از : peerooz
عنوان : Shoot first, ask questions later
در انگلیسی مثلی ست که Shoot first, ask questions later. اگر دوستان بخود زحمتی داده و اخبار را در جستجو گر گوگل تعقیب میکردند به حدس و گمان و قضاوت زود رس نمی نشستند:
" ستاه فرزانه - خواهر بهمن فرزانه - در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا که در بهشت زهرا (س) حضور داشت، درباره اینکه بهتر نبود مراسم تشییع و خاکسپاری بهمن فرزانه در زمانی دیگر و با اطلاعرسانی قبلی انجام میشد تا علاقهمندان او میتوانستند در مراسم شرکت کنند، گفت: میخواستیم خاکسپاری زودتر انجام شود و بعد از موافقت با خاکسپاری او در قطعه نامآوران، مراسم را برگزار کردیم.
او همچنین گفت: آقای صالحی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد، روز جمعه خود را به این موضوع اختصاص دادند و زحمت کشیدند تا با آقای مسجدجامعی، رییس شورای شهر تهران، هماهنگ شود و اجازه برای خاکسپاری در قطعه نامآوران صادر شود.".
نقل قول از ایسنا و تابناک. لینک مقالات چند خط شماره است و ذکر آن ظاهرا بیفایده است.
۶۰۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : در ضمن آن تحلیل البرز عزیز گرچه شاعرانه و ژرف نگرانه است، ولی واقعیت ندارد. منظورم پاراگراف پایانی
کامنت ایشان است. این موضوع تصمیم گیری شده نیست. بلکه بخاطر گرفتاری مردم، ارتباط نداشتن با آن مرد بزرگ و هم اطلاع رسانی نکردن نیرو های مسئول است. مناطق مختلف نیز با هم فرق دارند که باید به آن نیز با دیدی علمی نگریست. ولی از اینکه نوشته اید «پر شکوه» راستش من نیز در آن تشیع دوستانه شکوهی خاص دیدم. شاید شاعرانه ترین نوع رفتن به گورگاه را در آن دیدم که عظمت داشت و نه حقارت. اینک آن هفت نفر با یک نفری که به خانه ی ابدی اش او را می بردند با این عکس به تاریخ رفتند جاودان.
نوشتم مناطق مختلف با هم فرق دارد. اخیرن دکتر جمشید موذن زاده ی کلُوری که به بخشی از هستی مردم در منطقه بدل شده بود* ناگهان و بسیار زود - در ۷۲ سالگی - از پیش ما رفت. در روز تشیع پیکر او، در سوم او، هفتم او و چهلم او مردمان از هر تیره ای حاضر شدند. از دانش آموز تا دانشمند تا دهقان و چوپان بی سواد در سوگ جمشیدِ چو خورشید حاضر شدند. البته انسان های مسئول در منطقه سنگ تمام گذاشتند. در روز هفتم که زن، مرد، از دانشمند تا دهقان بی سواد در سر خاک اش حضور به هم رسانده بودند، من نیز در آن شورا شور که گویی جلسه ای در خانه ی دکتر جمشید موذن زاده و یا در مطب اش برپاست، تلفنی شرکت کردم. جلسه ی جمشید مانند روز هایی که همه جور مردم در خانه و مطب اش حاضر می شدند، پر از احترام و هیجان بود. دیر تر گزارش پر شکوه روز هفتم سفر جمشیدِ جامدار زمانه را برای اخبار روز می فرستم تا اگر مایل بودند در صفحه ی اصلی به چاپ برسد.
یاد این هر دو فرزانه جاودان باد!
* جمشید دیگر فقط یک شخصیت چپ و یا یک پزشک انساندوست نبود، پور مردم شده بود.
شبیه شخصیت اجتماعی دکتر جمشید موذن زاده ی کلُوری را زمانی دکتر رضا جوشنی املشی در استان گیلان و بخصوص در غرب استان در میان تالش ها داشت که عمر کوتاه آزادی امکان ماندن به آقا رضا را نداد؛ جمشید اما ماند و بسیار زود اندوه روزگار بر سر و رویش برف بارید چنان که در هفتادو دو سالگی کهن سال زال زری گشته بود، که در نهایت رفت و کانونی به نام امیدگاه مردم را در صومعه سرا برای همیشه خالی کرد. ولی یاد جاودان اش مانده است برجای.
سپی رئو دانی چون گرید کنون
خطه ی شاهرود خون گرید کنون
یاد آن استاد فرزانه، آن مترجم بزرگ که باعث شد یادی از دکتر جمشید موذن زاده هم بکنیم، گرامی باد!
۶۰۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : علی اوحدی
عنوان : تردید دارم
باور نمی کنم، یا شاید هم "نمی خواهم" باور کنم، که این عکس حقیقی ست، یعنی تشییع بهمن فرزانه است. یعنی این بهمن فرزانه، همسری، دختری، دخترعمویی، دختر عمه ای، زنی در خانواده نداشته؟ یعنی یکی از این همه شاعر و نویسنده و مترجم و روشنفکر، که در بزرگداشت "مرگ" عزیزی عکس یادگاری می گیرند، نبوده؟ نیامده؟ چطور چنین چیزی ممکن است؟ نمی دانم!
۶۰۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : پَستِ هر تپه ای شکست «قاف» نیست؛ یک سویه نگری انصاف نیست
ملتی می تواند به دلایل مسایل و مشکلات فراوانی که دارد بر خورد هایش همه گیر و همه جانبه و همه جا نگر نباشد. این از اشکال خود ملت نیست، بسیار گاه این را شرایط دیکته می کند.
ملت بزرگ ایران تاریخی پر از سر بلندی نیز دارد. در همین سد سال اخیر اگر ملت ایران را که از خلق های گوناگونی تشکیل شده و همین باعث برتری ویژه ی این ملت است بر دیگران، نیک بنگرید، خواهید دید در همین سد سال اخیر تاریخ و نوع برخورد و میزان آگاهی مردم ما با کشور های همسایه و منطقه قابل مقایسه نیست. همینک با همه ی فشار ها و توهین هایی که چون شمشیر دامکلسی بر سر این ملت بزرگ هر لحظه می چرخد تهدید کنان، ایرانیان از آگاهترین و پر جنب و جوش ترین مردمان منطقه هستند در داخل و خارج از میهن. این مردم بزرگ اینک در برابر هر حرکت زشتی به نوعی عکس العمل نشان می دهد. این همه پویایی با دست و پای بسته، دل شکسته، و جان و تن خسته ستودنی است.
آنهایی که ایران را نه فقط از لابلای اخبار بلکه هم در ارتباط با مردم ایران می شناسند، تصور ژرف تری از این مردم کبیر دارند. شما فکر می کنید نوع آزاد اندیشی و عدالتخواهی ی ویژه ای که در ایران بخصوص در تهران و شهر های بزرگ میهن بر قرار است به این مردم هدیه شده؟
اینها را آنها در مبارزه ای پیوسته و ناگسسته و شبانه روزی بدست آورده اند. دهقان بیسوادی که پسر اش در جنگ هشت ساله شهید شده، پای تلفن به من می گوید: من و زنم را به مکه برده اند و حالا حاج آقا و حاج خانم شده ایم؛ چه فایده که دل ما در این زندگی شاد نیست. پسرم مبادا بر گردی اینجا جای تو نیست؛ اینجا حق گم شده است!
و من جانم از نفوذ آن همه اندوه به ژرفای جان ها می لرزد. و از سویی خوشحال می شوم که انسان ایرانی دیگر کور کورانه پذیر نیستند، حتی اگر دهقانی بیسواد و کهنسال باشد. ملت ایران بزرگترین و آگاه ترین ملت منطقه است. آگاهی کارگران و طبقه ی متوسط ایران در هیچ کشور همسایه و حتی منطقه نیست. در عربستان سعودی همین سال پیش با یکی از جلاد هایی که در طول سال ده ها انسان را سر می زند رسمن مصاحبه کردند و او مانند کسی که سر کار می رود از کار قانونی" خود سخن گفته بود بسیار عادی. اگر اشتباه نکنم ۱۷۵ نفر را سر زده بودند که بخشی از آنها کنیزکان سریلانکایی و هم از دیگر کشور ها بودند که بخش بزرگی از آنها مورد تجاور ارباب - نامردِ خانه - قرار گرفته بودند. سوریه را ببین که مردم چگونه در یک دام تاریخی بیهوده ی ویرانگر افتادند! و ... با همه ظلمی که در حق خلق های به حاشیه رانده شده ی ایران زمین شده و می شود، این ملت بزرگ از خشونت کور می پرهیزد. و اگر گاهی در جایی صورت گیرد، اندیشمندان و بزرگان آن منطقه آن را رد می کنند و راه چاره نمی دانند. بلوچستان ایران نمونه ی زیبای آن است.* اینها همه بزرگی مردم ماست. اینها را ندیدن؛ و گناه را و از جمله گناه خود بر دیگران نوشتن، به روز کوچ در خارزار، پای افزار در بادیه هِشتَن است، و گندم در مزرع خیال و سخن کِشتَن.
حال این سوال پیش می آید: پس چرا این آگاهی بکار گرفته نمی شود بر علیه بیداد؛ در زمانه ای که ویژه خواران کمر کشور را با غارت های بی حساب خود خم کرده اند و همچنان می تازند حق به جانب!؟
ملتی می تواند بسیار آگاه باشد، ولی به دلایل مختلفی آن را نتواند در زندگی روزانه ی خود بکار گیرد. اما بی هیچ تردیدی این آگاهی زود و یا دیر بکار خواهد آمد. یعنی اگر غارت کشور همچنان بیرحمانه ادامه یابد، مردم هیچ چاره ی دیگری ندارند که برای سیلی زدن نهایی به ظالمان، توفنده بر خیزند.
و این موضوع دستوری نیست. بلکه موضوعی تاریخی و جامعه شناسانه است. در مورد مرگ عزیزی اعلام همدردی نکردن دلایل علمی دارد که باید با دقتی ویژه مورد بر برسی قرار گیرد.
ملت می تواند دلسوز و شریف و کبیر باشد، ولی به دلایل فراوانی در موارد خاصی فرزانه - فرَ زانَک(پهلوی)، فرَ زان(تاتی و تالشی)، نباشد.
فر یعنی دور، پَرت، آنسوتر. فرَزان اوست که فر، یعنی آنسوی دیوار هستی اجتماع و مردم را می بیند. ملت ایران در موارد زیادی مانند دانشمندی هستند که در بند باشد، و یا چشم اش را بسته باشند و از او بخواهند که راه رود. طبیعی است که آن فرزانه ی آگاهِ در بند می تواند در حد یک بندی هوشیار عمل کند، هرچند که فرزانه ای بزرگ است. همان فرزانه ی چشم بسته شده، می تواند راه را از چاه تشخیص ندهد، ولی دلیل بر نادانی و یا بی مسئولیتی او نیست. این شرایط است که بسیار گاه حرف آخر را می زند حتی در جامعه ای که عمیقن آگاه است.
و یک نکته ی مهم؛ بسیار مهم: بیایید گناه خود را به گردن دیگران نیندازیم. کدام حزب و یا گروه سیاسی که یکی از آنها سازمان شما یعنی فداییان «اکثریت» است، وقتی در چنین شرایطی که با سکوت صدای عدالت را پای دیوار می برند، اعلامیه ای صادر کرد و نوشت: مگذارید مرد را غریبانه به گور بسپارند!؟
کدام گروه چنین اعلامیه ای داد!؟
ما اغلب بلدیم واکنش نشان بدهیم!
ولی اگر در مورد شخصیت مطرح تر و "سودداری" چنین موضوعی پیش بیاید، همه سر و کله می شکنند! زیرا خود نمایی و منم منم هدف است، نه همدردی و خدمت. و حتی بدبختانه دیده می شود که به هم در حد بیمار حسادت نیز می کنند سر در برف کردگان، چنان که گویی در کورا کور زمان می زیند آشفته و بی خرد و حیران!
وای بر ما، به کدامین سو روانه ایم!؟*
*مردمان سر راه او فریاد کردند: عمو دمی بایست سوالی داریم!
تاخت زنان گفت: نمی توانم باید هرچه زودتر خود را به کعبه برسانم؛ دیر کرده ام.
مردمان فریاد کردند: این ره که می روی به ترکستان است.
ولی گوش های او را دیگر صدای بلند اش کر کرده بود و توان شنیدن نداشت و رفت!
زیرا او دیگر فقط صدای خود را می شنید! و یا دوست داشت بشنود.
گذشته از این خطاب دوستانه ی من به دوستان سر تیتر نویس محترم اخبار روز، گذشته از ره گم کردگی صادقانه، بخش بزرگی از سازمان های سیاسی ما و کلن سیاسیون دچار ریا کاری عمیق و کشنده اند برای خود و دیگران.
برای خود، زیرا دروغ درون آدمی را پوچ و بی مصرف و شعار زده، و کم کم دغل و ریاکار، می آوَرَد بار.
برای دیگران، زیرا نسل جدید از آنها می آموزد. گاه جوان و یا حتی نو جوانی چَنجُور می بینی چنان که وحشت می زاید دیرمان.
بر گردیم به اصل مطلب: در محیط های بزرگتر اگر سازمان دهی نگردد، خود جوشی کمتر است. تمامی حرکات انقلابی و دلسوزی ها و هم حرکات ضد مردمی در تهران و شهر های بزرگ سازمان یافته است. حتی یک مورد یافت نمی شود که بی سازمان دهی، شوری بر خیزد و به دل ها چنان ریزد، که بینی رودِ روان، در کوی و خیابان.
اینکه مردی بزرگ و فرَزانَک را غریبانه به گورگاهش بردند دلیل بر کوچکی ملت کبیر ایران که از خلق های مختلف زیبا فرهنگ تشکیل شده، نیست؛ بی هیچ تردیدی این هم به دلیل در پرتگاه گرفتاری و حادثه قرار گرفتن این ملت است، و هم، چنانکه پیشتر برشمردم، این گناه ماست، گر بنگریم نه چو لوچان، بل دقیق و راست!
۶۰۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : ما طرفدار و پیروان شادی هستیم
گرامی باد یاد انسانی که مارکز و زاویه جدیدی از اندیشه انسانی را به جامعه ایرانی شناساند.
وقتی در کشوری، مردان و زنان برای گذران زندگی روزمره خود و فرزندان خود، اجبار به بیش از دوازده ساعت کار، در مشاغل یا شیفتهای گوناگون کاری دارند،
وقتی در کشوری موضوع کودکان کار، تبدیل به سوژه حزن انگیز سریالهای تلویزیونی شده و متعاقب آن سازمانهای عریض و طویل خدمات اجتماعی دولتی به جایی چاره جویی برای این مسئله، در پی تصویبِ پاداشهای نقدی و کلان بیشتری برای دولتیان فربه می افتند.
وقتی در کشوری بودجه اداره گشتهای ارشادگر(توهین کنندگان به مردم در ملاءعام) بسیار بیش از بودجه کتابخانه های عمومی کشور است،
طبیعی و پر واضح است، علاقه و تشویق به کتابخوانی جایی نداشته، و میانگین کتابخوانی یک فرد ایرانی، در طول شبانه روز به چند دقیقه کوتاه خلاصه میشود،
و وقتی چنین شد، بعضی از افراد به اصطلاح روشن بین، با از دست دادن نزاکت کلامی، و خطاب کردن مخالفین اندیشه خود، به «شپشو» و «پاچه خوار»، از راه عدل و انصاف انسانی نیز خارج شده، و دور باطل استبداد رونق تازه ای می گیرد
گرچه زیباتر بود، اگر که، در مراسم خاکسپاری این مردِ کلمه، سخن و ادب عدد بیشتری از فامیل، همکاران و خوانندگانش شرکت جسته بودند، اما گزارش تصویری ایسنا و اخبارروز چیزی در رابطه با، علتِ عدم شرکت عدد بیشتری از مردم نمی گوید.
چیزی شاید حدود سی و دو سال پیش، در شهرستانی دور افتاده، قلبِ یک مرد در اثر سکته قلبی ایستاد، در مراسم خاکسپاری او، شاید بشود گفت غالبِ سکنه شهر شرکت جستند. دوستی که مغازه ای در حاشیه خیابان اصلی شهر داشت، به یاد می آورد ، جلو درب مغازه ام در حال تماشای عبور خیل عظیم مشایعت کنندگان بودم، مشتری ناآشنایی ضمن ورود به مغازه ام، از من سئوال کرد، چه کسی را تشییع می کنند، مانده بودم که چه بگویم، مجدد پرسشوار گفت، حتما عالم ربانی، نویسنده و یا شاعری است، بی اراده سری تکان دادم.
آن مرد، نه عالم ربانی بود، و نه نویسنده و یا شاعر. مردی بود، عادی، مثل همه آنهایی که در حال تشییعش بودند. کالبد بی جانِ قرار گرفته در تابوت چوبی، کارمند ساده سازمان آب شهر بود که فرصت بازنشسته شدن نیافت، غالب اوقات کم حرف و تا حدی گوشه گیر، اما با این همه مردی بود، مجلس آرا و بذله گو و کمتر کسی در شهر یافت میشد، که همراه او دمی به خمره نزده و غرق شنیدن موسیقی زیبای محلی نشده باشد.
حالا این مرد مرده بود، درست وقتی که پاسداران شریعت شهر، همه را از خمره و شادی منع میکردند. چربی تازیانه شریعتمداران را روی تن و پشتِ تکیده خویش حس کرده بود، با غروری پیچیده شده در لایه نازکی از حقارت و شاید عجز، از صدای حرکت تازیانه در هوا و چگونگی فرود آمدن و احساس دردِ طاقت فرسای حاصله اش، سخن میگفت.
حال که به آن تجلیل و تشییع زیبا و باشکوه فکر می کنم، بهتر از هر زمانِ دیگری در می یابم، در آن شهر کوچک دورافتاده، شاید می خواستند به شریعتمداران جفاکار و نامهربان شهر بفهمانند،ما طرفدار و پیروان شادی هستیم.
۶۰۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : علی قدیمی
عنوان : این است اسلام
من با عنوان `´این است ملت ایران `` تفاهمی ندارم . ملت ایران کسانی هستند که در انقلاب مشروطه و یا سی تیر و یا رویدادهای تاریخی دیگری و یا هم اکنون در زندانها های اسلام زندگی و جوانی خود را فدا کردند و بر ای ازادی و پیشرفت کشور و فرهنگ مدنی بپا خاستند و در راه ارمانهای انسانی خود ونه اسلام با افتخار گشته شدند.
این روزگار تلخ امت اسلام زده استبداد زده و بی خبر از فرهنگ انسانی است.
دانسته نیست که بر خورد قلم بدستان با خود اهل قلم چرا باید این گونه باشد .
کافی است که به خاطرات اهل قلم از کانون نویسنده گان در ایران نگاهی کنیم تا روشن شود که اهل قلم در ایران بیشتر از خود صدمه دید تا ارتجاع حاکم .
اگر ان شاد روان نامی اشنا برای همه مردم نبود بدون شگ برای نویسنده گان و اهل قلم و هنر و مترجمان و کتابخوانها و کتاب فروشان و ناشران نامی اشنا بود .
و اما مسلمین به پیروی از قران هیچ نقشی در باز افرینی فرهنگ و ادبیات و هنر بوجود نیاوردند جز مرده پرستی و خرافه نویسی . کافی است که در همین شهر مشهد تعداد زوار امام شماره ۸ شیعیان را برای نمونه با بازدید کنندگان ارامگاه فردوسی مقایسه کننید .کتابهای اسلامی در شمارگان بالای ۵۰۰۰۰ هزار و کتابهای غیر دینی به زحمت به ۳۰۰۰ هزار میرسد که نشان میدهد مومنین بیشتر خریدار خرافه هستند تا خواندن و اشنا شدن با ادبیات.
۶۰۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ بهمن ۱٣۹۲
|
از : حمید ارجمند
عنوان : خلق قهرمان کجایند ؟!
متاسفانه همیشه چه از سوی حاکمان و چه از سوی مثلا روشنفکران و اندیشمندان این سرزمین عناوینی بیش از حد و قواره ما مردم ایران نصیبان کرده و میکنند همچون خلق قهرمان ، امت خدای جوی ، ملت با فرهنگ ، ملت شریف ، ملت مهمان نواز و با صداقت ! و صد ها عنوان دیگری که در عالم واقعیت بسیار از این عنا و ین فاصله داریم . تا زمانیکه رودربایستی و تعارفهای صد من یک غاز از میان ما بر داشته نگردد و همچون اکثر ملل دیگر رو راست و بدون تملق نظرمان را بیان نداریم باید هم در چنین مواقعی شاهد حضور چند نفر در بدرقه یک نویسنده یا مترجم بزرگ خود باشیم . ولی بدون رودر بایستی همین ملت اگر یک آخوند شپشو بعد از ۹۵ سال زندگی نکبت بار و انگل وارش بدرک واصل شود برای خود شیرینی و پاچه خواری حد اقل چند صد نفر دنبال جنازه اش میدوند هر چند که دویدنشان نه بخاطر آخوند بلکه بهره برداری در جهت منافع شخصی میباشد . شاید عده ای این را از فقر دانند و نا چاری و بیسوادی ولی همین فقر و بیسوادی در بسیاری از کشورهای دیگر عربی و همسایگان ما موجود میباشد و حضور مردمشان در اینگونه مراسم کاملا خود خواسته و بدون ریا و چاپلوسی میباشد .
۶۰۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
از : مسعود بهبودی
عنوان : تیری از ترفند
شاید خود فرزانه دلش بیشتر می خواست که کسی به داد کارتن خواب ها در زمهریر زمستان برسد تا به تشییع جنازه او بشتابد، برگزاری مراسم ویژه پیشکش.
دراز کردن ملتی و فرود آوردن شلاق انتقاد به هر بهانه بر پیکر نحیفش در هر صورت آسان است.
ولی ضمنا پرمعنا و ترفمند است.
تیر واحدی است که با آن میتوان در آن واحد چندین نشان مختلف زد.
چه دیواری کوتاهتر از دیوار ملت، که هر رهگذر علیل و عوامفریبی آستین بالا زند و از آن قهرمانانه بالا رود.
آنهم ملتی که ثروت ملی اش در روز روشن در بازار ملی و بین المللی بی شرمانه حراج و چپاول و حیف و میل می شود و زن و بچه اش در نهایت خواری به گدائی علنی مجبور گشته اند.
۶۰۵۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
از : کیا
عنوان : این عکس تاریخیست!
این عکس گویای یک حکومت ضدّ انسانی است!
در یک خاک سپاری کوچک در هر داه ایران تعداد شرکت کننده بیشتر از ۷ نفر است.
این عکس سخنها دارد.
ننگ بر حکومت پلیسی، مافیایی ولایت فقیه!
۶۰۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|
از : احمد پورمندی
عنوان : احتیاط کنیم
در نقد «ملت قهرمان» هر چه بگوییم٬ بر خطا نرفته ایم! اما این یک مورد را بهتر است کمی احتیاط کنیم. شاید در اطلاع رسانی مشکلی وجود داشته و اهل قلم بی خبر مانده اند.
۶۰۵۴۷ - تاریخ انتشار : ۲۲ بهمن ۱٣۹۲
|