سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا باید رای داد؟ - خسرو صدری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : و دو نکته ی روشنگرانه
۱ - آن بانوی تالش نوشته اش کمی در هم است و برای خواننده ی غیر تالش سر در گمی ایجاد می کند. تالش در دو سوی مرز منطقه ی بسیار وسیعی است. در بخش ایرانی چندین شهرستان دارد که یکی از شهرستان های منطقه ی بزرگ تالش، شهرستان تالش، است، با مرکزیت شهر تالش. شهر تالش، همان شهر هشتپر سابق است. آنجا که آن بانو از بزرگترین شهر استان گیلان یاد می کند، منظور ایشان همان شهر تالش است.
سال هاست با این نوع بیان و نوشتن دارم می جنگم. البته خیلی ها حالا رعایت می کنند. ولی آن گرامی بانو همچنان در هم گویی کرده. «شهر تالش» نامواژه ای است، مثل شهر کرد. نمی توان گفت «کرد»، و هم نمی توان گفت «شهر»، باید این دو واژه با هم بیاید. اگر ما بجای «شهر تالش»، بگوییم و یا بنویسیم، «تالش»؛ خواننده ی غیر تالش دیگر نمی تواند دریابد که شهر تالش کجاست و منطقه ی وسیع تالش که چندین شهرستان دارد کجا.
در واقع اینگونه باید جدا سازی شود:
تالش = منطقه ی تالش، که چندین شهرستان دارد.
شهرستان تالش
شهر تالش(مرکز شهرستان تالش)

۲ - در آن رای گیری، ماسال بخاطر حضور خانواده ی بزرگ ما - بزرگ از نظر کمی منظور نظر است - (خانواده ی رضا تالشی و یا همان رضایف مشهور) و هم حضور دکتر جمشید موذن زاده کلوری، دانشمند و اندیشمند بزرگ تات و تالش، وضعیتی ویژه داشت و در کل ایران استثنا بود. وگرنه در استان گیلان، ما فقط ۲۴۰۰ و اندی رای آوردیم، در حالی که سازمان چریک های فدایی خلق، بیش از ۲۳۰۰۰ رای آورد.

پیروز و شاد باشید
۵۵۰۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣۹۲       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سلام بر اخبار روز، بر خسرو و روزبه گرامی؛ بر همه سلام
«هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من»
(مولوی بلخی)

قبل از اینکه وارد اصل موضوع شوم باید مقدمه ای بنویسم تا خواننده ی تحریمی منطقی بخاطر کامنت من گمراه نگردد.
من خودم هرگز به غیر از یک بار رای نداده ام. و حالا هم اگر در ایران بودم، باز رای نمی دادم. یکبار ولی رای دادم و با تمام هستی و ناخورده مستی خود در آن شرکت کردم پیروزمندانه. چنانکه سر صندوقی که ایستاده بودم، ۲۵۰ رای برای نماینده ی ما «به آذین»، در آمد. جوشنی املشی ۶۰ رای آورد، البته بعضی از بچه های ما نیز به ایشان که چهره ای مردمی و محبوب بود رای دادند. یک ملا ۱۴ رای و ملای دیگر ۵ رای آورد. از ۲۴۰۰ و اندی رای «به آذین» در کل استان گیلان، نزدیک به ۹۰۰ رای، از آنِ حوزه ی فعالیت ما در ماسال بود. خلاصه ی گزارش همان زمان من در بخش نامه های خوانندگان، در مجله سازمان جوانان آن زمان با نام «پراکنده های مربوطه» ثبت است. دوستانی که دست رسی دارند می توانند به آن سند ثبت شده رجوع کنند.
چرا دیگر هرگز رای ندادم را نیز در همان گزارش ذکر کرده ام، البته از قول مردم، که نظر خود من نیز همان می باشد.
آن نظر این است که: گویا رای دادن اثری ندارد، زیرا طرفی که قدرت دارد به هر حال کار خود را می کند.

من بعد از آن رای گیری ی بی نتیجه اما بسیار پر شور و پیروزمند، دیگر رای ندادم.

اما آدمی هستم که اگر ببینم انسانی تک افتاده و غریب جمع است، دلسوزانه به سود او وارد می شوم.

و حالا که احساس می کنم که مقاله ی خسرو در اقلیت قرار دارد، به میدان در آمده نظر خود را با فاکت ها مه انشا نویسی بیان می دارم.

دیدم که دست اندر کاران زحمتکش و پر کار و عزیز «اخبار روز» یکی دو یادداشت از تهران منتشر نموده اند. به نظر من خیلی از آدم های شریف و کتابی که فکر می کنند همه چیز را در جهان پر پیچ زندگی و سیاست بلدند؛ در واقع بلد نیستند؛ بلکه با دریافت محدود خود مطلق گرایند. دریافتی که همیشه ژرف نیست. دریافتی که می تواند گاه مرگ آور و یا بسیار خطرناک باشد.
به عنوان نمونه در جواب آن عزیزی که نوشته بود بچه ها شعار می دادند: نان، مسکن، آزادی! و ... در نظر آن عزیز این تلاش عجیب به نظر آمده! در حالی که در شرایط ویژه ای می توان به یک انسان حتی کمی مردمی رای داد و او را وظیفه مند کرد. و به او سَمت داد. و فردا گفت: آقا چه شد!؟ چرا دروغ گفتی!؟ یا اینکه می توان به آن وظیفه مند شده، گفت: ممنونم که جوانی کردی و سر حرف خود ماندی و مرا شرمنده ی وجدان خود و نزدیکان خود نساختی. و می توان اضافه کرد: به راستی که آدمی رود روان است. یعنی امروز می تواند دارای میکروبی کشنده باشد، و بعد از سیلابی عظیم و روشن شدن رود جان، دارای آبی زلال، گوارا و حتی شفابخش گردد.

من رای نمی دهم. ولی با شما ها هم، هم رای نیستم. شما توان دیدن ژرفای زمان و زمانه ی خود را ندارید. با مردم سطحی نگر راه افتادن خطر ناک تر از با ملا ها هم پیمان شدن است. سیاست، و جهان پر از پیچ و میچ، که گاه کوه را تو می بینی هیچ، و گه از موج کاه، می سازی توفانی گذری پر پیچ؛ خیلی فرا تر از ذهن یک سویه ی نظریه زده ی شماهاست، که به راحتی قانع می شوید و هم قهر می کنید آسان و برای خود و دیگران خطرناک می گردید.

شما که ظاهرن در ایران هستید، چندان هم آنجا نیستید. شما در خیال خود زندگی می کنید. من اینجایم، ولی سال هاست که در ایران می زیم. مردم ایران دغدغه هایشان با جنب و جوش ذهنی شماها و هم بسیاری از خارج نشینان مردمی و شریف اما دور از مردم، فرق اساسی و بنیادین و پر فاصله دارد.

آنچه در زیر می آید، نوشته ی یک خانمی از تالش است. لازم است این را نیز بگویم که آن بانوی گرامی از دوستان ما و هم از فعالان «جنبش پاکیزه خوی تالش» نیست. من حتی دو بار به آن بانو نامه ی اعتراضی نوشته ام. نه در باب این متن و یا نظریات سیاسی شان، بلکه بخاطر بعضی مسایل ویژه ی سر زمین تالش پاره پاره و مظلوم و بی یار و یاور.

و این هم متن آن بانو تا «اخبار روز» که یادداشت یک روشنفکر یک جانبه نگر را به عنوان فاکت منتشر کرده، ببیند که چرا مردم شعار می دادند کار، مسکن، آزادی، برای ایران زمین اندکی و بیش آبادی. و اگر نه، حدا اقل نه جنگ، نه ویرانی! ایران در شرایط ویژه ی تاریخی خود در لغزنده جاده ی سر نوشت قرار دارد، که لغزشی دیگر می تواند حتی موجودیت میهن مشترک ما را به خطر اندازد.

حال نوشته ی این بانوی آزاده ی تالش را بخوانید و بدانید که همین، نظر میلیون ها ایرانی وحشتزده و به جان آمده است. من در خارج از کشورم، ولی در ایران می زیم. من بعد از سال ها غربت نشینی به مردم ایران پیوستم. به آنها پناه بردم. و آنها را در کلبه ی آبی و دریایی قلمم پناه داده ام. ما حالا دور از هم، با همیم.
برای دقیق تر کردن این سخن لطفن به وبلاگ بی سامان «وشتن واژه ها» = رقص واژه ها، سر بزنید، که حتی یک لینکدونی هم ندارد، ولی میهمانخانه ی شریف ترین دل ها و جان های زخمی، عاشق و به میهن دلبسته است.

چندی پیش شخصی ژرف اندیش به نام اگر اشتباه نکنم «منصور پویان»، مقاله ای در همین پایگاه نوشته بود که خواندن اش مرا امیدوار ساخت. نمی دانم مقاله ی منصور جان پویان اینجا ثبت است یا نه. آرام و مسلط و پر و سرشار از دور اندیشی نوشته بود.
از این فرصت استفاده کرده دست آن هموطن را گرم می فشارم.
پر منصور باد ایران زمین!
اگر نام ایشان را غلط نوشته ام لطفن خودشان اصلاح کنند. در آن مقاله او به ایرانیان بی حوصله ی امروزی می گوید: مطلق اندیش مباشید، نیاکان شما با فرهنگ ویژه ی خود حتی با مغول زبان مشترک یافتند تا ایران را حفظ کنند، و کردند.

و این هم عین بیانیه ی خانم نسرانه ی ذوالفقاری. بخوانید و بدانید که دغدغه های ما و درون چقدر متفاوت است.

«پرایس نیوز: نسرانه ذوالفقاری با تقدیر از منش اخلاقی و اصلاح طلبانه دکترعارف، مردم تالش و گیلان را به حمایت از دکتر حسن
روحانی و شرکت در انتخابات شوراها فرا خواند.
متن بیانیه ایشان بدین شرح است:

مردم شریف تالش
حاکمیت یکدست و ماجراجویانه و بی خردانه اصولگرایان در ۸ سال گذشته و حذف نیروهای دلسوز، اساتید دانشگاه ، بدنه کارشناسی و متخصص از صحنه اجرایی کشور و دست داشتن تمامیت خواهان در برنشاندن جریان انحرافی و احمدی نژاد به مقام ریاست جمهوری، نتیجه ای جز بیکارشدن ۸۰۰ هزار کشاورز، برباد رفتن ۹۰۰ هزار میلیارد تومان درامدهای کشور، گم شدن بخش عظیمی از درآمدهای نفتی، ایجاد ۳۰۰ هزار میلیارد تومان بدهی برای دولتهای آینده و ملت، کاهش فعالیتهای عمرانی، ایستادن روبروی مقام معظم رهبری توسط رئیس دولت و ایجاد اختلاف بین قوای سه گانه ،پرونده سازی برای اشخاص و شهروندان با هدف سوء استفاده های سیاسی، ماجراجویی در بحث هسته ای و کارشکنی در توافقات هسته ای توسط احمدی نژاد که نتیجه اش تحریم های ظالمانه بوده است، بلوکه شدن دهها هزار میلیارد تومان از درآمدهای کشور توسط بنجل سازان چینی و صدها مورد ناشایست از این دست نداشته است.
پس از رد صلاحیت آیت الله هاشمی که می توانست با بیش از ۳۰ میلیون رای، منویات رهبری در خلق حماسه سیاسی را تحقق بخشد، فضای یاس و مرگ و ناامیدی بر جامعه حاکم شد اما دکتر حسن روحانی و دکترمحمد رضا عارف ، یک تنه با همت و شجاعت و فداکاری عظیم، شور و امید تازه ای در میان مردم برانگیختند و دلسوزان را برای تحقق حماسه ای دیگر امیدوار کردند و اینک با کنار کشیدن اخلاقی و اصلاح طلبانه دکتر عارف، جناب آقای حسن روحانی تنها نامزد اعتدال گرایان، اصلاح طلبان و اصولگرایان معتدل و تحول خواه است که می تواند کشور را به اعتدال و آرامش رسانده و با آشتی ملی، آزادی زندانیان و رهبران سیاسی و رابطه و تعامل عزتمندانه با دنیا، کشور را از بن بست سیاسی اقتصادی بین المللی رهایی بخشد.
علاوه بر مطالبات ملی، مردم گیلان و تالش نیز مطالباتی از دکتر حسن روحانی دارند که باید به این مطالبات پاسخ شایسته داده شود.
کشاورزان و کشاورزی ایران در دولت احمدی نژاد خسارتهای شدیدی دیده است و واردات بی رویه، خرید تضمینی پایین محصولات کشاورزی، عدم تامین کود و نهاده ها؛ عدم پرداخت مطالبات چایکاران و واردات سالانه ۳۲۰۰ میلیارد تومان چوب و محصولات چوبی، نفس کشاورزان را بریده است در حالی که شرکتهای پتروشیمی دولتی سالانه ۵ هزار میلیارد تومان سود به جیب می زنند اما یارانه ۵۰۰ میلیارد تومانی کود توسط دولت پرداخت نمی شود و افت ۴۰ درصدی تولید محصولات کشاورزی ناشی از عدم تامین کود توسط دولت است.
تولید برنج توسط کشاورزان گیلانی سالانه حداقل ۷۰۰ هزار تن است که با توجه به اختلاف قیمت خرید از کشاورز و فروش توسط خرده فروشها، حداقل ۱۴۰۰ میلیارد تومان(معادل ۵ برابر بودجه عمرانی کل استان گیلان) در اثر بی برنامگی دولت توسط دلالان و مافیای واردات وابسته به دولت و شرکتهای دولتی، غارت می شود و دولت بعدی باید با ایجاد فروشگاههای عرضه مستقیم محصولات کشاورزی گیلان، این درآمد را به جیب کشاورزان بازگرداند.
شرکتهای بزرگ در گیلان همچون چوکای تالش، جنگل شفاررود، دامپروری سفید رود، دخانیات، کرم ابریشم ، نیروگاه پره سر رضوانشهر و دهها شرکت دیگر، با عقب مانده ترین و ضعیف ترین روشهای مدیریتی اداره می شوند و هیچ نفعی برای گیلان و تالش ندارند. مدیریت و سهام این شرکتها باید در اسرع وقت به کارکنان این شرکتها و مردم گیلان و تالش واگذار شود تا جان تازه ای در کالبد مدیریتی این شرکتها دمیده شود.
ایجاد فرمانداری ویژه در تالش با توجه به بعد مسافت از مرکز رشت و قرارگرفتن در رتبه دومین شهربزرگ جمعیتی و اولین شهر به لحاظ وسعت در گیلان، ایجاد فروشگاههای عرضه مستقیم محصولات کشاورزی گیلان و تالش در سراسرکشور ، نوسازی صنایع شالیکوبی، توسعه صنایع تبدیلی و بسته بندی صنایع غذایی، توسعه زیرساختهای صنعت گردشگری، باید از اولویتهای رئیس جمهور بعدی در گیلان و تالش باشد.
بیکاری گیلان در دولت احمدی نژاد به ۱۷ درصد رسید و بودجه عمرانی گیلان در سالهای ۸۹ تا ۹۱ مدام رو به کاهش بوده است و عملا گیلان از درآمدهای ملی سهمی ندارد و کاملا خودکفا اداره می شود و سهمی از بودجه های ملی ندارد و در حقیقت گیلان با مالیات و درآمدهای گیلانیها اداره می شود که باید در دولت بعدی این رویه اصلاح شود.
بخش بزرگی از جمعیت تالش اهل تسنن هستند که نقش و ظرفیت آنها در ایجاد وحدت ملی و مدیریت تالش نادیده گرفته شده و باید در دولت دکتر حسن روحانی به خوبی از آنها استفاده شود.
همچنین نباید از شرکت در انتخابات شوراها که نماد واگذاری قدرت به مردم و از شاهکارهای باقیمانده از دولت سید محمد خاتمی است، غافل شد و باید همه در انتخابات شوراها شرکت کنند.
به امید خلق حماسه سیاسی و تحقق منویات مقام معظم رهبری در روز ۲۴ خرداد و رای به دکتر حسن روحانی»

باری، می توان درست و دلیر و خردمند کار را پیش برد و حتی با حسن روحانی، متحد شد. می توان لرزید و با خاتمی به عقب نشست. می توان هیچ چیزی را مطلق نکرد و به برنامه و ابتکار و امید و نیروی خود متکی بود و پیروز شد. می توان کشوری را در دست گرفت، اما با تزلزل و بی برنامگی همه چیز را خراب و بر آب کرد و مردم را سر کار گذاشت.
مطلق گرایی بد بختی بزرگ تحصیل کردگان ماست.
چرا نوشتم تحصیل کرده و ننوشتم روشنفکر؟
جواب اش را همین دیروز در وبلاگ «وشتن واژه ها» نوشتم، لطفن آنجا فرق بین روشنفکر و تحصیل کرده را از دید قلمزن این سطور ببینید.

شاد باشید

من نه برای روحانی بلکه به خاطر همان عادت دیرینه ی خود که هر کس که افتاد و یا در اقلیت بود وظیفه ی خود می دانم به داد اش برسم اینجا نوشتم. البته من مدتها بود نمی نوشتم، پس این بلند گویی به آن ننوشتن ها در.

کوتاه سخن: تحصیل کرده ی ایرانی یک چیزی را می گیرد و اصل قرار می دهد و حتی بر سر آن حاضر است جان بدهد، چون خود اش فکر می کند حقیقت همان است که پیش اوست!

من هنوز اعتقاد دارم که می شد جنگ سنه دژ را آغاز نکرد و به سود خلق و زنده ماندن فرزندان شکوهمند خلق، عقب نشست بخاطر فردای بهتر. ولی آن زمان اگر حرف می زدی، فورن به تو می گفتند، خائن! ادامه می دادی، لوله ی تفنگ را به سوی تو می گرفتند. زیرا حقیقت به تمامی و بی هیچ کم و کاستی در دست تفنگدار بود! ولی بی آنکه خود بداند، تفنگ او را یار نبود.

و این خطرناک و عجیب است. این با بخشی از حقیقت قانع شدن، و خوش باوری مطلق، آدم را به یاد داستان جورج برنارد شاو و معشوقه اش می اندازد.

گفت: برنارد، من زنی بسیار زیبا هستم، اما چیزی بارم نیست. تو اما چهره ات چندان زیبا نیست؛ ولی وجودت پر از نکته دانی می باشد؛ پس بیا فرزندی درست کنیم که زیبایی را از من و هوش و ذکاوت را از تو به ارث ببرد.
برنارد طنز گو و نکته دان و ژرف اندیش در آمد و گفت: اگر بر عکس شد چه خاکی به سر کنیم؟

به قول شاعر و طنز پرداز سفر کرده ی ما، عمران جان صلاحی، حالا حکایت ماست در همراهی با شما ها که فکر می کنید تمامی حقیقت جهان در دستان اندک شماست!
من رای نمی دهم. اما این را می دانم، نیک می دانم که حتی با حسن روحانی می توان شعار نان، مسکن، آزادی را داد و بعد برای اجرای شعار خود به میدان در آمد یقه گیر، و دلیر چو شرزه شیر.
همین.
۵۵۰٣۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣۹۲       

    از : روزبه صالحی

عنوان : اگر رای من در خدمت عقب راندن سرمایه داران جهانخوار باشد ؛ قبول
آقای خسرو صدری نوشته ای از " مارک تواین" ؛ " جایی که آزادی نیست اگر رای دادن موجب تغییری می شد، رای نمی گرفتند"؛ آورده ای کاش مخاطبش را که جامعه سرمایه داری دورانش است را قید می کردی . ترجمان فاکت طنزآمیز " تواین " در دنیای سیاست می تواند ناباوری به مبارزه پارلمانتاریستی باشد . اما بهر حال یا باید سطح مبارزه را حول مشی مبارزه پارلمانتاریستی چرخاند یا راه رادیکالیسم را پیش برد که جز چپ های استوارگام - بدون حمایت چپ دمکرات ها - سابقه خونبار دارد . اما اگر رویکرد آقای خامنه ای را در رابطه با طرح کشور تاریخی ایران ارزیابی کنیم ؛ نباید به اینکه حالا چرای آن دل مشغول شویم . هر موقع جلوی ضرر را بگیریند . بگیریم کاری پسندیده است . من اعتقاد دارم که اگر رویکرد آقای خامنه ای به نقل شما " او استقبال گسترده از انتخابات را موجب کاهش فشارهای خارجی به کشور دانست. این فراخوان آقای خامنه ای در میان آن بخش از اپوزیسیون که تجاوز احتمالی نظامی آمریکا واسرائیل به میهنمان را، اقدامی نفرت انگیز و تباهی آور و تحریم های اقتصادی را نیز ناعادلانه ارزیابی می کنند، گوش های شنوا خواهد داشت " . اینکه ایرادی ندارد . دارد ؟
۵۵۰۱۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣۹۲       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست