سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نامه بختیار به خمینی و امپراطوری دروغ - محمود دلخواسته

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : علی کبیری

عنوان : مخدوش کردن تاریخ سبب گمراهی میشود!
آقای ایرانی گرامی

با تمام گفته های شما موافقم. منتها قرارنیست تا کسی به عنوان محقق تاریخ ایران بدون استناد به مدارک و شواهد قابل قبول و مستند، اقدام به تاریخ نگاری درمورد شخصیتهای تاریخ کشورما کرده و برآنها برچسب خیانت بزند. محض اظلاع شما، نه تنها مدافع بختیار نیستم بلکه حرکات سیاسی وی را نیز تأئید نکرده ویکی از مخالفان سرسخت وی نیز میباشم.. ولی هدف این باید باشد که تاریخ و شخصیتهای تاریخی مان را بطور حتی المقدور بی طرفانه و غیر مغرضانه، مورد بررسی ونقد قراردهیم که این میسر نیست مگر تأسی به روشهائی که درمحاکم حقوقی و قضائی کشورهای پیشرفته جهت احراز واقعیت بکار گرفته میشوند.

به عنوان مثال، چندی قبل فردی با استناد به ادعاهای واهی جمع کوچکی از غربیان، ادعا کرده بود که محمد پیغمبر اسلام اصلاً وابداً وجود خارجی نداشته و هرچه درباره ی او سخن سرائی میکنند همه حرف وحدیث است. باوجودآنکه اینجانب نه فردی متدین بوده و نه گوشه ی چشمی به اسلام عزیز دارم، ادعای آن شخص را ناوارد دانسته و از او خواستم تا ادعای خودش را ثابت کند که نکرد. دراینجا موضوع بر سرآن نیست که محمد خوب بوده یا آدم بدی بوده. موضوع برسرآنست که هرگونه ادعای تاریخی باید حتی المقدور متکی به اسناد ومدارک وشواهد باشد. دیگر آنکه اگر ادعای نادرستی را مطرح میکنیم، معلوم نیست که بعداز آن با چه نتایجی روبرو خواهیم شد. پس چرا راستی پیشه نکنیم و از این راه حرفهای خودمان را به کرسی بنشانیم؟
۶۴٣٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹٣       

    از : علی کبیری

عنوان : شایعات یا اسناد تاریخی؟!
در ادامه ی نوشتار پیشین، مایلم نظر خوانندگان را به یکی از اطلاعات تفصیلی محقق حاضر به عنوان اسناد خیانت بختیار به ایران، جلب کنم. جناب محقق با رجوع دادن خوانندگان به سایت محمد تفرشی، به زعم خود خواسته است تا میخ محکمی برتابوت بختیار در راستای خیانت وی، بکوبد. در ادعاهای محمد تفرشی مبنی بر وجود اسناد مورد ادعای ایشان در آرشیو بریتانیا، حتی یک کپی از اسناد بایگانی شده ی بریتانیا هم ارائه نشده است. فقط ادعای تفرشی آنست که به عنوان یک تاریخ نگار، بطور اختصار آن اسناد را بازگو میکند. مضافاً به اینکه محقق محترم نیز آن نوشته را مستند دانسته و با استناد به آن، حکم محکومیت بختیاررا صادرکرده است. با توجه به اینکه نویسنده ی محقق ساکن لندن است، از ایشان خواسته میشود تا قدم رنجه فرموده و باتهیه ی کپی اسناد ادعا شده، آنها را در همین سایت درمعرض دید وقضاوت همگان قراردهد تا مورد بررسی و اظهارنظر قراربگیرند. اگر چنین نکرد، بنابراین اشاره به آن اسناد چیزی جز یک شایعه نبوده و لازمست ایشان استناد خود به اسناد نامبرده را پس گرفته و ارخوانندگان نیز پوزشخواهی نماید.
۶۴٣۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱٣۹٣       

    از : امیر ایرانی

عنوان : بختیار
سرزمینی است بنام ایران در طول تاریخ بازیگرانی سیاسی در این سرزمین نقش آفرینی کرده اند. اما وقتی شرایط جدیدی براین سرزمین حاکم شد . وتعریف جدیدی برای حکومتگران در جهان وایران مطرح گردید. از چند شخصیت مهمی که در راس قدرت قرار گرفته اند و اقداماتشان دارای اثراتی بر جامعه بوده وهنوز هم هواداران ومنتقدان دارند ودر مورد عملکردآنها ونقش آفرینی آنان اظهار نظر و بحثهایی را مطرح می کنند ،بخواهیم نام ببریم می توانیم بگویم ۱)رضا شاه ۲)محمدرضا شاه ۳)دکتر مصدق ۴)دکتر بختیار ۵)آقای خمینی البته باید گفت: دیگرانی هم هستند که در راس قدرت بودند ویا نبودند،اما اقداماتشان اثراتی بر جامعه داشته است،نام بردن از آنها در اینجا ضروری بنظر نمی رسد. در اینجا آقای بختیار را در نظر می گیریم ومطالبی در مورد ایشان می آوریم: می دانیم ،با توجه به تحولاتی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد،در جامعه ایران رخ داد ،شخصی مانند بختیار هویت سیاسی خود را با هواداری وفعالیت در راستای جریان سرکوب شده دوران ۲۸ مرداد تعریف می کند این جریان درست است که سرکوب می شود اما بصورت آتش زیر خاکستر باقی می ماند وبا زیگری بنام محمد رضا شاه بعد از آن واقعه بادر آمدهای هنگفتی که از نفت بدست می آورد به نقش آفرینی ،ودر مواردی به بزک کردن جامعه ایران می پردازد،و ناتوان از درک تحولات جامعه آنرا به مرحله انفجار می رساند،و اعتراضاتی شروع می شود،در روند اعتراضات با توجه به شرایط استبداد زده جامعه ایران ، شخصی را برای عامل وحدت بر می گزینند ویا بطریقی بر روند وارد می شودوآن کسی نیست جز آقای خمینی،در این کار زار خمینی در یک طرف ومحمد رضا شاه در طرف دیگر قرار می گیرد. ودر مرحله ای از مبارزات شاه اعلام آمادگی برای عقب نشینی می کند، اما گروهی این مرحله را،مرحله مرگ شاه وحکومت سلطنتی می دانند،وعقب نشینی شاه راگزینه ای از روی ناچاری برای فرار از مرگی که در پیش دارند می دانند ونه از روی دوراندیشی ونجات کشور از تلاطمات دیگر،گروهی از تحلیل گران می گویند: شاه اگر از آن درایت لازم بر خوردار بود جامعه را به این مرحله نمی رساند،شاه در اقدامات دست وپا زنان،به همانهایی متوسل می شود که هواداران ویا فعالان همان جنبش سرکوب شده دوران ۲۸ مرداد بودند و هویت سیاسی خود شان را با آن واقعه تعریف می کنند.وی ابتدا به یکی از افراد استخواندار ورجل سالمی از آنان رجوع می کند،اما از آنجاکه آن فرد دارای تجربیات سیاسی بوده،متوجه می شود در این مرحله،سلطنت وشاه دیگر یک جسد است، وشرایط خود را بیان می کند ویکی از شرایط هم حضور خود شاه در مملکت است. او می داند، در رابطه با بر آوردن بعضی از شعار ها وخواسته ها که حتی از دوران مشروطه مطرح بوده باید اقداماتی را انجام دهد واز طرفی هم امنیتی در جامعه باید بر قرار کند وبرای بر قراری امنیت،به دو نیروی ارتش ونیروهای امنیتی بنام سواک نیاز دارد ، وایشان می دانست با توجه به اینکه محمد رضاشاه این دو نیرو را به صورت دو نیروی ملی سازمان دهی نکرده وقتی شعار (خدا میهن شاه )تبدیل به (خدا شاه میهن) شد این نیرو ها به صورت نیروهای نظام شاهنشاهی خ در آمده اندو برای استفاده از آنان نیاز به حضور شاه می باشد،وازطرف دیگر برای گرفتن تصمیمات سخت ،وجود شاه ضروری می باشد.اما با توجه به اینکه محمد رضا شاه بزدل تر از آن بوده که بازیگر شرایط بحرانی باشد، تصمیم به رفتنش قطعی بوده وآن رجل کار کشته سیاسی غیر مستقیم به وی می گوید من نمی توانم کاری بکنم مرگ خود وحکومت سلطنتی هم فرا رسیده است ، اما بعد از آن ماجرا ، بختیار که می توان گفت در بین همفکران خودش از رده بالایی هم بر خوردار نبود وارد ما جرا می شود. وبازیگریش را شروع می کند. در اینجا سئوالی مطرح می شود،در آن شرایط بختیار آمده بود که چکار کند؟آیا آمده بود قانون اساسی مشروطه را احیا کند وبه دنبالش سلطنت را نجات دهد؟ آیا آمده بود خلاء قدرت را پر کند تا کشور از تعرض همسایگان در امان بماند ؟ آیا آمده بود خودرا در تاریخ فقط مطرح کند؟ آیا آمده بود ایده سوسیال دمکراسی را مطرح کند؟ آیا آمدنش در راستای اقدامات خیر خواهانه بود؟ آیا آمدنش از روی فرصت طلبی یا ماجراجویی بوده ؟چون او می دانست در بازیهای سیاسی در ایران یک فرد درجه چند است اما ورود به این صحنه هر چند کوتاه بطریقی ذر تاریخ نوشتاری ایران وارد می شود جدا از هر نتیجه ای . آیا آمدنش خائنانه وبر اثر ماموریتی که به او محول شده بوده ؟ وچراهای دیگر ، اما اگر هر نتیجه خیری در آمدنش متصور شود نمی توان از اقدامات ضد آنهم که در اطراف شخصیت ایشان وجود دارد غافل بود . باید توجه داشت این سرزمین نیاز به نقادی چهره هایی که نقش آفرینی کرده اند دارد ،خیلی از آنان نمی توانند تکیه گاه اقدامات مبارزاتی قرار گیرند این سرزمین نیاز به مطرح شدن تفکرات مختلف سیاسی دارد ،تفکرا مثبتی که مورد نیاز جامعه است اگر به عملکرد بازیگران پر ابهام گره بخورد ،آن تفکر آسیب خواهد دید آنان که ایده سوسیال دمکراسی ویا سکولار دمکراسی را بخواهند با نام بختیار گره بزنند قطعا" با مطرح شدن نقاط ضعف این سیاستمدار،آن ایده و مطرح کردنش در جامعه دچار آسیب خواهد شد.اگر گروهی می پندارند بامطرح شدن بختیار روح ملی گرایی هم مطرح می شود آنان باید بدانند هر فعال ویا تشکیلات سیاسی چه از چپ وراست اگر تمامیت ارضی ورشد وترقی کشور در برنامه کاریش باشد ،آنان هم می توانند معرف یک ملی گرا باشند. در پایان باید گفت:متاسفانه با گروهی از فعالین سیاسی در زمان حال روبرو می شویم قبل از اینکه توان تحلیل درست شرایط و خواسته های خودشان را داشته باشند فقط توانشان در اظهار پشیمانی و شرمندگی از اعمال گذشته شان است . می توان از این گونه فعالین پرسید ،ای فعال سیاسی اگر عمر درازی داشته باشی از کجا متصور نباشد که در آینده هم اظهار شرمندگی وپشیمانی نکنی از اقدام به شرمندگی وپشیمانی فعلی.
۶۴٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹٣       

    از : علی کبیری

عنوان : محقق محترم سند رو کنند!
آقای دلخواسته ادعا کرده است « خیانت اقای بختیار از زمانی شروع می شود که بقول نوه اشان با کمک موساد از ایران خارج و ۵ میلیون فرانک از آسرائیل می گیرد و بعد بخدمت صدام در می اید و بیشترین کوشش را برای تشویق او برای حمله به خاک وطن می کند...»

اولاً- محقق محترم باید به ما نشان دهد که نوه ی بختیار در ۳۶ سال پیش چندساله بوده و درکجا زندگی میکرده است؟
ثانیاً- سند محکمه پسندی مبنی بر تهمت نوه ی بختیار به او را به ما ارائه کند.
ثالثاً- به ما نشان دهد برفرض اینکه بختیار ۵ میلیون فرانک از اسرائیل پول گرفته است، این پول ازچه حسابی ردوبدل شده است. کپی سند اتهام را ارائه دهید، زیرا محققی که به فرد دیگری تهمت این چنینی و از درجه ی خیانت وارد میکند، حتماً باید صد درصد و ازبیشتراز دو منبع موثق سند بیاورد.
رابعاً- ثابت کند که چگونه اسرائیل از طرفی شاهد همکاری بختیار باعراق و بده بستان وی با صدام حسین بوده و از طرف دیگر اسرائیل با علم به این موضوع به بختیار پول هم داده است؟
خامساً- صدام براساس چه بهانه هائی به ایران حمله کرد واستناد او چه بود؟

و میفرمایند که «پذیرفتن نخست وزیری شاه که در پنهانی کامل از رهبران جبهه ملی انجام شد تنها فرصت طلبی و بی اخلاقی ایشان را نشان می دهد...»
جناب محقق گرامی، شما دارید واقعیت را وارونه جلوه میدهید چون قبل از همه باید عدم فرصت طلبی و اخلاق را در رهبران جبهه ملی و بخصوص آقای سنجابی به مانشان دهید. اگر از دیگر رهبران جبهه دربرهه ی بعداز بقول شما انقلاب نظیر تیمساردکترمدنی صحبت میکنید که ایشان به صراحت درمقابل همه اقرارکرد که "سیا یک میلیون دلار پول با ما داد وماهم آنرا میان اعضاء تقسیم کردیم." ولی آیا جناب دکتر سنجابی رهبر عالی مقام جبهه فرصت طلب نبود که در پاریس و با حمایت و درحضور دوست گرمابه و گلستان شما جناب دکتر بنی صدر به دست بوسی حمینی رفته و با او بیعت کرد؟ معیار اخلاقی رهبران جبهه ملی چه بود و چه هست؟ این جمع فقط و فقط از شهرت وجهه ی ملی مصدق برای وجهه ی خودشان استفاده کرده اند ولی درعمل فاقد وزن و بینش سیاسی بوده اند. دراین میان آقای دکتر!! بنی صدرشما استثناء نمی باشد.
واما درمورد جناب دکتر بنی صدر شما هم سخنی دارم: ۱- ایشان باعلم به مرتجع بودن خمینی (کتاب حکومت اسلامی خمینی)، نه تنها باوی همراه شد، بلکه همانطور که درکتاب خیانت به امید اظهارداشته است، درپاریس به آقا دیکته میکرده تا زیر درخت سیب به رسانه ها و به مردم چه بگوید و چه نگوید. به این میگویند فریبکاری ورنگ و روغن زدن به چهره ی ارتجاع. به این میگویند عامل به خاک سیاه نشاندن ملت و مملکتی. به این میگویند آواره کردن بیش از ۵ میلیون ایرانی که در تاریخ ایران حتی بعداز حمله ی تازیان ومغولها و تیمور لنگ هم مسبوق به سابقه نبود. ۲- قبلاً در بحث دیگری با من اقرارکردید که کتاب حکومت اسلامی خمینی باهمکاری خانم عذرا بنی صدر همسر جناب دکتر بنی صدر از فارسی به فرانسه ترجمه شده بود. حال به فرض اینکه ادعای شما صحیح بوده و ایشان مترجم آن کتاب نبوده بلکه در نشر و بازاریابی وتوزیع آن فعالیت داشته اند، آیا جناب بنی صدر اصلاً و ابداً درجریان این کار همسر خود نبود؟ آیا چنین چیزی و آنهم در یک خانواده ی مذهبی همچون خانواده ی بنی صدر امکان داشت؟ و همین دوست شمااست که اکنون برعلیه بختیار که مرده و دستش ازدنیا کوتاه بوده و قادر به دفاع ازخودنیست، دست به شایعه سازی زده و جنابعالی هم دلال مظلمه شده اید.

اما مضحکترازهمه ایراد اتهام شما به بختیار درمورد عملی که انجام نداده بود، است. میفرمائید «دیگر اینکه بعد از نخست وزیری نیز همانگونه که در زیر می بینید با پیشنهاد بنی صدر که از طریق برادر زاده اش عباسقلی بختیار، وزیر صنایع، به ایشان داده شده بود که بر اساس آن ایشان از نخست وزیری شاه استعفا و آقای خمینی ایشان را بعنوان نخست وزیر منصوب می کرد موافقت کرده بود و حتی نامه استعفا را نیز اماده نموده بود ولی در چند ساعت آخر، ناگهان نظر خود را عوض می کنند. چرا؟ به این علت که جیمی کارتر به او دستور می دهد که حق ندارد به خمینی نزدیک شود. که اینهم سر سپردگی ایشان را نشان می دهد...»
جناب محقق عالیقدر، اولاً- درکدام محکمه ای فردی را متهم به عملی میکنند که از انجام آن شانه خالی کرده است؟ دوستان محترمی که دستی در امورحقوقی دارند ملاحظه میکنند که این جناب محقق بر اساس چه اتهام بی پایه ای حکم بر محکومیت بختیار میدهد!! این تنها به قاضی رفتن و راضی برگشتن ایشان بیشتر در دادگاههای جمهوری اسلامی مصداق پیدامیکند و نه در دادگاههای دولت فخیمه ی بریتانیای کبیر که دارد به ایشان مدرک دکترا عطا میکند!! ثانیاً- برچه اساسی ادعا میکنید که «...جیمی کارتر به او [بختیار] دستور می دهد که حق ندارد به خمینی نزدیک شود. که اینهم سر سپردگی ایشان را نشان می دهد...» درمقابل ملاحظه میکنیم که جیمی کارتری که به بختیاردستورداده است به خمینی نزدیک نشود، شخصاً دستور مذاکرات بین ویلیام سولیوان سفیر آمریکا درایران را با همپالکیهای خمینی وآخوندها صادر کرده و ژنرال هایزر را به منظور برحذرداشتن امرای ارتش ایران از اقدام برعلیه آخوندها، راهی ایران میکند!! آیا این هم شد حکم برسرسپردگی بختیار به آمریکا؟! چقدر تناقض گوئی و چقدر از دو طرف دهان ادعاهای مضحک و بی اساس کردن؟! اگر روشنفکران دیگری همچون جنابعالی در راه برقراری دمکراسی و حقوق بشر درایران وجود داشته باشند، باید از همین حالا فاتحه ی رسیدن به دمکراسی و حقوق بشر را درکشور ما خواند.
۶۴٣۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹٣       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : مزدک خرمدین
سلامی دوباره

خوب بود تحقیق اینجانب را در باره اقای بختیار می خواندید. اگر خوانده بودید این نظر را عرضه نمی کردید:".مثبت بودن نظر شاهپور بختیار در مورد خمینی را نمی توان به پذیرفتن رهبری از طرف او تعبیر کرد.چون بختیار در عمل با قبول نخست وزیری و مقابله با حکومت دینی این را به اثبات رساند."

پذیرفتن نخست وزیری شاه که در پنهانی کامل از رهبران جبهه ملی انجام شد تنها فرصت طلبی و بی اخلاقی ایشان را نشان می دهد(ایشان روابط پنهان خود با خانم فرح پهلوی را نیز از دیگر سران حزب پنهان کرده بودند.) دیگر اینکه بعد از نخست وزیری نیز همانگونه که در زیر می بینید با پیشنهاد بنی صدر که از طریق برادر زاده اش عباسقلی بختیار، وزیر صنایع، به ایشان داده شده بود که بر اساس آن ایشان از نخست وزیری شاه استعفا و آقای خمینی ایشان را بعنوان نخست وزیر منصوب می کرد موافقت کرده بود و حتی نامه استعفا را نیز اماده نموده بود ولی در چند ساعت آخر، ناگهان نظر خود را عوض می کنند. چرا؟ به این علت که جیمی کارتر به او دستور می دهد که حق ندارد به خمینی نزدیک شود. که اینهم سر سپردگی ایشان را نشان می دهد:

آقای امیر اعلایی چنین می نویسد:
«بختیار نگران عدم قبول امام بود. به او قول دادیم در این صورت متن نامه و امضاء او را پس می دهیم. قبول کرد. متن استعفا را برایش فرستادیم و او پس از دستکاریهائی به خط خود که عین آن نزد من است، آن را فرستاد و موافقت شد. ولی وقتی که آن را برای بختیار فرستادیم حاضر به امضاء نشد. این درست در روز پنجشنبه قبل از کشتار تهران بود. یادآوری می کنم تا آنوقت یعنی در نخست وزیری بختیار کشتاری در تهران اتفاق نیفتاده بود...» (۲۴)
متن استعفا نامه ای که بختیار قرار بود در زمان استعفا منتشر کند این بود:
«از آنجا که نهضت اسلامی ملت ایران با ایثار جوانان عزیز خود به آستانه پیروزی رسیده است، از آنجا که اکثریت قاطع ملت ایران به رهبر عظیم الشان خود امام خمینی ابراز اعتماد کامل نموده است، از آنجا که دولت اینجانب دکتر شاهپور بختیار فعلا از طرف اکثریت ملت ایران مورد توجه و علاقه نمی باشد، لذا این دولت استعفای خود را به پیشگاه ملت عزیز ایران به رهبری امام خمینی تقدیم می دارد و با توجه به خدماتی که این دولت در عمر بسیار کوتاه خود در راه رسیدن به اهداف عالیه ملت ایران انجام داده است، امیدوار است که بعد از این نیز همراه و همگام سایر آحاد و افراد ملت ایران بتواند بقیه راه طولانی موفقیت را بپیماید.» (۲۵)

پیشنهاد می کنم به این تحقیق مراجعه کنید:

بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی (قسمت اول)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۱۹۵۵.php
بختیار: اسطوره و واقعیت و سوزاندن فرصتی تاریخی (قسمت اول - بخش دوم)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۱۹۵۶.php
بختیار: اسطوره و واقعیت، هدف از کودتای نوژه (بخش دوم)، محمود دلخواسته
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۲۱۳۱.php#more
بختیار: اسطوره و واقعیت (بخش پایانی)، نقش بختیار در حمله عراق به ایران، محمود دلخواسته
http://open.gooya.com/politics/archives/۲۰۰۹/۰۱/۰۸۲۴۰۴print.php
۶۴٣۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹٣       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : جناب دلخواسته
هموطن گرامی زندگی سیاسی شاهپور بختیار مثل همه سیاسیون کشورمان تابعی از شرایط سیاسی ایران در دوره های مختلف بوده.مثبت بودن نظر شاهپور بختیار در مورد خمینی را نمی توان به پذیرفتن رهبری از طرف او تعبیر کرد.چون بختیار در عمل با قبول نخست وزیری و مقابله با حکومت دینی این را به اثبات رساند.درست درهمان زمانی که ملیونها ایرانی و از جمله من و شما(نگو من نبودم ) مثل کورها و کرها فقط مرگ بر نوکر بی اختیار و درود بر خمینی می گفتیم شاهپور بختیار مردم را از افتادن در دامن شیادان روحانی می ترساند. مدارک دراینباره بسیار است.بنابراین اگر جنایاتی و یا خیانتهایی شده متوجه بیشتر ایرانیان و بخصوص روشنفکران و سیاسیون چپ و راست است نه کسی مثل بختیار که اگر نظری مثبت به جریانی داشته درعمل و زودتر از اکثریت مطلق ایرانیان خطر دید مثبت مردم و خودش را نسبت به استبداد دینی گوشزد کرده و برایش هزینه داده.شکی نیست که حرکت بختیار با تمام ضعفهایش در خط استقلال و ازادی ایران و بیرون آوردن آن از دست جنایتکاران اسلامی بوده ولی اکنون کسانیکه بختیار را نتها گذاشتند و با بی شرمی و بدطینتی و طمع قدرت از او گذشتند باید اکنون بجای لجن پراکنی بر ضد بختیار نقش خود را در برامدن چنین وضعیتی برای ایرانیان توضیح دهند.آیا حمایت از بختیار با تمام ضعفهایش بهتر از حمایت از جانیان اسلامی نبود؟متاسفانه بهر نحویی که تاریخ را بخوانیم و تفسیر کنیم نمی توانیم نقش روشنفکران و گروهای سیاسی را در بوجود آمدن چنین وضعیتی نادیده بگیریم.اگر ۹۰ مردم ایران روحانیت را نمی شناختند و یا می شناختند و از آنها برای براندازی استبداد پهلوی بهره می بردند چه انتقادی به شاهپور بختیار می توان کرد اگر نامه ا ی انهم ۱۳۵۶ به خمینی نوشته باشد و تعارفی هم کرده باشد؟آیا با خایین خواندن بختیار شما خود و نقش خود و همفکرانتان را مثبت ارزیابی می کنید؟ بنظرم تاریخ قضاوت خود را بدون در نظر گرفتن خواست ما خواهد کرد!
۶۴٣۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹٣       

    از : علی کبیری

عنوان : چه کسی امپراتوری دروغ میسازد؟
جناب دلخواسته،
یکی ازکسانی که امپراتوری دروغ میسازد، شخص شخیص خودتان هستید. علت این ادعا آنست که شمابعداز ۳۵ شش سال گذشت از جریانی که ملت ومملکتی را دردامان ارتجاع انداخته وبه این روز سیاه نشانده، هنوز که هنوزاست ازآن به عنوان انقلاب نام میبرید و این یک دروغ بزرگ بوده وتوهین به شعور مردم است. شما هنوز با بندکردن به بختیار دارید از انقلابتان دفاع میکنید و سئوال من از شما اینست که کدام انقلاب؟! آن واقعه نه یک انقلاب بلکه یک شورش کور بود. میدانید چرا آن واقعه را شورش کور مینامم؟ علت آنست که از این اسلام شما و دوست جان جانیتان آقای بنی صدر درعرض ۱۴۰۰ سال گذشته معجزه ای بنام انقلاب ظهور نکرده است. پس چگونه واقعه ای را که رهبری آن دردستان آخوندهای مرتجع بود، انقلاب مینامید؟ سکاندار کشتی انقلاب شما کسی جز یک مردِ شیّاد و سرکردگان آن جز همپالکیهای وی نبودند. به این سبب شمائی که آن واقعه راانقلاب مینامید، پیش از همه باید منشأء و رهبران آنرا به عنوان انقلابیون واقعی بقبولانید. ولی شما از قبولاندن چنین چیزی عاجزید.

بگذارید کمی به عقب برگردیم.
۱- ثابت کنید که اگر آن نامه ی کذائی منسوب به احمد رشیدی مطلق در اطلاعات چاپ نمیشد، شورشی این چنینی ( به رهبری خمینی) اتفاق میافتاد.
۲- علت چاپ آن نامه را روشن کنید.
۳- ثابت کنید که اسلام یکی ازادیان الهی بوده و پتانسیل انقلابی دارد.
۴- چندنمونه از انقلاب اسلامی درعرض ۱۴۰۰ سال گذشته را برشمارید.

بخوبی به این واقعیت باید اذعان کرد که شما دارید تز دانشگاهی تهیه میکنید منتها بر مبنای اشتباهی. اشتباه شما آنست که عللی را دانسته یا نادانسته درنظر نمیگیرید. یکی از آن علل اینست که چرا شاه درنقش ژاندارم آمریکا درمنطقه، یکباره مغضوب آمریکا واقع شد؟ چرا ژنرال هایزر درزمان حکومت شاه بطور مخفیانه وبدون آگاهی شاه، چند بار وارد ایرا ن شد؟ چرا هایزر افسران عالیرتبه ی شاه را ازدست زدن به هراقدام نظامی منع کرده و بقول یکی ازآنها "هایزر آنهارا مثل موشهای مرده تحویل آخوندهاداد"؟ وبسیاری از سئوالهای دیگر که باید قبل از حمله کردن به بختیار، پاسخ دهید.

ولی اگر بنادارید تز ناقصی چون تز دوست عزیزتان جناب بنی صدر تهیه کرده و مدرک دکترای خودتان را قاب نموده و جنب مدرک دکترای آن جناب به دیوار نصب فرمائید، بدانید وآگاه باشید که مدرک دکترای ایشان بدرد لای جرز میخورد. اما اصلاً میدانید که ایده ی تز اقتصاد توحیدی ایشان ازکجا بود؟ درایران پشت بعضی ازکامیونها شعری به این مضمون نوشته شده بود:

درحقیقت مالک اصلی خداست/این امانت بهرروزی دست ماست.
بیچاره استادان فرانسوی سوربن از این شعر اطلاعی نداشتند. شادباشید/
۶۴٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱٣۹٣       

    از : محمود دلخواسته

عنوان : آقای مزدک خرمدین شما هم تایید می کنید
با سلام،

آقای مزدک خرمدین شما از یک طرف می گویید:"برداشتن من از نامه زنده یاد بختیار بهیچ وجه رهبر جنبش دانستن خمینی از طرف بختیار نیست" و من خواسته ام این نظر را حقنه کنم و از طرف دیگری می گویید:"...اسلام/شیعی موتور حرکت تودهاست و نمایندگان و رهبران ان هم حوزه و همین ایت الله هایی چون خمینی است.بنابراین گروهای ملی و حتی چپها و مجاهدین و سایر اپوزیسیون دیدی مثبت نسبت به روحانیون ضد حکومتی دارند. شاهپور بختیار هم از این دید مثتثنی نیست."

پس تایید می کنید که اقای شاپور بختیار نیز نظری مثبت به آقای خمینی داشته است و در اینمورد فرقی با دیگران نداشته اند. البته این تایید، نفی دروغی می باشد که آقای بختیار و دیگر همکارانشان مکرر تکرار می کنند که اقای شاپور بختیار، واقعیت اقای خمینی را بر عکس دیگران، خوب می شناخته است.

خب، حال سوال این است که وقتی که شما نیز تایید می کنید که اقای بختیار نظری مثبت به آقای خمینی داشته است و بنا براین مانند دیگران قادر به دیدن چهره واقعی آقای خمینی نبوده است و وتقی این نظر مثبت را در کنار این نامه که در آن از آقای خمینی اینگونه به توجیه نامه ای که "از ایشان هدایت و حمایت می خواهند و اینهم دلیلی دیگر بر اینکه ایشان داوطلبانه پذیرفته بودند که اعمال سیاسی خود را در دایره نظرات و رهنمودهای آقای خمینی انجام دهند." چگونه می گویید که این نامه بمعنی پذیرفتن رهبری ایشان نیست؟

دیگر اینکه می گویید:"شما با تردستی برداشتی نیت خوانی خود را بعد از ۳۷ سال از نامه ای بعنوان سند خیانت فردی مثل بختیار می خواهید بمردم حقنه کنید."

سوال من این است که در کجای مقاله با استفاده از نامه آقای بختیار به عنوان سند خیانت استفاده کرده ام؟ کاری که من با نامه کرده ام این است که دروغ اقای بختیار و همکاران ایشان را نشان بدهم که سی سال است تکرار می کنند که آقای بختیار تنها کسی بوده که چهره واقعی اقای خمینی را می شناخته است. این نامه سند خیانت آقای بختیار نیست، سند دروغگویی اقای بختیار و همکارانشان است. خیانت اقای بختیار از زمانی شروع می شود که بقول نوه اشان با کمک موساد از ایران خارج و ۵ میلیون فرانک از آسرائیل می گیرد و بعد بخدمت صدام در می اید و بیشترین کوشش را برای تشویق او برای حمله به خاک وطن می کند و وطن را گرفتار جنگی چنان مخرب و کشتاری چنان بی سابقه می کند و اینگونه به روحانیت تشنه قدرت امکان بنا نهادن اهرمهای سرکوب و استوار کردن آنها را از طریق طولانی کردن جنگ می دهد. اگر این خیانت به استقلال وطن نیست، پس چیست؟
۶۴٣۵۷ - تاریخ انتشار : ۹ شهريور ۱٣۹٣       

    از : حسین حسن زاده

عنوان : احساسات ملی گرایانه
ّقای سلیم. من با شم موافق هستم که احساسات ملی گرایانه مردم ایران بود که ارتش صدام حسین را زمین گیر کرد و موافق هستم که در جریان درگیری های گنبد و کردستان هم مردم به جوش آمدند ( خود مردم کردستان و گنبد را نمی دانم در آن زمان چه احساسی داشتند) اما درگیری های خیابانی مجاهدین چه ربطی با این احساسات ملی گرایانه دارد؟ حرکت مجاهدین بخشی از حرکت گسترده مردم برای آزادی خواهی بود. این حرکت طیف گسترده ای از سربداران جنگل تا جبهه ملی و بازرگان و کانون نویسندگان و بنی صدر و قطب زاده و گروه زیادی از روحانیون و اکثریت مردم ایران را در بر می گرفت. مجاهدین و مبارزین را مردم سرکوب نکردند برعکس خیلی از مردم به آنها پناه دادند و بخاطر همین هم تیرباران شدند و به زندان افتادند. مبارزین را چماقدارها و زندان بان های رژیم تازه به قدرت رسیده و جاسوسان خیابانی شان به خاک و خون کشیدند. جاسوس های ترسویی که همه جا پیدا می شوند و دو هفته پیش حماس هجده تایشان را اعدام کرد.
۶۴٣۴۹ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹٣       

    از : همنشین بهار

عنوان : دکتر شاپور بختیار، سه نامه برای آیت‌الله خمینی نوشته‌است
سلام بر شما و بر آقای دلخواسته
زنده یاد دکتر شاپور بختیار، سه نامه برای آیت‌الله خمینی نوشته‌است. اولی به تاریخ هفتم شهریور ۱۳۵۶، که از طریق آقای بنی‌صدر به ایشان رسانده‌است. دومین نامه موقعی فرستاده می‌شود که سید جلال تهرانی از طرف شورای سلطنت به پاریس رفت و آنجا استعفا داد. نامه مزبور توسط مهندس مرزبان به احمد خمینی داده می‌شود و به دست آیت‌الله خمینی می‌رسد. سومین نامه در رادیو خوانده شده و اطلاعات و کیهان نیز انتشار داده‌اند.
در لینک های زیر اعداد فارسی باید به لاتین تبدیل شود.

https://www.youtube.com/watch?v=A۷Wr۶I۴۵aA۰

http://www.hamneshinbahar.net/article.php?text_id=۱۳۱

با کمال احترام: همنشین بهار
۶۴٣۴۷ - تاریخ انتشار : ٨ شهريور ۱٣۹٣       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست