سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

شکار موبی دیک در فلات - مرضیه شاه بزاز

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : فریدون بی بیان

عنوان : نوعی تحسین و نوعی انتقاد برای نویسنده
دوستان عزیز ، تلاش کنیم که با انتقاد های سازنده هواداران مجاهدین خلق را دعوت کنیم که دست از این عادت زشت خود بر دارند که هر کس مثل آنها نمی اندیشد را نه متهم بلکه محرز «همدست» حکومت ولایت فقیه بحساب میاورند. پس خانم شاه بزاز و کسانی که زیر این نوشته به مجاهدین اعتراض می کنند طبیعی است که مورد عتاب قرار گیرند.
پیشنهاد:
ـ به مجاهدین نشان دهیم که همه کم و بیش اشتباه می کنند. چرا مجاهدین اینقدر از خود راضی هستند و هیچ انتقادی را بر نمی تابند؟
ـ به مجاهدین نشان دهیم وقتی ما یک نوشته را می خوانیم سعی کنیم منصفانه قضاوت کنیم حتی اگر به ما انتقادکی شده باشد.
ـ به مجاهدین نشان دهیم وقتی یک نوشته را می خوانیم اگر کمبودی در نوشته بود را مطرح می کنیم تا نویسنده آن را برای نوشته های بعدی در نظر بگیرد.
کار تجربی:
قسمتی از نوشته ی خانم شاه بزاز را دوباره می خوانیم :
" رجوی پایش (افراد خانواده اش) را در نبرد با جمهوی اسلامی از دست داده و کشتی اش (سازمان و هوادارانش) را رژیم غرق کرده،‌ او جذاب و باهوش و دیکتاتور است و با فن سخنوری و ترور، هوادارانش را با خود همعقیده ساخته که دشمن یکتا است و تنها موبی دیک (جمهوری اسلامی) را باید نابود ساخت و نه دیکتاتوری و سرمایه داری را. بهای این جنگ و خصومت شخصی را عمدتا با جان هوادارانش پرداخت می کند، رجوی با ضدانسانی ترین جناحهای جهانی متحد می شود تا تنها موبی دیک را به دام بیاندازد، با نیزه تنش را پاره پاره کند تا خود جانشین اش بشود و بر دریا براند. همواره بوده و هستند دیگر سازمانهای مبارزاتی که خود خصوصیات دشمن را نادانسته و دانسته گرفته و در حین مبارزه یا پس از پیروزی استفاده کرده اند، مجاهدین نیز از این دسته اند. اما فرق مجاهدین این است که از آغاز با ماهیت و خصوصیت رژیم چندان کاری نداشتند و تنها به عمال رژیم کار داشته و دارند و تنها آنها و رژیمشان را جانی می دانند و نه رژیمهای مشابه را، اینجاست که مشکل مجاهدین آغاز می شود، جنگل را فراموش می کنند و درخت را در انتزاعی خطرناک ارزیابی می کنند و برای نابودیش، به ریشه های دیگر درختان پوسیده می آویزند. مثال فراوان است، صدام، عربستان، اسرائیل و اکنون پرزیدنت ترامپ و جناحهای راست سرمایه داری بولتون و جولیانی و... هیچکس و هیچ رژیمی دشمن نیست مگر رژیم ایران و یاری دهندگانش. اریکه ی قدرت را که رجوی از آن خود می پنداشت، از او گرفته اند و این زخمی التیام ناپذیر است که هیچ پایی از عاج آنرا تسکین نمی بخشد. تصاحب و تخریب جان و مال مردم و سرمایه ها و محیط زیست ایران را تنها به این دلیل مجاهدین محکوم می کنند که الان فقط بوسیله ی جمهوری اسلامی صورت می گیرند والا اگر امریکا، عربستان، یا اسرائیل مردم و سرزمینِ ایران را به توپ و تانک می بستند، اشکالی چندان نداشت بخصوص اگر انتقال قدرت به مجاهدین را قول داده باشند، موضعگیری بیست سی ساله ی اخیر مجاهدین شاهدی است قوی و بی طرف بر این ادعا." پایان نقل قول از متن نوشته ی خانم شاه بزاز

به نظر نویسنده ی این کامنت بر خلاف جار و جنجال مجاهدین در زیر نوشته با تحریف و دروغ و کلیشه نقل قول بالا نشان می دهد خانم شاه بزاز در معادله ی خود تمام عوامل ف فاکتور ها و پارامتر ها در نظر دارد و فقط در باره ی مجاهدین انتقاد نکرده است.

برای اینکه به خوانندگان مجاهدین ثابت کنم که می شود از این نوشته انتقاد کرد و ما فقط به به و چه چه نمی کنیم و حتی ممکن است از خانم شاه بزاز هم بیشتر از مجاهدین شاکی باشیم این ایراد را برای مجاهدین می نویسم.
خانم شاه بزاز نوشته :«او [ رجوی]جذاب و باهوش و دیکتاتور است و با فن سخنوری و ترور، هوادارانش را با خود همعقیده ساخته که دشمن یکتا است و تنها موبی دیک (جمهوری اسلامی) را باید نابود ساخت و نه دیکتاتوری و سرمایه داری را.»

با احترام به حانم شاه بزاز باید عرض کنم که چنین نیست خمینی مرد ولی خمینیسم به بقای خود ادامه داد، رجوی نیست ولی رجویسم ادامه دارد.. شاه رفت ولی شاهدوستان هستند . می بینیم هواداران هیتلر نیز در هر گوشه ای جمع میشوند و رهبری برای خود دست و پا می کنند. در ایران داخل و خارج هم ده ها محفل و گروه وجود دارد که کار خودشان را می کنند و حاضر به بحث و گفتگو نیستند. حالا مجاهدین بزرگترین سازمان سیاسی نظامی بعداز انقلاب بوده است توفیری ندارد. آن همه هوادار
وجوه اشتراکی با رجوی ها داشتند، حزب الهی هم وجوه اشتراکی با خمینی ها داشتند پس فکر نمی کنم خمینی جادو یا معجره کرد که میلیون ها نفر را بسیج کرد. زندگی نشان داد که خیلی ها بتدریج از خمینیسم و رجویسم فاصله گرفتندولی آنها که در داخل و خارج هنوز سرنوشت خود را به این دو جریان گره زدند دست کمی از رجوی و خمینی ندارند.
هواداران امروز مجاهدین خلق با نوجوانان مدرسه های راهنمائی و کوچه و بازار که بعداز انقلاب بسیج شده بودند فرق دارند. همه فاجعه ی مجاهدین خلق را فقط بحساب مسعود رجوی نباید گذاشت و موضوع فردی نیست اگر چه خمینی و مسعود رجوی مسئول اصلی تمام فجایع می باشند.تک تک اعضا و هواداران که رجوی بت آنها ست مسئولند.
٨۴٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹۷       

    از : امیر ایرانی

عنوان : منجی شدگان متوهم و کینه جو
سرکارخانم مرضیه شاه بزاز ارجمند که یکی از بانوان شاعر کشورمان هستند بدرستی و با نکته سنجی خاص با بهره گیری از موضوع یک رمان معروف جهانی روش منجی گری و منجی شدن متوهمانه ای که گاهاً بعضی ها دچار آن می شوند و با اقداماتشان ویرانگری ها و کشتارهای نابخردانه ای را موجب می شوند به پرسش گرفته است
و همچنین ایشان( خانم شاه بزاز) بیان می کند که یک فرد کینه ای چگونه می تواند با روش های کینه جویانه اش و فریبکارانه اش بسیار کسان مفید را به مسلخ بفرستد و فرد کینه جو برکالبد کشتگان نیز نوحه سرایی ابزاری کند.
و از همه مهمتر از نوشتار مفید خانم شاه بزاز می توان نتیجه گرفت که
تفکر کودکانه و متوهمانه فرد منجی شده و روح کینه جویی حاکم بر منجی متوهم او را به سمت مزدوری و پادوئی دیگران می برد که این مزدوری چیزی جز ویرانی برای دیگران نخواهد داشت.
باید گفت دررابطه موضوع نوشتار خانم شاه بزاز،
مصداقیت زیادی را می توان یافت اما یکی از آنان که متاسفانه در کارنامه اش کشتار زیادی مشهود است گروهی به نام مجاهدین خلق است .
که پرداختن به روش این گروه و نتیجه عملکردشان هم خسته کننده و هم اتلاف وقت است بگذریم.
٨۴٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹۷       

    از : غیاث الدین اسد پگاهی

عنوان : نویسنده های مجاهدین
آقای غیاثی اگر شما از زندان مجاهدین را می‌ شناسید و چنین سابقه‌ ای دارید تعجب می‌ کنم که یادتان رفته که سازمان ها همه چقدر هی یا یاد می دادند و مثل فریضه مذهبی از هواداران و اعضا می خواستند سانترالیزم دموکراتیک را. یعنی هرچه رهبری و مسئول بگوید. مجاهدین هم که همیشه به هوادار و عضو می گفتند خود امام نباش و از این حرفها. حالا شما می گویید که با مجاهدین در زندان بوده‌ اید و آنها تحت هیچ کنترلی از سوی سازمانشان نبوده اند؟ بابا ایوالله که ما را نادان یا چیز دیگری حساب می کنی! یک چیز دیگر اینکه اگر واقعن طرفدار مجاهدین نیستی و برایشان ماستمالی نمی کنی و سیاسی با سابقه هستی واقعن یادت رفته که در دوران انقلاب ایدئولوژیک ( که بعد ها معروف شد به انقلاب ویدیولوژیک) سازمان مجاهدین چه تیارتی راه انداخت و هی گفت برادر مسعود با اینکار اول افتاده به منهای بینهایت بعد رفته به بعلاوه بینهایت (سر یک ماجرای صد در صد عشقی با زن نفر دوم سازمان). یادتان رفته که می نوشتند در آن نشریه شان که مقام مسعود دیگر آنقدر بالا رفته که تماس با او فقط از طریق یک نایب ممکن است و انهم یک خواهر سابق یا همسر فعلی بنام مریم قجر عضدان لو؟ یادتان رفته که می نوشتند خواهران نمی توانستند مسائل زنانه و خصوصی (مثل دوره ی قاعدگی را) با برادر در میان بگذارند و احتیاج دارند به یک واسطه ی زن؟ این مجاهدین بخاطر تفکر شیعی و امام زمانی و تقلید و رساله ی مذهبی بکلی مخالف تفکر هواداران هستند و به همین دلیل است که اعضای فرقه خود را از مردم جدا نگاه می دارند و انها را از خانواده ها جدا می کنند و یا نگاه می دارند در اردوگاه ها. در ضمن نویسنده درست می گوید و این مجاهدین مخارجشان را از عربستان تامین می کند که بیایند جان بولتون و نیوت گینگریچ و رودی جولیانی را دعوت بکنند به پاریس و به هرکدام ۵۰ شصت هزار دلار حق سخنرانی بدهند. همین مجاهدین هستند که اخبار و اطلاعات جاسوسی هم به اسرائیل می دهند و هم از آنها می گیرند. و یکی از مرتجع ترین افکار شیعی را دارند با آن کت و شلوار ها و کراوات ها و کت و دامن های اروپایی آمریکایی و درست به همین دلیل است که مردم ایران که اسلام را شناخته اند نمی خواهند آنها را و سایه شان را با تیر می زنند انها هم مجبورند بروند از ترامپ و جان بولتون و کثیف ترین جناح های امریکایی خواهش کنند که تو را به خدا ما را برسانید به حکومت ما تا اخر عمر مدیون خواهیم بود. در ضمن من نمیدانم از کجا فکر می کنم که شما یکی از هواداران مجاهدین هستنید با اسم مستعار مثل همان آقایی که اسم مستعار زن برای خودش انتخاب کرده. واقعن که ما را ساده حساب می کنید که نمی فهمیم این کامنت گذاران حرفه یی که می گردند سر سایت های مختلف کی هستند. من هم از ترس اینکه مثل دانشمندان اتمی ترور نشوم (سربسته) یا فردا که آمریکا مجاهدین را آورد سر کار توی فرودگاه مهراباد دستگیر نشوم مثل شما و برادر پگاه پناهیان یک اسم مستعار گذاشتم سر خودم ببینم چه مزه ای دارد.
٨۴٣٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ فروردين ۱٣۹۷       

    از : اسد غیاثی

عنوان : جاده صاف کنی کشتار و ترور؟
این نکته را من به هواداری مجاهدین نمی نویسم، زیرا هوادارشان نیستم و انتقادات بسیاری هم به آنها دارم. ولی این نوشته که مسئولیت آن طبعا با نویسنده است، بسیار آمیخته با غرض ورزی آمیخته است و میتوان گفت انتقاد یا مخالفت با سازمان مجاهدین و سیاستها یا اندیشه اش، کار نویسنده را به کین توزی کشانده و از جاده انصاف و عدالت و اخلاق انسانی بیرون رانده است.
من بسیاری از نوشته های مجاهدین خلق را خوانده و می خوانم اما هرگز حتی به مضمون چنین چیزی که در زیر از این نوشته برگرفته ام در نوشته های مجاهدین ندیده ام:
«سازمان مجاهدین بنا بر هویت و ایدلوژی اش، پیوسته سعی می کند تا رهبری را از حیطه ی انسانی بیرون بکشاند و به عرش برساند، چنانچه سازمان مدعی می شود که برادر سالهای نوری از ماها جلوتر است و ما خاکیان زبان او را نمی فهمیم و پس واسطه ای نیمه خدا نیمه انسان می خواهد تا بین ما و او ارتباط برقرار سازد و آنگاه الهه ی مقدس رهایی زاده می شود».
این بخش از نوشته با شخصیت کاپیتان که از رمان موبی دیک وام گرفته شده نیز همخوانی ندارد و روشن است که جز یک ضدیت بیمارگونه با مجاهدین راهنمای آن نبوده است.
یا در جای دیگری نوشته است: «پیروان را در بی سوادی و تاریکی نگاه داشتن، فرمان رهبری است، و این امر شاخصِ عمده ی سازمان مجاهدین است که سر سازمان می اندیشد و اعضا به اندیشیدن نیازی ندارند، آنها بازوی سازمان هستند تا اوامر برآمده از اندیشه ی تابناکِ رهبر را اطاعت کنند، اگر اندیشه ای در میان زیردستان در کار باشد، یا باید با مقصد رهبر گره بخورد، یا باید که نابود بشود، رهبر، پیروان را به نه اندیشیدن، چه اندیشیدن و چگونه اندیشیدن امر می دهد و وای بحال دگراندیشان».
هرکس کمترین آشنایی با امور سیاسی ایران داشته باشد، نمی تواند از تعجب خودداری کند. من به همه مخالفتهایم با مجاهدین خلق آنها را در زندانهای این حکومت دیده ام که تحت هیچ کنترلی از سوی سازمانشان نبودند و هرگز نمی توانم بپذیرم که پایداری آنها بر سر عقایدشان و مقاومتشان در برابر رژیم از سر اطاعت کورکورانه از رهبری شان بوده و محصول آگاهی و اراده خودشان نیست. مگر این که به طرز مضحکی بپذیرم که گویا رهبری مجاهدین از دستگاه سرکوب و کشتار و خود ولی فقیه رژیم هم وسیعتر و نیرومندتر علیه خودش و نیروهایش در کار بوده و هست؟!
نویسنده در جای دیگر مدعی است: «هوادارانش را با خود همعقیده ساخته که دشمن یکتا است و تنها موبی دیک (جمهوری اسلامی) را باید نابود ساخت و نه دیکتاتوری و سرمایه داری را».
این حرفها یعنی چه؟ کدام جنبشی را می توان موفق نامید اگر نتواند دشمن یگانه را مشخص نکند و همه سلاحها را به جانب آن دشمن نشانه نرفته باشد. وانگهی اگر نویسنده در شرایط مشخص ایران امروز جمهوری اسلامی را مظهر دیکتاتوری و سرمایه داری می داند، چرا و چگونه می تواند از تمرکز سیاسی و استراتژیک یک سازمان یا حزب سیاسی علیه آن خشنود نباشد؟ راستی اگر یک جنبش سیاسی مشخص یقه جمهوری اسلامی را رها کند و یک دیکتاتوری عام و سرمایه داری جهانی به طورکلی را هدف بگیرد، می توان او را جدی گرفت؟ می توان نگفت که چنین جنبشی یا اندیشه یی برای به در بردن رژیم دیکتاتوری و سرمایه داری مشخص ج.ا ساخته و پرداخته شده است؟ مگر خود حکومت آخوندها چکار می کند. شبانه روز با مطرح کردن نظام سلطه و استکبار جهانی که خودش بخشی از آن و چهره ایرانی حاکم آن است، توجهات را منحرف نمی کند و نیروها را هرز نمی برد؟
اگر عدل و انصاف پیشه کنیم. مجاهدین خلق با همه ضعفها و اشکالاتی که در برخوردهایشان یا سیاستهایشان داشته و دارند یک نقطه قوت سیاسی و مبارزاتی دارند که انگارناپذیر دارند و آن هم تمرکز مونیستی بر روی رژیم است.
نکته آخری که مایلم به عنوان شاهد دیگری از ضدیت بیمارگونه و بی منطق نویسنده یادآوری کنم این است که در ابتدا می نویسد: «سالهای سال است که مجاهدین عملا در جهان با اشخاص، سیستمها و نیروهایی متحد شده اند که هر چند با ظاهری متفاوت، ولی در جوهره با رژیم جمهوری اسلامی چندان تفاوتی ندارند»
اما چون تلاش کرده مجاهدین و رهبری شان را هر طور شده در همه جنبه ها و رویکردها و رفتارها با کاپیتان کشتی رمان موبی دیک یکسان جلوه دهد می نویسد: «گرمای قلبی برای فشردن دستی برای او باقی نمانده، او بدنبال متحدی نیست (پیرو و بزیر رهبری خویش چرا)، می خواهد که یک تنه و قهرمانانه عملیات نابودی موبی دیک را رهبری کند. از جمله کاپیتان یک کشتی در مسیر راه التماس می کند که آهاب به آنها کمک بکند تا گروهی را که چند روز پیش از کشتی جدا شده و در بلمی پی شکار نهنگ رفته و برنگشته اند و بچه ی دوازده ساله ی کاپیتان نیز در میان آنهاست پیدا نمایند. آهاب که از خود این کاپیتان می پرسد و می فهمد که موبی دیک چندان دور نیست، دست رد به سینه ی کاپیتان می زند».
کدام بخش از حرف نویسنده را باور کنیم این که به مجاهدین خلق این ایراد وارد است که با هرکس ولو جناحهای راست امپریالیستی علیه همین رژیم متحد شده اند، یا این که دنبال هیچ متحدی نیستند؟!
به این دلایل است که می گویم این نوشته در ضدیت نویسنده با مجاهدین خلق بیمارگونه و هیستریک است که در همین موضوع داستان کودک ۱۲ساله کاپیتان کشتی دیگری را که به دلایل دیگری از کشتی پدر خود در قایق جدا افتاده را ربط می دهد و تشبیه می کند به این که مجاهدین خلق در پی تحقق مبارزه شان برای سرنگونی تصمیم گرفتند از خانواده و زن و شوهر و کودک و همه وابستگی ها بگذرند؟
باید بگویم که تنها از یک جمله این نوشته یک بار به ذهنم رسید که ای بسا هدف نویسنده این باشد که هرکه هست و به هر جریان سیاسی تعلق دارد، با این نوشته در پی اتحاد سیاسی با مجاهدین خلق است.
ولی اگر هم واقعا با دست یازیدن به تاکتیک طرح و ایده این مقاله در پی چنین اتحادی برای براندازی این حکومت بوده، آن چه از آب درآورده تنها به زمینه سازی و جاده صاف کنی برای کشتار و ترور مجاهدین و دیگر براندازان این رژیم شباهت یافته، تا آن جا که گویی دستهای پنهان حکومت این مقاله را نوشته اند یا خوش بینانه آن که «موبی دیک» عصر ما نه در دریاها که بر روی فلات ایران، با کشتارهای ۴۰ساله چنان رعب و وحشتی در دل نویسنده ایجاد کرده و او را به نومیدی از پیروزی انقلاب دیگری علیه این حکومت کشانده تا به جای نوشتن علیه این رژیم و روشنگری درباره تاکتیکهایش در این مرحله مشخص مبارزه بر مجاهدین خلق بتازد و ایرادات و انتقاداتش به مجاهدین خلق را دستمایه پوشاندن ترس و رعب و نومیدی خودش کرده است.
٨۴٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣۹۷       

    از : امضا محفوظ

عنوان : شرافت سیاسی مجاهد خلق
نگاهی به همین کامنت «مجاهد» با نام مستعار کافی است تا با شخصیت اخلاقی و شرافت سیاسی مجاهدین خلق، آشنا تر شویم.
این مجاهد، در تمام کامنت خود یک چیز را می خواهد القا کند: نویسنده این نوشته انتقادی به مجاهدین، طرفدار رژیم است و علت انتقاد او هم همین است!
این تمام منطق مجاهدین در برابر منتقدان مجاهدین است، اما مهم تر از این بی منطقی، میزان شرافت سیاسی سازمانی است که مدعی ازادی خواهی و مدعی اعتقاد به تنوع آرا و عقاید است اما به راحتی برچسب هواداری از رژیم و مزدوری و این قبیل لاطائلات را به این و آن می زند.
جالب است که این مجاهد با نام مستعار می گوید (البته لابد نه به دروغ!) که هیچ نامی از این نویسنده و شاعر گرامی شناخته شده تا حالا جایی ندیده است و اصلا نمی داند که او کیست، اما در سه سوت فهمیده است که او طرفدار رژیم است.
٨۴٣۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣۹۷       

    از : ابراهیم

عنوان : در مورد خیلی ها صادق است
این موضوع به سلطنت طلب های امروزی و همه آنهائی که دارند به ترامپ وبولتون نامه فدایت شوم می نویسند که فقط تو فقط تو، به تو دلبسته ایم. به تو دلخسته ایم نیز شامل میشود. راست می گوید که سیاسی های ایران طوری حرف میزنند انگار در دنیا بدتر از ج ا ا حکومتی نیست. اگر هم به یادشان بیاوری که دست همه جکومت های بد توی دست هم است و مجزا از بقیه نیستند، منسوبت میکنند به "ری ژیم". سیاسی های ایرانی قوانین و کُد هائی را به زور چپانده اند در فضای تفکر ایرانی که فقط ورود ممنوع دارد برای همین بسیار تنگ است و نک دماغش را می بیند و بس.
٨۴٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ فروردين ۱٣۹۷       

    از : پگاه پناهیان

عنوان : پوزش از موبی دیک وآرزوی مرگ براندازان!
نویسنده را نمی شناسم و نخستین نوشته یی است که از او می خوانم.
ولی وقتی به آغاز و پایان این نوشته می نگرم، نمی توان دریافت که آیا مثلا انتصاب جان بولتون به عنوان یک مقام ارشد در کاخ سفید آمریکا، انگیزه این نوشتار شده است؟
اگر چنین است چرا در پایان نوشته هشدار می دهد که مجاهدین خلق «گویا که هنوز بیوفایی نیروهای خارجی را تجربه نکرده اند. ایکاش رهبران سازمانهای مبارزاتی و حکومتها کمی تاریخ تحلیلی می خواندند و درک می کردند».
شگفت آور نیست که وقتی «شاه بزاز» که تاریخ تحلیلی خوانده و درک کرده، چرا تاکنون رهبری یکی از «سازمانهای مبارزاتی و حکومتها» را به دست نگرفته است؟
اگر انتصاب جان بولتون فقط بخشی از انگیزه نویسنده بوده شاید بخش دیگرش این است که او به تازگی فرصتی داشته و موبی دیک را خوانده و می خواسته به این وسیله آن را مرور یا در کسوت یک «تاریخ تحلیلی» ارائه دهد.
این هر دو انگیزه احتمالی نه به تنهایی و نه در مجموع محل ایرادی نیست ولی شگفتی و ایراد آن جاست که نویسنده تلاش کرده وانمود کند واقعا با جمهوری اسلامی مخالف و با سرنگونی آن موافق است. مثلا:
۱. «با پوزش فراوان از موبی دیک که اینجا از او بعنوان سمبلِ جمهوری اسلامی استفاده شده». هرکس نوشته را بخواند اثری از این حساسیت در مورد حقوق یک موجود بی جان خیالی در یک رمان آمریکایی را در مورد فرد و جمع مجاهدین خلق از رهبری تا هوادارانشان نخواهد یافت! آیا حق ندارم تردید کنم که پوزش خواهی از موبی دیک ایزگم کنی است؟
۲. یا این جمله که «باید از ادعا و هیاهوی اینکه این اتحاد، تاکتیکی و تنها وسیله ای است برای سرنگونی رژیم اسلامی ایران که مطلقا بدتر از هر دولتی دیگر است با لبخندی و سر تکان دادن گذشت». اگر نویسنده راه کار و نقشه مسیری هم برای سرنگونی رژیمی که مطلقا بدتر از هر رژیم دیگری است مطرح می کرد، باز من در ماهیت و فلسفه این جمله پردازی بدگمان نمی بودم.
۳. گمان و تردید من زمانی کامل می شود که «شاه بزاز» که در سراسر نوشته مبارزه مجاهدین خلق با جمهوری اسلامی را به درگیری میان کاپیتان کشتی و موبی دیک تشبیه کرده در پایان می نویسد: «نهنگ بی چهره، کشتی پیکوود را غرق و در نهایت تمام سرنشینان کشتی از جمله خود کاپیتان را به کشتن می دهد،.. امید است که پایان جنگ رجوی با جمهوری اسلامی، اینگونه نباشد».
اگر بتوانیم باور کنیم که نویسنده در این امید خویش صادق است و خواهان بقای رژیم و کشتار نهایی همه سرنشینان کشتی سرنگونی رژیم نیست، به این جمله های کسی که از موبی دیک پوزش خواسته توجه کنید:
- « مجاهدین برای ادامه ی بقای خود پیوسته از روشهای ضدانسانی استفاده کرده و می کنند شکی نیست و شواهد فراوانند»(حتی یک نمونه از این «شواهد فراوان» برای این اتهام ذکر نمی کند و به این بهانه که هدف این نوشته نیست!!).
- « مجاهدین دست تطاول به "زندگی و جان هواداران" خود بیش از حد مجاز گشوده اند».(راستی این جمهوری اسلامی بوده که دست تطاول به زندگی و جان مجاهدین و فداییان و مبارزان و روشنفکران و دگراندیشان گشوده و ازجمله قتل عام۶۷ را به بار آورده یا مجاهدین خلق. نباید گمان کنیم که این همان منطق و سخن خمینی که مجاهدین خودشان خودشان را می کشند و شکنجه می کنند؟ تازه «شاه بزاز» چرا حد مجاز «تطاول به زندگی و جان هواداران» را تعیین نکرده است. مثلا موسی خیابانی و ضابطی و دیگر سران و رهبران مجاهدین خلق محصول تطاول خودشان هستند یا تطاول رژیم؟ تاریخ تحلیلی که ایشان خوانده اند. «حد مجاز تطاول» را تعریف نکرده؟ در قانون مجازاتهای اسلامی و سنگسار و دست و پا بریدن و ... حد مجاز تطاول مشخص است؟)
- «بخصوص که روانشناسی هیجان جمعی جایی برای پند شنیدن هواداران سازمان باز نگذاشته»(بالاخره نفهمیدیم این رهبری مجاهدین است که تطاول غیر مجاز کرده یا خود هوادارانش هستند که گوش پندنیوش ندارند؟ این منطق در تبلیغات جمهوری اسلامی که به قول شاه بزاز «مطلقا از هر رژیم دیگری بدتر است» مسبوق به سابقه نیست؟)
- به قبل و بعد و خود این جمله بنگرید: «در جهان سیاست و تاریخ اصولی هست که رجوی نمی تواند تغییرشان بدهد، اراده گرایی شتابزده ی یک شخص هرچند هم که پیامبر گونه، تنها نسیمی است زودگذر و بیجان در توفانی که کشتی را در دریای شناخته ها و ناشناخته ها به پیش و پس می برد»(ما از این جملات چه باید بفهمیم؟ این که رژیم اسلامی که «بدتر از هر رژیم دیگری است» سرنگون شدنی نیست. این چه کشفی است که «شاه بزاز» کرده؟ هر سال در سالگرد عملیات فروغ جاویدان سران رژیم و فرماندهان سپاه و ارتش جشن می گیرند که دیدید سرنگون نشدیم؟ پرسیدنی نیست که «شاه بزاز» کجا ایستاده است؟).
-بخش دیگری از نوشته به این تلاش اختصاص یافته که گویا رهبر مجاهدین درگذشته و مجاهدین خلق و خود رهبری شان خبر مرگ خودش را پنهان می کند!!! این بخش از نوشته که سراپا بی پایه و آکنده از جعلیات رژیم است، حتی از نظر نگارش چنان سست است که جای پرداختن ندارد. تنها به این پرسش بسنده می کنم که رهبر مجاهدین طی دیماه گذشته و در گرماگرم قیامهای مردمی ۵پیام و با رهنمودهای مشخص انتشار داد. باور کنیم که کارشناس تاریخ تحلیلی این پیامها را نشنیده بوده یا خودش را به نشنیدن زده است؟)
- به این جمله بنگرید:«هیچکس و هیچ رژیمی دشمن نیست مگر رژیم ایران و یاری دهندگانش» (واقعا کدام را باور کنیم؟ این که به خاطر تشبیه موبی دیک به رژیم باید از آن نهنگ پوزش خواست و این که مطلقا بدتر از هر رژیم دیگری است را قبول کنیم یا این که به جز این رژیم و یاری دهندگانش دشمن دیگری هم برای ایران و مردم ایران هست؟ دوباره نباید بپرسیم که «شاه بزاز» کجا ایستاده و این حرفهایی که بر نوک قلمش جاری می شوند، چیزی جز همان ته دلش (مافی ضمیر او) نیستند. همین هفته پیش نبودکه مصطفی تاجزاده از مجریان کشتارهای دهه۶۰ مخالفان رژیم را فراخواند تا در برابر جنگ طلبی موهوم جان بولتون با رژیم متحد شوند. نباید بپرسیم که «شاه بزاز» چه زود به تاجزاده لبیک گفته است؟).
مشابه همین دعوت تاجزاده را شمخانی (دبیر شورای عالی امنیت رژیم «که مطلقا از هر رژیم دیگری بدتر است») را حدود یک هفته قبل از قیام دیماه هم تکرار کرده بود و برخی را که مخالفان رژیم وانمود می کرد را به مقابله با مجاهدین فراخوانده بود. کارشناس «تاریخ تحلیلی خوانده» صاحب این نوشتار این نکته را هم «درک» نکرده بود؟!
راستی نویسنده با این حجم از مطالب بی پایه و بی منطق و اتهامات بی اساس، خود را وامدار کمترین پوزش از کسانی که امیدوار است تا آخرین نفر قربانی رژیم نشوند نمی بیند؟
حق داریم این امید «شاه بزاز» که البته چند دهه است تجربه شده، را باز هم به انتظار تجربه بنشینیم؟
٨۴٣۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣۹۷       

    از : اصغر الهیاری

عنوان : هرچه بگوئیم کم است.
نوشته ای مناسب یورش اینترنتی هواداران مجاهدین خلق که بعداز انتخاب دونالد ترامپ «شور حسینی» آنها به غلیان افتاده است.
جدا از اینکه در این بخش از نوشته نویسنده به «فدائیان» با پیشینه در جنبش فدائی اشاره کرده باشد یانه :"کاپیتان بطور قاچاق پنج انسان مرموز را برای مقاصد خود وارد کشتی کرده که اتفاقا یکی از آنها یک ایرانی زرتشتی است که نقشِ پیامبرگونه ای را برای آهاب بازی می کند (ملویل زبان فارسی را خودآموخته بود)، خدمه ی کشتی که شبانه روز در کشتی به کار و تلاش مشغولند از این پنج طفیلی که تنها به خورد و خواب می پردازند، شکایت می کنند که آهاب گوشزد می کند که اینان برای مقاصد شخصی او به کشتی آمده و سفر می کنند، اینان محافظان، مشاوران و فداییان آهاب اند؟" پایان نقل قول

در عجبم که چگونه دست «سرنوشت » بعضی از فدائیان را به حمایت از حکومت دینی ولایت فقیه و بعضی دیگر را به حمایت از فرقه مذهبی مجاهدین خلق کشاند؟
البته در باره ی این دسته سکوت بی معنائی بین نیروهای چپ وجود دارد.
٨۴٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ فروردين ۱٣۹۷       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست