سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا اعدامش کردند؟ - بهنام امینی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : ای عزیز خفته در دامان گِل --- چنگ می گردد مرا یادت به دل؛ غم شکوفه می زند هر دم ز من --- آتش است این، آتش است این جان و تن
سلام آقای بهنام امینی و بر همه سلام
گاه درد آنقدر بزرگ است که خیلی چیز ها به حاشیه می رود، حتی سلام کردن که زیبای آغاز سخن است. ببخشید.
رفتن فرزاد، پرواز قمری مهربان جانش؛ بر من بسیار گران آمد. آن زمان که با فرهیختگی بو علی گونه ی خود نامه می نوشت، من هم اغلب پای نامه هایش برایش می نوشتم. یک جوری دورا دور با هم دوست شده بودیم. اعماق سخن اش را در می یافتم. به شکل عجیبی آشنای من بود، در این جهان پر از بیگانه. شاید نوشته های من نیز به او می رسید. شاید او نیز چنین حالی داشت، وقتی که می خواند.
آنچه مسلم است حضور شکوهمند و فرهیخته فرزاد یک پدیده ی متعالی و مدرن و زیباست در جامعه ی بشری. این پدیده، برای پیدایش، خود سازی و ره یافت به جهان پرفسانه ی خود، احتیاج به بُنی استوار دارد.
بار ها نوشتم: دایه سلطنه در دل ِ منه.
آن سخن، فقط یک هم دردی و شعاری شعر آلود نبود، بلکه بر فلسفه ی تعلیم و تربیت تالش کهن استوار است. تالش ها از کهن ترین اقوام ایرانی هستند. در واقع خود را صاحب ایران می دانند، و شاید به همین دلیل باشد که در این قوم کهن ایرانی حتی یک نفر ضد ایرانی یافت نمی شود. حد اقل من ندیده ام. انسان تالشی اصیل عشق به میهن را نیز به همراه آموزش های دیگر به کودک خود می آموزد. و جالب است که در این تعلیم و تربیت میهن دوستانه؛ تالش در افسانه ها و حماسه ها چو فرا می روید، همان ایران می گردد. یعنی زندگی این دو از هم جدایی ناپذیر می شود. بساری از نام های شاهنامه اسامی کهن و هزاران ساله ی ییلاقات تالش است. یعنی این اسامی بر می گردد به قبل از آفرینش شاهنامه به وسیله ی دهقان دانشمند و خرد گرای بزرگ توس.
بعضی اسامی شاهنامه در تالش: رشه پشت = چراگاه رخش؛ رشی آخور = آخور رخش؛ رستمی ویسپنج = وزنه ی رستم. سنگی بزرگ و عظیم است که روی سه سنگ دیگر قرار دارد. و ... رش در فرهنگ تالشی و لری یعنی خرمایی رنگ. اما در زبان کردی رش به معنی سیاه بکار می رود.
بر مبنای یک دیدگاه پداگوژیکی مردمی تالش کهن، تربیت فرزندان بر سه اصل اساسی استوار است. خرد گرایی، مهربانی و دلیری. زیرا اعتقاد دارند که خرد بُن فرهنگ آدمی است. هم اعتقاد دارند که دلیری، بی مهربانیی یعنی خشونت، و مهربانی بی دلیری، یعنی تسلیم و بردگی. پس این سه اصل را با هم، مکمل می دانند. و باز مردم کهن فرهنگ تالش اعتقاد دارند که اگر این سه در انسانی جمع آید، آن شود که باید. این سه اصل گرچه پایه و ستون اصلی فرهنگ تالش کهن است برای تعلییم و تربیت فرزندان، اما خاص تالش ها نیست. همه ایرانی و حتی جهانی است. ولی دریافت آن به وسیله ی فرزندان بشر یکسان نیست. و گاه که درست و زیبا می ستانیم از آن، دیر تر، چنان شود نان جان، که حافظ شیراز، که هنوز بعد قرن ها می خرامد به ناز، که بو علی جهان گیر، که خیرالنسا۱، که رئیسعلی دلواری، که ستار خان، ماندلا و ... می گردیم. آنگاه در تاریخ مایه ی انسان دوستی، شور، عشق، فرهنگ و عدالتخواهی و داد می شویم. این خیلی ربط ندارد به اینکه ما در کجای جهان قرار داریم و از آن کدام مردم و سر زمینی هستیم. این دسته آدمیان از آن ِ همه بشریت هستند، آنها پیشکسوتان راه اند برای کل بشریت.
من نگاهی چنین به فرزاد داشتم. بعد از پروازش در سیاهی و سوگ ننشستم. نتوانستم باور کنم؛ یعنی نخواستم. غروب آن روز وقتی به آسمان نگاه کردم، دیدم خورشید خونین است. با چندین شعر با او به گفتگو نشستم. در خورشید خونین فرزاد را دیده بودم. و روزی که در کلن تطاهرات بود من هم آمدم. شلواری سراسر سپید پوشیدم و آمدم. گویی به عروسی فرزاد می روم. پشت سکوی سخن داوطلب حرف زدن و اعلامیه ها را از اول تا آخر خواندن، فراوان بود، طبق همیشه ی تاریخ جایی برای ما نمانده بود، بر گشتم و به یادش گریستم و با دایه سلطنه جان عزیز اندوه بیکرانش را زیستم. زنی که گویی آن سه اصل را مو به مو به فرزند آموخته بود. بهش گویی گفته بود: پسرم خردمند باش چون پیران دانا، مهربان باش چون قمری ناز، و در عین حال دلیر باش چو شیر؛ آری این شو پسرم، تا شوی بی نظیر، و بوعلی وار، ماندلا وار جهان گیر. این است که هرگاه دایه سلطنه جان، با عکس فرزاد بر سینه، به خانه ی خیالم در آید، بر دل نشیند، و دلم بی اختیار در او آفتاب بیند. و این کهن آشنایی، شور، شیدایی، دوستی و مهر را دیگر پایانی نیست.

او جوانی پیر بود
فرزاد بی نظیر بود
چون قمری مهربان
دلیر چو شیر بود

نهال اندیشه ی جهانی۲ چنین را کاشتن، عظمت دریا ها و بیشه۳ و کوه و چشمه و رود و دشت های زمین را در جیب جان داشتن می خواهد. کوتاه سخن: پُر و سر شار از شکوه آدمیت و طبیعت باید باشی، تا فرزاد گردی.


۱- خیرالنسا زن رئیسعلی دلواری بود، که برای عشق خود و میهن، پا به پای مرد اش می ایستاد.

۲ - اصل واژه ی جهان، جاهان است. تالش ها هنوز این واژه ی کهن ایرانی را درست تلفظ می کنند، و نام زن است در تالش. جاهان یعنی همه جاهای زمین. دنیا اما بخش خشکی زمین است، چنانکه دریا یا دری آو = دری آب = آب در اوست، بخش آب های بزرگ جهان است.

۳ - بیشه - اصل این واژه ویشه = فرو رفته، است. مثل درخت که در زمین فرو رفته. مثل میله ای که در جایی فرو کنند، و هم به معنی به سوی پایین رفتن است؛ مثل پایین رفتن از پلکان.
ویشه صیغه ی مفرد است؛ کامل آن ویشه زار است.

ویشِن = فرو رفتن

ویشیمه
ویشی ره
ویشه

ویشیمونه
ویشیرونه
ویشینه

بسیاری از واژه های ایرانی که در فارسی دری اندکی تغییر یافته اند، و این دِگر شدن، باعث شده که ریشه شان گم گردد، را با کمک زبان تالشی غبار روبی کرده و چهره ی اصیلشان را یافته ام.
باری، جا دارد بگویم که این گشایش بزرگ و یافتن اصل را سراسر مدیون زبان مادری خود هستم. البته از زبان های دیگر نیز کمک می گیرم. زبان تالشی هنوز تقریباً دست نخورده باقی مانده، و بر عکس پهلوی، از زبان های زنده ی ایرانی ایران است؛ که راز های فراوان در دل دارد برای کاوشگران.
٣۷۶۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۱ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : دایه سلطنه، در دل منه ۱
فرزاد
ای سیروان روان
ای پر از جوانی و جوان
ما را ببخش
ما را ببخش، که گران بار همه را بر زلال شانه های خود کشیدی و نغمه خوان رفتی

اینک
با زنده یادت
پر از هاوارم
پر از هَرای، هُوزَه ری
پر از زهارم.

ما را ببخش
ای عاشق دریا،
ای جوان،
ای جُووان،
ای پیر!
ای سیروان روان،
ای پر از جوانی۲ و جوان!
ما را ببخش

زیر نویس ۲ - در ازل واژه ای به نام جوانی بوده، جوانمرد در آغاز نبوده هرگز. بعد ها جامعه ی مرد سالار، این واژه ی دریاوار، هِزار معنی و هَزار آوا را مختص خود کرده است.

جوانزن

به به
دایه سلطنه
چه خوش، چه جُووان
آراسته
اینک مرا نهان.

پس
جوانزنان
هرگز
کمتر از تاریخ ساز جوانمردان
نیستند در این جهان.

زیر نویس ۱ را دیر تر می نویسم.
٣۷۶۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۰       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : هرگز زنده یادش را نتوانستم پرپر کنم، هنوز نتوانسته ام باور کنم
او جوانی پیر بود
فرزاد بی نظیر بود
چون قمری مهربان
دلیر چو شیر بود
٣۷۵٨۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۰       

  

 
چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست