سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

در نقد همگرایی چپ وطنی با لیبرالیسم جهانی - عابد توانچه

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رهگذر

عنوان : پیشنهاد عنوان
نام این نوشته باید میبود: وقتی که آدم فقط کتاب میخواند.
۱٨٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۶ آذر ۱٣٨٨       

    از : خ ـ بیانی فر

عنوان : نوشتن برای نوشتن !
در قسمتی از انشای سیاسی «رفیق» توانچه آمده ست :
«رسانه های محدود چپ از پیش از انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران همصدا و هم جهت با رسانه های اصلاح طلبان درون حکومتی ایران و رسانه های قدرتمند لیبرالیسم فرا مرزی ایران به شکل گیری روندی کمک کردند که نتیجه ی آن چیزی جز «هل دادن خرده بورژوازی به دامن بورژوازی» و «ایزوله سازی طبقه ی متوسط »، «به حرکت درآوردن نیروی طبقه متوسط در روندی غیردموکراتیک» و «خارج کردن طبقه ی کارگر و زحمتکشان ایران از روند تحولات اجتماعی» و ... نبود. اکنون نیز بسیاری از افراد و گروه های چپ در داخل و خارج ایران، خود خواسته و مستمرا به «بهره گیری انحصاری و ابزاری لیبرالیسم اقتصادی غرب از طبقه ی متوسط ایران» کمک می کنند.»

بحث:
نمونه ای از نوشته طولانی توانچه شاید از بهترین قسمت های این نوشته محسوب شود که متاسفانه بسیار سطحی ، نیروهای متعدد اجتماعی ایران با منافع مختلف ؛ از قرون وسطائی تا مدرن ، جوان بالنده و مسن محافظه کار ، زنان دلاور و مردان دلیر ، و نیروهای حکومتی تا دندان مسلح با منافع و روحیات مختلف را در چند واژه کلیشه ای ردیف کرده ست.
ـرسانه های محدود چپ
ـ اصلاح طلب درون حکومتی
ـ رسانه های قدرتمند لیبرالیسم فرامرزی
ـ خرده بورژوازی
ـ بورژوازی
ـ طبقه ی متوسط
ـ طبقه کارگران و زحمتکشان ایران
ـ بسیاری از افراد و گروههای چپ در داخل و خارج ایران
ـ لیبرالیسم اقتصادی غرب
ـ طبقه ی متوسط ایران

آیا به این ساده گی نیروهای متخاصم سیاسی را می توان توصبف کرد ؟
این نوشتم که بگویم ایشان که حتما به به تکیه کلام معروف ماکسیم گورکی ارادت دارد «زاهنمائی که توانی ، ای که را خود ندانی »

آیا این نوشته واقع بینانه ست ؟
لازم ست که ابتدا اساسی ترین و عمومی ترین مبانی جامعه شناسی را فرا گیرد تا بتواند منظور خود را مشخص specific بیان کند.

جامعه ای پیچیده چون ایران با تمام بغرنجی های آن ، با کلی گوئی هائی که در بالا گفته شده موضوعی را روشن نخواهد کرد تا دردی را دوا کنیم.

وظیفه ی تمام رسانه ها و فرهنگ ورزان ست که نسبت به این بلبشو اعتراض نمایند.
با این روش هیچیک از انحرافات موجود در جنبش قابل انتقاد نخواهد شد بلکه به خشک اندیشان بهانه ای برای انحصار طلبی بیشتر خواهد داد.

رقابت سیاسی با فحاشی و درهم و برهم گوئی پیش نمیرود بلکه با قدرت منطق و استدلال جلوه خواهد کرد.
۱٨٣۶۱ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : secular

عنوان : VVV
وقتی اسیر بودی فریاد آزادی سرمیدادی که به کمکت شتابیم و اکنون ...
تفکرت متعلق به نسلهای گذشته است نه منطبق بر نسل خرداندیش کنونی!!!

*****
سخنرانی در ۳۱ ژوئیه ۱۹۱۹لنین:
در مارس ۱۹۱۸ لنین طرحی را به کنگره‍ی هفتم حزب کمونیست شوروی میدهد که حاوی این اصل است «نابودی نظام پارلمانی و نیز نابودی تفکیک فعالیت اجرایی از فعالیت قانونگذاری)؛ یکی شدن فعالیت قانونگذاری و اجرایی دولت، تلفیق قوه‍ی اجرائیه با قوه مقننه
اقتصاد و سیاست در عصر دیکتاتوری پرولتاریا، لنین:
طبقات در دیکتاتوری پرولتاریا باقی ماندهاند و باقی خواهند ماند. دیکتاتوری زمانی غیرلازم خواهد شد که طبقات از بین بروند. طبقات بدون دیکتاتوری پرولتاریا از بین نخواهند رفت.
دیکتاتوری قدرتی است که مستقیماً متکی به اعمال قهر است و به هیچ قانونی وابسته نیست. دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا قدرتی است که با اعمال قهر پرولتاریا علیه بورژوازی به چنگ آمده و پشتیبانی میگردد و قدرتی است که به هیچ قانونی وابسته نیست

سخنرانی در ۳۱ ژوئیه ۱۹۱۹،:
وقتی به ما سرکوفت میزنند که یک دیکتاتوری تکحزبی به راه انداختهایم و همانطور که شنیدهاید جبهه‍ی مشترکی از سوسیالیستها را به جای آن تجویز میکنند، ما در جواب میگوییم: بله، این یک دیکتاتوری تکحزبی است؛ ما طرفدار همین نوع حکومت هستیم و موضع خود را نیز تغییر نخواهیم داد، زیرا این حزبی است که در نتیجه چندین دهه مبارزه، پیشتاز کل پرولتاریای صنعتی و کارخانهای شده است.

تشکیلات حزبی و ادبیات حزبی، سخنرانی در هیئت اجرائیه کمیته مرکزی، ۱۷ نوامبر ۱۹۱۷، لنین میگوید:
مرگ بر نویسندگان غیرحزبی! مرگ بر انسانهای ادبی! ادبیات باید چیزی از هدف مشترک پرولتاریا باشد؛ باید «پیچ و مهرهای در ماشین عظیم سوسیالیسم دمکراتیکی باشد که کل پیشقراولان آگاه سیاسی طبقه‍ی کارگر به حرکتش واداشتهاند.
پیشتر گفته بودیم که اگر روی کار بیاییم، روزنامههای بورژوایی را تعطیل خواهیم کرد. اگر وجود چنین روزنامههایی را تحمل کنیم دیگر سوسیایست نیستیم

کنگره یازدهم حزب کمونیست:
منشویکها و اسآرهایی که میگویند نپ عقبنشینی در جهت سرمایهداری است و سرشت بورژوایی انقلاب را نشان میدهد تیرباران خواهند شد
۱٨٣۵۹ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : ایراندوست

عنوان : باید با تمام قوا از مبارزه با استبداد حاکم حمایت کرد
آقای توانچه، قدم اول در ایجاد جامعه‌ عادلانه انسانی، شکستن استبداد حاکم است. در فضای آزادی نسبی است که میتوان تشکیلات را ایجاد کرد و آگاهی زحمتکشان را افزایش داد. تو به اشتباه همه نیروهایی که در جنبش موجود شرکت دارند به فرمانبرداری از صدای آمریکا متهم کرد‌ه‌ای. کدام نشانه نظر نادرست تو را تایید می‌کند؟ آیا فکر میکنی در شرایط موجود میتوانی به صورت علنی یا نیمه علنی در میان کارگران فعالیت کنی؟ در شرایط اختناق و مبارزه مخفی حداکثر میتوانی چند نفری را در محیط‌های کارگری جذب و متشکل کنی که همواره خطر نفوذ عوامل اطلاعاتی رژیم وجود دارد. باید با تمام قوا از مبارزه با استبداد حاکم حمایت کرد تا فضایی برای فعالیت سیاسی ایجاد شود. در غیراین صورت سالهای متوالی خواهد گذشت و ما درگیر بحث های محفلی و صدور اعلامیه‌ خواهیم بود و حکومت غدار تبهکار بر گرده مردم سوار خواهد بود.
۱٨٣۴٨ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : alaghemand

عنوان : پیشنهاد
کامنت نویس پیشنهاد کنم تا خاتمه بحث آقای توابچه صبر کنند، چون تازه بخش نخست بحث را میخوانید، ( هر چند اینهمه کامنت نشان این است که نویسنده روی مطلب مهمی‌ مکث کرده است.) لطفا نقد‌های چند خطی چماقی-شعاری را کنار بگذارید، و اگر حرفی‌ دارید با تحلیل و نقد جواب بدهید، چون هر رهگذری بدون مسئولیت میتواند شعاری به دهد و برود...
۱٨٣۴۷ - تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱٣٨٨       

    از : علی عباسی

عنوان : «تقدم آزادی بر برابری»
نویسنده گویا در زمان گذشته (سالهای ۶۰ میلادی) گیر کرده و از فروپاشی شوروی و حکومت ۳۰ ساله پا برهنه ها در جمهوری اسلامی درس عبرت نگرفته است. خلق زحمتکش از ارکان رسمی سرکوب و ارعاب در رژیم اسلامی بوده وهست و این لیبرالها نبودند که چپیهایی مثل ایشان را دار زدند و فراری دادند . در حال حاضر هم در جنبش سبز طبقه متوسط صحنه گردان است و مستضعفان همچنان در آرمانهای ولایی خویش گیرند.

این مطلب بدرد یارگیری از دانشجویان از همه جا بیخبر دانشگاهها در سالهای دهه ۵۰ میخورد.
۱٨٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : خ. بیانی فر

عنوان : برای آقای حسن زارع
میخواهم از آقای حسن زارع دعوت کنم یک کمی آرومتر و سنجیده تر از کلمات بهره گیرند. چون چپ ایران و بقیه نیروهای ضد استبدادی را تا دلتون بخواهد از حکومت های دست نشانده ی ایران آسیب خورده اند و بهتر ست ادعا های مبتنی بر واقعیت ها را بنویسیم.

ـ از ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ تا امروز ـ ۱۰۳ سال متمادی ـ علیرغم امضای اولین قانون اساسی و تشکیل مجلس شورای ملی ، فقط تاحدودی بعداز ۱۳۲۰ تمرین دموکراسی بمعنی دموکراسی نمایندگی یا وکالتی Representative وجود داشت
که در مجلس نمایندگان آحاد مختلف اجتماعی حضور داشتند.فکر نکنم احتیاج به توضیح داشته باشد. همه میدانند چه گذشت . برای امتحان میزان تسلط خود به مبانی دموکراسی و لیبرالیسم ، نکته ی جالب آن زمان به نظر من برخورد ما نسبت به حزب توده بوده و هست:
ـ برخورد چپ روانه ی وجود دارد که رفتار حزب توده از شرکت در مجلس و دولت آن دوره را «راست » ارزیابی می کند.

ـ برخورد دیگری وجود دارد که تحلیل ها و عملکرد حزب توده در آن سالها را دنباله روانه و ضد دموکراتیک و سکتاریستی ارزیابی می کند.

کدام برخورد واقع بینانه ست ؟
آیا تا بحال فکر کرده ایم که امکان داشت که آمریکا با عوامل معرف حضورتان در ۲۸ مرداد ، مثل «سردار کودتا» سرلشگر زاهدی و بقیه همان حمام خون را راه بیاندازد که در کره کرد یا بعدا در اندونزی و بنگلادش نمود؟

آقای حسن زارع می توانند ما را روشن فرمایند نمایندگان لییرالیسم قبل و بعداز ۲۸ مرداد کدامین بودند. در صورتیکه در باره ی دوره ی سیاه رضاخانی هم توضیح بدهند
بسیار مفید خواهد بود.

در اینجا همانطور که مشاهده میفرمائید اصلا از چپ دفاع نشده بلکه بخاطر اینکه مناسبات سرمایه داری دولتی از زمان رضا شاه قوام گرفت و در زمان محمد رضاشاه
در بقیه ی بخش ها نیز سرمایه داری الحق توسعه یافت لازم ست که در باره ی مختصات و کم وکیف و رشد لیبرالیسم در در دامان سرمایه داری دولتی ـ و وابسته ی ایران تا انقلاب برخورد روشنی داشته باشیم .

آقای زارع لطف می کنند نمایندگان محترم لیبرال بعداز انقلاب را نیز به معنی دقیق آن معرفی مینمایند.

این قلم معتقد ست که سکانداران سرمایه داری دولتی ایران ـ باستثنای دولت دکتر مصدق ـ با دلایل زیادی بوئی از لیبرالیسم نبرده بودند و به همین دلیل هرگز در ایران تعادل سیاسی بوجود نیامد.

رفتار تمام جریانات سیاسی علیه حکومت ها می تواند مورد به مورد ارزیابی و داوری شود. فراموش نکنید که مسئولیت حکومت ها که اصل دموکراسی نمایندگی را زیر پا گذاشتند و با تضییع حق دیگران در تعیین سرنوشت ، به تنهائی مملکت را به بحران کشاندند تا ابد قابل پیگرد می باشد.
۱٨٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : مبهوت

عنوان : بربریت و توحش- آزادی و برابری
به عقیده آقای توانچه "آزادی بدون برابری معادل بربریت و توحش است." در نتیجه تمامی کشورهای دنیا از آمریکایی و اروپایی (سوئیس و سوئد و غیره) گرفته تا کشورهای عقب مانده آفریقایی و آسیایی چون در هیچ کدام برابری حاکم نیست با یک چوب ، یعتی چوب "بربریت" رانده می شوند. مرزهای دموکراسی و دیکتاتوری محو می شوند ، فاشیسم و لیبرالیسم کنار هم قرار می گیرند. در عوض مخالفان بازار آزاد و طرفداران اقتصاد دولتی، توزیع کنندگان فقر و برپا کنندگان نظام کوپنی، فقیهان و جاهلان، مبلغان بازگشت به گذشته و پرولتاریا، سرکوب گران و قربانیان سرکوب به بهانه مبارزه با لیبرالیسم (اقتصادی) و "برابری" هم جبهه می شوند.
برابری لزوما با آزادی همراه نیست. بهترین (یا شاید هم بدترین!) نمونه اش حکومت ۴ ساله خمرهای سرخ بود. پول را از اقتصاد حذف کردند. شهرنشین ها را به زور برای کار کشاورزی روانه روستاها کردند، اموال شخصی همه را تا چیزهای جزیی مثل ساعت مچی ضیط و از مردم گرفتند. برابری کامل بود. حتی پول پوت بالاترین مقام خمر سرخ جز یک تشک برای خواب و یک صندلی حصیری هیچ مال و دارایی شخصی نداشت. اما دریغ از کوچک ترین بارقه آزادی.
در واقع بر خلاف نظر آقای توانچه باید گفت "برابری بدون آزادی معادل بربریت و توحش است"
البته اگر منظور از برابری، برابری حقوق اجتماعی و برایری امکانات و شرایط رشد مساوی برای همه باشد و نه برابری مطلق و ابتدایی از نوع کامبوجی یا دولت کوپنی و جیره بندی ها و صدقه سری هایی که تحت عنوان یارانه بین مستضعفین توزیع می شود، من هم با این برابری موافق هستم. ولی پیش نیاز رسیدن به این برابری وجود شرایط نسبتا آزاد و دموکراتیک حتی نیم بند و بورژوایی برای طرح مسائل و مشکلات و راه های رسیدن به آن و اقناع مردمی است که در فضای خفقان نه صدای برابری طلبان را می شنوند و نه اگر بشنوند به حرف هایشان گوش خواهند داد. استبداد و تفکرات متحجرانه حاکم که در ذهن آدم های معمولی و فقیر هم رخنه کرده و ریشه دوانده چنین اجازه ای نخواهد داد.
در عوض دشمنی با لیبرالیسم سیاسی و ندیدن تفاوت آن با حاملان استبداد که از قضا یک نظام اقتتصادی عمدتا دولت محور را نمایندگی می کنند و هم با لیبرالیسم سیاسی هم با لیبرالیسم اقتتصادی میانه خوبی ندارند، حاصلش مخدوش شدن مرزهای دوست و دشمن مردم است و تکرار تجربه آغاز انقلاب که توده ای ها و چپی های افراطی جریان اصلی حاکم و گرداننده سرکوب ها (از جمله خط امامی ها) را رها کرده و به افشای "لیبرال ها" مانند بازرگان و بنی صدر ی پرداختند. در حالی که اگر قدرت دست اینان بود قطعا میدان فعالیت و تبلیغ برای خود چپ ها فراهم می بود و این طور فجیع کشتار نمی شدند. در شرایط آزاد و دموکراتیک چپ ها می توانستند با یک برنامه ریزی درازمدت برای برابری و حذف انواع تبعیضات مبارزه کنند و نتیجه بگیرند.
اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم!
۱٨٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : پویان محمودی مستعار

عنوان : دلم بری توانچه سوخت
نقد آقای توانچه به چپ یا بخشی از «چپ ایران» نقدی است جدی و حاصل اندیشه در سیاست عملی و نظری «چپ ایرانی». من با همه نظریات ایشان موافق نیستم اما ایشان مباحثی جدی و مهم را، البته برای اهلش و برای کسانی که توانائی درک ظرایف بحث را دارند، مطرح کرده است. وقتی کامنت هائی را که علیه ایشان، و نه در نقد نظریات ایشان، نوشته شده است خواندم دلم برای آقای توانچه سوخت. کسی برخلاف جریان آب مباحثی جدی را مطرح کرده و کسانی که دانش لازم برای بحث های نظری را ندارند و مخاطب مقاله ایشان هم نیستند با تکرار مشتی دشنام های نخ نمای ساده و مبتذل، نادانی خود را اثبات می کنند. برای اثبات بخش هائی از سخنان آقای توانچه همین کامنت ها کافی است.
۱٨٣٣۷ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨٨       

    از : بهروز .

عنوان : علیه جمهوری اسلامی، علیه سبزها، زنده باد پیکار توده ها
نظر آقای توانچه که در ایران زندگی می کند و بارها زندانی شده است، قابل قبول تر از ایرانیان خارج نشین است. دوستانی که معتقدند که حزب توده بخاطر زندگی در خارج و شناخت کم از داخل ایران، دچار روی آوری به سیاست های فاجعه بار شدند، ( که به نظرم بخشی از مسئله است)، خود در خارجند و برای ایران نسخه می پیچند!
آقای توانچه البته منظور مستقیمش از بخشی از چپ ها، حزب توده و سازمان فداییان اکثریت و دنباله های آنان است که سال ها به مماشات ویرانگرانه با حکومت مشغولند.
آقای توانچه در تعریف های خود از "سرمایه داری وطنی"، "روبنای فئودالی"، خرده بورژوازی و بویژه لیبرالیسم دچار سردرگمی هستند، و یا حداقل مرا سردرگم کرده اند.

خانم محترمی به نام ثریا در کامنت خود، از سازمان پیکار و شعار معروف آن یاد کرد، که با اشتباه بیان کردنش، نتیجه اشتباه هم گرفته است. شعار سازمان پیکار تا زمان خاموشی این بود:
"علیه حزب جمهوری، علیه لیبرال ها، زنده باد پیکار توده ها"

امیدوارم، همه با مطالعه، تحقیق و مسلح شدن به آگاهی به این نبرد گام بگذارند، که نتیجه ای بسیار خواهد داشت.
۱٨٣٣۱ - تاریخ انتشار : ۴ آذر ۱٣٨٨       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۴)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست