سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دو رباعی - فتح اله شکیبایی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : تلخی شدست چون یار من --- تلخ است بسی گفتار من ........................
سلام بر ضحاک جان
ممنونم که نشانی خود را شعر آلود و با سرود اینجا نهاده اید.

این لحظه آوار است به سر
این "زندگی" بار دگر
حتماً زمان دیگری
خواهم نوشت من سر به سر

به عبارتی دیگر

گفتن قصه های تلخ نیز حال می خواهد
شَراسَت و شور و مجال می خواهد

پس دیر تر که دنیا داران با شرارت خود، شراست ما را به کمال رساندند؛ برای حضرت شاعر، یعنی همان دوست مشترک ما، می نویسم تا به شما و بهمن جان عزیز که از کوه زندگی آمده غلتان، با هزار زخم بر جان؛ و دیده بسیار گُل و خس، و کس و ناکس، و اینک نشسته پُر و پارسا، به سبز دره ها؛ نیز برسانند.

و در پایان
در این مرده روزگار
آرزو دارم
که شاد و شکفته باشید چو نو بهار

به عبارتی دیگر

ای که
جوانی می کنی
پس زندگانی می کنی
گرچه در این دنیای ما
زیر پَر ِ چرخنده ی شمشیر ِ دام
بشکسته جام
زین "زندگی"
بسیار کَس
گردیده سیر
چون سه نشان خرمیست
شاد و جوان مانی و پیر!
۲۹۵۲۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۹       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز ...
ای لیثی با خرد که مرد راهی
ایمیل مرا شنیده ام می خواهی
بنویس دماوند و دگر -اَت- ای جان
زنجیر گرانبار و سپس - دات- ایران

تبصره:
(اَت = @)
(دات = .)
۲۹۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : هست های زیبای جهان بشری، با تلاش "بشر" رو به نیستی نهاده اند، پس فریادی، پس هشداری، پس شعری، پس کلوله ی سخنی باید شلیک کرد.
با سلام مجدد خدمت شاعر و همه
در باب فرمایشان ضحاک جان و بهمن پارسای گرامی، باید عرض کنم در مورد نکات عروضی با شما جدل نمی کنم زیرا شما استاد فن خود هستید. و هم اعتقاد دارم که بسیاری از مردم به غلط و بیجا دوبیتی های خود را رباعی می نامند. ما تک بیت داریم و دو بیت هم می توانیم داشته باشیم بی آنکه از قانون رباعی «لا حو ........» پیروی کند. شاید بیش از هفتاد در صد دوبیتی های تالشی رباعی نیستند، اما بسیار سوزناک، قوی و تأثیر گذارند.
و اما چرا من این چهار بیت و سراینده ی آن را ستودم. زیرا در زندگی کوچک خود بار ها در پی یک سینه چاک بوده ام و نیافته ام. ضحاک عزیز، از نیست ها گفتن بیان آرزو است، و بیان آرزو در شعر نه بیهوده گویی است و نه خلاف قاعده ی شعر. گوشزد کردن از سوی شاعران از دیر باز هشداری بوده برای جلوگیری از سقوط آدمی. آدمی ای که از روی نادانی و یا برای لقمه نانی هم نوع خود را سر بازار سیاست به قیمت پهن می فروشد آسان.
در یک جامعه بشری سقوط نکرده، خیلی از این آرزو ها شدنی هستند، اما امروز می بینیم که دیگر «یافت می نشوند». پس باید تلنگری بر جان آدمی فرود آورد تا به خود بر گردد. و اگر او بر نگشت، حد اقل بگذار نسل فردا بداند که در ننگ راه اش افتخاری نبوده است. و چه کسی بهتر از شاعر برای زدن این نهیب.
من وقتی آن کامنت را می نوشتم، شعله کشیدم و نوشتم. برای سر گرمی ننوشتم.
اگر آدرس ایمیل شما را داشتم، آنوقت برایتان علت ستودن خود را می گشودم به روشنی روز چنان، که زمزمه کنید به هنگام خواندن نامه ی من زیر لب چنین: گریه امانم نمی دهد، این زندگی جز غصه نانم نمی دهد. و هم به خود بگویید: انسان عجب جانوری است، مگر می توان این همه را تحمل کرد.

و یک نکته: در زمانه ی ما رسم است که گاه به هم نان قرض می دهند، تا همگان بدانند از آن جمله نیستم، لازم است بگویم که جناب فتح اله شکیبایی را هرگز ندیده ام، و سخنی با او نگفته ام و نمی دانم چه عقیده ای دارد و از کدام دیار ایران زمین ما است. فقط چون بعضی آرزو هایشان را آرزوی خود یافتم، پس برایشان کامنتی از سر همسویی و با کمال صداقت نوشتم.
همیشه شاد و شکفته باشید چو بهار
۲۹۵۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : بعضی ملاحظات!!!
موافق آنچه در مدرسه خوانده ام،وکمی هم اینجا و آنجا خوانده و شنیده ام،رباعی در شعر فارسی به دو وزن معروف است. یکم :مفعول مفاعیل مفاعیل فعل. دویم :مفعول مفاعلن فعولن فعلن. وبه نظر هم اینطور میرسد که رباعیات موجود ،اصلی و بدلی همه در همین دو وزن سروده شده اند.سرآمدشان هم سخن خیام است.اهل فن و صاحب نظران اولی را ،اخرب و دومی را ،اخرم ،گفته اند. اگر خواسته باشیم خیلی ملا نقطی گری نکنیم،ساده ترین راهش اینکه گفته اند رباعی سروده میشود بر وزن،لا حول و لا...تاآخر.
سروده هایی که با نام"رباعی"اینجا آمده است از هیچیک اوزان و آهنگها و ریتم های کلاسیک وسنتی پیروی نمیکند. پس رباعی خواندنشان به صرف دوبیتی بودنشان چندان به صواب نیست.والا که باید از قاعده ی رباعی هم تبعیت میکرد.
وامّا این ابیات از غرابت وزن در رنجند.دقت کنید:من چهره ی= مستفعلن. تابناک میخواهم ونیست=؟؟؟؟
یک همره=مستفعلن. سینه چاک میخواهم ونیست؟؟؟؟
نابودی ی =مستفعلن . گردوخاک میخواهم ونیست؟؟؟؟
خندیدن و=مستفعلن . رقص تاک میخواهم ونیست ؟؟؟؟
در همه مصاریع کلمات " میخواهم و" موافق ،مستفعلن است و بقیه ساز خود را میزنند،و نتیجه این میشود که ابیات در کل خود به بی شخصیتی و در ماندگی میرسند و مفهوم نیست با شعر موزون سنتی سر وکار داریم و یا با ابداعی تازه که نام رباعی را به وام گرفته.
وچیزی که تا کنون به نظر من نرسیده بود و بهمین جهت هنوز هم مثل کفش تنگ ذهنم را میزند و جا گیر نمیشود تعبیر غریب "رقص تاک" است ؟! تاک را و رقص را چه مناسبت ،استعاره،ایهام و یا هر رابطه دیگری که میخواهید اسمش را بگذارید هست؟
مسلما شاعر محترم توضیحات خاص خودشان را دارند،و اما تا نگفته اند و ندانیم ،پرسش به قوت خود باقی است.
۲۹۴۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۹       

    از : ضحاک ماردوش

عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز ....
از «هست» بگو ، عزیز من «نیست» چرا
از آنچه که آن کنون تو را نیست چرا ؟
از آنکه کنار توست در خانه، بگو
از آنکه ز خانه پرسی اش « کیست؟ » چرا؟
۲۹۴۹۵ - تاریخ انتشار : ۲۷ تير ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : درود بر شما عمو فتح اله شکیبایی ---جانی که پر از عشق جوانی باشد --- سر چشمه ی شور زندگانی باشد
جان دار و زنده سرودی، در زلال زمزمه ی رودی!
درود بر شما عمو فتح اله شکیبایی

جانی که پر از عشق جوانی باشد
سر چشمه ی شور زندگانی باشد
۲۹۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ تير ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست