سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ضرورت لحظه و نیاز رفرم در ساختار - مارال سعید

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : البرز

عنوان : اتحاد حول برنامه ای فراگیر، مترقی و مدون بر اساس آزادی، مردمسالاری و عدالت اجتماعی
هموطن گرامی آقای محسن آرام، هیتلر هم جنبه های مثبتی داشت، وقتی به هنگام بازدیدهایش از مدارس آلمانی دانش آموزان را تشویق می کرد. اساس بحث من با طرفدارانِ خجالتی و غیر خجالتی دودمان پهلوی بر سر "شیر و موز" رایگان در مدارسِ زمان محمدرضاشاه نیست، بل می خواهم به این هموطنانم بگویم، اگر کار ایشان[دودمان پهلوی] درست بود، نتیجه ی پنجاه و اندی سال حکومتشان نمی بایست استبدادی بدتر از استبداد ایشان می شد.

در خطاب به من می نویسی؛ «...نوشته شما در بالا و بحث در مورد خانواده پهلوی ها هیچ ربطی به نوشته های من در زیر مطالب شما..ندارد...»
در پاسخ به شما لازم می دانم که بنویسم؛ وقتی شما موضوع بحثِ بین بانو علیخانی و مرا به پای این مقاله کشانده، و در باره ی لیوان آب گوارای پشنهادیم به ایشان می نویسی، مورد خانواده پهلوی ها هم به نوشته های شما ربط پیدا می کند.
در آنجا، در پای آن مقاله، بواسطه ی آنکه در باره ی استبداد دودمان پهلوی نوشته بودم، بانو علیخانی دچار رعشه های عصبیی شده بود، و بلحاظ آنکه نگران سلامت ایشان بودم پیشنهاد لیوان آب گوارای خودم را مطرح کردم

هرگز راجع به شغل، محل کار و زندگی شخصیم چیزی ننوشته ام، چرا که ربطی به موضوعاتِ مورد بحث نداشته است، و ندارد. و حال که شما قصد نداری به هنگامی که احیاناً و ندرتاً دچار رعشه های عصبی می شوی، بنا به پیشنهادِ پزشکی فیزیولوژیکیم، لیوانی آب بنوشی، این دیگر تصمیم خود شماست. رعشه ها و ناراحتی های عصبی یکی از علل اساسی بروز و تشدید بیماری دیابت یا همان "مرض قند" است.

هرگز شناسنامه ی شما را ندیده ام، و لزومی هم ندارد که ببینم، وقتی شما می نویسی نامت محسن آرام است، باورت می کنم، چه نام شما موضوع مورد بحث نیست، به همان نسبت که نام من، "البرز" و شغل من نیز مورد بحث نیست.

با شما کاملاً همفکرم در اینکه؛ «... عقب افتاده گی و سرنوشت شوم کشورم[ان] را در نقش مهم بازیگرانش..مردمانش..ما..میدانم..ما هستیم که هنوز بعد از اینهمه حوادث و بدبختی ها ..هنوز بخود نمیائیم ..هنوز این مهم را در نیافته ایم...»

و اگر به نوشته های مستقلم و نیز نظراتم در پای نوشتار دیگران توجهی از سر مهربانی داشته باشی، بوضوح خواهی دید که در غالب به اکثر آنها نیروهای مختلف ایرانی را، نه به وحدت، بل به اتحاد حول برنامه ای فراگیر، مترقی و مدون بر اساس آزادی، مردمسالاری و عدالت اجتماعی تشویق کرده و می کنم.
۷۷۱۲٣ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣۹۵       

    از : محسن ارام

عنوان : خطاب به کامنت گذار : البرز
اقا ...همه ما یک چارچوب،یک پیمانه و عینکی داریم برای ارزیابی و تحلیل و درک مسائل و پدیده های زندگیمان ،چه در عرصه خصوصی و خانوادگی و چه در عرصه اجتماع و مسائلش.
متذکر شدن جهات مثبت رهبر مملکتی از سنگ محک شما،پیمانه شما ،شاهپرست است
متذکر شدن حقوق همجنس بازان ،در چارچوب و پیمانه ارزیابی های شما..همجنس باز خواهد بود و میشود...
متذکر شدن نکات مثبت ....مثلا سازمان مجاهدین خلق و یا مقوله دیگری..از دید و ارزیابی شما ..بدان سمت و سوست!
متذکر شدن نکات منفی حزبی و یا سازمانی..باز از دید شما و امثال شما ،دشمنان ان حزب و سازمان ارزیابی خواهد شد.
شما و همفکران شما با چنین پایه و اساسی،با چنین پیمانه ئی ،پدیدها و رخدادها و هزاران مسائل اجتماعی /سیاسی و غیره را ارزیابی میکنید...غلط و نادرست که هیچگونه منطقی ندارد.
بحث بنده در مورد لاف و گزاف،عدم صداقت و هزاران کمبود و عقده های درونی ما ،اکثریت ما ایرانیان است که شما با نوشتن نظرات تان با شادی مایلید به دیگران بکوئید که :من دکترم.
نوشته شما در بالا و بحث در مورد خانواده پهلوی ها هیچ ربطی به نوشته های من در زیر مطالب شما..ندارد اقا.
شما یک پایتان بروی زمین است و پای دیگرتان در اسمانها !
شما فاقد سواد و اگاهی لازم در باره تاریخ،مسائل کشورتان و جهان و سیاست هستیدو در کل انچه از خود در معرض تماشا میگذارید ..نیستید .شما صحنه پردازی میفرمائید.با تلاشی مستمر در این سایت قصد دارید بگوئید همه دانید و از جامعه روشنفکران چپ ایران!! هستید .. نیستید ..بلوف میزنید اقای محترم!
شما در نوشته بعدی توضیح دهید چه لزومی دارد و داشت با چه هدفی ..خود را ،دکتر ،پزشک معرفی کردید؟
کسانی که از نام حقیقی خویش خشنود نباشند،کسانی که چنین نادرست و بی منطق دیگران را و امور زندگانی و جهان را ارزیابی کنند..کارو حال و اوضاعشان معلوم است..من کجا هستم و شما کجا هموطن؟هنوز شما از خانواده پهلوی ها سخن میگوئید..همه داشته شما همین است؟
نکات مثبت رضا شاه را گفتن از دید منطق و اعتقادات شما ..شاهپرست میشود!!
مسخره است اقا..بیش از این خود را حقیر نکنیم..این چه نوع ارزیابی و تحلیلی است در امور جهان و هستی جناب؟؟
قبلا نیز نوشتم ،من بی سوادم..نظافت چی هستم در سوئد..بلف نمیزنم و شدیدا باکسانی که ،هموطنانی که انواع کمبود ها و عقده های درونی خود را ..با چنین روشی در سایت های فارسی زبان ،خالی مینمایند نیز..سر جنگ دارم .همین!
زیرا عقب افتاده گی و سرنوشت شوم کشورم را در نقش مهم بازیگرانش..مردمانش..ما..میدانم..ما هستیم که هنوز بعد از اینهمه حوادث و بدبختی ها ..هنوز بخود نمیائیم ..هنوز این مهم را در نیافته ایم که :
صادق باشیم..صداقت و راستی باعث میشود قلب پاکیزه گردد..وقتی قلب پاکیزه شد فکر و اندیشه انسان پویا و سازنده میگردد و در نتیجه پیشرفت و تکامل ،بدست میدهد...
صحنه پردازی ها..خود فریفتن و دیگران را فریفتن..کافیست..
با پوزش از اخبار روز که حقارت این روابط ما را تحمل میکنید. کار شما باقیست من و بسیاری دیگر از سایت شما بهره ها برده و میبریم..اما چنین گفتگوهای حقیرانه و شرمسازی ان ،برای ماست و نه سایت اخبار روز!
۷۷۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : و برای اشکهایِ واقعی و صمیمانه ات احترام و ارزشی انسانی قائلم،
هموطن گرامی آشنای قدیمی؛ بر خلافِ پنداشت شما که می نویسی؛ «...ارزش های فکری ما ایرانیان "اکثریت" بیمار است...»، گمانم بر این است، که هموطنانی نظیر آقای آرام یا بانو علیخانی بیمار نیستند، اما ایشان نهایت تلاش خود را می کنند، تا بجای بحث و تبادل نظر، مفاهیم موردِ احترام خود را بقبولانند، و یا به بیانی واضحتر بچپانند.

درست همان حالتی که محمدرضاشاه هنگام معرفی حزب رستاخیزش داشت. او [محمدرضاشاه] صراحتاً به مخاطبانش گفت؛ «... کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیر قانونی یعنی باصطلاح خودمان: «توده ای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات:بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می خواهد برود چون که ایرانی نیست، غیر قانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. یک کسی که توده ای نباشد و بی وطن هم نباشد ولی باین جریان هم عقیده ای نداشته باشد، او آزاد است، بشرطی که بگوید -بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم...»

هموطن گرامی آشنای قدیمی، اطمینان داشته باش، که باورت می کنم وقتی برایم می نویسی؛
«...در موقع نوشتن این چند خط گریستم.....گریستم بر سرنوشت و احوال خود و کشورمان.....وای بر ما! ما کجا ایستاده ایم و من.....کجا خودم را پیدا کنم؟؟...»

و لازم می دانم که برایت بنویسم، برای این اشکهایِ واقعی و صمیمانه ات احترام و ارزشی انسانی قائلم.
عزیز هموطن همه ی ما همانی هستیم، که هستیم. و مطمئن باش که نه شما، و نه هیچ هموطن دیگری، خودش را گم نکرده، هر یک از "ما" به اندازه ی اندوخته ی "شناختش" می داند که "کجاست".

و مملکت "ما" ایران همه ی صدماتش را از آنجایی خورده و می خورد، که هر گروهی از "ما" ایرانیان بجایِ جا باز کردن، برای فضایی آزاد جهت بحث و تبادل نظر، نهایتِ مقصدش پوزبند زدن به "دیگران" است
۷۷۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۵       

    از : اشنای(محسن) قدیمی(ارام) با عرض پوزش

عنوان : چیستان ذات ، جوهرو صورت تفکرما ایرانیان
با سلام و درو به همه هموطنان و خصوصا اخبار روز که دفتر یست پر معنا و درست کردار.
مطمئنا یادداشت این حقیر به هموطنی بنام "البرز"برای بعضی از ملاقات کننده گان اخبار روز،عجیب باشد.توضیحی کوتاه لازم است:
من دارای دانشی که الزاما میبایست هر تحلیل گری ،داشته باشد جهت شرکت در بحث های علمی/تاریخی و سیاسی ،را ندارم ،اما هر روز این سایت را ،و تنها این سایت را بعد از هشت ،نه ساعت کار طاقت فرسا (در گروه نظافت چی بیمارستانی بزرگ در پایتخت سوئد)
چه حالش را داشته باشم ،چه نداشته باشم..ساعتی را با ولع تمام سعی در اموختن و اگاهی از مطالب مفید ان ،میگذرانم.نقطه نظرات هموطنانم را میخوانم...
تنها به یک هدف : پی بردن به خصلت و ذات ما مردمان و نگاشتن انچه میبینم برای دیگر هموطنانم.
شرکت در بحث های مقوله های متنوع و مفید سایت ،هیچ گونه رابطه ئی با مقام و شغل افراد ندارد.در این سیو اندی سال که در غرب زندگی میکنم چیزها دیدم و شنیدم از هموطنانم!..اکثریت از خانواده های فرهنگی،تجار،طبقات مرفه شمال تهران..همگی ،اکثریت دانشگاهی..چی و چنان بودند که مجبور به مهاجرت شدند...در دنیای مجازی نت..در سایت های ایرانی و غیر ایرانی ..همگی دکتر و مهندس و چنان اند!! اکثرا نیز در بالا و پایان نوشته ها و نظرات و تحلیل های خود پسوند "" دکتر/استاد دانشگاه/متخصص/جامعه شناس و..و..وغیره را با کمال پرروئی متذکر میشوند!!
چرا؟
ایا بدین خاطر نیست که به سبب این تعریف برای خود ،درستی،احترام و در نتیجه رای قبولیت از خواننده گان مطالب خود ،دریافت نمایند؟؟
که ما درست و محقیم،ما را باید قبول نمائید،زیرا شغل شریفمان ..بالای همه طبقات جامعه است!
و هم زمان خویشتن را ""چپ"" که معلوم نیست معنی این کلمه بدرستی چیست..را با خود یدک میکشیم..ادعا داریم سوسیالیست هستیم،روشن فکر قرن حاضریم و چپ!!
مدافع منافع طبقه کارگر و محرمان جامعه ایرانیم، و جهان..انترناسیونالیسم!!!.یک تریلی نام و واژه های سیاسی نیز پیش بند خود یدک میکشیم..
در تحلیل های خود به منتقدی..نویسنده ئی،نظر دهنده ائی پیشنهاد نوشیدن اب خنک میدهیم و دنباله ان نیز شغل شریف خود را متذکر میشویم که : اگر میگویم اب نوش بفرمائید از این جهت است که "پزشک هستم "

و از این دست غمنامه ها و تعریف های غم انگیز در باره ذات ما ایرانیان..کم نیست،بسیارند و بسیار.میدانم که هموطن ما "جناب البرز" مرده و زنده بنده را اینروزها با ادبیات زیبای پارسی..گل نثار خواهند نمود..میدانم!!
اما..چه خیالی،چه اندوهی..مگر دشنامی زهراگین تر از سرنوشت و حال روزگار ما مردمان ،هست؟با داشتن چنان مملکتی سرشار از منابع طبیعی و ثروت های زیر زمینی و مسطح طبیعی..چنین حقیر در دامان غرب فاعل خدمات و انواع سرویس های اجتماعی ،شده ایم؟
انواع شرکت های غارت گر اروپائی /امریکائی و دشمن قدیمیمان ،کفتار پیر ،بریتانیا امروز در غارت ایران و بستن قرار دادهای نجومی با اخوند نادان ،پشت دروازه های این مرزو بوم،صف بسته اند!!
بقول ان نازنین خدای عشق و هنر،طبری که گفت: کشتی رهزنان گوهر و گنج میبرند
و ما هنوز در حوادث یک قرن اخیر و ۵۰ سال پیش هر از گاهی در این دیگ متعفن را بلند میکنیم و تا بوی متعفنش ..ما را سرمست کند!!
تاکتیک و استرا..سازمان و دسته های سیاسی این بود..اشتباه بود بایست این میبود..این باشد..بهتر نیست همه سنگریزه های مختلف را جمع کنیم و مجسمه ئی برفی در سرزمین بابانوئل ..بسازیم؟؟
سازمان فدائیان خلق ..چریک ها..شاد روان جزنی هنوز نقل مجلس است..
یکی نیست به اقایان و خانمها بگوید:
اگر در ذات ما ایرانیان درستی کردار و رفتار و منش اجتماعی میبود،که از اشتباهات گذشته ها میاموختیم و در حوادث و دوران های مختلف تاریخی کشور،مورد بهره برداری قرار میدادیم..چنانچه چنین سرشت تندرستی در جوهر ما بود که...برادر، همشیره
امروز کنار سفره مسببان بدبختی هایمان ،نمینشستیم!

مشت نمونه خرورا است....هموطنان عزیز،سروران ،ما مردمانی هستیم که اکثرا دچار بیماری های گونا گون هفت پشت اندر پشت همیم..ما تا زمانی که ..اولا همه میدانیم کشور ما خانه ما ..ایران از دست برفت..یک از ده خرابی و بیماری طبیعت ایران را درج میکنند..دریاچه ها و جنگل های کشور در چنان شرائط بیماری اند که جبران پذیر نیست..دریاچه ها یکی پس از دیگری از دست میرود..کشور و فرهنگ و پرورش نسل دیروز و امروز وفردا..نسلی ست دست پرورده ملایان نادان و انگلیسیالاصل..ما تا زمانی که ملیت خویش را درمان نکنیم..هیچ یک از امور زندگی و کشورمان ،درمان نخواهند شد..وبنده سوادم بسیار اندک است..اما یک مقوله را خوب میدانم..:
این خودپرستی ها،دوروئی ها،تملقها و دروغ ها در ذات ما قرنهاست لانه دارند
دیدما ..ارزش های فکری ما ایرانیان "اکثریت" بیمار است.
چه باور کنید و چه نکنید..من در موقع نوشتن این چند خط گریستم..گریستم بر سرنوشت و احوال خود و کشورمان.حرکاتی از عده ئی از هموطنان ما ،سر میزند که باور نکردنیست!ایا براستی ذات و جوهر ما""ایرانیان با فرهنگ"" این است،این حرکات و رفتار و گفتار است!!! این وای بر ما! ما کجا ایستاده ایم و من..کجا خودم را پیدا کنم؟؟

اخبار روز محترم اگر صلاح دانستید خواهش میکنم منتشر کنید.
قبلا از محبت شما سپاسگذارم ..اشنای قدیمی و دعا کننده شما و موفقیت شما.
۷۷۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : می نویسم تا "همه" به آن بُعد از موضوع که "من" می بینم "هم" آشنا شوند.
هموطن گرامی آقای محسن آرام. بنا به یک رویه یِ قدیمیِ نهادینه شده در وجودم، که هرگز پسندیده ندانسته ام، که سئوالی را بی جواب رها کنم. جوابِ سئوال طرح شده ی شما به قرار ذیل است؛

شما در یادداشت نظر خود می نویسی؛ «...آیا بهتر نبود نسخه ئی را که برای کامنت گذاری قبلا داده بودید..را نیز به این نویسنده مقاله ،نیز بدهید؟...»

ضمن سپاسگزاری از پرسش شما، همانگونه که شاهد هستی، هموطنمان مارال سعید لیوان آبش را بی اذن و پیشنهادِ من قبلاً نوشیده، و در تسلطِ کامل به اعصابِ منتهی به تعقلش به این نتیجه رسیده است، که خوانندگان هم مطلب ایشان را می خوانند و هم یادداشت نظر مرا.

هموطن گرامی آقای محسن آرام یا بانو علیخانی، بی آنکه توجه داشته باشی، بر شاخ نشسته و بُن می بری. نهایتِ تلاشت را جمع کرده ای که کسی احیاناً نگوید بالای چشم خودت، رضاشاه و یا محمدرضاشاه ابروست.
مملکت "ما" ایران همه ی صدماتش را از آنجایی خورده، که هر گروه از "ما" بجایِ جا باز کردن برای فضایی آزاد جهت بحث و تبادل نظر، نهایتِ مقصدش پوزبند زدن به "دیگران" است

می نویسی؛ «...نمیدانم اقای محترم شما چرا خود عقاید و تحلیل ها و نظرات خود را به اخبار روز نمیفرستید...». در پاسخ باید بگویم یا بنویسم؛
متأسفم از اینکه شما تاکنون امکانِ خواندن مطالبِ مستقلم را نداشته ای. اگر در همین اخبارروز بجویی، به یقین مطالبِ مستقلی از مرا خواهی یافت

می پرسی؛ «...چرا همیشه تکه ها و قطعاتی را در نوشته های دیگران، که به دید و "نظر، عقیده" شخص شما..اشتباه است را آورده و انتقاد میفرمائید؟...»
پاسخم به این پرسش خوب و منطقی شما این است که، درست به مانند شما که مطلب نظر مرا خوانده و برایم پرسش طرح کرده ای، من هم به خود حق دخالت و پرسش می دهم

و در خاتمه لازم می دانم که اضافه کنم، من نمی نویسم که همه به مانند من ببینند و فکر کنند، من می نویسم تا "همه" به آن بُعد از موضوع که "من" می بینم "هم" آشنا شوند.
۷۷۱۰٨ - تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۵       

    از : محسن ارام

عنوان : به جناب دکتر البرز گرامی
با سلام با اخبار روز و دوستان تندرست!

جناب اقای دکتر البرز..ایا بهتر نبود نسخه ئی را که برای کامنت گذاری قبلا داده بودید..را نیز به این نویسنده مقاله ،نیز بدهید؟
این دقیقا نسخه شماست به خانم علیخانی:

و اینکه پیشنهاد نوشیدن یک لیوان آب گوارا را دادم، بواسطه ی آن است که چون سررشته ای در علم طبابت و چگونگی فعالیتِ اجزای بدن دارم، به سلامتیت اندیشیدم.

بهتر نیست به خانم سعید هم ..چنین نسخه ئی بدهید، بجای دست گذاشتن روی اشتباهات دیگران؟؟
اینکه نوشیدن اب سرد برای اعصاب هیجان زده و عصبی ،بد نیست..خوب است را هر بچه ئی و نو جوانی و مانند من بی سواد سالخورده ئی...میداند...باید دکتر بود تا این مقوله را دانست؟
من نمیدانم اقای محترم شما چرا خود عقاید و تحلیل ها و نظرات خود را به اخبار روز نمیفرستید برای چاپ ، و چرا همیشه تکه ها و قطعاتی را در نوشته های دیگران،که به دید و "نظر،عقیده" شخص شما..اشتباه است را اورده و انتقاد میفرمائید؟؟
ایشان،من،دیگران ،این طور فکر میکنیم..میاندیشیم و میبینیم..اگر همه قرار بود مانند شما""صحیح و درست"" ببینندو فکر کنند ..که دنیا به فرم دیگری میچرخید هم میهن گرامی ما..
با تشکر از اخبار روز .
ارام
۷۷۰۹۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : برنامه ای پیرامون، محیط زیست و ...
هموطن گرامی مارال سعید؛ ضمن همراهی با نظرات و پرسشهای شما در خطاب به "گروه خرداد" روی سه نکته میخواهم قدری تأمل کنم، شما می نویسی؛
- «...تا پیش از کنگره اضطراری بحث انحلال سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت در داخل این سازمان بالا گرفته بود...»
البت از ورای مطالبی که گاهاً در نشریه ی کار آنلاین منعکس می شود، رویایِ ساختن سازمانی واحد در اثر انحلال سازمانهای متفاوت موجود در جنبش فدایی، کلاً و تماماً کنار گذاشته نشده، و برخی از ذی نفوذان همچنان بر این عقیده اند که علت ایستایی جنبش فدایی بواسطه ی عدم وجودِ مرکزیتی قدرتمند است.

- سپس چند سطر بعد می نویسی؛
«...دوستان در انتخابات گذشته مشاهده کرده اند شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت علیرغم میل بخش بزرگی از نیروهای درون و برون سازمان رای به عدم شرکت در انتخابات داد...»
این اشاره ی شما را اشاره ای صاحب ارزش می دانم، چرا که در روزها یا ماههای پس از انتخابات گذشته، شورای مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت تحلیلی مشخص دال بر درستی یا اشتباهاتِ روش خود ارائه نداده است

- در آخرین بندِ مطلبت زیبا و صریح می نویسی؛
«... آنچه که به عیان ملموس است سازمان فدائیان خلق ایران اکثریت مدتهاست نیازمند یک رفرم در ساختار خویش است...»
بی تردید نیز چنین است، اما اگر این "رفرم" مساوی با انحلال سازمانهای موجودِ جنبش فدایی در حزبی واحد فرض شود، این شیوه نه تنها حلال مشکلات نخواهد بود، بل مشکلی بر مشکلات پیشین خواهد افزود

جنبش فدایی قبل و پیش از آنکه محتاج تشکیلات یا نامی جدید باشد، محتاج برنامه ای پویا و به روز است. لذا تصور می کنم، ذی نفوذان جنبش بجای تلاش برای یک کاسه کردن تشکیلات فدایی، لازم است، نیروی خود را صرف تشکیل اجلاسهای مشترک برای نوشتن برنامه ای مشترک کنند.

برنامه ای پیرامون، محیط زیست و ...
۷۷۰۶۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱٣۹۵       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست