سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سازمان یابی کارگری - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم - براستان که نهادم بر آستان فراق
بگذار این را نیز خدمت اندیشمند گرامی ما آقای قراگوزلوی بسیار عزیز عرض کنم که حضور شما و چون شما در دل میهن برای من ارزش زیادی دارد. و آن سخنان از دل بر آمده ی من خطاب به شما، هرگز مانع نمی شود که اهمیت آن حضور را نبینم. این حضور مبارک نه فقط در ارتباط با فعالیت شماست، بلکه هم نوعی تابو شکنی است. زیرا این باور را شکستید که بسیاران می گویند: «نمی توان در دل میهن نشست و گفت و نوشت»
و شما، چون «مادران پارک لاله» و بسیاران دیگر، با عمل خود گفتید: می توان؛ فقط باید هزینه کرد. باید از جان آماده ی هزینه دادن شد.
در برابر این عمل زیبای شما سر تعظیم فرود می آورم. سری که برای بیدادگران و زورگویان جهان فرود نیامده هرگز.

تا حال ما را نیک دریابید، بیایید این غزل حافظ جان شیراز را با هم بخوانیم.
برای شما و همه ی عدالت خواهان و آزادی خواهان دلسوز میهن، سلامتی و پیروزی آرزو دارم.

غزل حافظ

زبان خامه ندارد سر بیان فراق
وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم
به راستان که نهادم بر آستان فراق
چگونه باز کنم بال در هوای وصال
که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی
فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود
ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شد‌ست
تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ
به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
۵۱۵۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : همه کشور‌ها سرمایه داری هستند و سرمایه داری خودی و ناخودی ندارد پس به هر تهاجمی باید به بی‌ دفاعی یا با بی‌ تفاوتی‌ نگریست ! نتیجه آنکه در این قانون جنگلی‌ آنکه قویتر است همیشه پیروز است و این راز بقاست !
استدلالات یا باید بر پایه علمی‌ و منطقی‌ باشد یا بر پایه استدلالات دائی جان ناپلئونی ! گفته میشود که اگر به کشور سرمایه داری شما بطور مثال ملی‌ از نوع (دکتر مصدّقی در ایران) ، چاوز در ونزوئلا ، قذافی در لیبی‌،صدام در عراق ،آلینده در شیلی...حمله شد بخاطر گلوبال بودن سرمایه داری نباید در مقابل هر تهاجمی ایستاد چون تهاجم خارجی‌ از نوع همان نظام سرمایه داری‌ای است که در کشور خودمان وجود دارد و ما نباید میان سرمایه‌داری خودی و ناخودی فرقی‌ بگذاریم !؟ آیا نام شما در لیست ۱۷۵ نفری که تقاضای حمله به ایران را کرده بودن نبود ؟ سکوت و بیطرفی نشانه‌ تائید و رضایت است ، کنار دکتر مصدق نبودن، تایید شعبان می‌‌مخ هاست ! کنار آلنده نبودن ، خوش آمد گویی به رژیم پینوشه است ! کنار قذافی دیکتاتور نباشی‌ دعوت از ناتو برای حمله به کشور لیبی‌ است ! مدافع دولت و مردم سوریه سکولار نباشی‌ مدافع عقب افتاده‌ترین و مرتجع‌ترین گروهای اسلامی (دموکراسی طلب !) قرار گرفته‌ای ! حکومت شوروی را در جنگ جهانی دوم را "سرمایه داری دولتی"بدانی از فاشیزم هیتلری حمایت کرده‌ای!چون سرمایه داری، سرمایه داری است ،خودی و ناخودی ندارد ،اینطور نیست ؟
"...من هر چه فکر کردم درنیافتم که در کجا و کدامیک از مقالاتم از این دولتهای مرتجع و حتی اردوگاه شرق دفاع کرده‌ام " (از آقای قراگوزلو سازمان یابی‌ کارگری ۸- خود سازماندهی) .
این تئوری و عقایدی که هیچ یک از دستاوردهای تاریخ مبارزاتی مردم در کشورهای مختلف جهان را قبول نداشته و تمام کشور‌ها را در مقابل هجوم کشورهای متجاوز بیدفاع و بیطرف (!) میخواهد ، فقط به سازمان یابی‌ و تشکل کارگری که در چهار چوب سرمایه داری است محدود می‌سازد، از کجا سر چشمه می‌گیرد ؟!
بگذار تا ظلم تمام جهان را فرا گیرد و شرایط ظهور امام زمان برای تاسیس جامعه توحیدی امام زمانی و یا سوسیالیستی تروتسکی فراهم شود... در رابطه با توجیه استعمار و استثمار متشابه نیستند ؟!
۵۱۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : حمید رضا فروتن بسیار عزیز از رهی دور سلام مرا بپذیرید. بر خورد فروتنانه ی شما نشانه ی فرهنگ و فراست شماست.
ممنونم از لطف تان.
و هم ممنونم بخاطر توضیخات روشنگرانه ی شما.

من آن مطلب قبلی جناب قراگوزلوی عزیز را نیز خواندم. ولی چون کافی ندیدم به آن پرداختم. حال ولی خموشی می گزینم. زیرا به میدان در آمدن من برای وصل کردن بود، نی برای فصل کردن. من در این بحث مخالف هیچ کسی و موافق هیچ کسی نیستم. فقط و فقط در پی یافتن حقیقت و دفاع از حق هستم.
حالا خموشی می گزینم تا مبادا سخن گفتن من که از سر دلسوزی است، به اتحاد درون بچه ها لطمه ای وارد کند.
پس برای بچه های سندیکا، اتحاد و همدلی بیش از پیش آرزو دارم.

و این افشره شعر بسیار قدیمی که بُن هستی اندیشه ی من است چنان، که گر بگشایی، دفتری گردد؛ را به شما عزیز پاکیزه خو هدیه می کنم. و فعلن می روم پی کار خود.

دنیای سبز کوچک من

من دنیای سبز کوچکی دارم
که برگ را،
که باغ را می مانَد.
من دنیای کوچکی دارم
که رویا را،
که آب را،
که خواب را می مانَد.
من دنیای کوچکی دارم
که دریا را،
که اقیانوس را،
به خود می خوانَد!

و در پایان باید خطاب به منصور اسانلوی بسیار عزیز نیز بگویم که در خارج از کشور هیچ خبری نیست. جایگاه بزرگ و تاریخی تو در تهران است. البته می دانم که گاهی هیچ چاره ی دیگری جز خروج نیست.
نویسنده و یا شاعری که نمی تواند آثار خود را در ایران به چاپ برسانَد؛ شاید خارج شدن اش در مواردی خیلی هم لازم باشه.
ولی شخصیت هایی چون شما که عظمت هستی شان، و شور عشق و ناخورده مستی شان در ارتباط تنگاتنگ با درون است؛ در بیرون نمی دانم چگونه می توانند آنطور که باید مفید باشند. همین قاعده در باب شیرین عبادی بسیار عزیز صدق می کند. زیرا حضور آن حقوقدان آزادی خواه در درون است که عظمت دارد. در بیرون آن بانوی گرامی می توانند مفید هم باشند. ولی آن کجا و این کجا. و به همین خاطر دفعه پیش در باب بیرون آمدن منصور اسانلو، نقبی نیز اینگونه به زندگی شیرین عبادی بسیار گرامی زدم:


«... او اگر می خواست آن باشد که باید؛ در تهران می ماند استوار و پا برجا و می گفت:
با «بانوان پارک لاله» می مانم. گر کُشید عزیزانم، زنی غساله می مانم. یا درفش خود زنم بر اوج، یا که پامیرتان، ناله می مانم. من شکوه دشت این رزمم، با حضور بس دامچاله می مانم. گر بَریدم به زیر تیغ جفا، از بهر کودکان وطن، شیرین نواله می مانم. مانده ام این همه سال در حریم عشق؛ پس، هم این چند ساله می مانم. ای که می بَرید آبروی وطن به زور و زر، خوش بدانید: گرچه هفتاد ساله، می مانم. ماندن است رسم عشاق ای حریفانم! پس عاشق و شیرین و واله می مانم. کودکان مادرم ایران! «سوچی» کشور شمایم من؛ پس، در میانمارتان خوشترین خاله میمانم. سال ها، سرخ با اندوه بیکران شما ماندم، باز با شمایان اینجا چو لاله می مانم. کندوی آفتاب ایران زمین به هیچ ندهم؛ پس در کامتان شیرین چو انگبین بنگاله می مانم.
آه ...! از این شعار تو خالی! باری، نماندم با شما آنجا، اینک به غربت گذر چو کنی، خواهی دید که: آن قامت آب رفتست و پاچاله می مانم.»*

* علت تکرار این متن این بود که آن درجا نوشته شده را حالا کمی اصلاح کردم.

دست همه ی عزیزان را به گرمی می فشارم؛ و تا روز و روزگاری دیگر، تا سال آینده ی ما، بدرود

و یک نکته ی بسیار مهم: این بحث هایی را که اخبار روز باعث می شود ما انجام دهیم؛ خیلی از مشکلات را حل می کند. زیرا اگر این بحث ها همین امروز صورت نگیرد؛ بی هیچ تردیدی ما ناچاریم در فردای میهن برای گشودن این گره های هزار تو؛ و هم برای گذر از پیچ ها و گردنه های حیران زندگی، وقت زیادی بگذاریم؛ و چه بسا این تأثیر را نداشته باشد.
۵۱۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : برزویه طبیب

عنوان : چگونه میتوان به شعار همه قدرت به شورا ها تحقق بخشید ؟
به رفیق نگین شیخی . روش من این بوده است که استدلال کنم ، نه حکم میدهم نه نقل قول به میدان می اورم .بسیار علاقه داشتم استدلال میکردید .
اولا طرفداران چنبش ضد کارمزدی مخالف تشکل سندیکایی هستند ، که از نوشته من پیدا ست که در شرایط افت خیزش انقلابی وظیفه جنگندگی را به سندیکا واگذار میکنم . دوما ممکن کسی از بیخ وبن مخالف حزب باشد ، ولی اگر توچه کنید ، من مخالف تشکل حزبی نبوده ام بلکه ایراد من به نویسنده این بوده است که تشکل حزبی تشکل کمونیست ها بدون توچه به نحوه امرار معاش انها بوده و سلسله مقالاتی که به سازمان یابی کارگری میپردازد ، باید معطوف به سازمانهایی چون شورا و سندیکا باشد ، نه تشکل حزبی .بویژه که در شرایط کنونی این بحث سازمان یابی کارگری ،شدیدا ضرورت دارد ولی همه راجع به حزب مینویسند . در ثالث اگر مثلا اینکه نوشته ام .جنگیدن و پیروز شدن و حکومت کردن بر عهده طبقه کارگر است و باید نقش حزب را به راهنمایی و هشدار تقلیل داد،..دلیل بی اعتقادی من به حزب باشد ، دلیل اعتقاد کسانی که جنگیدن و پیروز شدن و حکومت کردن را بر عهده حزب میگذارنذ ونقش توده کارگر را به پشتیبانی از حزب ،تقلیل میدهند، به نقش تاریخی طبقه کارگر ، چیست ؟ برزویه طبیب
۵۱۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : زیر نویس ۲ - و اما چرا این بحران پیش آمد؟
به نظر من اینکه بعضی دوستان می گویند منصور اسانلو به چپ زده و یا راست زده و ... اینها دلیل اصلی درگیری نیست. بلکه بعد بالا گرفتن اختلافات، تئوریزه شده.
پس پیش از این باید یک و یا چندین اشتباه جدی از سوی اسانلو و یا دوستان دیگر صورت گرفته باشد. که ما نمی توانیم در باب آن اشتباه و یا اشتباهات نظر دقیق بدهیم. زیرا ما که نمی خواهیم سَمت گیری کنیم. بلکه ما می خواهم عادل باشیم در نگاه خود. و به همین خاطر دفعه ی پیش با سخن روزبه ی صالحی عزیز همراه شدم؛ که نوشته بود: باید اسانلو سخن بگوید تا ببینیم چه رخ داده است. و من اضافه کردم که این سخن باید از دو سو گفته شود تا همه چیز روشن گردد. و این بسیار مهم است که بچه ها بخاطر زیبایی عدالت هم که شده، سَمت گیرانه سخن نگویند. یعنی حتی اگر خودشان در جایی اشتباه کرده اند را باید با شهامت بیان دارند. این تنها شیوه ی درست حل این بحران است.

اما اگر بخواهیم پیش از سخن گفتن اسانلو و دیگر بچه ها، ما نیز بر مبنای آنچه در دست داریم با احتیاط سخن بگوییم. به نظر من مسئولیت کار بیشتر شامل اسانلو می گردد.
زیرا زمانی بچه ها مانند زنبور های عسل دور کندوی وجود او می گشتند. پس چه شد که ناگهان روبروی هم ایستادند؟!
در این بین اسانلوی عزیز ممکن است بگوید: ما از بیرون سندیکا خوردیم. این حرف اگر درست باشد، که می تواند درست باشد. باز شنونده ی سخن خواهد گفت: پس چرا شما که با یاران خود فداکارانه به یک کار تاریخی و بی نظیر و بزرگ دست زده بودید؛ و موفقیتی باور نکردنی یافته بودید، با چنگ و دندان و تمام وجود مواظب حفظ آن نشدید؟!

اجازه بدهید که من بیش از این نگویم. تا بچه ها خود همه چیز را روشن سازند.
نظر من به عنوان دوست و دلسوز این است که باید خیلی مواظب باشند که این بیاناتشان تفرقه ی بیشتری ایجاد نکند. و این بیانات می تواند بسیار مفید باشد، در صورتی که از هر دو سو، انتقاد از خود نیز صورت بگیرد.

و اما در باب شخصیت اسانلو باید عرض کنم به هر حال ما نمی توانیم منکر این شویم که او در این سازمان دهی تاریخی نقشی اساسی داشته.

داوود رضوی بسیار عزیز در مطلبی که در همین اخبار روز منتشر کرده بود؛ در آن مطلب تلاش کرده بود که نیروی جمع را به رخ خواننده بکشد. سخن داوود گرامی دقیقن درست است. نیروی همه کارگران عضو سندیکا، نیروی عظیم سندیکا است. ولی یک نکته را نباید ما هرگز از یاد ببریم که گرچه همه ی عزیزان ما در سندیکا حق و حقوق خود و نقش خود را دارند؛ ولی همیشه در تاریخ، سازمان دهنده ی اصلی یک نفر و یا یک حلقه ی کوچک بوده. در آن حلقه ی کوچک باز یک نفر برجسته ترین بوده.
ما نقش عمومی کارگران فداکار و زحمتکش با نقش سازماندهی را نباید یکی بگیریم. وگرنه در ایران هزاران نقطه ی کارگری وجود دارد. پس حالا باید هزاران سندیکا داشته باشیم. که نداریم. پس نقش منحصر به فرد اشخاص نباید نادیده گرفته شود. این در تاریخ بشری حالا دیگر به شکل قانون ثبت شده. به هر جنبشی که در تاریخ بنگریم، نقش یک نفر در آن برجسته است.

ما در جهان هزاران دانشمند تئوریسین داریم که به کار خود مسلط اند بی هیچ تردیدی. ولی آیا همه ی آنها تشکیلات دهنده نیز هستند؟
نه، نیستند.
در این راه پر خطر و پر فراز و نشیب، زبان مرد را بریدند و او ایستاد.

ولی به هر حال نباید بچه های صدر سندیکا و طرفداران اسانلو و خود او، برای هم شاخ و شانه ی قلمی بکشند. این به نظر من راه چاره نیست. بحران را شدیدتر می سازد. تنها راه انتقاد منصفانه است از خود و دیگران. و در همین راستا یافتن نقطه ی مرکزی شروع بحران اهمیت حیاتی دارد. و این همه احتیاج دارد که دوستان از دو سو صادقانه، طوری به میدان در آیند که گویی مسئله ی جمع دیگری را دارند حل می کنند. یعنی سَمت گیری خود خواهانه باید به صفر برسد.

یکبار دیگر برای همه ی شما عزیزان همدلی، اتحاد و پیروزی آرزو می کنم.

و لازم است که این نیز یاد آوری شود که در ستون دست راست همین سایت، خبری تکان دهنده آمده که کارگری شریف اعضای بدن خود را به رایگان هدیه ی نیازمندان کرد.
یادش جاودان باد!
۵۱۵۲٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : نگین شیخی

عنوان : ساده ولی پیچیده
از نوشته یا کامنت دوست عزیز برزویه طبیب این گونه می توان فهمید که این بزرگوار از بیخ و بن به حزب کمونیست اعتقادی ندارند. البته این گرایشی رایج در تمام جهان است و در ایران نیز محفل هائی مانند "لغو کارمزدی" هرگونه دفاع از حزب و لنینیسم را رد می کنند. اما دوست دیگرمان آقای باران طور دیگری به قضیه نگاه می کنند. دفاع از دولت های استبدادی بی قید و شرط در مقابل تهاجم سرمایه و امپریالیزم. یعنی اگر در لیبی بودیم باید اسلحه به دست می گرفتیم و از سرهنگ قذافی در برابرناتو دفاع می کردیم. با این استدلال که سرهنگ اگرچه دیکتاتور بود اما "مستقل " بود. حالا بشار اسد همان حکایت است. این گرایش زمانی از سوی حزب توده به شکست خورده است. ضمن اینکه اگر نظریه امپریالیزم لنین و انحصاری شدن سرمایه داری و جهانی شدن"گلوبالیزاسیون" را قبئول داریم پس دیگر "بورژوازی خودی و ملی نداریم و هیچ فرقی میان بورژوازی وطنی و غیر وطنی ندارد. لابد دوست عزیز باران که خصومت خاصی با تروتسکی بیچاره دارد منرا هم به تروتسکیزم متهم خواهد کرد اما باور کن رفیق باران گرام
من تروتسکیست نیستم. اما تروتسکی را کمونیستی بزرگ با اشتباهات بزرگ می دانم.
۵۱۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : حمید رضا فروتن

عنوان : برداشت از ایگلتون
با سلام خدمت رفقا
قصد وارد شدن به این بحث را نداشتم اما از آنجا که فکر میکنم دوستانی دچار براشت اشتباه شده اند و از آنجا که من شخصن آقای قراگوزلو را می شناسم و گاهی با ایشان صحبت میکنم می خواستم با اجازه ایشان دو تذکر بدهم. یعنی تذکر که نه یادآورَی. هر چند در اینجا باید به سئوالات و مبحث آقای برزویه طبیب پرداخت و در مورد حزب و طبقه بحث کرد اما شاید خود نویسنده عزیز بخواهد در مقالات دیگر به این بحث جواب بدهد و برداشت من با نظر ایشان یکسان نباشد. در نتیجه من فقط به روشن کردن ابهام دوست بسیار گرامی جناب م. تلنگر ورود می کنم که مثل همیشه با رفاقت و استفاده از یک ادبیات آموزشی و اخلاق کارگری و رفتار سوسیالیستی به همه یاد داده است که
ما نگوئیم بد و میل به ناحق نکنیمَ
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
و اما یادآوری
۱. همان طور که می دانید مقاله آقای قراگوزلو که به نوعی دفاع از هیئت مدیره یا بیانیه دوم بهمن و توصیه به رعایت حریم خصوصی آقای اسانلو بود بعد از چند روز پس از بیانیه نوشته شد. در این چند روز متاسفانه افراد بی ربط با جنبش کارگری و بیخبر از کنه قضیه اعضای هیئت مدیره را به انواع اتهامات "بی شرمانه" متهم کردند. که خدتان میدانید و من تکرار نمی کنم. مقاله آقای قراگوزلو بعد از دیدار ایشان با آقای شهابی منتشر شده و به احتمال فراوان با آگاهی از ماجراهای سندیکا بوده است. کما اینکه اگر شما زحمت بکشید به سایت سندیکا سری بزنید در حال حاضر در بخش مقالات نوشته ای در دفاع از آن بیانیه منتشر شده است. در نتیجه میخواهم خدمتتان عرض کنم که اگر این بیانیه" مشکوک" یا نوشته دیگرام بود تا کنون حتما بزرگان سندیکا و عزیزانی مانند ابراهیم مددی و رضا شهابی و دیگران موضع گیری می کردند. کما اینکه این عزیزان در سختترین شرایط زندان یک قدم از حق خواهی خود عقب نشینی نکردند
۲. به نظر حقیر منظور آقای قراگوزلو از "غوغای عوکان سرمایه" رسانه ها و مدیای بورژوائی می باشد. این عبارتی است که در مقالات آقای قراگوزلو مسبوق به سابقه است. محتوای بحث برمیگردد به این نظر تری ایگلتون در کتاب "چرا مارکس حق داشت" که در آنجا ایگلتون می گوید اگر کارگران به تجهیزات الکترونیکی پیشرفته مانند ای میل برای ارتباط مجهز شده اند و دور از چشم پلیس میتوانند ارتباط بگیرند در مقابل بورژوازی نیز به دستگاه های سرکوب جدید مجهز شده است. این مطب چند بار در مقالات آقای قراگوزلو تکرار شده است. و فکر می کنم خیلی روشن باشد.
در خاتمه من نیز مانند آقای قراگوزلو آقای تلنگر و همه دوستان سندیکای واحد منتظریم که ابهامات بیانیه هرچه زودتر با توضیحات خودشان روشن شود. رئیس جدید معرفی شود . هر چند در این شرایط سخت برگزاری مجمع عمومی بسیار دشوار است اما این دوستان میتواتنند برای روشن شدن ابهاماتی که در مقاله آقای قراگوزلو هم به آنها اشاره شده بود و حالا از زبان آقای تلنگر عزیز و دوستان دلسوز سندیکا شنیده میشود وارد شوند.
حمید از گوهر دشت کرج
۵۱۵۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : سازمانهای پرولتاری باید دارای چه شکلهائی باشند؟
" اتحادیه های حرفه ای و کئوپراتیوهای کارگری(و بیشتر کئوپراتیوهای تولید ومصرف) متداول ترین و توده ای ترین سازمانها هستند. هدف اتحادیه ها ( به طور عمده ) مبارزه علیه سرمایه ی صنعتی برای بهبود وضع کارگران در چهار دیوار سرمایه داری کنونی است. هدف کئوپراتیوها ( به طور عمده ) مبارزه علیه سرمایه ی تجارتی به منظور توسعه ی مصرف کارگران از طریق تقلیل بهای ضروری ترین کالاها است که البته آن نیز در همان چهار دیوار سرمایه داری انجام می پذیرد. تردیدی نیست که هم اتحادیه ها و هم کئوپراتیوها به منزله ی وسائلی که توده ی پرولتار را متشکل می سازند. برای وی لازمند. لذا از نظر سوسیالیسم پرولتاری مارکس و انگلس، پرولتاریا باید این هر دو شکل سازمانی را محکم بچسبد و آنها را تحکیم و تقویت نماید. البته تا آنجا که شرایط سیاسی موجود اجازه می دهد.
ولی تنها اتحادیه های حرفه ای و کئوپراتیوها نمی توانند حوائج تشکیلاتی پرولتاریای مبارز را برآورده کنند. و این نیز بدان سبب است که سازمانهای مذکور نمی توانند از چهاردیوار سرمایه داری گام فراتر گذارند زیرا هدف آنها بهبود وضع کارگران در چهار دیوار سرمایه داری است. ولی کارگران خواستار آزادی کامل از قید بردگی سرمایه داری اند. کارگران می خواهند این چهار دیوار را بشکنند، نه اینکه به چرخ زدن در داخل آن اکتفا نمایند لذا علاوه بر آن، آن چنان سازمانی لازم است که بتواند عناصر آگاه کارگری همه ی حرفه ها را در پیرامون خود گرد آورد و پرولتاریا را به طبقه ی آگاه مبدل سازد و برچیدن بساط سرمایه داری و تدارک انقلاب سوسیالیستی را هدف عمده خود قراردهد. چنین سازمانی حزب سوسیال دموکرات پرولتاریا است.
این حزب باید حزب طبقاتی و از احزاب دیگر به کلی مستقل باشد زیرا حزب طبقه ی پرولتارها است که رهائیشان باید تنها به دست خودشان انجام پذیرد.
این حزب باید حزب انقلابی باشد زیرا رهائی کارگران تنها از طریق انقلابی و به کمک انقلاب سوسیالیستی میسر است ..." از ( آنارشیسم یا سوسیالیسم )
۵۱۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : زیر نویس ۱ - بیایید حتی اگر قصد بزن بزن داریم، پرینسیب های دعوای جوانمردانه را رعایت کنیم.
یک سال در تبریز قهرمان درس خوانده ام؛ و از آن مردم اهل کتاب و زیبا اندیشه و با ریشه، فراوان آموخته ام؛ و برای همیشه بر دفتر جان دوخته ام تا بماند با من جاودان.

مقاله ای نوشته بودم که موجودی ارتجاعی بی آنکه در جمع ما باشد، پشت در کلاس گوش داده بود؛ که آمد و گفت: تو داری جوانان را ضد مملکت می سازی. به او گفتم: دهان چه بندید! فردا که این بغض ها ترکید، انفجاری چنان ببار آورد که دیگر خیلی دیر است پی راه چاره گشتن. بگذارید مردم نفس بکشند تا منفجر نشوند. این حرف را من در سال ۱۳۵۳ زدم. وقتی تظاهرات سراسر کشور را گرفت؛ بار ها به آن سخن خود رسیدم. که اگر ثابتی های وحشت آفرین، آنگونه دهان نمی بستند؛ شاید چنین انفجاری رخ نمی داد. و چه بسا، بحث آزاد در خیابان و دانشگاه و مدرسه و رادیو و تلویزیون و ... خیلی از مردم فریبی ها را آشکار می ساخت.

در آن مقاله من حتی یک جمله بر علیه هیچ مقام مملکتی بکار نبرده بودم.
سر تیتر این بود: «آیا شاعران زاده استعداد خود هستند و یا اجتماع.» و من برای اینکه این دو را به هم پیوند دهم به اجتماع و بی عدالتی ها نیز نقب زده بودم. و حتی سخنی از جامعه ی ایران نیز نگفته بودم. اجتماع نوشته ی من اجتماعی کلی بود.

به هر حال حرف آن آدم بی انصاف کار خود را کرد. بچه ها دو دسته شدند و حتی یقه بگیری کردند. و من در میان دو گروه ایستادم که دعوا صورت نگیرد و نگرفت.

من دعوا که بر سر حق باشد را گاه به قیمت هزار تومان زمان ناصر الدین شاه می خرم با عشق. ولی آن در گیری را دامچاله و ناحق می دانستم. پس علاقه ای به در گیر شدن نداشتم. زیرا درگیر شدن ما یعنی برد آن آدم ارتجاعی که حیف است به او بگویی معلم.
تا اینکه گروه مخالف ما، توی خیابان به ما حمله ور شد. یکی از بچه های تبریز به سوی من آمد با خشم. دعوایی بیهوده و ناحق آغاز شده بود. نباید ادامه می یافت. پس من دفاع نکردم. نه مشت پرانی کردم و نه حتی دفاع. آن جوان با فرهنگ و بزرگوار تبریزی وقتی دید من ایستاده ام و حتی دست بلند نمی کنم. در آن اوج خشم که غده ی خشم در حال ترشح بود و فرمان می راند که بزن! و کنترل اش رستمی می خواست تبریزی. آن جوان با پرینسیب و زیبا اندیشه و با فرهنگ خانوادگی بالا، مشت را در هوا چرخاند و به سویی پرت کرد تا به من نخورد.
درسی را که از آن جوان با فرهنگ تبریزی گرفتم، هرگز از هیچ کتابی و یا استادی نگرفته ام. او به من سرمشقی بزرگ داد که برای همیشه حالا از آن شهر قهرمان و اهل کتاب به یادگار دارم.

عزیزان من! دعوا هم که می کنید، پرینسیب هایش را رعایت کنید. شما شاید اروپایی ها را به اندازه ی من نشناسید. نامه را با مهر از شما می گیرند و جواب رسمی نیز می دهند. ولی قضاوت خود را پیش خود نگاه می دارند. آنجا که شما بجای اطلاع دادن رسمی به آن سازمان کارگری، اضافه می کنید؛ در ضمن به این آدم هیچ کمکی نکنید و از این دست حرف های شرم آور.
شرم دارم بیش از این گفتن.
من دوست شما هستم. دوست واقعی شما. پس به دل مگیرید و در باب سخنان من بیندیشید نیک و ژرف.

نگران نباشید به آقای اسانلو نیز در زیر نویس بعدی می پردازم.

زیر نویس دیگر را همین امروز فردا می نویسم.

پیوسته شاد، پیروز و متحد باشید!
۵۱۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : اصلاح و پوزش
در چند جای کامنت پیشین من، پس، چس، ثبت شده. از این بابت عذر می خواهم و بدین وسیله اصلاح می کنم.

مثل این تکه از آن کامنت، که درست اش اینگونه است:
«هرکه با من است، در قبیله ی من است؛ پس بهترین است.»
۵۱۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست