سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سازمان‌یابی کارگری - محمد قراگوزلو

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رضا سالاری‫

عنوان : به خودمان باور داشته باشیم
‫سرکار ‫خانم آیدا
بدلیل اثر عمیق تعلیمات استبدادی و نهادینه شده دینی بر فرهنگ اطاعت و بندگی و فرمانبری بدون چون و چرا و احترام بیش از حد به بزرگتر و قویتر و دانا نماتر، ما مردم هنوز دچار چرخه گرفتاری این احترامات و اعتمادات نادرست و خام هستیم. ‫در سال ۵۷ ایرانیان شیفته روشنفکران و نویسندگان و پیشرو انشان شدند و با احترام فراوان دعوت مجموعه متضادی از روشنفکران را بر سرنگونی رژیم با بدیل جمهوری اسلامی پذیرفتند. طرفداران مجاهدین بدون هیچ قید و شرط و توقعی به رهبران خود دل باختند و با عشق و هیجان و اعتماد کامل به عقل و دانش و رهبری آنها فوج فوج از دم تیغ جمهوری اسلامی گذشتند و چه ارزان فنای بی تدبیری مدیریت و رهبری اپوزیسیون سیاسی شدند. در خرداد ۸۸ باز هم مردم ما دچار و درگیرهمان بحران روشنفکری شدند که از ابتدای مشرو‫طه ایران وایرانی با آن دست به گریبان است. احترام بیش از حد به روشنفکر! ‫ در ۵۷ همه روشنفکران اشتباه کردند، چون همه ابتدا یا آرمانگرا و یا قدرت گرا و یا هردو بودند. قلب هیچکس برای ایران و تحکیم دموکراسی بی قید و شرط نتپید. سال ۸۸ هم همینطور.

همین جناب خاتمی و مهندس موسوی دلخواه شما هم نتوانستند از این نیروی سه چهار میلیونی به خیابان ریخته در تحکیم دموکراسی استفاده مطلوب را بکنند و همچون ترمز جنبش سبز را از ریخت و قیافه انقلابی اش بیرون آوردند و جز زندان و سرکوب واعدام و شکنجه و فرار و ارمغان و دستاورد دیگری نداشتند.

ولی البته که اونها با احمدی نژاد فرقی اساسی داشتند، و احتمالاً صدمه کمتری به ملت و مملکت و ذخائرش میزدند، ولی خوب حکومت را قوانینش تعریف میکند. اگر قوانین را نشود تغییر داد، همه اصلاحات موقتی است. به نظر من نویسنده این مقاله آرمانگرا و برعکس نظر و خواست شما اصلاً پراگماتیک سیاسی نبوده و نیست و به اصلاح طلبی و دموکراسی نسبی ‫و مقطعی هم هیچ باورمندی نداشته و ندارد. در خوشبیانه ترین وجه، برای او نقش موسوی و خاتمی و احمدی نژاد در دستگاه ولایی سرمایه داری جمهوری اسلامی یکیست!

کار و زمان بسیار زیاد میبرد تا ما دست از این التماسات، توقعات و احترامات بیش از حد خودمان برداریم و بجای تکیه به روشنفکران و نویسندگان و صاحب نامان به خودمان باور داشته باشیم و مستقل از دیگران برای ایران و دموکراسی آن فکر و عمل کنیم! آیا میشود روزی تک تک ‫ما ایرانیان به عزت نفس و خود باوری در شآن انسان مدرن ‫برسیم؟
۴۷۹٣۴ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱       

    از : آیدا سین

عنوان : حقیقت را قربانی نکنیم
با سلام خدمت مدیران محترم اخبار روز
و با تشکر از این که با رعایت دموکراسی اجازه تضارب آرا می دهید
دوستی که واکنش نسبت به دو کامنت من را خوانده و من را در جریان گذاشت باعث شد که برگردم به این صفحه و برای روشن شدن منظورم موضوعی را تصریح کنم.
گویا این جمله را ارسطو گفته که( افلاطون استاد من است اما من حقیقت را از او بیشتر دوست دارم) من می خواهم به این حقیقت اشاره کنم که برای افکار همه و از جمله مارکسیست ها و سوسیالیست ها احترام قائل هستم و هرچند خود به شیوه مشخص هرگز کار سیاسی نکرده ام اما در اواخر فروردین که نیامدن جناب آقای خاتمی برای انتخابات مسجل شد ما تصمیم گرفتیم که در جمع خود در حمایت از مهندس موسوی امضا جمع آوری کنیم. به همین خاطر هم متنی نوشتیم که باید به رویت و امضای نویسندگان و هنرمندان شناخته شده کشور میرسید و بعد از امضا در روزنامه های اصلاح طلب منتشر میشد. من و دوستانم متن ملایمی را نوشتیم که در آن نسبت به خطرات ادامه کاری دولت احمدی نژاد در همه زمینه ها از جمله به خطر افتادن آزادی بیان و اندیشه هشدار می داد و از مردم میخواست که به مهندس موسوی رای بدهند. نامه را بنا به موقعیت مکانی و اجتماعی و کاری (شغلی) خود تقسیم کردیم. نوعی تقسیم کار و هر کدام از ما(در آن زمان دوازده نفر بودیم) جمعی از روشنفکران مشهور کشور اعم از نویسنده و بازیگر سینما را در نظر گرفتیم و ضمن هماهنگی به ملاقاتشان رفتیم. در همان روزهای اول و ظرف ۵ روز بیش از ۷۰ نفر از نویسندگان و روشنفکران و چند استاد دانشگاه نامه را امضا کردند. بعد امضاها تا سیصد نفر هم رسید. من شخصا نامه را بردم خدمت دکتر قراگوزلو و بعد از توضیح موضوع و تاکید بر اهمیت آن به ایشان گفتم که نامه را امضا کنند حتی می توانند بنویسند ( من به موسوی رای نمی دهم اما به احمدی نژاد هم رای نمی دهم ) یا در قیاس با احمدی نژاد مهندس موسوی بهتر است. همین یک جمله را می خواستیم و به نظرمان توقع زیادی نبود. من دکتر را از قبل می شناختم و با توجه به اینکه می دانستم حوصله این بحث ها را دارد و وقت می گذارد و به خبرنگاران احترام می گذارد پیش ایشان رفتم. تا زمانی که نامه را نخانده بودند برخورد ایشان بسیار متین و دوست داشتنی بود. مثل دفعات قبل. اما وقتی متوجه شدند که برای چه کاری رفتم ناگهان ابرو درهم کشیدند و گفتند که ( نه! و .... ) که شرح آن ربطی به این مقاله ندارد. ما در باره دموکراسی هم صحبت کردیم. البته من تخصصی در این زمینه ندارم و دکتر در اینباره کتاب و مقاله نوشته. ولی فکر میکنم اگر روشنفکران کشور دست به دست هم می دادند و برخلاف سال ۵۷ به بهانه ضد امپریالیسم و مبارزه با لیبرالیسم در برابر دموکراسی خواهی قرار نمی گرفتند وضع کشور بهتر از اینها بود و حالا ما اینهمه آواره بعد از کودتای سپاه نداشتیم.حتما خود دکتر در آن روزها شاهد حمایت مردم و بخصوص جونان و دانشجویان و زنان مدرن از مهندس موسوی بوده است. همه میدونن که تمام تهران و شهرهای بزرگ سبز شده بود اما ... حیف. نمی خواهم بگویم که اگر روشنفکران از مهندس موسوی کاملا حمایت میکردند کودتا شکست می خورد اما می خواهم بگویم که حمایت استاد محمود دولت آبادی و استاد شمس لنگرودی از جنبش سبز به نفع دموکراسی بود و ( نه) گفتن آقای قراگوزلو به زیان جنبش. حتی اگر یک رای هم داده نمی شد باز هم غنیمتی بود. بازهم می گویم من را به پارادوکس در ابراز نطر متهم نکنید. بله اگه تمام کشور هم به مهندس موسوی رای می دادند بازهم کودتا چیان کار خورد را میکردند. ولی... حالا دیگر بیفایده است.
فکر کردم برای روشن شدن حقیقت این مقدار توضیح لازم بود. البته من تمام اینها را برای خود دکتر عزیز هم نوشتم و به نشانی ای میلش فرستادم اما گویا ایشان از ما دلخور هستند و یا حال و حوصله خوندن نامه های ما را ندارن و یا شاید هم گرفتارند . برای همین هم مجبور شدم کامنت اول و دوم را بنویسم و حالا هم برای روشن شدن واقعیت این توضیح را بنویسم.
از شما هم خواهش میکنم این یادداشت کوتاه را درج کنید.
من نه مارکسیست هستم و نه مارکسیسم را خوانده ام. و طبیعی است که نمی توانم در مورد مطالبی که در کامنتها نوشته شده حرفی بزنم.
بازهم ممنونم
آیدا سین
با دلتنگی از تبعید اجباری
۴۷۹۱۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ شهريور ۱٣۹۱       

    از : صداقت

عنوان : صداقت
با سلام و قبل از خداحافظی، توصیه ای به کسانی که با زحمت فراوان به قضاوت بر کامنت های من نشسته اند دارم که زحمت کشیده یک بار دیگر به دو کامنت پیشین من مراجعه کرده و با صداقت قضاوت کنند که آیا کامنت های ایشان ربطی هم به دو کامنت داشته یا فقط سفسطه گری بوده است!؟..
اینک من هم همچون خانم آیدا سین و دیگران، از کامنت نویسی پای نوشته های این نویسنده خداحافظی می کنم تا هم خیال نویسنده راحت شده باشد و هم جا برای گروهان بَه بَه و....گویان گوش به فرمان کاملأ باز باز شده باشد
۴۷۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۱       

    از : پویان ارس

عنوان : خرده بورژواهای انحصارطلب!
نمیدانم چه اشکالی پیش می آید کسانی دیگری هم راجع به موضوعی مطالعه کنندو حاصل مطالعاتشان را به شکل ترجمه یا تالیف یا اثر تحقیقی منتشر کنند
از نظر دهنده ارجمند به نام صداقت میپرسم اشکالی دارد کسی غیر از موارد مورد تایید شما «متخصص نقد نولیبرالیسم » باشد و احیانا از این راه «شهره» عالم هم بشود. اشکالی در این کار میبیند؟ جای کسی تنگ شده؟
باور کنید ورود تعداد بیشتر متخصص در یک امر چیزی از اعتبار متخصصین موجود کم نمیکند. به سهم خودم از تلاشهای متخصصین و مترجمین و شهره گان موجود تشکر میکنم و همچنین از ورود متخصصین و مترجمین و شهره گان جدید استقبال....
...
بیماری عجیبی در بین مدعیان وطنی ما هست ( و البته این صرفا به وطن ما و حال حاضر دنیا خلاصه نمیشود اثر درخشان گورکی در این خصوص گواه است)که به نظر من کاملا به خصلتهای خرده بورژوایی آنها بر میگردد و ان چشم نداشتن به دیدن کسی غیر از خود است. به وفور من این خصلت را در بین این دوستان مشاهده میکنم تا حدی که در بیشتر موارد موجب دلزدگی نسل جوان از این مدعیان و مدعیات انها شده و میشود.
این بیماری کی و چگونه گریبان ما را رها خواهد کرد؟
۴۷۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۱       

    از : روزبه ک

عنوان : ترجمه و نقد باید توام شود
مسئله شکست "سوسیالیسم واقعن موجود" باید مرتب از سوی سوسیالیستها مورد نقد و ارزیابی دقیق و همه جانبه قرار بگیرد. از تمام جوانب بررسی شود و جواب سوسیالیسم معاصر از درون نقد همین روند بیرون بیاید. طبیعی است که در این جریان پلمیک های سوسیال دموکراسی روسیه و آلمان از اهمیت خاصی همیشه برخوردار است و هر چقدر در این باره نوشته شود بازهم کم است. بنظر من اینکه مترجمان شاخص و خوب کشورمان همچون آقایان حسن مرتضوی و اکبر معصوم بیگی به ترجمه آثار رزالوکزامبورگ و سایر تئوریسین های مارکسیست روی آورده اند باید به فال نیک گرفته شود. ادبیات سیاسی ما تا کنون فقط با ترجمه های ارزشمند امثال پورهرمزان تغذیه شده و باید جلوتر برود
از طرف دیگر در این میان وجود منتقدان و تحلیلگرانی تیزبینی همچون آقای قراگوزلو که هم به سیاست روز اشراف دارد و هم اقتصاد سیاسی را خوب می فهمد و خوب تحلیل می کند ؛ ضروری است. در واقع این روند چنین است که تکمیل میشود. پارازیت های افراد صادق و ناصادق را باید نادیده گرفت و راه خود را با قوت و صلابت دنبال کرد. همیشه در هر زمان افرادی بوده اند که تنها مسئولیتشان تیکه انداختن و نان به نرخ روز خوردن و فرصت طلبی بوده است. طرف میآید ابتدا برای اینکه آچمز نشود خود را مارکسیست لنینیست معرفی میکند و بعد راست ترین موضع را پرتاب می کند.

رفت
۴۷۹۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ شهريور ۱٣۹۱       

    از : الف باران

عنوان : زندگی سیاسی ترتسکی
نوشته: م. ج. اولژین

..ترتسکی خود را یک "بلشویک لنینیست" حقیقی می نامد. سوسیال دموکراتهای جلاد آلمانی از قبیل شایدمان،فوسک،سورینگ نیز خود را "مارکسیستهای حقیقی" می نامیدند.ترتسکی علاقه دارد چنین وانمود کند که آخرین تک خال انقلابی بوده که حامل ارٽیه‍ی لنین است. افرادی هستند،مخصوصاً در میان نسل جوان، که فکر
میکنند ترتسکی یک "بلشویک کار کشته" می باشد، زیرا که مگر او نبود که انقلاب ۱۹۱۷ را رهبری کرد؟ مگر او رهبری ارتش سرخ را در طول سالهای ۱۹۱۸-۱۹۲۱ به دست نداشت ؟ اینها هستند واقعیت امر:

ترتسکی زندگی سیاسی خود را در ابتدای قرن حاضر شروع نمود. در سال ۱۹۰۳ هنگامی که جدائی میان بلشویکها و منشویکها شکل نهائی گرفت، ترتسکی خود را متحد منشویکها نمود. او در اینجا و آنجا تا اواخر تابستان ۱۹۱۷ با بلشویکها مبارزه میکرد بکرات او با یک یا چند نکته از برنامه‍ی بلشویکها موافقت میکرد، ولی بزودی به منشویکها ملحق میشد تا علیه بلشویکها و لنین به ستیز برخیزد. او در ۱۹۲۳ خصومت خود را نسبت به بلشویکها از سر گرفته و تا کنون نیز ادامه داده است.

چگونه او یک شخصیت انقلابی شد؟ او هرگز در درون زندگی کارگران به مٽابه‍ی یک سازمانده‍ی سازمان آنان شرکت نمیکرد. او هرگز موفق نشد تعداد قابل توجهی از کارگران را به طرف خود جلب کند.او همیشه یک نویسنده و نطاق بوده و از محبوبیت در میان روشنفکران خرده بورژوا برخوردار بود. زمانی که جنبش انقلابی کارگری در شوروی،جوان بود، طیبعتاً فردی با قلمی شیوا و قدرت بیانی چون ترتسکی، مورد توجه قرار می گرفت. به خاطر این کیفیت ها بود که در خلال انقلاب ۱۹۰۵ عضو اولین شورای نمایندگی کارگران که در آن زمان تشکیل شده بود، گردید. بنا بر گفته‍ی لنین، شوراهای آن زمان "اتحادیه‍ی وسیع مبارزین از سوسیالیستها و دموکراتهای انقلابی بدون یک فرم مشخصی" بود اولین صدر شوراها کروستالاف نوزاو بود که حتی به عنوان یک سوسیالیست از او نام برده نمیشد. پس از دستگیری فرد اخیر الذکر بود که ترتسکی صدر شورا گردید.

راجع به نقش وی در دوران بحرانی انقلاب ۱۹۰۵،نظریه‍ی تاریخ نویس بزرگ، پاکروفسکی، در دست است. وی می نویسد:
« شورای پترزبورگ در تمام فعالیتهای خود،رهبریش دردست" یک منشویک با هوش
و زرنگ که زبردستی خاصی در پیوند منشویسم و جملات انقلابی داشت، بود.
اسم این منشویک ترتسکی بود. او یک منشویک حقیقی و وارسته بود که هیچ تمایلی به طغیان مسلحانه نداشته و تماماً با به اتمام رساندن انقلاب، یا به سخن دیگر برانداختن تزاریسم مخالف بود ». ( خلاصه تاریخ روسیه، جلد ۲ ص ۳۲۰، م، ن. پاکروفسکی).

پس از ۱۹۰۶ ترتسکی یک گروه کوچک در وین،اتریش تشکیل داد و روزنامه جداگانه ای منتشر میکرد.در این روزنامه او به دفعات گوناگون با بلشویسم به مبارزه برمی خاست. با شروع جنگ جهانی اول، او موضع مرکزیون (سنتریستها) را گرفت. در حرف او با سوسیال دموکراتهائی که به دولت سرمایه داری خود پیوسته، تا یک
گروه از دزدان امپریالیست را، بنا به گفته‍ی لنین، بر علیه‍ی گروه دیگر برانگیزد، مخالفت می کرد. ولی در حقیقت امر ترتسکی با آنها قطع رابطه نکرد و در بحٽ هایش از آنها دفاع میکند. او مخالف جنگ است، ولی در ضمن مخالف لنین نیز می باشد.

برنامه لنینیستی خواستار فعالیت همه جانبه در جهت به زانو در آوردن دولت "خودمان" در طول جنگ شد؛ این برنامه خواهان تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی در هر کشور بود، به عبارت دیگر انقلاب علیه بورژوازی؛ این برنامه خواهان تشکیل سازمان بین المللی جدیدی از سوسیالیستهای انقلابی واقعی می بود.
ترتسکی با این شعارها مخالفت می کرد. هنگامی که لنین می گوید:

« به نفع انقلاب است اگر که دولت "خودمان"در جنگ شکست بخورد »،ترتسکی
آن را "یک تَن دردهی به شیوه‍ی سیاسی سوسیال پاتریاتیسم مینامید." هنگامی که سوسیالیستهای انقلابی در ۱۹۱۵ به منظور تشکل برای مبارزه علیه‍ی جنگ امپریالیستی در سیمروالد سوئیس جمع شدند، ترتسکی متعلق به جناح لنین نبود بلکه به مرکز تعلق داشت.

آن قدر عقاید ترتسکی با لنین متفاوت بود که بعد از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ لنین او را حتی یک بلشویک هم به حساب نمی آورد. در نامه ای به کولونتای مورخ ۱۷ مارس ۱۹۱۷ ، لنین چنین می نویسد:
به عقیده‍ی من وظیفه‍ی اصلی ما این است که مواظب درگیر شدن بی خردانه در زیر پرچم "اتحاد" با سوسیالیست های وطن پرست بوده ( و از این دسته خطرناک تر آنهائی هستند که مانند ترتسکی و شرکاء مردد و متزلزل می باشند ) ، و با روحیه‍ی قاطع انترناسیونالیستی کار حزب خودمان را به پیش ببریم .(و. ای. لنین، انقلاب ۱۹۱۷ ، جلد یک، چاپ انگلیسی، ص ۲۱) ) » .

در اواسط ماه ۱۹۱۷ به منظور آمادگی برای یک کنفرانس، لنین گزارش مختصری نوشته که در آن لزوم " استحکام آهنین در تعقیب خط پرولتری علیه‍ی تزلزل خرده بورژوازی" اشاره کرده و نکته‍ی پر اهمیت زیرین را اضافه میکند:
« تزلزل خرده بورژوائی، ترتسکی ... »(و. ای. لنین، کلیات، جلد ۳۰ ،چاپ روسی، ص ۳۳۱).

ترتسکی در مراجعت از خارج بعد از انقلاب فوریه در پتروگراد به یک گروه سوسیال دموکرات به نام "مژرایونیها"(وسط روها) پیوست.این گروه در موضع مرکز قرار داشته و سالها با سازمان بلشویکهای پتروگراد ستیز میکرد.حتی بعد از انقلاب فوریه آنها از وحدت تمام گروههای حزب سوسیال دموکرات کارگر روسیه به انضمام سوسیالیست
های وطن پرست طرفداری می کردند. البته بعداً به تدریج از اتحاد با سوسیالیست
های وطن پرست دست برداشتند و تمایل بیشتری نسبت به مواضع بلشویک ها نشان دادند.
در اواخر تابستان ۱۹۱۷ گروه "مژرایونیها"، هنگام تشکیل ششمین کنگره‍ی حزب در ابتدای ماه اوت به حزب بلشویک پیوست. آنها در کنگره و کمیته‍ی مرکزی جدید که به وسیله‍ی کنگره انتخاب شده بود نمایندگی داشته و از ۲۲ تن اعضای آن سه نفر، ترتسکی، یورتسکی و یوفه متعلق به گروه "مژرایونیها" بودند.
با اعلان قبول سیاستهای بلشویکی،از طرف کمیته‍ی مرکزی به ترتسکی فرصت کامل داده شد تا در جهت منافع حزب و طبقه‍ی کارگر فعالیت کند.
ترتسکی این ناطق نافذ و صدر اولین شورا در سال ۱۹۰۵ ، در اواخر ۱۹۱۷ صدر شورای پتروگراد گردید. او این سمت را زیر نظر مستقیم کمیته‍ی مرکزی حزب بلشویک در روزهای تعیین کننده‍ی انقلاب اکتبر دردست داشت.
در طی کسب قدرت توسط بلشویکها در نوامبر ۱۹۱۷ ، ترتسکی به مٽابه‍ی عضوی از کمیته‍ی نظامی انقلابی نقش مهمی را بازی کرد. ولی پوچ و بی معنی است اگر بگوئیم او رهبر قیام بود. استالین در کتاب انقلاب اکتبر، صفحه ۷۱ میگوید:

« من هرگز قصد کم اهمیت دادن به نقش مهم رفیق ترتسکی را در انقلاب ندارم. اما باید بگویم که رفیق ترتسکی رل مخصوصی در قیام اکتبر نداشته و نمی توانست داشته باشد. تحت عنوان صدر شورای پتروگراد او فقط دستورات حزب مربوطه را که راهنمای او بود به مرحله‍ی اجرا گذاشت. ( مقاله‍ی چاپ شده در ۲۶ نوامبر ۱۹۲۴) ...
۴۷٨۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۱       

    از : صداقت

عنوان : درست خواندن و صادقانه تفسیر کردن
خدمت "آقا یا خان ناصر دلنوازان" :
۱- من بواقع هنوز علت نگرانی شما را از اینکه صداقت دوباره «تشریف» آورده را نفهمیده ام. به عرضتان برسانم اگر هم صداقت « تا مدتهامشتری ثابت کامنت های زیر مقالات نویسنده» بوده تنها به قصد نقد و برجسته کردن تناقضات و انتقاد به نکات نامربوط به مارکسیسم که به نام مارکسیسم-لنینیسم ارائه می شده بوده تا احیانأ خوانندگانی که تازه می خواهند با مارکسیسم آشنا شوند دچار بدآموزی نشوند. اگر صداقت و امثال او مورد اهانت و تهمت و بددهنی های فالانژ گونه گشته اند تا دست از نقد بردارند دست از وظیفه شان برنخواهند داشت و در عوض تهمت زنان شیفته را به "من آن چه شرط بلاغ است گویم تو خواه از آن پند گیر یا که ملال "حواله می دهند. نگرانی تان را برطرف کنم که از این «تشریف» فرمایی قصد ماندن نیست و به صداقت بگویم که اصلأ تمایلی به خواندن کپیه های تکراری "رفیق" جنابعالی ، یعنی همان «متخصص نقد نولیبرالیسم » و «شهره» عالم ندارم و اگر قرار به خواندن مطلبی داشته باشم به اصل و اصل های آن مراجعه می کنم. اتفاقی و گذری سری به مطلب «نویسنده متخصص» شما زدم و بی آنکه مطلب را بخوانم به اولین کامنت ، یعنی کامنت خانم آیدا سین برخورد کردم و هم رایی خود با بخشی از آن را در کامنت خود آوردم. اما گویا شما فقط دنبال مُچ گیری بوده اید و به خیال خودتان کشف بزرگی کرده اید که از کامنت اینجانب آن چه را فهمیده اید که دلخواه تان بوده است. «این رسم صداقت نیست». راستش«آقا یا خان» عزیز بدانید که شیفتگی ، حواس پنج گانه را از کار می اندازد و حقیقت را قربانی بت خود می کند. اگر زحمت تان می شود به کامنت من مراجعه کنید ، بخش اول و مربوطه را عینأ ذیلأ می آورم و توصیه می کنم کل کامت قبلی اینجانب را درست بخوانید و صادقانه تفسیر کنید. البته «اگر صداقتی درکار هست». بخش اول کامنت قبلی اینجانب :
۲- «به عنوان یک مارکسیست/لنینیست با عمده پیشنهاد خانم آیدا سین مبنی بر به کار گزفتن نوشته ها در خدمت مبارزه جاری توده ها موافقم وگرنه نقل تکراری و مکرر وقایع تاریخی گذشته که تفسیرهای فراوان ، به اندازه چندین هزار مقاله و کتاب، از آنها و توسط نویسندگان توانا و محقق واقعی شده چه لزومی دارد و چه تأثیری بر تیتر پُرطمطراق "سازمان یابی کارگری" دارد؟».
۴۷٨۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۱       

    از : رضا صادقی

عنوان : دموکراسی
با توجه به این که آقای قراگوزلو سابفه و مطالعات زیادی در مورد دموکراسی دارد و با توجه به این که در حال حاضر این دموکراسی تبدیل به یک چماق علیه سوسیالیسم شده است و تا سوسیالیستها می خواهند دهان بگشایند بلافاصله "آقایان دموکرات "شده دادگاه های استالینی را به رخ می کشند و از شکست کمنیزم شعار می دهند (در کامنت های این مقاله هم مشاهده می شود) و از آنجا که تمام کنفرانس های اپوزیسیون پروغرب ایران تحت لوای دموکراسی کلید می خورد و..... از آقای قراگوزلوی گرامی میخواهم در باره این موضوع مهم مقاله ای بنویسند و در ضمن پیشنهاد می کنم به جای استفاده از اصطلاح "دیکتاتوری پرولتاریا" از دموکراسی مستقیم یا شورائی استفاده شود. دموکراسی سوسیالیستی هم که رفیق در مجله مهرگان نوشته اصطلا خوبی است. هرچند دیکتاتوری پرولتاریا یک ترم ثابت شده در سوسیالیزم مارکس است اما ما می توانیم آن را اصلاح کنیم. به حکم اینکه نویسنده نیز گفته است میشود بر سوسیالیسم در افزوده نوشت. در ضمن این پیشنهاد در افزوده نیست.
۴۷٨۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۱       

    از : مرضیه شاهنده

عنوان : تروتسکی یار و رفیق لنین و کارگران
دوست عزیز الف باران حتما تروتسکی را می شناسند. من تروتسکیست نیستم اما مایلم چند کلمه در معرفی این رفیق بزرگ کارگران و دشمن ضد انقلاب امپریالیستی بنویسم. بر خلاف رفیقی که تروتسکی را همکار امپریالیسم دانسته بود تروتسکی در مقام فرمانده ارتش سرخ جنگ امپریالیست ها علیه انقلاب سوسیالیستی را به شکست کشانید
دیدار با لنین

تروتسکی هماری اش را با ایسکرا، نشریه ی حزب سوسیال دمکرات روسی آغاز می کند. .حزب او را برای جمع آوری کمک به اروپا می فرستد. در سال ۱۹۰۲، در سن ۲۳ سالگی در لندن با لنین دیدار می کند.

در ۱۹۰۳ و در طی دومین کنگره ی حزب اختلافات میان بلشویک ها و منشویک باعث جدایی شان می شود. علت این جدایی حول مسئله ی ماهیت حزب می چرخد. لنین، رهبر بلشویک ها (اکثریت)بدنبال سازماندهی متمرکز نیروهای تعلیم دیده ای است که قادر به کار مخفی در جهت سرنگونی تزاریسم باشند. در حالی که مارتوف رهبر منشویک ها (اقلیت) معتقد است که باید درهای حزب را به روی همه ی انهایی که کم یا بیش با اهداف حزب موافق اند باز کرد.

در کنگره، تروتسکی با مارتوف موافق است و علیه تجزیه ی حزب استدلال می کند. اما در عین حل دلیل اصرار لنین را هم نمی فهمد. در طی ده سالی که به دنبال می آید تروتسکی مواضع شخصی اش را به تنهایی دنبال می کند.

انقلاب مدام

در سال ۱۹۰۵ اعتصابات گسترده ای روسیه را تکان می دهد. این برای نخستین بار است که کارگران در کنار خواست های اجتماعی، خواست های سیاسی را هم پیش می کشند. در جریان اعتصابات و طغیان ها سویت ها بوجود می آیند که متشکل از شوراهای نمایندگان کارخانه ها و محلات هستند. در واقع سویت ها ساختار قدرت دوگانه ای را ایجاد می کنند. آنها آغاز تجربه ی قدرت گیری مردم اند. سویت سن پترزبورگ(پتروگراد) مهمترین آنان است که به سازماندهی زندگی عمومی، تسلیح کارگران مبارز و مواد غذایی و … می پردازد. در ۱۹۰۵ تروتسکی و ناتالیا مخفیانه به پتروگراد باز می گردند. تروتسکی در راس قدرت سویت قرار می گیرد. اما بعد از شکست انقلاب او به کار اجباری و زندگی در سیبری محکوم می شود. او اکنون ۲۶ سال دارد.

در مدت زندان تروتسکی به مطالعه و تعمیق تئوری انقلاب مدام می پردازد. تمامی مارکسیست ها(بلشویک ها و منشویک ها) اعتقاد دارند که در کشور عقب مانده ای مثل روسیه نخست باید انقلابی دموکراتیک و بورژوایی اتفاق بیافتد. این انقلاب فئودالیسم را محو و دموکراسی بورژوایی را برقرار خواهد کرد. در نتیجه تحت سلطه ی سرمایه داری صنعت می تواند خود را گسترش دهد و در نتیجه آن طبقه ی کارگر گسترش پیدا کند و زمان، شرایط وقوع انقلاب سوسیالیستی را محیا کند.

بعد از تجربه ی ۱۹۰۵ تروتسکی دیدگاه کاملا دیگری را در پیش می گیرد: روسیه کشوری توسعه نیافته در عصر ظهور امپریالیسم است. سرمایه ی های خارجی زیادی تحت سلطه ی تزار قرار دارد. و بورژازی ملی به نسبت ضعیف است. همه ی اینها باعث بوجود امدن همبستگی میان امپریالیسم خارجی، طبقه ی مالک سنتی و بورژازی ملی می شود. در نتیجه این بورژوازی ملی در صورت وقوع انقلاب بیشتر تمایل خواهد داشت تا از تزار حمایت کند تا کارگران و دهقانان. دهقانان نخواهند توانست تا خود را به قدرت سیاسی ِ خودانگیخته ای بدل کنند. اینچنین تروتسکی نتیجه می گیرد که تنها طبقه ی کارگر قادر به رهایی ِ روسیه است. و اینکه در انقلاب علیه تزاریسم با ید وظایف انقلاب بورژوازی با انقلاب سوسیالیستی ترکیب شود. طبقه ی کارگر باید حمایت دهقانان را بدست آورد ـ ه در کشوری مثل روسیه اجتناب ناپذیر است ـ و دموکراسی شوراها را برقرار سازد.

از حوصله شما متشکر
۴۷٨٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱٣۹۱       

    از : ناصر دلنوازان

عنوان : خلط مبحث نکنید!
من چند بار مقاله و کامنتهای تا کنونی (۸ کامنت) را خواندم و میخواهم نظرم را خدمت دوستان عرض کنم.
۱. آقای قراگوزلو(بعد از این نویسنده) ابتدا خود با تواضع گفته است که قصد طرح مبحث تازه ای ندارد. و اصولا طرح مباحث اجتماعی نمی تواند تازه باشد مگر آن که بزرگانی همچون مارکس و انگلس ضمن کشف پیچیدگی های تاریخی با نگاهی نقادانه و علمی به نظریه سازی وارد شوند. با این حال به عقیده من علاوه بر قلم شیوای نویسنده نکات خوبی در دفاع از بلشویسم و لنینیسم مطرح شده است.
۲.از مدت ها پیش نه فقط در ایران بلکه در سطح جهانی بخصوص پس از سقوط شوروی این پروپاگاندا راه افتاد که دوران کمونیزم تمام شده و جهان وارد عصر دموکراسی شده است. در این میان خیلی از چپ ها نیز مرعوب این تبلیغات شدند و سوسیال دموکراسی را به عنوان بدیل به ما خوراندند و در وسط یک مقدار هم از چاشنی دموکراسی خواهی رزا لوکزامبورگ ضمیمه کردند. البته رزا لوکزامبورگ مارکسیستی بزرگ و کم مانند بود.
۳. خانم آیدا هم با اینکه ادعای چپ یا راست ندارد در واقع با زبان بی زبانی از همین جریان معیوب دفاع می کند. ورود جهان به عصر به قول ایشان "دموکراسی نوین و مدرن" که نمی دانم یعنی چه؟ و البته اضافه کردن همان تم اصلی تبلیغات سرمایه داری که شکست سوسیالیسم واقعا موجود در شوروی را با بوق و کرنا به حساب شکست سوسیالیسم نوشت. هرچند از خانم آیدا سین نمی توان انتظاری داشت. چرا که ایشان موضعی اثباتی در راستای چپ یا راست نگفته است.
۴. آنچه که خانم یا آقای نینو نوشته در برگیرنده واقعیاتی هست اما متاسفانه با شیفتگی بیهوده به نویسنده هم نکات بحث خود را تخریب کرده و هم در دفاع از نویسنده بدترین حمله را به نویسنده کرده است
۵. تذکر خانم آیدا بموقع و درست است. ما با این فالانژ بازیها به جائی نخواهیم رسید. نویسنده نیز مانند هر نویسنده و متفکر دیگری حتمن قابل نقد است و حتمن ضعف هائی دارد.
۶. با کلیات بحث آقای کاظمی موافقم
۷. اما آقا یا خان "صداقت" که تا مدتها مشتری ثابت کامنت های زیر مقالات نویسنده بود و مدتی تشریف نداشتند به موضعی عجیب افتاده اند. ایشان فرموده اند مارکسیست لنینیست هستند اما در همان حال اضافه فرموده اند که با مواضع خانم آیدا موافق هستند. یعنی یک مارکسیست لنینیست می گوید با شکست کمونیزم روسی و چینی عمر مارکسیزم هم تمام شده است. البته این تناقض را خود جناب "صداقت" باید صادقانه حل بفرمایند اگر صداقتی درکار هست.اما اینکه ایشان از هجوم نولیبرالیسم زیر مقاله ی نویسنده ای که در جنبش چپ ایران به متخصص نقد نولیبرالیسم شهره است ابراز نظر می فرمایند همان حکایتی است که می گوید "جانا ارزان میخری و گران می فروشی" این رسم صداقت نیست.
۸. در مورد تروتسکی دوست عزیزی چنان ترسناک نوشته است که انسان فکر میکند با یکی جنایتکار خبیث مانند میلتون فریدمن طرف است. تروتسکی یک دوره با لنین اختلاف نظر داشته اما به یاد بیاوریم نقش او را در سرکوب ضدانقلاب سفید و بنیانگذاری ارتش سرخ.
به عنوان یک دوستدار نوشته های آقای قراگوزلو از ایشان می خواهم که این بحث را با همین قوت ادامه دهد.
از جناب تابان و مدیران اخبار روز هم که امکان پیشبرد بحث های مفید و سالم را زیر مقالات نویسنده فراهم میکنند متشکرم.
دست مریزاد به اخبار روز
ناصر دلنوازان
۴۷٨٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱٨)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست