سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

ما و کوروش - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : البرز

عنوان : یکی از مشکلات اساسیِ عدم وقوف و استمرارِ سیاستِ چپی پایدار و مستمر در کشور...
هموطن گرامی آقای کریمی، ضمن سپاس و قدردانی از شما که مرا همچون همیشه قرین مهر و دوستی خود دانسته ای، لازم دیدم که بنویسم، وقتی شما در خطابِ به من می نویسی؛ «... دیدم که بر متن پیشنهاد اتحاد فراگیر، وحدت‌های معین و مطرح را امری ناشدنی می دانی و اتلاف انرژی. من موافق این جنبه از فکر شما نیستم و نه تنها هر وحدتی را "ادغام" و "محلول" در خود نمی دانم که در کادر اپوزیسیون کنونی، چنین خیالاتی را حتی توهم می شناسم....»

تصور می کنم یکی از مشکلات اساسیِ عدم وقوف و استمرارِ سیاستِ چپی پایدار و مستمر در کشور که زمینه ساز اتصال نسلها و انتقال تجربیات از نسلی به نسل دیگر شود، همین پافشاری بخشِ موثری از موثرین دنیای سیاستِ چپِ کشور بر وحدت، و عدم دیدنِ تفاوتِ "وحدت" و "اتحاد" با یکدیگر است.

بگذار مقصودم را به گونه ای دیگر توضیح دهم. وقتی "ما"، احزاب، سازمانها، گروهها و آحادِ مشخصی در مجموعه ی چپ کشور، و یا مجموع کشور داریم، در وهله ی اول این بدان معناست، که هر یک از این پدیده های واقعاً موجود در دنیای سیاست کشور، مبانی، تعاریف و مقاصدِ خاص خود را دارند. و از پیش می دانیم، اینگونه از اضداد هرگز به وحدت، یکی شدن، ادغام و محلول شدن در یکدیگر رضایت نمی دهند، مگر به حکم جبر. و تاریخ حدوداً صد و اندی ساله ی چپ کشور گویای واضح این قبیل وحدتهاست که مدام به متارکه کشیده است.

اما با توجه به اینکه تمامی این احزاب، سازمانها، گروهها و آحادِ مشخص در مجموعه ی چپ کشور، و یا مجموع کشور در نکاتِ و مفاهیم زیادی منافع و تعاریف مشترک دارند، صحیحتر، مقرون به صرفه تر و حیاتی تر آن است که بجای زورچپان کردنِ یکدیگر زیر سقفی مشترک و به اصطلاح به وحدت رسیدن، براساس مشترکات فراوانِ نیروها، منشور اتحاد بنویسیم، به این معنا که نیروهای شرکت کننده در اتحادِ موردِ نظر، تمامیتِ استقلال خود را حفظ و مناسباتشان با یکدیگر را بر اساس تصمیمات مشترکِ مندرج در منشور اتحاد تنظیم و اجرا می کنند.
۷۶۹۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ آبان ۱٣۹۵       

    از : کامران ستاری

عنوان : جناب کریمی
با سلام به دوستان ..
اقای کریمی سالهای سال گذشت و من هنوز این جمله ان ازاد مرد بزرگ""صمد بهرنگی""
را از یاد نبرده ام که میگفت و مینوشت :
اقا جان ساده بنویسید،با زبانی ساده با مردم حرف بزنید.بخش عظیمی از ملت ما کم سواد و یا بیسوادند،طوری روان بنویسید که انان،این ملت درس نخوانده بفهمند حرف شما را...اقای کریمی ،یکی از اشکالات اساسی بین ،مردم و تعداد کثیری از قلم بدستان طوری مینویسند که انگار همه ما ،خواننده گان همطراز خود این عزیزان هستیم.خیر قربان .بنده هشت ۸ کلاس بیشتر سواد ندارم و مقاله شما را نمیفهمم..شما بمقدار بسیار زیادی از لغاتی استفاده کرده اید که در گزارشات و یا مبحث های علمی و ادبی و غیره ..بکار باید برد و میرود دوست محترم.

این خط شما را :

ر این گردهمایی، هم آریاپرستی دیده شد، هم شاه دوستی به نمایش درآمد و هم عرب ستیزی وجود داشت. وجه مشترک و فراگیر در آن اما، تاکید بر "ایران" بوده همچون خیزشی مشترک .
هموطن گرامی این خط نوشته شما از دید من بی سواد اینطور معنی و تعبیر میشود که حتی حرکت و مشی شیاسی ان "عرب ستیز " هم بر همبستگی ملی و "یک ایران " استوار است و "ملی" از دید شما ،در حالیکه دقیقا بر ضد همبستگی ملی،جدائی طلبی ست در معنا. هیچگونه یک صدائی،یگانگی و همبستگی ملی ،در شعار دیده نمیشود.
و اصولا در حال و روز امروز ملت ها و از جمله کشور ما ایران،بسیاری از اذربایجانی ها،چه در ایران و چه در خارج از ایران صحبت از سیستم های "فدرالی از نوع ایالات متحده ،میزنند...استقلال اذربایجان..
بسیاری از کرد های ایران نیز همین حال و صورت را دارند..این چیزی نیست که مخفی مانده باشد.در این کشور و پایتخت ان ،کپنهاگ خیلی رک و رو راست اذری ها اهداف شان را میگویند ،البته تعداد زیادی و نه همه و یا کردها ،نیز همینطور..استقلال کردها..ترک ها..ترکمن ها ..گاهی شنیده میشود.
البته این مسئله ئی ست که در انتها ،صورت بپذیرد،بدین معنی که همه کشورهای بزرگ و قدیمی که چون ایران دارای قطعات بزرگ و گوناگونی هستند در همه موارد ،روزگاری بدین مستقلات کوچکتر ،درایند...جهان در حال پیشرفت و تغیر است.همه پدیده های هستی در حال تغیر و گوناگونی اند.ضدیت با چنین روند طبیعی ،نتیجه ئی جز جنگ و خونریزی نخواهد داشت..برای اگاهی شما هموطن گرامی عرض شود که بنده ۳۴ سال است کشورم را ندیده ام و بار و بندیلم را هم ..بسته ام..
جای پای مرا چه از طلا پر کنند و چه از مدفوع،..برایم بی تفاوت است!
هیچ سدی پیشرفت و تکامل هستی را ،قدرت جلوگیری نیست!
جهان رو به انفجار میرود.انسان شکست خورده است.اشرف مخلوقات نتوانست بر روی این کره زمین،خانه اش زندگی خوش و لذت بخشی را بنا نهاده و در صلح و ارامش زندگی کند.بقول کنفسیوس،فیلسوف چین کهن:
ان زمان که پول و تجملات زندگی ،اخلاق را به زیر خود بکشد،ببرد،انسان رو به زوال خواهد رفت!
با تشکر از اخبار روز و شما.
ک.ستاری دانمارک.کپنهاگن
۷۶۹۶۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۵       

    از : امیر آمویی

عنوان : دیالکتیک ذهن و عین
آقای کریمی، با درود به شما،

به طور کاملا مختصر در مورد مسأله ی حضور که مطرح کرده اید و درست هم می گویید، سعی می کنم به اختصار کامل نکته ای را مطرح کنم:
در داخل نیروها به دلیل فشار سرکوب امکان گرد آمدن و تشکیل ائتلاف را ندارند. نکته ی مهم این است که اهرم یا کاتالیزور تحقق حرکت یکپارچه در داخل پذیرش ائتلاف در خارج است که تأثیر عمیقی در داخل خواهد داشت، زیرا خبر ائتلاف یا وحدت و انسجام نیروهای دموکراتیک و چپ انرژی فراوانی به نیروهای داخل خواهد داد و مسیر را برای آنان مشخص خواهد کرد. این که ارکان حزبی در کجا، یعنی در داخل یا خارج شکل بگیرد مهم نیست: دیالکتیک ذهن و عین در همین جاست: پذیرش فکر ائتلاف و تحقق آن بلافاصل در درون منعکس می شود. به نظر من بدون ائتلاف نیروها در خارج، جنبش در درون کشور مبدل به "جنبش خود به خودی" و لذا مانند دوره ی پیش از انقلاب دستخوش دنباله روی خواهد شد و در نتیجه نیم قرن دیگر حرکت سازنده به عقب خواهد افتاد. امیدوارم روشن باشد.
۷۶۹۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣۹۵       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : نکاتی چند با عزیزان
چند نکته با اظهار نظر کنندگان محترم البته بعد درود به همه این گرامی‌ها.

آقای امویی عزیز. من جدا از تاکیدی که در نوشته قبلی مبنی بر توافق کاملم با تحلیل و تبیین آقای شالگونی پیرامون پدیده "پاسارگارد" داشتم، با فراخوان ایشان از نیروهای دمکرات و سوسیالیست برای فهم مسئولیت سیاسی خود جهت پر کردن جای خلاء چپ در صف بندی های سیاسی کشور نیز کاملاً موافقم. بحث من اتفاقاً بر سر اینست که چگونه و به چه شکل این حس مسئولیت را باید بروز داد؟ با ورود در صحنه‌های عملاً گشوده شده در جامعه یا که اکتفاء کردن به تحلیل و صرف دادن هشدار؟ دوست گرامی حرف من اینست که: سخن گفتن از مسئولیت چپ لازم است اما کافی نیست و اگر ابراز نگرانی از عدم حضور این نیرو بجاست و ضرورت هم دارد اما بهیچوجه کفایت نمی کند. حرف من اینست که باید در درون کارزار بود و در آن اتحاد عمل داشت و در متن مداخله گری سیاسی لازم، بگونه متحدانه عمل کرد. موفق باشید.

ایکاروس محترم، من شخصاً در نوشته ارزشمند ولی ناقص شالگونی عزیز چیزی فراتر از فراخوان چپ به فهم مسئولیت خویش نیافتم که اگر می یافتم یا آن را تایید می کردم و یا بحث را متمرکز بر نوع راه حل ایشان می نمودم. در این نوشته چیزی نبود تا بتوان آن را "راه چگونگی برخورد با این پدیده" دانست، اگر شما برآنید که هست، لطف کرده و زحمت بکشید و درست همان را نشان دهید. مقدم بر خود راه حل دوست گرامی، اینست که چپ اصلاً در این حرکت می باید شرکت کند یا نه؟ نوشته ایشان از نظر من در این باره ساکت و متوقف است. دوست محترم، نه با انگیزه شناسی بجایی می توان رسید و نه با پیش کشیدن موضوعات دیگری که ربطی چه به نوشته ایشان و چه نوشته من ندارند. کدام سوسیالیسم و چه نوع چپ و چگونه تماس گرفتن با جنبش کارگری و موضوع دمکراسی و امثال آنها را بجای خود می توان و باید بحث کرد؛ کما اینکه شده است و می شود. اینجا، موضوع مشخص در میان بوده و لذا در کادر آن می باید سخن گفت. زنده باشید.

فریبا خانم حصاری عزیز، برای پراتیک نافذ اول از همه، باید خود را به ایده درست تجهیز کرد و رنج اندیشیدن برد و از عافیت طلبی فکری و برنامه‌ای پرهیز کرد. ایده و پیشنهادهای برنامه‌ای، نه تنها مقدمه اقدام که بخشی از خود عمل‌اند. من البته معترفم که با این ناگزیری دور از صحنه بودن، دستمان از مشارکت مستقیم در حرکات اجتماعی و مردمی کوتاه است؛ اما چون خود را در "من" محدود نمی دانم و متعلق با آن "ما"یی می شناسم که در جامعه حضور زنده دارد، می خواهم و به سهم خود می کوشم تا در پیوند با این "ما" و مرتبط با درگیری‌ها و دغدغه‌های آن باشم. خوب می دانیم که در این جهان مرتبط، جملگی ‌ما را اتصال حسی و فیزیکی و فکری با همدیگر برقرار است. دادن و رساندن پیام، یک وظیفه است و جزیی از عمل. هر طرح فکر و نظری حتی ذره‌ای هم اگر موثر افتد، نظر دهنده می تواند خود را شریک اقدام معطوف به آن ایده بداند مشروط بر اینکه هم فروتنانه به سهم اندک خود معترف باشد و هم هیچگاه به این اندک قانع نباشد و مخصوصاً از لم دادن بر آن بپرهیزد! در جستجوی راه اقدام مستقیم باید بود! سن ده یاشا!

آقای کامران ستاری محترم، چه اشتباهی؟ مگر می توان به صرف این یا آن انحراف عقیدتی یا سیاسی – آنهم از دید من یا شما- کسی را از تعلق‌ خاطرش به ایران اخراج کرد؟ مگر یک شخص شاهدوست یا آریا پرست و یا دچار عرب ستیزی، کشورش را دوست ندارد؟ از ارکان اصلی برای نوزایی ایران و بازیابی دمکراتیک آن، از جمله دقیقاً همین فاصله گرفتن است از سیاه و سفید کردن آدم‌ها و گروه‌ها و گرایش‌های اجتماعی و احتراز جستن از دیدگاه حق پنداری مطلق خود و دیگری را مظهر بدی دانستن. آیا فکر نمی کنید متاثر از چنین نگاهی هم است که بروز این یا آن تفاوت برداشت بین من و دوست عزیزم شالگونی بر متن مشترکات بسیار را با تقسیم بندی دوست و دشمن و ابتدا دوستی و سپس جنگ و مرافعه تفسیر کرده‌اید؟ ستاری محترم، ما هم ملتی هستیم با تنوعات فراوان و تنوع نیز از جهاتی بسیار. طبیعی ترین امر در چنین جامعه‌ای هم وجود تنوع نظرات بین انانی است که دستی در سیاست دارند. در زیر پرچم ایران دوستی انواع گرایش‌ها وجود دارند که اینجا و آنجا و در سطوح متفاوت در چالش با یکدیگرند، اما وجه مشترک ایران و ایران دوستی را می باید امکانی دانست برای برون برد کشور از وضع اسفناک کنونی. ایده ایران مشترک دمکراتیک در مختصات امروز، بستر مناسبی است برای نوزایی دمکراتیک جامعه ما. پایدار باشید.

البرز گرامی، حضور مسئولانه‌ات در مباحث را مانند همیشه قدر می نهم. در پانوشت تو نکته مشخصی در رابطه با بحث و خطاب به خود نیافتم تا در صورت لزوم توضیحی هم بدهم. فقط این نکته را در گفتارت بمانند چند دفعه قبل دیدم که بر متن پیشنهاد اتحاد فراگیر، وحدت‌های معین و مطرح را امری ناشدنی می دانی و اتلاف انرژی. من موافق این جنبه از فکر شما نیستم و نه تنها هر وحدتی را "ادغام" و "محلول" در خود نمی دانم که در کادر اپوزیسیون کنونی، چنین خیالاتی را حتی توهم می شناسم. روی وحدت معین در خدمت اتحاد بزرگ اما می توان و باید درنگ داشت. زنده باشی.

سلاملار ص. کوچه باغلی، تو دیگر چرا؟! تویی که نوشته‌های مرا زیر ذره بین داری؟ کدام "یک بام و دو هوا" یولداش؟ مگر بارها ننوشته‌ام که "تراختور" را باید یک حرکت اجتماعی تلقی کرد بر زمینه اعلام و فریادی به نشانه هویت خواهی اذربایجانی‌های ایران؟ اما اینهم هست که همواره بر وجود یک گرایش انحرافی با نقش فرادست و قسماً "هژمونیک" در این حرکت نیز انگشت گذاشته‌ام. که باز هم بر همین اعتقادم. من تفاوت ناسیونالیسم غالب ومغلوب را می فهمم و معتقدم که تفاوت انعکاسات آنها را هم می باید فهم کرد. اما هیچیک از اینها برای من نه "خودی تر"اند و نه که "غیر خودی تر". نهضت اجتماعی مطلوب من هیچکدام اینها نیستند؛ اگرچه به هر دو آنها توجه دارم و در هر دو آنها، هم حقانیت‌هایی سراغ دارم و هم انحرافاتی. اما آنجا که موضوع به ارزیابی قیاسی بین "پاسارگارد" و "تراختور" بر گردد، من آلودگی به تنگ نظری و غیر ستیزی را در دومی بالفعل و بیشتر می بینم. البته برآنم که هم استعداد اولی جهت منحرف شدن جدی است وهم که توانایی دومی برای پالایش خود از انحراف. می خواهم که اولی به انحراف نرود و دومی از انحراف دور شود. همه چیز بستگی به نقش و سهم نیروی دمکراتیک باورمند به یک ایران دمکراتیک و غیرمتمرکز دارد چه در حرکت "پاسارگارد" و چه در برآمد "تراختور". عشق اولسون "بیگم باغی" دان "کوچه باغا"!

داریوش لعل ریاحی گرامی، تاکیدت بر دیالوگ سازنده را ارج می نهم. زنده باشی.

احمد گرامی، ترا نیزهمت بلند!

رضا اکبری نسب عزیز سلام سنه و تبریزه! چه باید بگویم؟ در آن ایامی که زنده یاد شاملو بزرگ، ماجرای کاوه آهنگر و ضحاک مار دوش را راه انداخته بود و می گفت که اولی خلاف آنچه از او به عنوان دادخواه مردمی تصویر شده پادویی بیش نبوده براییک مدعی رسیدن به تاج و تخت و دومی برعکس، یک شورشی بوده برخاسته از قلب توده‌ها. شاعر برای عمل سخت جراحی پایش در امریکا بود و من شانس این را یافتم تا تلفنی احوالپرس او باشم. از او پرسیدم که حتی به فرض صحت تحقیقات تاریخی شما، آیا لزومی داشت که این دو نماد جا افتاده در ذهن مردمان یکی در مبارزه بر بیداد و دیگری برای داد را که یاری رسان آنهاست در مبارزه آرمانخواهانه و جاری، این چنین درهم ریخته شود؟ آنهم دو شخصیتی که برای واقعی بودن و یا مجازی بودنشان، دلایل متقن چندانی هم وجود ندارد؟ اما شاملو با آوردن نام شاعری هم روزگار خود و بارکردن چند بد و بیراه به او، پاسخم داد که منظورش از این ماجرا ... فلان فلان شده بود! حالا رضا عزیز، منظورت از توصیف یک رشته واقعه‌های تاریخی برای چیست؟ پاسداشت منزه طلبانه سنگرمان در برابر عوامفریبان سلطنت و خلافت و دیگرانی پا در جای آنان؟ من که در نوشته‌ام عرض کردم نباید کوروش را بیش از نماد دید و آن را در روزگار امروزین ایران، تنها می توان نمادی از ایرانیت تساهل طلب جا انداخت و پرچمی برای دفاع از "حق بشر"ی در قبال حاکمیت ضد حقوق بشر. کجای این، ره به شاه پرستی می برد و امپراتور سازی؟ چپ ایرانی دمکراسی خواه اگر نتواند با مشارکت در چنین گرهگاه‌های فراگیر عینی از خود چهره‌ای دمکراتیک، صلح دوست، همبستگی طلب، برابری جو و عدالت خواه نشان دهد، میدان وگوی را دست دیگرانی خواهد داد که رقابتش با حکومت کنونی بر سر نوع و حد غارت مردمان است! اگر در لاک خود بماند و معتقدات خود، هرگز نخواهد توانست به نیروی کلان بدل شود. امید که چنین گزینه آزمون گرایانه برای چپ، انگ قهقرا از سوی دوست نخورد! مین یاشا قوجامان یولداش

آقای آرش محترم، پانوشت شما زیر مقاله آقای شالگونی را متوجه نوشته خودم دیدم و راستش متوجه نشدم که آیا سهوی صورت گرفته بود و یا که دلیل خاصی برای درج کردنش در آنجا و نه در اینجا داشته‌اید. مهم البته مضمون است و هم از اینرو به آن در همین جا می پردازم. من طبعاً موظفم که روی نکته مطروحه از سوی شما بخاطر موقعیت شغلی وجغرافیایی‌تان مکث لازم داشته باشم. زیرا آنچه شما آورده‌اید می تواند واقعیتی از روانشناسی بخشی از مردم ایران در مختصات سلطه حاکمیت دینی بر جامعه‌ای باشد که اکثریتش یا با صراحت و یا با توسل به "تقیه"، مخالف حکومت‌اند. اما اصلاً نمی توانم به آن هشتاد در صد آماری شما که بیانگر دورویی هشتاد در صد مردم است تکیه کنم! همانگونه که برای آن اشاره مربوط به نام گذاری کودکان در نوشته من نیز، نباید عمومیت قایل شد هرگاه اگر آن اشاره یک چنین ارزیابی را موجب شده باشد. اما دوست عزیز حرف اصلی من در اینجا با شما متوجه آن بدبینی مهلکی است که بر جان شما نشسته است! این بدبینی که گویا جامعه کنونی ایران کمترین استعداد و توانایی گذر از حکومت دینی را در خود ندارد! که لائیسیته در ترکیه گویا یک پارانتز تاریخی و حبابی بیش نبوده و واقعیت آن را درهمین اردوغان باید دید! این نگاه، متاسفانه سخت مرعوب لحظه است و شدیداً بدبین به جامعه و مردم. از این نگاه مایوسانه نمی توان انتظار هیچ تلاشی را برای تغییر داشت. من اما فکر می کنم که اگر لائیسیته غیر دمکراتیک پارانتز بزرگی در ترکیه بوده و "آغ پارتی" پارانتز کوچک آن، اما سکولار دمکراسی متعادل واقعیت آینده آنست. ایران نیز زیر پوست شهر خود، باز زایی مشروطیت را در شکل جمهوری و در طرازی بالا تدارک می بیند. اسیر لحظه نباشیم. واقع بینی شما را امید نگرانه آرزو دارم.
۷۶۹۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

    از : رضا اکبری نسب سرابی

عنوان : با اجازه ی استاد سابقم مهندس بهزاد وبا آرزوی کمک به انتشار این درد دل شاگر سابق اش
با سلام، مسلما که دوستان به شرایط مکانی من- زندگی درایران ومحیط حساسیت برانگیز تبریز- محذورات مرا درکم نویسی درک کنند.
با سپاس:

با تنگ تر شدن قافیه،باند رجوی، شاه پرست وباستانگرا هم شده است!
۰۹/۰۸/۱۳۹۵
بمناسبت زاد روز کوروش- یکی از خونریزان نام آور تاریخ- عده ای از مردم که بعضا اتوموبیل های شیک شان نشان میداد که ازچه قشری ازجامعه هستند- درپاسارگاد- محل دفن ادعایی کوروش - که درآسیای میانه کشته وسر بریده شده اش درآنجادلیلی برای وجود مقبره اش در پاسارگاد دلیلی نمیگذارد- گرد آمدند.
اپوزیسیون ایرانی غیر سلطنت طلب درمجموع، اقبالی به این گردهم آیی نشان ندادند ولی باند رجوی که مستاصل تر ازگذشته است ، درتبعیت ازپدر معنوی خود ماکیاول وبا فراموش کردن اینکه زمانی شعار جامعه ی بی طبقه را داده وهنوز هم گاهی میدهد- واین شعار نافی کوروش پرستی وشاه دوستی باید باشد- ، وارد ماجرا شد وخواست که ازاین نمد موهوم ، کلاهی برای خود تهیه کند وبیانیه ای بنام شورای ملی؟! مقاومت صار نماید.
دربیانیه موصوف این فرقه ی مدعی و درعین حال منحط میخوانیم:
" صبح امروز جمعه ۷ آبان ( ۲۸ اکتبر) دهها هزار تن از مردم شهرهای مختلف در اعتراض به سیاستهای ضدملی و ضد ایرانی رژیم آخوندی در سالروز تولد کوروش کبیر در آرامگاه وی در پاسارگاد دست به تظاهرات زدند. تظاهرکنندگان کوروش را افتخار هر ایرانی و پدر و بنیانگذار حقوق بشر خواندند ".
اولا اینکه درمورد تعداد این حاضران که به ده ها هزار نفر برسد، باید گفت که چه عرض کنم!
ثانیا برابر تحقیقات سی ساله ی آقای ناصر پور پیرار که ماحصل این تحقیقات طی چند جلد کتاب با نام " پلی برگذشته ..." است، ملیت ایرانی این جنگ سالار مورد خدشه قرار داده والبته کسی هم جرات نقادی این کتاب را پیدا نکرده است!
ثالثا علم تاریخ ابدا نمی پذیرد که مرد جبار ، خونخوار و پادشاهی- مانند هرپادشاهی ازهر ملیتی- وآنهم در ایام شکوفایی برده داری ، طرفدار حقوق بشر باشد. چرا که حقوق بشر مولود نظام سرمایه داری رقابتی قرون قبل از قرن ۲۰ بوده و باانحصاری شدن سیستم سرمایه داری ، علت وجودی خود را بعضا حتی ازلحاط فرمال ( صوری)هم بتدریج ازدست میدهد و با حمایت غرب حقوق بشری؟؟!! از تروریزم وداعشی ها، این ادعا به ثبوت رسیده است!
درادامه:
" تظاهر کنندگان شعار می دادند: «آزادی اندیشه با ریش و پشم نمی شه»، « ایران وطن ماست، کورش پدر ماست»، «حکومت آخوندی فقط ظلم، فقط جنگ» و...".

عدم وجود ریش وپشم و ... رابطه ای با آزادی ندارد و ما میدانیم که پیام اوران حقوق بشر ( اصحاب دائره المعارف و نظریه پردازان نام آور قرن ۱۸ و۱۹ ) عموما دارای پشم وریش بوده ودرعین حال بیشترین دفاع را ازحقوق انسان ها کرده و مسئله ی حقوق بشر رابصورت دقیق وعلمی تئوریزه کرده اند و درعوض شاهان پهلوی تاهرجا که دلتان بخواهد خود راازوجود ریش وپشم پاک میکردند ودرعین حال جبار و خونریز بودند ومانند هیتلر و ... بی ریش وپشم ، عمل میکردند.
همچنین:
" ...اما هیچیک از این تمهیدات نتوانست مانع برگزاری این تظاهرات اعتراضی شود. صفهای طولانی ماشینها و انبوه تظاهرکنندگان نشانه خشم و انزجار مردم ایران از این رژیم ضدایرانی است. بی تردید فاشیسم دینی حاکم بر ایران با همبستگی آحاد مردم سرنگون خواهد شد. این رژیم توان ایستادگی در مقابل اراده مردم برای دستیابی به دموکراسی و حاکمیت مردمی ندارد" .
کسی که با توسل به کوروش که شاهکارش راندن قهارانه ی مردم بومی بابل وسپردن عنان آن بدست تجار حریص یهود باشد ، نمیتواند به دموکراسی دست یابد و این مردم جمع شده دربهترین حال، نا آگاهانی بیش نیستند وشاید تعدادی ازانها اقدام به یک حرکت سلبی نموده اند ... و منطقی تر آنست که گفته شود، فرد دموکرات باید خط ومرز عمیق بین خود وکوروش وپرستشکاران او را نگه دارد!
واقعیت این است که درراستای رشد وشکوفایی سیستم سرمایه داری دراروپا ومیل آن به تصرف سرزمین های دیگران لازم بود که برای توجیه غارت کشورهای پیرامونی دست به نژاد سازی و تعریف نژاد برتر وپست تر زده میشد ، مستشرقانی پیدا شدند که برای مردم مستعمرات ونیمه مستعمرات، تاریخ نوشتند ودر این میان صهیونیزم موفق شد که آرزوهای خود را بعنوان حقیقت درتاریخ به ثبت برساند که کوروش یکی از نمونه های این تاریخ سازی است!
ما چرا دلیل اینهمه تجلیل ازکوروش را که رسانه های صهیونیستی تبلیغ میکنند ، به پشت گوشانداخته ورابطه ی علت ومعلولی را دراین هیاهو مشاهده نکنیم؟!
آنها باید این موضوع را که غارت شدگان ازنژاد پست هستند وغارتگران ازنژاد برتر، به توجیه استعمار واستثمار می پرداختند که الحق خوب هم انجام وظیفه نموده ودایره ی برد تبلیغاتی آنها اینقدر وسیع بود که داشمندان ومحققان شوروی سابق را هم درموارد زیادی دچار کج روی کردند.
برابر اسناد موجود، دردوران پهلوی اول که با دستان سرجاسوسان زبر دستی مانند اردشیر ریپورتر چرخانده میشد، سنگ نوشته هایی خلق شد که با توجه به متن موجود منشور کوروش ، تصور آفریدن چنین سنگ نوشته ای دردوران پهلوی اول، چندان نادرست نیست!
درهر صورت تاریخ سنگ نوشته ی جنجالی مورد بحث هرچه که باشد، این نظر که فرمان آزادی کوروش فرمان آزادی ثروتمندان یهود بوده ، غیر قابل خدشه میباشد و ما به چه دلیل باید به سنگ نوشته ی حقیقی یا قلابی که نفع بشریت درآن نیست، اهمیتی این چنینی بدهیم؟!
جالب اینکه تلویزیون بی بی سی هم کوشید که با پخش تصویر یک عرب ایرانی، یکی ازدلایل حضور این افراد را درحمایت ازاقوام ایرانی غیر فارس بداند وبدین ترتیب دم خروسی را که تشدید اختلافات مذهبی- اتنیکی درایران ودرجهت تکه پاره کردن آن میباشد ، نمایان ساخت!!
درخاتمه ی این یادداشت کوتاه باید با تاسف زیاد ودلی پردرد، گلایه ام را ازاستاد سابق خود ( آقای مهنس بهزاد کریمی) که بدون پرداختن جدی به کنه موضوع به بیان حاشیه های مسئله پردخته، به سمع ونظر ایشان برسانم واز مشاهده ی راه های رفته اش که اغلب رو به قهقرا بوده ، خون گریه کنم!
رضا اکبری نسب
تبریز
ایران
۷۶۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

    از : کامران ستاری

عنوان : هممیهن گرامی اقای البرز
با تشکر از نظر شما دوست عزیز..مشکل اساسی و یا گره کور این مجموعه:
چگونگی روابط پیشروان و تحلیل گران ایرانی،با یکدیگر ،گذشته از درستی مسئله مورد اشاره شما در مورد تاریخ اموزس و تربیتی و دانش سیاسی تاریخی مردمان ما،عدم تندرستی روان ،جوهر و منش جامعه روشن فکری ماست ،زیرا انچه که گذشته جامعه روشن فکران ایران ،گواه این تعریف است ..این که نمیخواهند..نمیخواهند دست از خود پرستی ها و خود بزرگ بینی های خویش ،بر دارند.اگر قبول کنیم که همه این طیف یا جمعیت بگفته شما :اپوزیسیون...خارج از کشور و داخل بامطالعه تاریخ گذشته این مرزو بوم و پی بردن به نقطه ضعف ها و دلائل شکست ها و ..و..وغیره چطور نتوانسته اند و نمیتوانند این زشت کردار را از خود دور کنند و دست در دست یکدیگر بزیر یک سقف جمع شوند؟
زیرا اینطور که بنظر میرسد در مبانی و پایه و اساس عقاید سیاسی خویش ،همه با هم موافق و هم نظرند بدون تفاوت های اساسی. اما در تعبیر معانی فلسفه ان معتقدات،و روش ،دچار نا همگونی ها شده و میشوند..البته به نظر بنده و شاید من اشتباه باشم اما این نتیجه من از مختصر مطالعاتی ست در باره احزاب و تاریخ و سرگشتشان تا انجائیکه در دست رسی من بوده ،میباشد،امیدوارم من اشتباه کنم و اتحاد و همبستگی بین جمعیت های سیاسی ما باشد.
وقتی میگویند عدالت ازادی و برابری..خب،مشخص است که همگی بدنبال زندگی ایدالی هستند برای انسانها اما،انچه که تاریخ سرگذشت ها نشان میدهد خود بزرگبینی های رهبران..نه همه..جدال برای کسب قدرت در درون سازمانی،حزبی،سعی در قبولاندن خط و مشی شخصی به دیگران و کل ان جمعیت و لج و لجبازی های بچه گانه!!
من ضمن قبول نقطه نظر شما در باره تاریخ گذشته ما و اثر ان بر حال امروز و منش ما مردمان ..معتقدم که اگر انها..اینها مقصودم جمعیتی ست که از دیگران اگاه ترند،کار تشکیلاتی کرده اند و با تجربیاتی گران و استعدادها یشان،میبایست که بتوانند از گذشته ها اموخته و بر ..بقول مشیری نازنین:بر گرگ های درون خویش فائق امده باشند..بیایند! و همگی با هم یک صدا هدف را فریاد برارند.مسئله فقدان :
چه نیروئی ،چه تصویری بجای حکومت استبدادی امروز؟؟؟؟ این است سد راه اساسی ایرانیان!
با تشکر از شم و اخبار روز.
کامران.س/ کپهناگن
۷۶۹۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

    از : احمد

عنوان : دس مریزاد
سلام . عالی بود رفیق
۷۶۹۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

    از : داریش لعل ریاحی

عنوان : به سوی اتحاد همه نیرو ها
مقاله آقای شالگونی را قبل از این مقاله آقای کریمی خوانده بودم ، این نوشته با چنان پیش درامد منطقی و دیدگاه مبتنی بر سالها تجربه مبارزاتی پیش می رفت که گویی بر سرچشمه چرایی این خروش توده ای و مردمی ، دست یازیده و افکارش در راستای چگونگی پرورش و مراقبت از این نوزاد ، خواهد بود . اما همان گونه که آقای کریمی نوشته اند ، ایشان را ترسی ناشناخته در خطوط پایانی نوشتار به این واداشت که ترمز توسن خیال را بکشند و نوشته را به نا نوشته های خیال واگذارند . اما خوشبختانه خواندن کامنت ها ، گرچه فرقی اندک با هم داشت ،ولی نوشته هایی از دل برآمده بود که خوشبختانه نشان از آگاهی و درک نویسندگان داشت . اگر بخواهیم پس چه باید کرد را در مقابل چپ غیر وابسته و صادق در این میان با یک سوال در میان گذاریم . شاید این باشد که فداییان اکثریت به عنوان نیرویی که هنوز توان حرکت و تأثیر گذاری را در خود ، مزه مزه می کند ، نه به عنوان یک ایده اپورتونیستی بلکه با نگاهی جمعی در بستر دیالوگی سازنده ، از دگم آیه های غیر قابل تغییر در آموزه های چپ بیرون آورده ، چپ را با تعاریف وطنی و در غالب باور های مردم خودمان ، شکل ببخشند .
۷۶۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

    از : ص کوچه باغلی

عنوان : جنبش «تیرختور» و «انگشتان بوزگوردی»
ممد عزیزسلاملار
شما همین نظر را در جنبش «تیرختور» و «انگشتان بوزگوردی» که خیلی هاشان معتقدند این انگشتان هیچ ربطی به حرکت بوزقورد ها در ترکیه ندارد فقط سمبول مبارزه ملت ترک آذربایجان برعلیه حاکمان ضد ترک شیخ و شاهی است قبول دارید ویا این را از جنس دیگری میشناسید؟ آیا فاشیزم آریایی را خودی تر نمی شناسید؟
این یک بام و دو هوا نیست؟

عشق اولسون عزیزیم ممده

«سئوال منطقی پیامد آن ارزیابی‌ای که برای حرکت نوع پاسارگاردی جنبه اجتماعی قایل است و آن را تجلی گفتمانی می داند معترضانه علیه حکومت ولایی، اینست که پرسیده شود: چپ چگونه و با چه رویکردی می باید وارد این حرکت شود تا بتواند در متن آن سیاست کند، نه که اصلاً می باید در آن ورود کند یا خیر؟ یک فعال سیاسی و از جمله فعال چپ، فقط با قرار گرفتن در متن چنین حرکات اجتماعی است که می تواند با اعتراضات مردمی گره بخورد و بر روند مبارزه آنها تاثیر بگذارد. چپ تنها با شرکت در آنهاست که می تواند دست به روشنگری زده و نشان دهد»
۷۶۹٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : اتحاد پیرامون مشترکاتی چون نجاتِ محیط زیست کشور، امنیت قضایی و شغلی و...
هموطن گرامی آقای ستاری، با امید به اینکه آقای کریمی پاسخی برای استدلالات شما بنویسد، شما در بخشی از یادداشت نظر خود می نویسی؛ «...نزدیک به چهار دهه روشنفکران ما مینویسند و مینویسند و یکدیگر را نقد میکنند....دوست و دشمن، مهربان و نا مهربان میشوند..همزمان نکیر و منکر، شاهد و مشهود...و..و..هنوز بعد از [۳۸] سال انواع تفکرات و عقاید و احزاب و غیره..اما همه از هم بیگانه..همه از هم دور. بظاهر با هم دوست..اما مانند این مقاله اظهار دوستی سراغاز مقاله اما..تضاد ها و اختلاف نظرات یکی بعد از دیگری..بنمایش گذاشته میشود...» با این سخن شما که بازتابی آئینه گون از مسائل مختلف جامعه ی ایرانیست، مشکلی ندارم، بل میخواهم چرایی این تصویر واقعاً موجود را توضیح دهم.

ایرانیان بواسطه ی تحمل شکستهای پی در پی در سده ی اخیر در راه رسیدن به جامعه ای مبتنی بر آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی، و نیز حرکاتِ مرموزانه، مزورانه و ضدملی دستگاههای امنیتیِ نظامهای شاه و شیخ بصورتِ افزاینده ای دچار تردید نسبت به پیرامون خود شده اند. و در اثر همین تردیدهاست که حتی امروز پس از گذشتِ ۳۸ سال هنوز هم اپوزیسیون ج.ا. شکل و صورتی بی شکل و پراکنده دارد، چرا که نمی تواند حول یک برنامه ای فراگیر، مترقی و مدون متحد شود، بل تک تکِ واحدهای پراکنده ی اپوزیسیون و نیز آحادِ جامعه در تلاشند بجای اتحاد، دیگران را تحت عنوان فریبنده ی وحدت در خود ادغام و محلول کنند.

به بیانی دیگر با اینکه بر استبدادِ نظامهای محمدرضاشاهی و ج.ا. معترفیم، اما در عمل بجای احترام به آراء متفاوت و اتحاد پیرامون مشترکاتی چون نجاتِ محیط زیست کشور، امنیت قضایی و شغلی و... سعی بر این داریم، تا دیگرانِ دگراندیش را مطیعِ سازیم
۷۶۹٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست