سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

من در کجای زمین ایستاده ام - مارال سعید

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : عباس تهرانی

عنوان : سرور ما ،مارال خانم سعید
سرکار خانم مارال ارجمند و گرامی..اجازه بدهید کمی خودمانی ،انگار با همشیره خود ،صحبت میکنم،بنویسم..شما کافه رو به هم ریخته اید و خود در کناری نشتسه ایدو تماشا میکنید..خنده ها کرده و لذت میبرید،نوش جانتان که حقتان است ،ما که بخیل نیستیم ،اما این سناریو وقتی جالبتر خواهد شد که خودتان در گرما گرم بحث ،تشریف اورده و
نقل مکان نمائیدوبه جمع بپیوندید و چند کلمه ئی نیز شما بنویسید تا همه کسانی که نظراتشان را گفته و نوشته اند،با بینش و عقیده شما هم اشنا گردند..چه فکر میکند سرکارخانم؟بد فکری نیست بله؟
ما منتظر میمانیم خانم محترم،ضمنا اینرا هم متذکر شوم که دست بروی مطلب بسیار حساس و ارزشمندی نهاده اید واز این نظر به انتخاب شما تبریک باید گفت که بنده میگویم
با تشکر ع.تهرانی
٨۱۲۷٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ایران ایلخانی.

عنوان : به کاظم فیضی،چند سوال جهت روشنگری.
شما با اینکه ظاهرا بالغ و عاقل هستید،ولی هنوز با زبان کودک درونتان حرف می زنید و غافلید که هر گردی گردو نیست.
شما با اینکه ظاهرا بالغ و عاقل هستید،ولی هنوز یاد نگرفته اید که باید فاش و صریح نظرتان را بیان کنید و به در نگوئید که دیوار بشنود.
شما با اینکه ظاهرا بالغ و عاقل هستید،ولی هنوز نمی دانید که پس و پیش ایران خانم با همین سخنان شیک و تمیز مشتری پسند به فنا رفته است.
شما با اینکه ظاهرا بالغ و عاقل هستید،ولی بود و نبودتان مثل اشیاء معلوم هست و نیست.
الغرض.
همه اینها را گفتم تا بگویم،مدعی شده اید که بعضی ها مثل ایران خانم که معلوم نیست* کجا ایستاده،عادتشان شده که دنبال یادداشت خودشان بیایند و بگویند چه
می خواسته اند بگویند؟!
از آنجا که من سیبیل ندارم که زیر سیبیلی رد کنم،از شما انتظار می رود که از قشر خاکستری ذهنتان مدد بگیرید و با ارائه فکت عینی دلایل ادعایتان را مستند کنید و پاسخ دهید.
۱- این بعضی های مورد نظر شما چه کسی یا کسانی هستند.
۲-این بعضی ها در چه زمانی و کجا دنبال یادداشت های خود رفته اند.
۳-چرا فکر کردید که عمل درست و غلط این بعضی ها مصداق ایران خانم شماست.
۴- درست و غلط عمل آنها اصلا چه ربطی با کامنت صریح ایران خانم دارد.
* کامنت و اگر با دقت خوانده بودی و کمی تعمق بودی،سوال بی ربط نمی کردی که ایران خانم کجا ایستاده است.
٨۱۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیروس شفیعی

عنوان : اقای فیصی ..سلام
من اقا نوشته کوتاهی یکشنبه صبح برای اخبار روز فرستادم ،خطاب به شما ،گویا گم شد بین راه و یا سر از نقطه دیگری در اورد..نمیدانم به کار ایتر نت هم دیگر اعتمادی نیست..باری اقای محترم متاسفانه شما گودرز را با شقایق ،گره محکمی زده اید.زیرا به تصور بنده پیام خانم سعید در باره مفهوم "سیاست" نبود،تا جائی که بنده فهمیدم.
"شهروند انجا باشیم که سکونت داریم" شما تنها یک شعار تو خالی ست چرا که این امر در صورتی امکان پذیر خواهد بود که تمام کشورهای جهان،مرزها را برداشته،با یک قانون و یک زبان ،یک سیستم جهانی که تمام انسانها در شرائط برابر ،امکانات برابر و همزیستی برابر با احترام به حقوق یکدیگر و شرائط های دیگر امور زندگی ،برسند و زندگی کنند.در کنار هم در صلح و ارامش.در چنین جهانی شما میتوانیدهر جای این کره زمین که باشید..شهروند جهان باشید و نه ایران،مثلا..
در ثانی انسان، اقای فیضی ،انسان باید به چنان تکامل فکری و اندیشه و اخلاق انسانی ،برسد در مجموع به تمدن عالی انسانی برسد که لیاقت نام "انسان را داشته باشد،انسان جهان!
شما دوست گرامی خط اول و دوم نوشته شما ..تمسخر بچه گانه ئی که نسبت به همنوع خود،بکار برده اید،با جوهر و ذات انسانی که بدان تکامل و اخلاق عالی دست یافته باشد که بتواند خویشتن را شهر وند همان نقطه ئی که هست...بداند ،دوست عزیز زمین تا اسمان فاصله دارد.یک انسان متمدن که خود را جهانی بداند و نوع خود را نیز..نمیتواند چنین ارزان با کنایه به انسانی دیگر ،گفتگو نماید..غیر ممکن است ..زیرا در ان شرائط به کمال رسیده است کمال و مدنیت! ..ما معمولا در افکار و گفته ها و نوشته هایمان هر کدام یک افلاطون و سقراطیم..اما در عمل و کردار..ماهیت دیگری داریم...
اقای فیضی گرامی.سیاست در تضاد با صداقت است.سیاست در لغت نامه های دهخدا،معین رفتاری یست،گفتاریست که از چهار چوب صداقت و راستی و اخلاق ،بدور است برای رسیدن به اهداف و منافع .شما متذکر شدید که قصد دارید مسله را:سیاسیش " کنید.مقاله خانم سعید مسله ای ست عاطفی/روانی و اخلاقی وهیچگونه پیوندی با عدم صداقت و حیله و تزویر ،ندارد.
در خاتمه هموطن عزیز..روزگار بی عاطفه ایست،هیچکس به فکر هیچکس نیست همنوع،اخلاق،دستگیری و این قبیل کردارهای انسانی به مروز زمان کم نور و کم نورتر میشود .نسخه ئی که شما برای ایرانیان میپیچید که دست از ایران و ایرانیان بردارند..ایا شما موفق شده اید؟
شما با خود نیز صادق نیستید..شما دوست گرامی دروغ میگوئید نه شما ونه بنده نه هیچ ایرانی میتواند از وطن و زادگاه خود دل بر کند...
اقایان اخبار روز به هر حال اولی که یکشنبه بنده فرستادم ،همین بود ،ان گم شد فدای سرتان..امیدوارم این یک ،دچار ان سرگذشت غم انگیز نگردد!
با تشکر از زحمات شما
شفیعی راد.
٨۱۲۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیروس شفیعی

عنوان : اخبار روز محترم
با سلام.
اقایان محترم ببخشید ،یک سوال:من گشتم در سایت شما که بفهمم در باره چگونگی کار در نقطه نظرات ،که شما به چه ترتیبی نقطه نظرات را اداره میکنید ،ایا زمان و روز و ساعت های خاصی باید فرستاد؟
کلا با قوانین این بخش از سایت اشنا شوم ،اما پیدا نکردم.مثلا من دیروز صبح زود پیامی به این مقاله فرستادم..امروز ،همی حالا دیدم هنوز منتشر نشده است .اولین فکرم این است که شاید بعلت کار و مشغله زیاد شما ،فراموش شده و یا به بخش دیگری در سایت منتقل شده..حدسی ست فقط.این یادداشت هم ابدا گلایه و شکایت و این قبیل زشت اخلاقی نیست ابدا..بنده بسیار خوشحال و مفتخرم که با سایت شما اشنا شدم و هر از گاهی که وقت دهد مطالب مفید و خوب شما را مطالعه میکنم..وگاهی هم چند خطی درد دل!

اگر بدانم قواعد فرستادن پیام وونظر را،دقیقا طبق مفاد برنامه شما عمل واهم کرد.
مجددا سپاس گزارم اقایان از شما..کار نگهداری سایت های اینتر نتی و انبوه پرخاشی های ما ایرانیان پر توقع و سهال انگاری ها و دیگر جزئیات..که بجای خود..کار سختی ست و زمان زیادی میبرد.گاه شما از وقت خانواده خود نیز برای انجام کارهای مانده ،میزنید..همه و همه..ما ممنون شما ئیم دوستان این نوشته را مبادا بر گلگی تعبیر کنید؟
متشکرم .شفیعی راد.
٨۱۲۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیروس شفیعی راد

عنوان : همه ما در یک قطار نشسته ایم..قطار هم با سرعت تمام رو به جلوست!
انسان پدیده غریب یست..این حیوان ناطق، موجود بدبختی ست..اما خوشبخت،خوشبخت از این جهت که نمیداند،نمیداندتا چه عمقی بدبخت است!!
خانم سعید ،بنظر میاید که این خصیصه و یا اشاره شما : ندانستن این که کجا ایستاه است،منحصر به قوم و یا ملیت خاصی نباشد،این وضعیت "بشرامروز" است.گروهی از محققان روانشناسی/جامعه شناسی این دوری از خود و از همنوع خود انسان را متاثر از نظام/ سیستم جهانی میدانند.سیستمی که ثروت و مقام،تجملات،رفاه کامل و حتی بیش از حد طبیعی گروهی مشخص، این شرائط و علل دیگری که دست به دست هم داده و این جدائی و دوری انسان از خود ،که در واقع دوری از نوع خود باشد،در کاسه اش نهاده است.
این غم نامه شما را ،توصیف روشن شما را از انسان قرن بیستم،دیگر جزو امور عادی و روزانه ما ادمها شده .امر خاص و تازه ئی نیست.همه انسانها ،همه تنهائیم،چه با صدها نفر پیرامون خود و چه تنهای تنها .با همسر زندگی میکنیم،اما تنهائیم،با نفرات متعددی روزانه در محیط کار ،در رستوران،در کافه تریا،در استخر،سالنهای ورزشی..همه مکانهای عمومی..تنهای تنها.هیچکس هم نمیداند کجای این کره زمین ایستاده .همه با هم حرف میزنیم،اما در نقطه های دور نظر داریم..جسممان با ،اوست ،اما فکر و حواس..جای دیگر سیر میکند خنده دار نیست؟ ببخشید..ببخشید چند نفر دیوانه این فاح....ه خانه را که عالم نام دارد ،تبدیل به کشتارگاه،قصابخانه ئی عظیم و عظیم نموده اند.کره زمین در حال انفجار از درون است..فجایع طبیعی در راه اند..هیچکس توجه ئی ندارد..این بی توجهی و سکوت انسانها،سکوت و بی خیالی ملیاردها انسان ،از همان سه کلمه ایست که شما میپرسید: هیچ کس نمیداند کجای این زمین ایستاده است؟
چه میکند و چه میخواهد؟ هدفش چیست؟ برای چه خود را به اب و اتش میزند تا لقمه نانی برای خود و خانواده اش فراهم کند..اجاره خانه اش عقب نیافتد..پوشک بچه،از همه مهمتر...همه چیز ..همه چیز شده است /پول و پول . باز هم پول..و هزاران گرفتاری دیگر..با همه این گرفتاری ها ..این که نمیداند کجا ایستاده است و خویشتن را کجا بیابد..این دیگر قوز و بالا قوز است!
خانم ،این سرنوشت ملیونها انسان است امروز،اما انان که نمیدانند،خوش شانس ترین باید باشند..که نمیدانند چقدر تنها و بی کس اند..بقول شاملو:
و..چه بیچاره است انسان!
٨۱۲۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : کاظم فیضی

عنوان : شهروند آنجا باشیم که سکونت داریم
بعضی گویا عادتشان شده که هرکجا یادداشت میگذارند خودشان دنبالش بیایند و بگویند چه می خواسته اند بگویند از آن جمله این ایران خانم ماست که هیچ معلوم نیست کجا ایستاده.
بگذریم؛ هر کسی گوشه ای از این نوشته را گرفته و من گوشه ی سیاسیش را مایلم نوکی بزنم. خب همه میدانیم در کشوری که حزب و فعالیت حزبی ممنوع است ما بیشترین احزاب سیاسی را داریم. از کثرت احزاب نمی توان نتیجه ی خوشایندی گرفت. چه بیانگر یک اصل ساده است؛ از آنجا که ما ایرانیان اهل کار جمعی، سیستماتیک و با برنامه نیستیم هر کدام تا فرصتی فراهم میشود کیوسک سیاسی خودمان را علم می کنیم. نتیجه آنکه این کیوسکها بیانگر مطالبات قشر و طبقه ی خاصی نیست بلکه بیانگر خواسته های "من" است. و از آنجا که در ادبیات فارسی رایج است به جای ضمیر اول شخص "من" از ضمیر جمع "ما" استفاده کنند لذا این شبه پیش می آید که حتما ً اینها عده ای هستند با خواسته های مشترک.
بدون کمترین ترید اگر همین فردا دری به تخته بخورد (حال به هر شکل) و این احزاب به داخل مرزها کوچ کنند پرواضح است که نخواهند توانست به زبانی صحبت کنند که ساکنان ایران به آن زبان عادت دارند. و از آنجا که هیچکدام ارتباطی با پایگاه احتمالی اجتماعی خویش نداشته و ندارند میشود اول بلبشو که باز فرصتی خواهد بود برای روی کار آوردن یک رضا خان دیگر. پس من بدون اجازه دوستان می خواهم پیشنهاد کنم: دوستان از ایران و ایرانیان دست بشوئید و سعی نمائید در هرکجا که هستید شهروند همانجا باشید. دست از این زیست دوگانه بردارید نمیشود در ونکوور زندگی کرد و شهروند زابل بود. بایست اجازه داد ایرانیها خودشان برای مقدرات خودشان فکرکنند. و اگر بقول این دوستمان نمی توانند فکرکنند این غلط است که ما بجای آنها فکرکنیم.
اما به نویسنده ی گرامی خانم سعید بایست در همین راستا بگویم: دوست گرامی انسان و انسانیت فقط در ایران نیست، تو میتوانی در هر نقطه ی جهان برای بهروزی انسانها تلاش کنی. پس دلگیر نباش که در این نقطه ی جغرافیائی نشد شاید در نقطه ای دیگر جواب بدهد. در ضمن یادمان نرود که این مبارزه ایست به طول تاریخ زیست انسان برروی کره ی خاک.
٨۱۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : ایران ایلخانی.

عنوان : به مارال سعید،خواهران غریب.
تقصیر خواهران غریب نیست،آنها از درون و برون،قواعد بازی را پذیرفته اند و از درون و برون جذب مناسبات جاری شده اند،وجه مشرکشان شناخت کاذبیست که نسبت به یکدیگر دارند و مشکلی ندارند و اگرم دارند،هیچ شباهتی باهم ندارند،مشکل اولی رکوداحتمالی بازار و سقوط سهام و افت گردش مالی است،از همین رو اولی فاصله ی فرودگاه تا خانه را با کم حوصله گی به سوآلات پاسخ میگوید و شوقی برای پرداختن به مسائل پیش پا افتاده دومی ندارد و بیشتر سرش در تلفن همراهش است و بالا و پائین شدن ارز و طلا را چک می کند، تا به خانه برسد و دوشی بگیرد و فست فودی بخورد و استراحت بکند؛
مشکل دومی توقع نامعقول است،از همین رو با حس نوستالژی از خواهری که در یک نظام پوپولیستی سری میان سرها درآورده است،انتظار دارد که بااو همدلی کند و نگاهی بیگانه با مردم و رفاه اجتماعی و صرفا ً از زاویه منافع فردی و بدور از منافع جمعی،نداشته باشد.
الغرض...
خواهر شما که از درون سری میان سرها درآورده است و شما هم از برون،مردم هم که تا بوده نردبان و دکانی بیش نبوده اند؛هنر و فرهنگ و شعر و ادبیاتم که تا بوده ،مطاع کسب و کار بازار و خوراک پای منقل بوده است،بنابراین به پیروی از حقوق بشر و حق آزادی بیان ،به نظرات خواهرتان خورده نگیرید و توقع و گِلهِ بی جا نکنید و بنا به فرموده بهمن*فرمان آرا،شما به کار خودتان برسید و دَم از انسان و انسانیت بزنید و خواهرتان هم درامرصادرات و واردات قله های پیشرفت و ترقی را فتح کند،بالاخره برای مردم اسیر آب نداشته باشد،
برای شما که نان دارد.
*خاک‌آشنا،کیانیان به پلیس می گوید:شما به کار خودتان برسید،ما هم به کار خودمان می رسیم.
٨۱۲۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سوسن م.

عنوان : آدم شدن چه مشکل، ملا شدن چه آسان
سلام دوستان، انگار اینجا شام غریبان برپاست و من بی خبر
صحبت از خود بیگانگی و از دگربیگانگیست، صحبت از گمگشتگیست
بقول اخوان: ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید – از اهل عالمهای دیگرهم – یعنی چه پس؛ اهل کجا هستیم؟ از عالم هیچیم و چیزی کم
نه! راستش با همه ی علاقه ای که به شعر اخوان دارم محترمانه باید بگویم: من اگر سیاه یا سفید، زرد یا که سرخ – آدمم. آری آدم بودن و با آدمیت زیستن سختترین مشق زندگی من بوده و هست. من نیز همچون هر آدمی اشتباه داشته و دارم ولی در هرزمان این نهیب زیست آدمیت بوده که مرا تصحیح کرده. بسیار سخت که گاه خود صدای شکستن استخوانهای باورهایم را می شنوم.
طبیعیست که جامعه ایران نیز همچون دیگر جوامع یکدست نیست بخصوص آنکه جامعه ما مجموعه ایست از موزائیک فرهنگها اما این میانه یک اشکال کوچک خود می نماید،علیرغم فاصله های نجومی من با مردمان زادگاهم، آنها بگونه ای رفتار می کنند که گوئی این منم که وصله ی ناجورم.
باورم بر این گشته که از پس ۴۰ سال اقوام و خویشان من با حکومت دچار یک هم پوشانیهایی گشته اند. یعنی بگونه ای همرنگی و اثر پذیری. راستش من با آن دوستمان که همه چیز را به گردن دین و مذهب می اندازد همزبان نیستم. فکر میکنم در درون همه ی ما انواع باکتریهای خوب و بد نهفته است و بسته به شرایط و آموزش این یا آن باکتری رشد می کند.
فکرمیکنم آنچه از من آدمی ساخته نزدیک به مفهوم آدمیت همانا فرصت فکرکردن بوده. هنر جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال صلب تفکر از مردم بوده. مردم ایران فرصت نمی کنند فکرکنند و نتیجه این میشود که جملگی پا بر سر هم می نهند تا به آنچه که نه میدانند چیست و نه میدانند کجاست برسند.
٨۱۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ شهريور ۱٣۹۶       

    از : بازرگان

عنوان : توقع نابجا
سوآل و بحث جالبیست چرا که بواقع اکثر ما که بیش از یک سوم عمرمان را در اروپا و آمریکا گذرانده ایم دچار این توهم گشته ایم که سطح رشد فرهنگی، حقوقی در جامعه ایران را همسنگ با این جوامع می خواهیم و در کمترین حالت در مقایسه برمیآئیم. من فکرمیکنم بایست ایران و جامعه ایران را با کشورهای همسایه و خاورمیانه و خاور نزدیک سنجید.
بسیاری از دانش آموختگان مثلا ً پزشکان آنزمان که خود را با کسانی مقایسه می کنند که صرفا ً با استفاده از رانت حکومتی به جاه و مقامی رسیده اند خود را مغبون احساس می کنند. چرا در جامعه ای که از صدر تا ذیل اخلاق اجتماعی را رعایت نمی کند توقع داریم یک پزشک این کار را بکند. بی اخلاقی در جامعه ایران یک اپیدمیست، آن خانم راست می گوید شرایط شبیه راز بقا در جنگل است.
در ثانی در اساس سرمایه داری بدنبال سود سود سود است خب در جوامع غرب این هیولا قانونمند عمل می کند و در جامعه ای همچون ایران روابط مند. اما در جوامع غرب اهرمهایی برای کنترل و نظارت وجود دارد و در آنجا نه. حتی در این زمینه نیز بنظر من مقایسه جوامعی با رشد کلاسیک با جوامعی چون ایران اشتباه است.
اگر بحث افراد باشد همین افراد در قرارگیری در یک جامعه ی قانونمند به گونه ای دیگر عمل خواهند کرد. اما کشاندن اینگونه معضلات به حیطه ی اخلاق به نظر من نادرست است چون براحتی میتوان مثال از یک جامعه ی قانونمند همچون آلمان را زد که شرکت فولکس واگن در آن و در تمام جهان غیراخلاقی عمل کرده است اما آیا از این مثال میتوان جامعه ی آلمان را همسنگ با ایران دانست؟
٨۱۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۶       

    از : سیامک رهگذر

عنوان : در ایران بیمار مردمش هم بیمار از آب در میایند!
با درود فراوان خدمت شما سرکار خانم مارال سعید! بدون شک نوشته ای صادقانه و صمیمانه از شما که جای اندیشه و تفکر دارد. نوشتید:" از شما می پرسم: تجربه ی شما چه می گوید؟" تقریباً اکثر ما ایرانیهای مقیم خارج که گاهگداری میزبانی مهمانان ایرانی خود را برعهده میگیریم ( علیرغم دلخواه ما! بخاطر روابط فامیلی و دیگر تعارفها.. ) تجارب نسبتا مشابه شما هم داشتیم و داریم که گاهی آدم فکر میکند این ایرانیهائی که از درون ایران به بیرون میزنند انگار روی کره زمین دیگری زندگی کردند یا میکنند؟ فهمیدن شان نه تنها مشکل و رنج آور و دردناک است بلکه گاهی باعث چنان عصبانیت در درون خود سرکوب کرده میشوند که آدم از میزبان بودن خودش پشیمان میشود. بدبختی دیگر اینست که این ایرانیهای سفر کننده به خارج حتی حاضر به یادگیری هم نیستند ولی از طرف دیگر زبانشان دو متر درازتر هم است وقتیکه بحث سیاسی پیش میاید و ازشان میپرسید که آیا شرم نمیکنند اینهمه ظلم و ستم رژیم آخوندی را تحمل میکنند ولی صدای جیکشان هم در نمیاید؟ آنوقت همچنان با غرور سعی میکنند برخی موفقیتهای اقتصادی خودشان را آنهم در کشور ایران که اکثراً دله دزد و فریبکار و کلاهبردار هستند بخاطر سیستمی که آخوندها با اسلامشان درست کردند، به رخ دیگران میکشند که تنها معیار موفقیت آنها گویا در پولدار بودن میباشد. مثال فرعون مصر را برایشان میاورید که با خودش هزاران کیلو طلا هم به گور برد و در دوران حیات خودش پدر برده های بیچاره را درآورد تا برایش اهرام مصر را بسازند ولی امروزه مومیائی اش را من و شما در موزه ها به تماشا مینشینیم و به تفکر احمقانه اش که با خودش هزاران کیلو طلا به گور برده بود. چیزیکه مرا هم مثل شما رنج میدهد گویا همه ایده آلهای انسانی و انسانیت را این رژیم ملاها در بین مردم ایران کشته و از بین برده چیزیکه در برخورد با ایرانیها کاملا آشکار میشود که این ملت مذهب زده درون ایران چقدر از جامعه متمدن و از دست آوردهای انسانی مثل دمکراسی و آزادی بدور مانده اند که همش نقش تخریبگر اسلام و ملایان میباشد. وقتیکه رهبر یک کشور یک آخوند یا یک ملا باشد شما شکی نباید بکنید که آن کشور و مردمش باید بیمار باشند!!! آماری که چند روز پیش خود وزیر بهداشت رژیم آخوندی بیرون داد و میگفت یک چهارم مردم ایران دچار بیماری روانی هستند. اینها همه ناشی از حاکمیت مذهب است که مردم را بی هویت ، از خود بیخود و گیج و منگ کرده تا بدنبال ارزشهای مادی باشند وقتیکه میبینند همه وعده های معنوی ملاها توخالی از آب در آمد و میباشد. خانم سعید به نظر من مشکل کار ما ایرانیها که به این روز نکبت بار حکومت ننگ اسلامی گرفتار شدیم از دو حال نمیتواند خارج باشد یا مردم ایران ناآگاه و در نتیجه نادان باقی ماندند یا اینکه میدانند و با کمک رسانه های اینترنتی آگاه هم هستند ولی چونکه شهامت مبارزه را ندارند ترجیح میدهند که سرشان را مثل کبک زیر برف بکنند تا اذیت و آزاری متوجه شان نشود. ملتی هم که راه ترس و ترسو بودن را برگزیند سزاوار دیکتاتوری و دیکتاتورها از نوع اسلامی اش گرفته تا غیره میباشد. اینهائی که حتی دو سه هفته به محیط آزاد غربی میایند بجای اینکه چشم و گوش خود را باز بکنند و ببینند در اینور آب چه خبر است و از خودشان بپرسند چرا ایرانشان عقب مانده ماند و هست ولی ترجیح میدهند از خودشان نپرسند. شرط اول تغییر مثبت یافتن برای رسیدن به پیشرفت در تاریخ بشر این بوده که ابتدا شروع کرده به پرسیدن چیزیکه در بین خصوصاً زنان ایرانی مفهومی غریبه است و خیلی راحت خودشان را با شرایط رژیم آخوندی تطبیق دادند و میدهند. در دوران سیاه تاریخی بسر میبریم که به این ملت ایرانی نه تنها نمیشود افتخار کرد بلکه مایه شرمساری هم هستند. کشوری که به رهبری یک ملا تن میدهد و اسلام عقب مانده میشود آیین و مرامش طبیعی است که مردمانی پرورش یابند که حتی به دموکراسی و آزادیها اعتقاد نداشته باشند چونکه برایشان ملموس نبوده و تجربه نکردند و تا خود را دیدند با ایدئولوژی اسلامی زندانی بدور مغز خود کشیده اند و توانائی دیدن یکسری ارزشها مثل دموکراسی و آزادی را ندارند که جای تاسف است و گریه دارد. ببینید با چه کسانی شدیم هموطن که سرنوشت من و شما هم متاسفانه با اینها گره خورده! از اعضای فامیل گرفته تا ایرانیهای دیگر! متاسفانه همه تسلیم شده!
٨۱۱۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣۹۶       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست