سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دو نکته در میدان مبارزه جاری - منیره برادران

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : رسام رذنتثقذئدذ

عنوان : بوریا باف
آقای مخملباف فیلم ساز معترضی است که از دل نظام فکری اسلامی سر بیرون آورده اما هنوز دست و دل و لباده اش به اسلام با فلان قرائت آلوده است او هنوز انسان را با همان ارزشهای اسلامی می سنجد و درست به همین خاطر است که متوجه کراهت رفتار خود در فیلم سلام بر سینما نمیشود رفتاری که بیشک هر روشنفکر لائیکی را به فکر فرو میبرد .ایشان فیلم ساز معترض مسلمان است همچنان که ابراهیم نبوی خود طنز پرداز مسلمان خاتمی خود را اصلاح طلب مسلمان و سروش فیلسوف مسلمان میدانند.خانم برادران از این جماعت انتظار بیش از این داشتن انتظاریست نابجا
۱۴۲۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣٨٨       

    از : خواننده مطلب پیروزی

عنوان : به خانم برادران
خانم برادران، با احترام به سال هایی که در مبارزه با استبداد مذهبی ایران گذراندید به شما مطلبی را می گویم به یاد دارید زمانی که فیلم های توبه نصوح و بایکوت را در زندان و بند نمایش دادند از طریق تلویزیون؟ اگر به خاطر داشته باشید که این فیلم ها تا چه حد مخرب و آزار دهنده بودند وقت خود را تلف نمی کنید با پرداختن به این قبیل سازندگان فیلم که با هنر و سیاست معامله می کنند؛ همانطور که سالها در صدای جبهه و جنگ با جان نوجوانان و جوانان ایران بازی کردند و دست آخر نوبت عاشقی و گبه خانم را می سازند برای کسب محبوبیت و بازار تجارت.
مخملباف در سخنرانی هایش می گوید: دم غروب آفتاب برویم دم سقاخانه ها و بساط شام غریبان راه بیندازیم به خاطر شهداء(نقل به معنی). ایشان یک مذهبی فرصت طلب و بی دانش سیاسی است که با زرنگی و ترفند ،مبارزات رهایی بخش ملت ها را تا حد برپایی مراسم شام غریبان پایین آورده است! اگر لیبرال باشد، اگر آزادیخواه باشد و یا ماموریت نداشته باشد از آزادی بیان که مادر آزادیهاست دفاع می کند به جای شمع روشن کردن در دم غروب آفتاب.
خانم برادران، تغییر تفکر و گردش به راست و چپ یک امر معمول است، ولی، افراد سرد و گرم چشیده سیاسی به راحتی در این تله ها نمی افتند، این آقا (مخلباف) یک ایدئولوژی خاص را تبلیغ و ترویج می کند که فرهنگ خاصی دارد و در این حرکت جز خشونت و سرکوب آراء و عقاید دیگران چیزی یافت نمی شود.
لطفاً به گزارش های رسیده از نحوه برگزاری تظاهرات های اخیر در شهر پایس توجه کنید. راهپیمایی ها و آکسیون هایی که یکی از سازماندگانشان محسن مخملباف بوده است و این آقا خط بطلان بر مبارزات ۳۰ ساله مردم ایران کشیده او به کسی اجازه توزیع اعلامیه و خبر مستقلی را نمی دهد؛ چرا که با فرمان دادن و فرمان بردن همخو است و نه با عدالت و آزادی. و مبارزات حق طلبانه مردم برای او نامفهوم است. او فرزند جنگ و هفت تیر است و نه بیشتر.

زنده باد آزادی، مرگ بر استبداد
۱۴۲۶۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ تير ۱٣٨٨       

    از : آفتاب علوی

عنوان : محاکمات سال ۵۸
دوست گرامی من نوشته زیبایتان را خواندم و لذت بسیار بردم
اما شاید اگر به جای ۶۰ می نوشتیم ۵۸ بهتر می بود.شما نوشته اید:اگر در آن دهه ۶۰ به دستگیریهای وسیع و خودسر، اعدامها و شکنجه اعتراض کرده و به دفاع از حقوق مدنی و شهروندی مخالفان ودگراندیشان برخاسته بودیم،...
ایا فکر نمی کنید می بایست از همان فردای انقلاب که به اعدام بدون محاکمه نیروهای سلطنت پرداختند
می بایست نقض اشکار حقوق بشر را متذکر می شدیم ؟
۱۴۲٣۱ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨٨       

    از : محمود احمدی

عنوان : تقدیس مردم و استبداد پوپولیستی؟
ذهنیت آقای مخلباف در این نامه ذهنیتی استبدادی است که تقدیس و اطاعت از رهبر از عناصر آن است اما ذهنیت شما نیز ذهنیت کسی است که آرزوهای خود را، نه به عنوان آرزو، تحلیل و برداشت، که به عنوان فاکت و داده ارائه می دهد و «مردم» را تمجید و تقدیس می کند. تمجید مردم شما را به یاد تقدیس توده، خلق، طبقه کارگر و.. و دیکتاتوری به جای آن ها نمی اندازد؟
شما نوشت اید«تعریف جدیدی از رهبری که مردم امروز در مبارزه شان ارائه می دهند»،«مردم در حرکت و رفتارشان نشان می دهند که رابطه شان با رهبری چیزی است جدا از جنس رهبری آیت الله خمینی در انقلاب» و «ما شکسته شدن رابطه قدیمی بین رهبر و مردم را مشاهده می کنیم و این مرحله جدیدی در مبارزات جامعه ما است»

خوانندگان از این جمله لذت می برند. چه کسی خوشحال نمی شود اگر حرف های شما درست باشد؟اما شما احکام قاطع و مطلق و کلی جامعه شناسانه صادر می کنید، مدعی تحولی چنین عظیم در شعور و روان شناسی مردم ایران هستید که بدون تحولی همه جانبه در فرهگ ممکن نیست ، بدون آن که حتا یک فاکت ارائه دهید. در باره مردم حکم می کنید بدون آن که روشن کنید کدام مردم؟ کدام لایه؟
آیا کردار، رفتار،شعارها و موضع گیری های شرکت کنندگان در آکسیون های بزرگ اعتراضی،نه آکسیون های ۳ تا ۵ هزار نفره، ادعای شما را ثابت می کند؟ گفته اید «در زبان پیامها و نوشته های کوتاه جوانان امروز». این را که نماد «مردم» نمی دانید. می دانید؟
در ضمن. به نظر من فیلم سلام سینمای مخلباف، برخلاف عروس خوبان او، فیلم بدی بود اما کارگردان در سینما و تاتر «دستور» می دهد و عوامل اجرائی می پذیرند که حرف او را بشنوند. کاش به جای این که یاد این فیلم می افتادید یاد فیلمی می افتادید که مخلباف زندانیان سیاسی را به جبر وادار در حضور در آن کرد. آرزوی های شما هم زیبا است اما آیا تمجید و تقدیس مردم به دروغ آن روی سکه همان ذهنیت استبدادی پوپولیست های مستبد نیست ؟
۱۴۲٣۰ - تاریخ انتشار : ۹ تير ۱٣٨٨       

    از : کریمی

عنوان : انسان باوری یا رعیت پروری پست مدرنیستی
خوش دار م نوشته زیرم را که بن مایه اش در ردیف حرف شماست؛ داشته باشید
در پاسخ نوشته ی دوستی در دور دست

انسان باوری یا رعیت پروری پست مدرنیستی؟

دوست من. انسان تا زمانی که به خود باوری نرسیده باشد، در جستجوی آقا و ولی نعمتی است تا ناجی و راهبر و مراد و خریدار آبرویش باشد . پیش شرط آزادی های فردی، رهایی از باورهای سنتی ریس و مروس و یا فرماندهان و فرمان برداران نیست. و هر آن روشن اندیشی که دغدغه ی دانایی انسان با اوست؛ نوشتار و گفتار و فراوده ی فرهنگی اش می بایست روشن گری و پرده بر داشتن از واقعیت باشد تا خوانندگان و بینندگان و شنودگان، خود به جستجوی حقیقت بپردازند و به انتخاب دست بزنند. غیر از این هر چه باشد، حاصل کار پیروان و باورمندای خواهد بود که بی تجزیه و تحلیل فردی بدنبال این و آن پیر و مرادنند. این شیوه ی آموزش و رهبری، بر آمده از همان درک نگاه از بالا و قیم مابی است که البته همیشه از روی بد خواهی نیست، همچنان که پیامبران و پاره ای از رهبران سیاسی و حتی اندیشمندان فلسفی دچار آن بوده اند و نیتچه به راستی هم پته آنان را بخوبی بر آب داده و هم خواب را از چشمان پیروان آنها ربوده.آموزه برتر، اندیشه و روشی است که دیالکتسین های یونان باستان همچون سقراط؛ و ارسطو؛ و دموکریت و.. بکار می گرفتند که در نقطه مقابل راهکارهای اشرافی ماب افلاطون و پیروان بود.
از این نوشته ی (بهنود راست می گفت موسوی آمده کرامت ما را بخرد... ) یکه خوردم! من در جایی در باره ایران نوشتم که: من از آن سرزمینم - که آفتاب را از آسمان آن ربوده اند-- و امتداد خلیج و خاک آن از دستهایی می گذرد-- که روز را بر شانه های دریده می برند--- آنجا که انسان نه از بی نانی - که از بی حرمتی می میرد......
چه بسا که بسیاری از بی حرمتی مرده باشند و اما کرامت انسانی کرانه ای فراتر از بگیر و ببندهای این و آن رژیم آدمخوار دارد. انسان بی کرامت یعنی موجود بی هویت هیچ ندار، و مردار است. و می دانی که مردار را نه موسوی حیات می دهد نه بهنود عزت و آزادگی. خوراندن این اندیشه به مردم که پیروزی و بهروزی آنان در دستان موسوی یا هر کس دیگری است؛ روی دیگر سکه ی اندیشه ی فقاهتی است.که می گوید ما زمانی خس و خاشاک نیستیم که راهکارها و رهنمود های بهنود و یا حزب کمونیست کارگری؛ فدایی، مجاهد، و این و آن نظریه پرداز ی را که در اندیشه تراشیدن آقا بالا سر دیگری برایمان هستند را بپذیریم. و این روی دیگر سکه "بی باوری و بی حرمتی به انسان" است. من ارزش و جایگاه رهبران سیاسی ، فلسفی؛ و فرهنگی را در این نوشتار که به انگلیسی نوشته ام می دانم و دیگر هیچ.
He who wants to teach us a truth should place us in a position to discover it ourselves.

ما آدمهای بی نام و نشان اما راست قامتان جاودانه ی تاریخ خواهیم ماند

کریمی
۱۴۲۲۱ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨٨       

    از : منیره برادران

عنوان : تشکر از توضیح و تصحیح
با سپاس از داریوش مرادی و شهلا س، که مرا تصحیح کردند.
۱۴۲۱۴ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨٨       

    از : شهلا س

عنوان : توضیح ضروری
خانم برادران لطفا توجه بفرمایید:


سکوت!

مارتین نیمولر - مترجم: خسرو باقرپور



وقتی "آنان" آمدند و "کمونیست‌" ها را بردند
سکوت کردم!
من که "کمونیست" نبودم!

سپس بازآمدند و "سوسیال دموکرات" ها را بردند
سکوت کردم!
"سوسیال دموکرات" نبودم من!


به سراغ "سندیکالیست" ها آمدند
همراه بردند آنان را نیز
سکوت کردم!
اندیشیدم: "من که سندیکالیست نیستم آخر!"


و ...
عاقبت
وقتی مرا می‌بردند،
سکوت بود و سکون بود
و هراس در تنهایی آدم ها،
و در ضرباهنگ چکمه ها و قلب ها،
در وحشت و دلشوره ی کوچه،
همراه ما می‌رفت
و دیگر هیچ‌کس نمانده بود
تا بردن مرا
بانگی به اعتراض بر آورد!


• " مارتین نیمولر " Martin Niemoeller در سال ۱۸۹۲به دنیا آمد. در جنگ جهانی اول افسر ارتش و فرمانده یک زیردریایی آلمانی بود. جنگ وحشیانه اول روح آرامش‌طلب و وجدان شریف او را به سختی آزرد. چهره‌ی سیاه و بی‌ترحم جنگ جهانی اول "نیمولر" را از هتک حیثیت انسان ها و خشونت در حق آنان بیزار کرد. او بعد از جنگ در رشته "الهیات" به تحصیل پرداخت و در این رشته فارغ‌التحصیل شد. وی بعد از خاتمه تحصیل در بخش "Dahlem" در برلین کشیش بود. او در موعظه‌ های علنی خویش با شجاعتی بی مانند، جنایات و سیاهکاری‌های نازی ها را افشا می‌کرد.
" مارتین نیمولر" در سال ۱۹۳۷ دستگیر و زندانی شد. او را در سال ۱۹۴۱ به اردوگاه دهشتناک و مرگبار نازی ها "داخائو " (Dachau) منتقل کردند. وی تا پایان جنگ در این اردوگاه مخوف در رزمی بی‌امان با عفریت مرگ و طاعون نازیسم درگیر بود. او اما وحشت سیاه "داخائو" را تاب آورد و تا سال ۱۹۸۴ زندگی کرد.
مضمون سروده ی بالا قبلا و بارها در جراید فارسی زبان، به غلط به "برتولد برشت" منتسب شده بود و شوربختانه اینک نیز همچنان در برخی جراید فارسی زبان به برشت نسبت داده می شود. سروده بالا ترجمه‌ی آزادی از شعر معروف "مارتین نیمولر" است. من سروده فوق را چهار سال پیش از آلمانی به فارسی ترجمه و دوباره سرودم و آن را در تابستان ۸۱ همراه اشعاری دیگر در دفتری با نام "رنگین کمان در زمهریر" منتشر کردم. برای این سروده نام "سکوت" را برگزیدم و آن را به دکتر ناصر زرافشان تقدیم کردم که هرگز سکوت نکرد و زبان سرخش در کام نماند.

خسرو باقرپور

برگرفته از:

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۲۸۲۸
۱۴۲۱٣ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨٨       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : انتقاد از خودهم لازم ست
با سپاس از اطلاع رسانی خانم برادران ،در چندین سال پیش خانم زینت هاشمی مجری رادیو سراسری سوئد به فارسی « پژواک » به مناسبتی با مخملباف مصاحبه نمود و لحن پرنخوت و تکبر و توهین آمیز ایشان علیه دگراندیشان برای من بسیار قابل سئوال بود. چرا با چنان گستاخی و در خارج از کشور؟

لذا نسبت به قضاوت ایشان همیشه با احتیاط برخورد کردم و علاقه ای هم به فیلمهایش نشان ندادم ، با خود گفتم مگر روزی با مشاهده ی «تواضع» او نسبت به دیگران ، با سابقه ذهنی خود تجدید نظر کنم. متاسفانه گویا به شکل دیگری بیرون زده ست ، باشد ، تربیت بر نا اهلان ....

اما درد ما فقط «روشنفکران» دینی چون سروش و اصلاح طلبان حکومتی مثل مخملباف نیست.

از جنابعالی انتظار میرود که به نکات زیر هم عنایت فرمائید:

ما چپ ها و منقدین اجتماعی از همان قبل از ۲۸ مرداد و انقلاب ۵۷ یعنی بعداز سال ۱۹۴۸ /۱۳۲۷که بیانیه حقوق بشر اعلام شد می بایستی بجای تاکید بر فقط بر مبارزات سوسیالیستی ،ضد استعماری و ضد درباری با تاکید بر منشور حقوق بشر و آزادیهای بر شمرده در آن جبهه مبارزه مشروطه خواهی مردم را در برابر دشمنان ازادی و صیانت انتخابات راتقویت می کردیم. متاسفانه همین امروز و در همین اخبار روز دوستمان آقای پیران با «حقوق بشر بوژوائی» گیر دارد چه باید کرد ؟

یا آقای محمد رضا شالگونی هنوز همان حرفهای دهه ۴۰/۶۰ میلادی را تکرار می کند که با حرفهای درست شما راجع به «رهبری» جور در نمی آید:

«در هرحال حرکت توده ای عظیمی علیه دیکتاتوری ولایت فقیه آغاز شده که در سی سال گذشته سابقه نداشته است. آینده این جنبش هنوز قابل پیش بینی نیست ، ولی ظرفیت انفجاری آن غیر قابل انکار است. جای فعالان چپ در صف مقدم این جنبش بزرگ اعتراضی است. در متن این جنبش اعتراضی است که چپ می تواند به تعهد طبقاتی و رسالت تاریخی خود وفادار بماند. کشیده شدن به دنبال این جنبش خطرناک است ، تنها در صفوف مقدم آن می توان برای آزادی و سوسیالیسم جنگید. »

یهتر نیست که ما با دوستان خود هم برخورد انتقادی داشته باشیم که حمل بر خرده گیری نشود
ایا شما برای این دوستان پیامی ندارید؟
۱۴۲۱۲ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨٨       

    از :

عنوان : خر همونه پالانش عوض شده
خانم برادران خوش خیال شده است و فراموش کرده که افعی کبوتر نمی زاید و این مخملباف نیز همان است که بود و فقط آرایش ظاهریش عوض شده است. آخه مگر این پادوهای رژیم عوض می شوند؟ تازه بشوند هم چه فایده؟
۱۴۲۰۷ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨٨       

    از : داریوش مرادی

عنوان : این نوشته زیبا متعلق به مارتین نیمولر است و به غلط به برتولت برشت نسبت داده می شود
خانم منیره براداران عزیز با درود به شما ! این نوشته زیبا متعلق به مارتین نیمولر است که متاسفانه به غلط به برتولت برشت نسبت داده می شود .

منبع : http://www.serendipity.li/cda/niemoll.html

Pastor Martin Niemöller

In Germany they first came for the Communists,
and I didn"t speak up because I wasn"t a Communist.

Then they came for the Jews,
and I didn"t speak up because I wasn"t a Jew.

Then they came for the trade unionists,
and I didn"t speak up because I wasn"t a trade unionist.

Then they came for the Catholics,
and I didn"t speak up because I was a Protestant.

Then they came for me —
and by that time no one was left to speak up
۱۴۲۰٣ - تاریخ انتشار : ٨ تير ۱٣٨٨       

  

 
چاپ کن

نظرات (۱۰)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست