عمویی جاسوسی و دیگر اتهامات را رد کرده اند» درست است اما نتیجه گرفته اید که «کتابچه حقیقت نیز به نوعی واگویه سخنان مهدی پرتوی است. هرکس آن را نوشته باشد، یا خود همکار نیروهای امنیتی است (که با توجه به سابقه پیروز منتفی است) و یا بازی خورده آن»
تا ان جا که به یاد می اورم در کتابچه حقیقت هم آمده است که اتهام کودتا اتهامی دروغین و برساخته ذهن هوشنگ اسدی و پرتوی و.. بوده و دیگران زیر شکنجه بدان اعتراف و بعد اعتراف خود را رد کرده اند و.. اتهام جاسوسی یا دادن اطلاعات به نهادهای شوروی در متن مطرح است . در این باره بحث بسیار است اما اگر کسی به فرض گفت برخی اعضای حزب توده اطلاعاتی را به نهادهای شوروی ان زمان می دادند یا برای نهادهای پلیسی شوروی و آلمان شرقی خبرچینی می کردند، ایا می توان او را به «باز گوئی سخنان پرتوی» متهم کرد؟ در این صورت بحثی با شما ندارم. هر کس به راه خویش
(چندی پیش کتابی در المان منتشر شد حاوی برخی اسناد پلیس مخفی المان شرقی در باره همکاری دو تن از توده ای ها با این نهاد

۹ ـ من اصلا و ابدا نمی خواهم در باره محتوای کتابچه حقیقت بحث کنم . در کامنت من هم تاکید شده است که بحث در باره هویت نویسنده است نه محتوای متن. حرف من ساده است . پیروز وقتی در زندان بود و مورد اعتماد زندانیان سیاسی و از جمله زندانیان توده ای ... با همه گفت و گو کرده است و .. حافظه خوبی هم داشت و.. .. پس از آزادی دادها و تحلیل های خود را نوشت . هم من و هم پیروز و هم بسیاری در ان زمان می دانستیم که پرتوی،حتا پیش از دستگیری دوم، با پلیس امنیتی همکاری می کرده است.... و..
در باره درستی یا نادرستی داده ها و تحلیل های متن پیروز می توان بحث کرد . من نگاه و بینش او را قبول نداشتم اما این بحث دیگری است .
او نخست متن را در حدود ۱۰ تا ۲۰ نسخه فتوکپی کرد و به ۱۰ تا ۲۰ نفر داد از جمله به من ... نظر آن ها را می پرسید و می خواست پس از شنیدن انتقادها متن را بازنویسی کند و.. این که بعدها چه شد نمی دانم .. . این شهادت من است و شما ودیگران مختارید و مختارند قبول کنید یا نه
۹۰۱۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹٨       

    از : فرج سرکوهی

عنوان : نام نویسنده کتابچه حقیقت
متن موسوم به «کتابچه حقیقت» را پیروز فقهای دوانی بعد از آزادی از زندان نوشت و تکثیر کرد . نام ان در اغاز کتابچه حقیقت نبود . بدون نام بود و پیروز می خواست پس از شنیدن نظریات رفقا و دوستان خود ان را بازنویسی و نامی مناسب برای ان انتخاب کند . نمی دانم نام کتابچه حقیقت از کجا امده است . . همان زمان به من هم داد و خواندم . در ان زمان اینترنت نبود و متن فتوکپی و تکثیر می شد . در کامنت اول نام او را ننوشتم چون می خواستم در متنی مستقل بنویسم و البته خواهم نوشت
۹۰۱۵۶ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣۹٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست