سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

بهروز ارمغانی در پانزده پرده - بهزاد کریمی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : محمود رفعت

عنوان : قدرت و استبداد سیاسی
با عرض سلام خدمت اخبار روز ..

هر از گاهی نمکی به زخم های کهنه زده میشود...باز بالا پائین کردنهای حیاط،اطاق و راهرو و..و بقیه دلشوره ها سر بلند میکنند..
ضمن تائید نوشته های دوستان:بهروز،ن.سرشت ،امیر و دیگرانی همانند...قدرت تمرکز یافته در راس هر جمعیتی و سازمانی سیاسی و حزبی ،خطرناک ترین دشمن ارمان های همان دستگاه سیاسی میشود.این گفته را تاریخ جنبش های جهان و از جمله کشور ما..تائید میکند..در حالیکه در هر امری که مربوط به عملکرد سازمانی ست ،میبایست به عرض تمام اعضای ان جمعیت قرار گیرد و ارای حداکثر،گرفته شود.
و نه اینکه دو سه نفری به عنوان "رهبران خود تصمیم گیرند و خود نیز از طرف تمام ان دستگاه و بنام ان سازمان سیاسی..مقوله را تمام کنند! این با اخلاق جمعیتی که مدافع برابری،ازادی و عدالت است..مغایرت دارد...
جای تعجب است که چرا اقایانی که در راس رهبریت بودند و اکنون در خارج از ایران بسر میبرند ، در این گونه بحث های حیاتی و مهم سازمانی ، شرکت نمیکنند؟
چرا مهر سکوت بر لب دارید اقایان عزیز؟؟
شما بخوبی و درستی از ان فاجعه شوم خبر دارید...
بعد از اعدام برادران خرم ابادی، تیر ماه ۵۱ ،فاطمه غروی ،مادرشان ،ان شیر زن شرافتمند و بزرگوار نامه ئی برای رهبریت سازمان نوشت و نکاتی را در باره مسائل امنیتی تذکر نمود...ان نامه قطره ئی شد..فرو شد بر زمین!!
مطمئنم هیچ یک از شما عزیزان از این گذشته ها اطلاعی ندارید..عجیب هم نیست..زیرا !
در لحظات تصمیم گیری..گرفتند و ..در زمان پاسخ گوئی..سکوت!!
دوستان عزیز..از مهمترین مشکلات و نارسائی های ما ایرانیان درست همین مطلب است .
مردمانی که قرنها در حکومت های استبدادی در اختناق پرورش یافته باشند،کار دسته جمعی،همیاری و همفکری در کارهای بزرگ را قادر نخواهند بود بدرستی انجام دهند..در هر سه سازمان سیاسی ایران ،مجاهدین،چریکهای فدائی و توده ایران..هر سه این تشکل های سیاسی به صورت کاملا دیکتاتوری اداره میشد، در مورد تصمیمات
تشکیلاتی هرگز همکاری و همفکری اعضا و تمام انسانهائی که با یک هدف و ارزو ،کوشش میکنند..سوال نشده و همفکری انان ،تمام اعضا خواسته نشده است...که اگر میشد...!!

ایران ویرانه ئی ست امروز،خسارات و ضربات مهلک و جبران ناپذیری بر کشور وارد امده است..مملکت را به غارت برده اند..تمام نسل سالهای ۶۰ تا به امروز در پرورشگاه های شستشوی مغزی اخوندها..بر باد رفته اند..نسلها تباه شده اند..نیستید ببینید عزیزان!!

بعد از اینهمه..اگر و اگر..چه فاید؟ تازه از اینکه عده ئی هم بیایند و اذعان داشته باشند که اشتباه کرده اند..که چه ؟؟
ایران به قول همان دوستمان و ایرانی زمین گیر شد و رفت..تمام شد!
اتحاد جمعیت های سیاسی سال ۵۸ کشور را نجات میداد..اما همان پراکنده گی ها و نفاق..امپریالیزم را با کمک عمامه بسران..پیروز و برنده بازی ساخت!
دیگر شراب هم جز تا به بستر خواب..هم نمیبرد عزیزان..

با تقدیم احترام..و تشکر از اخبار روز..
م.رفعت
۷۴۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۴ خرداد ۱٣۹۵       

    از : لطف الله شهریاری

عنوان : گودرز و شقایق
با درود به همگی..
در باره مطلب نوشته شده اقای کریمی کامت گذار..بنام "ارمان و نیکسرشت" در باره متن نوشته شده مطالبی را بیان کردند قابل تامل !و ارزشمند ،اما بقیه اقایان به تشریح فیلم و حوادث مربوطه..کاش تمام فیلم را تعریف میکردید عزیزان .ما که ندیده ایم شما هم که نیمه کاره تعریف کردید و ما را نیمه راه تنها گذاشتید!!

گودرز را به شقایق گره زدید حضرات محترم!
اصل مطلب که ان اقای محترم اشاره کرد را..دنبال کنید:
ایران و ایرانی زمین گیر شد..تمام شد و رفت.
ایران تبدیل به ویرانه ئی شد..و تمام شدو رفت عزیران!!
ببخشید وقتتان را گرفتیم .
لطفی.
۷۴۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵       

    از : محمود رفعت

عنوان : به "جنبش شکست نخوردگان
ببخشید برادر، ما هر چه پیام شما را از سر خواندیم ..چیزی دستگیرمان نشد.
رابطه این نوشته شما و مطلب نویسنده مقاله را نفهمیدیم.البته بنده پیرم و بسیار کم سواد...شاید دیگر عزیزان فهمیده باشند و ما را هم اگاه کنند از مفهوم مطلب..یا خود شما محبت کنید شرح ماجرا دهید.
با تشکر .
م.رفعت
۷۴۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵       

    از : امیر ایرانی

عنوان : یاد کردن از گذشته ودرگذشتگان
گفته شده:بازگوئی حوداث و رخدادهای گذشته که بخشی از حافظه تاریخی یک کشور می باشند می توانند؛ برای درس آموزی و پند آموزیِ نسل های بعدی مفید باشند. وحتی آن بازگوئی ها ضرورت می یابند. و چنانچه آن بازگوئی ها مربوط به روند مبارزه گریِ مردمان یک کشور باشد قطعاً اهمیت بازگوئی چند برابر خواهد شد. از این روی نوشتار جناب بهزاد کریمی ارجمند در خور توجه است و سپاسگزاری ویژه ای را می طلبد که درود بر ایشان بادا! اما کار ایشان وقتی اهمیت دو چندان می یابد: که در نوشتارش آن حوادث را یک حوادثی می بیند که مبارز تحت تأثیر شدید سپهر حاکم بر امر مبارزه گری بوده،و گاهاً مبارز راه گریزی را نمی بیند و شاید نمی خواهد ببیند که این مسائل بر مبارز چنان می کند که عشق ورزی و دوست داشتن، حتی دوست داشتنِ فرزند را به بعد موکول می کند آنهم بعدی که ممکن است تحقق نیابد. و کار مفید دیگر ایشان وقتی است که در نظر دهی های پای نوشتارش می آورد: اگر آن از میان رفتگان فداکار می بودند، چه بسا در شرایط بعدی یا شرابط فعلی با درک وقایع جامعه بگونه ای دیگر و با در نظر گرفتن امکانات و توازن قوا، آنهم بدور از تخیل و آرمانخواهی های دور و دراز، اقدامات مبارزاتی خویش را با هوشمندی بگونه ای دگر به پیش می بردنند. ::::::: باید گفت:جناب کریمی با مطرح کردن ماجرای فیلمی؛ خواسته یا ناخواسته(که هوشمندی خواسته آن پررنگتر است) نکاتی چند را گوشزد کند:۱) بگونه ای بیان می شود؛ وقتی عمل مبارزه گری بر اساس آرمانخواهیِ رویاگونه شود! چه بسا مبارز، یک هنر پیشه ای شود که بر اساس یک سناریو، اعمال خویش را به پیش خواهد برد.۲) بگونه ای بیان می شود: وقتی در آن فیلم هنرپیشه ای که در نقش یک مبارز نقش آفرینی می کند و عمل کشتن دیگری را انجام می دهد آن مبارز؛ خود هم قاضی شد و هم شاهدشد و هم مجری شد. که این نوع عدالت گری خود مروج بی عدالتی های بعدی خواهد بود و.....
۷۴۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵       

    از : بهروز الف

عنوان : پیشنهادی به اقای تابان
با سلام و تشکر از اقای تابان برای قرار دادن این سایت برای تبادل اندیشه و نظرات. در همین رابطه میخواهم از ایشان تقاضا کنم که بخشی از این سایت را در اختیار کشانی قرار دهند که متوجه خطا های گذشته شده (حال بصورت حتی اندک اش) تا زمینه شود برای روشن شدن تمامی رخداد های ۳۷ سال پیش و درس آموزی از آن. این خواهش را از آن جهت میکنم که آقای بهزاد کریمی بالاخره دل را بدریا زده و در مقام پاسخگویی یکی از مخالفین سیاست های خانه (ایران)برانداز سازمانشان شده. این قدمی هست در خور توجه گرچه ایشان کلا مسئله تشکیلات بامی استار و فاجعه ای که براین تشکیلات بوجود آمد و جان های زلالی را از ما گرفت را بنوعی حاشا میکنند و با وجود بسیاری از مدارک ارائه شده در سالهای ۵۹ تا ۶۴ از این واقعه اظهار بی اطلاعی میکنند و بهمین روال رخداد جانگذار رفیق ارزنده سیامک اسدیان و یارانش. ایشان در پاسخ اقای نیکو سرشت به سوال ایشان در مورد عملکرد کماکانی سازمان ایشان در ارتباط را فرخ نگهدار (اقای نیکوسرشت نام ایشان را بمیان نیاورده ولی کاملا واضح هست که مخاطب ایشان چه کسی هست) و یا اکبر گنجی و دیگر جانیان رژیم (بقول آقای نیکوسرشت ، آدمخواران اسلامی که آقای بهزاد کریمی این صفت را خوش نداشته اند و آنرا به غیر اسلامی ها هم بسط داده اند) ایزن مسائل دیگر. این همه بحای خویش ولی همینکه اقای کریمی شروع به پاسخ گویی کرده اند را باید عنیمت شمرد و اگر اقای تابان خواهش مرا بپذیرند شاید این روابط بنیان کن تا حدی تخفیف پیدا کند و قدم های برداشته شود برای سرنگونی کلیت رژیم اسلامی از اصلاح طلب!! و اصولگرا و دلواپس و سبز و بنفش و ...
به امید آن روز
۷۴۴۲٨ - تاریخ انتشار : ۲ خرداد ۱٣۹۵       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : آیا موشها در حال ترک کشتی هستند
عجب دورانی شده است، رفسنجانی ادعا کرده که از روز اول مخالف انقلاب فرهنگی بوده و کسی که در کمیته مرکزی حزب جمهوری اسلامی بوده ، سایه اش بوده است. دلباختگان جمهوری اسلامی، ستاره های دوران گذشته را به سینه میزنند تا اعتبار کسب کنند. چه شده است. موشها در حال تخلیه کشتی هستند؟ کشتی شکسته به گل نشسته است؟
۷۴۴۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵       

    از : ملک

عنوان : کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم
بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم
ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد
که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم
چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد
چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم
تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما
دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم
الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی
کزین شب های ناباور منت آواز می دادم
در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی
به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم
سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت
که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم
به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست
به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم
۷۴۴۱۶ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵       

    از : علی خوی

عنوان : فدائی خلق اسمی که در جنگلها و کوهستانها با خون نوشته شد نه در اداره ثبت احوال
با سر تعظیم به ان دلاور مردان و زنان فدائی که سیستم کثیف شاهنشاهی را تا داندان مسلح و با ساواک جهنمی به چالش کشیدن و اگاهانه و با شهامت با خون خود
لکه ننگین ستم شاهی را به زباله دان تاریخ فرستادن. و تا دنیاست در دل انسانهای با وجدان و زحمتکشان اکاه جاویدان خواهند ماند. و با سلام به اقای بهزاد کریمی .
و من امیدوارم از تجربه و دانش و اکاهی اقای کریمی در رابطه با حرکت ملی و مدنی ازربایجان که یک واقعیت انکار ناپذیر و نسبت به شرایط و مکان خودش است استفاده بکنیم.
و هم چنین من معتقدم وقت ان رسیده است تا آزربایجان یک سازمان مارکیستی لنینیستی خود را داشته باشد و مطمعنن هوادار زیادی در ازربایجان خواهد داشت
۷۴۴۱٣ - تاریخ انتشار : ۱ خرداد ۱٣۹۵       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : اقدام مشترک، یک انتخاب و تصمیم است!
آقای نیکو سرشت با سلام. شناخت و تجربه من می گوید که در سیاست "نمی شود" وجود ندارد البته مشروط به اینکه الزامات اصل توازن قوا رعایت شود. "نمی شود" وقتی است که خود ما آنرا پیش بکشیم. و این دیگر یک تصمیم است و انتخاب، که بمثابه حق شهروند پذیرفتنی است ولو که با آن موافق نباشیم. دوست محترم، من هیچ جریان سیاسی در ایران معاصر را سراغ ندارم که بری از اشتباه‌های بزرگ و کوچک باشد. سهم‌ها، طبعاً متفاوتند و هر جریان و فرد نیز پاسخگوی بد و خوب اعمال صورت گرفته‌اش در کادر عملکردهایی که به منصه ظهور رسیدند. اما با سفید و سیاه کردن‌ها و تقسیم فاعلان سیاسی گذشته به دو دسته گنهکار محکوم به دوزخ ابدی و معصوم رسیده به پاداش بهشت جاودانه، و همه بدی ها را به حساب یک بخش گذاشتن و بخش دیگر را حق مطلق پنداشتن، ره بجایی نبرده و نخواهد برد.
من اولین بار است که اتهام مطروحه "بامی استار" را می شنوم و نمی دانم مانند مشابه‌های بسیارش فقط یک پنداشت ناشی از قضاوت سیاسی معین است یا که متکی بر سند و مدرک؟ اگر این دومی است انصاف حکم می کند تا ادعا مستند شود. اگر چه بارها و بارها شخصاً گفته‌ام و نوشته‌ام که آن سیاست سازمان ما در فاصله ۶۰ و ۶۱، بالقوه این پتانسیل را در خود داشته است که کسانی از آن، با یکی گرفتن جمهوری اسلامی و انقلاب، هر مخالف انقلابی حکومت را ضد انقلاب تلقی کرده و در این صف آرایی مخدوش، مرتکب عملی شود که مستوجب ابراز شرم باشد. اما تفسیر و داوری یک سیاست در بدترین شکل "اجرایی" (؟) آن و تا آنجا که من خبر دارم همواره هم بدون سند و مدرک، دستکم بی انصافی است. سازمان ما تاکنون در نقد آن سیاست و فکر ناظر بر آن کم نگفته و از خود کم انتقاد نکرده است و البته لازم است که همین رویکرد را در هر زمینه و فرصتی نیز ادامه بدهد و تعمیق ببرد. از نقد تاریخ، تاریخ سود می برد. اما بپذیریم که به هر حساب کشی هم نمی توان تمکین کرد که اگر بشود چیزی نیست جز مشغول کردن خود به جواب دادن‌های هر روزه به هر تمایل. از جمله به پاسخ برامدن در قبال آخرین تولیداتی از ایندست راجع به رفیق نازنینی چون سیامک اسدیان!
گرفتار ماندن در کمند بدبینی‌ها، هر چیز هم که باشد قطعاً سیاست برای امروز نیست.
امید که همه ماها بر دو چیز باشیم: نقد هر چه جدی تر و عمیق تر پراتیک گذشته خودمان در معنی علمی کلمه و در نتیجه آموزنده، در همانحال اما قربانی نکردن اقتضاهای عمل سیاسی جاری در پای داوری‌ها و پیشداوری‌ها در باره گذشته. راه رهایی از "آدمخواران دینی" و غیر دینی هم درست از این همین می گذرد. از سوی خودم دست شما را به دوستی می فشرم.
۷۴۴۰٣ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵       

    از : محمود رفعت

عنوان : به اقای ج.نیکو سرشت
با سلام به اخبار روز ..و هموطنان.

هیچ یک از دوستان در جواب اقای نیک سرشت..مطلبی ننوشت.
گره گشوده نام فیلم ،گویا درخشان تر مینمود!
و نوشته اخر این هموطن نازنین و دلسوز ما که نوشت:
اشتباهات مهلک سیاسی دو حزب ،ایران و ایرانی را زمین گیر کرد!!..بقول شاملو باید نشست و بر سرنوشت خویش...
اگر گفته ویکتور هوگو را که گفت :نزدیک ترین راه رسیدن به اهداف اجتماعی / سیاسی، دست یافتن به اهداف فرهنگی و اخلاقی ست را بپذیریم،بدون باز کردن غده های چرکین گذشته ها و دیدن و باور انها و اموختن از انها ..محال است بتوان دو باره ایستاد...
تا امروز همه از یکدیگر با همان زبان کهنه و قدیمی ،تعارفات معمول درون "حزبی" مینویسیم و میگوئیم،نوشته ها و گفته های یکدیگر را پاس میداریم،از هم چه تعریفها که نمیکنیم و ..همه ،همه به تظاهر!
هیچ یک از شما هموطنان گرامی..نمیخواهید و هنوز شهامت باز کردن ان غده های چرکین و متعفن گذشته را ..ببخشید،ندارید،چرا؟
میخواهید بگوید که هیچگونه خطائی مرتکب نشدند و نشدید؟
میخواهید بگوئید تمام ارزیابی ها و سیاست های رهبریتان موفق و دقیق ودرست بوده؟
ایا اذعان دارید که سازمان و حزب سیاسی ئی که شما عزیزان در ان احیانآ فعالتی داشتید و شاید در سرنوشت ان نوزاد شرافتمندی که در مملکت ما کاشته شد،در سرنوشت امروزش سهیم هستید..راه درست را پیموده است و هیچ گناهی بر گردن تصمیم گیران ان سیاست ها ،نیست؟؟

بقول دوست ما اقای نیک سرشت..همه سرها را به زیر زانو فرو برده ایم و نمیدانیم که ایران و ایرانی ست که زمین گیر شده است از بهر همان سیاست مداران وقت!
با تشکر از اخبار زور محترم
م.رفعت
۷۴٣۹۹ - تاریخ انتشار : ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹۵       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۲۱)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست