سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در ضرورت جبهه - ابوالحسن بنی صدر

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مهریار

عنوان : آقای بنی صدر دست بکار شوید
در نوشته تان پیشنهاد وقایعی برای ایجادیک جبهه ضد استبدادی کاملا محسوس است . درنگ نکنید ،چه کسی بهتر از شما ، شرایطی مناسبتر از امروز هرگز فراهم نبوده تا دیر تر نشده پیشقدم بشوید با همه افراد و نیرو های سیاسی موثردر سرنوشت کشور تماس بگیرید و طرح خودتان را پیگیرانه به پیش ببرید. پیروز باشید .
۴۲۹۶٣ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : پیشنهادی بجز جبهه ...؟؟
برایم واقعاً سئوال انگیز است که این ماشین سرکوب حکومتی را مردم با چه وسیله‌ای جز داشتن یک جبهه‌ای مقتدر و مستقل میتوانند سرنگون کنند ؟!
۴۲۹٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹۰       

    از : احمد الهیاری

عنوان : یک توضیح مختصر برای آقای الف باران
بدون اینکه وارد بحث درستی و نادرستی «شوراها » بشوم ، خواستم بگویم : آقای بنی صدر کلمات قصار و بجا ماندنی زیادی دارد . یکی از آنها «شورا، بی شورا ! » می باشد. امیدوارم یادتان بیاید . با این وجود اعتراف می کنم که برایم جلب ست که نام «شورای مقاومت» را تحمل کرد ولی نمیدانم چرا امروز آن به عنوان «جبهه» یاد می کند.

- شوراها در قبل از انقلاب «خودبخودی » و با فرار مدیران در محل کار، توسط عموم کارگران و کارمندان شکل گرفت و مردمی بود.
- آقای طالقانی هم با شورا البته به معنی اسلامی آن نظر مثبت داشت .
- بعداز انقلاب حزب الله شروع به تشکیل انجمن اسلامی کرد تا شورا های مردمی را کنار بزند. همه میدانند که خمینی و داو دسته ی او با نظر آقای طالقانی راجع به «شورا ها» مخالف بودند. وقتی بنی صدر رئیس جمهور شد اغلب شورا های مردمی یا ازبین رفتند یا با تصفیه دگراندیشان از حالت مردمی به «شوراهای اسلامی » تبدیل شدند.
۴۲۹۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣۹۰       

    از : علی اصلی

عنوان : مباد که خرد و عقل سلیم را بیش از این نادیده انگاریم!
دوستان - بسیار خلاصه - این جبهه متحد و شورای رهبری گذار کاریست که در واقع باید مدتها پیش انجام می شد ولی حالا هم به نظر من تنها راه است. از "اکثریت ساکت" که از جان و دل خواستار رهایی میهنند - خصوصا در این شرایط بس خطیر - باید خواست که با قدری کنار گذاشتن زهر تلخ تجارب پیشین - با نترسیدن از هر ریسمان سیاه و سفید - با داوری خرد و عقل سلیم - با مهر و دوستی - با جا نزدن و خاموش نماندن در برابر غوغا سالاران قدرت پرست عرصه سیاست - وضع را درک کنید - دستهای اتحاد میهن دوستان را بفشارید - پا به میدان بگذارید و بیایید تا یکبار برای همیشه شر حاکمان خائن و فاسد و ایران بر باد ده و پلشت و یرانگر را از سر مردم و میهن کم کنیم. همه آنها که شرایط را درک می کنند و نمی خواهند که نیرویشان به کسانی و "رهبرانی" کمک کند که به "استقلال - آزادی - عدالت اجتماعی" تعهد و پایبندی واقعی ندارند - آنها که می ترسند دوباره مار گزیده شوند - باید بدانند که بواقع این ماییم که بیشمارانیم و باید یکدیگر را باز پیدا کنیم و با استفاده از همه تجارب تلخ و شیرینمان - دست در دست هم - کار نیمه تمام رهایی و استقلال میهن را به انجام رسانیم...

از تجارب و وجهه ملی و شهرت و نام نیک کسانی چون بنی صدر - باید حداکثر استفاده را ببریم. می دانیم که هیچکس عاری از خطا نبوده و نیست - مهم آن است که هر کس تا چه حد خطاهایش را دیده و در ملاء عام اقرار و نقد کرده و سپس دید و عملش را بهبود بخشیده. خرد و عقل سلیم به ما حکم می کند که در این شرایط بس پر خطر - از میان بهترینهایمان - که برای مردم نیز تا حد زیادی شناخته شده باشند - شورای رهبری گذار را بر گزینیم. اگر تا به حال چنین نشده - عمدتا به خاطر تاثیر جنگهای روانی دشمن - اعم از رژیم اوباشان و "اربابان جهانی" آنها - و نیز ضعف و سکوت "اکثریت خاموش" بوده است. آنها که هنوز چندان مغلوب "شرایط" نشده اند و خطر را نیز درک می کنند - وظیفه دارند تا هم خطر را و هم فرصتی بس استثنایی را برای دیگران تشریح کنند و این واقعیت را روشن کنند که امروز در صورت خوابزدگی و دست روی دست گذاشتن به چنان ساعت و فردایی منجر می شود که در آن همه ما و فرزندان و دوستان و اقوام و آشنایان باید در کابوسی باز هم عمیقتر و طولانی تر به زیستنی بس رقت انگیزتر ادامه دهیم - و با تلفاتی غیر قابل تصور برای بسیاری از ما! بجنبید دوستان - بجنبید که موقع خود کار است نه زمان فلسفه گویی یا داستانسرایی یا سانتی مانتالیسم و اتوپیاگرایی های کودکانه! اکنون زمان عمل و انتخاب بین مرگ و زندگیست برای میهن و برای میلیونها و میلیونها انسان هم میهن ...
۴۲٨۹۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : مقایسه...
در زمان ریاست جمهوری آقای بنی صدر رشد تشکیلات کارگری و شورا‌های مختلف مدنی پیشرفت فراوانی‌ داشت.هر کارخانه و یا هر موسسه‌ای این فرصت را داشت که برای کارگران و یا کارمندان خود مسکن تهیه کند و این وظیفه به شوراها واگذار شده بود . شورا‌های کارگری برای کارگران قبل از هر چیز ، راه اندازی کارخانه‌ها و سپس : دائمی کردن کارگران موقت، بالا بردن دستمزد ، پاداشت بعد از هر سه ماه ، دریافت عیدی حد اقل یک ماه، بیمه‌‌های درمانی،پایین آوردن ساعت کار،ایجاد شرکت های تعاونی بین کارخانجات مختلف در رابطه با محصولات آنها ، بوجود آوردن صندوق وامهای اضطراری کارگری ، تامین مسکن، برقراری سرویس‌های غذا خوری صبحانه و نهار ، کلاسهای سود آموزی و...تمام این کارها بوسیله خود کارگر‌ان در شورا‌های مختلف کارگری در کارخانه‌ها انجام میشد.منظور از بیان این مطالب مقایسه سیاست ‌های موجود در ایران بود و هست.حضور آقای بنی صدر بعنوان یک سپر دفاعی در برابر حملات ولایت فقیه این اجازه را میداد که نیروهای مترقی فعالیت‌های خود را در بافتهای مختلف جامعه داشته باشند و آنها را به تشکیل ابزارهای دفاعی از جمله شوراها و اتحادیه‌ها مجهز نمایند.در زمینه‌های مختلف دیگر هم از جمله ترمیم اقتصاد ایران در شرایط جنگی،ایران موقعیت مناسبی داشت: (http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=۱۴۰۰۹) .
جناح مخالف آقای بنی‌صدر که ایشان را "غربی"، و ولایت فقیه را "ضد امپریالیست" معرفی‌ میکردند، پس از عزل آقای بنی‌صدر همراه با ماشین سرکوب حکومتی جبهه‌ و جهنمی از سرکوب کشتار ، خشونت،دستگیری ، زندان و شکنجه و اعدام را برای مخالفین ولایت فقیه "ضد امپریالیستها" فراهم آوردند.حال باید قضاوت کرد که پس از عزل آقای بنی‌صدر و خالص شدن حکومت "ضد امپریالیستی" ولایت فقیه ،چه دستاورد هایی نصیب مردم ایران شد ؟!... برای استقرار دموکراسی واقعی‌ در ایران که همان حکومت مردم بر مردم باشد جامعه ایران به یک فضای باز سیاسی نیاز دارد...
۴۲٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۲٨ دی ۱٣۹۰       

    از : آرش

عنوان : از حرف هایی کلی آن هم از موضع معلم اخلاق سیاسی چیزی در نخواهد آمد
با احترام به آقای بنی صدر نمی توان از گفتن این چند نکته چشم پوشید.

به گمان من از حرف هایی کلی و کلیشه ای و آن هم از موضع حق به جانب و معلم اخلاق برای دیگران بودن چیزی در نخواهد آمد. اگر می خواست دربیاید در این سه دهه درآمده بود. خب حالا دو پارگراف زیر را که نه تنها فشرده این مطلب بلکه فشرده زندگی ایشان است با هم بخوانیم و به دنبال آن چند نکته ساده یادآوری می گردد:

«حاصل سخن این که دموکراسی یک فرهنگ، فرهنگ استقلال و آزادی است و این فرهنگ فرآورده پندار و گفتار و کردار آدمیان در جریان تحول است. پس جبهه ای که می خواهد نقش الگوی تغییر کردن بقصد تغییر دادن را برعهده گیرد، از آغاز، می باید خویشتن را از بار ضد فرهنگ قدرت رها و فرهنگ استقلال و آزادی را ایجاد کند. در جامعه نیز، مبشر این فرهنگ بگردد. »

«این جبهه دیگر نه یک بدیل سیاسی ساده که یک بدیل جامع است: جامعه کوچکی است با نظام اجتماعی باز با فرهنگ استقلال و آزادی و مدیریتی با شرکت تمامی اعضاء (ولایت جمهور مردم) بر اصول استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی بمثابه میزان. این الگو، از آغاز، این میزان را در کار می آورد و پندار و گفتار و کردار خود و اعضای خود و نیز جامعه را در جریان تغییر، بدان می سنجد. »

۱) اصول:
استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی.

خب مگر کسی هم داریم که با این اصول کلی مخالف باشد؟ ولی از چپ ترین تا راست ترین افراد به تعداد افراد قرائت و تفسیر خود را از هر سه عنصر آن دارند. چه کسی می خواهد حرف آخر را بزند؟ تاکید و بازگویی حرف های بدیهی که قفلی از هزار طلسم ۷۵ میلیون شاه باز نمی کند!

۲) دمکراسی به مثابه یک فرهنگ
و دوباره :«فرهنگ استقلال و آزادی است و این فرهنگ فرآورده پندار و گفتار و کردار آدمیان در جریان تحول است»
درست است که استقرار دمکراسی و نهادینه شدن آن، یک «فرآیند» است و تغییر جامعه تابعی از تغییر در افراد جامعه است. اما نمی توان تا قیامت نشست حرف زد و مقاله نوشت تا اول این فرهنگ در پندار و گفتار و کردار شکل بگیرد و بعد یک دفعه به دمکراسی صد در صدی را بنا نهاد!

۳) البته اگر بر مبنای این مدل کلی آقای بنی صدر جبهه ای حتی از افراد سرشناس شکل بگیرد جای بسی خوشحالی خواهد بود و باید تبریک گفت. اما با توجه به دو نکته بالا و در عمل بنا بر یک تاریخ حداقل ۶۰ ساله و انشعابات متعدد در همین جریان استقلال آزادی عدالت اجتماعی؛ چنین جبهه ای پا نخواهد گرفت! غیر از کلی بودن، این «سه گانه» بوی کهنگی و بیات بودن می دهد و نیروهای جوان را جذب نمی کند.
(در عوض باید چند افراد سرشناس و مایه دار را ترغیب کرد یک حزب لیبرال دمکرات نوین تاسیس کنند!)

پس چه می توان کرد؟

۱) تمام احزاب و افراد و جریانات (از جمله جبهه آقای بنی صدر) از خوب و بد و شیطان و فرشته همه مالکان ملک مشاع ایرانند و هیچ فرد و یا حزب و یا جبهه و جریانی نمی تواند معلم اخلاق برای دیگران گردد. متاسفانه افراد قدیمی تر همت این را نداشته اند که دو تا جزوه درباره کار تیمی بخوانند! اگر دانش مدیریت نوین در حد یک مدیر رده پایین (مثلا سوپروایزر ۱۰ کارگر یا کارمند) را داشتند به این خامی حرف نمی زدند.

۲) این که بخواهی مردم را نیم قرن دیگر سر کار بحث و جدل درباره استقلال و آزادی و عدالت بگذاریم کمال بی تجربگی است. از این همه بحث و جدلی که حداقل این دو سال اخیر به نعمت تکنولوژی به طور گسترده بین ایرانیان سرتاسر این کره خاکی وجود داشته همگرایی حاصل نشده است.

۳) داوری را به مردم و رای آن ها بسپاریم و بر مبنای سه اصل ساده زیر به تشکیل کنگره ملی متشکل از خوب و بد و فرشته و شیطان... بپردازیم. همان معادل مجلس یا پارلمانی آینده.

الف- پذیرفتن اختلافات (یکدیگر)

ب- پذیرفتن بیانیه جهانی حقوق بشر که هم مشروح تر از استقلال-آزای_عدالت احتماعی است، و هم خوشبختانه دیگران نوشته اند و نه یک گروه ایرانی که مسلما مورد مخالفت بقیه قرار خواهد گرفت!

د- مبارزه برای حاکمیت و داوری صندوق های رای.

۴) در گام نخست ۱۲ نفر از دانشگاهیان که بتوانند تمام «جریانات» سیاسی احتماعی را نمایندگی کنند گرد هم بیایند و زمینه را برای در کنار هم نشستن رهبران گروه های رقیب و یا نمایندگان آن ها فراهم کنند. امید است یخ ها بشکند. این صندوق انباشته شده شش دهه کینه ها و شکاف های تاریخی چیزی ازش در نیامده و نخواهد آمد. به جای آوردن و گذاشتن این صندوق کینه بر لب تاقچه و برای دیگران رجز خواندن و خود فرشته پنداری کردن، لطفا بذارید تو همون صندوق خونه بمونه!
۴۲٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱٣۹۰       

    از : لطیف پور

عنوان : در عرضه‍ی عمل چه خبر؟
آقای بنی صدر به عنوان نخستین رئیس جمهور نظام ولایت فقیه، در پی ترک پست ریاست جمهوری و «نه» گفتن به دیکتاتوری، طی سالهای اخیر فعالیت های چشمگیر (البته عمدتاً در عرصه‍ی کاغذ و قلم و نظر) داشته اند اما متأسفانه در عرصه‍ی عمل کاری پیش نبرده اند. آیا فکر نمی کنید که دوران افشاگری و نظریه پردازی دیگر گذشته است؟ اگر کسی بپرسد در عرصه‍ی عمل چه خبر؟ - پاسخ شما چیست اقای بنی صدر؟ و این سوال: چرا در مقابل تلاشهای آقای رضا پهلوی و شماری از سکولار دمکراتها برای ایجاد گنگره‍ی ملی سکوت کرده اید؟ رضا پهلوی دیگر به چه زبانی بگوید که من خیال پادشاهی ندارم و به رأی ملت گردن می نهم؟ آیا - فقط برای آزادی ایران - به صلاح نیست که از دشمنی ها بگذریم و در باورها قدیم خود تجدید نظر کنیم؟ یا که صلاح در این است که کاری انجام ندهیم و... فقط نظاره گر نابودی ایران باشیم؟
۴۲٨۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست