سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

طوفان در فنجان چای - عیسی صفا

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : چاپلوسی و تملق در دربار شاه خائن

عنوان : برای انهائی که میخواهند با سلطنت طلبان همراه شوند تا ایران را به دمکراسی برسانند
نماد دیگر اشرافیت درباری، تشکیل حلقه‌ای از چاپلوسان حرفه‌ای به دور اعلیحضرت، علیاحضرت و والاحضرتها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را بر نمی‌تابیدند، از مدیحه‌سرایی و تملق لذت می‌بردند و از تملق دیگری حسادت می‌ورزیدند و چاپلوسان نیز برای رسیدن یا ماندن در قدرت، زبان به هر تملقی می‌گشودند.
«محمدرضا خیلی لذت می‌برد که گروهی از فرماندهان عالیرتبه ارتش با آن لباسهای پر‌زرق و برق جلو او صف می‌کشیدند و به ترتیب دست او را می‌بوسیدند». گاهی «در مراسم رسمی یا میهمانیها... افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند.» شاه چنان به دست‌بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می‌کرد» تا اطرافیان ببوسند.
بوسیدن پای شاه بعد از جشنهای ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
سفرا موظف بودند در گزارشهایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیر‌خسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند. هرمز قریب یکی از مدیر‌کلهای وزارت دربار در نامه می‌نوشت:
مراتب پرستش چاکرانه مرا به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقتها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار را دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.» گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانیهای ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
چاپلوسی در دربار چنان فرهنگ شده بود که گاه از شخص شاه می‌گذشت و نسبت به نزدیکان شاه، ملکه، ملکه مادر، بچه‌ها و حتی سگ شاه هم می‌رسید. هویدا به عنوان شخصیت دوم کشور گاه خم می‌شد و دست بچه‌های شاه را می‌بوسید. او دست علیرضا، فرزند شاه را که بیش از ۴ سال نداشت می‌بوسید. فرح از این که می‌دید اطرافیان شاه مجبورند حتی نسبت به سگ شاه چاپلوسی کنند، احساس حسادت می‌کرد.
رکوع و سجده در مقابل شاه چنان غیرطبیعی بود که هر تازه‌وارد را به تعجب می‌انداخت. مارگارت لاینگ، روزنامه‌نگار انگلیسی که برای نوشتن زندگینامه شاه اجازه ملاقات و حضور در دربار را پیدا کرده بود، تعجب خود را از این صحنه پنهان نمی‌کند:
ناگهان یک اتاق پر از اشخاص مختلف به تعظیم افتادند به طوری که نصف بدن آنها به موازات کف اطاق درآمد.
مسابقه در چاپلوسی گاهی حس حسادت درباریان را برمی‌انگیخت، خصوصاً شاه از دست‌بوسی غیر از خودش رشک می‌برد. به روایت ثریا، شاه: «وقتی می‌بیند که این یا آن وزیر، توجه بیشتری به من نشان می‌دهد دچار بدبینی و حسادت می‌گردد، در حالی که خود نیز می‌داند که آنها فقط برای تحکیم مقام و موقعیتشان در برابر من تملق و چاپلوسی می‌کنند.»
فرهنگ چاپلوسی حلقه‌ای از تملق‌گویانی را تربیت می‎کند که تنها مطالبی را طرح کنند که مورد پسند دربار باشد، نه واقعیتها را. در نتیجه، درباری به وجود آمد که از حال رعیت بی‌خبر بود و دل‌خوش به گزارشات اطرافیان و بله قربان گویان. به گزارش علم، شاه نیز می‎گفت: «عجیب است، تمام وزرای من هر حرفی که به آنها می‌زنم، می‌گویند از صمیم قلب معتقدند که عین حقیقت است.» علم که خود گوی چاپلوسی را از دیگران ربوده بود، در دل گفت: «تمام وزرای او جز یک مشت بادمجان دور قاب چین چیز دیگری نیستند.»
چاپلوسی و تملق دربار، محمدرضا پهلوی را به مالیخولیای عقل کلی مبتلا کرده بود و «متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدا بافته و خدایگان نامیده بودند که کم کم خود نیز به این باور رسیده بود که دارای رسالت ویژه‌ای از سوی قدرت‌های ناشناخته است.»
۲٨۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨۹       

    از : عیسی

عنوان : تبریک به آقای فرهنگ قاسمی
باید به آقای فرهنگ قاسمی تبریک گفت که توده ای ها به ایشون ناسزا بگویند و از دیدگاه های ایشون بیاشوبند . همانا راه مصدق بزرگ را میروید .
۲٨۲۲۰ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨۹       

    از : س س

عنوان : در پاسخ به جناب بی فرهنگ سماوات
شما را چه میشود در مقابل دوتا کلمه حرف حساب اینطور کف به لب آوردی رطب و یابس بهم بافتی که چی اصلا منظورت از این حرفهای مفت و بی معنی که زدی چی هست منظورت از اینهمه تفرقه افکنی چیست آن کسی که احتمالا مواجب بگیر است که تفرقه بیندازد و اپوزیسیون از اینی که هست متفرقتر بکنه شما هستی تقریبا اطمینان دارم که مواجب بگیر رژیم جمهوری اسلامی هستی و این اسم مسخره فرهنگ سماوات هم ساختگی است . اگر اینطور نبود در این شرایط اینهمه تلاش برای بد نام کردن مخالفین رژیم نمیکردید . مرگ بر وطن فروش و مرگ براین رژیم ولایت فقیه و نابود باد مزدوران کثیف رژیم اسلامی
۲٨۱۵٨ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : فرهنگ سماوات

عنوان : پاسخ به امضای مستعار *س س *
پاسخی به کامنت « آموزنده » ی این پست با امضای مستعار *س س * با عنوان : انحصار طلبان
این هوادار محترم «خاندان جلیل » مانند تمام غلامان خانه زاد و مانند «سروران » حکومت بر باد ده پهلوی هنوز «گرم » ست و درد ناشی سقوط ۷۹/۵۷ را «حس » نکرده ست.
[ شاه بیت کلمات او اینجاست که می گوید :..... بی هیچ تعصبی میگم که فهم پسر شاه حقیقتا از همه شما ها بیشتر است ای کاش با اینهمه ادعا میتوانستید به اندازه او دمکرات باشید..........]

در ادبیات کوچه و بازار مردم یه این میگویند «تملق » و چاپلوسی».
زیرا آقای رضا پهلوی هنوز بند «قنداق » خود را از پرویز ثابتی جدا نکرده ، هنوز از «شوهر خواهر » خود اردشیر زاهدی و یکی از فعالان کودتای ۲۸ مرداد به مدیریت «ابوی گرامی » ژنرال فضل لله زاهدی خط میگیرد . اردشیر خان که داماد شاه بوده و تا سفیر شاه در آمریکا ترقی کرد . بنوبه، خودش هم از «شوهر خواهر ش» سرور داریوش همایون دستور میگیرد. التفات فرمودید؟ حالا در این ملقمه ی «هزار فامیل » که از حزب فاشیستی سومکا شروع میشود و به رستاخیز تبدیل میشود کجا «ادای » دموکراسی در آوردند که مردم ندیدند را «عاقلان » دانند .

نکته اینجاست که رضا پهلوی جوان که بعداز انقلاب از هر اتهام و شائبه ای مبری بود و می توانست مانند تمام جوانان جویای نام و عاشق ایران در کشورهای آزاد جهان مروری بر تاریخ ایران نماید و با بررسی آنچه بر ایران گذشت برخوردی صمیمانه و واقع بینانه در ادامه ی سخن شاه فقید که انقلاب مردم را شنید داشته باشد و شاید مستقلا می توانست به تحلیل دقیقی بر خلاف «غلامان خانه زاد » برسد.

اگر رضا پهلوی از علت «صعود» و «سقوط» پدر و پدر بزرگ خود ارزیابی صدقانه و مبتنی بر واقعیات تاریخی ارائه میکرد دلیلی نداشت که مورد محبوبیت ایرانیان قرار نگیرد و باور کنید که نیورهای منقد پدرش نیز از ایشان حمایت میکردند.

هیهات که تمام «غلامان خانه زاد » با محاصر ایشان اینطور وانمود می کنند که اشکال در حکومت شاه نبود و روز روشن هنوز دروغ میگویند.

چرا رضا پهلوی با استقلال شخصی به شناختن علل سقوط پدش توجه نمی کند ؟ چرا شاهزاده به روش های انتخاب روی نمی آورد ؟
چرا رضا پهلوی میخواهد مانند خامنه ای از تاج و تخت نگون شده ی موروثی استفاده کند ؟ آیا این ها دلایل کافی برای دموکرات نبودن ایشان نیست ؟
کسی که دمکرات ست باید به قواعد دموکراسی پای بند باشد آیا شنیده اید که به شاه یا شاهزاده ا ی لقب «دموکرات » تقدیم کنند.؟
۲٨۱۴۱ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : لقمان شمال

عنوان : باز مار در آستین پروردن شروع شد
پرونده تاج و تخت سلطنت بسته گشت و امروزه سعی از میان برداشتن عمامه و نعلین بجا مانده از استبداد پهلوی است.در صفوف مبارزات ضداستبدادی و آزادیخواهی مردم ایران عوامل استبداد هرگز جای ندارند. پرچم شیروخورشید سه رنگ ایران سمبل مبارزان راه آزادی و استقلال ایران در صده اخیر همچنان تا برقراری جمهوری ایرانی باقی خواهد ماند. سلسله های پادشاهی حداقل در این سیصد سال اخیر جز بدبختی و فاجعه برای جامعه و مردم ایران نتیجه ای ببار نیآورد. و هر نهضت آزادیخواهی مردم ایران را یا در نطفه خفه کرد و یا آنها را با چماق خشونت و خفقان «بی» تاثیرکرد. «دنبال» شه وشیخ رفتن ، مار در آستین پروردن است.  
۲٨۱۲۵ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : س س

عنوان : انحصار طلبان
یک مشت آدم انحصار طلب و ناچیز
برای خاطر حضور چهار نفر سلطنت طلب در تظاهرات ضد رژیم ببین چقدر روده درازی میکنید این یکی مقاله مینویسه آن یکی محکوم میکنه
بی هیچ تعصبی میگم که فهم پسر شاه حقیقتا از همه شما ها بیشتر است ای کاش با اینهمه ادعا میتوانستید به اندازه او دمکرات باشید خوشحالم از اینکه تعداد شماها رو هم از دوسه هزارتا تجاوز نمیکنه.
برایتان آرزوی عقل سالم دارم
۲٨۱۰۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حسن فروتن

عنوان : به هموطن نادیده ساکن پاریس،
با سپاس از عنایت جنابعالی و پوزش از سوء تفاهم ، بنده بشما حق میدهم که جمهوری اسلامی فقاهتی و خیلی از جمهوریها مثل مصر موروثی واقعا به نقش انتخابی و اراده ی جمهور مردم طلمه زدند. و در مطلب قبل عرض کردم که شاه و اربابانش تیشه بریشه ی مشروطه و قانون اساسی آن زدند . مردم نه شاه را تحمل کردند و نه اینها را اگر شاه مثل مونارشی های پارلمانی مورد نظر شما قواعد بازی رعایت میکرد کار به انفجار نمی رسید .

کسانی که هنوز متوجه نیستند کاربرد «شاهنشاه» در ایران قرن بیستم نادرست بود .بخصوص بعداز ساختار نوین دولتی که در زمان رضاشاه تحقق یافت. موضوع دولت مرکزی بمثابه انحلال ملوک طوایفی در ایران بود . دیگر مثل قدیم نبود که همزمان چندین شاه و شاهزاده مملکت را بین خو د تقیسم کنند و یکی شاه شاهان باشد. شاه دوست داشت نهادهای مدنی پانگیرد و در همان عالم هپروت سیر میکرد. هواداران آنها عوامفریبانه از واژه های «مشروطه خواه » و «سلطنت طلب » سوء استفاده می کنند و من کاری به جنابعالی و عیس صفا ندارم که چگونه میاندیشید ولی متاسفم در این ۱۵ سال که داریوش همایون «حزب مشروطه خواهان » را علم کرده کسی از آنها نپرسیده چگونه حضرات خواب نما شدند و بعداز نیم قرن دشمنی با مشروطه و خیره سری های شاه و عمالش نسبت به رعایت چارچوب قانون اساسی حالا که دیگر اثری از تاج و تخت باقی نمانده سلطنت طلب شدند و مشروطه خواه !

وانگهی در کجای دنیا و در کدام مونارشی شاه و ملکه انتخابی ست با این حساب «سلطنت طلب ها » چگونه میخواهند به قدرت برسند.
مردم باید مثل خمینی به استقبال رضا پهلوی بروند یا رضا پهلوی میخواهد انقلاب کند ؟

از اینها گدشته مرقوم فرمودید: هستند نظام های مونارشی که دمکراسی در آنها نهادینه شده است.

ببینید در انگلستان ، سوئد ، نروژ ، دانمارک ، هلند ، اسپانیا نظام ها برخلاف فرمول شما کاملا پارلمانی و انتخاباتی ست و کاخ ها و پادشاهان و ملکه ها بعنوان سمبل و شکل حکومتی فقط هزینه ای بالائی را بر مالیات دهندگان تحمیل می کنند. از جنگ دوم جهانی تا امردوز بیش از ۱۰ نخست وزیر سکان حکومت انگلیس را در دست داشته نه ملکه الیزابت ! و هزاران سیاستمدار از طریق مجلس و دولت قوانی را تصویت و اجرا نمودند.

همین دیشب عروسی ولیعهد سوئد بود که به قضاوت تمام جهانیان شاه سوئد اصلا در امور سیاسی سوئد نقشی ندارد و لی با احترام حق اظهار نظر شخصی را دارد . بعنوان رئیس دولت هم مورد احترام ست که بیشتر تشریفاتی ست.

با این تفاصیل تخصیص یک میلیارد کرون سوئد برای عروسی شاهزاده خانم باردیگر حضور دربار و هزینه های تحمیلی آنرا زیر سئوال برده ست. تمام احزاب مجبورند در این مورد دست به عصا بروند و من نمیدانم در این پارلمان ها و دمکراسیهای «محبوب» و مورد علاقه ی
شاهدوستان ایرانی که میخواهند در آینده مدل سوئدی یا انگلیسی پادشاه را سازمان دهند چرا در ک نمی کنند که عروسی «شاهانه » دیشب در استکهلم در قرن بیست ویکم که چندین ماه تدارک شده بود و از صبح تا شب پخش مستقیم شد و تحت شرائط شدید امنیتی برگزار شد که بسیاری از خبرگزاریها پوشش آنرا بایکوت کردند با جشن های ۲۵۰۰ ساله فرقی ندارد .

تفکر شاه سوئد و ایران یکی ست منتهی مراتب در سوئد محدود شده و قانون اساسی و مجلس قدرت دارد ! با این وجود در تمام اروپای دموکراتیک این سمبل های خارج از پارلمان و دولت هزینه بر هستند.

خواهشمندست با همان معیارهای مورد قبول خودتان جمهوری های خوب را با مونارشی های خوب مقایسه کنید و پاسخ دهید که
آیا هزینه های کاخ جمهوری آلمان ، فرانسه ، ایتالیا ، فنلاند ، پرتقال ، یونان و..و.و.. از در بار انکلیس و سوئد و مونارسی ها بیشتر ست ؟
نکته دیگر اینکه در جمهوریهای خوب همه چیز انتخابی ست و در مونارشی ها شاه وملکه باید ضرفه جو تر و ضرفه جو تر شوند تا از انحلال ممانعت شود. شما بهتر میدانید که اروپا تمام معماریهای خود را حفظ می کند و کلیسا و کاخها نیز هزینه های بزرگی نیاز دارند که کمک بزرگی برای حفظ دینی و دربار می باشد. یعنی اگر پادشاهان از گلیم خود پافرا تر نگذارند خظری آنها و نیاکان آنها را تهدید نمی کند.

در ایران ما از این خبر ها نبود «شاه سایه خدا بود» و تا پارلمان قرص و محکمی نداشته باشیم یعنی انتخابات نهادینه نشد نباید به عناوین و ادعاهائی مانند« سلطنت طلب » و «مشروطه خواه » اعتماد کرد اینها فقط «اسب ترویا» ست. امتخابات آزاد در تمام امور باید بکار رود مردم در این راه هستند و بقیه شعارها و تحلیل ها بی موقع ست. وقتی مردم توانستند با رای خود مجلس واقعی خود را تاسیس کنند

حتما شکل آینده حکومت ، پرچم و بقیه ملزومات تعیین و تصویب خواهد شد. چه اصراری ست که مجاهدین برای مردم از همین اکنون رئیس جمهور انتخاب کرده از کجا معلوم ست که آنها برنده شوند مگر علم غیب دارند. داریوش همایون و شاهدوست ها در برنامه ی حزب خود گفته اند که برای بازگشت تاج و تخت به رضا پهلوی از هیچ اقدامی دریغ نخواهند کرد .خب ! پس از راه جنبش سبز هم میخواهند رضا پهلوی را به قدرت بر گردانند. یعنی چه ؟ این آقایان و خانمها مشکل دارند باید شفاف باشند و دو دوزه باز ی نکنند.

دموکراسی یعنی انتخابات آزاد و با رای مخفی !
هنوز در افق جهان برای «سلطنت» انتخابات و چنین چشم اندازی دیده نمیشود.
در مورد ایران باید شاهدوستان مشخص کنند چگونه میخواهند به «سلطنت» برسند؟ با فقط پرچم و دعوا مرافعه یا با برنامه و انتخابت آزاد
شاید کسان دیگری هم بخواهند با رضا پهلوی رقابت کنند .لابد میکوئید: «سلطنت» موروثی ست
پس باید چکار کرد ؟ بهتر نیست که شاهدوستان این موضوع را روشن کنند. تا در خارج از کشور دعوا نشود.
۲٨۰۶۶ - تاریخ انتشار : ٣۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : شهروند ایرانی ساکن پاریس

عنوان : فرمایشات شما می تواند درست باشد، چرا مرا مخطاب قرار می دهید؟
آقای حسن فروتن اظهار نموده اید که در بکارگیری کلمه سلطنت طلب باید وسواس بیشتری به خرج داد. متوجه فرمایش شما نمی شوم و روشن نمی کنید که چه باید گفت. بنده نه مدافع سلطنت و نه مدافع ولی فقیه هستم و خود را تنها یک شهروند ایرانی خواهان دمکراسی می دانم که برای من دمکراسی و آزادی های فردی و اجتماعی همه شهروندان ایرانی مقدم بر نوع نظام است. اما، روزی روزگاری، چنانچه در ایران همه پیش شرط های برگزاری یک انتخابات آزاد بوجود آید و مردم به پای صندوق های رأی روند، بنده نیز به عنوان یک فرد رای خود را به کسانی خواهم داد که از استقلال ایران، دمکراسی، جدائی دین از دولت و جمهوری دفاع کنند. با وجودیکه میدانم کم نیستند حکومت هایی بنام جمهوری که فاجعه برانگیزند و هستند نظام های مونارشی که دمکراسی در آنها نهادینه شده است. با این وجود، اگر در جامعه ای بتوان جمهوری ی برقرار کرد که دمکراسی در آن نهادینه شود، دلیلی ندارد کسی بیآید سلطنت کند و از مالیات و دسترنج مردم ارتزاق کند که فقط می خواهد نماد ملی باشد. اما آقای فروتن عزیز، بحث من یا یادآوری من به آقای عیسی صفا این است که همه ی ایرانیان آزاد هستند که نظرات سیاسی خود را داشته باشند و در هر کجا که می خواهند بی آنکه مزاحمتی برای کسی ایجاد کنند، حضور داشته باشند. آقای عیسی صفا برای اثبات نظرات خود نوشته اند سلطنت طلب ها. من که مفتش نیستم و پشت ذهن کسی را هم نمی خوانم، از اینرو نوشته ام حاملین پرچم شیر و خورشید و شعار آزادی زندانیان سیاسی. بنابراین لطف کنید و روشن بگوئید چگونه وسواسی باید خرج کنم؟
شاد و سرابراز باشید
۲٨۰۴۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حسن فروتن

عنوان : برای شهروند محترم پاریس
خواهشمند ست در بکار بردن واژه «سلطنت طلب » کمی وسواس داشته باشید و این افتخار را مفت و مجانی نصیب هواداران حکومت سابق پادشاهی مطلقه و احیانا تلاشگران بازگشت آن نمائید.

این هموطنان محترم ما در ۲۵ سال بعداز کودتا ی۲۸ مرداد چشم وگوش بروی تمام واقعیت ها و مردم بستند و با «احسنت» و «مرحبا» خود مملکت را بصورت «تیول » بیگانگان فروختند شما یو مورد پیدا نمی کنید که از تیغ سیستم «اختاپوس» رسته باشد .«شاهکار » آنها نیز حرب رستاخیز بود که با وقاحت منقدان را به خارج یا زندان «دعوت » نمودند.

این ها بگفتم که شما بخاطر بیاورید که ما متاسفانه ومتاسفانه حکومت مشروطه ی سلطنتی که منبعث از انقلاب مردمی مشروطه بود را به «نام ، نامی ی ، اعلیحضرت همایون ، محمد رضا شاه پهلوی، شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران » را بکلی کنار گذاشتیم بطوری که بقول دکتر عباس میلانی اعلیحضرتش نه تنها در مجلس و دولت و قضا و ارتش و تمام خرید و فروش های کلان نقش اول را داشت حتی اشتیاق داشت تا تمام لوله کشی ها و تعمیرات را نیز شخص شخیصش انجام دهد.

وگرنه زنده یاد دکتر مصدق و تمام یاران او حتی بعداز اصلاحات «ملوکانه » و حتی قبل از انقلاب ۵۷ تلاش کردند که اعلیحضرت را نسبت به حدود اختیاراتش قانع نمایند ولی هیهات که اعلیحضرت به کم تر از تمام قدرت و تمام تصمیمات عالیه قانع نشد تا ناگهان «صدای انقلاب مردم » را شنید !!!!

شاهکارهای آموزشی زعمای حکومت پیش سبب شد، تا در سال ۵۶و ۵۷ مردم و مخالفان شاه رغبتی به قانون اساسی و انتخابات نشان نمی دادند و صحبت از قانون اساسی به مثابه ی بله قربان گوئی و ثناگوئی «غلامان خانه زاد» تلقی میشد. به شرکت کنند گان تظاهرات قانون اساسی در سال ۵۷ رفتار زننده صورت گرفت. مردم از محو ونابود شدن «سلطنت» صحبت میکدند که اصلا وجود نداشت !
شخصیت شریفی چون شاپور بختیار در آتشی که شاه و خمینی جبار روشن کرده بود سوخت .

طنز تاریخ ست که مسببین تمام آن بد آموزیها و فاجعه بدون اینکه بروی مبارک بیاورند خود را «سلطنت طلب» می نامند و از آن بد تر «مشروطه خواه»

این حضرات نه سلطنت و نه مشروطه را به آن معنی متعارف و جهانی که در قانون اساسی مشروطه ایرانیزه شده بود را قبول نداشتند و هنوز هم برای خود تعریف «خاصی » دارند. همین باعث تضادهای قبل از ۲۸ مرداد شد. حالا که مملکت در چنبر مشروعه و ولایت فقیه و جام چمکران اسیر شده و مردم به ریشه خود بازگشته و برای رای و انتخابات واقعی بیش از تمام تاریخ عمر مشروطه ارزش قائلند
شایسته ست که این دستاورد بزرگ را همه ارج نهیم.

به کسی بر نخورد ! رفتار شاهدوستان تا به امروز در تمام دنیا بسیار قبیله ای و غیر سیاسی بوده ست چون هیچوقت تطاهرات و فعالیت حزبی و احترام به دگراندیش را در حکومت خود تمرین نکردند. بلد نیستند که در این زمیته ها و تشکیل راه پیمائی و تظاهرات مثل تمام دنیا عمل کنند. از وقایع بعداز انتخابات ۲۲خرداد نیز بکلی شوکه شدند چون کسی به تحریم آنها وقعی ننهاد. تمام رویاهای بازگشت رضاپهلوی که در تضاد با انتخابات و رای مردم ست قرار دارد و معلوم نیست این آقایان چگونه میخواهند آرزوهای خود را از کانال جنبش سبز به سر منزل مقصود برسانند.

همین باعث عصبیت و رفتار بچگانه آنها در تجمعات ایرانیان شده ست .

تا زمانیدکه رضا پهلوی ، داریوش همایون و شاهدوستان پای بندی خود را به رای مردم و انتخابات آزاد بدون توجه به نتیجه ی آن اثبات ننمایند و در برنامه ها و ادبیات سیاسی خود تجدید اساسی نکنند ( طبق برنامه ی آنها : برای بازگشت رضا پهلوی از هیچ اقدامی دریغ نمی نمایند - البته معلوم نیست که چگوه ؟) قطعا طرفداران آزادی و دموکراسی در ایران دلیلی برای همراهی باآنها ندارند .

این خلاف منشور حقوق بشر نیست ! اگر هست روشن فرمائید.
۲٨۰۴۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

    از : شهروند ایرانی ساکن پاریس

عنوان : آقای عیسی صفا اندکی صداقت داشته باشید
آقای عیسی صفا اندکی صداقت داشته باشید. شما چه نیازی دارید برای اینکه تحلیل خودتان را با واقعیت منطبق کنید، واقعیت را قلب می کنید. کجا دراین تظاهرات حاملین پرچم سه رنگ با آرم شیرو خورشید و شعار آزادی زندانیان سیاسی دراین تظاهرات « تشنج » ایجاد کردند. عیسی صفای با صداقت، نه پلیس لباس شخصی، که متاسفانه رفقای شما در کمیته ضد سرکوب با پلیس ضد شورش ملبس تماس گرفتند و حاملین پرچم ایران را به گوشه ای راندند. آقای عیسی صفا که قاعدتاً خودتان نیز باید یکی از تدوین کنندگان فراخوان به تظاهرات بوده باشید، یکبار دیگر بیانیه فراخوان خودتان را بخوانید. از همه ایرانیان دعوت کرده اید که در تظاهرات شرکت کنند. گیریم به فرض محال این بار سلطنت طلبان قصد « تشنج» آفرینی داشتند، چرا سال گذشته یکی دیگر از رفقای شما در میدان باستیل برای خانمی که شعار لائیسته داشت و شما او را بخوبی می شناسید که سلطنت طلب نیست، پلیس خبر کرد. آقای عیسی صفا، باید خاطرتان باشد که در میدان سن میشل طرفداران آقای بروجردی با عکس ایشان و شعار سرنگون باد جمهوری اسلامی آمده بودند که باز رفقای شما آنها را پیش پلیس بردند. داستان پلیس آوردن در روبروی شهرداری پلیس را هم که فراموش نکرده اید. برای کسانی پلیس خبر کردید – اگر که شخص شما نبوده باشید- تا حاملین شعار لائیسته ، آزادی و دمکراسی را پائین بکشید.
آقای عیسی صفا، دفاع از آزادی اندیشه وبیان، دفاع از این و آن نیست. بیخود اتحاد فدائیان و آقای قاسمی را به سلطنت طلب ها وصل نکنید. دفاع هیچکس از آزادی اندیشه وبیان به معنی دفاع از این و یا آن نظر سیاسی نیست.
آقای عیسی صفا متاسفانه شما بی بهره از ادبیات پاکیزه و بهداشتی هستید. شخص شما را حتی اعضای کمیته ضد سرکوب قبول ندارند. بدلیل همین زبان ناپاکیزه و غیر بهداشتی تان و قلب واقعیاتی که می کنید. آقای قاسمی طرح کرده است که برخی از شعارها در همکاری مشترک در اول ماه مه مفقود شدند. چرا بجای پاسخ به این اطلاع رسانی که تنها یک نمونه کوچک از بی برنسیبی و نقض عهد و پیمان های فی مابین بوده است، به اتهام زنی می پردازید و از کلماتی استفاده می کنید که شایسته کنشگران سیاسی نیست. « زبان موژیک وار» و « پچ پچ عمو مردکها»، واژه هایی است که فقط از عهده شما بر می آید که بر زبان جاری کنید
آقای عیسی صفا فراموش نکنید که در هر جمعی و در هر جلسه ای که شما دهان باز کرده اید، کم نخواسته اند که شما بدلیل قلب واقعیات حرف نزنید. ولی آقای عیسی صفا، در همین جلسات کم نبوده اند کسانی که حق آزادی بیان شما دفاع کرده اند. خودتان خوب می دانید که آنها طرفدار شما نیستند. دفاع از حرف زدن شما، دفاع از حق آزادی بیان شما بوده است. در این جا هم دفاع از حق آزادی اندیشه و بیان مد نظر اتحاد فدائیان و آقای قاسمی بوده است، نه دفاع از سلطنت طلب ها. شما این را خوب می دانید، اما منافع تان باعث می شود که به روی مبارک نیآورید. از همه اینها مهمتر آقای عیسی صفا، امروز با سرکوب سطلنت طلب ها شروع می کنید و فردا می رسید به ..... کاری که جمهوری اسلامی کرد. این را اگر ما زیاد بخاطر نداشته باشیم، شما باید خوب بخاطر داشته باشید. خودتان یکی از پایوران عملی چنین سیاستی بوده اید. آقای خلخالی را بدلیل اعدام سلطنت طلب ها و اعضا و طرفداران « تربچه های پوک» کاندید ریاست جمهوری کردید. بعد آقای خلخالی و خلخالی ها یقه خودتان را هم گرفتند.
آقای عیسی صفا اندکی بخود بیآئید، ترسم از این است که بزودی خود شما نیز از سوی کمیته ضد سرکوب، سرکوب شوید. آنگاه چه خواهید کرد؟ به کدام جرگه سیاسی و کانون مدنی مراجعه خواهید کرد؟ هر چند همیشه نظرتان یکسان است و دفاع از همکاری با جناح « معقول» قدرت.
۲٨۰٣۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (٣٣)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست