سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

از بازارچه نایب گربه تا بیت رهبری - فرهنگ آبتین

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : امیرحسین آمویی

عنوان : عنوان مقاله "نایب گربه" یا "نایب‌گر"؟
نویسنده‍ی محترم مقاله

در مورد عنوان مقاله و نام بازارچه: آیا مطمئن هستید که "نایب‌گربه" درست است؟ فکر می کنم "به" اشتباه تایپی است و "نایب‌گر" یا "نایبگر" درست است. ممنون می شوم اگر توضیح بدهید.
٣۲٣۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : " افراد تحصیلکرده و اوتو کشیده و دانشگاه رفته " vs شعبان جعفری
دکتر فاطمی در سرمقاله باختر امروز مورخ ۲۶ مرداد ماه ۱۳۳۲ خواستار محاکمه و اعدام شاه می گردد "ملت ایران تشنه ی انتقام است و می خواھد تورا که به ھیچ چیز او ابقا نکردی در روی میز متھمین دادگاه وآن گاه بر روی چوبه دار ببیند ".
«… ! حرف، بادِ ھواست! مدرک نمی خواھد » .
برو! ای خائن! … برو! ای اسیر ارادهء اجنبی که تاریخِ جنایت آمیزِ دودمان سی سالهء پھلوی را تکمیل کردی … من ھمیشه گفته ام که حق این بود که پیش از بستن کنسولگری ھای [انگلیس] و سفارت فخیمه در تھران، آن مرکزِ ننگ و رسوائی [دربارِ شاه] کوبیده شود و در خانهء مُجریِ ارادهء اجنبی ھا را گِل « بگیرند
.در شماره ۲۵ مرداد ضمن چاپ عکس نصیری، دکتر مصدق، آزموده و جلسه ستاد ارتش و خودش نوشت:من در طول ۱۲ سال اخیر ھرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده در موقع ضعف و جبن سر درھم می کشد و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را می زند سر فرود نیاوردم... یکی نیست که از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پابرھنه و لختی که ۲۰ سال پدرت آنھا را به نفت
جنوب... فروخت چه می خواھید؟... حالا ھم مثل دزدھا و بدھکارھا از تاریکی شب برای کودتا استفاده می کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می برید؟ آقای دکتر مصدق چقدر باید صبر کرد... از دربار«؟ بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می خواھد
» : فاطمی در شماره بعد روزنامه خود با چاپ عکسی از سرنگون کردن مجسمه رضاشاه نوشت
«. در میدان بھارستان مجسمه دیو مھیب قلدری به زمین می افتد برو ای خائن که تو را آن قدر اجانب نیز پست و حقیر شناخته اند که دیگر برای این جنایت ھولناک... مزدی به تو نخواھند داد... ملت ایران تشنه انتقام است و می خواھد تو را... بر چوبه دار
ببیند... مردم در قطعنامه میتینگ با شکوه بی سابقه دیروز در تھران خواستار شده اند که وظایف فراری بغ به یک شورای موقتی سپرده شود
.سعید فاطمی که در روزھای کودتا یار و یاور مصدق بود نقل می کند:
"صبح روز ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ ، سه روز قبل از کودتا فاطمی به اتاق مصدق رفت گفت: من دیگر نمی خواھم
وزیر خارجه باشم. مرا وزیر دفاع کنید. مصدق گفت: برنامه تان چیست؟ گفت: برنامه من این است که تا ظھرامروز ۵۰ نفر را اعدام کنم.
» محمد علی موّحد در کتاب پُرارج خویش، زیر عنوان » ،« فاطمی و علامت سئوال : می نویسد:......
حسین فاطمی در نزدِ سیا به عنوان عضوی مشکوک شناخته می شد که گاه و بی گاه آمادهء تماس باانگلیسی ھا بود و دلش می خواست در صورت سقوط مصدّق، جایگاھی در میان مخالفان او و ھواخواھان بریتانیا داشته باشد.
--------------------------------------------------

سرپیچی از عزل و بازداشت حاملین فرمان, مھر وموم کردن کاخ ھای سلطنتی اسمش چیست؟مقاله تُند و سخنرانی توھین آمیز دکتر حسین فاطمی علیه شاه در روز ۲۵ امرداد ۱۳۳۲ و پخش آن از رادیوتھران ،تخریب
مجسمه ھا ی رضا شاه و محمدرضا شاه کودتا نیست؟ مصدق روز بعد از دریافت فرمان عزل، در جلسه ھیات
دولت مساله و فقط از "کودتای نظامی" سخن میگوید و در ابلاغیه دولت خطاب به ملت که در ۲۵ امرداد از رادیو
پخش می شود، نیز از دریافت فرمان عزل سخنی به میان نمی آید.سئوالی که بنظر می رسد آن است که چرا
دکتر مصدق، حقیقت را از مردم و حتی از ھیات وزیرانش پنھان کرده بوده است؟روز ۱۹ مرداد ۱۳۳۲ مصدق
با تعریف ۱۹۰۶ که اجازه تعطیل مجلس را به نخست وزیر نداده است مجلس را « بدون توجه به مندرجات قانون
با رفراندمی ساختگی تعطیل می کند. این نامش چیست؟
مصدق به زور علیه پارلمان، » : حائری زاده در تلگرامی خطاب به دبیرکل سازمان ملل می نویسد اشاره می کند
.( اطلاعات ۱۸ امرداد ۱۳۳۲ )« قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر قیام کرده است
akhbare-rooz (iranian political Bulletin) http://www.iran-chabar.de/printfriendly.jsp?essayId=۲۸۹۴۷&ideas=trues
۹۰ of ۱۶۳ ۰۷/۰۹/۲۰۱۰ ۰۹:۵۰
طبق اسنادی که در کتاب خاطرات و تالمات مصدق و درکتاب ھای دیگر از جمله کتاب ھای متعدد به
نگارش استاد مھدی شمشیری، دکتر جلال متینی و در یادداشت ھای مجلس ثبت است جناب محمد
مصدق السلطنه بدنبال نطق شداد و غلاظ روز ۱۲ امرداد و رفراندم روز ۱۸ امرداد از روز ۱۹
امرداد مجلس را بدنبال رفراندمی که ھرگز در قانون اساسی معین نشده بود با حیله و نیرنگ تعطیل
کرد. اینکار غیر قانونی و مخالف قانون اساسی خود بخود دولت را که فقط در صورتی معتبر است که
مجلسی وجود داشته باشد به تعطیلی می کشد. اینکار را می توان به خودکشی ویا "حلق آویز کردن
خود" تلقی کرد. مصدق چون خودش مجلس را منحل کرده بود دیگر مجلسی نیست که دولت او را
تائید کند پس در آن صورت او یعنی مصدق دیگر قانونا و طبق مندرجات قانون اساسی ۱۹۰۶ نخست
وزیر محسوب نمی شود .
۲. کسی که خود بخود نخست وزیری رااز خود سلب کرده است بدون داشتن ھرنوع اختیاری اقدام به
نصب تانک و سرباز و نگھبان در اطراف خانه خودش می کند. این خود استفاده از اموال "مردم" و
"ابوابجمعی" ارتش که اختیاری به آن ندارد می باشد و این بعنوان اقدام دوم غیر قانونی مصدق در
فاصله ۱۹ امرداد تا ۲۶ امرداد بحساب می آید.
۳. در روز ۲۵ امرداد، پیرو عزیمت شاه به اتقاق ملکه ثریا به بغداد دکتر حسین فاطمی به سفرا و
کارداران کشور ھای بیگانه اعلام می کند که شاه از سلطنت مخلوع شده است.
۴. سرلشگر زاھدی توسط فرمانداری نظامی احضار می شود
۵. دکتر بقائی، و علی زھری و عده ای نمایندگان غیر مستعفی مجلس بازداشت می شوند، کاری غیر
قانونی که در ھیچ کشوری سابقه ندارد نماینده ای را که مصونیت پارلمانی دارد را بتوان دستگیر کرد
مگر کودتائی رخ داده باشد!
۶. عده ای از افسران به اتھام واھی و مشکوک بازداشت می شوند، باتمانقلیج و اسکندر آزموده جزو
بازداشت شدگان ھستند.
۷. لشگر گارد خلع سلاح شد.
۸. عکس ھای شاه و ثریا و رضا شاه بزرگ از سازمانھا و ادارات جمع آوری میشوند. مجسمه ھا پائین
می آید.
۹. افراد حزب توده خیابان ھا را نامگذاری می کنند.
۱۰ . ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دبار، سلیمان بھبودی رئیس تشریفات و ھیراد رئیس دفتر مخصوص
وسایر درباریان بازداشت می شوند
۱۱ . دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه که به قصد غارت کاخھای سلطنتی رفته بود پس از دخالت
مصد ق مھروموم میکند.
۱۲ . سرتیپ ریاحی رئیس ستاد ارتش طی مصاحبه ای از خیلی مسائل پرده بر میدارد و فرار شاه را
استعفاتلقی میکند.
۱۳ . تمام روزنامه ھای وابسته به حزب توده خواستار لغو نظام شاھنشاھی می شوند.
۱۴ . دکتر حسین فاطمی در روزنانه باختر امروز شدیدترین توھین ھا را به شاه و خانواده سلطنتی می
نویسد.
۱۵ . در حالیکه سرھنگ نصیری و شش تن از افراد ھمراه او در حال انجام وظیفه ھستند و مامور ابلاغ
فرمان عزل در شب ۲۵ امرداد به خانه او مراجعه می کنند. (در بسیاری از کشور ھای غربی ھم
برخی ابلاغ ھای قانونی در دل شب انجام می شود؛ دلیل آن این است که شخص ھر جا باشد شب برای
خواب به منزلش می آید و حتما می توان امضا گرفت) سرھنگ نصیری و ھمراھانش در حال انجام
وظیفه ھستند که به دستور محمد مصدق که پس از تعطیل مجلس دیگر سمتی بر او متصور نیست
توقیف می شوند، مصدق برای اینکار از سربازان و افسران گارد منزلش که آنھا را ھم غیر قانونی
در اختیار گرفته بود استفاده می کند. اقدام غیر قانونی سوم در مدت پنج روز و تجاوز به حریم قانون
در یک شب؛ و چون طبق تعریف بالا دیگر پس از "خودکشی سیاسی" نمی توانست در مقام نخست
وزیر پذیرفته باشداین دستگیری یک نوع کودتا برعلیه کشور بحساب می آید و در آن شکی باقی نمی
ماند.
آری این کودتا بود... و نه چیز دیگری... کودتای مصدق علیه کشوری که مدعی بود نخست وزیر آن کشور
است، قانون می داند، قانونی عمل می کند و دکتر حقوق است به قانون اساسی آن قسم خورده است.
---------------------------
.

اگر سانسور نشود ادامه خواهد اشت.
٣۲٣٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهروز

عنوان : سند
آقای unknown برای مدعاهای ضدمضدقی خود بهتر است به اسناد مشخص ارجاع دهند.
٣۲٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : گنج قارون و سلطان قلب ها هم همانقدر برای فیلمسازانش شهرت و پول آورد که قیصر آورد. این دلیل نمی شود که مردم قیصر را تایید کرده باشند. مادر مینی ژوپ پوش من هم قیصر را در آنزمان دید و هم سلطان قلبها را و هم پدر خوانده را.
آقای آبتین محترم، تا آنجا که من می دانم از زمان صفویه که مذهب شیعه بزور به ملت ایران تحمیل شد نطفه ی رابطه آخوند با دربار از یکطرف و با ارازل اوباش از طرف دیگر بسته شد. در دوره صفوی تا زمانیکه شاهان قدرتمند بودند، ملایان و ارازل اوباش بی شاخ و دم بودند. اگر دوران شاه اسماعیل و شاه عباس دوم را در نظر بگیریم می بینیم که ایندو قشرجرئت نمی کردند دست از پا خطا کنند ولی وقتی به دوره شاه سلطان حسین می رسیم می بینیم که چقدر نفوذ آخوندها در این پادشاه زیاد بود، این شاه آن چنان خرافه زده و ضهیف شده بود که بدون اجازه ملا آب هم نمی خورد. در این دوره است که می بینیم که شیخ کودتا کرده است و ارازل اوباش خود را به میدان آورده است تا با کمک اینها به قدرت و ثروت برسد. در همین دوره است که می بینیم شیرازه ی کشور دارد از هم می پاشد و امپراطوری روسیه و امپراطوری عثمان ها با توافق فرانسه کشورمان را بین خود تقسیم می کنند. ملت بجان آمده آنقدر با گرفتاری ها و ناامنی های روزمره ی خود درگیر است که فقط امروز را به فردا می رساند. اگر نادرشاهی بلند نمی شد ایرانی باقی نمی ماند. او جلوی آخوندها را گرفت و ارازل اوباش را سر جایشان نشاند و جنگ شیعه و سنی را خاتمه داد. در دوره قاجار باز داستان سلسله صفوی تکرار می شود. آغا محمد خان قاجار است که از هم پاشیده شدن کشور جلوگیری می کند و به سبب قدرتمندی اوست که آخوند و همدستان ارازل اوباشش منتظرالوقت نشسته اند. با بقدرت رسیدن فتحعلی شاه قاجار دوباره آخوندها دست بالا را پیدا می کنند و ۱۷ ایالت ایران را به روسیه واگذار می کنند و بعد هم توجیه می کنند که مردم آن ایلت ها کافر بودند و خوب شد از دستشان خلاص شدیم. هر چه آخوند نفوذش در دربار بیشتر شد از قدرت شاه کاسته شد و با قدرت یافتن آخوند تعداد ارازل و اوباش هم در کشور بیشتر شد. رضاشاه آمد و دست آخوند و ارازل و اوباش را کوتاه کرد ولی باز آخوند بیکار ننشست و در کمین نشست. با رفتن رضا شاه باز آخوند وارد صحنه شد و ارازل اوباش تعدادشان زیاد شد. از ۲۸ مرداد به بعد آخوند و ارازل اوباش او دستشان بریده شد و همه می دانند که تا سال ۵۷ لات و جاهل به تاریخ پیوسته بود و مسعود کیمیایی ها آنها را در فیلمها زنده کردند همانطور که امریکایی ها فیلمهای کابوها را هنوز که هنوزست می سازند. همزمان با فیلم قیصر سلطان قلب ها و گنج قارون هم ساخته می شدند و همه این فیلمها با استقبال روبرو می شدند. بنابراین نمی توان گفت که قیصر باعث بی فرهنگی شد چون مردم به فیلمهای فردین هم دسترسی داشتند که تصویر دیگری به مردم نشان می داد. شنونده و بیننده باید عاقل باشد همانطوری که در غرب می بینیم. متاسفانه ما روشنفکر نداشتیم که اگر داشتیم به اینروز نمی افتادیم. عده ای تحصیلکرده داشتیم که بویی از سواد سیاسی نبرده بودند تا در ۱۵ خرداد ۴۲ مخالفت شدید خود را بر علیه خمینی گجستک ابراز کنند تا ما به اینروز سیاه نیفتیم. مخالفتشان با شاه و یزیر کشاندن او برایشان مهمتر بود تا دفاع از حق رای زنان و دادگاه های حمایت از خانواده و مبارزه با بیسوادی...آخوند انتقام شیخ فضل الله نوری و مرام او را از پهلوی ها می خواست بگیرد و تحصیلکرده انتقام دکتر مصدق را. هیچکدام هم ارزشی نه برای تجدد در ایران قائل بودند، نه نیازهای ملت و نه منشور جهانی حقوق بشر. آنچه اینها می خواستند رسیدن بقدرت و ساختن آرمانشهرهای خود که در آن ملت ابزاری بیش نبودند. هیچکدامشان از شاه دمکرات تر نبودند و این واقعیت را در این ۳۲ سال همه به چشمان خود دیدند. مهم هم نیست که برخی قبول کنند یا نکنند و همچنان طبل خود را بکوبند. خوشبختانه ما در عصر اینترنت و گردش اخبار آزاد زندگی می کنیم و نسل اولی هایی بسیاری خاطرات خود را برای نسل های بعدی بجا گذاشته اند که بدور از تعصب هستند. با ارعاب نمی توان دهان همه را در همه جا بست که هر کس با تعبیر من از تاریخ مخالف باشد کمونیست است/شاهپرست است/وابسته به رژیم است...بدبختی ما نداشتن روشنفکر بود ولی امروز خوشبختانه با همت مردم تحصیلکردگانی مثل جلال آل احمد و علی شریعتی و صدری ها و گنجی ها به کنار رانده شده اند تا فضا برای روشنفکران و فیلمسازان روشنفکر باز شود.

گنج قارون و سلطان قلب ها هم همانقدر برای فیلمسازانش شهرت و پول آورد که قیصر آورد. این دلیل نمی شود که مردم قیصر را تایید کرده باشند. مادر مینی ژوپ پوش من هم قیصر را در آنزمان دید و هم سلطان قلبها را و هم پدر خوانده را.
٣۲٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : جاهل و بیسواد و قلدر‌ها
جناب unknown ،
ظاهرا شاه الهیآن منبعی موثق تر از شعبان بی مخ تاجبخش ندارند که باید برای اثبات ادعای خود از او نقل قول کنند .
بر خلاف اظهارات جناب تاجبخش ، کودتا را امریکا کرد که ظاهرا با ده میلیون دلاری که مقداری از آنهم زیاد آمد نه تنها " جاهل و بیسواد و قلدر‌ها " بلکه آیت الله کاشانی ها و زاهدی ها را هم خرید و امریکا و شاهنشاه آریا مهر همین آیت الله ها را بال و پر دادند که جلو کمونیسم را بگیرند.
" افراد تحصیلکرده و اوتو کشیده و دانشگاه رفته " یا کشته و یا در زندان بودند و آنها که جان سالمی بدر برده بودند با گذرنامه های اهدایی شاهنشاه و حزب رستاخیز در اروپا و امریکا مشغول فعالیت بودند. میتوانید فیلم آنها را در جلوی کاخ سفید زمانی که آن مرحوم را با گاز اشک آور به گریه انداختند به بینید. و جناب کارتر که تاریخ مصرف شاهنشاه را پایان یافته میدانست با اشاره به انبوه جمعیت دانشجویان به مسخره فرمود اعلیحضرت همایونی میدانند که چطورجمعیتی از مردم را گرد آورند و ظل الله جایش را به آیت الله داد و بقیه داستان را میدانید.
٣۲٣۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : unknown

عنوان : قابل توجه مصدق الهیان و طرفداران
شبان جعفری در یکی‌ از مصاحبه‌هایش سالها بعد از انقلاب گفت در سال ۳۲ ما جاهل و بیسواد و قلدر‌ها کودتا کردیم و مملکت را دادیم دست افراد تحصیلکرده و اوتو کشیده و دانشگاه رفته که برای مردم مدرسه و دانشگاه و سپاه دانش بسازند. در سال ۵۷ دانشگاه رفته‌ها و فرنگ درس خوانده‌ها و روشنفکر‌ها انقلاب کردند و مملکت را دادند دست اوباش بیسواد و قلدر و آدم کش که مردم را بکشند و همه چیز را به نابودی بکشانند
٣۲٣۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : ئاواره‌

عنوان : بسیار عالی
راستش اگر فیلسوفان و مهندیسین خودخوانده‌ اجتماعی ،بنیاد کار و فعالیتهای اجتماعیشان را همین دید عمیق و ملموس اجتماعی قرار میداند و از همین زاویه‌ مواضع سیاسییشان را انتخاب میکردند(همانگونه‌ که‌ جنبش فدایی در اوایل انقلاب موضع میگرفت) هیچ احتیاجی به‌ پونوماریف و ... انواع و اقسام تئوریسینهای آبکی روسی برای درک دقیق و بلاواسطه‌ انجه‌ در ایران روی میداد،نبود.هیچ احتیاجی هم به‌ ادامه‌ مشی مسلحانه‌ نبود....
درود بر شما
٣۲٣۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : از دشنه و قلم!
آقای آبتین زحمت کشیده اید،مزد شما با اهل درد باد.یاد کاووسی همیشه به خیر باد که در وانفسای روزهای قیصری ،علم خرد برداشت و لجن مال لجاره ها شد.نمیدانم شما آبتین عزیز در چه سنی هستید ،من اما محصول همان سالهای پرتب وتاب روزهای قیصرم.یعنی که آنروزها ۱۶ ساله بودم و فیلم کمیایی را چند بار دیدم!وهربار بیشتر باور کردم که حق با کاووسی است. این به جای خود.وامّا در همان روزگاران بود که با ترس و لرز به آنان که سری بویناک از قرمه سبزی داشتند گفتم، علی شریعتی قیصر با سواد های بی بیسواد است!!!و روند وقایع نشان داد که شریعتی به جای قمه ،مسّلح به قلم بودو تریبونی که حماقتهای حکومت احمق وقت در اختیار او و همفکرانش قرارمیداد،به خیال آنکه اینان سدی باشند در قبال خیزشی که بوی مرامهای اشتراکی میداد.در آن روزگار نفسی بود و شوری که به مرور مرا قفسی شد وگوری.واینک پیرانه سر به مرگ جوانی خویش مینگرم و جوانانی که مرگمال اندیشه های پوسیده ی قرون کهنه حکومت فسق و فساد میشوند.افسوس که نامه ی جوانی طی شد...
مزد شما با اهل درد باد.
٣۲٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : unknown
وقتی کامنت های unknown را میخوانم بیاد مجله ای در واشنگتن دی.سی و کتابی که در تخریب دکتر مصدق نوشته شده بود میافتم و اینکه طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد و عرض خود میبری و زحمت ما میداری.
٣۲٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : ....

عنوان : شعبان جعفری به دکتر فاطمی چاقو زد
فریدون مظاهر تهرانی که شاهد و ناظر این ماجرا بوده است در روزنامه شرق می نویسد:

این موضوع برای من تداعی معانی شد و تصمیم گرفتم مطلب را آن گونه که شخصاً شاهد و ناظر بوده ام به شیوه نگارش درآورم. انگیزه عدم انتشار موضوع تاکنون آن است که در رژیم گذشته به خاطر اختناق سیاه حاکم بر جامعه به وسیله نظام ستم شاهی کسی قادر به ابراز مطلبی خلاف منویات آن حکومت نبود. ولی چه همان موقع و چه بعد از انقلاب موضوع را اغلب به دوستان و آشنایان مورد اعتماد گفته بودم و حتی قرار بود مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی نویسنده کتاب تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد مشاهدات مرا در یکی از کتب خود بگنجاند که متاسفانه عمرش وفا نکرد. بگذریم و به اصل مطلب بپردازیم. به علت بچه محل بودن شخصاً و از نزدیک شعبان جعفری را می شناختم و عملاً شاهد و ناظر عملیات یاد شده بوده ام .

شعبان جعفری ساکن محله پا گذر در«خونگاه» محاط بین گذر مستوفی و گذر باغخانه و گذر قلی بود که خیابان های اطراف آن جلیل آباد (خیام فعلی) در شرق _ بوذرجمهری در شمال و شاهپور (وحدت اسلامی) در غرب است و ما هم در همان نزدیکی منزل وی ساکن بودیم.

در یکی از روزهای اسفندماه سال ۱۳۳۲ خورشیدی (احتمالاً شش اسفند) درحالی که نوجوان ۱۷ساله ای بودم و به علت معالجه بیماری تراخم چشم مدتی بود ترک تحصیل کرده بودم جهت دیدار پدرم که افسر شهربانی بود و در اداره کارپردازی آن موقع واقع در کاخ شهربانی کار می کرد به محل یاد شده رفته بودم و به توصیه پدرم در تراس و پاگرد ورودی کاخ شهربانی قدم می زدم و منتظر پدرم بودم که ناگهان اتومبیل جیپی جلوی پلکان کاخ مذکور متوقف شد و درحالی که یک نفر نظامی در جای راننده و نفر دیگری در کنار وی بود از عقب جیپ مذکور یک نفر غیرنظامی را که ربدوشامبر تیره رنگ به بر و دمپایی به پا داشت و دارای ریش توپی سیاه رنگی بود درحالی که از جلو به دستانش دستبند زده بودند از جیپ پیاده کرده و او را از پلکان به بالا آورده و سپس از در ورودی داخل سرسرا و هال کاخ شهربانی شده و به انتهای هال رفته و از طریق پله های موجود در کنار اداره مستشاری آن موقع شهربانی یاد شده را به طبقه بالا (دوم) اتاق مخصوص رئیس کل شهربانی بردند. موقعی که شخص دستگیر شده را از کنار من عبور می دادند متوجه رنگ زرد وی در قسمت گونه ها و پیشانی شدم و عده ای می گفتند یاد شده دکتر فاطمی است. مدتی بدین منوال سپری شد. سپس دکتر فاطمی را به همان وضع که آورده بودند از طبقه بالا به پایین و هال و بعد به روی تراس و پله ها آوردند. ناگهان مشاهده کردم در خیابان جلوی پله ها که آن وقت خیابان ملل متحد نام داشت شعبان بی مخ به اتفاق تعدادی از نوچه های خود که من برخی از آنها را می شناختم و چاقو کش های حرفه ای بودند درحالی که نیم دایره ای تشکیل داده اند و هریک چاقوی برنده ای در دست دارند و به سبک مراسم عزاداری تظاهر به سینه زنی می کنند بدون آنکه چاقو را به بدن خود فرو کنند شعار می دادند: خدا، شاه ِ میهن (واژه شاه را با کسره ه تلفظ می کردند.) موقعی که مامورین، دکتر فاطمی را از پله ها پایین برده و وارد خیابان شدند و قصد داشتند او را سوار همان جیپ کذایی کنند و ببرند ناگهان شعبان بی مخ و یارانش با چاقوهای برهنه به آن شادروان حمله ور شده و ضرباتی چند وارد کردند که بغتتاً خانمی که بعداً فهمیدم خانم سلطنت فاطمی خواهر دکتر فاطمی است و از طریق خبر رادیو مطلع شده بود که برادرش را دستگیر کرده و به محل دفتر فرمانداری نظامی تهران که آن موقع در داخل کاخ شهربانی بود آورده اند خود را به آن محل رسانده که مصادف با حمله اوباش و چاقوکشان به دکتر فاطمی شده و خود را سپر بلا کرده روی برادرش افکند و از ۱۶ ، ۱۷ ضربه چاقوی حمله کنندگان شش ضربه به دکتر فاطمی و ۱۱ ، ۱۰ ضربه به خانم سلطنت فاطمی وارد شد. مامورین به صورت بهت زده ناظر جریان بودند و هیچ گونه اقدامی در جلوگیری از عمل چاقوکشان به عمل نمی آوردند. در نتیجه مردمی که در خیابان به مناسبت واقعه ازدحام کرده بودند وقتی که فهمیدند مضروب دکتر فاطمی است اعتراض و شروع به انتقاد از عمل مهاجمین کردند که به ناچار چند مامور دیگر از داخل کاخ شهربانی خارج شده و به کمک مامورین قبلی دکتر فاطمی را درحالی که روی زمین افتاده بود و خون از بدنش جاری بود با همان جیپی که آورده بودند از محل دور کردند و خواهر دکتر فاطمی را عده ای از مردم از محل دور کرده و بعداً فهمیدم به بیمارستان نجمیه برده اند. توضیح آنکه شعبان بی مخ و همکاران چاقوکش اش در آن روز لباس ورزشی به صورت بلوز و شلوار دارای رنگ های نواری آبی و قرمز و سفید به تن و کفش کتان ورزشی به پا داشتند و نوار پهنی به صورت پرچم ایران دور سینه و شانه و کمر خود بسته بودند که روی آن نوشته شده بود: «جمعیت جوانمردان جانباز!!» و یا به قول خودشان جوانمردان شاه پرست و شاهدوست. بقیه جریان را که من شاهد نبوده ام در متون کتاب های تحقیقی و تاریخی شرح داده شده و موجود است. و اما بایستی اضافه نمایم که در آن تاریخ رئیس کل شهربانی سپهبد مهدیقلی علوی مقدم، فرماندار نظامی تهران سرتیپ تیمور بختیار و فرمانده گارد شاهنشاهی سرتیپ نعمت الله نصیری (ارتشبد بعدی معدوم) بودند که با مواضعه و توطئه چاقوکشان حرفه ای و سرپرست آنها شعبان خان را خبر کرده بودند که درجا کار دکتر فاطمی را بسازند و شایع نمایند مردم او را به قتل رسانده اند که فداکاری خواهرش در آن مقطع تاریخی موقتاً وی را از مرگ حتمی نجات داد.
٣۲۲۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست