از : آرمان شیرازی
عنوان : گفتار, بارانِ آسان-ریزی ست که کردار را از جای می روبد...
با یک تعریف آغاز می کنم. پارادکس (به عربی, تضاد) یعنی دوگانگی, ناپیوستگی یا ناهمسازیِ میانِ نگرش و بازده یا میانِ نمود و برآیند. آنچه آقای طاهری پور در نگر داشته, گفتار یا نگرشی ست که از برهان ورزی (استدلال) درست (یا به ظاهر درست) از مفاهیمِ پذیرفتنی می آغازد اما به برآیندِ ناهمساز (یا ناخواسته) می رسد.
آقای طاهری پور در یک نوشتارِ خود ("در شرحِ یک پارادوکس", سایتِ عصرِ نو – فوریه ۲۰۱۱) میگوید: "میانِ مبارزه مسلحانه و پیکارِ دموکراتیک از سنگرِ قانونِ اساسی مشروطیت، فضائی پر از قهر و خون فاصله بود که جائی برای طرحِ قانونی مطالبات دموکراتیک باقی نمی گذاشت." به سخنِ دیگر, "مبارزه مسلحانه شیوه ی بکلی اشتباهی در نبرد علیه دیکتاتوری شاه بود" ونیز "انقلابیگری (از سوی چریکها نمیتوانست) به دموکراسی و حکومتِ قانون راه (ببرد)." اگر برای کوتاه کردنِ سخن به محتوای گفتارِ آقای طاهری پور نپردازیم, مشخص است اما که او از "یک پارادوکس" یعنی نگرش و بازده ناهمساز مبارزاتی چریکها سخن میگوید. در این نوشتار اما او "یک پارادوکس" را به "پارادوکس ها" افزایش داده و بگونه ای نامفهوم می گوید: "قهر و نفرت و خشم و خشونت ... پارادوکس های مشی چریکی بود." آیا این افزایش تنها یک لغزشِ قلم است؟
مهمتر اینکه آقای طاهری پور فاجعه ی برقرای حکومتِ اسلامی را یکسره و بدونِ واسطه به گردنِ چریکها می اندازد. او می گوید مبارزه چریکها "فضای سیاسی اپوزسیونی" را آفرید "که در تداومِ خود، به تکوینِ روانشناسی اجتماعی (یعنی بیداری ایرانیان) مساعدت رساند؛ که بستری شد برای خیزشِ دهها ملیونی مردمِ ایران (و پدیداری) انقلابِ بهمن ۵۷ ... که نظامِ شاهنشاهی را برانداخت (و) ... بدونِ آن که برای دموکراسی و یک جمهوری دموکراتیک در ایران، نقشی رقم زند و چشم اندازی بگشاید ... خمینی را بر مسند قدرت بنشاند." تو گویی اگر چریکها و مبارزه آنها نبود, فاجعه ی حکومتِ اسلامی پدید نمی آمد! راست اینست که عوامل بسیار تعیین کننده تری آفریننده ی این فاجعه بودند. از آن میان ۱) سرکوبِ تا حدِ نابودی چپ که میدان را برای روحانیت بی رقیب کرده بود , ۲) شکل گیری آزادانه جمعیتِ خود-مختارِ نزدیک به ۱۵۰ هزار نفره روحانیون که مانند ارتشی آماده ی قدرت گیری بود, ۳) پدیداری چند ده هزار مسجد که ستادهای سازماندهی "مبارزه" اسلامی بودند, ۴) مذهب-آلودگی مردم که زمینه ی اصلی برقراری حکومتِ اسلامی بود, ۵) دخالتِ مستقیم و غیرِ مستقیمِ سرمایه داری جهانی که خیره سرانه و به هر بها ضدِ چپ بود, ۶) همدستی فریبکارانه و پنهانِ روحانیون با سرمایه داری جهانی, ۷) سیاست های ناهمخوان با منافع ملی ایران از سوی شاه و ... مانندهای آنها را میتوان برشمرد.
شگفت آور ست که آقای طاهری پور اینهمه عوامل را کنار می گذارد و با پیچیده گویی, یک فورمول ساده را برای ارزیابی مسئله ی بسیار پیچیده اجتماعی-سیاسی پیشِ روی خواننده می نهد! آیا می توانیم اینگونه ارزیابی را "یک پارادوکس" در دیدگاه او بیانگاریم؟
آقای طاهری پور در جمله پایانی خود می گوید: "حکومتِ اسلامی و استبدادِ دینی در ایران، هنوز یک اپوزسیونِ دموکرات ندارد و به همین دلیل نیز جامعه سیاسی ایران هنوز آماده و پذیرای دموکراسی و عدالت نیست!" آیا براستی گوهرِ مبارزه ی آشکار و نهانِ مردمانِ ایران دستیابی به دمکراسی و عدالتِ اجتماعی نیست؟ اگر هست, بهتر می بود اینگونه نتیجه گیری میشد که ".... به همین دلیل نیز جامعه سیاسی ایران هنوز توانِ دستیابی به دمکراسی و عدالتِ اجتماعی را ندارد."
٨٣۱۰۲ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣۹۶
|