سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

قتل در تهران - سهراب مختاری

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مجید برادرت

عنوان : نشان پدر
دستی به دور گردنم میلغزانم
سیب گلویم را چیزی انگار میخواسته له کند...
٣۲۵۹۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : دور باد و دور باد و دیر باد --- آفتاب ِ دیده اش تکثیر باد!
سهراب نازنین و بسیار عزیز، و همه باز ماندگان آن عزیزان پُر مایه ی آفتاب نشان، در بلند تیره شب ایران!
باز و باز و باز همدردی مرا بپذیرید.

سهراب گرامی!
از بزرگی مرد به خوبی دیده می شود که نشان داری. تو کز مختاری بزرگ نشان داری، یعنی به تنهایی جهان داری.
بیشک شرم و نجابت مرد، تا دیر و دور تاریخ آینده ی ایران زمین، تکثیر خواهد شد، تا از این همه بی شرمی جهان، ما را نجات دهد.

بخشی از منظومه ی فروهران ایران زمین، از کتاب چاپ ناشده ی قتل های سیاسی زنجیره ای:

فروهران ایران زمین

به هنگامی که
«پویندگان مختار» را می کُشند
و «زال زادگان ِ پیروز» را
پارگاه ۱ به آتش می کِشند
به هنگاهی که
فرزندان «مجید»
و «شریف» ایران زمین را
مار سیاه به گردن می خوابانند
و طناب دار ایران زمین می تابانند

به هنگامی که
جغد پلیدی بر بام است و
دنیا سفله را به کام
و آتشگه ی زرتشت
خموش است و
در دلم هزاران شعله ی پر جوش
پچ پچم
به فریادی بدل می گردد
که در جهان نمی گنجد

قلم در دست و بس گریان
به خود آهسته می گفتم:
که کشتند یاور ما را
که کشتند یاور و هم باور ما را

چرا پس این جهان آلوده آرام است!؟
به جای می
به جام ِ نیک مردان جهان
زهر است
پلشتی و پلیدی کار این دهر است.


پس چرا کارون نمی جوشد!؟
چرا آتش آتشفشانی
آن پهنه نمی پوشد!؟
که تا سوزد غم ما را
که تا سوزد
من و او و شما ها را

خلیج فارس
چرا موج اش نمی روبد
آن ساحل شر را
زمین سفله پرور را!؟

خزر، آخر کلان دریاچه ی دنیای ما باشد
چگونه او
سکوتی تلخ را
آرام می نوشد
به همراه سپید رود اش!؟
چرا پس او
نمی بلعد جهان
یکسر با دم و دودش!؟

ناگاه صدایی:
- گویی اَهورا مزدا را
هنوز گوش کر نگشته است -
فروهران به آسمان رفته
به قالبی دگر روند و باز آیند
فروهران
چو پروانه ها
به ناز آیند!

گوش فرا می دهم
سرود خوانان اَوستا هستند
آنان
که راز آسمان ها می دانند
از زبان قلمم می خوانند.

می گویم: رفیق کوچک بزرگم!
تو با منی هنوز!؟
با تو تنها نیست نوروز

می گوید: آری، من با تو ام.

برای تو به جای کارون می جوشم
به جای خلیج فارس
در سرتاسر جهان می خروشم،
تمام خزر را
از نوک خود می گریم
و با شوراب خون آلود امواج
به کلبه ی خفتگان بیگاه
می کوبم
تا ویرانی
تا بیدار شدن یک احساس بلند ایرانی!
........................

۱ - پارگاه(تالشی)= خیمه، آلاچیق، چادر.
٣۱۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست