سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نخستین نقاش جهان، زنی بود که خدا را نقش کرد - منوچهر جمالی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : سیمرغی

عنوان : نخستین نقاش جهان، زنی بود که خدا را نقش کرد
فرشید ارجمند!
برداشت شما از نوشتار استاد بسیار زیبا، انگیزنده و ... می‌باشد!

آفرین!!!
٣۱۲۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱٣٨۹       

    از : FARSHID A

عنوان : سنجش کار نیک و زیبا شدن در فرهنگ ایران
مطلبی که استاد جمالی پیرامون دختر رستم؛ بانو گشسب نوشته اند را خواندم و بسیار نکته ها از آن آموختم.
نخست اینکه چه زیبا و با مفهوم که ما به کار نیک؛ کرفه می گفتیم که این واژه معنی جسم خدا و شکل خدا را در خود دارد. این برداشت آقای جمالی هم زیبا بود که هر کار نیکی که انجام می دهیم هنگامی نیک است که صورت و پیکر خدا در آن آشکار شود. به عبارت دیگر هر کس دست به کار نیکی می زند چونکه در این کار نیک؛ خداوندی در ما رشد می کند که با ما هم صورت و هم پیکر می شود. این مسئله بسیار مهم است برای آنکه خدای ایرانی مانند الاهان ادیان نوری؛ دستور نمی دهد که ما کار نیک بکنیم و در مفهوم خدای ایرانی امر به معروف و نهی از منکری در کار نیست. خدای ایران تا وقتی که ما کار نیک انجام ندهیم به شکل خدا و به جسم خدا در ما در نمی آید. این بسیار مهم است. در ایران باستان خدا با کار نیک ما جفت می گشت و بخشی از گوشت و پوست و رگ و ریشه انسان می شد. خدا کار نیک ما بود. خدا از بی صورتی و از بی جسمی با کار نیک ما به شکل ما در می آمد و این بسیار مفهوم ژرف برای ایرانی داشت. ایرانی خدا را در گشت و تحول در عمل خود می دید و این بسیار گوناگون است با الهی که عمل انسان را با قدرت کنترل می کند و هرگز با مخلوق پیوند گوشتی و شکلی پیدا نمی کند. در فرهنگ ایران انسان جوانمرد ی می کرد چونکه خدا در این عمل جوانمردی او؛ شکل خدا می گرفت. در فرهنگ ایران؛ انسان اندیشه و جان کسی را آزار نمی داد چراکه خدا در این عمل نیک انسان همچون اندیشه و تنی می شد که اصل بی آزاری می گشت. خدا تحول می یافت و در انسان خدا می گشت درست برعکس ادیان نوری. انسان همیشه در تلاش برای انجام کارهای نیک بود چون می دانست که در این تلاش خدا را در خود زنده می کند. انسان خود را با عملش به راستی نزدیک می کرد چون با این راستی از بن خویش و از گوهر خود می رویید و در این رویش خدایان هم با او می روییدند و تحول به پیکر و شکل پیدا می کردند. برای همین راست بودن برای ایرانی مهم بود چون ایرانی آرزو داشت که همیشه از بن خود که در آن خدایان زندگی می کنند بیرون بیاید و همراه با خدایان در اجتماع رشد کند و صورت خود و پیکر خود را از آنها پر کند و آنها را به خود پیوند بزند. ایرانی عار داشت که کس دیگر شود و یا از خود بیرون نیاید چون خدایان را دیگر با خود نداشت . خدا در انسان نقش زیبایی می شود. انسان زیبا می شود چون خدا زیباست چون حقیقت زیباست. این زیبایی را نمی توان از انسان گرفت چون چهره خدا در انسان همان زیبایی است. خدا تحول به زیبایی می یابد و انسان که صورت خداست پیوسته زیبا و زیبا تر می شود. در زمینه اخلاقی در ایران ؛ گناه مطرح نمی گردد بلکه زیبا شدن انسان و زشت شدن او مسئله اساسی است. انسان با عمل زشت با قهر با زور با خشم و با درشتی و تهدید زشت می شود چون دیگر کار زشت او نمی تواند زیبایی خدا و زیبایی درون او را نمایان سازد. انسان با کارهای زشت دیگر صورت زیبا ندارد چون بن او به پیکر و صورت او تبدیل نمی شود و صورت او زیبا نمیشود. این انسان زشت جهان را زشت می کند چون دیگر عمل او حتی مقدس هم باشد و حتی برای نیک ساختن قدرتی هم باشد, همه چیز را زشت می کند. این زشت شدن انسان گوهر او را هم آلوده به زشتی می کند و انسان دیگر ارتباط خود با بن خود را در این زشتی از دست می دهد. انسان در این زشت سازی عذاب می کشد.
با سپاس فرشید
٣۱۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست