سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

وقتی که دوست نارواست! - جمشید طاهری پور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : فریاد

عنوان : نقد بیطرفانه و نقد دور از انصاف
سلام به آقای طاهری پور
نظر شما وهمچنین نظر آقای سرکوهی ، کامنتی با نام یاوررا خواندم.
چقدر ارزشمند است نقد بیطرفانه و چقدر زشت و دور از انصاف که اشخاصی بدون مطالعه وکینه توزانه به آن بر خورد میکنند.
آقای یاور قبل از ورق زدن تاریخ، درست یا نا درست میبایست صرفا"به موضوع میز گرد می پرداخت.
کینه توزی ونفرت پراکنی جایی در یک دیالوگ سازنده ندارد.
امید است آقای یاور به این موضوع توجه کند.
٨۶۲۴٨ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣۹۷       

    از : جمشید طاهری پور

عنوان : قرار نیست همه یک جور فکر کنیم
۱- من از همه خوانندگانی که در ارتباط بایادداشت من کامنت گذاشته و نظرات خود را نوشته -اند. صمیمانه تشکر می کنم. کامنت ها، و اظهار نظر ها اعم از موافقت و مخالفت، هدیه -ای ارجمند و نیرو بخش هستند چون گواهی می‌دهند هیچکدام ما آواز خوانی بی‌کس و تنها در برهوت خالی بیابان نیستیم. صمیمانه تشکر می‌کنم وممنونم.

۲- رفیق مجید نشاط درست نوشته؛ « قرار نیست همه مثل هم فکر کنیم». اما اگر فکر های متفاوت نخواهند یکدیگر را برسمیت بشناسند و نتوانند با یکدیگر گفتگو کنند، این قرار آقای مجید نشاط، که ضامن همبستگی انسان ها در یک جامعه سکولاردموکراتیک است، به ضد خود تبدیل می‌شود؛ یعنی جامعه تنزل پیدا می‌کند به اجتماع آدمهائی که بیگانه با یکدیگرند و نسبت به خوب و بد هم بی‌تفاوت و بی اعتناء هستند.

۳ – من برنامه پرگار را یک‌جور دیدم و دریافتم، و دوستم فرج یک‌جور دیگر دیده و دریافته! بر همین روال، دوستانی نظیر مجید، یا آرمان یا دبیری مقاله فرج و یاد داشت مرا یک جور خواندند و در یافتند و مثلن مجید اصلانی یا رفیق فرهاد یک‌جور دیگر! من از روی آموخته هایم و بیشتر بر اساس تجربه‌هایم این باور را پیدا کردم که راه دست یافتن به یک شناخت منصفانه یا یک داوری درست تر، مقدم بر هر چیز، درک چند و چون طرز نگاه‌ها و طرز دریافت‌ها است. این ماهیّت نگاه‌ها و دریافت‌ها هستند که همبستگی یا بیگانگی را شکل می دهند!

۴ – در نگاه من برنامه پرگار در مضمون واقعی خود عبارت بود از معرفی پیکارگران آرمانخواه چپ ایران، بعنوان نیروئی بی‌اعتبار و حتا منقرض. یادداشت من واکنشی در برابر این مضمون بوده است. خلط این مضمون با مفاهیمی نظیر روشنفکری و فعالیت فرهنگی که سطح بکلی متفاوت از بحث جاری است و به قول فرج اطلاع و تخصص مربوط به خود را می طلبد، در دریافت من به نوعی روی مضمون اصلی پرده می کشید، پس از ورود به آن احتراز جستم و از آنجا که اصرار در کوتاه نویسی و تمرکز روی مضمون اصلی دارم، مثل نوشته های دیگرم، یک‌سره از حواشی هم که در مقاله فرج به تفصیل موضوع بررسی و نقد قرار گرفته چشم پوشیدم. در این حواشی خیلی نکات آمده که مستقل از شیوه بیان خشن، پرخاش و وجود واژگانی با بار تحقیر و اهانت ( برای نمونه؛ عامیانه، بی ربط، مضحک، نشانه بی اطلاعی، تمثیل پیل و مورچه، البته نوشته پیل و من! و...) نمی‌توانم با آن مخالف باشم و مهمتر اینکه حتی می‌تواند نقاط تفاهم و هم اندیشی هائی باشد میان من و فرج. چشم‌پوشی بر این جنبه‌های مقاله فرج به داوری هائی نظیر داوری آقای نشاط انجامیده. من با اینکه داوری او را نادرست می‌دانم اما می‌پذیرم که کمبود های خود خواسته -ام در یادداشت کوتاه من می‌تواند زمینه‌ساز سنجش هائی باشد از آن دست که رفیق مجید نوشته است.

فرج سرکوهی در مقاله خود با این نگاه که «بحث با اشاره به کانون نویسندگان در باره روشنفکری ایران است»، و طی نکوهش های مکرر خانم فرزانه عظیمی دایر بر اینکه «از گفتار او پیداست که فضاهای روشنفکری را لمس نکرده است، از تاریخ روشنفکری ایران بی اطلاع است و.. » یا «کار فرهنگی و روشنفکری نکرده و در این زمینه موضوع اصلی میزگرد، یک سطر ننوشته»، برنامه پرگار را در سطح دیگری دیده و ارزیابی و ارزش‌گذاری های دیگری بدست داده است. پس لاجرم نتوانسته ارزش و اعتبار دفاعیات خانم فرزانه عظیمی را دریابد. این را هم باید بگویم که سرکوهی حدودن در آرمانخواهی های قدیم نسل ما و در سطح احمدزاده و پویان باقی‌مانده و با مقوله نوزائی و نواندیشی در چپ ایران التفات و الفتی ندارد. بنظر می‌رسد این فاکت در نکوهش های غلیظ او از خانم فرزانه عظیمی نقش موثری داشته و دارد. برعکس در نگاه من که بحث پرگار بی‌اعتبار کردن آرمان خواهی پیکارگران چپ بود، دفاعیات و حضور خانم فرزانه عظیمی، یک حضور مناسب و البته نه بهترین و بالاترین می‌توانست بود. حضوری مناسب و در مقیاس حزب چپ و اتحاد جمهوری خواهان؛ با شایستگی هائی تثبیت شده؛ نه فقط بعنوان مبارز آرمانخواه چپ بلکه بعنوان شخصیتی که در آرمانخواهی چپ زیسته و صاحب تجربه زندگی و سوابق رزم مشترک با مبارزان آرمانخواه چپ ایران است؛زن مبارزی که خوب و بد آن‌ها را دیده و حدودن شناخته و در امروز خود به منزلت و ضرورت تحول، نواندیشی و نوزائی چپ ایران باور یافته است.

این دو طرز نگاه و این دو دریافت کدام به حقیقت نزدیک تر است؟ پاسخ من این است که قرار نیست همه یک‌جور فکر کنیم.
٨۶۲۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۷       

    از : بهروز سماعی

عنوان : روشنفکر دینی
آقای خسروخاور اطلاع درستی از تاریخ روشنفکری ایران ندارد. تنوع فکری در جامعه روشنفکری ایران از آغاز تا امروز انکارناپذیر است. زمان شاه هم روشنفکران مخالف رژیم یک دست نبودند. پدیده هایی مانند آل احمد و شریعتی را باید در شرایط آن زمان بررسی کرد. این دو نفر ممکن است در سقوط شاه تأثیرگذار بودند، اما همه‍ی روشنفکران مثل آن ها فکر نمی کردند. تازه برای تیپولوژی یا گونه شناسی روشنفکران آن دوره باید آل احمد و شریعتی را در ارتباط با جریان های فکری در منطقه و غرب بررسی کرد. آنچه مربوط به روشنفکران چپ گرای ایرانی می شود، همه آن ها از مارکسیسم اطلاع و درک یکسان نداشتند. تازه مارکسیسم یک نحله فکری قدرتمند نه تنها در جنبش سیاسی بلکه در محافل دانشگاهی غرب بوده و هست. بسیاری از روشنفکران بزرگ غربی تحت تأثیر آموزه های مارکس بوده اند و هم چنان هستند. ریمون آرون که روشنفکر به اصطلاح راست گرا بود، اندیشه مارکس را یکی از اساسی ترین مراحل تاریخ جامعه شناسی می داند. کتاب او را در این زمینه اگر اشتباه نکنم باقر پرهام به فارسی ترجمه کرده است. بی سوادی آقای خسرو خاور تا بدانجاست که خلیل ملکی را در صحبت هایش مخالف مارکسیسم معرفی کرد. در حالی که ملکی مخالف حزب توده و مارکسیسم روسی بود. به هرحال،این اهمیتی که در اینجا به افکار پریشان خسروخاور داده می شود، بی جهت و بی فایده است. اما در عین حال، نشانه تزلزل فکری و روحی چپ گراهای امروز ماست که حرف های او را جدی می گیرند. واقعاً خنده دار است. به جای انتقاد از حرف های پریشان او چپ گراهای ما باید کار فکری منظم علمی و دانشگاهی انجام دهند تا جوانان ایرانی با افکار و خواسته های آن ها آشنا شوند. اطلاعات خسروخاور محدود به همین جماعتی است که روشنفکر دینی نامیده می شوند که در کل چیز به درد بخوری نمی گویند. مثلاً آقای سروش یا آرش نراقی یا کدیور چه چیز تازه ای مطرح می کنند که به درد آینده ایران بخورد؟ بی بی سی باید این سوال را مطرح می کرد: روشنفکران به اصطلاح دینی چه چیز به درد بخوری برای ایران مطرح می کنند که قابل اعتنا باشد؟ مثلاً سروش آخر عمری کشف کرده است که قرآن به پیامبر نازل یا وحی نشده است. خوب این را که دیگران بیش از صد سال پیش مطرح کرده اند. یا آرش نراقی معتقد است که در قرآن همجنس گرایی منع نشده است.مگر قرار است قرآن همچنان بر آن جامعه حکفرما باشد که ایشان در تلطیف آن و به روز کردنش می کوشند؟ یا کدیور به این نتیجه رسیده است که حکومت دینی بد است. خوب غیر از این است که ایشان شیره را خورده است و می گوید شیرین است؟ آقای خسروخاور حتی فرق این روشنفکران به اصطلاح خودش «کوتاه پرواز» را با روشنفکران زودمرگ که گویا عمرشان به ۶ ماه هم نمی رسد، روشن نکرد. همه را میانجی و میانی می نامد. مشکل ایشان این است که تحت تأثیر اطلاعات دینی روشنفکران به اصطلاح دینی قرار گرفته است، چون درباره‍ی اسلام گرایی کار می کند و اطلاع درستی از اسلام ندارد. غافل از اینکه آدمی مثل سروش ممکن است ابیاتی از مثنوی را ازبر باشد ولی آگاهی درست از تاریخ فکر و فلسفه در جهان اسلام ندارد و این را می توان به خوبی نشان داد. بیشتر با رتوریک (سخن پردازی) حریفانش را مرعوب می کند.
٨۶۲۲۱ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۷       

    از : یاور

عنوان : ناروا چه کسی هست؟
""نسیم خاکسار"" در کتاب ""گریز نا گزیر"" صفحه‌ی ۷۷۵ در بخش پانویس‌ها شماره ۳ می‌نویسد: من همیشه رفتار مستقل خودم را داشتم و به سیاست‌های سازمانی که با آن در ارتباط بودم، اعتنایی نمی‌کردم. بیانیه‌هایی را امضا می‌کردم یا راه‌هایی در کانون و همراه با نویسندگان بر می‌گزیدم که با سیاست آن ها نمی‌خواند. یادم می‌آید همان وقت‌ها که هنوز از اکثریت جدا نشده‌بودم، این سازمان به دستور و یا راهنمایی حزب توده می‌خواست هوادارانش را وادار کند از ""کانون نویسندگان"" بیرون بیایند و به ""شورای هنرمندان و نویسندگان"" وابسته به ""حزب توده""" بپیوندند. من مانع شان بودم و آن ها خوب این را می‌دانستند. ""جمشید طاهری‌پور"" که هم اکنون در آلمان است، امیدوارم داستان کاملش را بنویسد. آن وقت‌ها که او در ""کمیته‌ی مرکزی و هیات سیاسی سازمان اکثریت"" بود، ""مسئول یا مأمور"" شده‌بود از طرف ""هیات سیاسی سازمان"" که من را برای پیوستن به ""شورای هنرمندان و نویسندگان"" توجیه کند. شبی همراه ""چند نفر از اعضای سازمان"" به خانه‌ی من آمد؛ و تا نیمه‌های شب با من صحبت کرد. حرفش پیش نرفت و من سر حرف خود ایستادم. یادم می‌آید همان شب، آخرهای حرفش به من گفت که ""لاجوردی"" به آن‌ها گفته یا پیام داده‌است تکلیف ""نسیم خاکسار"" را روشن کنید که با شماست یا با اقلیت.
٨۶۲۱٨ - تاریخ انتشار : ٣ شهريور ۱٣۹۷       

    از : اصغر الهیاری

عنوان : ناکجاباد بی بی سی
نگارنده از بی بی سی انتظار راهنمائی و روشنگری ندارد ولی از کسانی که به حق به این قبیل برنامه ها اعتراض دارند توصیه می کند اصل مطلب را فراموش نکنند.
حاصل این برنامه ی آقای کریمی با کمک آقای دکتر فرهاد خاور و خانم فرزانه عظیمی اینست:نباید به حکومت های دیکتاتوری خرده گرفت و باید مانند محافطه کاران برای حفظ شرائط موجود از هر نوع انتقاد و اعتراض پرهیز کرد وگرنه وضع بدتر میشود که شد .. ولی تاریخ دروغ نمی گوید..
اول ـ روزی از روزهای سال ۱۳۴۵ زنده یاد استاد امیر حسین آریان پور در سالن ۱۷ دی دانشسرایعالی ـ دانشگاه تربیت معلم امروز ـ سخنرانی داشت که علاقمندان بسیاری بعلت کمبود جا در راهرو سخنرانی را می شنیدند. استاد معروف جامعه شناسی با صدای رسا چنین شروع کرد:" یاد باد استاد سعید نفیسی .... یاد باد استاد پورداوود ... "
خانم کتابدار دانشسرایعالی که خود را «روشنفکر » هم می دانست. بعنوان اعتراض به استاد که چنین صمیمانه سخنرانی خود را شروع کرده بود. از لابلای جمعیت با غّر و لُند از سالن بیرون رفت. در آن سال ها که جنبش دانشجوئی بعداز سالها رکود صنفی و سیاسی تازه در حال شکل گیری بود نیز با بعضی از دانشجویان تند و تیز روبرو بودیم که کمتر از به زیر کشیدن حکومت شاهنشاهی دست خالی و بدون جنبشی سراسری را قبول نداشتند.. البته اغلب آن قبیل دانشجویان امروز با کوله باری تجربه با اقلیتی که هنوز در همان عوالم دهه چهل باقی مانده اند سر و کله میزنند..این مشکل سیاسی ست.
دوم ـ کتاب زمینه جامعه شناسی آگ برن ـ نیم کف ترجمه دکتر آریان پور ـ نشر دانشگاه تهران که علاوه بر دانشجویان رشته ی جامعه شناسی، هزاران نفر از روشنفکران در حکومت گذشته آنرا مطالعه کردند و با علم جامعه شناسی آشنا شدند و شاید پایه ای برای ادامه بیشتر مطالعه در این زمینه بوده است ..( در ضمن دکتر آریان پور لیستی از کتابهای علمی و تاریخی را برای علاقمندان توصیه کرده بود که در کتابخانه ها و کتاب فروشی ها در دسترس بود شاید بهمین دلیل مورد غضب حکومت شاه بود)
سوم ـ اساتید دیگری مانند دکتر غلامسین صدیقی ، دکتر کاردان ، دکتراحمد اشرف و...... بعلاوه موسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و گروه دکتر احسان نراقی در مورد جامعه شناسی و علوم اجتماعی کارهای بسیار تحقیاتی و انتشاراتی برای آموزش دانشجویان و جامعه روشنفکری کشور انجام دادند که بسیار تاثیر گزار بود.
چهارم ـ نویسنده ی ارجمند باقر مومنی که عمرش طولانی باد... نقدی سیاسی با دیدگاه خاصّ مارکسیستی بر کتاب درسی رمینه جامعه شناسی آگ برن ـ نیم کف ترجمه دکتر آریان پور ـ نشر دانشگاه تهران نوشت و منتشر کرد. هنوز نمی دانم که چنان نقدی بر کتاب درسی که اساتید دانشگاههای غربی نوشته و در دانشگاه تهران برای آموزش تهیه شده بود چه دردی را دعوا میکرد؟ سیاسی یا روشنفکری؟
در شرائطی که استادان دیگری در این زمینه کار و کوشش میکردند. از قضا دکتر آریان پور را به دانشگاه معقول و منقول و معارف اسلامی بریاست دکتر مطهری منتقل کردند که کمتر در رشته ی تخصصی خود کار کند. البته این به معنی آن نیست که سایر اساتید آزاد بودند که به تحقیقات و تالیفات خود بپردازند. در شرائط اختناق آن روزگار واقعیت این است که نمی دانیم بر جامعه دانشگاهی چه رفت. نباید بطور کلی فکر کرد که اساتید دانشگاهی می توانستند به نسبت محافطه کاری یا شجاعت در انتقادکردن از معایب اجتماعی به کار ادامه می دادند. ... یعنی با حکومت سازش می کردند یا با آن به نسبت درگیر می شدند. واقعا معلوم نیست ..

پنجم ـ در گفتگوی آقای کریمی ـ بی بی سی ـ با آقای دکتر فرهاد خاور جامعه شناس
و خانم فرزانه عظیمی فعال سیاسی همه ی عوامل دست به دست هم داد بود تا نتیجه گیری شود : روشنفکران ایران در گذشته باید بینهایت محافظه کار می بودند و هیچ انتقادی از حکومت خودکامه نمی کردند . بعداز انحلال احزاب حکومتی مردم و ایران نوین به فرمان اعلیحضرت به حزب رستاخیز می پیوستند یا جلای وطن میکردند تا سر از زندان در نیاوردند.

نگارنده عمدا از زنده یاد دکتر امیر حسین آریان پور یاد کردم که در کانون توجه جامعه روشنفکری ایران قرار داشت . بینهایت سپاسگزار میشوم که دوستان ارجمند اخبار روز عنایت نمایند که کدام بخش از رهنمود های دکتر آریان پور و کسانی که در آن روزگار اختناق و سانسور در جامعه فرهنگی و روشنفکری زحمت می کشیدند بلند پروازی کردند؟ چرا دکتر فرهاد خاور جلال آل احمد را طرح می کند؟جامعه روشنفکری وسیعتر از این حرفها بود.

بنظر بنده آقای دکتر فرهاد خاور و اصل مطلب را یا فراموش کرده و یا دوست دارند وارد فرعیات شوند .شمول آقای فرج سرکوهی...... این درست است که بسیاری از روشنفکران مورد ستم حکومت های پادشاهی و مذهبی فرار گرفتند . ولی موضوع کنشگران سیاسی ، صنفی و مدنی کاملا حساب جدائی دارد . این طیف که بیشترین قربانیان را بعداز مشروطه داده اند به اشکال مختلف با حکومت ها پیکار کرده اند و از اغلب آنها نوشته ای موجود نیست که دال بر فعالیت روشنفکری آنها باشد.

بر این اساس بجای صدور احکام کلی علیه روشنفکران باید نشان داد در کدام زمینه روشنفکری ، چه کسانی «بلند پروازی» داشته اند . همانطور که در جامعه شناسی همه نوع شخصیت و دیدگاه وجود داشته است در عرصه ادبیات ، هنر ، فلسفه ، تاریخ و...... نیز دیدگاههای مختلف وجود داشته است ....
مثلا آقای دکتر فرهاد خاور و بی بی سی نمی گویند بر استاد گرانقدر فریدون آدمیت چه رفت؟ آیا او هم بلند پرواز بود یا خکومت وقت تحمل تحقیقات علمی او را در مورد مشروطه بر نمی تافت؟
بی بی سی و دکتر فرهاد خاور باید بگویند : از آنهمه ایران دوستان و مردم دوستان که برای ایرانی آباد و آزاد تلاش کردند کدامین می توانند الگوهای مناسب برای ادامه ی فعالیت های روشنفکری و سیاسی امروز ایران باشند؟ آنها که فکر می کنند مردم باید از صفر شروع کنند معلوم نیست که بکجای این جهان مُهمل وصلند.
٨۶۲۱۶ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۷       

    از : Hadi Shahab

عنوان : متاسفانه مجری برنامه پرگار و جناب دکتر خسرو خاور هنوز که هنوز است در اوایل دهه ۹۰ میلادی به سر میبرند
بحث بی بی سی و یا پرگار در حقیقت یک بحث انحصار گرایانه است.
مجری برنامه و جناب دکتر خسرو خاور بر این باور بودند که روشنفکران "بلند پرواز، گستاخ، لجام گسیخه ،خودمحور، مطلق گرا" یا آرمان خواه در حال انقراض هستند و نسل بعدی ندارند. آن روشنفکران مردند یا بدون رودربایستی در حال مرگند و روشنفکران آرمان گرایی مانند جزنی, اشراف , شهرام , خیابانی و ... دیگر بوجود نخواهند آمد .

در اوایل دهه ۹۰ میلادی تمامی بلند گوهای تبلیغی جوامع سرمایهداری بعد از فروپاشی شوروی و نظام های مستقر در کشورهای اروپایی شرقی دایم میگفتند که سوسیالیم مرد و کارل مارکس هم دیگر خریدار ندارد.

اینروزها دیگر کسی در غرب نمیگوید که مارکس مرد. بلکه توجه به مارکس و کاپیتال او حتی از طرف مدیا که محرک احزاب حاکم است بمیزان قابل توجهی بالا رفته.
متاسفانه مجری برنامه پرگار و جناب دکتر خسرو خاور هنوز که هنوز است در اوایل
دهه ۹۰ میلادی به سر میبرند.
خانم عظیمی سیاستمدار خجالت زاده ا ی در این بحث بود که به لحاظ فکری نه میتواند روشنفکر بلند پرواز باشد و نه گستاخ .. آخر کسانی که با نگهدار و فتاح پور نشست و بر خواست کنند بالهاشان قبلا چیده شده.

روشنفکری که طرفدار استثمار انسان از انسان باشد که تاریک فکری بیش نیست.
٨۶۲۱۰ - تاریخ انتشار : ۲ شهريور ۱٣۹۷       

    از : فریدون بی بیان

عنوان : برای آقای محمود اعظمی
دوست عزیز بهتر ست مچ گیری نکنیم و بجای حیدری ـ نعمتی به پلورالیسم و احترام به نحله های فکری دیگری همت بخرج دهیم.... البته اگر میخواهیم برای رسیدن به یک پارلمانتاریسم واقعی برای حکومت دموکرات و سکولار در ایران بکوشیم تا از جهنم حکومت مشروعه رها شویم.....
در ضمن برخورد پدرسالارانه ، مرد سالانه ی ، تکروانه ، خودمحورانه و نظائر اینها میراث شوم چند هزار سال پادشاهی و دین زدگی ست که بسیار عقب مانده است که هنوز اجازه نمی دهد تمام شهروندان در زندگی اجتماعی مشارکت کنند و کسانی که برای مشارکت در کارهای اجتماعی کنشگر صنفی ، سیاسی و مدنی میشوند را آزار و اذیت می کنند و با دستگیری و شکنجه تا امروز هزاران را ترور و اعدام کرده است.
آقای سرکوهی بهتر از همه میداند که نوشته هایش جنجال انگیز است و از روزی که از مرگ حتمی فرار کرد با کتاب یاس و داس بسیاری مرده و زنده را مورد عتاب قرار داد.این عادت هنوز ترک نشده است ..برای اثبات این ادعا از نوشته ی اخیر ایشان این قسمت را قرض میگیریم:««تحلیل گر»، که آقای کریمی می گوید، اصطلاحی است که در رسانه های فارسی زبان بی آبرو شده است. در عرف این رسانه ها هر کس که نظری دارد، و چه کسی است که نظر نداشته باشد، بی توجه به تخصص و سابقه نظری یا عملی در موضوع بحث، «تحلیل گر» است. به برخی چهره های ثابت همین بی. بی. سی فارسی بنگرید که در باره همه چیز «مشغول تحلیل اند» پایان نقل قول...

نگارنده علاقه ای به بی بی سی ندارد ولی می داند که آقای سرکوهی یکی از همکاران رسانه هائی مثل بی بی سی می باشد.اشکالی هم در این مورد نمی توان گرفت.این را هم می دانم که همه جور برنامه ی خوب و بد و متوسط در بی سی سی تولید و پخش شده است وقتی میز گرد با یک ساواکی و چریک فدائی سابق پخش شد ولوله صورت گرفت و وقتی صدای آمریکا تلقنی در یک میز گرد با پرویز ثابتی سر شکنجه گر ساواک تلفنی صحبت کرد و دروغهای او را پخش کرد ده ها زندان سیاسی حکومت گذشت به صدای آمریکا اعتراض کردند و تقاضای پاسخگوئی به پرویز ثابتی کردند که اصلا اثری نداشت. بنظر میرسد که این رسانه ها گاهی با این برنامه ها به نحوی شرائط را ازمایش می کنند تا بتوانند برنامه های ایده آل و استراتزیک خود را زمان بندی کنند.
برخلاف نظر آقای سرکوهی برای اهداف خود از هر کس که برنامه های آنها را پر کند استفاده می کنند و تا بحال دیده ایم که خیلی راحت همیشه از طرفداران حکومت کشتار نیز مهمانانی داشته اند که با مخالفین جمهوری کذائی اسلامی بحث و جدل کرده اند . همین آقای سرکوهی با عبدالکریم سروش ....
اما آقای سرکوهی که چنین صریح می نویسد:«در عرف این رسانه ها هر کس که نظری دارد، و چه کسی است که نظر نداشته باشد، بی توجه به تخصص و سابقه نظری یا عملی در موضوع بحث، «تحلیل گر» است.»

مگر حضرتش در بوته ی تجربه روزنامه نگار ـ ژورنالیست ـ نشد ؟ در حکومت گدشته مدرسه عالی مطبوعات داشتیم و اساتیدی چون دکتر مصباح زاده و دکتر الهی و دیگران آنجا تدریس میکردند...مسعود بهنود یکی از شاگران ممتاز آن مدرسه عالی بود و صد ها نفر دیگر...در ایران هیچوقت کسی در سر جای خودش نبوده است. بهتر است آقای سرکوهی یک سوزن بخودش بزند یک جوالدوز بدیگری...در نوشته اخیر او بار دیگر ثابت می کند که علیرغم تمام ادعاهای ژونالیستیکی مبانی و چارچوب پلوررالیسم و متمدنانه سیاسی در برخورد به تمام نیروهای راست ، میانی ، چپ ، ملی و مذهبی را رعایت نمی کند واژه هائی که بکار می برد در مناظرات سیاسی ، فرهنگی، روشنفکری اروپا معمول نیست و جای بحث زیاد دارد.
٨۶۲۰٨ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۷       

    از : روزبه زرین

عنوان : دلخوریش از جای دیگری است
فرج سرکوهی در مقاله مواردی را یاد آوری کرد مانند:
" اغلب روشنفکران آرمان گرای ایرانی و بسیاری از چپ ها، حتا بنیان گذاران سازمان فدائی چون پویان و احمد زاده، و برخی از سازمان های چپ در آن زمان، به توهماتی چون «سوسیالیزم واقعا موجود» باور نداشتند، بلوک شوروی سابق را سوسیالیستی نمی دانستند و...، بگذریم از آن همه تنوع فکری و سیاسی روشنفکران ایرانی از مشروطه تا کنون."

به گمانم همین نقل ها قول ها برای نشان دادن بی اطلاعی او از موضوع بحث کافی است. "
خوب همین موضوع که بنیادگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق به توهماتی که که طاهری پور سالها بعد مبلغ آن بود و یکی از بنیادهای ایده آل او و دوستان رهبری سازمان اکثریت بود به نظر می رسد باعث رنجش خاطر او شده است که دست به تحریف مقاله سرکوهی زده است و ادعاهای را مطرح می کند که حتی با خواندن چندین باره مقاله نمی توان آنها را در آن یافت.
همچنین اظهار نظر سرکوهی که "حزب چپ" را همان "سازمان اکثریت" که سابقه دفاع و حمایت از رژیم قاتلان را دارد چه بسا به قلم توانای خود طاهری پور شاید دلیل این واکنش غم انگیز این هم زندانی سابق سرکوهی باشد. بهر حال مواردی را که او به سرکوهی خرده می گیرد را نمی توان در مقاله پیدا کرد و توهین او به سرکوهی باعث تاسف است.
٨۶۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۷       

    از : خسرو صدری

عنوان : آقای سرکوهی به نظر من اصولا"چپ"نیستند
آیا ایشان با وجود زخمی که به دلیل نقض حقوق انسان ها درکشور ما بر تن دارد، یک بار هم که شده ازجنایات روزمره اسرائیل در سرکوب فلسطینی ها وپایمال کردن حقوق آن ها سخنی گفته است ؟ آیا یک کلمه از جنایات آمریکا که در این دودهه به اوج خود رسیده است ،مطلبی بیان داشته است ؟ آیا تا کنون "نقد"ی هم در واکنش به توجیه کنندگان "کودتای ۲۸مرداد" نوشته است؟ ایشان اصلا از نزدیکی گود بحث چپ های جهان و ایران در زمینه های اقتصادی و اجتماعی هم عبورنکرده اند. نوشته اند که "چپ" نو است. مگر چپ های آلمان سنتی هستند؟ چه وجوه مشترکی ایشان با آن ها دارد؟
آخر این چه ادبیاتی است که بدون دندان قروچه رفتن و زهرپراکنی و هتک حرمت رسالتش عملی نمی شود؟ از همان "داس و یاس" بگیرید و بیایید جلو.
اگراصرار در سرنگونی جمهوری اسلامی نشانه "چپ" بودن است، نتانیاهو و جان بولتون از همه چپ ترند.
دراین سلوک ایشان دوستانی چون آقای حسن شریعتمداری و شاگردانی چون آقای ایرج مصداقی دارند که اتفاقا آن دو هم مثل ایشان زخم خورده جمهوری اسلامی هستند ولی خود از زخم زدن به دیگران کوچکترین ابایی به خود راه نمی دهند.
این کامنت را زیر نوشته خود آقای سرکوهی می گذاشتم اگر ایشان پروای شنیدن انتقاد نمی داشتند.
٨۶۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۷       

    از : محمود اعظمی

عنوان : لطفت به این ۲ سوال پاسخ بدهید
آقای طاهری پور
نوشته اید که شما اهل گفت و گو هستید . پس اگر برای نظر خوانندگان خود ارزش قائل هستید لطفا به این دو سوال پاسخ دهید
۱ ـ محمد نشاط و حسین دبیری ماه در کامنت های خود شما را متهم کرده اند که حرف سرکوهی را تحریف کرده اید. دلایل خود را هم نوشته اند. شما نوشته اید که اساس مقاله سرکوهی بر این است که خانم عظیمی از نسل قدما نیست .
من مقاله سرکوهی را دوباره خواندم و حتی یک کلمه هم ندیدم که اتهام شما را تایید کند . شاید من بی دقت هستم و بلد نیستم یک مقاله را درست بخوانم . شما که مدعی هستید مقاله را دوبار خوانده اید لطفا کلمه ها و جمله های مقاله سرکوهی را که در باره نسل جوان و قدیم است این جا بنوسید و اتهام خود را اگر نه ثایت دستکم مدلل کنید
۲ ـ رسما و کتبا و علنا اعلام کرده اید سرکوهی «روان پریش» است. لطفا صلاحیت خود را در زمینه روان پزشکی و علائم بالینی روان پریشی سرکوهی این جا بنویسید تا ما خوانندگان از این پس وقت خود را برای خواندن مقاله های روان پریشان هدر نداده و به جای ان نوشته های متخصصانی چون شما را بخوانیم
٨۶۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۱ شهريور ۱٣۹۷       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۹)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست