سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

خطای بزرگ رژیم فقاهتی، سرنگونی اش را رقم میزند! - امیرحسین لادن

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیر ایرانی

عنوان : قاعده بازی افرادی
گاهی وقتها برای فهم یک نوشتار به این نتیجه می رسی که آنرا از پایین به بالا مطالعه و ورانداز کنی. آقای بابک حمیدی حمیدی در آخرین نظردهی اش که در رابطه با اینجانب بوده ،نکات ریز و درشتی را مطرح می کند. که پرداختن به همه آنان شاید به اندازه همه ی نظرات کیلومتری ایشان ،که ایشان شیفته وار بخاطر( نزدیک بود یادم برود حرف ر را تایپ کنم آنوقت، بخاطر، تبدیل به بخاط می شد،که این مسئله می شد وسیله ای برای ....) نداشتن هیچ غلط غلوطی در آنان، یک شأنیت خاصی برای ادعاهایش متصور شده است که بایدگفت: اگر ویراستاری در جای خاص، این را می آفریند که کمتر خطای نوشتاری ایجاد شود این موضوع شأنیت خاص را نمی آفریند! و بایدگفت: اگر خطایی بخاطر بی دقتی در تایپ یا غلط املائی باشدقابل رفع است و بسیارانی در قسمت نظردهی، در پی فهم پیام متن هستد وبه این موضوع بیشتر توجه دارند تا چیز دیگر. ومسئله ای که نیاز به تصحیح بنیادی دارد که آن خطا و آن غلط همه چیز را صفر و یا منفی می کند چیز دیگری است. اینکه کسی بخواهد با کلمه آرایی های ریاکارانه نیت خاص ویرانگری را پنهان کند و بسمت فریبندگی دیگران برود قطعاً از دید تیز بینان و خردگرایان دور نخواهد ماند و دادگاه عادله ی افکار عمومی در مورد آنان نیز قضاوت خواهد کرد.

در یکی از آورده های، ایشان می گوید:« دارم فکر می کنم شریعتمداری و نوریزاد چقدر بد بخت شدند که امیر ایرانی آنها را با بابکی که من باشم همسنگ می کند،....» این فروتنی خاص جناب حمیدی حمیدی نسبت به بعضی های خاص آنچنانی، با ژست یکتایی و.... ایشان، می تواند نوعی تناقض گفتاری و نوشتاری را بنمایش بگذارد! شاید این نوع رفتار ایشان ناشی از قاعده بازی مورد نظر ایشان باشد! جالبست!
ایشان در اعمال دیگران، نوعی واکنش حسادت گونه ای را متصور است. که باید گفت: در فن آوری جدید ارتباطی که بلای جان شیوه ی منبری و خودگویی و خود خندی شده، جا برای هرکس که چیزی در چنته دارد باز است و هیچ کس جای دیگری را تنگ نخواهد کرد! البته آنکس که چنین می پندارد که اعمال دیگران ناشی از حسادت ورزی آنان نسبت به اوست بایدگفت: این پندار می تواند ناشی از؛ خودبزرگ بینی،یکتا بینی، بی همتا بینی، بی نظیر بینی، و..... باشد که نوعی رفتار بیمارگونه ای را مطرح می کند که نیاز به درمانی خاص دارد و باید برای او شفای عاجل آرزو کرد.
وباید گفت:آن حسادت رشک شپش شده را در اندام مجریان شیوه ی منبری ویا پروش یافتگان منبری خواه باید دید! که خطابه های خویش را با این تصور که مخاطب بزغاله است ویا سنگ،همچون کلاغ دهان، دریده چشم، درنده خو، با لفاظی های کلام ریز موزون، دهان به یاوه گویی باز می کنند که مخرج یاوه گویی ها، بادیست که از معده بر می خیزد که ره گم کرده است که راه اصلیش باطل کننده عمل ایمانی و اعتقادی است که آن باد می تواند آرمانش را نیز برباد دهد!
۷۵۶۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۵       

    از : بابک حمیدی حمیدی

عنوان : به سیامک شاملو...مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد!
در اینکه محتوای کامنتهای ارسالی باید در رابطه با موضوع مطرح شده باشد،شکی نیست،منتهی وقتی بحث اصلی* بیات می شود و نوبت به نظرات و پرسش و پاسخگویی می رسد و من و شما مورد خطاب شخصی واقع می شویم،به ناچار یا باید پاسخگو دوستان باشیم،یا در بحث شرکت نکنیم و انگ عدم پاسخگویی را به جان بخریم،انتخاب من پاسخگویی بوده است،نه گریز از بحث.اصلا مگر یکی از ایرادت به حق شما و دوستان این نیست که چرا نویسنده مقاله پاسخگوی کامنت گذاران نیست؟ پس من و شما وقتی کامنت میگذاریم، خود در نقش نویسنده ای قرار می گیریم که در صورت لزوم باید پاسخگوی سوالهای مطرح شده از سوی دوستان باشد،بنابراین ناگفته پیداست که من و شما باید بحث را کنترل و هدایت کنیم تا از میسر اصلی خارج نشود.هرچند به شخصه ایرادی در پُرگویی* و طرح «مشکلات که نه» طرح دیدگاههای* شخصی نمی بینم،با اینحال در هیچ یک از پاسخهایی که به شما و دیگران دادم،از میسر اصلی بحث خارح نشده ام و آنچه گفته و نوشتم بنا به ضرورت و احترامی بوده که نسبت به مخاطب داشتم،به همین خاطر درتاریخ ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ خدمت دوستان عرض کردم: از شما انتظار می رود که جهت حفظ و تحکیم و بهبود فضای موجود،در بزنگاه های مختلف با نقد نظرات ارسالی،مانع ریزش کاربران شوید و با انتقاد و توصیه و پیشنهاد و ارائه راهکار،سطح کَمیِ و کِیفیِ نظرات ارسالی را ارتقاء دهید.منتهی درخواستم شنیده نشد.
*من همان روز اول نظر و پرسشم را در رابطه با اصل مطلب نویسنده بیان کردم که کار به اینجا رسیده است.
*پُر گویی برای روشنگری و تفهیم مخاطب هیچ ایرادی ندارد،آنچه ایراد دارد؛بیهوده گویی ست.
*غرض از نوشتن و طرح موضوع از سوی نویسنده از برای چیست،مگر جز این است که کاربران با دیدگاه نویسنده آشنا بشوند و به بحث و گفتگو بشینند و با نظرات و دیدگاههای هم آشنا شوند تا بتواند برای مشکلات جمعی و فردیشان راهی بیابند؟
اگر من بعد از طرح و نظر و پرسش و عدم پاسخگویی از سوی نویسنده مقاله،از بحث خارج می شدم،شما امروز به این نظر نمی رسید که هرچی بود حُسن خوب مقاله آقای لادن در این بود که سکوت شما را شکست و وارد خانواده کامنت نویسان سایت اخبار روز کرد تا ما هم نه تنها از ادبیات لطیف و شاعرانه شما ...بلکه از نظراتتان هم باخبر شویم... یا در نوشته های آقای حمیدی نوعی تاثیر پذیری از مایه های عرفانی می بینم و نوعی مستی کلامی که برایم جذابیتّی خاص دارد...این نگاه شما نتیجه همان پُر گویی و طرح دیدگاههاست.پس بحث ما نتیجه بخش بوده است.بنابراین به سهم خود از دبیران و همکارانشان تشکر میکنم،از شما هم همینطور.
ممنون.
۷۵۶۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ مرداد ۱٣۹۵       

    از : بابک حمیدی حمیدی

عنوان : امیر ایرانی...آشنایم با مزاح و مزاج و مجاز شما.
ظرف یا مظروف،
صورت یا سیرت،
نظری یا عملی؟
اینکه کی هستیم و کجائیم و تابع کدام فکر و احساس و منطقیم،یا در پی چه آرمانشهری هستیم،مهم نیست،مهم اینست که در وادی عمل چه میکنیم و چگونه!؟
پس فرقی نمی کند که دو خط بنویسی یا دوکیلومتر،چرا که هر نوشته ای مثل آآآب،خواننده خودش را می یابد.
نوشتن سمفونی دل و ذهن بیقرارست،نوشتن همآغوشی در بستر کلماتست،نوشتن ثمره پرسش و پاسخ و رزم و بزم خطیب و مخاطب است.
بنابراین وقتی نمیدونی و سردرنمیاری،که دس کی تو جیب کیه و کی داره کی و میکنه از پس و پیش،راهی نداری جز اینکه خوب نگاه کنی و فکر،آنگاه بجای چند و چون کردن نابجا و ایراد گرفتن بی دلیل،وقت و حروم نکنی و فاش و صریح و مشخص سوال کنی،سوال نکنی،بی چراغ تو تاریکی راه گم میشی!
گم که بشی،دیگه هست و نیستت،پیدا هست و نیست،اونوقت غلط غلوط خط خطی میکنی و ثبت و سند،برابر اصل می زنی و کلمه بخاطر را بخاط می نویسی و می شود را شود می نویسی و از قلم ذهنت می افتد که وقتی نام و شهرت مخاطبت را تیتر میکنی،نباید از فعل بعضی ها استفاده کنی و اشتباه اولت را با کلمه یارو باز تولید میکنی و از یاد میبری که اعتبار هر متنی بستگی به درست نویسی و ریتمیک بودن آوای کلام و محتوای پیام خطیب دارد،نه اینکه بعضی ها چقدر ازخودشان متشکرند و بعضی ها چقدر خودکم بین و بزرگ بینن،نه اینکه من کی هستم و تو کی هستی،نه اینکه من این شأنیت* را از کجا برای خودم قائلم و تو برای خودت قائل نیستی،هرچند من شأنیتی برای خودم قائل نیستم،که اگر بودم با شما امیر ایرانی همکلام نمیشدم،من کجا شأنیت کجا؟هویتی اگر دارم،رهین لطف و بذل و بخشش شما است که یه روز شریعتمداریم و روز دیگر نوریزادی هستم با رفتار دلقک گونه که از راه جاسوسی و خبر چینی برای رئیس دپوی سیار کلانشهر امرار معاش میکنم،شما هم که هویت رشک برانگیزتان امیر ایرانی و معرفتتان مُعَرف داریوش و کوروش و ‌اخلاقتان مروج ادب اصیل پارسی و زبانتان مبلغ زردتشت پیامبریست که شعار پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک،سرلوحه عملش بود!؟
دارم فکر می کنم شریعتمداری و نوریزاد چقدر بدبخت شدند که امیرایرانی آنها را با بابکی که من باشد همسنگ میکند،من که بشخصه از این همسنگی خشنود نباشم،اعتراضی هم ندارم.
دارم فکر می کنم مهم نیست که امیر ایرانی مرا چه فرض می کند و گُل می خواند یا گُه،مهم این است که من هر کدام باشم یکتا و یگانه و بی همتا و بی نظیر بوده و هستم و خواهم بود،دردم از اینست که شما که هویتتان معلوم و نان از دسترنج خود میخورید و نام امیر ایرانی برخود نهاده اید،چرا قدر و منزلت امیر ایرانی را ارج نمی نهید؟
در هر حال از منظر نگاه من،خطیب و مخاطب دو کفه سنجش و تراز کالاییند که،خطابه و متن نام دارد.خطیب با کلمه و جمله برای مخاطب فضا و مکان میسازد و مخاطب را به موقعیتی نو فرامیخواند!
مخاطبی که متن را میخواند،خود خطیبی ست که میتواند نظر و دیدگاهش را از فضا و مکان و موقعیتی که در متن دیده عیان کند،توضیح و تبیین و پرسش کند.اصطلاح رایج و ادبیش را حتما شنیده اید،«نقد و نقادی»من با چند و چون و چرایی و نقد موافقم،ذات و جوهر نقد راه گشاست،بنابراین گفتن ندارد که کنش و واکنش حق طبیعیِ خطیب و مخاطب است!
اما فراموش نکنیم که همانطور که قبلا گفتم:هر بازی یه قاعده ای دارد‌،هر قاعده ای یه روشی و هر روشی یه راهی و هر راهی یه مقصدی،هر مقصدی یه مکانی و هر مکانی و یه فضایی و هرفضایی یه کلامی،هر کلامی یه منطقی و هر منطقی یه اصل و اساسی!
یعنی شتر سواری دولا دولا نمیشه،یعنی شریک دزد و رفیق قافله نمیشه؛
یعنی هم توبره و هم آخور نمیشه!
الغرض همه اینا رو گفتم که بگم:
من و شما میتوانیم به پیروی از اعلامیه حقوق بشر و حق آزادی بیان و ادیان،
مسلمان، مسیحی،یهودی و غیروذالک باشیم،
ولی اجازه نداریم که به یکدیگر توهین کنیم!
چرا که هم از منطق انسانی و برادری به دورست و هم نافی پیام زردتشت است!
ختم کلام،باقی بقا.
نقد و نظر و انتقاد و ابهام و سوالتان را واضع و مشخص طرح کنید،بقدر توان منت گذارم و شاکر.از من گفتن بود که گفتم،خود دانید.
پ.ن .
می توانستم عصبانیت بی دلیل و حرف بی اساستان را نشنیده بگیرم و بگویم جواب ابلهان خاموشیست،می توانستم بخود یار آور شوم که سخن چِرت و پِرت زیاده،شنونده باید فهم کلام و پیام کند،می توانستم بی خردی کلامتان را پیرهن عثمان کنم و از جاده عدالت خارج شوم و فغان نمایم:آنکه به ما*نریده بود،کلاغ دهان دریده بود،
میتوانستم به پیروی از ادب اصیل ایرانی چشم بر هم بگذارم و دهان به یاوه باز کنم که:
مَخرج گَندِ جَهنَم،دَهَنَش
مَحشَر رِشک و شِپِش،پِیِرهِنش‌.
می توانستم...
می توانستم...
می توانستم...
بااینحال گوشم و دادم دست منش دمکراتیکم و آن کردم که باید...امیدوارم که مکدرتان نکرده باشم.
* من شأنیت خود را از اعتقاد و فکر و عملم میگیرم،باورندارید،لازم است بگویم که از ۲۷ تیر که مصدع اوقات شما و دوستان اخبار روز شدم،۱۷ یادداشت کیلومتری نوشتم که به ارزش و بی ارزشی محتوای آن کاری ندارم ...حرفم چیز دیگریست،حرفم اینست که اگر همه ۱۷ یادداشت کیلومتری را جز به جز تصحیح کنید و کنند،بعید می دانم که ۱۷ غلط املایی و غیر و ذالک پیدا کنید و کنند،که این برای شأنی می آورد که ارزش دارد.
*ماااا،یعنی من و ایمان و امید و آرمان.
۷۵۶۰۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۵       

    از : سیامک زنده یاد شاملو

عنوان : خدمت خانم فرزانه رادمنش
با عرض سلام و ادب خدمت شما! سرکار خانم فرزانه رادمنش مطمئن هستید که از نوشته من سوء برداشت نکردید؟ ابراز علاقه و خوش آمد گوئی من نسبت به کاربر گرامی آقای بابک حمیدی صادقانه بود و خالصانه و هیچگونه نکته پنهانی برای تمسخر ایشان اصلاً در مد نظر من نبوده و نیست و خود ایشان هم گویا بر این باور است یا باشد. حالا فهم شما چیز دیگریست به خودتان ربط دارد و به سطح سواد و درک و شعور برداشت خودتان از یک جمله یا مطلبی بستگی دارد. اصلاً ضرورتی ندارد گسترشش بدهید. گویا قرار است شما همه انرژی و وقت خودتان را سر پیری به پرخاشگری به هرکسی که دماغش خوشتان نیاید صرف کنید. لازم به تذکر مجدد است که قرار است محتوای کامنتهای ما به موضوع گفته شده نویسنده مقاله ربط داده شود وگرنه پُرگوئی و از مشکلات خصوصی در اینجا صحبت کردن از حوصله دیگر خوانندگان کامنتهای ما خارج است. من شخصاً در نوشته های آقای حمیدی نوعی تاثیر پذیری از مایه های عرفانی میبینم و نوعی مستی کلامی را که برایم جذابیتّی خاص دارد هرچند به اصل قضیه گفته شده توسط نویسنده مقاله کمتر مربوط باشد. مستی کلامی در نزد خواننده هم بنوعی نئشگی و سرمستی و بریده شدن از زمان و مکان را هرچند لحظه ای کوتاه سبب میشود ( نقش هنر؟ ). ولی باید سعی شود که میزانش بیش از حد و زیاده نباشد و به حد تخریب کردن بدل نشود وگرنه میشود از مستی کلامی عرفانی آقای حمیدی هم در حد معقولش شاید لذّت هم بُرد یا شاید دیگران آنرا ناپسند و نابجا بدانند. همانطور که با شنیدن برخی اشعار شاعرانی زبردست و زیبا اندیش مثل احمد شاملو یا سهراب سپهری علاوه بر مستی کلامی موزیک را هم در خودش دربردارد طوریکه به خواننده یا شنونده حس پرواز و فراموشی و نوعی مستی هوشی دست میدهد. زیبائی یک چیز میتواند هوش آدمی را ببرد.
چرا نباید کسی هم کامنتهایش را کمی با مخلّفّات مستی کلامی و ادبیاتی ظریف و شاعرانه فارسی زیبا در اختیار ما بگذارد که علاوه بر رسائی پیامش لذتی شراب گونه در خواننده برانگیزد؟ البته اگر شما مخالفتی با لذت بردن از زندگی نداشته باشید؟
حقیقت را به شما که گویا در سنین پیشرفته مادر بزرگی هم هستید بگویم که در من نسبت به پدر و مادرهای ایرانی حسی ناخوشایند است و معتقدم که باید قبل از محاکمه سران فاسد و کثیف حکومت اسلامی ملایان باید پدر و مادرهای خودمان را به میز محاکمه و بازپرسی بکشانیم که با این اسلام ننگ چه ارثی برای نسل جوان و میانسال گذاشتند که ما امروزه با این فاجعه ای بزرگ بنام حکومت اسلامی در ایران روبرو هستیم که یک مشت آخوند پدر سوخته شارلاتان توی سرمان بزنند و ملت را از هرگونه آزادی محروم و ممنوع سازند. شخص شما خانم فرزانه رادمنش را که من نمی شناسم شاید که ضد اسلام یا ضد رژیم ملایان بوده و باشید. روی سخن من با پدر و مادرهای ایرانی است که به مبارزه نکردن با دین بربریت، وحشی و عقب مانده اسلام و ریشه کن نکردن آن در طول صدها سال تاریخ گذشته ایران همتی نکردند و به بیسوادی و ناآگاهی و خیانت به نسل امروزی ایرانی متهم و مسئول هستند و باید در دادگاه خلقی جوابگو باشند چرا که نسل جوان و میانسال امروزی نتیجه سهل اندیشی و ندانم کاری پدر و مادرهای ایرانی خود را میخورد و عذاب میکشد. پدر و مادرهای ایرانی شماها هم متهم هستید و در پابرجائی و بر سر قدرت آمدن حکومت اسلامی برگرفته از دین اسلام عربهای عقب مانده وحشی باید جوابگو باشید. شانه خالی کردن از زیربار مسئولیت توسط پدر و مادرهای ایرانی را نباید پذیرفت و باید جوابگو باشند که چه کردند و چرا جلوی بلای فاجعه حکومت اسلامی را نگرفتند. احترام به نسل قدیمی را باید از کجا آورد وقتیکه نسل قدیم نسل جوان و میانسال را میراث دار حکومت اسلام بی فرهنگ و بی تمدن و ایرانی ویران که مستعمره اسلام عربهاست کرد. نقش شما و سابقه سیاسی کاری شما را من که نمیدانم خانم فرزانه راد منش که آیا جزء مادرهای متهم شونده هستید و میشود حداقل یک عذرخواهی از دهان شماها شنید و بگوئید ای نسل جوان و میانسال ما را ببخشید که حنای حکومت اسلامی ننگ را روی دست شماها گذاشتیم و خدا ( خدای خداباوران ) از سر گناه و تقصیر ما نگذرد و ما را پدر و مادرهایتان را ببخشید و معذرت میخواهیم از بابت بلائی که با حکومت اسلامی برسرتان آوردیم.
گذشته از این نمیفهم این چه ناله ای است که زنان ایرانی میکنند؟ مگر ستم وارده بر زنان ایرانی که توسط مردان ایرانی بر زنان ایرانی روا میشود محصول تربیت کردنهای زنان یا همانا مادران ایرانی نیست؟ این خودتان مادران ایرانی هستید که چنین نسلی را بار میآورید که بعداً بر سر زنان ایرانی یا مادران خودشان بزنند که اکثراً ناشی از آموزشهای غلط اسلامیست و خصائل عربهای عربستانست و قانون پیغمبر اسلام که زنها را باید زیر سلطه مردها نگهداشت و کتک زدن زن را مجاز میداند همانطور که در قرآن کتاب مسلمین هم فرمانش آمده. در خراب بودن موقعیت زنان ایرانی خود زنان ایرانی هم سهمشان کم اگر نباشد حتی مقصر هم هستند. روی این اصل ایرانیهای با سن بالا که نقش پدر و مادری داشته یا دارند اگر که با اسلام فاصله نداشته باشند برای من نوعی قابل احترام نیستند که هیچ بلکه بهتر است سکوت بکنند که گرفتاری و مشکلات نسل جوان و میانسال را زیادتر میکنند. میبخشید که نظرم کمی رادیکال است چونکه من بشدت از دست پدر و مادرهای ایرانی با گرایشات اسلامی عصبانی و شاکی هستم. حالا شما را در کدامین صف میشود جا داد من نمیدانم و شاید برایم مهم هم نباشد. سعی کنید حداقل مادر بزرگ خوب و مهربانی باشید. ایّام خوش و به کام تان باشد! گله مند نباشید و پیشاپیش پوزش اگر کدورتی پیش آمد یا بیاید.
۷۵۵۹٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مرداد ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : بعضی ها چقدر از خودشان متشکر هستند. سخنی با آقای حمیدی حمیدی ( بابک را بخاط همانندی با بابک زنجانی ننوشتم)
وقتی نظرات کیلومتری بعضی ها مطالعه شود چیزی که از این کیلومتری نوشتن می توان فهمید اینست: یارو گفته؛ من کی هستم من کی نیستم چه کرده ام وچه خواهم کرد و...... یا نوعی نان به هم قرض دادن را می بینیم. البته این هم شده یک روش نظردهی جدیددر این سایت! بایدگفت : پدرجان و مادرجان؛ اینکه شما بزرگواران با ادعاهایی می گوید؛ کی هستید و کی نیستید و یاکی را قبول دارید یا کی را قبول ندارید ، فکر نمی کنم برای خیلی ها در این نظر دهی ها که هویت افراد ناشناخته است اهمیت داشته باشد.البته از جنبه ای مورد توجه قرار می گیرد آنهم یک داوری نسبت به شما ها خواهد بود ! آنهم گفته خواهدشد! اینها چقدر از خود متشکر هستد. باید گفت: با قلم زنی و کلمه ریزی های ریاکارانه اگر بخواهیم یک هویتی دروغین برای خود بیآفرینیم این هویت بادکنکی خیلی زود می ترکد و...... پدرجان اینطور که خود را می نمایانی، نوعی رفتار دلقک گونه ی فردی بنام نوری زاد را بیاد می آوردکه آن شخص همیشه بصورت مشکوک خود را در جمع هایی خاص با ادا اطوار های خاص علنی می کند . وقتی می گویی من داوطلبانه کارتن خوابی را برگزیده ام! این اقدام شما مشکوک بنظر می رسد ! چون ظاهراً شهرداری تهران به دلایلی می خواهد به کارتن خوابها حمله کن حتماً نیاز به یک سری اطلاعات خاص دارد و بقیه اش را خودت بخوان و.... وقتی می گویی من بخاطر همنامی با بابک زنجانی قصد تعویض نامم را داشته ام! این ادعای شما این پرسش را می آفریند: باتوجه به اینکه تا حدودی بابک زنجانی شناخته شده است وبا توجه به ناشناخته بودن این مدعی، چه بسا در یک قیاس ؛ کفه ترازو از نظر داشتن نکات مثبت بنفع بابک زنجانی باشد؟ در رابطه با اعمال بعضی ها کیلومتر ها کیلومتر می توان مطلب نوشت.
۷۵۵٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱٣۹۵       

    از : بابک حمیدی حمیدی

عنوان : آقا البرز... بیچاره آن کوری که عصاکش کوری دیگر شود.
واقعا مرغ پختهِ تویِ قابلمهِ هَم از این بی توجه ای به خنده که نه ،به گریه می افتد،چرا رسد به مَنِ یَتِیمِ صَغِیر مَادَر مُردهِ بِیِنَوا،حوصله کنید؛عرض میکنم خدمتتان.
امیدواری شما مبنی بر اینکه روزی برسد که من مطلبم را بخوانم و ارسال کنم،کاملا بی جا و نابجاست،چراکه این امیدواری شما خواستهِ کاذبیست که پایه و اساسش بر نیت خوانی استوار است...مگر اینکه بپذیریم شما زیر پل توحید دوربین کار گذاشته اید که اینچنین حکم میکنید.
در رابطه با بحث شیرین رواج،انگار دهخدا هم مثل من معنی رواج را نخوانده ارسال کرده است،در مورد ادبِ پارسی مردمان کشورمان هم باید بگویم من نه تنها شک و تردید دارم،بلکه هیچ اعتقادی به این تئوری بی معنی ندارم،ادبِ اصیل پارسی هم از آن لقمه های گلوگیریست که خفه کننده نباشد،هضم شدنی نیست،قبلا به شما گفتم و ثبت و سند زدم که اگر لازم باشه به شخصه میتونم قبول زحمت کنم و در این زمینه لیستی تهیه نمایم،تا شما امثال شما بدانند که ادب اصیل پارسی کجا و شما کجا؟!منتهی شما حواستان نیست که چی میخوانید و چه میگوئید و چه می نویسید،وگرنه من ساده و مختصر و مفید توضیح دادم که چرا از پیشوند آقا استفاده کردم،بنابراین تقصیر من نیست که خطابِ "آقا البرز"به نظرتان تمسخرآمیز و مضحکِ است.
در هرحال باور بفرمائید که من به هیچ وجه قصد تخریب و تمسخر شما را نداشته ام،چرا که همه جهان ارزشِ این را ندارد که بخواهی برای تصاحبش؛خاطری را آزرده کنی و دلی را برنجانی،پس ناگفته پیداست که برد و پیروزی و سرخوشی،سربلندی و قد بلندی و سرافرازی شما،دست مایه حیات و زندگی من خواهد بود و جز این آرزویی نداشته و ندارم و نخواهم داشت،با اینحال این دلیل نمی شود که ذهنیت شرطی شده و عدم شناخت شما را نسبت به "کارتن خوابهای زیر پل توحید"فاکتور بگیرم،کارتن خوابهای زیر پل توحید همانطور که قبلا ذکرش رفت،از شما بَرتَر نباشند،دست کمی از شما که ندارند هیچ،بی هیچ شک و شبهه ای از همه اعوان و انصار بدوی و مدنی و قلمی و دَهنی نظام مشرکین سَرتَرند،مگر اینکه تیپ شیک و تمیز و بی خاصیتشان نشان آدمیتشان باشد.آدم کارتن خواب که مادر زاد کارتن خواب به دنیا نیامده است،‌کارتن خوابی من،هزار یک علت معلوم و نامعلوم دارد،که یکی از عمده ترین آنها به دنیا آمدن در مُلکِ چند هزار سالِ ایران و زیستن با ملتِ با عرضه و زرنگ و با فرهنگیست که نسبت به شعار چو فرمان یزدان چو فرمان شاه و خدا شاه میهنشان،همانقدر شعور و آگاهی داشتند،که به جُوک چو ایران نباشد،تن من مباد‌شان،کارتن خوابی من نتیجه تن ندادن به قائده بازی جماعت با عرضه ای است که از سر زرنگی و خرمرندی پستان مادرشان را گاز گرفته و در حال حاضر میگیرند و خواهند گرفت تا صاحبِ کافی نت پیش پایشان برخیزد و به احترامشان کلاه و عمامه از سرشان برگیرد،به همین علت وقتی خبری از بابک زنجانی می خوانم،انگشت ته حلقم میکنم و تگری میزنم به اسم بی مسمای بابکم،اخیرا بعد از ۳۷ سال حرف زدن برای تغییر و تحول،بالاخره بدون هیچ فشاری از پائین و لب گرفتنی از بالا،تصمیم خودمان را عملی کردیم و با بابک رفتیم ثبت احوال منطقه،درخواست تغییر نام دادیم،متصدی ثبت پرسید:چرا میخوایی اسمت عوض کنی؟
گفتم: چرا نداره،توافق کردیم یه حالی بخودمون بدهیم و تغییر کنیم،جرمه؟
متصدیِ عینکِ ذره بینی و رو دماغ کله عقابیش جابجا کرد و زیر چشمی نگاهی به تیپ و دکور و ویترین قناسمون کرد وگفت:‌حالا خوبه دک و پز درست و حسابی ندارید وگرنه...بابک حرفش و قطع کرد گفت:چرا پرت و پلا و بی ربط حرف می زنید،دست بابک پس زدم و روی میز خم شدم و گقتم:حق با شماست،ولی به ما هم حق بدهید آقا،ما با این دک و پز ویرون کجا و بابک زنجانی کجا و بابک خرمدین کجا و بابک حمیدی حمیدی بی عرضه کجا؟مات و مبهوت و متفکر نفس عمیقی کشید و زیرلب به نجوا گفت:برید دو هفته دیگه بیایید ببینم چکار باید کنم.
درآخر ناگفته نماند که کارتن خوابهای زیرپل توحید به من میگن:ما افتخار میکنیم که با تافته جدا بافته ای مثل تو همنشین و همدم و همکلامیم،راست هم میگن:آدم اگر آدم باشه،بخصوص اگه ایرانی باشه،هرجا که رحیل اقامت بیفکند باید که تافته جدا بافتهِ جمع ناجور باشه،قبلا خدمت شما عرض کردم که آدم بایدتابع جمع باشه و متغییر جمع ناجور،بنابراین لازمست بدانید که من به اختیار و اراده خویش کارتن خواب زیر پل توحید شدم تا بتوانم بی هیچ سَر خری،تمام وقتم را صرف دیدن و شنیدن و گفتن و نوشتن بکنم،نوشتن همه زندگی من است،دو سه ساعت آن را به رسم نان و نمکی با شما و امثالهم خوردم در طبق اخلاص می گذارم و تقدیم می کنم‌،اختیار پذیرش و ردش با شماست.
ختم کلام.
۷۵۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : فرزانه راد منش

عنوان : به اقای سیامک در المان
با سلام به شما اقای سیامک هموطن گرامی و ارجمند....
برای من یک مسئله نا مفهومی در فرستاده شما به اقای حمیدی هست که درست متوجه نشدم برای این است برایتان مینویسم ببخشید اگر مزاحمتان شدم .

شما در اغاز در مورد چگونگی وضعیت زندگی هموطنتان اقای حمیدی در ایران نوشته اید و چه خوب هم توصیف کرده و درک خود را از ان زندگی دشوار،بازگو کردید.
بعد در پائین تر این طور ادامه داده اید:

وارد خانواده کامنت نویسان سایت اخبار روز کرد تا ما هم نه تنها از ادبیات لطیف و شاعرانه شما که همنوائی موزیکی هم دارند بهره ببریم بلکه از نظراتتان هم باخبر شویم از دید دیگری و یا شاید حتی مخالف نظرهای خودمان..

میتوانید مرا فضول بنامید و یا هر چه،توجه ئی به انچه بگویئد در دل و یا این جا بنویسید..ندارم هموطن ..
این قطعه نوشته شما هم در چشم و هم در گوش نوائی جز :به تمسخر گرفتن،کنایه زدن و مزاح کردن در عالم نوشتن ،نیست.
ان مقدمه نخستتان چیست و این کلمات گزنده چیست؟

مبگوئی اشتباه میکنم. زیرا خود میدانی که اینطور نیست.ادم اگر هم بخواهد تعریفی کند ..این روش و راهش نیست دوست جوان من.من پیر زنی هستم امروز و فردا..خدا نگهدار.هیچ کسی جز ما نمیتواند ما را و منش و سیرت ملی ما را به غربیل برد..جز خودمان..ما تا زمانی که خود را پاک نکنیم ..از همین دست منش های زشت و بدی که با ما ایرانیان قرنهاست ..پرورش یافته..هرگز به سرافرازی و افتخار دست نخواهیم یافت ..شما و من و دیگرانی که در این جا مینویسندو مینویسیم..خودمان که نمیتوانیم به خودمان دروغ بگوئبم..احمقانه است..خودمان میدانیم چه معجونی هستیم. تمام اداب و اخلاق و مرام و کردارمان را بخوبی و درستی میدانیم منتها همگی در این جا بازی میکنیم..از اخلاق از ایرانیت فرهنگ ۲۵۰۰ ساله حرف میزینم..در ارزیابی های سیاسی / اجتماعی و تاریخی و غیره چنان میگوئیم و مینویسیم که انگار هر یک از بزرگترین استادان دانشکده های اروپائیم..در هر اشی نیز خود را نخود ان اش میدانیم و میسازیم..اما ..اما با دو سه کلمه گاه چنان زخمی به هموطن خود میزنیم انهم با روش المانی..با پنبه سر بریدن..تمام صفات و امتیازات روز به تنش اراستن و یکهو با دو سه کلمه ..او را چنان انگشت به دهان گذاشتن که ..
هم من و هم شما خود میدانی وضعیت درداور رابطه ایرانیان را با هم ،که چه کینه ورزی ها و دشمنی هائی در جمعیت ایرانیان است..اکثریت البته...کردها و ترک ها روابطشان با هم گرم تر و صادقانه تر است از قبیله ایرانی..
از این منش ها و برخوردها در این خطه پر است اقای سیامک خصوصا در خطه شما..جوانان ایرانی (نسل انقلاب مهاجرت کرده به اروپا)چه در اسکاندیناوی و چه در اروپای مرکزی شما..کار که نیست..در امدها همان کمک های اجتماعی ساختار سوسیال دمکراتهای سالهای ۷۰ و ۸۰ و ۹۰ است که تمام شاخ و برگ ها را تازه ..زده اند..این کمک ها و نشستن پشت کامی و با هموطنان خود بازی کردن..زخم میخوری از جای دیگری..زخمت را به دیگری بزن...بیکاری..غربت..مسائل مالی ،خانواده گی..حقارت های ملی..و صدها درد و بدبختی های دیگر..مگر ادم از سنگ است؟؟!.این شده کار ایرانیان امروز فرنگ خصوصا نسل انقلاب که بیشترین قربانی ان فاجعه هستند..وقتی هم در کل ارزیابی میکنی ..همه ما در یک بقول المانیا در یک قطار نشسته یم..در یک کشتی مسافران نا کجا ابادیم..همه باهم در یک شرائط و گاه با هم دشمن!
وضعیت عجیبی برای عالمیان ساخته اند..از اقای نویسنده میپرسی اقا فرهیختگانی که شما صحبت شان را میکنی ..ایا میشناسی تنی چند به ما معرفی کنی..یک سوال ساده..بی جواب اقا وقعی به کسی نمیگذارند..خب حتما مشکلات زندگی زیاد است !
اقای سیامک..برادر..سرور..دوست..هموطن هر چه خواهی..خود بخطاب..این منش ها خوب و دوستانه نیست..انسانی و اخلاقی نیست شایسته ما ایرانیان هم نیست اقای من!من و شما هر دو میدانیم شما خصوصا چرا بدین روال نوشتی..
خدا اخر عاقبت قبیله و قوم ایرانی را خود..بخیر کند.
۷۵۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : فرزانه راد منش

عنوان : به دوست عزیز و جوانم بابک
با سلام..بقول حافظ:
هر که شد محرم دل ،در حرم یار ..بماند
وانکه این کار ندانست،در انکار بماند..!
بابک عزیز،من وقت زیادی نه برای کوچه علی چپ دارم و نه باکی از عالم..هر چه هست همینم که هستم ،دیریا زود منتظر مهمان نا خونده ئی هستم که در راه هست و بمن نزدیک و نزدیک تر میشود پسرم
خوب نوشتی،خوب و به حق و راست.
از من گذشته است محافظه کاری و اینکه چه بنویسم و چه ننویسم،همه خواهند خواند و از این قبیل خودداری ها...طریقه :کتمان کردن و لاپوشی را ..من سالهاست به کناری نهاده ام و دیگر این چنانی ها را...ابدا ،سالهاست خود را رها کردم از این بندهای اخلاقی و اداب و رسومی کشورم و به هر چه هست چارتکبیر زدم با اجازه ات..
بابک گرامی انچه من در این مدت کوتاه و نوشته های شما برداشت کردم،شما به حد کافی از استعداد "نوشتن" و "توصیف" برخورداری.این خصوصیت در بسیار بسیاری از جوانان و نسل امروز ایران نهفته است ،این ثروتی ست ثروتی که ایرانیان همواره در مقایسه با کشورهای اروپائی،و اسیائی ،همیشه در بالای امارهای یونسکو بوده اند ..در فعالیت در عرصه اینتر نت ،ادبیات و تاریخ و پزشکی و دیگر عرصه ها...
میدانم..میدانم در ایران چیست و کجاست و چه؟!بخوبی میدانم..
برای خود..تنها اشاره ئی کردم به این استعداد شگرف شما همین دوست من !
از نوشته محبت امیزت ممنونم و انچه که در لفافه بود نیز..بازش کردم،من عادت دارم دل و روده باز کنم و ببینم قضیه از چه قرار است!!
و ماجرای سوال دیگری و پاسخش را که دیگری ..میبایست بدهد..نیز،یافتم.
موفق و تندرست باشی.حرف مادر بزرگ را گاهی بیاد ار.."نوشتن"
با تقدیم احترام و تشکر
فرزانه رادمنش.
۷۵۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : بابک حمیدی حمیدی

عنوان : خانم رادمنش.
با اجازه مجدد...
۱-در ابتدا باید از لطف و محبت شما تشکر کنم و خرسندی خود را با کلامی چند اظهار نمایم،آری باعث خشنودی من است؛ وقتی می خوانم که نوشتید:یادداشتم حس دوگانهِ تاثر و انبساط خاطر را برای شما فراهم کرده است.
خرسندم از اینکه تصور کرده اید،جَوانِ خوش قلبیِ هستم که برای مقابله با جَز رو مَدهایِ‌ موجود،از اعتماد به نفس لازم برخوردار است.
خرسندم از اینکه توانستم از مرز تقویمی سن و سال عبور کنم و فارغ از تفاوت و اختلاف نظری که با زاویه دید شما دارم،قدم در حریم و محدوده شخصی شما بگذارم و در سراچه ذهنتان خطی از خود به جا بگذارم.
۲-شما روز ۱۱ مرداد ۱۳۹۵طی یادداشتی تحت عنوان: فرهیختگان کجایند،درخواست کردید که یکی از نویسنده گان این مقاله به من تفهیم کند که "زبان به کام گرفتن" و چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران،یعنی چه و نویسنده چه چیزی را میخواهد برساند و چرا ما نباید بتوانیم رک و رو راست و بی پرده پوشی؛بدون کنایه و دو پهلو..با هموطنانمان دوستانه به صحبت بنشینیم..به راستی چرا؟
امروز ۱۶مرداد ۱۳۹۵است،یعنی پنج روز است که سوال شما طرح شده است و ظاهرا پاسخی نگرفته است؛هرچند این امرمطعوف به سابقه است و امر عجیبی نیست،بااینحال برای من یکیِ عجیب نباشد،مایه تاسف است و تا‌ثر.
زبان به کام گرفتن،یعنی ساکت باش - زبان درازی نکن- یا زبان نگه دار- امر به خموشی و آرام گرفتن.
چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران را باید آقا البرز جواب بدهد،منتهی ازآنجا که روی سخنش با من بوده است،برداشت خودم را برایتان می نویسم،چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران،یعنی به اعتبار دیگران حرف زدند.
این جمله تکیه و کنایه و انگی است که آقا البرز به در زده که دیواری بشنود که من باشم.
ما نمی توانیم رک و رو راست و بی پرده؛بدون کنایه و دو پهلو..با هموطنانمان دوستانه به صحبت بنشینیم...واسه اینکه رک و رو راست نیستیم،بخش اعظمی از وقت و انرژی جسم و جان زندگیمان صرف پرده پوشی و کتمان کردند دسته گلهایی میشود که امروز روز به عنوان سوتی و گاف ازش یاد می کنند،بی پرده سخن گفتن در فرهنگ اجتماعی خانه و کوچه،مترادف با بی حیایی و درریدگی‌ است،با کنایه و طعنه سخن گفتن سکه رایج ‌مردم ایران است،فرهنگ اجتماعی و فردیِ ما آدمِ رک و رو راست را تقبیح و تمسخر میکند و طرد،بی پرده حرف زدنِ، آدم و فضایِ خودش و میخواد که ما نداریم،یعنی اصلا نیازی بهش ندایم،مگه همینجوری چه عیبشه...چرا باید خواب خفته گان را آشفته سازیم؟
سلامت باشید و برقرار .
۷۵۵۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵       

    از : البرز

عنوان : که اگر پدرش حکومتِ ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق را تحمل کرده، و پایش را قانون مشروطه فراتر نگذاشته و سلطنت کرده بود و نه حکومت...
آقای حمیدی گرامی، با امید به اینکه روزی بتوانی قبل از ارسال مطلب مطلبت را خودت بخوانی، برای چند مطلبِ مورد اشاره ات پاسخهایی مختصر می نویسم.

ـ در رواج ادبِ پارسی در بین مردمان کشورمان تردید نداشته باش، چه اگر غیر این بود، کشورمان نمی توانست بر پایه و تکیه بر اندیشه ی بی ادبان هزاران سال عمر داشته باشد.

- من قبلاً در پاسخ به جمله ی تحکمی و حکیمانه ی شما مبنی بر "زبان به کام گرفتن" نوشتم؛ [آقای حمیدی گرامی، وقتی برخی از هموطنانمان به روش و سیاق شما دیگران را به "زبان به کام گرفتن" تشویق می کنند. و برخی دیگر از هموطنان با چسبیدن به زین و یراق قدرت دیگران را وادار به "زبان به کام گرفتن" می کنند. آنوقت صد البته بسیار موجه و غرا مانند شما میتوانند بنویسند؛ «...،ولی برپائی حکومت مردمسالار کجا و ما کجا...»]
و مقصودم از "زین و یراق قدرت" این است که؛
شاهانِ پهلوی و حواریون ایشان با تکیه بر زین و یراق قدرت، دیگرانِ منتقد را وادار به "زبان به کام گرفتن" می کردند.
ج.ا. و حواریون ایشان هم با تکیه بر زین و یراق قدرت، دیگرانِ منتقد را همچنان وادار به "زبان به کام گرفتن" می کنند

- آقای حمیدی گرامی، شما از سویی مدعی هستی که از "کارتن خوابهای زیر پل توحید" می باشی، و از سویی دیگر ساعتها وقت می گذاری که پشت کامپیوترت بنشینی و نظراتی طویل بنویسی. که این دو مطلب با هم سازگار نیستند. چرا؟، چون یقین دارم "کارتن خوابهای زیر پل توحید" نه امکان خرید کامپیوتر دارند، و نه روزی دو سه هزار تومن که صرف "دور دور زدن" در کامپیوتر کافی نت کنند. و نه سر و صورت و وضعی مناسب که صاحبِ کافی نت اجازه ی وارد شدن به ایشان دهد.

- آقای حمیدی گرامی، به قول خودت، خودت میدانی که من چه می گویم. اگر به واقع قصدت "تمسخر" نبود، از خطابِ مضحکِ "آقا البرز" استفاده نکرده، و مانند یک پارسی اصیل "البرز" یا "آقای البرز" خطابم می کردی.

- همانگونه که خودت هم می نویسی، شما در باره ی فیلم آقای فرهادی نظری مغایر با نظر من داری. و این حق شماست، و من اصراری ندارم در اینکه شما باید حتماً هم نظر با نظر من باشی. من از برداشت خودم در باره ی فیلم نوشتم، و آن اینکه آقای فرهادی با داستانِ فیلمش قصدِ به چالش کشیدن مشکلاتِ خانواده ای از طبقه ای مشخص را دارد.

- من نه تنها گمان نمی کنم، بل یقین کامل دارم که نه تنها آقای فرهادی، بل هیچ ایرانی اصیلی مردمانِ دیگر را موردِ تمسخر قرار نمی دهد. امروز می دانیم در بسیاری از نقاط جهان مردمان شیوه های غذایی متفاوت دارند، مثلا در چین گوشتِ سگ می خورند، در فرانسه گوشت اسب می خورند و....

- من سئوالی در باره ی خاندان پهلوی طرح نکردم، در مسیر بحثِ مقاله ی حاضر نوشتم؛ ["درست مثل آقای رضا پهلوی که وقتی در باره ی استبداد رایج در زمان حکومت پدر و پدربزرگش موردِ سئوال واقع می شود، رو ترش کرده، و برای فرار از پاسخ، در باره ی جنایاتِ رایج در حکومتِ ج.ا. سخن می گوید. بی آنکه لحظه ای اندیشه کند، که اگر پدرش حکومتِ ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق را تحمل کرده، و پایش را قانون مشروطه فراتر نگذاشته و سلطنت کرده بود و نه حکومت، به یقین تا به امروز مردمسالاری[دموکراسی] ایرانی شکل گرفته، و نوادگانِ شیخ فضل الله نوری امکانِ حکومتِ مستبدانه بر کشور را نداشتند."]
و بخشی از این گفتم را عنوانِ نظر قبلیم انتخاب نمودم. و قصدم از این جملات نه زدنِ پنبه ی "کل تاریخ ۵۷ ساله" خاندان پهلوی، که شاهانِ پهلوی با عدمِ درکِ جانِ زمانه ی خود، خود پنبه ی خود را زده و اسبابِ حذف خود را فراهم آوردند.

چنانکه ج.ا. هم همان می کند که شاهانِ پهلوی کردند. یعنی بجایِ صرفِ نیروهایِ مادی و انسانی برای گسترش مردمسالاری و حضور واقعی همه ی نیروهای ایرانی در صحن علن جامعه، با جبر و فشار مشغول تحمیلِ نظراتِ مستبدانه ی خویش بر مردم کشور است.
۷۵۵۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ مرداد ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۴۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست