یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

آیت الله منتظری و کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : جمشید از تهران

عنوان : هیچ آدابی و ترتبی مجوی هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
نمی توان با این دو نظر حمید محوی و دیگری مخالف بود ولی ای کاش چند تا دیگر از این صدای اینجوی وجود داشت . ولی خوب است که دو.ستان خودشان را بجای مصاحبه کننده قرار دهند، اولا در برابر کسی نشسته ـ منتظری که در برابر جلادی چون خمینی ایستاده و مقاومت کرده و تا قبل از مرگش هم ایستاده ـ این یعنی آدمی نجیب ولی هنگفت، دوم هر لحظه ممکن بوده نیروهای ضد بشری معاویه بریزند و آقا را با دوربینش و همه چیزش بفرستند به کهریزک، بنا بر این در برابر هیبت نجیب و شرافت حسین علی منتظری:
هیچ آدابی و ترتبی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
بوده، ولی باز هم من موافقم که می شد هم بهتر حرف زد و هم بیشتر مطلب کسب کرد، خصوصا در برابر مردی که آنهمه، آری آنهمه آدم بود و آنهمه می دانست! حال چه مذهبی باشیم و چه نباشیم.
۱۹۱۹٣ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣٨٨       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : درباره نظر پیرایه در کامنت پیشین
من هم با نقطه نظر «پیرایه» کاملا موافق هستم و لحن مصاحبه گر را تند و خشن و بیشتر عصبی به نظرم رسید که فضای نامطلوبی نیز ایجاد می کند.
البته این رادیو زمانه مثل رادیو فردا اساسا آلترناتیو امیدوار کننده ای به نظر نمی رسد.
۱۹۱٨۷ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨٨       

    از : پیرایه .

عنوان : مصاحبه
مصاحبه ی بسیار خوبی است و مردم را در جریان بسیاری از مسائل پشت صحنه قرار می دهد، اما حیف که صدای مصاحبه گر و لحن گویش او بسیار تبز و آزار دهنده است. مثل اینکه بیشتر قصد محاکمه دارد تا مصاحبه!
۱۹۱۷۹ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨٨       

    از : شهره از تهران آلوده

عنوان : http://www.zamahang.com/podcast/۲۰۰۹/۲۰۰۹۱۲۱۱_Maroufi_Adabiaat_Moghaavemat.mp۳
لطفا این را حتما بخوانید و بشنوید از اینجا:
http://www.zamahang.com/podcast/۲۰۰۹/۲۰۰۹۱۲۱۱_Maroufi_Adabiaat_Moghaavemat.mp۳
ادبیات مقاومت
خطاب به معاویه
شعر هجوی در یکی از وبلاگ‏ها خواندم که مدت‏ها است چنین آثاری در گوشه و کنار کشورمان بر لوح روزگار ثبت است و هم‏چون آیینه‏ای تمام‏نما نشان می‏دهد که ملت ایران چقدر نسبت به ظلم و ستم رفته، خشم‏گین است.
من بدون نظر یا شرحی، متن منتشر شده را برای علاقه‏مندان زمانه می‏خوانم:



روز یکشنبه در تالار فردوسی دانشگاه تهران مراسم شعرخوانی برای بزرگداشت قیصر امین‌پور برگزار شده بود. یکی از کسانی که شعر خواند، بزرگواری بود به نام حامد احمدی.
این شاعر عزیز و شجاع ابتدا به روان قیصر امین‌پور درود فرستاد که علوی بود و معاویه‌ای نبود. بر شرف دکتر تُرکی هم درود فرستاد؛ به خاطر شعر پرمغز و مناسب مسائل روزی که پیش‏تر خوانده بود و گفت: «قصیده‌ای سروده‌ام خطاب به معاویه». قصیده‏ای مطنطن با قافیه‌ای زیبا به سبک خراسانی.
دو ثلث شعر را خوانده بود که مردکی به پای تریبون رفت و او را از خواندن بقیه شعرش باز داشت. بعد از تشویق طولانی حاضرین، حامد احمدی از تالار خارج شد. عده‌ای از حضار مقابل در دانشگاه ادبیات از او تشکر کردند و او با حضور جمعی از این حضار که چندان کمتر از حاضران در تالار نبودند، شعرش را به طور کامل خواند.
بسیاری ضبط کردند و من هم متن کامل شعر را از وبلاگی گرفتم و برای عزیزان گذاشتم. درود به شرف او.

خطاب به معاویه
وقت است که گورت بکشد یک تنه در بر
زود است که کاخ تو کند خاک به سر بر
مُهرت «خَتَمَ اللهُ عَلی قَلبِکَ» بردل
بی پرده غشاوه ست تو را روی بصر بر
تاچند بُوَد بین تو و ملّت، دربان؟
تا چند بمانند چنان حلقه به در بر؟
اسفندصفت در دل آذر به خروشند
کز دور بُوَد دست علیلت به شرر بر
یک دست به ریش اندر در کار تشبّث
وان دست دگر نیز به آن کار دگر بر
مردی نه به ریش است، «قفا ریش» مخنّث
برچسب دغل خورده تو را روی ذکر بر
بار گنهت را بمینداز و میاویز
بر گردن باریک قضا و به قدر بر
کس گفت گران گوشت اگر، گوش بریدیش
گوشت هم ازین روست به آژیر خطر بر
هیهوم! که اقبال تو ای مایه ادبار
آویخته چون برگ خزانی به شجر بر
بدبختی دنیات ندارد کم از عُقبات
می‌باش ازین موج خروشان به حذر بر
خشتت نبود راست که کشتت ندهد بار
کلّا! ندمد موی یکی بر سر گر بر
سرمایه اندک بنماند! بندیدی
رفت آبروی مختصرت هم به هدر بر؟
ای موشِ بسی گشته و سوراخ ندیده
زین ولوله راهی نگشایی به مفر بر
ای سینه شیران وطن خسته به خنجر
فرداست که خود بفکنی از دست، سپر بر
ای هرزه بروییده که نَه‌ت سایه و نه‌ت بر
نتوان سخنی گفت ترا جز به تبر بر
بام تو نفرجامد جز شام مکدّر
شام تو نیانجامد هرگز به سحر بر
غرّه مشو ای شوخ به جوقی متملّق
تکیه مکن ای شیخ به یک مشت خبربر
از دشمنی و دوستی بر سر خونت
مانده به دل پیرزنان داغ پسر بر
بسیار نفر را نتوان برد و زد و رفت
با چند نفر یا تو بگو چند نفربر
که‌ت گفت برین مردم آزاد بنه بند؟
که‌ت گفت ازین مرتع آباد ببر بر؟
که‌ت گفت که در خون مسلمان ببری دست؟
که‌ت گفت بسیج آوری یک لشکر بربر؟
کردی و نکردی ز بد و خوب بدان سان
کز دست تو گفتند که رحمت به عُمَر* بر
قرآن ببریدی سر و بردی سر نیزه
بادا که زند زود نمازت به کمر بر
این سنگ روان بهمن بنیان‌کن ظلم است
اکنونت اگرچند نیاید به نظر بر
گفتی که نسیم فرجی می‌وزد اما
گر هر پسر افتد به همان راه پدر بر
هین! شور میانگیز درین مزرع خون‌خیز
هان! دست میاویز به «اما و اگر» بر
آسان نشود مشکل این جوق هراسان
شیرین نشود کام تو با بوک و مگر بر
مگذار بگویم که چسان داغ سرینت
خود لکّه ننگیست بر ابنای بشر بر!
سگجانی و عمرت زده پهلو به کلاغان
خر مغزی و مغزت زده سوری به بَقَر بر
قلبت حجرالاسود و لیکن نه ازان دست
خود طعنه زند عصر تو بر عصر حجر بر
نیش تو اگرچند زند خنده به اژدر
تسخر زند - ای خنده - دهای تو به خر بر
این پای تو در توبره وان پای به آخور
یک دست به خیر اندر و یک دست به شر بر
بارانده زغن‌های عفن را به وطن در
تارانده جوانان وطن را به ددر بر
هشدار مده‌مان که بَدان دست به کارند
ترجیح دهیم این همه بد را به بتر بر
تیری‌ت مسلسل زدم البتّه به هر بیت
نیشی‌ت مردّف زدم القصّه به هر «بر»
کز طاعت یزدان و مسلمانی شیطان
داغی به جبین دارم و داغی به جگر بر
* عمرو عاص
در اینجا بشنوید بسیار جالب است:
http://www.zamahang.com/podcast/۲۰۰۹/۲۰۰۹۱۲۱۱_Maroufi_Adabiaat_Moghaavemat.mp۳
۱۹۱۷۷ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨٨       

    از : بنیا دد

عنوان : حتما برای خامنه ای طیله یا مستراب می سازند
چرا خمینی را در ارامگاه گنده ای خاک کردند اما منتظری را در حرم معصومه خاک کردند تا مردم نتوانند از منتظری امام زاده بسازند و زیارت کنند اما برای خمینی امام زاده ساختند حتما برای خامنه ای طویله یا مستراح می سازند چون روز به روز از متراژ و طول و عرض این گور به گور شده ها کاسته می شود
۱۹۱۷۴ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨٨       

    از : شیدا از تهران

عنوان : منتظری با شرف نبود، خود شرف بود و معنایی نو به شرافت داد!
منتظری با شرف نبود، خود شرف بود و معنایی نو به شرافت داد! یکی معنی نو نیز بدین داد، یکی برداشت نو نیز از تشیع ارائه داد! او یکی از چابکترین روحانی هایی بود که تا پایان عمر و حتا روز آخر عمرش دست از شک بر نداشت و پیوسته نو شد، او بازگوار زیست و هم بزرگوار مرد! حیف که چند ماه دیگر نماند تا آخرین حرفهایش را بزند و آخر کار نظامی را که پایه نهاده بود و جانش را گرفت را نیز ببیند! حیف! بزرگا مردی بود!
۱۹۱۷۲ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست