سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

آیا غزال این بار هم شعری سروده بود؟ - حیدر تبریزی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سودابه جزنی

عنوان : حیدر عزیز ممنون ، برای اولین بار توانستم با این دو فرشته به طور ملموس حس اشنا ئی داشته باشم
ایکاش حیدر خاطراتش را بیشتر در اختیار همگان بگذارد . عزیز از قبیل تو چندتایی بیشتر باقی نمانده است.شما ها تاریخ زنده تنها جنبش سربلند و قابل اتکای نسلی هستید ، که بعد از ۵۷ به دنیا امده اند و هرچه از جابران جمهوری و واداده های شرمگین شنیده اند قلب واقعیت و تخریب چهره ان فروتنان پرافتخار بوده و هست . امید وارم شماها نیرو بگذارید و تاریخ واقعی جنبش فدایی را بنویسید تا نسل جوان و جستجو گر بتوانندیک ماخذ قابل اعتماد برای شناخت گذشته توشه داشته باشند. باز هم از صمیم دلم از اینکه توانستی این لحظات رابا ما به اشتراک بگذاری سپاس میدارم.
۷۴۴۴۲ - تاریخ انتشار : ٣ خرداد ۱٣۹۵       

    از : میلاد ملک

عنوان : الا ای صبح آزادی
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم
سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم
به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم
۷۴۴۱۵ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵       

    از : عباسپور

عنوان : کودکی های گمشده
آقای کریمی عزیز ! یادداشت آقای محققی - که گفتید مورد تائید شما هم هست - حق مصلب را بخوبی ادا کرده است .ابوالحسن شایگان شام اسبی، یکی دیگر از این برادران دستگیر شده بود و قابل درک است که کودکی در مقابل آن شکنجه های وحشیانه ساواک طاقت نیاورد . اما چند سال پیش وقتی مصاحبه ای از مادر این کودکان معصوم و بد سرنوشت خواندم که در مورد این کودک خود چگونه قضاوت " انقلابی" کرده بودند و از طرف رفقا بعنوان یک مصاحبه درخشان مورد تائید و چاپ شد، فکر کردم که بعد از اینهمه سال پس چه آموختیم؟
۷۴٣۹۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵       

    از : بهزاد عج کریمی

عنوان : چه امیدوارکننده است این تذکرات!
عباسپور گرامی با سلام. منظور مرا در متن ابوالفضل محققی("ابول")بخوان! متنی که در کلمه کلمه اش مورد تایید من است! که خود خوب می شناسد نگاه مرا در رابطه شعر و شعار و هنر و قتل هنر! تاییدحرف های ابول، این یار چهار دهه ای ام اما با این افزودنی که: هم اینک در نشریاتی زیر چتر محافظه کاری سیاسی و راستگرایی اجتماعی و با رسالت چپ ستیزی، قلم های زهر آگینی میانداری می کنند که آن جنبش سراسر مایه گذار و آرمانخواه را بگونه بس رذیلانه ای فقط و فقط در خطاها و آلودگی هایش معرفی می کنند و ببخشید درازش می کنند! پوشیده نمی دارم که ما را این خطر منتفی نیست که ما در دفاع از اصالت آن جنبش، ولو که ناخواسته نیز، نگاه به گذشته از روحیه نقد علمی دور افتد. من بر نگاه نقادانه و بی تعارف گذشته هستم . دوستان آنرا می دانند و در کتاب اخیرا منتشره ام نیز بر همین روش عمل کرده ام. وقتی نوشته ام که تراژدی دانه و دردانه، منطقا منظور باید روشن باشد. با تاثر تمام از قربانی شدن همه آن چریک های بپاخاسته و از جان گذشته علیه استبداد و تاسف از قربانی شدن تراژدیک آن دو کودک قربانی جنبش ما!
۷۴٣۷٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵       

    از : عباسپور

عنوان : آنها کودک بودند
قبل از هر چیز بگویم از خواندن این پارگراف " داستان ارژنگ و ناصر، این " دانه" و "دردانه" زمان و زمانه ما پیش از همه بیان تراژدی است اما نه با تفسیر سرد کنونی قلب های مسحور سود و سرمایه دین سالار متحجر فعلی که در آن اظهار درد حمید مومنی اما توام با بازبینی نقادآنه از جایگاه آرمان خواهی زمینی برای مردمان " هم نفسم بند آمد و هم نفهمیدم آقای کریمی چه میخواست بگوید .آیا اشاره به اینکه این دو کودک بودند و از زاویه آن چیزهائی که امروز قبول داریم این کار - حتی ناآگاهانه - زیر پا گذاشتن حقوق کودک بود؟
۷۴٣۶۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵       

    از : آرمان

عنوان : فرزندان جانباخته انقلابی مبارز فاطمه سعیدی
متاسفانه تاریخ معاصر ایران شاهد دو حکومت جنایتکار بوده است که هردو حکومت سلطنتی شاه خیانتکار و ملاهای شیاد در آسیب رساندن به مردم ایران مرتکب تبهکاری های زیادی شده و هستند و ناچار مردم انقلابی ایران به مقابله با این تبهکاران شده اند. خانواده های زیادی قربانی این دو رژیم ددمنش شدند از جمله انقلابی مبارز فاطمه سعیدی مادر دو فرزند جانباخته ارژنگ و ناصر. یاد این کودکان قربانی را مطمنا باید گرامی دانست و فراموش نکرد اما یاد کردن از این کودکان با عنوان ؛رفیق؛ درست نیست و بی معنی می باشد زیرا آنها هنوز به سنی نرسیده بودند که آگاهانه بتوانند همفکر انقلابیون باشند و مطمنا قتل آنها توسط جانیان ساواک به خاطر اعتقاد و مبارزه انقلابی آنها نبود بلکه این نیز مورد دیگری از گزند دژخیمان ساواکی به مردم مبارز ایران و خانواده های آنها بود. اشاره به این دو کودک قربانی به عنوان ؛رفیق؛ صحیح نبوده و نیست و این نظر را به اشتباه رایج می کند که انقلابیون مبارز از کودکان برای مبارزه با رژیم جنایتکار شاهنشاهی استفاده می کردند که حقیقت ندارد.
۷۴٣۶۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ ارديبهشت ۱٣۹۵       

    از : ابوالفضل محققی

عنوان : من هم روزی شعری گفتم
نوری جان تمامی تاریخ این سازمان شعر گو نه ای تلخ است.وسرنوشتش نیز .اما آن چه درد آور است سلب بودن نوع مبارزه وسختی آن متاسفانه جائی برای شعر وهنر در درون سازمان نمی نهاد .در بیرون حدیث مبارزه چریک حدیثی دیگر بود .رومانتیسم انقلابی شور حاصل از قهرمانی وفضای آن روز جامعه هنری را تحت تاثیر قرار داده بود. اما خوب میدانی که شعر نقاشی وموسیقی اصلا در درون سازما محلی از اعراب نداشت .نقاشی وموسیقی نه تنها به خاطر وضعیت تیم ها بلکه نگرش ما نسبت به آن امکان پذیر نبود .به گونه ای در آن گرایش غیر انقلابی ولیبرالی می دیدیم .من در خاطرات زندا ن جمشیدیه گوشه ای ازآن را نوشته ام .همه چیز طبقاتی بود حتی نقاشی .بیاد دارم روزی که رفیق حمید اشرف شهید شد من تا شب بغض امانم نمی داد که حرف بزنم .همان شب شعری گفتم .(شما ای عاشقان ...)شعری بود نسبتا بلند که برای تهران جهت درج در نشربه نبرد خلق فرستادم . مدتها خبری نشد روزی از مسئولمان پرسیدم سرنوشت آن شعر چه شد ؟ ( بهروز وقت گیر آوردی رفقا گفتند به جای شعر باید سلاحتا ن را بکار گیرید . و آن آخرین شعر من بود نقاشی از وقت ها پیش تعطیل شده بود. چریک ونقاشی !بعد ها هم از هر کدام بچه های مسئول آن زمان پرسیدم به خاطر نداشت .اما نوشته رفیق حیدر تلخ بود تلخ . حضور دو کودک خردسال زیر شمشیر داموکلس وزندگی بر لبه تیغ .چه میزان انسانی بود وسرنوشتی که پیدا کردند. متاسفانه هنوز ابعاد بسیاری از اشتباهات دیده نشده ویا ما قادر به دیدن آن نیستیم .چون با روشنی انداختن به آن ها پیکر هر کدام از ما نیز زیر درجه هائی که به خود داده ایم نمایان می شود .به هر حال ما میراث دار افتخاراتی هستیم که به ما هویت می دهد. زیبائی آن مبارزه آن عاشقان زمانی آشکار می شود که در کنار عناصر مثبت عناصر منفی نیز دیده شود می گوئیم ما نقد کرده ایم .اما وقتی از هر کدام از شخصیت ها می نویسم بی نقص چون الماسی شفاف وصیقل خورده .حال می دانیم که چنین نیست هر کدام از ما با ضعف ها ونقطه قوت های خود معنا می یابیم .واین زیبائی یک نوشته است .چه می شد در نوشته رفیق حیدر از گوشه یک در سایه کرکس گشوده بال بر سر این کودکان ترسیم می شد .بر اشتباه بودن این کار تاکیدی .نوشته طوریست که نا خود آگاه تلاش می کند از این دو موجود کوچک که از بد حادثه سر از خانه تیمی در آورده اندجنبه تقدس وقهرمانی داده شود حال آن که با تامین مالی می توانستند در کنار فامیلی دور ویا آشنائی درورزندگی عادی داشته باشند .
۷۴٣۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : این شباهت ها چه با معنی است!
سلام حیدر ای که عزیز همیشگی من هستی، هم بخاطر ارزش های والای خودت و هم یادگار بود علی دبیری فرد همکلاسی نجیب و با فرهنگم. من نیز فقط یکبار به فرمان دل شعر گفتم و آنرا هم خواندم تنها برای چند رفیق در آن زندان قصر :شعر ی برای زهرا آقا نبی قلهکی با عنوان "پری دریا" وقتی که روزنامه ها خبر از اعدامش دادند.
تو و من و بیشترین ما، هرگز شاعر نبوده ایم اما در عین کنترل "بی رحمانه" قلب خود در آن هنگامه نبرد سخت، قلبی شاعرانه داشتیم حتی بیش از آن استادانی که به حرفه شاعر بودند و بپاخاستگان را می سرودند! آری آنانی که " عاشق ترین عاشقان بودند" و با نوشتن شعرهایی در خلوت خود و با درهم ریختن وزن و قافیه فقط آهنگ درونی خود را رعایت می کردند!
داستان ارژنگ و ناصر، این " دانه" و "دردانه" زمان و زمانه ما پیش از همه بیان تراژدی است اما نه با تفسیر سرد کنونی قلب های مسحور سود و سرمایه دین سالار متحجر فعلی که در آن اظهار درد حمید مومنی اما توام با بازبینی نقادآنه از جایگاه آرمان خواهی زمینی برای مردمان. مبتنی بر غرور همان پندار صادقانه ای که می خواست برای سعادت محرومان رهگشا افتد. رویت را می بوسم و دستت را می فشارم.
۷۴٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۵       

  

 
چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست