سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

جنبش بی محابای خرداد
جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمینی
- محمدعلی اصفهانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : b-adab -

عنوان : فرق شیعه با سنی!
مسلمونهای وهابی و سلفی میگن که عکس و مجسمه و این جور چیز ها حرام هست. در ضمن اینها اعتقاد دارن که سنگ قبر و مقبره و این جور چیزها هم حروم هست . توی قبرستان بقیع در عربستان مرده ها رو فقط خاک میکنن ولی از سنگ قبر خبری نیست ودر نتیجه کسی نمیدونه که مثلا قبر پیغمبر کجا هست، فقط میدونن که یک جایی توی اون قبرستون خاک شده. آخوندهای شیعه هم تا دوران ناصرالدین شاه میگفتن عکس حروم هست ولی بعدش با اصرار ناصرالدین شاه فتوا دادن که عکس حلال هست و عکاسی عیبی نداره. خلاصه اینکه سلفی ها و وهابی ها بیچاره ها نه میتونن عکس رهبراشون رو پاره کنند نه می دونن که قبر رهبراشون کجا هست که به قبرشون برینن.ما شیعیان ایران اما این موهبت رو، در نتیجه فتوای آخوند سبزواری در دوره ناصرالدین شاه، داریم که هم میتونیم عکس خمینی کس کش رو پاره پوره کنیم و هم میدونیم که قبرش کجاست ومیتونیم به قبرش برینیم !!
۱٨۹۹۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : جنبش شکست نخوردگان

عنوان : این انقلاب تا نابودی این نظام از پا نخواهد نشست
من با شما موافقم. همانطور که بعد از احمدی نزاد سراغ خامنه ای رفتند که عمود رزیم اسلامی را بزنند باید حالا سراغ خود خمینی رفت و جهره این امام تازیانه و دار را همانطور که بود به جامعه نشان داد. بیچاره آنهایی که با توجیه تاکتیک اول مثل بسیجیها به دادن شعار الله اگبر و بعد یا حسین برداختندو یکدفعه دیدند با عکس خمینی در دست دارند شعار خمینی کجایی میدهند. تازه کلی هم فکر می کردند زرنگ تشریف دارند وفکر می کردند که بدران و مادرانشان چگونه فریب خمینی را درسال ۵۷ خوردند. این تجربه خوبی بود که بدانند چگونه می توانند به پیاده نظام یک دستگاه اسلامی دیگر تبدیل شوند. حالا که فکر می کنند متوجه میشوند که چگونه مچلشان کردند و نزدیک بود که به یک حزب اللهی تمام عیار تبدیل شوند که خوشبختانه اکثریت مردم آگاهند و اینها را متوجه حماقتشان نمودند. بیخود نبود که موسوی با زرنگی اعلام کرد که در راهپیمایی شرکت نمی کند. این امام را هر چه بیشتر شور میزد ابروی خود را بیشتر می برد. مردم به روشنی دیدند که موسوی قصدش چه می باشد. جنبش سبز دانشجویی تشکیلات جدید موسوی است که هفته قبل از ۱۶ آذر اعلام موجودیت کرد. این تشکیلات که یک سرش به بخشی از سپاه و وزارت اطلاعات وابسته است با پیشنهاد شعار " ارتشی سپاهی دو لشکر الهی " برای ۱۶ آذر به روی صحنه امد. این تشگیلات بشت تظاهرات سازمان یافته ای بود که در چند دانشگاه با عکس خمینی سازمان داده شده بود. اینها به شدت متشکل شده اند و هدفشان جلب همکاری بیشتر جناح دیگر رزیم است تا با فشار از بایین جناج ا.ن . را کنار بگذارند و خود بدون دست زدن به رزیم از بالا سوار قدرت شوند و بعد دخل مردم را همانند ۱۸ تیر در اورند. به نظر من آتش زدن گسترده عکسهای خمینی موجب می شود که این توطیه اینها خنثی شده و بین آنها و موسوی اختلاف بیفتد زیرا می بینند که موسوی کنترل ندارد که بتواند جنبش را بزیر پرچم رزیم و خمینی بکشد. هرچقد که بین این جناجها شکاف بیفتد قدرتشان برای سرکوب کمتر خواهد شد. بدنه اطلاعات و سپاه معتقدند که با موسوی می توان این رزیم را نگه داشت. به همین دلیل است که موسوی گفت بعد از ۲۰ سال به سیاست برگشت جون نظام را در خطر می دید. ادمهای ساده لوجی که فکر می کردند اینها عوض شده اند در همین ماجرای آتش زدن عکس خمینی دیدند که موسوی چگونه انها را تبدیل به یک مشت بسیچی گرده و عکس امام تازیانه و دار را به انها داده بود که یا جسین بگویند. این ساده لوجان باید متوجه شده باشند که موسوی چه نقشه ای برایشان کشیده است. با به اتش کشیدن بیشتر عکس خمینی فقط اختلافات جناحها بیشتر شده و بیشتر به همدیگر بر سر اینکه با این جنبش انقلابی چگار کنند خواهند برید و این به نفغ بیشبر د جنبش مردم است. آتش زدن عکس خمینی نشان داد که هیچ جناجی قدرت ندارد که سر جناج دیگر را زیر آب کند و مردم بایستی از این فرصت طلایی استفاده کرده و هردویشان را به زباله دانی تاریخ بریزند. گسترده تر باد آتش زدن عکس خمینی. آزادی برابری و حکومت انسانی
۱٨۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣٨٨       

    از : ابراهیم بت شکن

عنوان : اثر تقدّس خمینی در ادامه‍ی جنگ
جمع بندی جامعی انجام داده اید. به سهم خود در مورد زوج پنجم "خمینی در نزول مائده‍ی آسمانی جنگ " آنچه در قلب جامعه ی آن زمان رخ میداد را بیان میکنم.
در زمان حیات خمینی سخنرانانی مانند محسن قرائتی که روی اعتقادات مذهبی مردم کارمیکردند و تریبون انحصاری وهمگانی رادیو تلویزیون را بی هیچ رقیبی دراختیارداشتند، درازدیاد پیروان و افزایش ایمان آنها به شخص خمینی بسیار موثّر بودند. پس از سرکوب گروههای سیاسی، بت سازان حاکم بدون مزاحمت مقاومتهای فرهنگی، با ابزاربرنده‍ی دین مشغول بت تراشی شدند. آنها با دراختیارداشتن گوشهای مخاطبانی شامل کلّ جمعیّتهای شهری و روستائی کشور با ورود به بطن زندگی مردم از شاهراه اصلی که همان اعتقادات مذهبی بود، توانستند بت بزرگ را به خوبی ساخته و پرداخته سازند. طوریکه خمینی به عنوان قهرمانی که یک تنه شاه راسرنگون کرد در میان بسیاری کاملاً جا افتاد. ازجمله حجه‌الاسلام روحانی درسخنرانی خودتحت عنوان "خطّ امام" تشریح میکرد که چگونه امام توانست این انقلاب را به پیروزی برساند!
مریدان خمینی وقتی در جماران جمع میشدند دورتا دور پیرامون پائین دست صحن امام می نشستند. هنوزخمینی دهان باز نکرده با های های گریه‍ی سیاسی مجال سخنرانی نمیدادند. آنقدر این عمل تکرارشده بود که در خفا جوکی بین مردم ردّ وبدل میشد، درسخنرانی دیشب خمینی حوصله اش سررفته گفته، خفه شید خفه شید ( به فتح فا)، شاید بخوام ایندفعه حرف خنده دار بزنم! درپایان سخنرانیهای خمینی، مریدان برای نزدیک شدن به او سرو دست میشکستند. بچّه های خردسال را بلند کرده دست به دست میدادند تابه نزدیک بالکن برسد آنوقت او با حالتی که گوئی فیلم حرکت دستش را کند کرده باشند، دست را با حفظ یکی دو سانتیمتر فاصله بر بالای سر طفل قرارمیداد تا درمیدان مغناطیسی آن، سرکودک تبرّک شود! قرائتی میگفت، حضرت امام با حضورش به امّت نیرو میدهد. امثال محسن قرائتی طوری خدای تصمیم گیریها را ساخته و پرداخته کرده بودند که اگرشعارها یک شبه عوض میشدند مردم نه تنها تعجّب نکرده و تغییرعقیده های ظرف یک چشم بهم زدن را زیرسوال نبرند بلکه هرفتوائی حتّی متضاد با فتاوی پیشین را به سهولت توجیه و تمکین کرده حتّی سوالی پیش نکشند. یعنی نائل شدن به خاصیت "سیاست مقدّس سازی" وموفقیّت رژیم دیکتاتوری. مثلاً تا وقتیکه شطرنج حرام بود، این بازی فکری جرم محسوب میشد ومجازات داشت. امّا ازروزیکه اعلام شد از این به بعد حلال است هم قیمتش پائین آمد وهم اینکه مردم بدون نگرانی از جهنّم، شطرنج بازی می کردند. در سیستم ولایت فقیه مثل ارتش، فرض برآن است که مردم ازخود قدرت تشخیص ندارند ونباید به تحلیل علل وعوامل کاری داشته باشند. مانند رژه رفتنهای پی درپی در ارتش که اساس اطاعتی خالی ازتفکّررا درذهن پی ریزی میکنند؛ با این تفاوت که در ولایت فقیه هدف کلّ جامعه است. یعنی همه‍ی "امّت" باید مطیعانی چشم وگوش بسته باشند. ریشه های ضدّ فرهنگی این بتهائی که از داخل اعتقادات دینی ظهور میکنند را قرآن مبین با آیه ی "ولایزید الظالمین الاّ خسارا:این قرآن شفای دل و رحمت الهی برای مومنین است و حال آنکه برای ظالمین جز زیان نخواهد افزود( بنی اسرائیل/۸۲)" روشن میکند. پیش از خمینی، سیّد علی محمّد بنیان گذارفرقه‍ی بهائیّت به این تقدّس سازی روی آورد. او نیز مانند خمینی درابتدا از رهبران مبارزات مردمی بود. سپس خود را "باب" به معنی دری به سوی مهدی موعود معرّفی کرد و ازآن طریق دستورات را به مردم صادر میکرد و بعدها خود را پیغمبر معرّفی کرد.( ا.آ. گرانتوسکی ، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، انتشارات پویش، صفحه‍ی ۳۴۱). ومژده‍ی ظهور پیغمبران جدید داد. دراینجا لازم به ذکر است که بیان ریشه های مشترک ایدئولوژیک در فرقه‍ی بهائیت با ولایت فقیه به معنی عدم حمایت از تظلّم بهائیان عزیز علیه رژیم خونخوار خمینی نیست امّا به دور از تعصّب باید به ریشه های انحرافی هر نهضتی نگریست تا عواقب مهلک "تقدّس سازی" مجدّداً در تاریخ ما تکرار نشوند. بلکه ارتقای شعور وسطح فرهنگ عمومی، خود مانعی برای مقابله باعملی شدن توطئه های استعمار پیرگردد. تقدّس سازی سلاح مهلکی است که رژیم های دیکتاتوری برای سرکوب مردم به دست خود آنها، به آن نیازمبرم دارند. تقدّس سازی سبب میشود دستورات چشم و گوش بسته اجرا شوند وکسی جرأت نداشته باشد اگر و امّا بیاورد و اگر آورد به دست خود مردم به هلاکت برسد. اگر فرقه‍ی خمینی پیروز شد امّا فرقه‍ی بهائیت در اقلیّت ماند علت آن بود که خمینی ظاهراً اسم پیغمبرروی خود نگذاشت بلکه به قول خودش"خدعه کرد" لذا نه تنها واکنشی را از سوی مومنین بر نیانگیخت بلکه آنقدر خزنده عمل کرد که مریدان از جان گذشته‍ی بسیاری را پیرو چشم و گوش بسته‍ی خودکرد. این تقدّس سازی سبب شد ادامه‍ی جنگ پس از فتح خرّمشهر، دراوج نا حقّی با قوّت تمام توجیه شود. محسن قرائتی آسمان و ریسمان را به هم می بافت و یک نتیجه‍ی از پیش تعیین شده می گرفت. مثلاً با لهجه‍ی شیرین کاشی می گفت، گوشت با مانه یا خودت اینجائی و دلت پیش نامزدته؟ بشت بگم آن جانباز جنگ که یک دستش را در راه خدا داده و آن دست به بهشت رفته نمیشه که فردای قیامت کل وجودش به بهشت نرود! اینگونه توجیهات برای مردم انگیزه ایجاد میکرد که اگر این دنیا را ندارند حد اقل برای آباد کردن سرای آخرت تشویق شوند که از سلامتی وجانشان بگذرند. به علاوه اثر مثبتی بر روحیه‍ی کسانی داشت که به خاطرمرام ومملکت جان خود را به خطر انداخته سلامتی خود و عزیزانشان را ازدست داده بودند امّا همچنان شاهد بی عدالتیها و اجحافهای اجتماعی بودند. یکی دیگر ازطرق تشویق به ادامه‍ی جنگ، بهره برداری از "دیدگاه جبری" بود. این روش بخصوص درمورد خانواده هائی موثّر بود که جوانانشان جذب تبلیغات جنگ طلبانه بودند؛ امّا والدین که برای آینده‍ی پسرانشان آرزوها داشتند مانع میگشتند. دراین مواقع برای توجیه والدین مثالها آورده میشد. ازجمله ازمرگ نابهنگام جوانی گفته میشد که مادرش رضایت نداده بود به جبهه برود، اتّفاقاً در همان روزهای سرنوشت ساز که از او اصراربود و ازمادر انکار، پسرهنگام کار با لوازم برقی دچار برق گرفتگی شده و جان به جان آفرین تسلیم نموده بود. حالا مادرحسرت به دل مانده بود این فرزند عزیزی که اجلش به هرحال سر رسیده بود ای کاش لا اقل درجبهه شهید شده بود، مطمئن میشدیم به بهشت رفته. آقایان خلاصه میکردند اگرعمر به دنیا باقی باشد، جبهه هم که برود صحیح وسالم برمیگردد. امّا اگر پیمانه سرآمده باشد جبهه هم که نرود به هر طریقی که شده اجل معلّق از راه خواهد رسید. آنوقت است که فریاد یا حسرتا سودی ندارد! پس ای مادرها، ای پدرها اینقدر جزع فزع نکنید، فرزندان رشید خود را ازبهشت عدن الهی محروم نکنید! قرائتی میگفت، گیرم یک کامیون سیب زمینی پیاز بیشترخوردی آخرش چی؟! او از سیب زمینی خوردن مردم مثل کوفت یاد میکرد ولی به خودش که می رسید میگفت: جمعی از پاسدارها من را برای شام دعوت کرده بودند، سرسفره نون پنیر سبزی گذاشته بودند، افتخارهم میکردند که آقای قرائتی می بینی ما سفره‍ی درویشی پهن کرده ایم. بشون گفتم: همچی افتخاری هم نداره، کسی که مهمان دعوت میکنه باید غذای درست حسابی جلوش بذاره! منظور قرائتی ازغذای"درست حسابی" دراینجا معلوم نیست امّا شیخ سعدی درست حسابی بودن را نسبی میداند:
مرغ بریان به چشم مردم سیر/ کمتر از برگ تره برخوانست
وانکه را دستگاه و قوّت نیست / شلغم پخته مرغ بریانست
شاعری شاکی "درست حسابی" بودن را ازدیدگاه خودش چنین بیان میکند:
شب عید است ویار ازمن چغندرپخته میخواهد/ پدرسگ به خیالش گنج قارون زیرسر دارم!
دیدگاه قرائتی دراین مورد، ازمقایسه‍ی عکسهای لاغرو رنگ پریده‍ی آقایان با چهره های بشّاش و پروار آنها در پیش و پس ازانقلاب، قابل درک است. زیرا رنگ رخساره که خبر میدهد از سرّ درون، حاکی از خوانی گسترده درمهمان نوازیهائی درخورشأن است. دوستی میگفت، درخانه‍یهمسایه داشتم خطبه های نماز جمعه را نگاه میکردم، تا دوربین رفت توصورت رفسنجانی با دیدن لپهای سرخ لخمش مثل فنر ازجام پریدم، ای وای لبوم سوخت کنان! چهارپلّه یکی، نفهمیدم کی رسیدم به دم درخانه، پریدم تو آشپزخانه، اجاق راخاموش کردم؛ خیلی خدا رحم کرد!
همه‍ی این چهره های محبوب زمانی شکل میگرفت که جنگ بود ولی هیچگاه خبری از شهید شدن خودشان یا آقازاده هایشان درجبهه‍ی جنگ با عراق نبود. زیرا اوّلاً حوزویها طبق قانون موروثی ازشاه ازخدمت سربازی معاف بودند. ثانیاً حضوردرجنگ گرچه برمردم واجب بود امّا وجوبش " کفائی" بود. "واجب کفائی" همانطورکه ازاسمش پیداست حاکی ازکافی بودن است. لذا اعزام مردم عادی کفایت میکرد و پروردگار راضی نبود که عزیزان مسئولین با شرکت درجبهه های نبرد حق علیه باطل از بین رفته، امّت شهید پروراز نعمت وجود مغزهای متفکّرجامعه محروم شوند. همینقدر که مردم توفیق داشتند فیلم آقای رفسنجانی راهنگام غبارروبی حرم امام رضا درتلویزیون ببینند که عمّامه را کناری گذاشته بی حجاب وسبک بال، فارغ ازغمهای این دنیای پست، با آن لبخند ملیح همیشگی، بی هیچ منّتی غبارها را میزدود و نذورات مردم حاجتمند را از درون حرم پارو میکرد؛ صدهزاربارشکرمیکردند که دراوضاع قحط الرّجال مملکت حدّ اقل یکی پیدا میشد اینهمه غبار را بروبد. قرائتی میگفت: مردم باید خوشحال هم باشند که فرزندشان درراه خدا شهید میشود، شهادت تبریک دارد نه تسلیت. طوری شده بود که تامدّتها درعزاداریها همه به هم تبریک میگفتند. بعدها کراهت قلبی این تبریکهاسبب شد "تبریک وتسلیت" با هم گفته شود.
علیرغم توجیهات وتفسیرهای امثال قرائتی هنوزرضایت والدین مانع بزرگی بود؛ به همین دلیل فتوای آیت‌الله خمینی صادرشد: مادامیکه جبهه ها نیاز به نیرو دارد، رفتن به جبهه به بالغین چهارده سال و شش ماه، واجب است و رضایت والدین شرط نیست.
با این فتوا ظرف یک چشم بهم زدن مشکل اعزام نیرو به جبهه ها حل اساسی شد. اتوبوسهائی که آهنگ " کربلا کربلا ما داریم می آئیم" آهنگران را پخش میکردند جلوی مدارس پسرانه ایستاده کرورکرور نوجوانان مشتاق بهشت را به جبهه منتقل میکردند. طوریکه علی اکبر پرورش وزیر وقت آموزش وپرورش با افتخار اعلام کرد ما یک میلیون دانش آموزرا راهی جبهه ها کرده ایم. چنین مسولانی حتّی نسبت به همین وارستگان ازجان گذشته هم احساس مسولیّت نمیکردند که غیراز ایثار، درسی از فوت وفن جنگ هم به آنها بدهند تا آنقدر ساده، با شعارهای دشمن شکن "الله اکبر" محلّ اختفاء خود را برعراقیها افشا نکنند. یکی دو روزاز اعزام این عزیزان نگذشته، خبرشان را برای خانواده می آوردند. مسولین با افتخار میگفتند این شایعه است که ایران برای پاکسازی میادین مین خاک عراق از چهارپایان استفاده میکند. بلکه به کوری چشم دشمن، این جوانان غیور مملکتمان هستند که برای نجات اسلام عزیز و امّت امام، داوطلبانه روی مین میروند! احمد خمینی دراین رابطه میگفت:" جنگ نه از نظر مادی بلکه از نظر معنوی ابهت غرب را شکست جنگ اگر نبود پیام امام به دنیا مخابره نمیشد. وقتی بچه‌های ما با یک قایق به ناوهای غول‌پیکر حمله می‌کردند آنها می‌گفتند جنگهای امروز جنگ الکترونیک است و قایقی که سه نفر در آن نشسته‌اند و یک «آر.پی.جی» بر دوش دارند به سمت یک ناو می‌رود و به آن حمله کرده و ضربه می‌زند هرچقدر هم که این ضربه کوچک باشد یک حال خاصی پس از شنیدن این خبر در مسلمانان دنیا پدید می‌آید!"
به این ترتیب درشش سال ازهشت سالی که ایران نقش ادامه دهنده‍ی جنگ را داشت، سلامتی وجان جوانهای مردم به این ارزانی از دست میرفت. امّا جای بسی خوشوقتی است که امروز خانواده های شهدای جنگ نیز به ماهیت بت بزرگ این گوساله ی سامری پی برده اند. پیرمردی از فامیل که چهار پسرش را در جنگ با عراق از دست داده ( سه تا از آنها در جنگ تهاجمی پس از فتح خرّمشهر) همیشه خمینی را لعنت میکندکه پسرانش را به کشتن داد.
۱٨۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣٨٨       

    از : مبهوت

عنوان : قطار سبز
به قول یک هموطن خوش ذوق:
"سوار قطار سبزی شده ایم که مقصد آن آزادی است. اگر قرار باشد در ایستگاه امام خمینی متوقف شود همان بهتر که زودتر پیاده شویم."
اضافه می کنم که فعلا از حوالی ایستگاه امام حسین داریم عبور می کنیم. هشیار باشیم که بدون توقف، راهمان را تا آزادی ادامه دهیم. مطلوب این است که انقلاب را هم دور بزنیم.
۱٨۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣٨٨       

    از : کامران ن

عنوان : چند نکته جا افتاده
چند نکته جا افتاده در این مقاله آموزنده
۱. روز ۱۳ ابان ۵۷ و آشکار شدن سقوط رژیم پهلوی و شروع تبلیغات بی بی سی برای جا انداختن شعار "خمینی، رهبر انقلاب ایران" رهبری را نه مردم که بی بی سی به خمینی عطا کرد (کم بها دادن آگاهان ایران به "زوج" انگلیس- روحانیت اسلامی)
۲. کنفرانس گوادلوپ و قبول خمینی به پیش برد سیاست برژنیسکی در مورد "کمر بند سبز" و کشتار نیروهای ضد سرمایه داری در ایران (نگاه کنید به مصاحبه داناییان فر - از نزردیکان بهشتی - خاتمی قبل از قیام ۵۷، در این باره) توسط دلالان این موافقت نامه نظیر ابراهین یزدی، محسن سازگارا، فردوست، قره باغی و قطب زاده.
۱٨۹۷۱ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣٨٨       

    از : ay baba

عنوان : تو حق داری
حقوق من در گرو دفاع من از حقوق تواست
به قلب پاره پاره ندا اقا سلطان فکرکن نه کاغذ پاره عکس خمینی وخامنه ای. تو حق داری از حکومت بی رحم و سرکوبگر اسلامی و بنیانگزار ولایت فقیه، یعنی خمینی، و وارث ناخلفش، یعنی خامنه ای، و نظام راست ستیزشان، یعنی جمهوری اسلامی، سخت خشمگین باشی. نگران پاره شدن تقدیسها و عکس های کهنه و پوسیده شان نباش. فقط از حقوق غیر خود دفاع کن و بس. نگذار هر دیگری را که میخواهند بربایند و اسیر کنند، به بند و زندان بکشند و شکنجه کنند و یا تیر خلاص بزنند و یا اعدام کنند. نگذار دیگران را امر بمعروف و نهی از منکر کنند. نگذار از مانتو و حجاب دیگران ایراد بگیرند و به زور مانتو بپوشانند و حجاب بازی کنند و چادر و روسری بر سر دیگران تحمیل کنند و مومن بازی و خر مقدسی رواج دهند. نگذار حقوق دیگری پایمال شود. حقوق تو زمانی مصون میماند که از حقوق دیگران سخت همچون حق و حقوق خودت دفاع کنی.
۱٨۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ آذر ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست